صفحه نخست > دیدگاه > زخمی تر از هر زمان؛ آیا تعصب نباید داشت؟!

زخمی تر از هر زمان؛ آیا تعصب نباید داشت؟!

« افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!
میراحمد لومانی
يكشنبه 28 اكتبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

1= خودی های خود فراموش شده، در سفره حاکمیت استبداد!: « الیناسیون هویت، یا سودا گری با استبداد!»

اصول و مبانی زیستن آدمی؛ بر بنیاد عقل، شعور، و منطق ( تفکر )؛ و به امر " میل " ( خواهش، و اراده ) آنان استوار میباشد! عقل، شعور، منطق و تفکر؛ که در نهایت این همان مجموعه قوای عقلانیت فرد و جامعه را شکل میبخشند؛ این در حقیقت همان قوه « مدرکه » یی است که فرد و جامعه، با بهره جستن ی از آن؛ و با همیاری " قوه و نیروی محرکه« میل و اراده،» رو به جانب تکامل تاریخی طی طریق نموده، و در مسیر رشد و تعالی حیات اجتماعی خویش گام بر داشته اند! میل، اراده و خواهش؛ " این همان نیروی محرکه یی است، که در صورت عدم کنترول و رهنمون ی عقل ، شعور و منطق، نا کار آمد بوده و چه بسا که مسبب وقوع فجایع جبران ناشدنی برای بشریت و تاریخ آنان بوده است..!

« عقل، شعور، منطق، این در حقیقیت مجموعه ترکیبی تفکر و اندیشه در وجود آدمی بوده، میل، نیاز، و خواهش؛ مجموعه ترکیبی اراده؛ و این مجموعه ها به شمول حس ماورا یی خدا گونه مافوق بر این ترکیب ها در نهان آدمی؛ شخص را بسوی کمال مطلوب خدا گونه گی رهنمونی نموده، و با خصایل انسانیت والی و اعجاز کننده، به ظهور میرساند!»

تفکیک و تمایز میان انسان و دیگر پدیده های زیست محیطی " ( جاندار) بر مبنای اندیشه و عقلانیت آدمی استوار میباشد! این یعنی: انسان، این همان حیوان دارای قوه مدرکه میباشد! این قوه ادراک است که در تبانی عقل شعور، اندیشه و شرف، در وجود آدمی تبارز یافته، در پیکره جامعه به تبلور نشسته، و مجموعه زنده گی آنان را در بعد کیفیتی آن، نسبت به حیات ماحول به تمایز پرداخته است. مکاتب فکری که بنیان و شالوده تمدن ها است، از همین رهگذر به وجود آمده است! اما؛ قوه میل ، اراده و خواهش، در گونه مجموعه یی از« غریزه ها » به گونه طبیعی در وجود تمام موجودات ذی نفس « انسان و حیوان» موجود میباشد!

بعد ساحت پرواز تفکر آدمی، « عقل، شعور و اندیشه» وی، به پهنا ی خلقت هستی است؛- که حتی وسیع تر از آن میباشد! این یعنی: وسعت پهنه هستی بی انتها است، اما؛ جولانگاه تفکر آدمی، این پهنه هستی بی منتها ی کوچک را درنوردید ه، و هم نشینی را با خالق وی اختیار مینماید! تفکر آدمی، این همان ارزنده ترین ودیعه خداوندی برای بشریت میباشد! تفکر: این همسو یی و هم گرایی میان انسان و خداوند بوده، که انسان را در اعلی ترین حد کمال خدا گونه گی وی به رهنمونی می برد...!

ارزنده ترین، مانده گار ترین، و خدا گونه گی ترین خصلت « ماهیت» آدمی؛ این همان بازتاب اندیشه و تفکر وی، در گونه ها یی از کنش و واکنش ها در میدان عمل، در چگونه گی انتخاب میان عملیه های " خیر و شر " از جانب وی میباشد!

هر چند، واژه های « خیر و شر » این خود در حقیقت مقوله های لفظی بیش نه بوده، آنچه برای این واژه ها اهمیت و جایگاه در فرهنگ اجتماعی ایجاد مینماید، چگونه گی بازتاب فعلیت ها، از آدرس و نام، این واژه ها در روند حیات اجتماعی توده های مشخص میباشد! آنچه را که از رنج آدمی بکاهد، خیر نامیده اند؛ و آن چیزی را که بار رنج و الم آدمی بوده است؛ شر! " خیر و شر " مقوله های اخلاقی اند؛ و اخلاق، در تناسب رشد عقلانیت شخص و جامعه، پدیده نسبی، متفاوت، و متحول میباشد! اخلاق پدیده و نماد کیفی انسانیت فرد و جامعه بوده، که در تناسب رشد عقلانیت آنان، در سایه تفکر و اندیشه؛ میزان کیفیتی فرد و جامعه را به سنجه میگذارد...! عقل و شعور؛ زاییده اندیشه و تفکر آدمی است؛- این عقل و شعور انسان ها است، که شرافت « کمال در حد اعلی از اخلاق، در قالب وجدان فردی و جمع » را در شعاع وجود ی شخصیت ها، همچون اختر فروزنده و خدا گونه، به درخشش بر میتابد...! ....و، انسان شریف، در گام نخست / آزاده/ میباشد! تاریخ بشریت، انسان آزاده یی بدور از شرافت را در خود سراغ نداشته است! شرافت، وجدان، و آزاده گی؛ مجموعه قواعد اخلاقی اند، که همچون میوه های ثمر بخش درخت تفکر و اندیشه، در نهاد فرد و جامعه به ثمر مینشیند..!

آزاده گی؛ این یعنی: با تمام زره های سلول، و همت خویش، و با تمام وجود، و مساعی، سینه در سینه استبداد ایستاده شدن میباشد!« شرافت، وجدان و اخلاق »، بن مایه های تبارز، و ثمره اندیشه و تفکر، در وجود آدمی بوده؛- و مر حله اعلی کمال وی میباشد! و انسان کامل را با خبائث، نی تنها سرو کاری نیست؛ بلکه بر اساس ماهیت / خوب بودن در سرشت و نهاد وی، تناقض و تضاد با شر، جز ماهیت وی میباشد...!

2= ماهیت استبداد!

پدیده استبداد شر است! بدان جهت که عملیه تولید رنج، الم، و اسارت آدمی، از این نام و آدرس، توسط عامل استبداد، بر انسان و جامعه به تحمیل گرفته شده است! استبداد شر است؛ بدان جهت که عملیه باز شناخته شده یی درد تاریخی بشریت میباشد!

تبعیض، تعصب و ستم، بن مایه های استبداد بوده، که با پشتوانه و قدرت اجرایی، « نی خود جوش » جهت اجرای مقاصد مشخص و ناصواب، از قوه به فعل، به اجرا گذاشته شده است! به عبارت دیگر: گونه ها یی از " تحمیل " رنج، سر کوفتگی، و حقارت تاریخی یک ملت و جامعه را در فرهنگ عمومی، استبداد نامیده اند...!استبداد، امری است تحمیلی؛ و یا به مفهوم دیگر: امر شر، و رنج درد آلود آدمی را از قوه به فعل در آوردن، و تحمیل این رنج بر کتله های مشخص از آدمی، این عبارت از همان پدیده، و عملیه " جبری " استبداد میباشد!

استبداد، گونه یی مشخص از( تحمیل جبر) میباشد! این تحمیل، جبر، و ستم؛ گاه میتواند در گونه خشن و قرون وسطایی مذهبی، و گاه در گونه های از عقاید ناسیونالیستی- فاشیستی، و گاه هم جنسیتی و .. به تحمیل گرفته شوند! اما؛ پیامد آن در هر شکل ممکن؛ رنج، درد، اسارت، و زبونی برای فرد و جامعه استبداد زده میباشد!« استبداد در افغانستان، نوعیت سه گانه گی را دارا بوده است! این یعنی: در این سرزمین استبداد مذهبی، استبداد قبیله یی، و استبداد جنسی، به بیداد نشسته است!»

در مفهوم کلی آسیب شناسی اجتماعی؛: استبداد؛ این همچون عملیه سمی، و به مسمومیت رساندن کتله های اجتماعی محیط و دایره استبداد بوده؛ این در حقیقت همان مسمومیت " تحمیلی " وارده، بر فرد و جامعه از جانب " عوامل استبداد " میباشد! اگر ما بحث فرضی فوق را بپذیریم؛ بدون شک جامعه استبداد زده، مجموعه کتله یی مسموم شده یی بیش نبوده است؛ مجموعه کتله مسموم و در حالت مردن و فسیل گردیدن...!

به تاریخ نظری بیندازیم! جوامع استبداد زده مفلوک است و مفلوج است و عقیم! تاریخ هیچگاه جامعه استبداد زده، و موفق ی را به خود شاهد نبوده است!

در یک جامعه استبداد زده است، و در زیر نفس های مسموم و افیونی اندیشه استبداد؛ که انسان و انسانهای بیشماری همچون گوسفند به ذبح گرفته میشوند! استبداد رنج جنونیت آدمی است، که در پیامد هار شدن خویش، سیستم استبداد تاریخی همچون افغانستان را به نمایش میگذارد؛- افغانستان؛ استبداد فاشیستی قبیله یی، در تبانی استبداد مذهبی، خلقی را به تباهی کشیده است!

استبداد این عامل عمده انحطاط اجتماعی است! این پدیده منفور و پلید، مضر تر از افیون میباشد! استبداد این افیون است، یک افیون هیولا یی کشنده و خونخوار! برای نیل به سعادت همگانی، در گام نخست زدودن فضای سمی و مرگ آلود استبداد از فضای زنده گی اجتماعی مان، امری است واجب !

بشکنیم استبداد را و رهایی انسان و اندیشه وی را بر فراز این خانه و این میهن به نظاره بنشینیم! بزدایم تار های عنکبوتی قید و بند بافت های سمی و کشنده استبداد را؛ و انسان را برای زیستن مستعد ساخته، و محیط انسانی به ارمغان آوریم! شکوفا شدن و بالنده گی فرزندان این سرزمین را به امر ممکن تبدیل بنماییم!

و؛ برای مبارزه پیگیر، اصول مند، و کار ساز، در جهت حذف تبعیض، ستم و استبداد؛ نیاز مند باز شناسی عوامل ریشه یی استبداد را بوده، و ایجاد حساسیت های اجتماعی نسبت به این عوامل، امری است ضروری!

برای باز شناختن طاعون، نیازمند باز شناسی ریشه یی طاعون را ضرورت داریم. آنگاه؛ در گام های بعدی مبارزه، تداوی، وقایه و...ایجاد خط فاصل میان خویش و عوامل طاعون!

در میان جوامع جهانی؛ افغانستان خود لابراتوار زنده قربانی مسلخ استبداد میباشد! انسان و انسانیت در شکل خشن ترین نوع خود، در این سرزمین، تا حال به قربانی گرفته میشوند!

3= استبداد آیا یک امر تصادفی و مجرد میباشد؟؟

در فوق گفته آمد:« استبداد امر ی است تحمیلی، و یا به مفهوم دیگر: امر شر، و رنج درد آلود آدمی را از( قوه به فعل) در آوردن و « تحمیل، تزریق، و وارد آوردن » این رنج بر کتله های مشخص از آدمی، این همان پدیده و عملیه تحمیلی و جبر گونه ( استبداد) میباشد!»

استبداد؛ این جبر و ستم تاریخی بوده، امر تبدیلی قوه به فعل میباشد! پس نه میتوان آن را یک پدیده مجرد، سطحی و تصادفی پنداشت.!

در قوانین و معاد لات فیزیکی، جهت به اجرا در آوردن « عملیه تبدیل ی قوه به فعل »، نیاز مند قوانین و مکانیزم مشخص، و مورد نیاز را دارا میباشیم! این یعنی: قوه تحت مکانیزم خاص( عامل و عوامل خاص)، به فعل تبدیل میگردد...! و حال استبداد نیز از این قاعده مستثنی نبوده، بلکه نیاز مند مکانیزم اجرایی خاص خویش را به اندرون جوامع میطلبد!

« استبداد بدون مکانیزم اجرایی پایدار نبوده، بلکه در تنازع تاریخی و اجتناب نا پذیر میان تکامل و واپسگرایی، در فرسوده گی خویش به نابودی خواهد گرایید! اما؛ این قدرت های ارتجاعی و واپسگرا ی حافظ منافع وی در سیستم و حاکمیت استبدادی، بقا وی را به تضمین میگیرد! این یعنی: پدیده استبداد بدون قوه و نیروی اجرائی؛ امری است منتفی و زوال کننده...!»

« افغانستان سرزمین رنج استبداد تاریخی بوده، و حال نیازمندیم تا عوامل اجرایی استبداد تاریخی در درون ساختار جامعه افغانستان را به کنکاش گرفته، و آنرا مشخص بنماییم!»

استبداد در افغانستان؛ این پدیده خشن، و چرخه قدرت مند تحمیل ستم و جبر تاریخی، بر یک ملت و جامعه بوده است! بنا؛ در امر کار بری و فعال نگه داشتن این ماشین خونخوار و مستبد، نیاز مند ی قوت های اجرائی، و عوامل نیرو مند پایداری آن، یک امر و ضرورت حیاتی برای وی به حساب میرود!« استبداد جبر است؛ و جبری بدون قدرت هرگز نمیتواند پایدار بماند»

در قوانین فیزیکی، معادله عمل و عکس العمل را دارا میباشیم. و این قانون در معاد لات اجتماعی نیز مصداق بر عمل میباشد! این یعنی: به هر پیمانه یی که بر ملت و جامعه یی فشار و تحمیل « ستم » وارد گردد؛ به همان پیمانه و شدت، مقاومت های معکوس از جانب ستم دیده گان، به گونه قوه عکس العمل به باز تاب گرفته خواهد شد! اما؛ هر گاه فشار های وارده بالا تر و شدید تر از میزان پایداری، و توانایی های دفاعی و مقاومت جامعه سنگینی بنماید؛ توده و توانا یی های مقاومت گرا وی در هم شکسته و فرو خواهد ریخت....!

بیان فوق به ما تفهیم مینماید که: استبداد در افغانستان یک امر مجرد نه بوده، بلکه دارای پشتوانه عظیم و قدرت مند اجرائی را دارا میباشد؛- یک پشتوانه عظیم؛ گسترده، بی رحم، و پایان نا پذیر! نیاز مند ی تاریخی ما است، تا قابلیت های بقا و قدرت مند ی استبداد در افغانستان را روشن و مشخص بنماییم؟! استبداد در این سرزمین باید ریشه یابی گردد! که؛ درد عصر و زمان ما درد استبداد و پیامد های مخرب و ویران گر آن میباشد! چه چیزی به درازای نزدیک به سه صد سال بقای ستم در افغانستان را به تضمین گرفته است؟! صفحات تاریخ دور و نزدیک این سرزمین مملو از قتل عام های خونین و بی رحم ی بوده، و حکایت گر رنج کتله ها ی عظیم ی از بشریت میباشد! قدرت و سنگینی استبداد به پیمانه شکست و زبونی ملت ما بوده است و..! آیا این قدرت تخریبی، و هیولا ی ویران گر تاریخی، و پایان نا پذیر، در کجای ساختار جامعه افغانستان نهفته است؟؟!

هر گاه، تاریخ سرزمین افغانستان را ورق میزنیم، ورق- ورق آن حکایت گر رنج، درد، و الم های عظیم آدمی است! کشتن، به اسارت در آوردن، غارت و چپاول، زو ر گویی ها، زندان و شکنجه و...همه و همه، جز لاینفک و پذیرفته شده سیستم های حاکمیتی در این سرزمین بوده اند! قساوت و بی رحمی در نهایت شدت خویش، بر توده های غیر پشتون« غیر افغان» این سرزمین به تحمیل گرفته شده است...! آیا جبر مستدام تاریخی وارده بر مردم این سرزمین، این یک تقدیر هوایی و بدون واسطه و علل و عوامل ها بوده اند؟!

آیا ده سال نبرد نفس گیر، خونین، و مقدس نیرو های ملی و بین المللی، با عوامل و نیرو های باز دارنده، ارتجاعی، و حامیان تداوم استبداد و ستم در افغانستان، گویای قدرت، و توانمندی ریشه دار استبداد در افغانستان را حکایت گر نه بوده است..؟! نیاز مند است؛ تا جهت پاسخ به سوال های فوق، ریشه های استبداد را در بافت ساختار اجتماعی جامعه افغانستان، به تحلیل و برسی بپردازیم!

4 = ریشه یابی استبداد، در ساختار جامعه افغانستان و چگونگی آن!

حاکمیت ها یکی از پی دیگری تغیر نموده اند! شاهان، امیر ها، و روسای جمهور، یکی از پی دیگری آمده، و رفته اند! اما این استبداد و سیستم حاکمیتی استبداد در افغانستان، همچنان مستحکم و پا بر جا استوار مانده است! هر گاه در وزش ولو اندک ترین نسیم رهایی بخش، این سیستم با خطر مواجه گردیده است، لشکریان ایل جاری استبداد، ملخ وا ر بر مزرعه رهایی و سعادت این مردم هجوم آورده و قیامت کبرای برپا نموده اند..... ادامه دارد...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای لومانی مینویسند:
    " استبداد جبر است، و جبری بدون قدرت هرگز نمیتواند پایدار باشد.
    استبداد در افغانستان یک امر مجرد نه بوده، بلکه دارای پشتوانه عظیم و قدرت مند اجرائی رادارا میباشد".
    بلی، من نیز همنظر شما استم. من نیز قوه اجرائی این استبداد رادر حال حاضر دروجود این حکومت فاسد میبینم.
    اما اگر واقعاّ صادقانه و فراتر از چوکات قومگرائی در جستجوی ریشه یابی (عمیق) این استبداد هستیم، اگر دور نرویم و فقط دراین 11 سالیکه گذشت، ریشه یابی کنیم، باید به سوال های ذیل پاسخ دهیم:

    • این حکومت مملو از جنایتکاران جنگی و مافیای مواد مخدر (به گفته شما، پشتوانه عظیم و قدرت مند اجرائی) را کدام قدرت ها در نشست بُن اول بالای مردم افغنستان تحمیل کرد؟
      اگر به باور بعضی ها، قدرت های ذیدخل در نشست بُن اول در انتخاب شان اشتباه کردند، یا از روی جبر این افراد را بر ما تحمیل کردند، پس باید بپرسیم که
    • چرا با وجودیکه 99 در صد مردم افغانستان ازین "قوه اجرائی" بیزار اند، اما با آنهم در طول 11 سال با هزینه ملیارد ها دالر این حکومت فاسد در قدرت نگهداشته میشود؟
    • چرا در انتخابات دوم رئیس جمهوری با تقلبات بیشمار بار دیگر "اشتباه بُن اول" را تکرار کردند؟
      (اگر رای های تقلبی کرزی و عبدالله را بیرون میرختیم، مردم افغانستان آقای بشردوست را بحیث رئیس جمهور خود انتخاب کرده بودند.)
    • این کی ها اند و برای کدام هدف این حکومت مملو از جنایتکاران جنگی و مافیای مواد مخدر و برادران کوچک شانرا زنده نگهمیدارند، و نامش را میگذارند "اشتباه"؟
      به نطر من، تا زمانیکه عاملان اصلی این فاجعه را شناسائی نکنیم، مبارزه علیه دولت دستنشانده و نوکران ثمری به بار نخواهد آورد. زیرا نوکرها همیشه قابل تبادله اند، و جای شان را نوکران وفادار تری میگیرند.
  • آقای نادر!
    خدا کند که سلامت عقلی ات را ازدست نداده باشی. درفارسی مثلی وجود دارد که میگوید من چه میگویم وتنبوره ام چه میگوید. حال این مثل به حال خودت صدق میکند که آقای لومانی چه گفته است نادرجان چطور میخواهد آنرا به انحراف بکشاند. آنچه را که شما کوشیده اید مقالهء آقای لومانی را درمحدوده کنفرانسهای بن اول ودو محدود بسازید تلاش بیجاست. مثل این است که بخواهید تمام اوقیانوسهای جهان را دریک کوزه بیندازید؛ یک تلاش احمقانه وناکام!.
    پرسش لومانی عمیقتر از آن است که بتوان آنرا بامثالهای رمضان بشر دوست وعبدالله وکرزی جواب داد
    لومانی می پرسد:
    «چه چیزی به درازای نزدیک به سه صد سال بقای ستم در افغانستان را به تضمین گرفته است؟! صفحات تاریخ دور و نزدیک این سرزمین مملو از قتل عام های خونین و بی رحم ی بوده، و حکایت گر رنج کتله ها ی عظیم ی از بشریت میباشد! قدرت و سنگینی استبداد به پیمانه شکست و زبونی ملت ما بوده است و..! آیا این قدرت تخریبی، و هیولا ی ویران گر تاریخی، و پایان نا پذیر، در کجای ساختار جامعه افغانستان نهفته است؟؟!»
    عجالتا یک جواب کوتاه را من به آقای لومانی میدهم: (پشتونوالی وپشتونیزم یا افغانیزم) که در روح وروان هموطنان پشتون ما همچو ارواح خبیثه حلول کرده است و خودش را اصیل ودیگران را انسانهای دست دو واقلیتهای بی اراده وبلا استحقاق درنظام وادارهء کشور میداند. خود برتربینی قبیلوی؛ تکیه برنمادهای اسطوره ایی خیالی وتسلیم نشدن دربرابر واقعیتهای زمان مثالهای مختصری است که میتواند این پرسش کوتاه را پاسخ باشد..
    درآخر دربارهء رمضان بشر دوستی که منافقانه سنگ دفاع از وی را به سینه میزنید باید عرض کنم:
    رمضان بشر دوست تا وقتی برای پشتونها ارزش دارد که جامعهء قبیلوی پشتون درخلاء رهبری شخصی مانند وی بسر می برند. هر وقتی که ازمیان خود پشتونها شخصیتی مانند بشر دوست ظهور نماید. آنوقت پشتونها در دهن رمضان بشر دوست پیاز را هم ریزه نمی کنند.وشاید هم مانند علی مزاری وی را بعداز بریدن گوش وبینی اش ازهوا بزمین بیندازند.
    اگرهمین بشر دوست پشتون می بود ؛ بدون معطلی اوغانها لر وبر اورا مانند گاندی وماندیلا حتی به عوض خدا می پرستیدند. اما تا آن هنگام که پشتونها درفقدان شخصیتهای چون رمضان بشر دوست بسر می برند از روی ناعلاجی بشر دوست هم میتواند قابل قبول باشد. واقعیت مسلم تاریخ که هرگز نمیتوان ازآن چشم پوشید همین است که خدمت تان عرض نمودم.
    اگر بشردوست خودش این واقعیت را درک نکرده باشد واقعا احمق تشریف دارد؛ واگر درک کرده باشد پنجاه فیصد مشکلاتش حل است.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • جواب بیماران روانی و فاشیستان قومی خاموشی!

  • خدمت دوست عزیز عرض شود که
    تا انسانهای چون شماعقده ئی وقوم گرا در جامعه مقاله نویس وسخن ور وجود داشته باشد به همین هم شکر میکویم چون از خیلی
    جنایات دهی نود درامانیم

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس