صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > کبرا در دادگاه «تنظیم نسل نو هزاره» در کویته

کبرا در دادگاه «تنظیم نسل نو هزاره» در کویته

صعود عشق، داستان یک دختر فراری/ فصل سوم
نادر شاه نظری
پنج شنبه 26 جولای 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

فصل سوم

با ایجاد فریاد ها و سر و صدا ها ، نظم نانوایی به هم ریخت و مردم کوچه و بازار همگی به محل ریختند تا از جریان آگاهی یابند. همگی از همدیگر و کارگران نانوایی خواهان معلومات شدند و هر یکی معلومات ضد و نقیضی خودش را ارایه میداد.

بلآخره تعدادی در ماجرا دخالت کردند و موضوع را به «تنظیم نسل نو هزاره» که یک نهاد سیاسی- اجتماعی مترقی است؛ کشاندند. تنظیم ابتدا صاحب نانوا، شاکی و کبرا را احضار نموده بعد از تحقیقات مقدماتی صاحب نانوایی را آزاد نموده کبرا را نوازش داد تا بدون واهمه و نگرانی، فردا طی جلسه تحقیقاتی فیصلهء شان را اعلام خواهند کرد.

تنظیم برای هدایت و راهنمایی کبرا، دو خانم فعال فمینیست بنام هما و زکیه را موظف کرد تا با وی پیرامون حقوق زن معلوات داده و او را ازبابت سرنوشت آینده اش دلداری بدهند.

کبرا و خانم زکیه دفتر تنظیم را ترک گفته راهی خانه شدند . وقتی وارد خانه شد اهالی خانه زکیه، او را بعنوان یک مرد پذیرایی کردند اما قبل از اینکه وارد مهمان خانه شود وی راهنمایی کرد تا وارد غسل خانه شود. بعد از اینکه دوش گرفت یک دست لباس قشنگ دخترانه گل دوزی شده که به مود روز دختران کویته گی دوخته شده بود، به کبرا تحویل داده شد. کبرا لباس را پوشید و خود را در آیینه تما شا کرد. وقتی قد رسا و سیمای جذابش را دید؛ شخصیت خود را باز یافت. وی با وجودیکه بخاطر جنسیت خود گاهی مورد تحقیر فرهنگ مرد سالاری و گاهی هم مورد اذیت و آزار پسران مزاحم قرار می گرفت، دختر بودن را دوست داشت و از اینکه باز به مقام شخصیت اش باز گشته بود، احساس آرامش میکرد.

زکیه در آن شب راهنمایی های لازم را به وی داد و خاطر نشان کرد که تا جائیکه به تنظیم در کویته مربوط است، اجازه نخواهند داد حقوق او پامال شود. با وجود نوید ها و دلداری خانم زکیه؛ کبرا آن شب از نگرانی چشم به هم نزد. فردا به وقت معین زکیه کبرا را در جلسه داد گاه تنظیم همراهی کرد. داد گاه با شرکت ده نفر مرد و سه خانم جلسه اش را آغاز کردند. قربان زوار کاکای کبرا همراه دو نفر از اقارب نزدیکش که در کویته اقامت داشتند، بعنوان مدعی و دو نفر از موی سفیدان پشی از جمله «حاجی ابراهم» بعنوان ناظر در جلسه شرکت داشتند.

بحث جلسه ابتدا با ادعای کاکای کبرا مبنی بر اینکه وی را بدون قید و شرط اجازه دهد به وطن باز گردد؛ آغاز یافت. استدلال او این بود که کبرا ناموس مردم است که هیچ کسی حق ندارد بر مالکیت ناموسانه کسی دخالت کند. جلسه ابتدا از کبرا خواست که حاضر است بعنوان ناموس کسانی که ادعای او را دارند؛ بشکل داوطلبانه در آنجا باز گردد؟
کبرا انقیاد چنین مالکیت ناموسی را نپذیرفت و گفت حاضر نیست بنام ناموس کسی به وطن باز گردد. سپس جلسه مستدل ساخت که تنظیم نسل نو هزاره حقوق یک انسان را نمیتواند فدای مالکیت های ناموسی نماید. به این ترتیب بازگشت کبرا بعنوان ناموس منتفی شد و موضوع باز گشت او بعنوان یک دختر آزاده به میان آمد. قربان زوار که نقشه باز گشت کبرا را به هر ترتیبی می کشید از مسئله نامزدی و ناموس دیگران گذشت و سعی میکرد رضایت کبرا را مبنی بر باز گشت او به دست آورد اما داد گاه تنظیم این موضوع را رد کرد و برای بازگشت داوطلبانه او پیش شرط لازم را قید نمود.

شرایط پیش شرط این بود که قربان زوار بدون کبرا به منطقه باز گشته ابتدا سند آزادی یا طلاق او را همراه دو نفر شاهد بیاورد وبعداً در صورت توافق کبرا، مسئله باز گشت او به بحث گذاشته خواهد شد. کاکای کبرا بهانه می آورد که آزادی یا طلاق او بدون حضور خودش ناممکن خواهد بود اما داد گاه به چنین توجیهات وقعی نگذاشت و پایان جلسه را با قاطعیت فیصله موجود اعلام کرد.

قربان زوار مجبور شد بدون کبرا به محل باز گردد و جریان را با نامزد و یا به اصطلاح صاحبان ناموس مطرح کرد. وقتی نامزد کبرا و خانواده او اطمنان حاصل کردند که فرار او بنا به تصمیم مستقل خود وی بوده و پای کسی درین میان دخیل نیست تا موجب دشمنی و انتقام گیری از رباینده گردد، با کمال خوشحالی حاضر شد طلاق او را بدهد. منطق آنها این بود که دختری که از خانه فرار نماید دیگر لیاقت ناموس شدن به آن خانواده را ندارد. به این ترتیب مسئله طلاق او مشروط به مسترد نمودن هزینه و مصارف آنها از پدر کبرا شد که پدر کبرا با کمال شرمندگی حاضر به پرداخت مصارف گردید.

وقتی اسناد مورد نظر ترتیب داده شد قربان زوار با پدر و مادر کبرا مشوره کرد که چه تصمیمی در مورد بازگشت کبرا اتخاذ گردد. پدر و مادر کبرا از قربان زوار خواستند تا به هر ترتیبی که شده از آوردن کبرا در منزل شان خود داری کند. درد دل پدر و مادر کبرا این بودند که آب رفته از جوی امکان باز گشت ندارد. کبرا با فرارش آبروی خانواده را خدشه دار کرد و برای اینکه این لکه ننگ به فراموشی سپرده شود، راهش این است که رفتن کبرا باز گشتی نداشته باشد. به این تر تیب چه خانواده نامزد کبرا و چه خانواده خودش هر کدام دید گاه ارزشی و تعریف های خود شان را از فرار کبرا داشتند که به تحقیر و تقبیح او می پرداختند اما هیچ کدام شان از خود بخاطر شوهر دادن جبری او و پامال نمودن حقوق یک انسان وبه زنجیر کشیدن او؛ انتقاد نمی کردند.

قربان زوار مجدداً به کویته باز گشت و اسناد لازم را معه شاهدان به دادگاه ارایه کرد. داد گاه کبرا را مورد خطاب قرار داده و نظراتش را پیرامون طلاق جویا شد. کبرا از صدور طلاقش استقبال کرد. سوال دوم جلسه از او این بود که آیا حاضر است همراه کاکایش به وطن باز گردد؟ کبرا پاسخ این جواب را پیدا نتوانیست اما کاکای قربان گفت که او مسئول حل معضله نامزدی او بوده اما موظف نیست او را همراه خود به وطن عودت دهد.

داد ستان که موضوع را تا حدودی خاتمه یافته بررسی کرد باز از کبرا سول کرد که آیا کسی را در وطن دوست دارد؟ کبرا کمی خجالت کشیده صورتش سرخ شد، در حالیکه به نقطه نا معلومی جلو میزش خیره شده بود، سرش را به آهستگی به علامت تائید تکان داد. قربان زوار که برایش شگفت انگیز بود؛ در چند ثانیه از ذهنش مدد خواست تا کسی را که کبرا دوستش دارد تشخیص دهد اما قوه تحلیل و تصٌور او بجایی قد نداد. رئیس دادگاه به همکارانش نظر انداخت تا آنها در پروسه جدیدی از سرنوشت کبرا که اینک شکلی دیگری بخود گرفته درگیر شوند. یکی از اعضای جلسه از کبرا پرسید:

آیا کسی را که دوست داری، او نیز همین احساس را به شما دارد؟ کبرا باز سرش را به علامت تائید تکان داد. باز رئیس سوالاتش را ردیف کرد: درین رابطه با همدیگر قول و قرار هایی را هم داشته اید؟ کبرا سرش را به علامت نفی تکان داد.

حاجی ابراهم بعنوان ناظر از کبرا پرسید: آیا او به شما گفته است که دوستت دارد؟ کبرا مژگان چشمانش را به هم زد و دانه های اشک مثل سفیدی الماس از گونه هایش در پشت میز چکید. همگی منتظر جواب بودند که باز هم کبرا سرش را به علامت نفی آهسته تکان داد. همین سوال را هما خانم بشکل دیگری مطرح کرد: آیا شما به او گفته اید که دوست اش دارید؟ کبرا به آرامی جواب داد: نه! درین ایام نظم جلسه به هم خورد و آنعده ای که زبان عشق را نمیدانستند با صدای بلند خندیدند تا موضوع را به مسخره بگیرند. زکیه با این عکس العمل حضار حساسیت نشان داد و از دادگاه خواست تا برای تقویت روحیه کبرا، نیم ساعتی را تفریح اعلان کند.

مسئول جلسه گفت: با ارایه اسناد و مدارک طلاق از جانب نامزد کبرا، آنها دیگر موظف نیستند تا وی را مورد بازجویی قرار دهند. ایشان حکم کرد که کبرا ازین ساعت در هر نقاط جهان که میل داشته باشد می تواند برود و میتواند هم با هر کسی که خواسته باشد ازدواج کند. به این ترتیب جلسه دادگاهی کبرا در تنظیم نسل نو هزاره در کویته، به رهایی او چنبره مالکیت ناموسی انجامید.

با اعلام پایان داد گاهی کبرا، رهایی واقعی او بعنوان یک دختر آزاده، در آن جامعه غیر ممکن بود. با وجودیکه او توانیست زنجیر ازدواج جبری و تحمیلی را که در دست و پای او بسته بود بشکند اما جامعه سنتی این اعتراض و مبارزه را توهین به ارزشها و فرهنگ خانواده سالاری و در عین حال تمٌرد و سر پیچی از مالکیت ناموسی تقدس مآبانه میدانیست. بناً کبرا میدانست که بازگشت او به خانه نه تنها مورد تحقیر، توهین و آزار و اذیت او در خانواده قرار خواهد گرفت بلکه منجر به مسخره و استهزا شدن او در جامعه می انجامد. لذا میان کابوس نگرانی او مبنی بر بازگشت اش در خانه از یک جانب و شعله های عشق سرکش و غیر قابل مهار او به حبیب که هر لحضه ضربه تکان دهنده بر قلب او وارد میکرد، از جانب دیگر سبب شده بود که تمرکز فکری اش را از دست بدهد.

بعد از پایان جلسه دادگاهی او، تنظیم نسل نو هزاره، و عده ای از شخصیت های مخیر آنجا به شمول هما و زکیه، کبرا را از بابت امکانات زندگی او در کویته اطمنان داده و تشویق کردند تا در آنجا بماند ولی او نتوانیست خود را از اسارت احساسات عشق نجات دهد. بناً دست به قمار دوم زد. برای اینکه وی بتواند مثل بار اول برنده این بازی گردد، فکر مجاب کردن قربان زوار کاکایش را در ذهن پروراند. زیرا او اگر میخواست قادر بود درین زمینه دختر برادرش را کمک کند. کبرا ابتدا برای اینکه دل کاکایش را بدست بیاورد؛ او را در جریان معامله نا عادلانه نامزدی اش قرار داده و توضیح داد که پدر و مادر او بدلیل انگیزه اقتصادی، او را به حسن نامزد قبلی اش به فروش رساند، در حالیکه حسن از او دوازده سال بزرگتر است. وی تراژدی زندگی خود را با کاکایش با بیان لطیف و مهربانی مطرح میکرد که هر لحضه تاثیرات عاطفی و روح نوازشانه قربان زوار را تحریک میکرد. قربان زوار که تا حال یک تصویر خشن و زن ستیزانه در ذهن داشت، کم کم به واقعیت های زندگی و مشکلات زنان آشنا میشد و نتیجه گیری میکرد که قلب زنان بسیار لطیف و شکننده است. وی سخت تحت تاثیر داستان زندگی کبرا قرار گرفتته میکوشید اشک های خود را که در چشمان عمیق و کبودش حلقه زده بود، بدلیل غرور مردانه از سرازیر شدنش جلو گیری نماید.
قربان زوار که سعی میکرد حرکت پر های پنکه را که در سقف اتاق به آهستگی میچرخید؛ دنبال کند به کبرا گفت: دختر تو میگفتی کسی را دوست داری، بگو او کیست؟

کبرا در جواب گفت: کاکا جان بگذار این راز پیش من مخفی باشد. قربان زوار دلش برای کبرا سوخت و به دل عهد کرد که گلناز دخترش را بدون مصلحت و مشوره او هر گز به شوهر نخواهد داد.

کبرا به مهارت و چیره دستی توانیست باب گفتگو را با کاکایش باز نموده این بار سراغ زکیه رفت تا از او راهنمایی بخواهد. وقتی کبرا موضوع امتناع پدر و مادرش را مبنی بر باز گشت او در خانه مطرح کرد، زکیه به او رهنمود داد تا به وطن رفته شب را در منزل کاکایش بگذراند و از پسری که او را دوست دارد بخواهد تا دست او را گرفته ببرد همراهش عروسی کند. این پیشنهاد زکیه بر دل کبرا چنگ زد و بعد ازین افکار و تخیل اش را بر محٌور این ایده عیار گردید. کبرا که بیشتر از زکیه چند و چون ما جرا را میدانیست، به اصلاح طرح زکیه پرداخت. زیرا فکر کرد این اقدام حس انتقام گیری حسن نامزد قبلی اش را تحریک نماید و فکر کند که موضوع از جانب حبیب نقشه مندانه پلان گذاری شده باشد. بناً بجای دعوت مستقیم از حبیب، اینگونه زمینه سازی شود که همه جوانان محل در مسجد جمع شود و کبرا یکی از آنها را که حبیب باشد انتخاب کند.

طرح جدید مورد استقبال زکیه نیز قرار گرفت و آنها این موضوع را قسمی برنامه ریزی کردند که این طرح از جانب قربان زوار پیش کش شود تا او بناچار از آن حمایت و پشتیبانی نماید.

در یک روز نیمه ابری که قربان زوار مشغول قذم زدن در سرای نمک بود، حشمت پسر زکیه پیام مادرش را با وی گفت که نان چاشت را به خانه او دعوت است. قربان زوار همراه حشمت راهی منزل زکیه شدند و با عبور از علمدار رود، دود های غلیظ رکشه ها را که در فضا به ارتفاع پائینی در حرکت بود؛ همراه بوی آب نلی استشمام نموده نزدیک چاشت به خانه زکیه رسیدند. پس از صرف چاول بریانی که برای قربان زوار مرج اش زیاد بوده و از بابت سوزش مجرای تخلیه اش به فردا نگرانی مینمود، صحبت های مقدماتی پیرامون سرنوشت کبرا آغاز یافت.
درین جلسه مشورتی که هما، زکیه و کبرا و کاکایش حضور داشتند، روی مسایل بسیار مهم و سرنوشت ساز کبرا صحبت گردید. آنها نظرات شان را ابتدا با قربان زوار طرح میکردند و بعد راه حل ها را از او سوال میکردند. قربان زوار که خود را نظریه پرداز خواست های کبرا میدانیست، بناچار طرحات متفاوتی ارایه میکرد. وقتی پلان های قربان زوار توسط خانم های مخیر و کبرا مورد برسی قرار میگرفتند و به نقض و کمبود های شان روشنی انداخته میشد، کاکای کبرا مجبور بود طرح جدیدی ارایه کند. زکیه و هما که خواست و هدف کبرا را از بان خود شان بیان میکردند، قطب نمای خطوط فکری قربان زوار را به سمت مطلوب سوق میداد تا او بتواند مسیر مشخص انتخاب کبرا را رد یابی نموده دست خود را به نقطه حساسی که درد از آنجا نشئت میگیرد؛ بگذارد.

تاکتیک آنها این بودند تا قربان زوار خودش ابتکار چنین پیشنهاد را بدست بگیرد و ازش حمایت و پشتیبانی نماید. قربان زوار در نهایت به هدفی که کبرا میخواست رسید و پیشنهاد کرد که او کبرا را با خود به وطن برده یک شبی را در خانه خودش نگاه میدارد، فردا از پسران جوان میخواهد در مسجد آمده همگی به صف ایستاد شوند تا کبرا همسر آینده اش را از میان جوانان انتخاب نمایند. قربان زوار اضافه کرد که هرگاه کسی که چنین پیام را می شنود اگر کبرا را دوست داشته باشد، مستقیماً به خواستگاری بیاید. به این ترتیب کبرا آمادگی یک قمار دیگر را در زندگی گرفت و همراه کاکایش روانه افغانستان شد.

تنها چیزیکه روحیه او را درین بازی تقویت میکرد، دلداری و نوازش هما و زکیه بود که میگفتند در صورتیکه هدف او طبق مطلوب پیش نرفت میتواند به کویته برگردد و آنها از او مراقبت خواهند کرد.

فصل نخست | فصل دوم | فصل سوم

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • chi khob ast ke dokhtar ha peesh az farar jorate eestadagi wa na goftan ra payda konand chon bad az farar moshkelate farhangiye jamea gerayban geere shan meshawad
    ok

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس