صفحه نخست > دیدگاه > وبلاگ نویس > هیجان پرواز !

هیجان پرواز !

mosafeer
شنبه 17 می 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

 

1024x768

Normal
0

/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt;
mso-para-margin:0in;
mso-para-margin-bottom:.0001pt;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:10.0pt;
font-family:"Times New Roman";

هیجان پرواز

عبدالواحد رفیعی  

26 ثور1393

درچوکی شماره ی Dکنارپنجره پسرکی با کلاه محلی دهات اطراف شهربه سرش نشسته بود ، پلاستیکی را که احتمالا لباس "بدل شویی" اش را داخل آن گذاشته بودند به بغلش محکم گرفته بود. خوب که به سرووضعش دقت می کردی فکرمی کردی می رود حمامی بگیرد وبرگردد . درکنارش روی صندلی شماره E نشستم . دراین لحظه مردی با عینکی دودی سیاه درچشم درحالیکه دوسیم ازدوگوش اش برآمده درروی شکمش رفته بود وکوله پشتی شبیه به کوله پشتی "اسپیشل فورس" به پشت اش بسته بود، ازهمان دور- دو ردیف مانده ه به صندلی های ما - نگاهی به "بوردینگ پاس" خود انداخت وروبه پسرک کناری ام صداکرد : "جای من است، بلند شو". تکانی خوردم ازجایم جستم . به پسرک گفتم بوردینگ پا س ته بده ؟ بوردنگ پاس اورا که نگاه کردم دیدم صندلی D است . بعدازلحظاتِ نفس گیرِجابجایی طوری شد که من وسط قرارگرفتم ، مرد عینک دودی کنارپنجره قرارگرفت وپسرک دست چپ ام نشست .

مرد عینک دودی با ریتم موزیکی که درگوشش پخش می شد درتن چاق وناموزون ش حرکات موزون ازخود بیرون میداد ، طوری که زانو وبازوان اش همراه با سرتراشیده اش به صورت هماهنگ تکان میخورد .

پسرک رو به من پرسید : تا کابل چند ساعت راه است ؟ گفتم :هنوز کابل نرفتی ؟ گفت : نه دفعه اولم است میرم. گفتم : یک ساعت . تعجبی همراه با هیجان برای یک لحظه درصورتش گل انداخت . وقتی طیاره حرکت کرد ، پسرک درحالیکه دوبازوی صندلی را محکم چسپیده بود ناخود آگاه شروع کرد به خندیدن . آدم را به یاد کودکی می انداخت که برای اولین دفعه ازحرکت مهیج اسباب بازی الکترونیکی اش به هیجان وشادی آمده باشد . همدم با حرکت طیاره هیجان نیزدروجود پسرک اوج می گرفت. درحالیکه ازخنده غش می رفت ، ازروی بازوی من سرش را درازمی کرد تا ازپنجره بیرون را نگاه کند . دراین حال اما مرد چاق خودش را به خواب زده بود وداشت با ریتم موسیقی گوشی اش، حرکات ریزرقص اجرا میکرد .

ازآنجا که دیدم پسرک اشتیاق بیش ازحد به تماشای بیرون را دارد گفتم : بیا عزیزجان تو جای من بشین که به پنجره نزدیک تراست وبهترمی توانی بیرون را ببینی ....آخرین کلمات ازدهنم بیرون نشده بود که پسرک ناگهان ازجا جست وکمربندش طوری مانع جستن اوشد که یک لحظه احساس کردم ازکمربه بالا به سقف خورد وازکمربه پایین روی صندلی جا ماند . کمربندش را بازکردم وپسرک جای من نشست .

درجای جدید درحالیکه بهترمی توانست فضای مملو از"ابروبادومه وخورشید وفلک" را ببیند، خنده ی سرمستِ ناشی ازهیجان پررنگ ترشده بود . دراین حال دم به دم گاهی حتی با قهقه ی سبکی ازروی بازوی مرد عینک دودی سرک می کشید به بیرون . چند دفعه که سرگ کشید مرد عینک دودی بالاخره چشم بازکرد ودرحالیکه با گوشه ی یک چشم اش با حال خماروغضب به پسرک نگاه می کرد، با کف یک دست آرام سرپسرک را تیله کرد سرجایش . دوباره چشمش را بست به برنامه رقص وموسیقی اش ادامه داد . پسرک درحالیکه محولذتِ تماشای مناظرابرهای سفید بود ، چند باردیگرکه سرک کشید بالاخره مرد عینک دودی این باربا کف دست سرپسرک را محکم سرجایش تیله کرد وگفت : "یک لحظه آرام باش دیگه "...

 لحظاتی دیدم که لبخند ازلبان پسرک محو شد وحالتی درصورتش شکل گرفت که گفتی بیچاره گریه اش گرفته است . کم کم لبخند نشئگی بازدرلبان پسرک پیدا شد وطاقت نیاورد وبازسرش را ازروی شانه مرد عینک دودی پیش کرد به سوی پنجره . دراین حال نمیدانم طیاره یک لحظه وبه صورت ناگهانی اوج گرفت یا فرو رفت دردل هوا که پسرک قاه قاه منفجرشد ومرد عینک دودی دراین لحظه با کف دست طوری که به کسی سیلی بزند، زد به کفِ سرِ پسرک وصدا کرد : سرجات آرام بشین ، بعد درهمان حال با دودست بازو وسراورا محکم پس زد طوری که تنه ی پسرک چسپید به تنه ی من، درآن حال گفت : چی داره بیرون؟ آسمان ندیدی ؟ مرد عینک دودی با عصبانیت پرده ی پنجره را کشید پایین طوری که ترق صدا کرد ودرمیان دهانش گفت : چی مردمای بی فرهنگی . وبازخودش را زد به خواب درحالیکه پسرک چسپید به صندلی اش و نتوانست لحظات فرود طیاره را درمیدان هوایی کابل ببیند .پایان

 


آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-794.aspx

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس