صفحه نخست > دیدگاه > شبکه فارسی بی بی سی ناشر اندیشه های شونیستی

شبکه فارسی بی بی سی ناشر اندیشه های شونیستی

شرعی جوزجانی
دوشنبه 14 جنوری 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

به روز 19 دسامبر 2012 بخش فارسی بی بی سی مقاله ای تحت عنوان "مولانا و ترکان"، به قلم یکی از نمایندگان خود به مناسبت عرس مولانا جلال الدین رومی بلخی در ترکیه به نشر رسانید.

نویسندۀ مقاله کوشیده تا با تأویل غیر منطقی برخی از سخنان مولانا، استخراج مصنوعی مفاهیم ترک ستیزانه از کلمات و جملات او و تفسیر نادرست عده ای از ابیاتش، برای این ابرمرد عرصۀ شعر و عرفان هویت ایرانی جعل کند و مذبوحانه تلاش نموده، اورا درنقطۀ مقابل ملتش- ملت بزرگ ترک قرار بدهد.

اینگونه ارزیابی ها تازگی ندارد و تعجب آور هم نیست. زیرا تحقیر و کم بهادادن به ترکها و چسباندن برچسپ "ایرانیت" برجبین آنها و ادعای مالکیت افتخارات مادی و معنوی وشخصیت های بزرگ علمی و ادبی آنان، یک بخش انفکاک ناپذیر مفکورۀ "پان ایرانیزم" مبتنی بر اندیشه های فاشیستی طراز هتلری شاهان پهلوی بود که به صفت سیاست رسمی دولت شاهی مصائب بزرگی برسر اقوام غیر پارس ایرانی به خصوص 33 ملیون ترکان آذر بایجان جنوبی آورد. همین اکنون هم حلقات معینی در ایران و کارمندان معلوم الحال شبکۀ فارسی بی بی سی و آریاپرستان وطنی ما این اندیشه های شونیستی کهنه را نشخوار میکنند وبا اتکا برآن برضد ترکان ایران و ترکتباران افغانستان ازجمله خلق نجیب هزاره قضاوت می نمایند.

نویسندۀ مضمون به نام مهرداد فرهمند که روانش با اندیشه های فاشیستی آلوده است و ازجملات و افاده هایش بوی کثیف ترک ستیزی و خصومت با این ملت بزرگ تاریخ آفرین و فرهنگ ساز به مشام میرسد، درعقب نام مولانا خزیده، از آن جا تیر اتهام، توهین، تحقیر و ناسزا به سوی هم تباران مولانا پرتاب میکند.

نویسنده، آرامگاه مولانارا در ترکیه از لحاظ مقدس بودن با آرامگاه امام رضا در ایران مقایسه نموده میگوید که در ترکیه به شخصیت او بالاتر از یک شخصیت صرفا ادبی و عرفانی ارج نهاده میشود و اعتراف می نماید که " مولانا همچنین برای مردم ترکیه شخصیتی ملی است و از او باعنوان شاعر و عارف بزرگ ترک یاد می شود".
اما احساس کور نژاد پرستانه او را نمی گذارد تسلیم این حقیقت شود، بنابرآن از آن طفره میرود و می گوید: " نگاهی به جایگاه "ترک" در آثار مولانا نشانی از ابراز تعلق وی به ترکان به دست نمی دهد". بدین ترتیب اوتلاش میکند تا با قرینه سازی ها، تفسیر و تأویل ناشیانۀ اشعار مولانا و بعضا با تحریف حقایق تاریخی، بین او و ترکان یک مرز غیر قابل عبور ترسیم نماید.

اصلا نه مولانا و نه پدرش بهاؤالدین ولد و نه خانوادۀ شان هیچ کدام ایرانی نبوده اند و در سرزمینی حیات به سر میبرده اند که هیچگاه جزء حدود جغرافی ایران نبوده و حکمداران ترکی تبار این سرزمین قرن ها بر قلمروی که اکنون به نام ایران شناخته می شود و بر ایرانیانی که در آن می زیسته اند، حکمرانی داشته اند.

به شهادت منابع تاریخی مولانا نسب ترکی داشته، احمد افلاکی در کتاب "مناقب العارفین"، دوکتور سلجوق ایر آیدین استاد فاکولتۀ الهیات اونیورستی مرمره در کتاب ارزشمند خود "تصوف و طریقت ها"، پروفیسور رفیق اوزدک در کتاب "تورک قیزیل کتابی" و محمد رحمانی فر در کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکان ایران" تاکید کرده اند که مولانا سلسلۀ نسب به خوارزمشاهیان میرساند، چنانچه مادرش مومنه خاتون دختر پادشاه خراسان و ترکستان علاؤالدوله خوارزمشاه بوده و از همین جهت اورا از ترکان خوارزمشاهی دانسته اند.

بعد از آن که مناسبات بهاؤالدین ولد با سلطان خوارزمشاه به سردی می گراید، او باخانوادۀ خود به قصد زیارت حج از بلخ می برآید. به نوشتۀ عبد الرحمان جامی در کتاب "نفحات الانس من حضرات القدس" هنگام عبور از خاک ایران در شهر نیشابور با صوفی مشهور شیخ فریدالدین عطار ملاقات می نماید. شیخ کتاب "اسرار نامۀ" خودرا به پسر او جلال الدین هدیه میدهد.

در هنگام اقامت چندروزه در ایران هیچ کسی از امرا و فضلا و نه هم از مردم ایران از این خانواده خواهش نمیکند تا در همانجا باقی بمانند. اما در سرزمین ترکیه، هم اهل دانش و معرفت و هم رهبران دولت عثمانی برای تشریف قدوم این عایلۀ شناخته شده با معرفت و فرهنگ، دقیقه شماری میکردند.

به نوشتۀ مولانا شناس معروف ترکیه عبدالباقی گلپینارلی بعد از آن که بهاوالدین ولد به شام رسید، خلق شام به اصرار از او خواستند تا در آنجا اقامت نماید، اما او گفت که فقط میخواهد به "انادولو" برود و از آن جا برآمده به شهر ملاتیه و از آنجا مستقیما به طرف ارزینجان روان شد. حاکم ارزینجان فخرالدین و همسرش عصمتی خاتون در حدود آق شهر از او استقبال به عمل آورده اورا به ارزینجان دعوت کردند. او حاضر شد در آق شهر باقی بماند. پس از چهار سال اقامت در آق شهر، به لورده رفت. درین جا امیر موسا یکی از نائبان سلطان علاو الدین کیقباد، شرایط اقامت بهاوالدین ولد را درین شهر تامین کرد. به قول جامی و گلپینارلی طی هفت سال اقامت درین جا در مدرسه ای که به خاطر او اعمار شده بود به تدریس پرداخت. درین جا پسرش جلال الدین با گوهر خـاتـون دختر خـواجه لالا شرف الدین سمرقندی ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر شد به نامهای محـمد بهاؤالدین و علاؤالدین محـمـد که اولی با لقب سلطان ولد شهرت دارد و بعد از وفات پدرش مؤسس طریقت مولویه به شمارمیرود.

بهاوالدین ولد یک سال بعد به دعوت سلطان علاوالدین به قونیه رفت. سلطان میخواست خانواده را در قصرخود جا بدهد، اما به روایت افلاکی و گلپینارلی بهاوالدین گفت: "برای امامان مدرسه، برای شیخها خانقاه، برای امرا کاخ، برای تاجران کاروانسرا، برای بیکاران آواره زاویه و برای سفرکنندگان مسافرخانه مناسب است" و به مدرسۀ آلتون آپه فرود آمد و باکمال احترام و اعزاز حیات بسربرد و بعد از وفات او درسال 1231م مولانا جلال الدین رومی بلخی به جایگاه علمی و معنوی او تکیه زد.

خوانندگان محترم توجه فرمودید که پدر مولانا و خانوادۀ او ازکشورهای عربی تا سرزمین ترکیه هرجا که رسیدند به استقبال گرم مردم مواجه شدند و ازآنان به اصرار خواهش به عمل آمد تا در سرزمین شان اقامت کنند. اما بهاؤالدین ولد در سرزمین ایران با وضعی بی تفاوت مواجه شد، هیچ کسی از ارباب دانش و فرهنگ به سراغش نیامد و ازو نخواست که در سرزمین شان اقامت نماید. چونکه پارسیان بهاوالدین ولد و خانوادۀ اورا به سبب داشتن تبار ترکی از خود نمیدانستند.

نویسندۀ بی بی سی میگوید که در اشعار مولانا به ویژه در غزلیات او ترک به معنی معشوق به کار برده شده است، اما درقسمت های بعدی مقاله برای این که یاوه گویی های خود را موجه جلوه بدهد، برای ترکان چهره ای ناخوش آیند می تراشد.
این درست است که کلمۀ ترک نه تنها در اشعار مولانا، بلکه در اشعار تمام شعرای فارسی زبان مجازا به معنی معشوق نیز به کار رفته است. چون که ترکان عموما از وجاهت خاصی برخوردار بوده اند و هستند. چناچه مؤلف ایرانی "فرهنگ بزرگ سخن" دکترحسن انوری در جلد سوم ص 1707 در ذیل کلمۀ "ترک" می نویسد: زیبا رو، زیبا روی سفید پوست. او این شعر رودکی را مثال می آورد:

ترک هزاران به پای پیش صف اندر
هر یک چون ماه بر دو هفته در افشان

پذیرفته شدن کلمۀ "ترک" در ادبیات فارسی به مثابۀ سمبول زیبایی، نه آن چنان که برخی متعصبان ادعا کرده اند، "یک غلطی تاریخی"، بلکه تشبیه و انتخابی لطیف و واقعبینانه بوده است. طوری که تاریخ ادبیات فارسی گواهی میدهد، ترکان عموما، به خصوص ترکان سمرقندی، ترکان شیرازی، ترکان ختا وختن، خلخ و چگل و کاشغر، همیشه منبع الهام شاعران پارسی گو بوده و انگیزۀ آفرینش مضامین زیبا و دلنشین برای آنان شده اند. از حافظ شیرازی بشنویم:

اگر ان ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

به شعر حافظ شیراز می رقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سرقندی

از شاعر دیگری:

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

از فرخی یزدی:

دیدی ان ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

از دانشمندان ایران دکتر محمد معین در کتاب ارزشمند "فرهنگ فارسی" صفحۀ 483 جلد اول زیر کلمۀ خلخ مینویسد:
خلخ = قرلغ... شهریست در ترکستان مسکن ترکان قرلق که مردم آن بزیبایی شهره بودند. همچنان او درذیل توضیح کلمۀ قرلق در صفحۀ 1449 جلد دوم همین فرهنگ مینویسد:
بقول طبری این قوم سلسلۀ ایلک خانیان را در ترکستان تشکیل دادند و بعدها غزان از میان همین قوم برخاستند. در آغاز قرن 7 هـ تمام حدود چین، بین اسپیجاب تا اقصای فرغانه توسط ترکان قرلقی مسکون شده بود. همین قوم است که افراد آن بنام "خلخی" در میان شاعران ایرانی به موزونی قامت و حسن صورت معروفند.
همچنان او در توضیح کلمۀ چگل درص 443 جلد 5 مینویسد:
چگل ناحیه ای که ازطرف شرق و جنوب به خلخ، از مغرب به تخس و از شمال به ناحیۀ قرقیز محدود است. شهرهای آن ترک نشین و اهالی آن شجاع و زیبارویند.

اجازه دهید مثالهای دیگری هم از "فرهنگ بزرگ سخن" تألیف دکتر حسن انوری بیاورم:

چگل: به داشتن زیبا رویان معروف است.

در حضر گوشۀ تو هم چو نگار چگلی
در سفر مرکب تو هم چو بت کاشغری (فرخی سیستانی)
(جلد 3،ص 2371)
خَلّخ: سرزمینی در ترکستان که در ادبیات فارسی به داشتن مشک خوب و نیز زیبا رویان معروف است.
(جلد 4 ، ص 2808).

چشم ترکانه: چشم زیبا و دلفریب.

پیش آن چشم های ترکانه
بنده ای و کمینه هندویی ( مولوی)
(جلد 3، ص 2338).

برشکن کاکل ترکانه که در طالع تو است
بخشش و کوشش خاقانی و چنگیزخانی (حافظ شیرازی)
(جلد 3، ص 1707، ذیل کلمۀ ترکانه).

همچنان از شاعر بزرگ اوزبیک علیشیر نوایی:

نگار ترک – تاجیکم کند صد خانه ویرانه
بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه
(دیوان فانی، ص 287).

دانشمند فرهیخته دکتر حسین محمد زاده صدیق مترجم توانای " دیوان لغات الترگ " محمود کاشغری از عربی به فارسی در ص 27 مقدمۀ عالمانه ای که بر این کتاب بی نظیر نوشته، ضمن معرفی کاشغر، جملات و شعر ذیل را از " برهان قاطع " نقل میکند:
"شهری است از ترکان، منسوب به خوبان. معزی نیشابوری گوید:

ترک نزاده چنو به کاشغر اندر،
سرو نباشد چنوبه کاشمر اندر".

نویسندۀ بی بی سی میگوید :عده ای بر این باوراند که این تعبیر مولانا ازکلمۀ ترک، گواهی بر ترک بودن مراد و معشوقش شمس تبریزی است.
درین شکی نیست که محمد بن علی معروف به شمس تبریزی مرشد مولانا ازاهالی تبریز بوده و تبار وی به ترکان قبچاق میرسیده، چنانکه مولوی خود به این موضوع تصریح دارد:

زهی بزم خداوندی زهی می های شاهانه
زهی یغما که می آردشه قبچاق ترکانه
( دیوان شمس تبریزی، م درویش، ج 2، غزل 934)

ادعای نویسنده که در عین حال متضمن اعتراف یک پارسی متعصب به ترک بودن شمس تبریزی میباشد، در بعضی موارد درست است، اما نه به طور کلی. زیرا مولانا کلمه ترک را به مفهوم قومی و افادۀ هویت ملی خود و دیگران نیز به کار میبرد. مثلا از رباعی زیر برمی آید که خود او نیز چون مراد و پیر خود ترکی تبار بوده است:

بیگانه مگویید مرا زین کویم
در شهر شما خانۀ خود می جویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصلم ترک است اگرچه هندی گویم
(دیوان شمس تبریزی، رباعی شماره 1187، ج 2، ص 1428، تهران، سال 1381)

به گفتۀ محمد رحمانی فر در کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکان ایران" در بعضی نسخه ها مصراع چهارم به صورت "اصلم ترک است گرچه دری می گویم" آمده است که صحیحتر به نظر میرسد. به قول سید کمال قاراغلی اوغلو مولوی این رباعی رادر پاسخ کسانی که به او"بیگانه" و مغول می گفته اند سروده و با بیان "اصلم ترک است" خیال همگان را راحت کرده است.
تأکید مولانا بر ترک بودنش آن قدر واضح و صریح است که جایی برای هیچگونه شک و تردید، یا تفسیر و تأویل باقی نمی گذارد. به طور مثال به بیت زیر توجه کنید:

من ترکم و سرمستم، رندانه سلح بستم
در ده شدم و گفتم سالار سلام علیک
(کلیات شمس تبریزی، ج 1، غزل شماره 1318، ص489)

این ادعای بی اساس نمایندۀ بی بی سی که اصطلاحات ترکی در اشعار مولانا حاکی از آشنایی او با زبان حاکمان قونیه است، آنقدر احمقانه و دور از واقعیت است که نمی توان آن را جز توهین به مقام والای مولوی تعریف کرد.
زیرا اولا، زبان ترکی زبان مادری مولانا بوده و در خانواده به این زبان حرف می زده اند. چنانچه هم پدرش و هم خودش به زبان مادری و بعضا به زبان فارسی تدریس میکرده اند. ثانیا، بها ؤالدین ولد پدر مولانا که مردی وارسته بود و با آنکه به دعوت سلطان عثمانی به قونیه رفت، درخواست اورا برای اقامت در کاخ سلطنتی نه پذیرفت و استغنای خود رادر برابر ارباب قدرت حفظ نمود. بنابرآن هیچ منطقی وجود ندارد که مولانا برای تقرب به حاکمان قونیه کلمات معدودی از زبان آنهارا بر سبیل تفنن آموخته باشد. واقعا این ادعای مسخره نمودار خصومت بی حد و حصر گردانندگان بخش فارسی بی بی سی نسبت به ترکان و زبان ترکی است.
درین جا مناسب میدانم مطالبی را که مترجم دیوان لغات الترک در ص37 مقدمه خود از کتاب بلوشه به نام kollection Orentale چاپ پاریس سال 1883 ترجمه کرده است، اقتباس نمایم:"... در فارسی نویسان خوی "خود نگری" شدیدی وجود دارد، هرچه می نویسند، فقط از خود شان می نویسند و به غیر فارس "انیرانی" می گویند و اغلب به بدگویی از آنان و یا خیالپردازی های خرافی دست می زنند. در کتب جغرافی فارسی آگاهی های بایسته از کشورهای غیر فارس وجود ندارد. فارسها وقتی هم که در مباحث جغرافیا به خارج از مرزهای خود می پردازند، اسیر قصه پردازی و افسانه سازی می شوند".
غریبی نویسنده و شاعر آذربایجان در کتاب تذکرۀ "مجالس شعرای روم" که در زمان شاه طهماسب صفوی به زبان ترکی آذری در تبریز تالیف کرده، پس از توضیحات مفصلی که در بارۀ مولوی میدهد در بارۀ اشعار ترکی او چنین میگوید: "از اشعار ترکی او این مطلع و حسن مقطع از ابیاتی است که در او صاف دوازده امام سروده است:

اولار کیم بندۀ خاص خدادیر
محب خاندان مصطفادیر
حقیقت کعبه سینین قبله گاهی
امام و پیشوامیز مرتضادیر

و این بیت مخصوصااز جهت پند درویشان از بلبل گلستان ارم و نطق جانبخش او آمده است که اهل گفتار اشعار خود را با این بیت رونق داده و ترجیع بندهایی با آن ساخته اند:

دینمه کوزت، باقما چاپار بوشمه هئچ
رند جهان اول، یوری دوقنما کئچ

به قول دکتر محمد زاده صدیق "از همین اشارۀ اندک در مییابیم که مولوی رومی دیوان کبیری به ترکی داشته است. طیف وسیعی از شعرا و تذکره نویسان تاریخ ادبیات ترکی از دیوان کبیر ترکی مولانا سخن گفته اند...باقی شاعر معروف قرن یازده هجری غزل معروف خود به مطلع:

مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه
فتنه لی آلا گوزلر چون اویخودن اویانه

را در استقبال از یک غزل ملمع مولوی و با استفاده از مصراعهای آن سروده، آن غزل چنین شروع می شود:

ماه است نمی دانم خورشید رخت یانه
بو آیریلیق اودونا نئجه جیگریم یانه؟

گواه دیگر ما بر وجود دیوان ترکی مولوی مکتبی به نام "مکتب مولویه" در میان دراویش و شعرای آذربایجان و ترک زبان است که اینان در اشعار و احوال خود از مولانا تأثیر پذیرفته بودند". برای معلومات بیشتر درین زمینه خوانندگان محترم می توانند به کتاب ارزشمند "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران" اثر دانشمند محترم محمد رحمانی فر مراجعه نمایند.

تسلط مولانا برزبان ترکی آنقدر مشهود و مسلم است که جایی برای انکار باقی نمی گذارد. به قول محققین مولانا شناس از جمله مرحوم نهاد سامی بانارلی درکتاب"رسیملی تورک ادبیاتی تاریخی"، مولوی نخستین کسی است که در آسیای صغیر دیوان بزرگی به ترکی ترتیب داده است.
بدین ترتیب او از اولین شاعرانی است که در ترکیه به زبان مادری یعنی ترکی شعر سروده. متانت کلام، قدرت افاده و روانی عبارات با الفاظ شسته و غالبا ترکی اصیل دلالت برآن دارد که ترکی زبان اصلی مادری اوست، نه آن چنانکه متعصبان ادعا دارند زبان دومی و اکتسابی او.
مولانا نه فقط به ترکی شعر می سروده، بلکه زبان تفکر و تخیل او نیز ترکی بوده و احساس خود را از فرشتۀ الهام به زبان ترکی می گرفته است. در بیت زیر او می گوید که من که باشم تا شعر بسرایم، اما یک سروش ترکی احساسم را برمی انگیزد و مرا به شعر گفتن وا میدارد:

من کجا شعر از کجا؟ لیکن به من در می دمد
آن یکی ترکی که آید گویدم هی کیمسن
(دیوان شمس تبریزی، غزل 583).

محمد رحمانی فر به نکتۀ جالب دیگری نیز اشاره می کند و آن اینکه مولانا حتی در شعر فارسی نیز همچون سایر ترکان پارسی گوی از جمله حکیم نظامی، خاقانی و... بیانی ترکی دارد و بسیاری از تعابیر و اصطلاحات ترکی را به فارسی برگردانده است. به دیگر سخن او گاهی به ترکی می اندیشد و به فارسی می سراید، مانند مصراع اول این بیت:

ای ترک ماه چهر، چه گردد که صبح تو
آیی به کلبۀ من و گویی که : گل برو

درین بیت تعبیر "چه گردد" ترجمۀ "نه اولار" ترکی است و ساختار بیت حکایت از خط فکری ترکانۀ او دارد.

برخلاف آنچه نویسندۀ بی بی سی ادعا میکند، مولانا ترکان را نه تنها تحقیر و توهین نکرده، بلکه رشادت و جوانمردی و همت عالی آنانرا ستوده است. مثلا در ابیات زیر دقت بفرمایید:

ترک آن بود کز بیم او، ده از خراج ایمن شود
ترک آن نباشد کز طمع سیلی هر قونسوز خورد

در بیت زیر مخاطب خود را در شب تاریک به حمله و جسارت ترکانه دعوت میکند و از نرمش و تسلیم طلبی برحذر می دارد:

یک حمله ویک حمله، کامد شب تاریکی
ترکی کن و چستی کن نه نرمی و تاجیکی

نمایندۀ بی بی سی در نوشتۀ خود به مناسبت عرس مولانا، به جای آنکه از مقام ادبی و عرفانی مولانا سخن بگوید، زهر خشم کین توزانه و نژاد پرستانۀ خودرا بر سر ترکان میریزد. او به نمایندگی ازمولانا شمایل ظاهری ترکان را از دیدگاه فاشیستی خود طوری ترسیم میکند که گویی خلاف قوانین طبیعت و خلقت است. تنگی چشم، چهرۀ سپید و روی گرد همچون ماه برخی ازقبائل ترکی راکه محصول شرایط طبیعی محیط زیست میباشد، مورد استهزا قرار میدهد و تا میتواند با کلمات رکیک و مستهجن به مثابۀ یک نویسندۀ بی فرهنگ و فاقد وجدان علمی فحش و ناسزا نثار این خلق کبیر میکند.
او ادعا دارد: درعصر مولانا که قرن های اولیۀ حضور ترکان در ترکیۀ امروزی بوده هنوز ترکیب جمعیتی این سرزمین دگر گون نشده، ترکان چندان با دگر اقوام درنیامیخته و چهره ای شرقی داشته اند.
برخلاف تصور نویسندۀ بی بی سی، سرزمین آسیای صغیر ازجمله شهر قونیه بعد از استقرار حاکمیت سلجوقیان طی مدت تقریبا 200 سال تا زمان مولوی، در اثر اقامت عناصر مسلمان که اغلب آنان ترک زبان بودند فزونی یافته و یک قسمت زیاد آنانرا طوایف غزکه به حسن صورت شهرت داشتند تشکیل می دادند و ترکان برای دگرگونی چهرۀ خود احتیاجی نداشته اند با اقوام دیگر درآمیزند و گویا "چهرۀ شرقی" خودرا تغییر بدهند.
ما پیشتر سخنان داکتر محمد معین محقق ایرانی از "فرهنگ فارسی" و نیز سخنان دیگران را در بارۀ "قرلق" نقل کردیم که گفته بود "همین قوم است که افراد آن بنام "خلخی" در میان شاعران ایرانی به موزونی قامت و حسن صورت معروفند" و از زبان طبری نوشته بود: " این قوم سلسلۀ ایلک خانیان را در ترکستان تشکیل دادند و بعدها غزان از میان همین قوم برخاستند".
طوایف غز که اکثریت ساکنان محیط زندگی مولانا را تشکیل می دادند و خلق ترکمن نیز به آنان منسوب است، ما نند قرلقها – خلخی ها از حسن و جمال کافی برخوردار بوده اند. طبیعی است زیبارویان چنین خلقی برای مولانا منبع الهام بوده طوری که در پیش چشم های ترکانۀ معشوق، خویشتن را یک بنده و هندویی کمینه می پندارد:

پیش آن چشم های ترکانه
بنده ای و کمینه هندویی

مگر کشیده بودن چشم انسان و گرد و سپید بودن چهرۀ او چون ماه عیب و سزاوار نکوهش است؟ اگر چنین است پس چرا قرص ماه درادبیات فارسی سمبول زیبایی و مظهر جمال و سپیدی است؟ و ترکیباتی چون ماهرو، مهوش، مهروی، ماه سیما، ماه تمام (هنگامیکه قرص ماه به کمال برسد)، ماه پیکر، ماه چهر و ده ها ترکیب دیگر شاعرانه با انتساب به قرص ماه ساخته شده اند؟

ای ترک ماه چهر چه گردد که صبح تو
آیی به کلبۀ من و گویی که: گل برو

روی چو ماه داری من شاد دل از آنم
کز شکر لبانت بیر ئوپکنگ دیلرمن
(جلال الدین رومی بلخی)

اگر به حکم عقل ناقص و منطق علیل نمایندۀ بی بی سی کشیده بودن چشم انسان و سپید بودن چهرۀ او چون قرص ماه عیب و نقصان در خلقت او است، پس این همه ناسزا و دشنام نه فقط متوجه ترکان است، بلکه بیش از یک ملیارد خلق بزرگ چین و ده ها ملیون انسانهای مقیم کشورهای جنوب شرق آسیا چون کوریا و جاپان را نیز در بر میگیرد که با چشمان تنگ و روی سپید چون ماه خود از وجاهت و زیبایی ویژه ای برخورداراند و در مسابقات زیبایی اندام برنده می شوند و مردمان پارس در تحت رهبری آخندهای ایرانی محتاج حمایۀ سیاسی و کمک های اقتصادی و ریزه خوار خوان دانش و فرهنگ ایشانند.
برخلاف درک ناقص نویسنده بی بی سی، چشمان تنگ و کشیده که پلکهای بالایی بدان
شکل بادامی می بخشد، شور آفرین و مظهر زیبایی دل انگیزی است که به نام چشم بادامی هوش از سر شاعران پارسی گوی ربوده و پیوسته سرچشمۀ الهام و مورد ستایش آنان بوده است. صدها مثال میتوان از تاریخ ادبیات فارسی برای آن ذکر کرد، اما من فقط به ذکر یک بیت اکتفا میکنم:

نرگس مست ترا بادام گویم می سزد
صید دلها چون کند چشم تو گر بادام نیست

نویسندۀ ترک ستیز بی بی سی میخواهد دستوری را که رهبران آریا پرست شبکۀ فارسی بی بی سی و حلقه های شونیست ایران به او سپرده اند عملی سازد، به بهانۀ این که "معشوق ترک مولانا غدار، تاراجگر، بی رحم و خونریز است"، قرینه سازی میکند و با استفاده از این مضمون تخیلی بدون کدام رابطۀ منطقی به تاریخ ترکان می تازد و با اشاره به حوادثی که بین ایشان و اقوام دیگر روی داده، زبان به قدح و لوم ترکان می گشاید و هر کثافتی که در چنته دارد، بر سر آنان می ریزد.

چشم معشوق کدام شاعر پارسی گو، بی رحم و خونریز نبوده و با تیر مژگان سینه هارا نمی شگافد و ملک دل را غارت نمی کند و آدم نمی کشد. از سعدی بشنویم:

گر خون من و جملۀ عالم تو بریزی
اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی
چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت

تو خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافات ازین گنه یابی؟
(دیوان سعدی شیرازی)

معشوق یک شاعر دیگر فارسی آن قدر جلاد و آدمکش است که هیچ زنده جانی را امان نداده است:

کسی نماند که دیگر به تیغ ناز کشی
مگر که زنده کنی خلق را و باز کشی
و نیز:
با دو ابرو قتل عالم کرده ای
وای ازآن روزی که چار ابرو شوی

چه قدر احمقانه خواهد بود حالا اگر کسی پیدا شود و با اتکا به این گونه ابیات ادعا کند که چون خصلت معشوقه های شاعران فارسی آدمکشی بوده، بنابرآن همۀ ملت پارس ظالم و آد مکش اند!.
ما میدانیم که این مضمون آفرینی های شاعرانه همه محصول تخیل و تصور شخصی گویندگان آن است. استناد به آنها به صفت یک فاکت برای نکوهش و ناسزا گویی به ملل نامدار و افتخار آفرین تاریخ، نشانۀ غباوت و احساس حقارت ملی و خصومت ناشی از کمتر بینی خود در برابر دیگران و افتخارات تاریخی شان است.

ما افتخار داریم که در تمام ادوار تاریخی حاکمیت ترکان در خراسان، ترکستان، ایران هندوستان و ترکیه از غزنویان گرفته تا سلجوقیان، خوارزمشاهیان، تیموریان، بابریان، صفویان، افشاریان و قاجاریان، پیوسته حامی و مروج زبان و ادبیات فارسی بوده، با کمال سعۀ صدر و وسعت مشرب زبان و فرهنگ دیگران را تحمل کرده زمینۀ انکشاف آنرا مساعد ساخته ایم. چناچه محقق دانشمند ايراني دوکتور ذبيح الله صفا درصفحۀ 450 جلد پنجم بخش يکم کتاب ارزشمند خود « تاريخ ادبيات درايران » پس از بررسي عصر مورد بحث خودبه نحو زيرين ارزيابی واقعبينانه ميکند: « عصر کورگانی در آن سرزمين(یعنی سرزمين هند ) که بي هيچ گونه ترديد یکي ازبهترين دوره های ترويج زبان وشعر فارسی در سرزمين هند وعهد تشويق و ترغيب مؤلفان و نويسند گان و شاعران پارسی گوی بحد اعلای امکان در سراسر دوران تاريخ ادب فارسيست وديگر هيچگاه نظيرِی نيافت و نخواهد يافت».
« بحقيقت بايد گفت که نهضت دوران کورگانيان هند درادب فارسي نجاتبخش واقعي شعر وادب فارسی از زبونی و رهايی دهندۀ آن از تنهايی و انخزال بود ».
« براستی اگر ايران آن زمان دو پناگاه بزرگ فرهنگی عثمانی و کورگانی هند را نداشت، ادب فارسي به روزگار بدی دچار ميشد ».
استاد درجای ديگر ميگوید : « لشکرکش قهاری چون تيمور همچنان که قدرت سلاله تيموری را پيريزی کرد، توجه سلالۀ خودرا به هنر وادب نيز آغازنمود و بانی چنين کاری در دولت بود».
ما به تمام خلقها ی ایران، ازجمله فارسی زبانان و فرهنگ شان احترام داریم و از آن دوریم که چون نمایندگان بی بی سی به مواضع نژاد پرستانه سقوط کنیم. مخاطب ما فقط آن حلقه های فاشیستی ترک ستیز است که با اتکا به هر خس و خاشاکی افتخارات تاریخی ترکان را به بازی می گیرند و برای شخصیت های تاریخی آنان هویت جعلی ایرانی درست میکنند.
در پایان این مقاله نمونه هایی از اشعار ترکی مولانا به نقل از "سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه" می آوریم. به قول رحمانی فر، اثر مذکور نخستین کارعلمی برای جمع آوری آثار ترکی مولوی میباشد:
اوسـسـون وارســا ای غافـل آلـدانـماغـیـل زنهـار مالا
شول نسنه یه که سن قویوب گئده رسن اول گئرو قالا

سـن زحـمتـیـنی گـؤره سن دوره سن دنـیا مالیـنی
آنلار قالیرلار خرج ائدوب آنـمـیـــالار زهـی بـــلا

سنی اونودور دوستلارین اوغلون، قیزین،عورتلرین
اول مالـیـنی اولـــه شــلـر حساب ائدوب قـیلدان قـیلا

قـیلمـایـــالار سـنـه وفـــا بونلار بای اولا، سن گدا
سنین ایچون وئرمیه لر بیر پارا ائتمک یوقسولا

بـیـر دمـلیـغـا آغـلاشــالار آندان واروپ باغلاشالار
سنی چوقوره گوموشوب تئز دؤنه لر گوله ــ گوله

اول مال دئدین، مار اولا حقا که گورون دار اولا
هرگز مدد بولمآ یاسون چئوره باقوب ساغا – سولا

آلـتون ایـسـه آنـدا چـوراق اولا سنه اول خوش طوراق
نئیلر طاشیم قیلد یی یاراق آنـــلار سنــه قــارشــو گــلـه

چـــون اولا الــــونــــده درم گـوج یئـتـدوکجه قیلغیل کرم
ئوگود بو دور که من دئرم دولـت آنــیــن ئـوگـــود اولا

بؤیـلـه بـؤیـوردو لـم یـزل بـیـلـیـن بـونـو قـیلـیـن عـمـل
ترک ایـله نـوز طول امـل اویـمانـیـز هـر بــیـر بـاطلـه

دنیا اونون، اخرت اونون نعمت اونون، محنت اونون
تامو اونون، جنت اونون دولـت اونــون فــانـی بــولا

حققا منـه نه مال گـرک نه قیل گرک نه قال گرک
دیله گوم ائیو حال گرک کـنـدوزونـــو بـیـلـن قــولا

ای شمس دیله حاقدان حاقی بیز فانی ییز، اولدور باقی
قامــولار اونــون مـشـتـاقی تـا خـود کـو کیمـیـن اولا؟
همچنان مولانا به سنت شاعران ذواللسانین (ترکی سرا و فارسی گوی) با آمیختن ترکی و فارسی غزل ملمع بدیع و زیبای زیر را سروده است:
دانی چرا به عالم، یالقیز سنی سئورمن
چون در برم نیایی، اندر غمت اولرمن
من یار با وفایم، برمن جفا قیلورسن
گر تو مرا نخواهی، من خود سنی دیلرمن
روی چو ماه داری، من شاد دل ازآنم
زان شکر لبانت بیر ئوپکنگ دیلرمن
تو همچو شیر مستی، دانی قانیم ایچرسن
من چون سگان کویت، دنبال تو گزرمن
فرمای غمزه ات را تا خون من بریزد
ورنی سنین ألیندن من یارغویا باریرمن
هر دم به خشم گویی، بارغیل منیم قانیمدان
من روی سخت کرده، نزدیک تو دورورمن
روزی نشست خواهم یالقیز سنین قاتیندا
هم سین چاخیر ایچرسن، هم من قمیز چیلرمن
آن شب که خفته باشی مست و خراب شاها
نوشین لبت به دندان قی پی- قی پی توتورمن
روزی که من نبینم آن روی همچو ماهت
جانا نشان کویت از هر کسی سورورمن
ماهی چو شمس تبریز غیبت نمود، گفتند
از دیگری نپرسید، من سؤیله دیم، آریرمن
مأخذ: کتاب محمد رحمانی فر
در لابلای غزلیات "دیوان شمس" ابیات ترکی زیادی وجود دارد که تا کنون از طرف محققان مولانا شناس جمع آوری و تدوین نگردیده و با اشعار ترکی دیگری که از سایر منابع به دست آمده کمیت قابل ملاحظه ای را تشکیل میدهد. ما نمونه یی از اشعار ترکی مولانا از دیوان شمس به انتخاب محترم محمد حلیم یارقین تقدیم میکنیم:
گیلاسن بوندا سنه من غرضیم یوق ایشیدور
قالاسن آندا یاوز دور یالونوز قانده قالورسن
چلبی دورقامو دیرلیک چلبه گل نه گیزرسن
چلبی قولارین ایستر چلبی یی نه سالورسن
نه اوغور دور نه اوغور دور چلب آغزینده قیغیرماق
قولاغون آچ قولاغون آچ بولا کیم آندا دولارسن

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • mawlana az kase ast ke beeshtareeen estefada ra az asarash mebarad
    ok

  • اگر با ریسمان شما گز کنیم ، مولانا جلالدین بلخی می شود ، ترکه . بابا ای والله . آخر مرد ! حافظ و سعدی و مولانا به زبان عربی نیز شعر سروده اند . این که دلیل بر عرب بودن آنان نمی شود . اکثر آثار بوعلی سینا به عربی نگاشته شده ، این دلیل نمی شود که بوعلی عرب بوده است . مولانا نیز در بعضی از اشعارش از واژه ی ترکی استفاده کرده . و یا گفته من هندو یا ترکم ، یعنی من عجمم نه عرب .
    منصور خلیفه ، امام حنیفه را سمت قاضی القضاة داد . امام حنیفه نپزیرفت و گفت من عجمم مرا نشاید که بر اعراب قضاوت کنم . من موالی هستم و قضاوت من بر اشراف عرب زیبنده نیست . آن بزرگان موالی بودن و عجم بودنشان ترجیح می دانند بر عرب بودن .
    حالا یک ایرانی در بی بی سی یک چیزی گفت ، نباید فریاد سر دهیم و بگوییم ای داد و بیداد . ایرانی ها همه بزرگان و نام آوران جهان را ایرانی میدانند . سید جمال الدین از اسعد آباد کنر بود ، ایرانی ها او را اسد آبادی می نامند و ایرانی اش می خوانند .
    قوم پرستی و نژاد پرستی و افتخار کردن به یک قوم و نژاد و کوچک و بی مایه شمردن دیگر اقوام کاری شایسته نیست . اینکه بعضی برادران آذری خودشان را نژاد برتر و با لیاقت و کفایت جا میزنند ، در عصر حاضر هیچ موردی نخواهد داشت . تن آدمی شریف است به جان آدمیت .

  • ایرانی ها به دستبرد فرهنگی در جهان مشهوراند. من تعجب میکنم که چرا ایرانی ها هنوز ادعا نکرده اند، که گاندی نیز یک ایرانی بود. این خاصیت ایرانی ها یک فکاهی را به یادم میاورد.
    در زمانیکه دولت های اروپائی مستعمره های زیادی در افریقا داشتند، یک جنرال انگلیسی با یک جنرال فرانسوی در محفلی باهم برمیخورند.
    جنرال انگلیسی به فرانسوی طعنه گونه میگوید:
    شما فرانسوی ها هر جا که میروید، فقط تمام غنایم و ثروت های آن مملکت را تاراج میکنید و به مملکت تان میبرید.
    اما هدف ما انگلیس ها در مستعمره های ما، شناسائی حیثیت و وقار ملکه ماست، ترویج ارزش ها و فرهنگ انگلیس است. ما میکوشیم که نام انگلستان بحیث یک مملکت متمدن در جهان مشهور شود....
    جنرال فرانسوی به خونسردی جواب میدهد:
    بلی، هرکس برای بدست آوردن آن چیزیکه ندارد، میکوشد.

  • BBC joz dorogh chezi degari nadara.bayad DW wa tolo news wa ghira ra tarjih dad wa bbc ra tahrim kard.

  • بخاطر اینکه کشور همزبان ما خفه نشوند ما پیشنهاد میکنیم که بگذارند مولا نا جلاالدین بلخی ما از خود ما باشند ودرعوض ما ملا عمر و گلبد الدین هردو را به ایران میبخشیم و میتوانند هردو ایرانی باشند.

  • به خیالم ایران و ایرانی زن های پتان ها را سومبه کرده اند که این نادر مانند ها گیله دارند

  • به اشخا صی چون شرعی جای شرم است که این چنین بحث ها را راه میاندازد. زمانی عضو بیروی سیاسی حزب خلق بود و بنام انتر نا سیونالیزم و سوسیالیزم در قتل هزاوان نفر سهیم است ولی حالا شده پانترکیست.

  • اقاى شرعى ك همين تو نبودى مزدورى قبيله را ميكردى ؟ انروزيكه خلقى هاى زن فروش خوستى و بكتيا وال در كشتار كاه هاى قبيله تركان او غانستانى را شكنجه كرده كشتند وتو عمل ان خاين هارا توجيه ميكردى كه ديكتا تورى برو لتارياست. امروز جى حرفهاى داكتر همت فاريابى كه او جند روز بيش جويده بود دوباره به جويدن شروع كردى؟ راجيع به بى بى سى خلا هاى كرداننده كان انها نوشته بود كه از تبعيض كار ميكيرند.
    اكر داكتر همت و يا ميمكى نوشته بود خو خير انها دران زمان در دانشكاه مصروف تحصيل بودند ولى تو مصروف مزدورى شوونيست هاى قبيله بودى؟

    • ن ب شخص بی نام ترسو بی ایمان ، حتی نام خود را جرا ت نداری که بنویسی ، فقط ترا تعصب و تبعیض سوزاند و
      کور ساخته ، تو فقط به اشاره پارسها به مفابل تورک ها حسا سیت و د شمنی نشان مید هی یا که ( نیش گژد م
      نه ا ز پی کین ا ست . بلکه مقتضای تبیعتش ا ین ا ست . خد ا هدایت کند

  • این که شوونیست های فارس ایرانی سال ها است تمام شخصیت های علمی وادبی فارسی گوی وفارسی نویس منطقه را ایرانی می خوانندجای تردید ندارد . ولی آقای شرعی از یاد برده است که زمانی برای حفظ منافع شخصی به پابوسی حفیظالله امین جلاد می پرداخت و درمورد ازبیک های شمال آن هارا غول و تاجیک هارا اخوانی می خواند ومستحق "برخورد انقلابی" در دستگاه آدمکش امین می دانست . همین آقای شرعی باری پلته وچراغ بردا شته بود تا به زعم خودش مهره های پان ترکیسم را در افغانستان کشف و به کاجی بی معرفی کند تا" حاکمیت پرولتاریا " در آسای میانه مورد تهدید" ضد انقلاب وامپریالیسم" قرار نگیرد، حالا خود شده است یکی از بلند گوهای پان ترکیسم نوین! راستی که زندگی چی بازی هایی دارد .

    • تعجب اور است که چگونه این پیرو ازادبیگ در پهلوی ادمکشانی اوغانی گرد پا قرار داشت !!
      مولانا ترک باشد یا فارس چیزی از او کم نخواهد شد افتخار این سر زمین است !
      در گذشته ها خلق ترک ما برای ادب و زبان فارسی کار های مهمی را انجام داده اند .

    • تعجب اوراست که چگونه این پیرو ازادبیگ با قبیله یی های گرد پا ادم خور یکجا شده بود .
      مولانا ترک باشد یا فارس چیزی از او کم نخواهد شد افتخار همه ما ست .
      در گذشته ها خلق ترک وطن ما کار های مهمی را برای زبان و ادب فارسی در داخل و خارج کشور انحام داده اند .

  • تعجب اور است که چگونه این چپایف خان پیرو ازادبیگ در حلقه ادمکشانی اوعانی خر خلقی ها شامل شده بود .
    مولانا ترک باشد یا فارس چیزی از او کم نخواهد شد افتخار همه ماست.
    در گذشته ها خلق ترک بیشتر از فارس ها برای زبان و ادب فارسی کار کرده اند .

  • خانم اسین چلپی از نوادگان مولانا به ایران آمده و در گفت وگویی پس از آنکه گفته که سؤال از ملیّت مولوی بی‌معنی است ولی سربسته اشاره کرده که وی ترک بوده است. استدلال ایشان است که زبان فارسی در آن زمان زبان ِغالب بوده و مانند ِانگلیسی در این زمان است و طبیعی بوده که مولانا به این زبان شعر بگوید.
    ای کاش ایشان به همان گفتن ِبی معنی بودن ِاین سؤال و اینکه او به همه‌ی بشریّت تعلّق دارد اکتفا می‌کردند و ما هم می‌گفتیم قبول است ولی سخن خلاف حق، پذیرفتنی نیست هرچند ایشان از قبولش بیزار باشند و ما از پرداختن به آن اکراه داشته باشیم.
    اوّلاً که امروز اگر زبان غالب انگلیسی است مگر همه‌ی افراد به این زبان می نویسند؟ به فرض که بنویسند، حکایت شعر با نثر متفاوت است؛ شاید بتوان نوشته‌های علمی را به زبانی به جز زبان مادری نوشت ولی گفتن شعر به آن، نزدیک به محال است مگر آنکه شخص دوزبانه باشد مثل ترکهای ایران. گذشته از تمام این حرفها امروز اگر کسی از کشورهای غیرانگلیسی زبان، به زبان ِغالب - به قول خانم چلپی- بنویسد، آیا او را انگلیسی به شمار می‌آورند؟ می‌توانند نمونه‌ای ذکر کنند؟
    ثانیاً زبان علمی در آن زمان در خود ایران، عربی بوده است و دانشمندان ما به این زبان کتابهای خود را تألیف می‌کردند که حالا مورد سوءاستفاده عربها واقع شده است. خود مولانا هم مقدّمه‌ی مثنوی را به عربی نوشته است. گویا اگر مفاخر ما در ایران متولّد شوند و همین جا به سربرند ولی تألیفاتشان- یا بعضی از آنها- به عربی باشد، معیار زبان نوشته است ولی اگر متولّد ایران باشند و زندگی خود را در جایی دیگر به سربرند و به فارسی بنویسند، معیار محل زندگی است. معیار هر آن چیزی است که آنان را به جایی خارج از ایران منسوب کند ولی کسی- چه عرب چه ترک- هیچ گاه سخن از محل تولّد به زبان نمی‌آورد.
    ثالثاً زبان فارسی در جاهایی مثل هند قدیم زبان دفتری و شاعری بوده است ولی نشنیده‌ام که ایرانیان اشتباه عربها را تکرار کنند و شاعران ِهندی که به فارسی سروده‌اند مثل عبدالقادربیدل دهلوی و خسرو دهلوی و میرزااسدالله غالب دهلوی را ایرانی بنامند.
    رابعاً مولانا وقت ورود به سرزمین ترکان در سنّ نوجوانی بوده است. چه روایتی را که می گوید او به همراه پدر از بلخ خارج شد اساس بگیریم و چه روایتی را که می گوید او بعدها از بلخ خارج شد، وی مدّتی پیش از ازدواجش در سنّ هفده سالگی در شهر لارند به این قلمرو وارد شده که لااقل چهارده یا پانزده سال داشته است. همین امروز اگر کسی در سنّ نوجوانی از کشورش خارج شود و به کشور دیکری برود و زبانش را فراموش نکند و آثارش به آن زبان باشد را دارای چه ملّیّتی می‌دانند؟ مهم‌ترین معیار برای ملّیّت یک نفر مولد اوست و همین امروز هم ملّیّت را بر اساس خاک یا خون مشخّص می‌کنند یعنی یا محلّ تولّد و یا پدرومادر که مولوی از هر دو لحاظ ایرانی به شمار می‌آید.
    باید توجّه داشت که ایران یعنی ایران ِبزرگ که نماینده‌ی امروزین ِآن همین ایران فعلی است و جهان هم نظامی گنجه‌ای و ابن سینا را ایرانی به شمار می‌آورد و در درجه‌ی دوّم متعلّق به شهری در آذربایجان و افغانستان ِفعلی.
    در این باره دو نکته شایان ذکر است یکی اینکه دوستان ترکیه‌ای ما باید فکری به حال وضعیّت فرهنگی خود بکنند. درست است که ترکیه در زمان ایران باستان جزئی از قلمرو ایران که تا دریای سیاه گسترش می یافت بود و زبان ترکی هم از ابتدا در این سامان نبوده بلکه از ترکمنستان ِفعلی به آذربایجان و ترکیه آمده است ولی اینها تقدیر تاریخ است و نمی توان تغییر داد.امّا آنچه به اختیار خود است چه؟ تغییر دستوری ِرسم الخط که ضربه‌ی سنگینی به فرهنگ این کشور زد و نامیدن ِنخبگان ِدیگر کشورها به نام خود کار ِناشایستی است. از تلاش این کشور که دارای فرهنگی شرقی است برای پیوستن به اروپا هم چیزی نمی‌گویم. یکی از دلایل ِعدم اقبال به عبدالکریم سروش در ترکیه، استفاده‌ی گسترده‌ی وی از ابیات مولوی در نوشته‌هایش است در حالیکه به یاد ندارم تأکیدی بر ایرانی بودن ِاو کرده باشد. تعصّب‌ورزی فکر را منجمد می‌کند و گرچه امری راجع به گذشته است ولی انسان را از نقد و ارزیابی حال هم باز می‌دارد.
    نکته‌ی دوّم بی‌تفاوتی ِفرهنگی ما به این جریان و موارد مشابه است. پیشتر نوشته بودم که یک خط را دو جور می توان کوتاه کرد یکی اینکه مقداری از آن را پاک کنیم و دیگر اینکه خط بلندتری کنار آن بکشیم. کار دوّم رویکردی مسالمت جویانه و نشانگر بلوغ فرهنگی است. نیازی به وارد شدن به جدل‌های بی مورد در این باره نیست. هم به صورت خود جوش شاعران ، داستان نویسان و هنرمندان ِبقیّه‌ی رشته‌های هنری باید به مولوی بپردازند و هم مشابه آنچه در ساخت فیلم اپیزودیک کیش- یعنی هنرهای گرانی مثل سینما- شاهد بودیم دولت یا نهادهای وابسته با دعوت از استادان شناخته‌شده‌ای مثل کیارستمی- که شنیده‌ام دیوان شمس از کتابهای بالینی اوست- غیر مستقیم حقیقت را تبلیغ کنند. جریان ساختن فیلمی پُرهزینه بر اساس زندگی مولوی در ترکیه را با ستارگان هالیوودی که شنیده‌اید؛ ما در این میان چه کرده‌ایم؟
    http://imayan.blogspot.com/200...

    • آقایان سهراب خان ، فرشید خان ، رحیم الله ، ح ، ی ، و بی نامان سلام . مولانا جلال الدین رومی بلخی واضح و روشن فرموده ا ند که من تورک هستم ، د ر اینجا د یگر سوال و جواب باقی نمانده ا ست ا گر شما سواد دارید ؟؟
      رحیم الله خان شما دعوای خلقی گری خود را د ر جای د یگر بنویسید ا ین مقاله موضوع مولانا ا ست ، هرسخن جایی
      دارد درین مدت سی سال در کجا خواب بودی ؟؟؟ آ قا یا ن ، تعصب تبعیض شما را کور کرساخته بی حیثیت و بیحیا ساخته ا ست
      جهان میگوید مولانا تورک ا ست شما فارسی ها به اشاره پارسی های ایران میگویی فارسی ا ست چون شرم و حیا ندارید
      آقای سهراب ، تو اگرخود را ( آس ) کنی هم مولانا تورک ا ست به پارسی هایت بگو ، شما پارسها د ر جهان چیزی
      ندارید به پاچه تورک ها میچسپید ( خانم اسین چلپی حقیقت را بیان کرده ا ست ) شما پارسی ها گوش شنوا و چشم بینا
      ندارید تعصب شمارا و بصیرت شمارا کور ساخته ا ست و طاقت شنید ن حقیقت را ندارید ، شما دنیا را فقط پارسهای ایران
      میدانید ازانصاف وعدالت و جهان بینی دورگشته اید با چهارکلمه نوشتار و گفتار با معنی و بی معنی و پرازتعصب ازکاروان فرهنگ مدنیت حق بین چهان عقب مانده ا ید وای به حال شما و من الله توفیق

    • من نمی دانم این ایرانی ها یا همان عراق عجمی ها چرا اینقدر بی حیا وخود بزرگ بین اند.نام ایران نام سرزمین فعلی افغانستان بوده که رضا خان میر بنج با کمک اربابان انگلیسی اش آنرا دزدید وبر مملکت عراق عجم گذاشت.ایرانی های فعلی زبان وادب فارسی دری را از بلخیان وغزنویان آموخته اند.وتا چند قرن بیش همه شان عربی صحبت می کردند.حال با چی معیاری مولوی هم از بدر وهم از مادر ایرانی بوده این را فقط ابلهان خود بزرگ بینی چون این سهراب خان ودیگر ایرانی های جت نژاد می دانند وبس.شما یک کمی به چهره وشمایل مولوی دقیق شوید به وضاحت می توان فهمید که مولوی هرچه بوده غیر از ایرانی وجت نژاد.شما سنگ فرهنگ وتاریخی را به سینه میزنید که ریشه اصلی آن در خراسان قدیم یعنی افغانستان فعلی است.تمام شاهنامه نیز از بلخ و بامیان سمنگان سخن زده میشود ونه از اصفهان وشیراز ویا کدام جایی در ایران فعلی.بس بروید یک فکر دیگری بکنید برای بی هویتی تان.

  • نوسنده عزیز از بد بد ترش کردی مولانا که ایرانی نیست . مولانا از ولایت بلخ افغانستان است و روز روز گاری که مولانا از بلخ خراسان بزرگ متواری شد مشهد تا گرگان ایران جز خراسان بزرگ بود .. شما سید جمال را هم ایرانی میگوید کمی تامل و تدبر کنید و علمای تاریخی افغانستان را دزدی نکنید ..

  • شرعی جوزجانی!
    تو قاتل دوازده هزار نخبگان افغانستان هستی که با تره کی وحشی و امین جلاد آنها را کشتی. بدون محاکمه و چه بسا که شما خوانخواران درنده خود بسیاری راز آنها را زنده بگورکردید. تو به حیث یک جانی، به حیث یک مجرم و جیک وجنایتکار جنگی و به حیث آدمی مرتکب جنایت علیه بشریت شدی محاکمه و مجازات شوی

  • کلیه کسانیکه به مرض ناسزا گویی و هتاکی دچارند خودرا نخود هر آش ساخته اند. آنها اگر مامور و موظف به دشنام دادن اند، کاملاً معذور اند. در غیر آن، این سوال را لطفاً جواب بدهند: آیا شما غیر فحش و دشنام دادن و نا سزا گفتن که نشانۀ روشن فقدان منطق می باشد، چیز دیگری را هم یاد دارید؟ آیا به این موضوع توجه کرده اید که بد زبانی و استفاده از کلمات زشت و منفور خارج از فرهنگ انسانی از نظر شخص ثالث که خواننده و مقایسه کنندۀ دلایل مشمول نوشته ها میباشد، نه تنها دلالت صریح بر نادانی و جهالت گوینده دارد، بلکه نشانه و دلیل قطعی بر ضعف اخلاقی و فقدان شخصیت و بیماری روانی فحش دهنده و ناسزا گو می باشد. دشنام گویانی که خودرا انسان میدانند و ادعا می نمایند که از شیر انسانی تغذیه شده اند پس چرا جهت تردید و تکذیب دلایل و براهین قاطع مندرج مقاله به نیروی استدلال و تعقل انسانی مراجعه نمی نمایند؟ نباید فراموش کرد که تنها استدلال و منطق متقاعد کننده حربۀ معقول و مناسب انسان های برخوردار از منطق می باشد و بس! حربۀ کوبندۀ منطق و استدلال پروفیسور شرعی جوزجانی باعث جنون و هذیان مزدوران ایران شده که مانند زنبوران خشمگین به جان ایشان ریخته اند و ایشان را به" پان ترکیست " و دیگر القاب غیر منصفانه متهم نموده اند. استعمال وسیلۀ فحش و دشنام ممکن است مرض شما را برای مدت کوتاه تسکین دهد. نباید از یاد برد که این تسکین موقتی، ناراحتی دایمی وجدان را در قبال دارد. بد زبانی و اتهام ناجوانمردانه وسیلۀ همیشه حاضر و دم دست آدم های فاقد عقل و منطق می باشد. باید در نظر داشته باشیم که پاسخ معقول و مناسب در برابر منطق، منطق است نه فحش و احساسات تعصب آمیز!

  • نخست اینکه مولانا از دایره ترک و تاجک خیلی بزرگتر است. افرادی چون جوزجانی که زمانی در همدستی با امین هزاران هموطن و منجمله هموطنان ترک زبان مارا به نام دیکتاتوری پرولتاریا و انترناسیونالیزم به قتل رسانیده حالا میخواهد بنام ملیت مردم را فریب بدهد.

  • با عرض سلام خدمت کابل پرسیان عزیز.
    اقای سخی و ... به نا حق بخشی از بار گناهان شرعی را (ظاهرن به پاسخ دشنا م وهتاکی عده ای) بدوش میکشند . اقای شرعی عمری کسی را بحیث رهبر بلا منازع خود گزیدند کخ حتی فارسی گفتن را عار میدانست/ وطوریکه اطلاع داشته باشید در دوره حاکمیت شرعی ترهکی هنوز سازمان استخباراتی درست تشکیل نشده بود هر خلقی در مورد هرکس خودش تصمیمگرفته به قتل میرساند چه بسا استادان دانشگاه کابل ومحصلین ازبیک از قطغن وترکستان را به زیر بلوزر خرد وخمیر کردند/ بزرگان ومتنفذین سمنگان وبلخ .جوزجان وفاریاب توسط شرعی به همدستی سعید بشریار وچند تای دیکر به شهادت رسیدند/ جنایت بشریار شرعی هیچ کسی نمتواند انکار کند /اگر ذره از وجدان . احساس . در وجود ایشان موجود میبود حرمت قلم را پاس داشته به زمین میگذاشتند ودر گوشه انزوای هر روز میمردند چه شهدای ما مردانه یکبار جام شهادت را بسر کشیدند ولی شرعی ویاران اش هر روز مردار میشوند/ به انچه نگاشته ام میتوانم ادله واسنادهم ارایه کنم

  • با عرض سلام خدمت کابل پرسیان عزیز.
    اقای سخی و ... به نا حق بخشی از بار گناهان شرعی را (ظاهرن به پاسخ دشنا م وهتاکی عده ای) بدوش میکشند . اقای شرعی عمری کسی را بحیث رهبر بلا منازع خود گزیدند کخ حتی فارسی گفتن را عار میدانست/ وطوریکه اطلاع داشته باشید در دوره حاکمیت شرعی ترهکی هنوز سازمان استخباراتی درست تشکیل نشده بود هر خلقی در مورد هرکس خودش تصمیمگرفته به قتل میرساند چه بسا استادان دانشگاه کابل ومحصلین ازبیک از قطغن وترکستان را به زیر بلوزر خرد وخمیر کردند/ بزرگان ومتنفذین سمنگان وبلخ .جوزجان وفاریاب توسط شرعی به همدستی سعید بشریار وچند تای دیکر به شهادت رسیدند/ جنایت بشریار شرعی هیچ کسی نمتواند انکار کند /اگر ذره از وجدان . احساس . در وجود ایشان موجود میبود حرمت قلم را پاس داشته به زمین میگذاشتند ودر گوشه انزوای هر روز میمردند چه شهدای ما مردانه یکبار جام شهادت را بسر کشیدند ولی شرعی ویاران اش هر روز مردار میشوند/ به انچه نگاشته ام میتوانم ادله واسنادهم ارایه کنم هنوز شهادت قاری عینالدین ازبیک .شرف االدین محصل ازبیک انجنیر رشید شکنجه های مرحوم عبدالاول قریشی ازبیک که یکی از بنیان گذاران حزب وطن برهبری محمودی که در 75 سالگی بزندان اش بردند قاضی قادر قاری شاهمردنقل وصد های دیگر فراموشمان نشده .

  • آقای نور؟
    نخست پرسش من از شما که دیگران را بی نام خوانده اید این است که آیا واقعن نام شما "نور" است؟ کدام نور؟ نور محمد، نور علی، نورالله ؟ بعد این که من واضحن به جعل شونیستی شوونیست های ایرانی اشاره کرده ام بنابران من نه ایرانی ام ونه ایرانی گرا . برای ترک خواندن مولانا نیازی به پنداندن رگ گردن و خشم وغضب نیست، من یکی که هزار بار می گویم مولانا از پدر ومادر واز هزار پشت ترک است ، تر ک خالص وناب . این مساله برای شما که یک هزارم دانش وفرهنگ مولانا را هم ندارید؛ چی افتخاری می آورد یا برای من که از دوستداران مولانا هستم چی زیانی می رساند؟ شما باید نوشته های دیگران را به دقت بخوانید و واکنش مسوولانه نشان دهید نه این که چشم پت غرش کنید. من در کامنت خود بر بوقلون صفتی شرعی انگشت گذاشته ام نه بر این ادعا که مولانا ترک است یا نیست. کوشش کنید که خود دارای فرهنگ ودانش شوید ونیازی برای خزیدن به زیر سایه ی بزرگان نداشته باشید.

    • آقای فرشید سلام . برای انسان و اسلام و حسن معاشرت لازم ا ست اول سلام . من شمارا بی نام نگفتم بعضی ها خودرا
      ح . ی نوشته بود . شما هم به خود یک نام گذاشته ا ید معلوم نیست نام ا ول شما ا ست یا نام آخرشما ا ست ؟؟
      ا ی میل من موجود ا ست به نام نور ا ست . آقای فرشید . آسانترین تهمت و بهتان شما برای تورکی زبان های توکستان
      افغانستان ، که آنها ا ز حق خود که روشن وهویدا ا ست ، ا ز حق و حقوق خود د فا ع کنند ، فورأ برچسپ ( پان تورکیزم ) را میچسپانید . د ر حالیکه عیب خود شما به خود شما معلوم نمیشود همه نوشته های شما ( پا ن پلرسیزم ا ست
      آقای شرعی جوزیجانی با د یایل مستند ا ز حق و حقوق تورک ها ی افغانستان د فاع میکند و ا دعای بی مفهوم وجهالت
      سرویس فارسی بی بی سی را با اسناد قوی و روشن رد میکند ، شما به جای آنکه درباره مضمون آ قای شرعی قضاوت
      بی طرفانه کنید ، فورأ اورا به چوب ( پان تورکیزم بسته ا ید ) آیا شما یک اندازه فکرسالم دارید اگردارید گاهی ازاین قبیل
      قضاوت های ناروا جاهلانه پشیمان گشته اید ؟؟؟ آقای فرشید من نویسنده نیستم دانشم به خودم لایق ا ست ادعای
      بزرگ بینی ندارم فقط حق بین و حق پسند هستم به کسی تهمت نمیکنم من گرد ن شمارا نه دیده ام که پندیده باشد یا
      نه و شما هستید که شخصی و اشخاصی که ازحق و حقوق خود که متعصبین میخواهند د زدی کنند دفاع کنند آنهارا
      به پانتورکیزم ) و پنداندن رگ گردن تهمت روا میدارید آیا این کارشما ا ز ا ز انصاف ا ست ؟؟؟
      . آقای فرشید شما که دوست دا رمولانا هستید آیا روح مولانا ، به کسی تهمت و بهتان بستن را میپسند د ؟؟؟
      آ قای فرشید . من هیچگاه به کسی غرش نا روا نکرده ام . کامنت بوقلمون صفتی ( به خود شما تعلق د ا رد ( ...)
      الله همه را به راه حق و راستی هدایت نیک کند .

  • هم تعجب آور است و هم اسف انگیز!
    یک شبکۀ خبر رسانی همگانی که خودرا غیر وابسته و بی طرف میداند، با نقض بی طرفی در خدمت مشتی عناصر متعصب قرار گرفته مقاله ای تحت عنوان " مولانا و ترکان " به نشر میرساند و در آن به بهانۀ معرفی مولوی ترکان را مورد تحقیر و استهزا قرارداده، به تاریخ و کارنامه های شان می تازد و تعجب آور است که بی سبب ترکان راغدار، تاراجگر، بی رحم و خونریز مینامد و ترک را "فرورفته به گور جهل" تعریف می کند.
    تمام تلاش نویسندۀ مقاله این است که برای مولوی اصالت ایرانی بتراشد و هویت ملی ترکی او را انکار نموده، او را در نقطۀ مقابل ترکها قرار بدهد.
    طبعا این گونه نوشته های حقارت آمیز در مورد یک ملت کهن که در ساحۀ دانش و فرهنگ دست آوردهای بزرگی از خود به یادگار گذاشته، نمیتواند احساس برانگیز نباشد و غرور ملی آنهارا جریحه دار نسازد.
    بنابرآن این عمل متعرضانۀ نمایندۀ بی بی سی عکس العمل هایی در پی داشت که یکی از آنها نوشتۀ محترم شرعی جوزجانی با سرلوحۀ "شبکۀ فارسی بی بی سی ناشر اندیشه های شو نیستی" میباشد که چند روز قبل در سایت کابل پرس? و برخی سایتهای دیگر به نشر رسید.
    من این نوشته را با دقت و علاقمندی فراوان خواندم و دلائلی راکه مولف مقاله در رد ادعاهای نویسندۀ بی بی سی ارائه داشته بود کاملا مستند، معقول ومنطقی یافتم. او شخصا بر هیچ قوم یا ملتی نه تاخته و به هیچکسی دشنام و ناسزا نگفته، بلکه احترام عمیق خود را به تمام مردمان ایران و عموم فارسی زبانان اظهار داشته است. جوزجانی گفته که دولتهای ترکی در راه ترویج و حمایۀ زبان و فرهنگ فارسی صمیمانه خدمات فراموش ناشدنی انجام داده اند و مطلب خودرا با نقل قول و اعتراف یکی از دانشمندان شهیر ایران در ساحۀ تاریخ ادبیات فارسی داکتر ذبیح الله صفا به اثبات رسانده است. کجای این بد است. ما همه میدانیم که اگر زبان فارسی ما حمایه و پشتیبانی غزنویان، تیموریان، بابریان و عثمانیان را نمیداشت، همانطوریکه شادروان صفا تاکید کرده، این زبان شیرین و پر شاخ و برگ هزار سالۀ ما، بدون تردید، دچار انحطاط و انخزال میشد.
    اما جای تاسف است که عده ای از خوانندگان این مقاله بدون آنکه به عمق مضمون آن بیندیشند و آنرا بامقالۀ بی بی سی مقایسه کنند و آنگاه دفاع برحق نویسنده را از افتخارات ملی خودش به حساب بگیرند، زبان به دشنام و ناسزاگویی گشاده، بعضی از آنها مولف مقاله را به ارتکاب جنایت متهم ساخته اند.
    من شرعی جوزجانی را خوب می شناسم. در زمانی که او متصدی امور وزارت عدلیه بود، من به صفت یکی ازکدرهای این ارگان کار میکردم. حقیقت این است که او، یکی از وزرای عادل و حق شناس درتاریخ وزارت عدلیه و برای همه یک شخص پاک نفس و قابل احترام بود. او بود که متن فرمان « عفو و تخفیف مجازات » را تدوین و بعد از طی کردن مراحل تصویب، مطابق آن چهارده هزار (14000) محبوس دوران ظاهر شاه و داود خان را در سراسر افغانستان از محبس دهمزنگ و محابس ولایات آزاد کرد. چنانچه جریان رهایی محبوسان در مطبوعات انعکاس وسیع یافته بود و نیز فرمان عفو 21 نفر محکوم به اعدام رژیم گذشته را گرفت.
    من به صفت یک کارمند سابقه دار این ارگان، با قطعیت میگویم که مسائل مربوط به حبس و توقیف و مجازات مرتکبین جرائم سیاسی و نظامی هیچگاهی به وزارت عدلیه و ستره محکمه ارجاع نشده و درین زمینه هیچگونه مداخله ای از طرف این ارگانها صورت نگرفته است. زیرا جرائم سیاسی و نظامی فقط در سارنوالی ها ومحاکم اختصاصی سیاسی و نظامی جداگانه که تحت نظارت رهبر دولت و ارگانهای امنیتی قرارداشت بررسی وحل و فصل میگردید و مطابق قانون تصویب شده هیچگونه ارتباطی با وزارت عدلیه نداشت. وزارت عدلیه و ستره محکمه فقط و فقط مسئول رسیدگی به دعاوی مدنی و ملکی و جرائم غیر سیاسی بود و بس. بنا برآن نسبت دادن جنایت به محترم شرعی جوزجانی، تهمتی ناروا، خصمانه و بی اساس و خلاف واقعیت وحقیقت میباشد.
    برخی از انتقاد کنندگان به نویسندۀ مقاله برچسپ "پان تورکیست" زده اند. این هم اتهامی بیجاو بی اساس است. زیرا او همیشه حامی و مدافع سرسخت زبان فارسی در برابر زبانهای مهاجم برآن بود. هم خود او و هم برخی از اقارب نزدیک او چون استاد قاری محمد عظیم عظیمی صاحب دیوان اشعار وتالیفات متعدد در زبان فارسی میباشند وتالیفات و مقالات و ترجمه های زیاد خود او نیز در گذشته و همین حالا در زبان شیرین فارسی نوشته شده است. او کم از کم پنج کتاب و ده ها مقاله از زبانهای عربی و اوزبکی به فارسی ترجمه و نشر کرده است.
    بسیاری از نظرهایی که در برابر این مقاله اظهار شده، کاملا مملو از فحش و دشنام و کلمات رکیک مخالف عفت قلم بوده، هیچ نوع ارتباطی با اصل موضوع ندارد. دشنام و ناسزا جز تولید دشمنی و عداوت در میان خلقها هیچ مشکلی را حل نمیکند. باید گفت که دوخلق بزرگ ترک وتاجیک در طول ادوار تاریخ باهم چون دو دوست و برادر در همزیستی صلح آمیز بسربرده اند. مولانا عبدالرحمان جامی و امیر علیشیر نوایی به مثابۀ دو رمز بزرگ دوستی عنعنوی تاجیکان و ترکی زبانان پایه های این مودت وبرادری را مستحکم ساخته اند. مولانا جامی دوشعر به زبان ترکی دارد و علیشیر نوایی دیوان فانی و قصیده های مشهور خودرا به زبان فارسی سروده است. حتی نوایی به نیت همبستگی دو خلق، برای معشوقی که مژگان تاجیکی و چشمان ترکی دارد این شعر را گفته است:
    نگار ترک تاجیکم کند صد خانه ویرانه
    بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه
    و اینها همه رمزهای دوستی و همبستگی میان خلقهای ماست.
    من به صفت یک روشن فکرتاجیک میخواهم بگویم که چون شرعی جوزجانی مطالب خود را با منطق و استدلال و مراجعه به منابع معتبر تاریخی و ادبی نوشته است، باید انتقاد کنندگان محترم نیز در برابر او دلائل علمی ارائه بدارند تا از یک طرف خوانندگان مقاله به کمبودیهای آن پی ببرند و از طرف دیگر مولف، نارسایی های نوشته خود را درک و آنرا اصلاح نماید. در غیر آن این کشمکش های لفظی موجب تضعیف روابط دوستانۀ دیرین میان خلق های ما خواهد شد و این عمل برای روشنفکرانی که وظیفۀ روشنگری بر ذ مه دارند، شایسته نیست. والسلام
    میر محمد افضل عمادی از تورنتو، کانادا

    • عبدل حکیم شرعی جوزجانی سرپلی بنا به نوکر منشی و خصلت ماجراجویی اش نمیتواند بعد از آنقدر جنایت و آدم کشی حالا خاموش به زنده گی ننگین اش ادامه دهد .
      امروز درد مردم بیچارهء ما را هیچ کشوری مداوا نمیکند بلکه به زخم های شان نمک می پاشند قسمیکه در سی سال گذشته پاشیدند , حالت رقتبار امروزی و اسارت اقوام غیر اوغان همه به اثر خیانت و دسایس کشورهای بیگانه و استعمار جهانی است آنها برای تأمین منافع خود به هر شکلی و توسط هر گروهی و هر شخصی که به مزدوری تن داد استفاده نمودند و زمینه حاکمیت قوم مزدور شان را بالای دیگر اقوام مساعد نموده تا توسط آنها به اهداف شان نایل گردند

  • با عرض سلام خدمت خواننده محترم . به پاسخ اقای عماد که دوران سیاه حاکمیت تره کی امین .شرعی زا عصر طلایی وعدالت خوانده اند......اقای عماد من ادعا نکردم که اقای سرعی اینهمه قتل وکشتار را از مراتب اداری وزارت عدلیه مرتکب شده .طوریکه در نوشته قبلی گفته امد. دردوران حاکمیت خزب خلق تشکیلات منظم استخباراتی وجودنداشت فقط تنی چند از اعضای بلند مرتبت حزب امور استخباراتی زون ها وولایات را به پیش میبردند/که از جمله اقای شرعی مسوولیت استخبارات ولایات سمنگان .بلخ جوزجان وفاریا ب عهده دار بودند البته چوکره های محلی که درراس شان محمد سعید بشریار در تطبیق اعدام ها وزیزبلدوزرکردنها اایشان را همراهی میکردن .از گرفتن نام های ملوث سایر چوکره هایشان خودداری میکنم که مباد گند شا قلمم را ملوث گرداند. اینکه شما اقای عماد از روز های مملو از عدالت نام برده اید. در ان روز ها گاهی سر به محشر پلچرخی .محابس ولایات .خوابگاه های دانشگاه ها ومدارس مسلکی زده اید که بهترین فرزندان هزاره .ازبیک تاجیک پشتون بنام های ستمی/ شعله ای.اخوانی و فیودال به محابس وپولیگون های وحشتناک سوق داده شدند....همان بود که بامدن روس ها فقط تنی چند از اعضای جنایتکار حزب خلق رابخاطز فرونشاندن عطش انتقام مردم وایجاد فضای اعتماد دستگیر نمودند .اقای شرعی در زمره همان جنایتکاران محبوس شد. اقای عماد هفت ثور اغازین فاجعه بود که حوادث بروز تنظیم های اسلام 15 گانه طالبان وحکومت کرزی پیامد نامیمو ن 7ثور اند درست حکومت ها باین جنایتکاران بخشید ند لیکن ما شاهد ویرانی خانه وخانواده هایمان هستیم وتامروز خانه بردوشیم. اگر رستاخیزی باشد وسوال جوابی که حقیر باورمندانروز است .گریبانگیر این جانیان هستم. هر چند عده ازین قاتلین لقب الحاج را در کنار نامشان یدک میکشند عده در کنار گلبدین عده طالب وافغان ملتی شده اند..........واما اندر مورد مقاله کمینه نظزارای خودرا دارم که نمخواهم درین سفره چرکین ارایه کنم...بگفته مولوی جان شیران وسگان ازهم جداست ..متحد جانهای شیران خدا است

    • سلام به خوانندگان کابل پرس? إآقای حکیم در مورد اشتباه وجنایت دیگران تیز قلمی ومیرزا قلمی زیاد نموده وخواهید نمود واما ،پیرامون جنایت های خویشتن که در طی 35 سال آخیر صورت گرفته ،تماس گرفته وچند سخن در باب بنویسد -خوب میشود وآن گاه ما - درک میکنیم که ،شما شخصی بی طرف وحقیقت گو استید.

  • با درود خدمت کارکنان ارجمند کابل پرس?
    من گاهی از نوشتارهای شما شگفت زده می شوم.فراموش نکنیم که تا چندین سال پیش این سرزمین افغانستان نام نداشت و آریانا و خراسان نامیده می شده.پس از روی کار آمدن استعمار انگلیس این نام بر روی کشور ما که استان و بخشی از ایران بزرگ بود نهاده شدو آیا مولانا جلال الدین زاده ی بلخ نمی بود؟
    مگر مردمان بلخ پارسی زبان نیستند؟چرا تاریخ را وارونه می نمایدد نه تنها مردمان کنونی کشور موسوم به افغانستان ایرانی هستند بلکه مردمان تاجیکستان و سمرقند و بخارا و تالش های آذربایجان و کُردهای ترکیه و سوریه و عراق هم ایرانیند.آذری های ایران هم تِرک زبان شده اند.حتی بخش بزرگی از مردم ترکیه هم تُرک زبان شده اند.این سخن را آویزه ی گوش خود کنیم که ما پارسی و ایرانی هستیم و خواهیم ماند.مولانای بلخی هم یک پارسی و ایرانی بود

    • بیخود است، چون انسان مدرن ( هوموساپیینز ) از آفریقا آمده است دلیل نمیشود که ادعا کنیم ما آفریقایی هستیم! یا مثلا هزار سال پیش کشور های اوروپا به شکلی امروزی وجود نداشت و اوروپاییان تقریبا یک مردم هستند، نمیشود ادعا کرد که چون اوروپاییان اجداد مشترک دارند؛ یک اتریشی همان آلمانی است ویا هالندی همان اسکاندیناویایی است! تاریخ این مناطق زیاد قابل اعتماد نیست؛ مثال همین آریانا که امروز در افغانستان هر مستراح را بنام آریانا نامگزاری میکنند محمل ودروغ بیش نیست. آریانا پرستان مهر ورزیده و توضیح دهند که این آریانا در کدام مقطع تاریخ بوده و جغرافیایی آن چگونه بوده و پادشاهان آن که ها بوده اند؟ بر اساس کدام سند؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس