ضحاکِ وکیل

mosafeer
سه شنبه 15 جولای 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

ضحاک وکیل 

ضحاک جوانی بیکاروبی سوادی بود . اهریمن که درجهان جزفتنه وآشوب کاری نداشت کمربه گمراه کردن ضحاکِ جوان بست . به این مقصود خودرا به صورت مردی نیکخواه وآراسته درآورد وبیش ضحاک رفت وسردرگوش او گذاشت وسخنهای نغزوشیرین وفریبنده گفت . ضحاک فریفته ی او شد . آنگاه اهریمن گفت : ای ضحاک ، میخواهم رازی با تو درمیان بگذارم . اما باید سوگند بخوری که این رازرا با کسی نگویی . ضحاک سوگند خورد. اهریمن وقتی مطمئن شد گفت : چرا کاندید شورای ملی نشوی ؟ چرا سستی میکنی ؟ کمرهمت ببند و وکیل پارلمان شو. همه کاخ وگنج وسپاه ازآن تو خواهد شد . ضحاک که جوانی تهی مغزبود دلش ازراه به دررفت ودرپی رسیدن به چوکی پارلمان با اهریمن یارشد . اما نمی دانست چگونه به شورای ملی راه یابد . اهریمن گفت : غم مخورچاره ی این کاربا من است . بدینگونه دست اورا گرفت به کمیسیون انتخابات رفته کاندید شورای ملی اش کرد . اهریمن با لباس سفید وریش انبوه به صورت پیری نیکوسرش برسرراه مردم حاضرمی گشت وبا ترغیب وفریب به مردم می گفت : اگربه ضحاک رای دهید برای تان دربهشت قصری سازد وازاطعمه واشربه هرآنچه دربهشت باشد درهمین دنیا سرازیرخانه های تان خواهد شد . بدینسان ضحاک به شورای ملی راه یافت وبرتخت وکالت نشست .

فریب اهریمن

چون ضحاک وکیل شد ، اهریمن خود را به صورت جوانی خردمند و سخنگو آراست و نزد رئیس پارلمان رفت و گفت: « من مردی هنرمندم و هنرم ساختن خورشها و غذاهای پارلمانی است . وکلای گرامی به اتفاق آراء ساختن غذا و آراستن سفره را به او واگذار كردند.

اهریمن سفره بسیاررنگینی با خورشهای گوناگون و گوارا از پرندگان و چهارپایان، آماده كرد. ضحاک خشنود شد. روز دیگرسفره رنگین تری فراهم كرد و همچنین هر روز غذای بهتری می ساخت. روز چهارم ضحاک چنان شاد شد كه رو به جوان كرد و گفت: « هر چه آرزو داری از من بخواه." اهریمن كه جویای این فرصت بود گفت: " وکیل گرامی به سلامت باشد ، دل من از مهر تو لبریز است و جز شادی تو چیزی نمی خواهم. تنها یك آرزو دارم و آن اینكه اجازه دهی دو كتف تو را از راه بندگی ببوسم . ضحاک اجازه داد. اهریمن لب بر دو كتف وکیل گذاشت و ناگاه از روی زمین ناپدید شد.

روئیدن مار بر دوش وکیل

بر جای لبان اهریمن، بر دو كتف وکیل دو مارسیاه روئید. مارهارا از ریشه بریدند، اما به جای آنها بی درنگ دو ماردیگر روئید . ضحاکِ وکیل پریشان شد و در پی چاره افتاد. پزشكان هر چه كوشیدند سودمند نشد. وقتی همه پزشكان درماندند اهریمن خود را به صورت پزشكی ماهر درآورد و نزد ضحاک رفت و گفت: «بریدن ماران سودی ندارد. داروی این درد خون مردمی است که به تو رای داده اند . برای آنكهمارانآرام باشند و گزندی نرسانند چاره آنست كه قانون "امتیازات وکلا " را پاس کنید . بیست وپنج درصد معاش مادام العمربگیرید با پاسپورت خدمت برای اهل خانه . وهر روز دو تن ازسربازان وطن را بکشید وخونش را درشیشه کرده بخورید . وازعرق جبین مردم برای ماران خورش بسازند. شاید از این راه سرانجام، ماران بمیرند.

اهریمن كه با آدمیان و آسودگی آنان دشمن بود، بدینسان قانون امتیازات وکلا را تصویب کرد تا وکیل پارلمان با مارهای روی دوش شان خون مردم درشیشه کنند و نسل آدمیان را براندازد.


آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-798.aspx

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس