صفحه نخست > دیدگاه > روایت مرگ فاروق یعقوبی

روایت مرگ فاروق یعقوبی

وزیر امنیت دولتی حکومت دکتر نجیب الله/ شاهدان عینی می گویند که بعد از شنیدن صدای تفنگچه، سلیمان وسرباز کشیک به سوی دفتر جنرال یارمحمد دویدندو یارمحمد بعد از مشاهده جسد، بی درنگ به سوی تلفن رفت و اعضای دفتر سیاسی را ازین ماجرا با خبر ساخت. به زودی هیأت دکتران از شفاخانه امنیت برای معاینه جسد از راه رسیدند و موتر امبولانس به ساعت هشت وسی پیکر مرده یعقوبی را به شفاخانه چهارصد بستر انتقال داد و دفتر یعقوبی از سوی هیأت تحقیق مهر ولاک گردید.
رزاق مأمون
شنبه 18 آپریل 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

درسحرگاه بیست وهشت حمل سال 1371 خورشیدی خبرکوتاهی درکابل انتشاریافت:


فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی خودکشی کرد.

خبر ناگهانی خود کشی مردی که درآزمون سال های دشوار جنگ درافغانستان به پخته گی رسیده و از کادر های مجرب امور کشفی و اطلاتی به شمار می رفت؛ همه را شگفت زده ساخت. او درآخرین روز ها وساعات سقوط حاکمیت چهارده ساله حزب دموکراتیک خلق تنها مانده بود.

در خصوص اسرار مرگ یعقوبی تا امروز به درستی سخن نرفته است. همچنان درطی هجده سالی که از آن حادثه سپری شده است، به این سؤال که چرا آقای یعقوبی چرا دست به انتحار زد، از سوی هیچ کسی پاسخ مشروح داده نشده است.

اکثر مأموران امنیت دولتی سابق که با آقای یعقوبی از نزدیک آشنایی داشته و یا به تبع سلسله مراتب امور، در باره وی اطلاعاتی دارند، گواهی می دهند که یعقوبی قبل از همه درمقام یک انسان، دارنده سجایا و مظاهر پسندیده و پروزنی بود که در نخستین لحظه های دیدار با وی، از وجنات و گفتارش موج می زد. یعقوبی هیچ گاه تسلیم خشونت و غضب نمی شد و در بحرانی ترین حالت، نرمش وملایمت را از دست نمی داد. به همین علت، درمیان اطلاعاتچی ها به « فاروق اسفنج» شهرت یافته بود. وی در تمام سال های کار در امور اطلاعات، با هیچ یک از فراکسیون های رقیب داخل حزب و همچنان گروه های مجاهدین رابطه قایم نکرد. نسبت به قانون، نظم ومنافع عمومی التزام قاطع داشت. تا کنون هیچ سند و مدرکی یاقت نشده است تا از روی آن بتوان گفت که مرحوم یعقوبی در ساماندهی این یا آن حادثه زیان بار دست داشته است. او باری در جلسه کارکنان امنیت گفته بود:

یک جنرال وقتی دراجرای مأموریت خویش ناکام می شود، حق ادامه کار را ندارد وباید خودش را بکشد!

یعقوبی با آن که تابع قانون وانضباط نظامی بود، با تشریفات ظاهری ارتش و نظامیان چندان اهمیت نمی داد. یک بار درشرایط احضارات درجه یک، شماری از سربازان امنیت ملی به دستور افسران خویش، درصحن وزارت امنیت سرگرم عملیات تمرینی بودند. چشم یعقوبی به سربازی افتاد که همراه با اسلحه روی زمین دراز کشیده وآداب نظامی را نمایش می دهد. آهسته به سویش قدم برداشت و به شانه اش نواخت و گفت:

بلند شو پسرم... اگر دشمن تا صحن وزارت امنیت برسد، نه تو درین جا مقاومت خواهی کرد و نه من!

در تاریخ هر کشوری ممکن است شمار این گونه شخصیت های منعطف و درعین حال بسیار مصمم و مؤمن به مصالح مردم و امور یومیه رسمی، زیاد نباشد، اما در افغانستان استبداد زده و عقب افتاده، نخبه هایی ازین دست، بسیار کم بوده و تقدیر نیز چنان رفته است که همواره به مرگ طبیعی خویش به زیر خاک نروند. حتی این اندیشه درمیان برخی از مردم جان گرفته است که افغانستان یک سرزمین نخبه کش است.

برخی کشور ها از جمله مغولستان ( مثلاً) از چنگیز- آن جانور بی لگام تاریخ- قهرمان رؤیا ها درست می کنند. فهمیدن این مسأله برای جامعه افغانستان پر اهمیت است که چه گونه می توانیم سقف خانه مشترک خویش را ازهر گزندی حفاظت کنیم. حالا مهم نیست که درباره نخبه های افغانستان از سوی هرگروه و طیف قومی به دلیل بیماری های بازمانده از دوران جنگ، القای اهداف استخبارات خارجی و انگیزه های پیش پا افتاده سیاسی و گذرا، تصاویر سیاه و سفید و خوب یا بد ارائه می شود. فضای بحران اجتماعی و جنگ درهر سرزمینی ازین امر جدا نیست. تاریخ، انباشته از کارنامه های زشت و نیک، خدمت و اشتباه کسانی است که دستی درطراحی حوادث داشته و یا نقشی درین پروسه بازی کرده اند. کاش یک مستبد با کفایت و یک مدبر قهار از افغانستان ظهور می کرد که تمامی منطقه را به آتش می کشید اما تهداب پولادینی برای خانه مشترک همه ما به میراث می گذاشت!

مظلومیت ما افغان ها از همه مشخص تر است. ویژه گی نخبه کشی درافغانستان با توجه به مرگ سردار محمدداود خان، حفیظ الله امین، دکترنجیب الله واحمد شاه مسعود این است که افراد برجسته در جغرافیای محصور ما، به طور معمول نه به دست افغان ها بل، به وسیله دست های خارجی و یا سربازان افغانی الاصل خارجی ها کشته شده اند. درین میان روایت مرگ فاروق یعقوبی، چنان است که راهی به جز انتحار برایش باقی نمانده بود.

داستان خودکشی:

پیرمرد کوتاه قد هزاره که حدود شصت سال عمر داشت، همیشه برای یعقوبی چای آماده می کرد. او اززمان سلطنت ظاهرشاه در اداره های استخبارات کارکرده و دردوران حکومت های بعدی نیز، اعتماد خود را به حیث یک کارگروفادار به افغانستان ثابت کرده بود. او در زمان اداره « ضبط احوالات» به هدف اجرای برنامه های استخباراتی، درمقابل کتابخانه عامه کابل یک کراچی سگرت فروشی داشت. وی دارای تحصیلات و تجربه اطلاعاتی بود و در همان ساعت شش بامداد که حادثه خودکشی یعقوبی روی داد، درعقب در حاضر بود.

پیر مرد و همچنان کارمند مؤظف شبانه ( که از ذکر نامش خود داری می شود) بعد ها روایت کردند که پس از اخفای دکترنجیب الله به پناه گاه سازمان ملل متحد درکابل، در شب 27 حمل سال 1371، صبح 28 حمل به ساعت شش بامداد، فاروق یعقوبی به سواری بنز سیاه دارای شیشه های صاف، درمقابل قصر امنیت پیاده شد. دریشی سرمه ای برتن و دوسیه ( پرونده) به رنگ یشمی در دست داشت. علت آمدنش به ساعت شش، برقراری حالت احضارات جنگی درآن شب ها و روزها بود. وضع ظاهری اش مانند همیشه، آرام وخونسرد و خاموش بود.

آقای یعقوبی دقایقی بعد درجلسه رؤسای امنیت دولتی گفت:

از طرف نجیب خیانت صورت گرفته است... فکر نمی کردم چنین وضعی اتفاق بیافتد... شما تا اطلاع بعدی مواظب وضع کشور باشید.

سپس به سوی کاخ کمیته مرکزی حزب روانه شد تا درجلسه یومیه « شورای دفاع وطن» اشتراک کند. وقتی درصحن پارکینگ از موتر پیاده می شود، ازیک افسرجگتورن سوال می کند:

رفقای شورا تا هنوز نیامده اند؟

جگتورن جواب می دهد:

فرید مزدک ونجم الدین کاویانی یک بار به کمیته مرکزی آمدند اما به زودی رفتند.

مزدک و کاویانی اعضای بیروی سیاسی حزب وطن، درشورای دفاع وطن عضویت داشتند. آقای یعقوبی به دفترمرکزی خویش باز می گردد و به سلیمان ( سکرتردفتر) می گوید:

هیچ کسی را نگذارید نزد من بیاید... هر کسی کاری داشت او را به دفتر یارمحمد ( معین وزارت امنیت) وباقر فرین(معاون دوم امنیت) رهنمایی کنید.

بعد از چند دقیقه صدای شلیک تفنگچه از داخل دفتر به گوش می رسد. سرباز کشیک دروازه عمومی درمنزل اول وسلیمان در دفتر سکرتریت، صدای شلیک تفنگچه را می شنوند و به سوی دفتر می روند و در را می گشایند. آن ها مشاهده می کنند که پیکر یعقوبی روی چوکی عقب میز، به سوی عقب رها شده و یک دستش به روی میز تکیه کرده است. تفنگچه ای روی میز افتاده و سریعقوبی به یک سو خم شده است.

سترجنرال نبی عظیمی درکتاب معروف خود ( اردووسیاست) درین باره می نویسد:

« ساعت 7:30 بجه صبح اطلاع دادند که وزیر امنیت دولتی بعد ازآن که از موضوع گریز وخیانت دکتر نجیب الله آگاه می شود وغرض ملاقات با سایر اعضای بیروی سیاسی به طرف کمیته مرکزی حزب راه می افتد. درآن جا کسی را نمی یابد. به او گفته می شود که جلسه ساعت هشت صبح در وزارت خارجه دایر می شود. سترجنرال یعقوبی به طرف دفتر خویش رهسپار می شود. درآن جا او می بائیست مطابق معمول ساعت هفت صبح، جلسه اپراتیفی قرارگاه وزارت امنیت دولتی را دایر و سرپرستی نماید.

جنرال باقر فرین معاون او می گفت که:

یعقوبی مرا احضار کرد وگفت جلسه را خودت پیش ببر. یعقوبی رنگ پریده، مغموم ومتأثر معلوم می شد. درجریان جلسه، یاور یعقوبی سراسیمه به نزد من آمد وموضوع خودکشی یعقوبی را سربسته به من گفت. جلسه را ختم کردم و با سرعت به طرف اتاق یعقوبی به راه افتادم. یعقوبی در مقابل میز کارخویش بر روی زمین افتاده بود. تفنگچه دستی اش درکنار وی دیده می شد وخون زیادی کف اتاق را پوشانیده بود. یعقوبی نفس نمی کشید وقلب او ایستاده بود. او در ناحیه شقیقه خویش فیر کرده وجا به جا کشته شده بود.

به نظر جنرال باقر فرین، خودکشی او، کاملا واضح بود و هیچ گونه شک وتردیدی برای کسی باقی نمی گذاشت. بعضی از رؤسای دیگر وزارت امنیت دولتی نیز این مسأله را که او خود کشی کرده بود، تائید می نمایند. اما عده ای از دوستان وهواخواهان یعقوبی هنوز هم باور نمی کنند که او دست به خود کشی زده باشد. فکر می شود که بعضی از عمال نزدیک به استخبارات شوروی به خاطر آن که یعقوبی را با تمام اسرارو رازهای بی شمارش برای همیشه خاموش ساخته باشند، دست به این جنایت زده اند. بعضی ها طرفداران نجیب را متهم می کنند و عده ای همکاران بسیار نزدیک و با صلاحیت او را در وزارت امنیت.»

براساس روایتی دیگر، درواقع همان « همکاران بسیار نزدیک وباصلاحیت» یعقوبی خصوصاَ جنرال یارمحمد به قتل یعقوبی متهم دانسته می شوند. درین روایت آمده است که وقتی پیرمرد چایدار، پطنوس پیاله و چای را با دست هایش گرفته ومی خواهد به دفتر یعقوبی وارد شود، ناگهان با یارمحمد رویاروی می شود که ظاهراَ او نیز روانه دفتر یعقوبی بوده است. یارمحمد به چایدار می گوید:

پطنوس را بده به من ...خودم روانه دفتر رفیق یعقوبی هستم.

با یک دست پطنوس را در دست گرفته، با دست دیگرش تفنگچه بی صدا را در زیر پطنوس مخفی می کند وبه دفتر یعقوبی پا می گذارد. سپس از فاصله نزدیک، به سوی یعقوبی تیراندازی می کند. آقای یارمحمد از طریق رسانه ها ودرصحبت های خصوصی کاملا این ادعا را رد کرده و باطل خوانده است. از سوی دیگر، هیچ یک، از شاهدان صحنه، این روایت را تصدیق نکرده اند.

سلیمان ( سکرتر یعقوبی)، باقرفرین ( معاون دوم)، سرباز کشیک در ورودی کاخ و پیرمرد چایدار نیز این ادعا را تائید نکرده اند. هیأتی به ریاست جنرال حسین فخری دادستان کل قوای مسلح دوره نجیب مأموریت تحقیق در باره مرگ یعقوبی را بردوش داشت. اما حوادث سریع که درآن روزها وشب ها پیش می آمد، فرصت نداد تا کار بررسی قتل مرموز یعقوبی به نتیجه برسد. آقای فخری از آن زمان تا کنون درتوضیح حادثه لب تکان نداده است. هیچ اسناد وشواهد مکتوب نیز از آن زمان باقی نمانده است.

شاهدان عینی می گویند که بعد از شنیدن صدای تفنگچه، سلیمان وسرباز کشیک به سوی دفتر جنرال یارمحمد دویدندو یارمحمد بعد از مشاهده جسد، بی درنگ به سوی تلفن رفت و اعضای دفتر سیاسی را ازین ماجرا با خبر ساخت. به زودی هیأت دکتران از شفاخانه امنیت برای معاینه جسد از راه رسیدند و موتر امبولانس به ساعت هشت وسی پیکر مرده یعقوبی را به شفاخانه چهارصد بستر انتقال داد و دفتر یعقوبی از سوی هیأت تحقیق مهر ولاک گردید.

آقای س،غ مدیر امنیت قرارگاه مرکزی امنیت دولتی حدس و گمان ها درباره اشتراک جنرال یارمحمد درقتل وزیر امنیت را بی اساس می داند. وی می گوید:

زیر میز دفتر سکرتریت (درکنار دفتر آقای یعقوبی) چراغ های مخصوصی نصب شده بود که با هر حرکت آقای یعقوبی از روی چوکی به سوی تشناب یا اتاق خواب روشن می شدند. مثلا با روشن شدن چراغ مخصوص، سلیمان سکرترمی فهمید که وزیر از چوکی اش برخاسته وبه سوی درخروجی می آید. یا زمانی که وزیر به اتاق خوابش- متصل دفتر- داخل می شد، چراغ مخصوص درزیر میز سکرتریت روش می شد ویا چراغ دیگری علامت می داد که وزیر روی تخت دراز کشیده است. علاوه برآن، درعقب دفتر وزیر یک کارمند مربوط به ریاست دهم امنیت همیشه حاضر می بود. هیچ یک از افراد مؤظف تائید نکرده اند که یار محمد درآن لحظه ها به اتاق وزیر داخل شده و به سوی وی شلیک کرده است. جنرال یارمحمد یک افسر اطلاعاتی بسیار هوشمند و مجرب بود و هیچگاه به این شیوه افشا وبچه گانه، برنامه قتل را عملی نمی کرد. اگر یارمحمد قصد چنین کار را می داشت، اصولا درقدم اول شاهدان احتمالی وحاضر درمحل را از بین می برد و سپس به سوی اتاق وزیر می رفت.

جاوید کوهستانی فعال سیاسی که در روز های هفتم و هشتم ثور 1371همراه با یک دسته از مجاهدان شورای نظار به قرارگاه وزارت امنیت وارد شده بودند، چنین روایت می کند:

من همراه با جنرال یارمحمد (معین اول امنیت) و علی احمد سابق رئیس امنیت ولایت غزنی به کاخ وزارت امنیت آمدیم تا مهرولاک دفتر مرحوم فاروق یعقوبی را برداریم و داخل شویم. قفل در به سختی باز شد. دراولین لحظه، درپیش روی میزکار دفتریعقوبی، لکه ها و نشانه های پهن وخشکیده خون را مشاهده کردم. سمت چپ درجالباسی ( کوت بند) دیوار که درمحلی میان دفتر و اتاق خواب واقع بود، یونیفورم نظامی سترجنرالی یعقوبی ازمیخ آویزان بود و نشانه های نظامی بر سردوشی های لباس نظامی جرقه می زدند. وقتی به اتاق خواب پا گذاشتیم، تمامی آثار وعلایم روی تخت و روی کف اتاق بدون تغییر باقی مانده بودند. من دریخچال را گشودم. دو سه بوتل های مختلف مشروب الکلی درآن وجود داشت. ظرف های کوچک با غذا های نیم خورده نیز در میانه یخچال باقی مانده بودند.
کاکا نصرالدین آشپز یعقوبی نیز ما را همراهی می کرد. درین حال مرحوم احمدشاه مسعود به قصر وارد شد وقرار بودکه دفتر یعقوبی برای کارهای یومیه ایشان اختصاص داده شود. اما آقای مسعود درچند قدمی دروازه ایستاد وسوال کرد:

این دفتر از کیست؟

برایش گفته شدکه این دفتر از وزیر امنیت بوده است. وی گفت:

من حق داخل شدن درین دفتر را ندارم... من که وزیرامنیت نیستم!

مسعود به کناره دیگر دهلیز به راه افتاد و از وی دعوت کردند که به دفتر باقر فرین معاون دوم یعقوبی برود.

علت خودکشی

سال های مأموریت مرحوم یعقوبی به حیث وزیر امنیت دولتی، سال های دشوار وانباشته از غده های بی اعتمادی و فروپاشی سازمان امنیت وارتش افغانستان بود. تضاد های درونی جناح های رقیب در داخل حزب ودولت عمیق تر می شدند و معامله گری های پنهان با استخبارات خارجی وگروه های مجاهدین که به نوبه خویش از هرجهت به سوی مرکز قدرت نزدیک می شدند، به طور مخفی وعلنی تشکل و تأثیرخود را آشکار می کرد. او از مدت ها پیش در باره تقسیم وزارت های امنیتی ( داخله، دفاع و امنیت) به « شمال» و« جنوب»، خصوصاَ شکسته گی در سطح رهبری وبیروی سیاسی حزب، پیوسته اطلاعات مأیوس کننده را دریافت می کرد. وی بهتر از دیگران، ناظر نزدیکی گام به گام شبح سقوط وفروپاشی به سوی پایتخت بود. با اوج گیری بحران سیاسی در رهبری حزب و دولت و پررنگ تر شدن فعالیت های سیاسی بینین سیوان نماینده ملل متحد برای ایجاد یک حکومت عبوری به همکاری ملل متحد، به وضوع مشاهده می شدکه وزرای دفاع ملی و داخله به احزاب قومی تسلیم شده و عملا بر ضد یکدیگر صف آرایی کرده بودند.

آقای یعقوبی به عنوان وزیر مهم ترین سکتور امنیتی، ذخیره بزرگ رازهای امنیتی افغانستان به شمار می رفت که با هیچ یک از دسته های انشعابی ورقیب نیز علایقی نشان نداده بود. با افزایش خطر سقوط حاکمیت، احتمال به اسارت رفتن وی نیز یک امر حتمی حساب می شد. درک این قضیه بس وحشت ناک بود. درچنین احوال، اعتماد وی نسبت به دکتر نجیب الله زمانی زایل گشته بود که مدتی قبل از سقوط، قطعه مخصوص حفاظت از رئیس جمهور به وی اطلاع داده بود که دکترنجیب و جنرال شاپور احمدزی ( برادرش) بدون مشوره با وزیر امنیت، درناحیه تنگی واغجان یا محمد آغه لوگر، با حکمت یار رهبر حزب اسلامی و یا نماینده هایش وارد معامله شده بودند. اعزام جنرال رفیع به لوگرو مذاکره با حکمت یار، مظهر انکار ناپذیر این تحولات بود. یعقوبی بعد از دریافت اطلاع در باره تماس ها میان دکترنجیب و حکمت یار از رفتن به جلسه بیروی سیاسی خود داری کرده بود.

وی گفته بود:

رئیس جمهور بدون مشوره با من ( مسئول امنیت مملکت) با دشمنان وارد معامله شده است. پس وظیفه من به حیث مسئول رسمی امنیت کشور خاتمه یافته است.

دکتر نجیب موفق شد او را قانع کند که ازوظیفه اش کنار نرود؛ اما فشار روانی حاصل ازوضع وخیم سیاسی وامنیتی، روز تا روز او را به مرز دردناک یک تصمیم کارساز نزدیک کرده بود.

همزمان با این رویداد ها، سایر اعضای ارشد حزب و دولت ( ازجمله فرید مزدک، نجم الدین کاویانی وعبدالوکیل) و جنرالان قطعات بزرگ ارتش، سارندوی و امنیت دولتی، با جنرال دوستم و احمدشاه مسعود عهد وپیمان بسته بودند که حکومت را برای آنان تحویل دهند. ظاهراَ هیچ یک ازفرکسیون های متضاد با وی درباره فعالیت های شان خواهان مشورت نمی شدند و یعقوبی بار سنگین تنهایی و خطر را احساس می کرد. شنیدن خبر فرار و پناهندگی رئیس جمهور نجیب الله که یگانه پایگاه امید وی به شمار می رفت، آخرین ضربه را بر روان مضطرب یعقوبی وارد کرد. دیگر برای وی امیدی نسبت به بهبود وضع باقی نمانده بود. گویا همه حوادث دست به هم داده بودند تا اورا به دام هولناک مرگ پرتاب کنند. بدین ترتیب، قبل ازآن که دیوارهای آتشین، ازچندین جهت او را به کام خویش فرو برند، یعقوبی از همه آنان پیشدستی کرد و با دست خودش به تمامی ترس ها ووحشت هایش خاتمه داد. شاید او درآخرین لحظه هایی که میله تفنگچه را روی شقیقه اش گذاشته بود، با خود گفته بود که:

یک جنرال وقتی دراجرای مأموریت خویش ناکام می شود، حق ادامه کار را ندارد وباید خودش را بکشد!

گویا او هرگز حاضر نبود شاهد آن چیزهای باشد که بعد از مرگ وی درکابل اتفاق افتادند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • Mamon writes jewelry on Ahmad Shah masod and when he will write about other thing thinking that he wants to tell me again about him.
    therefore it is indeed very sad and Mamon is sad too.
    when I see his nam closes me this website.!!!!!!

  • مامون گرامی
    ممکن است خیلی از آنچه درینجا نقل نموده اید درست باشد، غیر از جاوید کوهستانی فعال سیاسی که در روز های هفتم و هشتم ثور 1371همراه با یک دسته از مجاهدان شورای نظار به قرارگاه وزارت امنیت وارد شده بودند،...

    1. تا دو هفته پس از سقوط دولت ، هیچ مجاهدی داخل محوطه وزارت امنیت دولتی نشده بود.

    2. در هفته دوم تعدادی از افراد جنرال دوستم با زور و تهدید توانستند از دروازه وزارت داخل شوند. با آنهم کارمندان ریاست هفت - مدیریت ده که مسوولیت قرارگاه را به عهده داشتند در وزارت باقمی مانده بودند. همه بودند بجز دو - سه تن. دقیقن بگویم 27 - 28 نفر. رییس محترمی که به عنوان قرارگاه امنیت تشریف داشتند، حضور تشریفاتی همیشگی خود را نیز غیب نموده بودند. ایشان چون تکلیف قلبی و ترس زیادی از جنگ داشتند، در همان روز اول ضعف نمودند و یکی از بچه ها همراه یک دریور تا به خانه ایشان را رساندند. اگر همرای او تماس گرفته میتوانید از تکلیفش بپرسید اما قسمی که احتیاط کنید سکته نکند.

    3. همان افراد جنرال دوستم کوشش زیاد کردند که درب های سیف های وزارت را بگشایند موفق نشدند. نخست اینکه بچه های امنیت مانع آن بودند و دوم اینکه سیف ها محکم تر ازان بودند که با فیر گلوله خفیفه باز شوند.

    4. افراد دوستم سرگردان دنبال شخص یا اشخاصی که بتوانند درب را بگشایند چکر میزدند که من نمیدانم آخرش چی شد.

    5. دو هفته و اندی بعد بابه جلندر چند نفرک را به قرارگاه وزارت فرستاد و کارمندان خاص امنیت دولتی برای همیشه رخصت شدند. کارمندانی که هر کدام سالها تحصیلات استخباراتی و نظامی کمایی کرده بودند در دل به این ریشو گک ها میخندند. باز هم مجبور به تسلیم همه آبرو و عزت وزارت به مجاهدین شدند. آنها یعنی کسانی که مسوول امنیت وزارت بودند، از مجرب ترین کارمندان امنیت دولتی بودند. تیراندازی زیر نظر روسها در زیرزمینی های مخصوص مربوط وزارت، آموزش غلبه بر اختطاف چیان هواپیما ها و افراد، تأمین امنیت روسای جمهور، وزرا، مهمانان خاص خارجی و امیتابـهـ بچهن و غیره فیلم پوری ها، همه بدوش افراد ریاست هفت و خصوصن مدیریت ده بود. ناگفته نماند با مجهز ترین اسلحه روسی و آلمانی مجهز بودند. همه تکواندو باز بودند و زیر نظر استاد منیر بطور مخفی آموزش میدیدند. استاد منیر یک معاش دبل از وزارت میگرفت. بیشتر ازین هم گفتنی هایی است که ما و مردم میدانیم و آوردنش به ما و شما فایده ای ندارد.
    در مورد اینکه چی وقت شهید احمدشاه مسعود از وزارت امنیت دیدن کرده بود، میتوانم بگویم بین دو - سه هفته بعد از سقوط دولت...
    ... مولاداد

  • آقای مامون,

    شخصیت شما به همه مردم آشکارا و هویدا شده است, شما بضم خودتان می خواهید ظاهرآ با تحلیل ها و نوشته های تان هویت یک نویسنده بیطرف وملی را بخود کمایی نموده و واقیعت ها ساختگی را بخورد مردم افغانستان دهید, اما این موضوع را بدانید که هویت اصلی شمانزد مردم افشا شده و مقاصد شما لو رفته است همچنان در حصه قتل مرحوم یعقوبی باید ذکر شود که این موضوع اظهر من الشمس است که موصوف توسط جنرال یارمحمد که یکی از عوامل شورای نظار و مهره یی از استخبارات روس جهت ناکام کردن پروسه سازمان ملل بود بقتل رسیده است و شما بیجهت کوشش می نماید تا موصوف را بری الزمه وانمود نمایید.

    • آقای نویسنده ای بی طرف !
      طرف وشنگ تان کاملاآشکاراست که شماازمداحان شورای نظار وایتلاف شمال هستید ودرراستای تبلیغات ضد شهید داکترنجیب الله وشهید یعغقوبی وشهید احمدزی وشهید باقی وظیفه کاملا خاص وبسیارحساسی رابه دوش دارید . شمامیخواهید بااین نوشته ای غیب گویانه ای تان به شخصیت شهدای یادشده بسیارزیرکانه وماهرانه تعرض نمایید ولی باید بدانید که شمامیتوانید ازاین تلاشهای مذبوحانه ای تان مزد مادی ونفع شخصی بدست آرید نه آن هدف آلوده ای تان که شهدای سربلند وهمسنگران راستین شانرابدنام ویامتهم به خیانت بی شهامتی وبی همتی نمایید. آنهادگردرصف استوره های فناناپذیر تاریخ مامبدل شده اند که اشخاص ابن الوقت وچاکرصفت نمیتوانند قاتلین راازدادگاه ذهن تاریخ چادری پوش به آینده ی تاریخ قاچاق نمایند . قاتل یعقوبی شهید مانند قاتلین شهید داکترنجیب الله وجنرال باقی واحمدزی راامروزهمه میشناسند وطرزگرفتن انتقام این قتل هارا هم خوب بلد اند تلاش بی حاصل نکرده وعجله نداشته باشید.

    • اول نام تونبایدارسلان بلکه گلزمان باید باشد.دوم شماقبیله گراهاازدروغ گفتن هیچ شرم ندارید،زیرافرهنگ قبیله بردروغ،تهمت،وحشیگری،خشونت ،انتهار،سربریدن،نابودکردن آثارفرهنگی وتاریخی استواراست.شمابیشرمانه به چشم حقیقت بین مردم خاک میپاشید.شمانامردانه احمدشاه مسعودراهم قاتل داکترنجیب الله مینامید،درحالیکه موصوف به امرباداران پاکستانی تان وتوسط طالبان که ننگ بشریت هستند به قتل رسید.به همین گونه خودکشی وزیرامنست راکه ناشی ازبدعهدی داکترنجیب باوی صورت گرفت بدوش دیگران می اندازید.جناب گلزمان اگرمن به جای جنرال یارمحمد بودم تورادرهرجائیکه باشی پیداکرده،یاادعایت راثابت میکردی ویاتورابه یکی ازدادگاهای بین المللی میکشانیدم تاپندبرای تووعبرت به سائرهمتباران دروغگووجعلکارت میگردید. جانباز

    • آقای عبدالله لطفآحاشیه روی نکنید ،قاتلین داکتر نجیب همین حالا درکابل بسرمیبرند یکی هم جنرال شهنوازتنئ میباشد واجراکننده آن هم درشهرداری کابل وظیفه دارد،طالبان کرام تان هم به شمول: راکتی،ملا ضعیف وملاقوی وغیره پای لچان بحیث قاتلین نجیب الله وهزاران هوطن دیگرمان نیزدرکابل بسر میبرند،آنهاداکترنجیب وبرادرش رادرروزروشن وپیش چشم هزاران تن ازشهریان کابل به قتل رسانیده اند.انکارهم نمیکنند.فکرنکنم که شما چندان جوانی باشید که ازقاتلین داکتر نجیب واحمدزئ انتقام گرفته بتوانید.لظفآزیادلاف هم نزنیدوبالای دیگران هم نامردانه اتهام نبند ید، زیرابا بستن تهمتهای نارواودروغین بالای کسانیکه درین قتلهادست نداشته اند،روزی خواهدرسیدکه به جز سرافگندگی وشرمساری،بهره ی دیکرینصیب تان نخواهید گردید.

    • آقای عبذالله!
      ما و شما میدانیم که واقعیت چیست.اگر صحبت های جناب یعقوبی صاحب در جلسات کادر ها و فعالین و-ا-د را بیاد داشته باشید،مشخص میشود که آن شهید ترسو و جبون نبودند.ایشان از انجام عمل خیانت به وطن ترس داشتند.بهمین دلیل بود که ایشان قبل از اینکه وارد زد و بند و یا کدام معاملۀ اسارتبار با دشمنان شوند،به حیات پربار شان خاتمه دادند.

    • من نیاز به اطلاعاتی در مورد زندگینامه شخصی دارم ،اطلاعاتی از قبیل تعداد فرزند ، وضعیت تاهل ، محل زندگی فعلی اعضای خانواده جناب فاروق یعقوبی ، اگر پاسخی باشد تشکر میکنم .

  • یکی دیگر از دروغ های شاخدار رازق مامون سر سپردۀ شورای نظار یا قلم خودش هویدا گشت. همه کس میداند که رنگ یشمی در شب تار قابل روئت نیست. گذشته از آن فاروق یعقوبی توسط برادر فرید مزدک پنجشیری کشته شد و پس از کشتن او احمدشاه مسعود با خاطر آرام قوای ملیشایی دوستم را امر سفربری به سوی شهر کابل داد که باعث کشتار شثت هزار بیگناه و تخریب شهر کابل گردید. رازق مامون اگر قبول ندارد برود از آصف دلاور بپرسد.

    • سلام به آقای خلمی! ازشماسوالی دارم اینکه: آیاشماکدام اسنادویامدرکی داریدکه جنرال یارمحمد قاتل جنرال یقوبی میباشد؟ سوال دیگر اینکه درکشتارمردم بیگناه وویرانی کابل تنهامسعودمقصراست ویاهمه جناههای درگیر،به خصوص گلبدین راکتیار؟روزانه چندین هزارراکت راازطرف چهارآسیاب وخاک جبارکدام ملعون به طرف شهرکابل پرتاب مینمودکه سبب کشتارهزاران تن ازکابل نشینان بیگناه وویرانی شهرمیگردید؟لطفآازروی وجدان تان جواب بدهید.

    • برادران عزیز !
      بیاید برای شخصیت های ملی خود توعین نکنیم . شهیداحمدشاه مسعود، شهید داکتر نجبیب الله ، شهید فاروق یعقوبی از اشخاصی بودند که در تاریخ افغانستان مادری پیدا نخواهد شد که اینها را دوباره بدنیا بیاورند.
      بخصوص احمدشاه مسعود که ناپلیون شرق نامیده میشود.

  • آقای غلام غوث!
    شمااگردقت کنید دیوارنمکش گونه آنچه رانباید مینوشتید نوشتید . حالادرکشورغمکشیده وداغدیده ی ماهمه میدانندکه طالبان وشاه نواز وعاملین قتل داکترنجیب الله شهید همه نوکران یک معبد یعنی پاکستان یا آی اس آی پاکستان آن فرزند نوزادهندبرتانوی اند ومن مانند سایرهموطنانم میدانیم که هرکه درتالاب وگنداب پاکستان آب خورده ویا میخوردمجبوربه خدمتگذاری به آن مدخل خیانت وجفابه حق کشور ومردم مامیشوند . شاه نوازان وامثال اوبه زورهمان آی اس آی امروز درپهلوی همانهایی نشسته وازخوان مشترک مولود بن آلمان طعام صرف مینمایند که روزی من وترابنام کمونیست واشرارباهم درتخاصم قرارداده وبه برادرکشی تشویق وترغیب مینمود. ولی متاسفانه تو وامثال توهنوز که هنوزهست آگاهانه ویانااگاهانه درخدمت همان قبله گاه ی دشمنان وطن قرارمیگیرید که سی سال جنگ وخون و فاجعه کشورمامحصول خصومت شان بوده است . شمامگرحالاهم ازخیانت بزرگ وفراموش ناشدنی دشمنان وطن دشمنان مردم ما ودشنان فرزندبرومند وسرفرازمردم افغان ( شهیداعظم داکترنجیب الله این اولین دشمن وقربانی طالبان ) چشم پوشی میکنید ؟ مگرشما حالاهم منکرآن هستید که داکترنجیب الله شهید جنرال یعقوبی شهید جنرال باقی شهید و جنرال احمدزی شهید قربانی پلان مشترک کی گی بی آی اس آی وایتلاف شمال شده اند ؟ مهم این نیست که به دست کدام نوکروکدام غلام آن شهدای عزیزجسما نابودشده اند. اگراین حقیقت مسلم راقبول ندارید پس این آفتاب رابادونگشت نفرت ازروشنی پوشاندن است وبحث ومکاتبه باشما مجازنیست . من مطابق اصول زرین حزبی خویش هیچگاهی معتقد به آن انتقامیکه پیشه ی سالاران شمامیباشد نیستم بل من ایمان راسخ به انتقام معنوی تاریخ دارم که سخت بی رحم ولی عادل است . ببینید سرنوشت قاتلین اصلی ( این بهلوانان زنده خوش وآن راحلین بی قبرولوح مزار) راکه چه شده ومیشود من نه آن قلدرکله خام ام ونه آن شیادسفاک که هرمخالفش راسرزندوجان گیرد . منتظرفیصله ای نهایی وقضاوت روشن تاریخ باشید .

    • اقای عبدالله مطمنآ که کابلی هم نیستید!!!ازین لکچربی سروبرشمایا به اصطلاح «ده درکجا وجنگل درکجا»چیزی نمیتوان فهمید؟مرگ داکتر نجیب ویا باقی وثاقی چه ربطی به، به اصطلاح شما «ائتلاف شمال» دارد.هرآنچه مربوط به وحشت،قتل،انتحار،زمین سوزی ،باغ وتاک سوزی،فرهنگ کشی،زبان کشی،تریاک سالاری،شلاق زندن انسان بخصوص زنان مظلوم ، زبح کردن انسان،،خلاصه انواع اعمال وحشیانه و غیرانسانی مانند ویروس سرطانی ازجنوب کشور میایند نه ازشمال، اینراشما خوب میدانید،اماچون فرهنگ قبیله بردروغ ودیده درائی استوار است، همیشه میکوشیدتادروغ را جانشین حفیفت بسازید.فراموش نکنید که دیگردرعصرانترنت جانشین کردن دروغ بجا ی حقیقت از توان شما بیرون است.این حرف پوچ شماکه «طالبان بگونه ی فزیکی نجیب الله راکشتند »به چه معنی است؟لطفآاگر میتوانیددرزمینه توضیحات بدهید؟؟؟؟ ازنظرعلمی بعدازمرگ فزیکی روح ازبدن خارج میگردد،نه برعکس.خداوندهمه شما مریضان قبیله گراراشفای عاجل نصیب نماید،زیرااین سرزمین ومردم آن اززمانیکه شماروی کار آمده اید روز خوش هرگزندیده اند!!!

  • ما اشخاصی چون فاروق یعقوبی صاحب را از دست دادیم اما نبایدهمت ببازیم ایشان شاید از فردای شهر کابل ترسی داشتند و یا دل ایشان میسوخت که چنان کابلی را ببینند اما ما همان لحظه ها را گزراندیم همان کابل که بهشت زمین یاد می شد به کوت خاک مدل گردید در مقابل چشما ن مان پس برای نگهداری و باز سازی آرمان های این چنین اشخاص دو چند زحمت بکشیم و انشاالله که پیروز می شویم...

  • اقا مامون سلام:
    گرچه کوشش کرده اید که بیطرفی را درنوشته حفظ کنید ولی معلومات شما خیلی کم است تا این موضوع را بیطرفانه بررسی نماید درمورد عوامل گوناگون وجوددارد, صرف باید گفت که قتل اقا یعقوبی بدست کودتا چیان صورت گرفت که همزمان با قتل یعقوبی رئیس ریاست پنج امنیت دولتی
    اقا عبدالباقی نیز ترور شدکسی که بسیار نزدیک به داکترصاحب نجیب الله بودوترور اقا باقی را نیز خودکشی اعلان کردند شاید خبرباشید که ریاست پنج یگانه ریاست امنیت دولتی بود که سلاح ثقیل وکندک های بسیارمجرب محاربوی داشت.

    • شمااگرمعلومات زیادترداریدچراانمی نویسید؟
      باید یاداورشدکه یکی ازعلل مهم خودکشی مرحوم یعقوبی وباقی فرار نجیب بود. چون هردوتااخربه نجیب وفادار بودند وداکترنجیب بدون انکه حتی انهارا درجریان بگزارد میخواست فرارکند البته علل دیگری هم میتواند وجودداشته باشد . تابه حال هیچ ثبوت وشاهدی وجودندارد که ثابت کند که مرگ یعقوبی و باقی چیزی غیراز خودکشی باشد

  • آقای غلام غوث شاید دل شما برای کابل بسوزد و یا شاید هم شما در همان خرابی ها در شهر کابل بودید اما از حقایق چشم پوشی نکنید که شهر کابل توسط طالبان نه بلکه توسط مجاهدین به ویرانه تبدیل شده بود زمانکه نوبت طالبان رسید از کابل فقد دود باقی مانده بود طالبان زمان که کابل را گرفتند از کابلی که ما به ان افتخار می کردیم چیزی نمانده بود. من نمی گویم که طالبان خوب بودند اما آن قدر که مردم بد میگویند هم نبودند ایشان امنیت سرتا سری را اوردند که ما تا همان روز و امروز ندیده بودیم نه هم خواهیم دید. و این واقعیت است که فرهنگ ما را ضربه های جبران ناپزیری زدند مانند خراب کردن بت بامیان وموزیم ملی اگر چه در زمان مچاهدین هم چور شده بود ولی به شکل مخفیانه اما در زمان طالبان علنی چور شد...

    • دوست گرامی ا.ج.د. سلام برشما!درینکه کابل توسط مجاهدین تخریب گردید هیچ جای شک نیست ومن نگفته ام که آنرا طالبان ویران کردند.امادرویرانی کابل نقش اساسی راگلبدین باپرتاب روزانه بیش ازدوهزارراکت بسوی شهرداشت که ماوشما همه شاهدآنروزهای نادیدنی بودیم.آنچه مربوطمیشود به جنایات طالبان،شمالطفآ سیاست زمین های سوخته درشمالی،نسل کشیهای یکاولنگ،تبدبیل کردن استدیوی ورزشی کابل به مسلخ انسانی ودهاجنایات گزشته وکنونی آنهاراچه گونه میتوانید توجیه کنید؟درموردآوردن امنیت توسط طالبان،به گفته دانشمند گرانمایه دکتوراکرم عثمان، امنیت دوران طالبان«به آرامش وخاموسی قبرستان شبیه بود،زیراانسانها مانندمرده های متحرک بودند». امید است که به قناعت شماپرداخته باشم .سلامت باشید.

  • آن فروریخته گل های پریشان در باد /
    کز می جام شهادت ، همه مدهوشانند /
    یاد شان زمزمۀ نیمه شب ستان باد /
    تا نگویند که از یاد رفته فراموشانند /
    تاریخ رقم می خورد ، روزی ...
    به یقین کامل « چهارراهی جاجی یعقوب » به نام یعقوبی ها ...
    نامگذاری خواهد شد . برادر بزرگش داکتر فزیک از جرمنی ، استاد من بود ، دومی داکتر غلام علی یعقوبی ، معین طب وقایوی ، همکار من بود . جوهر شرافت ، مؤدب ، مهذب ، پاکی ، صداقت ، وطنپرست ، صمیمی ، عاری از کینه ، دوست و نور چشم همه بودند یعقوبی ها ...
    شما را به خدای ذوالاجلال سوگند که در وزارت صحت عامه از هر که میتوانی بپرس ، از پیاده دفتر ، باغبان ، مامورین اداری و فنی ، درایور ، قابچی ، چوکیدار ، اجیر رسمی .. فقط بگو : داکتر یعقوبی ... جلو اشک اش را نمی توانی بگیری . در فاکولته ساینس ، وزارت امنیت ، گریه میکنند برای برادران یعقوبی .
    بزرگترین سازمان امنیتی کشور ها در منطقۀ ما ، کا جی بی روسیه و همین ولد زنای پاکستان ( آی اس آی ) بوده و هست کنون . در طول تاریخ میشود از سه نفر در بخش امنیتی نام برد : رسول خان رییس ضبط احوالات دوره شاهی ، جنرال قادرخان رییس امنیت اردو دوران شاهی ، پدر ضیاء قوماندان گارد داوود خان . فقط همین وبس . و ستر جنرال یعقوبی وزیر امنیت کشور ، بی بدیل ، بی همتا ، تکرار ناپذیر بود . افسوس ، حیف ....
    اگر دشنامم ندهد کسی ، « ستر جنرال یعقوبی » برای وطن من ، همتای « بت بامیان » بود . من داکتر طب هستم ، نه عضو سازمان امنیت دیروز امروز . « ستر جنرال یعقوبی » را از زمان که صاحب منصب پولیس بود ، با صمد اظهر ، قطره ، نبی استاد اکادمی پولیس ، برادر داکتر فاروق ، که فعلاً نابینا از زندان پلچرخی دوران « امین جلاد » با عصا در دست و...
    درین آوای وحش ، نمی گویم : چون گفت کسی ، چرا ؟
    فقط ، از کوچه پرستان ، بی شرف ، بی مایه ، خود فروخته گمنام ،
    که نمیتوانند از شرم ، چشمان شان را کجا پنهان کنند باید گفت :
    کابلیان از این مجسمه های نفرت ، خون قی میکند
    درچاراهی های کابل وطنم ،
    مجسمه های بچه های سقو
    وطن فروش، معامله گر ، شیاد، دزد
    خواهش می کنم :
    تو برو ، گم شو
    بر روی ده ها هزار
    خون ریخته بر وطنم
    کابل ویران ،
    برپدرت لعنت ، نفرین ..
    می گویم :
    بی شرف ،
    بشرم ....

    • تا جای که جستجو نموده ام قتل باقی شهید توسط بابه جان سازماندهی شده بود، بابه جان که عضو رابط با مسعود بود چندین بار قبل از آن دستور داشت تا جنرال باقی را از بین ببرد اما زمینه برایش مساعد نمیشد، تا اینکه در آستانه سقوط دولت، همزمان با کشتن یعقوبی، بابه جان پلان خویش را عملی نمود.باید علاوه کرد که درسیف دفتر یعقوبی ملیونها افغانی و اسعار خارجی موجود بود که توسط قاتلان به غارت برده شد. متأسفانه برسی محل واقعه هردو ترور نیز توسط گماشتگان از همین تیپ عناصر صورت گرفت که بعداً پاداش خوشخدمتی خودرا در رژیم ربانی اخذ نمودند. یکی از افراد که مسئول برسی حادثه بود مدتها قبل عضویت وحدت مزاری را کسب و بر تعهد حزبی خود پا گذاشته بود.بعضی ازین این افراد در دولت موجود بر پایه همان خدمت گذاری از رتب، مقام،اعتماد و امتیازات بی حد و حصر برخوردار و همین اکنون جز مافیای حاکم بر سرنوشت وطن و مردم اند و عده دیگر با غارت پول های خدمات به عیش و نوش در غرب مصروف میباشند.برای دریافت حقایق ترور یعقوبی و باقی باید عمال ستون پنج شورای نظار رادر داخل وزرات امنیت که در مقامهای بالایی قرار داشتند، به پای میز عدالت جلب کرد.واحد

    • آقای کمال کابلی سلام! دوست عزیزحرفت راخوب آغازکردی ولی خیلی بد ودورازعفت زبان وقلم به پایان رسانیدی. باوربکن که اگرشادروان جنرال یعقوبی زنده میبود،با حرفهای اخیرت هرگزموافقت نمی کرد. شماازموضوع خیلی دور رفتید.یادآوری تحقیرآمیزازامیر حبیب الله کلکانی اصلآ درین جامورد ندارد. درموردحبیب الله کلکانی بایدگفت که آن مظلوم هیچ تقصیری نداشت به جزاینکه برای مدت کوتاهی تاج وتخت راازانحصاریک قوم وقبیله ی خاص بیرون نموده بودوبس.منصفانه این بودکه شما به جای حبیب الله کلکانی،نادرغداراین مزدور معلوم الحال اجنبی را محکوم میکردیدکه ناجوان مردانه وبدعهدانه وبدون تمکین به قرآن حبیب الله ویارانش را وحشیانه به قتل رسانیده،ازتمام همدیارانش باگسیل لشکرقبایل وحشی آنسوی دیورند چنگیزصفتانه انتقام گرفت.عین عمل راطالبان وحشت وبربریت بخاطر گرفتن انتقام تاج وتخت ازاحمدشاه مسعود درهمان منطقه تکرار نمودند.این شاهان وامیران قبیله گراومزدوربیگانه، طی بیش از دوسده ی اخیربه این کشورچه خدمتی انجام داده اندکه آنها تقدیر گردند ودیگران توهین.یکباربه کشورهای همسایه نگاه کرده و باکشورما آنهارامقایسه نمائید وببینید که این امیران شاهان مزدورچگونه کشورمارابه یک تشناب متعفن تبدیل نموده اند،جوانان مابرای یافتن لقمه ی نانی از کشورهای همسایه هزاران توهین وتحقیررامتقبل گردیده،درکانتینرها وزیرپلها جان میدهند.پس نفرین بایدبه حاکمان وطنفروش خاین،قبیله گرا،عقبمانده،فتنه انگیز،تفرقه اندازو...سدوزائی ومحمدزائی گفت نه به دیگران.جناب کمال حقیقت اینست،میپزیریدیاخیر، مربوط شمااست.

    • آقای واحد مفسروغیب گو: متاسفانه مانندسایر ژاژخواهان بیخریطه فیرکرده اید.اول اینکه آن باقی کیست که درمورد آن اینقدر قلمفرسائی صورت میگیرد.مگراومثل جلال رزمنده ی قهرمان، پوزشهنوازتنی وسایرجواسیس پاکستان و گلبدین رابه خاک مالیده وکودتای ننگین اوراخنثی نمود وهمین قهرمانی اوسبب حسادت قبیله پرستان داخل حاکمیت گردیده ونامردانه اورا به شهادت رسانیدند.مانند باقی درآنزمان صدها جنرال ماشینی درهرکوچه وپسکوچه یافت میشد. جناب واحد جمعه اچک نسبت به باقی خیلی آدم مهمی بود،اوسالها درپنجشیر نه مانند اسیرجنگی،بلکه مثل مهمان زنده گی نمود،کسی اورانکشت،ازداکترنجیب الله وبرادرش طی پنجسال حاکمیت ربانی ومسعود مواظبت عام وتام صورت گرفت.این باقی دیگرکی بود که بابه جان اوراباید کشته باشد.دوست عزیزعقده ودرد شما ناشی ازین نیست که گویافلان فلان راکشت،بلکه در انتقال قدرت توسط همین بابه جانها،مومن خان ها،دوستم هاومسعودها ازچنگال خونین یک قبیله ی خاص است وبس.درحالیکه یک باردیگربازهم نماینده گان قوم وقبیله ی تان باسرنیزه ی خارجیها،ابتدادروجود طالبان ریش دار ،بعدآدروجود طالبان نکنائی داربرسرنوشت کشورمسلط گردیدند.اماآتش انتقام قبیله ی تان هنوز هم فروکش نکرده است وازسراپای تان زبانه میکشد.آقای واحد درد تان را به قراری درمان کنید.

    • مرگ بر فاشیزم پشتونی مغلی تاجکی فارسی ترکی ......

      درتمام نوشته های جناب مامون به نوع کوشش قهرمان سازی پنجشیری ها ودفاع از انان .....مطرح بوده است
      جناب شان هیچ گاه در باره سایر جمعیتی ها مثل قهرمان دند شمالی هرات بدخشان تخار کابل وکندهارمزار قندوز .....واختلافات با ان ها امتیاز خواهی پنجشیری ها حاکم وبر حاشیه قرار دادند دیگران قلم فرسایی ننموده اند ونخواهد کرد .

      چند کلمه از منی حاضر در قرارگاه وزارت امنیت نیز بخوانید !!!!!!


      فرید مزدک وبرادراش یارمحمد از پول بیتالمال در مرستون کابل بزرگ شده بودند انان باید از همه بیشتر بفکر غریب وعدم حیف ومیل پول ومال ملت توجه به خرچ میدادند که هر گز ندادند .

      باری در زمان داکتر نجیب اله کارمندان مخصوصی در رابطه به دید وادید بیش از حد جناب یار محمد از هوتل کانتینتال توظف شدند در نتیجه جناب معین صاحب استخبارات یارمحمد خان هفته چند بار در کنار عوض مخصوص ان هوتل با خانم اش که اونیز از مرستون کابل از اهل تشیع مردم بدخشان وکارمند ریاست اداره هفت خاد نیز بود شیریخ خوری میکردند مصارف یکساله شیر یخ خوری جناب بیش از یک لک افغانی شده بود در حالیکه معاش یکساله اودر همین حدود میشد ! پول ان از کدام مدرک تامین میشد ؟؟؟؟؟.
      در حالیکه یعقوبی وزیر فرد مسلکی پولیس عضو دفتر سیاسی حزب یک لحظه از دفتر به کدام تفریگاه نمیرفت وفقد چای سیا یا سبز را با دودانه قند خشتی صرف میکرد .

      اما یارمحمد از پول ملت مصروف بادام خوری چاکلیت اعلی وچای اعلی لنگ سفیدسیاه وسبز با هیل ... میبود (کاغد های باقی مانده خریداری انزمان رادر سال های حاکمیت ربانی یک تعداد افراد متعمد یارو به بخاری ها اتش میکردند من تعداد زیادی از این اسناد ها را از حریق نجات داده وتا حال در کارتن های مخصوص در قرارگاه وزارت امنیت حفظ کرده وموجود است.

      یارمحمد به مادر خانمش( کارگر وزارت امنیت )اپارتمانی را در تهیه مسکن خانه های مخصوص کارمندان زنده وشهید وزخمی های خادتوزیع کرده بود در حالیکه شهدا وزخمی ها وکارمندان پیشتاز وغریب را کسی خانه نمیداد ویعقوبی ونجیب به اقارب شان هرگز خانه یی را به این شکل توزیع ننموده بودند .

      تمام خسربره ها وخیاشنه های یار محمد در اتحاد شوروی مصروف تحصیل بودند ...

      یارمحمد با استفاده از موقف خود بر علاوه انکه با خانمش در هوتل کانینتا ل شیریخ خوری میکرد اتاق مخصوصی را در ان هوتل بخاطر عیاشی هایش با زنان بازاری بخود اختصاص داده بود(کرایه دالری وغیره...!!!) که همه در دوسیه بر رسی ایشان موجود بود وشاید باشد .

      در اوخرحاکمیت نجیب خادشرکت های تجارتی مخفی تحت پوششرا مستقل ومشترک با بعضی تجار ملی باز نموده بودند که دوسیه های پولی ان در اداره های چار ارشیف مالی وچند اداره دیگر موجود است که باز هم جناب یار محمد خان مرستونی در ان سهم دار وشریک بوده است البته در چور ان ...

      زمانیکه یارمحمد فرار میکرد در حدود سی وپنج هزار دالر را از بانک اوغانستان با خود برد ومصرف انرا در حین تسلیم شدن دالر ها در میدان هوایی کابل به فرم های سفید امضا کرده است دالر ها را امر مالی قرارگاه وزارت ...لغمانی از بانک تسلیم ودر میدان هوایی قسمتی از انرا به او تسلیم داده وقسمتی را خود اش بشکم خود فرو برد .
      اسناد های مصرف وتسلیمی در ریاست مالی وزارت امنیت بانک وزارت مالیه وشعبه ثبت اوامر وزیر ومعین های وزارت موجود است من خودم قسمتی از این اسناد ها را بطور مطمین تا ورد طالبان حفظ نموده بودم .
      در حالیکه خانه یعقوبی بدستور یارمحمد به اختیار افراد شبکه استخباراتی مسعود یعنی افراد داکتر عبدالرحمان چور وچپاول میشد وهنوز که هنوز است قالین های پنجاه ساله یعقوبی با چند میز وچوکی کندن کاری شده کهنه در تهیه مسکن وفلان ولایت در شمال ولایت کابل در خانه افراد شمالی وار داکتر عبدالرحمن موجود است ....این را میگویند استخبارات ومعلومات که کسی نداد که این همه معلومات دقیق از کجا شد....

      موضوع مرگ یا ترور نجیب یقوبی و باقی ریس پنج انقدر ساده نیست که کسی از زاویه سمت وزبان مدیون بودن .... انرا حل شدهفکر کنند ویارمحمد پنچشیری وبابه جان .... را براات بدهد کور خوانده اند .

      یعقوبی فرد ارام با انظباط مهربان وظیفه شناس مسلکی قزلباش شیعه از چنداول کلبل ریس جنایی زمان داود خان تحصل در المان وکابل پاک از مسلیل قومی سمتی جناحی حتا شراب ....

      هر صبح با ورد به دفتر کارش از دست اشپز پنجشیری اش یک دانه تخم نیم بندرا با قاشق بودن همه چیز صرف میکرد نه پیشخودمت هزاره شعبه اش . اشپز های پنجشیری تا زمان طالبان موجود بودند ومن بار ها خصوصی با انان در بار ه چگونی انروز پرس پال نمودبودم وهر بار عین مطلب را بدون کم کاست از زبان چند نفر شان شنیده ام

      زمانیکه ....با مشقاب تخم نیم بند بدفتر یقوبی میرود یعقوبی برعکس دیگر روز ها در صحن دفتر مصروف قدم زدن میباشد با کاکا مثل همیشه احوال پرسی کرده ومیگوید امروز تخم را پس ببر که دلم نمی شود !!
      زمانی یعقوبی از عقب شیشه های دفتر اش به صحن باغ قصرنظر اندازی میکنند متوجه میشود که در زیر هر درخت افراد مسلح ناشناس استاده است جویا موضوع میشود در جواب میگویند که به اجازه یارمحمداز راه اداره سوم ودروازه شرقی این افراد داخل قصر شده اند..
      باز از طرف افراد یارمحمد به یعقوبی گفته میشود که به خاطر امنیت خودت نباید از قصر خارج شوید !!
      بعضی افراد یعقوبی در دفاتر قصر بدستور یعقوبی وتعدای دیگر بهانه گوناگون از طرف یارمحمد ودیگران پراکنده میشوند بعضی سیستم ها از کار انداخته میشود مثل تیلیفون ومخابره ومرکز ارتباطات با ولایات از طرف یار محمد ویا گماشته گانش سوق واداره میشود بگونه مثال تماس با فلان ولایت .....ودستور دادنبه انان که به کدام گروه تسلیم شوندوبکدام نه ....
      یار محمد به دفتر یعقوبی داخل شده وگیلاس اب ویا چای را از دست پیش خدمت که تاحال در قید حیات است گرفته است ....

      من برویت اسناد وشواهدوحاضر بودن در خط اول صحبت میکنم نه مثل مامون از جاهای امن وپشت دیوار هر انکه در زمینه تحقیق وبرسی نماید من نام اشخاص وافراد ومحل نگهداری اسناد ها وشواهد ..را در اختیار شان قرار میدهم .

    • به جواب محترم ارغندیوال
      از استدلال و وار خطایی شما معلوم میشود که در قضیه ترور باقی شهید ذینفع و ذیدخل بودید،اگر روز محاسبه برسد یقنیاً که رسیدنی است. خواهید دید که همان تعمیل کننده امر شما بسی راز هارا بر علیه شما و سایر شرکاافشا خواهد کرد زیرا گفته اند روز بد برادری ندارد.در شهادت جنرال باقی عقده های قبلی یکی از رقبای قبلی اش نیز حل گردیده است. واحد

    • برادر محترم ارغندیوال سلام عرض میکنم. ثانی اینکه من معترضم به بحث شما.

      • یقین دارم هر دوی شما زمانی همرزمی بودید که بخاطر همدیگر از جان میگذشتید. ولی چنان تحت تاثیر طرح های بیگانگان رفته اید که به خون هم تشنه اید. جای نهایت تاسف است که از آی اس آی و دشمنی وی با وطن مان حرف میزنید ولی خود شکار ان شده و نابخردانه در اسیاب شان اب میریزید. مگر در مکتب شما به عنوان تبعیز چیزی وجود داشت ؟ بسیار شرم اور است از انسانهایی که جان خود را در راه این وطن گذاشتند فقط بخاطر تبعیض لسانی به بدی یاد میکنید. همانقدری که جلال رزمنده در سینه وطنپرستان جا دارد به همان پیمانه جنرال یعقوبی و هر وطنپرست این مرز و بوم جا دارد. شما حق ندارید روی وجدان تان پا گذاشته فقط بخاطر خوش ساختن چند تن جاهلی که اله دست دشمن این سر زمین اند به توهین صادق ترین اولاد های این وطن بپردازید.
      • جنرال باقی با اینکه یک افسر دلیر ی بود که پشت آی اس آی را به لرزه در آورده بودیک انسان متواضع و خوش مشرب نیز بود. ایشان یک متخصص نیز بودند. شاید شما نمیدانید که باقی یک انجنیر ورزیده هم بود.
        خواهشم از دوستان اینست تا از خر شیطان پایین شده حد اقل به توهین کسانی که به این وطن وفادار بودند مبادرت نه ورزند.
        یقینا که انها فدای توطئه شده و به شهادت رسیدند. ولی جا ندارد شما به تهمت بدون مدرک رو اورید. معتقد باشید که تاریخ بیرحم است و بیرحمانه قضاوت میکند. مشت کسانی که خیانت کردند باز خواهد شد. قسمیکه میبینید سیر حوادث در افغانستان بسیار سریع است و تحولات بسیار زود زود صورت میگیرد. این گره هم گشوده خواهد شد. به امید درک عمیق دوستان از عمق مسئله
    • آقای واحد!کوشش نکنیدکه ازهر انسان عادی شخصیت دروغین بسازید، مرحوم باقی آنقدرآدم مهم نبود که کسی اورابه قتل برساند.دیگراینکه ترور،انتحار،کشت تریاک، پیشه وحرفه یی همیشه گی شما وهمتباران شما است.خجالت نمیکشید که دیگران رامتهم به تروریست مینمائید.همچنان برایت گوشزد مینمایم که از اخ ود پ های پوده ی تان کسی نمی ترسدوازین تحدیدهای بچه گانه ی تان انسان را خنده میگیرد. اگرمرد استید اول باقاتل نجیبالله ،آقای تنئ تصفیه ی حساب نمائید!!!

    • دوست گرامی آقای حق گو سلام بر شما!درموردنصایح شما باید به عرض برسانم که:اگرحق میکوئید لطفآ اولآخوب به متن نوشته های هردو جانب توجه نموده ودرک نمائید که کیها تحت تاثیربیگانه گان قرار دارند،کیهادروغ میگویند، تهمت میبندند،توطئه دسیسه میسازندوکیهاراست میگویند، بعدآ حکم صادرنمائید.شماازکنارحرفهای تهمت زنان و دروغگویان که بدون کدام سند وثبوت به کسانیکه آنهاهم ازشخصیت های مطرح جنبش چپ میباشند اتهام قاتل راوارد مینمایند، مرحوم ببرک کارمل را جاسوس ومرحوم نجیب الله راقهرمان مینامند، خاموشانه میگزریدوروی قلم تانرا به سوی من گشتانده، مرا«انابخرد وشکار آی اس آی مینامید».بنابرین ناصح گرامی ! متآسفانه درنصیحت های پدرانه ی شماهم صداقت نمیبینم. به قول معروف «یاسخن سنجیده گو ای مردعاقل یاخموش»

    • دوست عزیز خان اصلی ! زیادپرت وپراگنده وحرفهای بیجاوبی مورد نوشتید،تعداد زیادحرفهای شمااصلآارزش خواندن راندارند،امایک نکته رامیخواهم برایت تزکربدهم: اگرجنرال یارمحمد یا این ویا آن چیزی رابه قول شما دزدیدند،همه ی آنهابه دزدیدن یک باره ی مرحوم احمدزی برادرداکتر نجیب که دراواخردوران حکومت شان هر پنجشنبه بکس های پراز دالررازریعه ی هواپیمای آریانا به هندوستان انتقال میداد نمی رسد.اگر جنرال فتاح خان قوماندان هوائی آن زمان که تمام پروازهای ملکی ونظامی میدان هوائی کابل راتحت کنترول مستقیم خودداشت حقیقت راکتمان نکندوجرات اظهارحقیقت را داشته باشد،ازقضیه کاملآواقف وآگاه است جناب شمامیتوانیدازایشان پرسیده واز پروازهای مرموز وفوق العاده ی مرحوم احمدزی با بکسهای دالربه طرف دهلی آگاهی حاصل نمائید.آقای خان دوسره «خان اصلی» خودرادرکوچه ی حسن چپ نزنید،لطفآازهردو چشم تان درانعکاس واقعیت کاربگیرید،خسی را درچشم یکی دیدن وچوبی را درچشم دیگری ندیدن عمل ناپسند وزشتی است. خداوند همه رابراه راست هدایت نماید.

    • جناب گرداننده ی این سایت وزین سلام بر شما! من به جواب خان اصلی چند سطری نوشته بودم ،اما متاسفانه که تاکنون تشرنگردیده است .امید است فراموش تان نه شده باشد . با احترام غریب اصلی.

  • من نمیدانم که آقای مامون برای تکمیل نوشته خود از کی معلومات بدست آورده است ولی چنین مینماید که برایش کاملا دروغ گفته اند یا خود عمداً برای فرشته جلوه دادن افراد دلخواه خویش دروغ های را سر هم گذاشته است،

    اول اینکه سلیمان که مامون میگوید در آنروز در دفتر شهید یعقوبی حضور داشته کاملا غلط است و همین یک مسله کافی است که بالای همه نوشته او خط بطلان کشید.

    زیرا سلیمان حدود یکسال قبل از عده سکرتریت برکنار شده بود. سلیمان جوان خیلی خوش تیپ، خیلی صمیمی و در عین حال خیلی شوخ بود که به مشروب و دختران زیبا علاقه داشت و بلاخره حوصله شهید یعقوبی به سر آمده او را از دفتر خویش به اصطلاح رخصت کرد و به عوض او شخص دیگری به نام ژوبین توظیف گردید.

    در روز قتل شهید یعقوبی بادی گارد او یاسین که بعضا ً هم دریوری میکرد او را از مکرویان کهنه کابل به دفتر آورده و او میگوید که او بود که صدای فیر را شنیده و معاونین وزیر را در جریان گذاشته.

    اما آیا به آنچه او میگوید باور کرد یا خیر حرفی دیگری است. زیرا او شخصی بیچاره ای بود که از ترس جنایتکاران و فروخته شده های چون یار محمد پنجشیری برادر فرید مزدک( مشهور به فرید ایزک) عضو بیروی سیاسی و منشی سابق سازمان دموکراتیک جوانان ، آب هم نخواهد میخورد.

    هم یار محمد و هم مزدک برادر او روابط خیلی تنگاتنگ با سازمان نظامی استخبارات روس یعنی جی آر یو داشتند. مزدک حتی در زمانی که منشی جوانان بود با غرور میگفت که او هر وقتی که بخواهد میتواند سفیر شوروی و نمایندگان نظامی وملکی آنکشور را در کابل را ببیند.

    این روابط جز از قرارداد آتش بس جنایتکار ملی مسعود با روسهای بود. این به اصطلاح گروه جی آر یو پنجشیری های افغانستان بخش از پلان های دراز مدت روسیه و سازمانهای جاسوسی آنکشور بود که تا کنون ادامه دارد.

    چند نکته به صورت فشرده :

    بعد از خروج روسها از افغانستان روسها تا زمانیکه حملات جلال آباد دفع نشده بود فرستادن تمام کمک های نظامی و اقتصادی را بالای کابل قطع کرده بود. روسها به این فکر بودند که رژیم نجیب مقاومت نکرده و سقوط میکند. قطع کمکها و ناجوانمردی روسها نجیب را که شخص مغروری بود خیلی مایوس کرده بود. از طرف دیگر امریکا با سقوط شوروی و کمونیزم به این نتیجه رسیده بود که نسبت به مجاهدین سیه دل و سیه کردار مجهز با اسلام افراطی بهتر است با نجیب طرف بیایند.

    افغان اللصل های چون ضیا نصری به کابل آمده و با نجیب که دلی خوشی از روسها نداشت ملاقات کرده و به تعقیب این سفر تعدادی از افغانها هم به امریکا مسافرت کردند. گفتگو های پشت پرده در نیویارک و سویس صورت میگرفت. از طرفی هم نجیب مغرور از کامیابی های قوای مسلح و همچنان نسبت کینه که از روسها نسبت عدم کمک برای چندین ماه به رژیم او داشت روز 15 فبروری یا روز خروج روسها را روز نجات ملی اعلان کرده و با معاون ایلتسین ، الکساندر روتسکوی که از کابل دیدن میکرد با سردی برخورد کرده و ملاقات مخصوص را که در گذشته با سایر مهمانان عالیرتبه روسی میداشت با نامبرده کنسل کرد.

    ولی اینها نه بلکه از همه مهمتر روسها از اینکه امریکا دوباره رد پای در افغانستان میابند و بخصوص سفر های ضیا نصری به کابل که گفته میشد روابط خیلی نزدیک با سی آی ای داشت روسها را مضطرب کرده بود.

    شهید یعقوبی به دکتر نجیب نهایت احترام داشت و او را یگانه رهبر در آن شرایط میدانست و روسها نمیتوانستند موجودیت او عناصری دیگری را چون جنرال باقی که از مجبوبیت زیاد بین خادیست ها برخوردار بود در صورت تغیرات در کابل بپذیرند. و قتل شهید یعقوبی و جنرال باقی در عین روز خود باید سوال برانگیز باشد.

    کارمل این خائین کبیر را برای بار دوم فرستادند و با دامن زدن بلوای مزار تحت نام برکناری جنرال مومن شرایط را برای دکتر نجیب چنان تنگ کردند که دیگر تاب آورده نتواند.

    ملاقاتهای نمایندگان کارمل خائین، و جنایتکار ملی مسعود ،دوستم و حزب وحدت در جبل السراج سازماندهی شد که آخوندهای ایران با تاثیر که بر حزب وحدت و دشمنی که با امریکا داشتند در تدویر و پیش رفت مذاکرات نقش داشتند.

    آنچه بعداً آمد به همگان روشن است.

    • آقای کوهستانی ساکن کوه های سلیمان! به هررنگیکه جامه بپوشید طرزخرام چرکین قبیلوی تان ازدورهویدا است.اگر کارمل راجاسوس میگوئید تفی است که بالا میاندازید ودوباره برروی خودتان میافتد،زیراداکترنجیب که طرف تائید شما است،رسمآریاست جاسوسی روسهاراتاسقوط شوروی عهده داربود. بعدآشخص گرباچوف اورا خلاف اراده ی ارکین حزبی ودولتی بریاست دولت نصب کرد.زمانیکه شوروی سقوط کرد،روسهاازیک طرف مصروف کشمکشهای داخلی خود شدند وازطرف دیگرتوان اعاشه واباطه ی دولت نجیب رانداشتند. لزا از او روگشتاندند نه اینکه نجیب الله یکشبه از وابستگی به قهرمان ملی مبدل گردید.همچنان اگرشما کشته شدن مرحوم یعقوبی رابه گردن این وآن میاندازید ناشی از عقده های چرکین قبیله گرایانه ی شمااست .مدت کوتاهی انحصار قدرت ازدست تان خاج گردید وکسانیکه درین تغیر قدرت نقش داشتند به بهانه های مختلف به باد ناسزاودشنام میگیرید.من نه مدافع آقیان مامون،فرید مزیک ویابرادرش هستم،بلکه مانند میلیونها هموطنانم این راخوب میدانم که فرهنگ،دین وآئین شما بردروغ،توطئه،دسیسه،دیده درائی بیشرمانه استواراست این شماهستیدکه بافرهنگ عقب مانده ،تروریستی وانتحاری تان کشورمارابه چنین روزسیاه کشانیده اید،نه مامون یا مزدک ویا مسعودویادیگران. لظفآسردرگریبان تان فروبریدویک کمی وجدان اگرداشته باشید فکرکنید این کشوررا شمابه کجارسانیدید، بیش ازدو صدسال است که این کشور بدبخت رابه گروگان گرفته ایدوطور سیستماتیک اورابه عقب میکشانید، نه انسان خوب ماندید،نه فرهنگ ونه هم تمدن وآبادی. نفرین برشما هیولاهاووحشی های قرن بیست ویک.

    • کاکا مامون مامون باشی از شر حکمت یار طالب و خرم اتمر غنی احدی در امان !!

      بلی درست میگویی مسعود نکرده , مسعود نکشته, مسعود دستور نداده, بمباردمان نکرده, توپ نزده خاصه فرشته بوده بخاطر ایکه از سمت ولایت ماست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

      خنده اور است که مسعود گفته باشد من حق ندارم بدفتر یعقوبی داخل شوم .

      جناب چند روز بعد از اشغال کابل دفتر یعقوبی باز داکتر عبدالرحمان شهید , فهیم , جنرال خان اقا ریس اسبق بلخ بنوبه در انجا کار میکردند اقا مسعود خان نیز وقت ناوقت تا زمان ایکه وزارت دفاع را از افراد حکمتیار وعبدالحق گرفتند در انجا تشریف داشتند .
      اگر حافظه تان بجاباشد جنرال حمید گل( پاکی )پدر استخبارتی هفتگانه ها بیش از یک هفته نیز در انجا حضور داشت تا بر اثر اعتراض کارمندان باقی مانده از دوره نجیب وجنرال نبی عظیمی اصف دلاور خان اقا ...مسعود او را از انجا اخراج نمود .

      دوست ودشمن را باور بر ان است که یعقبوبی به شراب عادت نداشت پس بوتل های شراب ساخته وبافته شخص خود تان است ویا شاید مربوط یارمحمد داکتر عبدالرحمن فهیم جنرال خان اقا ...باشد .

      فراموش نکنیم زمانیکه طالبان کابل را گرفت ونظار به سوارخ خود داخل شد بوتل های شراب را از منازل سارنوال اکرام فهیم وداکتر صاحب عبدالرحمان پیدا وبالای دروازه های شان غر غره نموده بودند کابل وکابلی ها وخودت نیز شاهد استی کمی در این باره نیز قلم زنی کن ......

    • آقای نویسنده سلام!بنده به حرفهای دیگرتان مبنی بر اینکه کی شراب خور است ویا کی چرسی ویا بنگی! کاری ندارم ، اما آنچه که مهم وقابل یادآوریست اینست که شماازکودنی وحماقت طالبان که هرزنده جان وغیر زنده جان مانند بوطل،نوارهای ویدیوئی،تلویزیون و... رااعدام میکردند با افتخار یادمینمائید.جالب تر اینکه شما ازوابستگی جهادی ها به آی اس آی یادآورشده اید.اما از لشکرکشی آی اس آی دروجود طالبان مزدوروجاهل به کابل با غرور وفخر یاد نموده اید!! خداکند که چنین نباشد.!!!

  • ا ر غــنــد يـــوال !
    اينـکه شـــــوربـختـــانه تو نيـز از عبــدالجلال « رزمنـــده ؟؟!! » يک ببر کاغــذی ساختــی و يک « بت » خيالی تراشــــيدی حرف تازه و اقدام جديد نيســــت بلکه سالهاست عجـوبــه های يکه همه در جنايات ، خيانت ، اســـــتفاده از پول بيت المال و اوپــراتيفی ، قتل های مرمــوز وپنهانی ، اگنـت وهمکار کشــــی ، غارت ودزدی منازل و سرايهای تجارتی شـــهر کابل به گونه مثال نزديکان مقربش جنرال راشــــد جاجی . جنرال وحيد . امين ا لله حـــبيــب ازبک مدير اول رياست پنج وفعلأ خزيده کشـــور سويدن شهر اســـــــــتالهلوم ميباشد از جلاد دســـــتگاه خاد جلال رزمنده که دستش به خون هزاران افغان بخصوص مردم پروان ـ پکتيا ـ کندهار ـ لوگر ـ ننگرهار رنگين وطبق گزارش رياست مالی وزارت امنيت دولتی سال ۱۳۶۹ موصوف دو مليارد افغانی و ۵۰۰ هزار دالر را با ارايه اسناد جعلی وساختگی حيف وميل نموده و اکثر مديران رياست عمومی پنج از جمله امين ا لله حبــيــب ازبک برادر اسدالله حيب دها « اگنت » همکاران خود را در مقابل پرداخت پول هنگفت مجبور به اجراأ وظايف دشوار ميساختن و با انجام کار پروژه . پلان . وظيفه « اگنت » جاســــوس به گونه مرموز و پنهانی به قتل ميرســـاند و پول مکافات او که مليونها کلدار .ريال . دالر . ويا افغانی ميان جلال رزمنده ــ راشد ــ و امين الله حبيب تقســـيم ميگرديد وفعلأ اسناد زياد و افراد وجود دارد که همه گور ها جاسوسان مدريت اول رياست عمومی پنجم با اقارب و دولت معرفی وشناسايی گردد . پس چطور تو اقای ارغنديوال جلال رزمنده قاتل مردم افغانستان را با قهرمان شـــــهيد جنرال باقی که توسط جنرال بابه جان يکی از جوخه داران جلال به قتل رسيده مقايسه ميکنيد . ونيز نزد فاميل شـــهيد ســــترجنرال غلام فاروق يعقوبی و نزدخسربره ايشان جناب دوکتور عبدالرحيم شيرزوی سفير کبير افغانستان در انگلستان < لندن > موجود اســــت که غلام فاروق يعقوبی توسط جنرال يار محمد پنجشيری وابســته شورای نظار وجنرال باقر فرين « محســـنيان » هزاره وابسته حزب وحدت به ارتباط انجام کوده تای پرچم + شورای نظار + جنبش صورت گرفته که خانم و فرزندان ان مرحوم در صورت حکومت قانون در کشور بيايد و دست سران جنايتکار نظار .وحدت .جنبش .پرچم ببرک کارمل از کشور نابود گردد غرض کشاندن قاتلين به محکمه وعدالت اقدام مينمايند . لـــــمــر

    • آقای لمر شما خوب میدانیدکه مرحوم جلال رزمنده ببرکاغزی نه بلکه اگربرای یکبار هم شده پوزهمتبارشما جاسوس آی اس آی شهنوازتنئ رابه خاک مالیده وکودتای ننگین اورا خنثی کرده است.صرف همین موضوع صبروقرار شما را ربوده ،هرارجیفیکه به دهان تان می آید به آدرس ایشان میگوئید.حالا شما لطف بفرمائید که این آقای باقی گمنام که غیر ازشماو چند تاقوم گراهای دیگر کسی نه به نامش آشنا است ونه به کارنامه اش، کدام افتخاربرای کشورآفریده است؟آنچه که نامردانه مانند خصلت همیشه گی فرهنگ قبیلوی تان که بردروغ ،فتنه گری وتهمت زنی استواراست،برمرحوم جلال رزمنده اتهام دزدی واختلاس وارد نموده اید. این نماینده گی ازنهایت دیده درائی جناب شمامینماید.آقای لمر اگر شما وجدانآ راست میگوئیدکجاست همه پول های دزدیده شده توسط مرحوم جلال رزمنده؟ اوکه مانند شما خان دوسره نبودودزد خانه ی هم مانند شما درآن سوی دیورند نداشت!جالب انست که یگان شاهد هم دست وپانموده اید«ازروباه پرسیدند که شاهدت کیست ؟گفت دمم»دزدهم میگوید خدا وکاروان هم. یک حرف دیگررانیز نباید فراموش کرد که شما مزورانه جلال رزمنده راجلاد د ستگاه خادخطاب کرده اید!وبازهم واقعیت را عمدآکتمان کرده ونه گفته ایدکه درراس این همه به اصطلاح شما، جلادها کدام جلاد بزرگ قرار داشت؟ واین جلادان کوچک تحت قومانده ی کدام جلاد بزرگ قرار داشتندیاخیر؟جلاد جلادان، یاسرقوماندان اعلای جلا دان مرحوم نجیب الله که سالهای متمادی درراس خاد قرارداشت چگونه فراموش تان میشود؟بلی لمرخان ازنظر شما قبیله گراهاهمه افراد وحکمان مربوط بقبیله ی شما خوب ودیگران بداند: نادر غدار باهمه جنایاتش خوب است،حبیب الله کلکانی بد، تره کی،امین جلادونجیب خوبند اماکارمل بد، گلبدین راکتیاروملاعمرقاتل وجاهل خوبند،ربانی، مرحوم مزاری ودوستم بد،بالاخره باقی وغیرباقی ودهااشخاص وافرادگم نام وبی نام ونشان منسوب به قبیله ی شما همه خوبند ودیگران بد!!!این است منطق شما! جناب لمر خان شما به کدام قهرمانی های حاکمان وگروه های همتبار تان افتخارمیکنید؟میتوانید ازروی وجدان به چندسوال زیرجواب بدهید:1) تروریستان مربوط کدام قوم اند؟2) آیاملا عمررئیس تروریستان تاجک یا هزاره یا ازبک است؟ .3)تریاک درکدام مناطق کشور کشت میشودوکیها آنراکشت وقاچاق مینمایند ؟ 4) ولی کرزی ریس مافیای موادمخدرمربوط به کدام قوم است؟5) انتحاری ها مربوط به کدام قوم اند ؟6)شریعت قرون وسطائی گندیده ی طالبی درکجاهاجاری است؟ وبالاخره7) این سرزمین را طی بیش از دوسده اخیر کیها به تشناب گندیده ومتعفن تبدیل کرده،تمدن گزشته افتخار آمیز آنرا کی هابا تمامی دستاورد های آن به تدریج به نابودی کشانیده وفرهنگ وحشی قبیله وی راجانشین آن نموده اند ، انسانهای خردمندمان راکیهاپیهم سربه نیست کرده،یادرزندانهای حولناک پوسانیده ویاازکشوررانده اند ؟.درطول بیش از دونیم سده ی اخیربه جزاز چهار ویا پنج سال که قدرت دولتی ازچنگال خونین یک قبیله خارج گردیده و آن مدت کوتاه هم به اثر شدت جنگهای خونین وتوطئه های پیهم قبیله گراهاوحامیان خارجی شان بدون اینکه مجالی برای کار وخدمت یافته باشند وحشیانه سرنگون گردیده اند.لمرخان! مسلمآکه جوابی ندارید،لزا ناگزیرخودرا درکوچه ی حسن چپ زده باپر روئی خوب را بدوسیاه راسفیدوانمود مینمائید،این همه دروغگوئی وپرروئی شما ناشی ازاین عقده ی حقارت اند که تمام پدیده هائیکه ننگ وشرم بشریت اند،ازمناظق شما وتوسط هم تباران شما برمردم وکشور ما تحمیل گردیده ومیگردند،اگرکسی دیگری به جای شما باشد ازشرم دهنش راهرگز بازنه نموده سر افگنده وخاموش درجایش مینشیند .آقای لمر شماکه ننگ غیرت وشرم را نمی شناسید، باید بدانید که زمان خاک پاشیدن به چشم مردم،دروغ راجاگزین حقیقت نمودن،تهمت زدن وتوطئه نمودن ها گزشته است،حوادث سی سال گزشته مردم مارا ازخواب خرگوشی بیدار نموده است،تاچه وقت بازور وسرنیزه ی خارجی ها شما عقبگراهای قرون وسطائی بالای مردم بافرهنگ ما حکومت خواهید کرد.مطمئن باشیدروز حساب فرارسید نی است.

    • جناب غریب صاحب من خان اصلی هستم نه خان نقلی پتنه یی یا کوه های سلیمان لطف فرموده اغاز نوشته ام را بخوانید

      من از فاشیزم پتانی تاجکی مغلی ترکی وووووووو نفرت دارم

      عادت دارم که دزد خود وبیگانه را دزد بگویم نه مثا پشتون ها و یکتعداد تاجک ها وفارس ها وهزاره ها .

      جان برادر من از زمان کارمل بزرگ کارمند خاد بودم هستم وخواهد بودم کارمل بما نگفته بود مال بیت المال را چور چپاول کنیم مثل بابه جان جلال رزمنده یارمحمد گل خان اکبری پکتیاول ......

      من برویت اسناد صحبت میکنم اسناد وجود دارد که یارمحمد دالر های بیت المال را با خود برده ودر کاغذ های سفید مصرف انرا امضا کرده وبدست حنان لغمانی شادی باز دزد امر مالی قرارگاه وزارت داده است وقسمتی از دالر ها را امر مالی بجیب زده است .

      خشوه یارمحمد صاحب خانه در تهیه مسکن کابل شده است.

      خسربره هاو خیاشنه هایش از مردم اهل تشیع بدخشان در اتحادشوری فرستاده شده بودند .

      ودر اخیر بنام تیم گرباجوف با برادراش مزدک مرستونی به جرمنی که انان طرفدار ومدیون گرباچوف اند پناهنده شده اند درحالیکه با گرباچوف وسیاست هایش در کابل مخالف بود ودر ناکام سازی پلان ملل متحد جناب مزدک ویارمحمد سیم بودند .

      من در یکی از نوشته هایم نجیب را بخاطر قبیله گراه یی اش بخاطر اوردن برادر اش بخاد وتقرر باجه به هندوستان انتقاد کرده ام ........

      با اسناد ومدارک صحبت کنید نه از زاویه پنجشیر ی بودن ومرستونی بودن .

      امدیم سرکلمه (خان) خان کلمه فارسیت که هزارن سال قبل با امدن قبایل یفتلی وتخار ها ....... در شمال اوغانستان کنونی با انان یکجا امده ورایج شده است .
      خان که هدف ان همان رهبر قوم قیبله متنفذوپیشوا بود اهسته اهسته به زمین دار بزرگ وپول دار ها خطاب شده وبعد ها بخاطر احترام در مرودات روزمره بیکدیگر بکار برده شده است ودر شمال وسرا سر وطن ما حتا ایران وتاجکستان تا حال رایج است حتا معلمین مکاتب وافسرانظامی را خان خطاب میکردند .

      چرا خان از طرف پتان های کوه های سلیمان دزیده شده سوالی بجا که حیب اله رفع باید جواب انرا بگوید نه من فارسیوان.
      اما باز هم کمی روشنی می اندازم تا درد شکم پر شده از تلخانت کمی کم شود .

      زمانی یکه هند جادویی وافسانوی از طرف غزنوی ها وغوری ها فتح میشود مردم نرم وملایم هند که توته احترام اند
      میبنند که مردم کابل غزنه وغور ...پول دارها ودینا دارن وبزرگان خود را خان میگویند انان بخاطر خوشی هر هموطن ما کلمه خان را استعمال کرده سبب خوشی انانرا فراهم میکردند . بعد ها پتنه یی ها از ان سوه استفاده کرده خود را خان گفته وتا حالا پشاوری ها ویکتعداد بقای ما وشما در هند خود را خان میدانند در حالیکه خان کلمه فارسی احترام امیز است نه قوم ...پس هر زمانیکه خدا ناخواسته به هند وپاکستان سفر کرده اگر ترا خان وپتان گفتند مثل کابلی ها بدان اهتراز نکننی چرا که حالا عام شده هر هموطن ما در این دو کشور خان صاحب وپتان گفته میشوددر حالیکه در داخل کشور هیچ قومی را بنام خان وپتان نمی شناسیم .

      چرا من خان استم چکنم پدر ومادر است مرا خان نام نهاده اند گناه من چیست فقد اصلی را من انتخاب نموده ام چرا که با دزدان فرهنگی وادبی ....فرق داشته باشم

      بروم که ناوقت شده ده غم روزی پیدا کردن هستم تاکسی چلان لندن هستم باز فردا خواهد دیدیم

    • اقای ارغندیوال درود بر شما ! با تأئید سخنان تان یک مطلب من هم خدمت لمر صاحب مینگارم که : در زمان سپری نمودن خدمت سربازی خود در ریاست امنیت دولتی بلخ یکبار رزمندۀ شهید را از نزدیک ملاقات نموده بودم . خلاف گفته های شما ، این حقیر رزمنده شهید را شخص وطنپرست ، مهربان ، متواضح ، دانشمند در امور مسلکی ، برده بار و صاحب اخلاق حمیده یافتم . در مزارشریف به کلوپ مهمانان ریاست امنیت بود وباش داشته از قروانه افسران صرف غذا مینمودند . با وجودیکه درهوتل مزار برایشان تسهیلات فراوان مهیا بود . در محاربه خنثی نمودن کودتای شهنواز پاکستانزی چنان شجاعت مسلکی از خود نشان دادند که نظیر شان را بسیار کم میتوان در بین افسران آنزمان سراغ کرد . افسوس که چنین قهرمانان دیگر در بین ما نیستند . آقای لمر ! مردم قهرمانان خود را شناخته اند ضرورت به یاوه سرایی های بدون سند شما را ندارند . روح رزمنده شهید شاد و مقامشان بهشت برین باد.

    • جناب خان دوسره . آیا مرستونی بودن کدام عیب است ؟
      من مرستونی بودم و در مرستون بزرگ شدم و تقریبا همه بچه های مرستونی را میشناسم ومحترم مزدک را هم خوب (حداقل خوبتر از شما)میشناسم .از نوشته هایت دانسته میشود که آدم دروغ گو و غرض دار استی.

      قربانعلی

    • برادران لعنت به خوب خلقی و پرچمی اینها به اندازه نامرد فرصت طلب کثیف خود کش روس پرور بودن که هیچ اندازه ندارد، آقای مامون پیش از اینکه در باره کشته شدن (نجیب و یعقوبی) تحقیقات و محلومات شهکاری وطن پرستی ایشان بنویسی منعیث یک افغان یک جوان باید است که از این دو جنایت کار بپرسی که 320 جوان دانش آموز را که این طایفه نامرد در سال 1358 تا 1360 از دانیشگاها بردن که به یقین که خود ایشان هم جرم خود را نمی دانستن کجا شدن زنده زیر خاک و یا باموشت و لگت نجیب گاو جانرا به جانان سپاریدن ، آیا این 320 جوان حق ندارد که یاد شود که کی بود چرا بدنیا آمده بود و کجابرگشت افسوز صد افسوز، مادر مهربان من از تاریخ 28 - حوت - سال 1358 انتظار پسر خود را دارد که از دانشگاه پلتخنیک بردنش آیا شما آقای مامون هیچ گا این تصور را نمودید که قلب مادران داغدیده را نباید برنجاند،حالا که من خودم صاحب اولاد هستم مهروشرینی اولاد را حص میکنم صد ها سلام به غیرت شهامت صبر مادرم مدهم، خداوند (ج) دیرگیر ولی سخت گیر است ما از دور های دور باچشم خود ججمنت یا عدالت خداوند(ج) را مشایده نمودم که نورمحمد ترکی و امین چطور به رسواهی کشته شدن ، داکتر نجیب را خو مانند سگ دیوانه که همه جهان آویزان کردن ببرک کارمل را از قبرش بیرون نمودن و به دریا آمو انداختن آقای فاروق یعقوبی نیز بدست خودبه جزای خود رسید، این یک اتفاق و یا خود به خودصورت نگرفته این تمام ناله فریاد بدعای مادران پسر گمشده بود به در بار خدا که با چی یک عدالت بپایان رسید! الله و اکبر چی عدالتی ؟

    • دوست گرامی خان اصلی سلام برشما!ازین که ازجمله ی خانهای دوسره نیستید خوش شدم.خداکند که نام اصلی تان چنین باشد.ازمعلومات تان درمورد تاریخ«خان وخانی»هم ممنون.اما ملاحظاتی چند درموردسایر نظریات شما دارم : 1)شمانوشته ایدکه«من اززمان کارمل بزرگ کارمند خادبودم هستم وخواهم بود» دوست عزیز اینکه کارمند خاد بودی درست،«اما هستم وخواهم بود» یعنی چه؟سالهاست که آن کوزه شکسته وآن پیمانه به خاک ریخته شده است،به عباره ی دیگر سالهاقبل آن دولت که شما کارمند خاد آن بودید به تاریخ پیوسته است،پس شما کارمند کدام خاد«هستید وخواهید بود»؟ فراموش کرده اید سالهاست که درکشوردیگری زنده گی مینمائید،خدانکند که شامل خاد کشوریکه درآن زنده گی مینمائید نشده باشید؟؟؟(انتلیجنت سرویس).من آرزی وارد نمودن اتهام رابالای شما ندارم اما حرفهای خودتان درست سنجیده شده نیستند. 2)حرف نابجاودورازواقعیت دیگرتان اینکه اتهام دزدی به جنرال یارمحمد،مرحوم جلال رزمنده وجنرال بابه جان وارد مینمائید! اولآمتآسفانه شما راست نمی گوئیدکه درزمینه اسناد دارید،اگرمیداشتید تا حال آنرادرکیسه ی تان نگاه نکرده حتمآافشا مینمودید.دوم اینکه به همه ی ما وشما معلوم است که جنرال یارمحمد درحالیکه درسن وسال بالا تر پنجاه قرار داردازصبح تا شام مانند شما مصروف تکسی رانی است،شما میدانید که رانند ه گی تکسی نه کار آسانی است ونه ازشوق کسی این کاررا میکند،پس پولهای دزدیده شده درکجاهستند وایشان چه وقت ازآنهااستفاده خواهند کرد؟هم چنان شما میدانید که خانواده ی مرحوم جلال رزمنده هم اکنون درکدام شرایط بیرمیبرند؟ مطمنآ که نمیدانید ،شرافتمندانه باید اعتراف بکنید یادرتاریکی فیر مینمائید ویاهم دست منافقینی درمیان است که حرفهای خودرا اززبان شما اظهار مینمایند.اگر شماوجدانآ میخواهید دزدان حقیقی دوران اخیر حکومت دکتورنجیب الله را شناسائی کنید،لطفآ اگرگاهی به کابل سفرنمودید سری به سرای شازده بزنید ازهمان تاکتیکهای اوپراتیفی خادیستی تان استفاده کرده،درموردتاجری بنا عمرزی معلومات حاصل نمائیدکه پولهای بیحساب آن تاجرگمنام اصلآازکی وچه گونه بدوران افتیده اند مطمینآ به سوالهای زیاد تان درزمینه پاسخ دریافت خواهیدکرد. دوست عزیز ازینکه دانستم شمااز خانهای دوسره وده جیبه نیستید وخودراازهواداران مرحوم ببرک کارمل معرفی نمودید،خواستم باشما به تفصیل صحبت نمایم. باوجودیکه حرفهای توهین وتحقیرآمیز تان مانند«لغمانی شادی باز،مرستونی،دردشکم پرشده ازتلخانت» وامثالهم نماینده گی ازاخلاق طرفداران مرحوم کارمل نمیکندوشمابااظهارحرفهای نابجای تان به آرمانهای زنده یاد کارمل که یکی از آنها ایجاد فضای برادری وبرابری دربین اقوام ساکن کشورماودیگردفاع ازحقوق مردم زحمتکش ومواظبت ازفرزندان شهدا ویتیمان بود پشت پازده، یک بخشی ازهموطنان ماراشادی باز، دیگری تلخوانخورودیگری رامرستونی خطاب کرده اید.فراموش تان شده که پرورشگاه وطن همان مرستون بود خانم مرحوم کارمل ریاست آنرابه عهده داشت؟ به آرزوی سالم اندیشی،سلامتی وپیروزی درکارروزانه تان.

    • دوست عزیز کسانیکه انسانهای بیگناه را تحت هرعنوان ونامی کشته اند ویا میکشند،قاتل وجنایت کاراند.امااین حرف شمانیزازادب واخلاق انسانی دوراست که حتی خوب هارا نیز «پدرلعنت »خطاب نموده اید.کسیکه بدون موجب به دیگران دشنام میدهد، پائین بودن سطح فرهنگ تربیت خانواده گی واجتماعی خویش رابه نمایش میگزارد.آنچه مربوط میشودبه قتل دکتورنجیب الله ودست برد خلاف کرامت انسانی برجسد خاک شده ی ببرک کارمل،به همه گان آشکار است که این جنایت تسط طالبان وحشی عصرحجرکه سراپا ساخت پاکستان ودرخدمت آن کشور بودندوهستندوهمچنان خودپاکستانی هاصورت گرفت،چگونه میتوانداین عمل وحشیانه ی پاکستانیها وعمال داخلی آنها سبب خوشی شما گردد؟؟؟ا

    • غریب صاحب گل سلام واخرین عرضنامه ام بحضورات !

      ازاینکه از جمله همرزمانم هستی خوش شدم خدا کند به مسیر اصلی کارمل بزرگ سیر کنی که همانا عدالت , ملی عمل کردند ,عدم تعصب ...........بود

      ایشان قوای نا همگون نامناسب ده هاجناح وده ها قوم وده هاو...... را چندین سال بشکل متوازن ترازو وار نگه داشت ...

      که تره کی وامین نجیب ربانی ملا عمر کرزی دوستم مسعود مزاری ... در مدت کوتا وطولانی تر از دوره ان بزرگ مرگ نتوانستن به ان شکل انرا حفظ کنند.

      بودم وهستم وخواهم بود ! هدف از راه کارمل بزرگ است نه بشکل حضوری وفزیکی .

      نصایع برادرانه من! ما نیاید بنام سمت قوم قبیله قاضی شویم ما باید بگویم کابل واوغانستان را ربانی صیاف حکمتیار مزاری ملاعمردوستم گیلانی مجددی محسنی مسعود تباه کردند .......
      هرگاه ما مثل افراد تنظیمها قضاوت کنیم فرق ما با ان چرسی ها پاتکیها ...چه شد .

      دزدی یارمحمد بابه جان ودیگران .. چیزی پنهان نیست .

      ششماه از حکومت گویا اسلامی نگذشته بودکه بابه جان خانه کانکریتی اهن پوش در حصه اول خیرخانه خرید پول ان از کجاشد ؟؟؟؟؟؟؟
      امر مالی او از اقارب جنرال سید کاظم اغا وبرادرش سید ظهور اغا مسکونه حصه اول خیرخانه از کش وفش شاه گونه برخوردار بود .

      من نمبرکارتن ها ومحل حفظ اسناد ها را برای هر دوست که خواهان تحقیقات بی طرفانه وهمه جانبه باشند می دهم نام وادرس افراد ذیدخل در قضایا ومسوولین را نیز.
      امر مالی قراگاه وزارت حنان لعمانی مالک دو فرشگاه خان اباد یک ودو در بالای زیرزمینی کابل دو خانه سه منزله لوکس در خیرخانه وزمین در لغمان و زن دوم ...شده است پول ها از کجا شده است ؟؟؟؟
      هر که از بیت المال بدزد دزد است ازما باشد یا از دیگران پشتون باشد یا هزاره ... دفاع کورکورانه انسان را حتا پیش وجدان مقصر میسازد من عظیمی صاحب..... را دزد نگفته ام من سید کاظم ریس شش را دزد نگفته ام .....
      من چند سال در بازار های تاجکستان ومسکو کار شاقه نموده تا یکمقدار پول پیدا کرده به خسربره های رهبران ما که در سابق به اتحاد شوروی برای تحصیل فرستاده شده بودند وهمه قاچابر وتجار از اب در امده بودند دادم تا ما سنگ های زیرین دوران مبارزه که سال ها در ولایات دور افتاده در خط اول خون میدادیم را به اروپا بخاطر پیدا کردند یک لقمه نان برای چند فامیل خود وچند شهید اقارب ودوستما! بفرستن دادم .

      هر کی دزدی وختلاس میکنند حق همان گدا ها یتیم ها بیوه زنان کنار جاده کابل و... را به حلقوم خود فر میبرد ...

      اما یارمحمد کسی از کمک مالی من وتو (مالیه)در موسسه خیریه بزرگ شده است باید درد غریب وگرسنه ویتیم را از من وتو زیاد تر حس کنند .قدر پدر را یک یتم خوبتر از دیگران میداند ....
      بسیار جنرال ها فرار کردند ولی نه همه با دالر های وپول های ملت شما کسی را بگوید از کسی بخواهید تا در زمینه تحقیق کنند .
      گپ های من بدین معنا نیست که سران پشتون دزدی نکرده در بین انان هم دزدان غارتگران واسطه بازان توزیع منازل نمرات زمین ارتقا اقارب شان به کرسی عایداتی وووو دهها بار زیاتر از ما وجود داشته .ولی ما نباید مثل بعضی ها جواب بگویم
      اگر به کسی بگویی ادم خوب ودرست نیستی عاجل برایت میگوید تو کجا ادم حسابی هستی

      اکر بگویی ادم خوب هستی ولو که خوب نباشد وخوب نباشی برایت میگوید توهم ادم خوب استی .
      مرستون از پرورشگاه وطن جدا بود جدا تشکیلات داشت دوستی که اعتراض داشت!نی برادر بزرگ شدن در موسسه خیریه جرم نیست ! والی نباید انسان از انجا دزد ورهزن بباربیاید باید یارمحمد با سایر عزیزان ماکه با او در انجا یکجا بود کمک میکرد.... خانه برایشان توزیع میکرد نه به مادر خانماش نباید استراحت طلب میبود وبه کنار عوض مخصوص خارجی ها بالای ریگ ها گرم دراز میکشید به غریب ومبارز نه می زیبداکثر اعضای کمیته مرکزی جنرالان خاد.....کسی این کار را نمیکردند .....

      از غریب صاحب هزارن بار معذرت میخواهم چرا که تلخان ...را یاد کرده ام اعتراف است که ما بزرگشده های جنک همه احساساتی هستیم یعنی مریض روانی هستیم زود به خروش میرسیم خام هستیم من عادت کرده ام هر که به نام سمت قبیله ....از ناحق دفاع کنند جدی میشوم .صحبت ها زیاد است
      لطف فرموده به ایمل ادرسم نمبر تان را روان کنید من خودم برایتان تلیفون میکنم ودرور تر از ساحه اقای میر هزار صحبت خواهیم کر mazlom hotmail.co.uk

    • آقای غریب اصلی !
      خودت باآنکه باصداقت وراستی غریب هستی چطورمیتوانی دروغهای خودرابرهمه بقبولانی ؟

      مشت نمونه ی خروار :

      دارایی یارمحمد قاتل آنقدرزیادبود که شرکت مشترکی راباآقای امان اشکریز( مرزاقلم ) درهمان سال اول بیرون شدنش ازدربار شورای نظار ایجادنمود وده ها افغان تهیدست وبی سرمایه اموال راطورعموده ازاومیخریدند ودربازارها( رینکها)ی مسکووشهرهای دگرروسیه به فروش میرساندند وتاحال شرکتش تحت پوشش نام اشکریزو چندنفردگرازمریدانش فعال است . این تکسی رانی هابرای خاک به چشم زدن است زیرامیداند که روزحساب وکتاب نزدیک است .

      حالادگروقت این دروغهاگذشته وقاتلین باباندهایشان همه شناسایی شده وبه دادگاه تاریخ سپرده میشوند . اینکه هرچه رابه مسله قومیت وسمتها مییکشانید این خودنوع فرارازحقیقت وتلاش برای گریزازاصل موضوع وحقایق روشن تاریخ ماست .

    • هموطن عزیزم جناب غریب البته از سطح فهم ودانش
      شما لطف کرده یکبار دیگر عقل سلیم خود را جمع نموده به نوشته یا نظر انتقادی بنده نگاه کند که من پدر گفته بد به هیچ یکی از این جنایت پیشه ها خطاب ننمودم و این یک افترا و تهمت است که شما خود اضافه نمودید ، ببین عزیزم یک نقطه فیل را قیل می سازد
      جناب شیرازی میفرماید
      چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست = سخن شناس نهی جانم خطااینجاست

      آن اگر بزرگ فامیل خودت یا خودت از جمله این قاتلین هستید و کلیمه لعنت خوشت نیامده از خودت گلعه نمی نمایم که تشبث به تربیت خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی من نمودی چونکه من میدانم که پیروان حزب خلق و پرچم به شخصیت به دین و مذهب هیچ انسانی احترام و حق قایل نبودن و نیستن ، و افسوز اینجاست که با همه بی شرمی به خود شخصیت میسازند، من ار شما دنباله روها و آپرچونست ها می پرسم که بزرگان شما یا نه خلقی ها و پرچمی های لعنتی و هپوکرات یانه منافق شما که دیروز به سخنرانی ها ایشان قف ها از دهن ایشان سر میکرد و امپریالست خون خور میگفتند کجاهستند یقینآ که تعدات کثیر ایشان امروز جیره خور سرزمین های کپیتالست ها هستند ، اینها راه گمکرده های هستند که به خاطر بقای خود هرروز رنگ دیگری بخود اختیار می کنند ، در رابط به یعقوبی- نجیب- ببرک و کرامت انسانی باید گفت که جزای منافق از چیزیکه شما مشاهده نمودید به از بعین رفتن این جنایت کاران سنگینتر است و بود و شما لطفآ پاکستانی ها را محکوم نکنید پاکستانی جرعت چونین عمل را ندارد، باز جناب حافظ چی خوب فرموده

      هر کس آن درود عاقبت کار که کشت،

      سرتسلیم من و خشت در می کدها - مدهی گرنکند فهم سخن گو سرو خشت

    • مامون صاحب گرامی این متن هر چند به جواب آقای عبدالله نوشته شده است،اما مرورگزرای آن توسط شما جهت تحقیقات بعدی درزمینه شاید خالی ازمفاد نباشد. آقای عبدالله سلام.شما اول دزدهای کلان اصلی را وجدانآ باید معرفی مینمودید بعد به سراغ دیگران میرفتید.دیروز من به آقای خان اصلی پیشنهادکردم که درصورت امکان اگردرمورد شرکت تجارتی عمرزئ معلومات دقیق حاصل نمایند،ردپای دزدان بزرگ آندوران رادقیقآ خواهند یافت،امادریادداشت تازه ی شان بازهم نظر قبلی خود را تکرارکرده ودرین زمینه کدام ابراز نظری نکرده اند،لزا بنده درین مورد بحث را با ایشان پایان یافته میدانم.امااین نکته رانیز میخواهم به سمع شما برسانم که بدون اسناد ومدارک دقیق لطفآبالای کسی اتهام قاتل راواردننمائید زیراتهمت زدن مسئولیت بزرگی رامتوجه انسان میسازد. جانب مقابل اگربخواهد میتواند شمارا به دادگاه بکشاند. اما درموردقتل جنرال یعقوبی، جناب حسین فخری رئیس هیآت تحقیق قضیه ی موصوف سالها قبل بعدازتحقیق همه جانبه درزمینه،به این نتیجه رسیده است که مرحوم جنرال یعقوبی خودکشی نموده است. حقیقت قضیه همان است که جناب مامون نیز بدان پرداخته است.طبق معلومات دقیق ،دست اول ومفصل ازیک منبع با اعتبار ،که درین اواخربدستم رسیده است،عامل خودکشی مرحوم یعقوبی چنین است که : داکترنجیب الله زمانیکه متوجه شد اید ئلوژی وسیستم اداره ی دولتی انتخاب شده ی قبلی ، درعرصه ی جهانی دوچاربحران وازهم پاشیدگی گردیده است، خواست تاطرز اداره ی امیرعبدالرحمان خانی رادر کشور پیاده نماید،بنابرین کاررادردوجهت درین زمینه آغازکرد :الف - درزمینه ی آموزش طرزاداره ی امیر عبدالرحمان؛ ب - پیاده کردن این طرز اداره درعمل. به خاطر آموزش این شیوه ی اداره ابتدا سلیمان لایق را توظیف نمود تابه کشورهند سفر نموده ،ازآرشیفهاو کتابخانه های آن کشوراسنادوآثار مورد نظررا جمع آوری نماید.دربازگشت آقای لایق گزارش دادکه تمام اسنادمربوط به دوران حکومت امیر عبدالرحمان بیانگرجنایات، وحشت ،قتل وقتال آن اداره ی استبدا ی دربرابرسایر اقوام ازهندو تا مسلمان ازسنی تا شیعه میباشند. بهتراست تاسراین بوجی کثافات بسته باشد.داکترنجیب الله بعدازآن آقای توخی را درزمینه موظف ساخت.درعین زمان به خاطر تطبیق عملی این پروژه نجیب الله به ایجاد تیم قوی قبیله گرا متوسل گردیده، تعدادزیادجنرالان مجرب به خصوص درامنیت دولتی راکه مربوط به قوم وقبیله خودش نبودند سبکدوش ویابه وظایف غیر نظامی توظیف کرد،درداخل وزارت امنیت وزارت دیگری تحت رهبری باقی وضمیر ایجادکرد،بدین ترتیب آقای یعقوبی به حاشیه رانده شدوتقریبآیکسال قبل ازسقوط حاکمیت درحقیقت امر اموروزا ت امنیت را در بخش داخلی باقی ودربخش خارجی ضمیربه پیش میبردند.باقی به خاطرتشکیل پایه های دولت قبیله وی به سرعت به ایجاد سازمانهای مخفی قومی درسراسر کشور به خصوص درشمال و درقدم اول درکندزو مزار شریف دست بکارگردید ،نا گفته نباید گزاشت که اساس تبدیل شدن کندز،بعدها به مرکزطالبان راازهمین جامیتوان ریشه یابی نمود.باقی تمام مخالفین این سیاست برتری خواهانه را باخشونت تام ازسرراه خویش میبرداشت،نامبرده درمدت حدودیکسال زشت ترین چهره هارا درپستهای کلیدی وزارت امنیت نصب نمود ،شخص خودش وهمین چهره های منفور به کمترین وقت توانستند زخمهای ناسوری برپیکروحدت ملی واردکرده، خصومتهای خفته ی قومی رایکباردیگرزنده نمایند.آقای یعقوبی درین کارزارهانه تنها نقشی نداشت،بلکه نظراورااصلآرئیس دولت و آقای باقی نه میپرسیدندونه به آن اهمیت می دادند.ازجانب دیگر داکتر نجیب جهت مزاکره به خاطرتقسیم قدرت باسران جهادی مربوط به قوم پشتون، نمایندگان شخص خود مانند جنرال رفیع وغیره رامستقیمآ نزدآنها میفرستاد وآقای یعقوبی را اصلآ درجریان قرار نمیداد.آقای یعقوبی عملآ به یک وزیر فاقد صلاحیت شبیه به احمد ضیا مسعود دردربار کرزی مبدل گردیده بود. تلاش فرار نجیب الله بدون اطلاع رهبری حزبی ودولتی آخرین سنگی بودکه به شیشه ی قلب یعقوبی زده شدواورا به خود کشی وادارنمود .خلاصه ی مطلب دلایل زیر سبب خودکشی مرحوم جنرال یعقوبی گردیدند: 1)آقای یعقوبی حدودیکسال قبل ازسقوط حاکمیت عملآ وزیرامنیت نبود؛ 2)دکتورنجیب الله وزارت دیگری درداخل وزارت امنیت تشکیل کرده وباقی رادرراس آن قرارداده بود. 3)درهیچ مورد نه رئیس دولت ونه باقی، نظر آقای یعقوبی را نمی گرفتند.4) تلاش فرارخاموشانه ی دکتور نجیب الله میتواند آخرین دلیل این امر باشد . ایکاش دکتورنجیب الله باهمه اشتباهات وگناهان مرتکب شده در دوران اخیر حکومتش موفق به فرار میگردید و زنده میبود،تا ازیک طرف جای یکی ازرهبران با تجربه دولتی و حزبی در شرایط دشوارکنونی خالی نمیبودوازجانب دیگرجائی برای اراجیف ودروغ پراگنی ها به خصوص هزیان نامه ی اخیر آقای توخی درزمینه باقی نمیماند .دوست عزیزبحث بنده درین زمینه با شما ودیگران را پایان یافته اعلان مینمایم،زیرا کارهای مهمتر دیگری دارم که باید به اجرای آنها بپردازم .شما وسایر دوستان هرچه میخواهید بنویسید. ازطرف من دیگر جوابی دریافت نخواهید کرد.«درخانه اگر کس است یک حرف بس است» درحالیکه درین چند روز حرفهای به جا وبیجای زیادی درین مورد گفته شد . سرفراز باشید.

    • آقای عاشورسلام ! من به شما قبلآنوشتم که هرکسیکه انسانرا میکشد قاتل وجنایت کار است .اما شما بازهم بی خریطه فیر کرده ،به دوودشنام ادامه میدهید،اگرخودرابرحق میدانید وانسان سالم اندیش هستید لطفآبانام وچهره ی اصلی تان رودر روبااعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد بحث وگفتگوشوید .زیرا آنها درهمه جاحضور دارند یقینآحتی درهمسایه گی شما.بازهم تکرار مینمایم که دشنام دادن چه به شخص باشد یا به خانواده ی او ناشی از ضعف منطق وکمبودتربیت خانواده گی است ،انسانهای باتربیت وباادب به کسی دشنام نمیدهند شما میتوانید بادلایل منطقی حقانیت خود رابه اثبات برسانیدبنه به دوو دشنام. هم چنان درمورد قتل داکتر نجیب واهانت به خاک توده ی ببرک کارمل بایدگفت اینراهمه میدانندکه کارپاکستانی ها وطالبان بود ،اگرشما این واقعیت رانمیپزیرید،پس میخواهید که عمدآ یاحقیقت آشکار وآفتابی راانکار نمائید ویا اینکه خدای ناخواسته شاید با پاکستان ویاطالبان عصر حجر وابسته گی وروابط تنگاتنگ دارید.دوست عزیزازینکه ازیک طرف به جای حرفهای منطقی ومودبانه که مسلمآ نسبت به دوو دشنام، دارای نتایج سودمند میباشند متوسل میگردید وازطرف دیگر ازیک واقیت روشن انکارمینمائید،لزا بنده بحث باشماراضیاع وقت دانسته، آنراخاتمه یافته میدانم. بعدازین هم اگرمیخواهید به دشنام هایتان ادامه بدهید، بفرما ئیدهرقدر که دلتان میخواهد بازهم دشنام بدهید،به قول آقای مامون ازدشنام دادن به شخصیت کسی آسیبی نخواهد رسید، اما دشنام دهنده خودرا حقیرخواهد ساخت.سرفراز باشید.

  • هموطنان عزیز بعد از عرض سلام ! لطفاً از اصل موضوع خارج نشوید،اختلافات را کنار گذشته، کسانی که در رابطه معلومات دارند، ویا درجریان وظایف همان دوران (کودتا۱۳۷۱)اطلاع دارند، بیطرفانه بدون ذهنیگری ،نقش رسالتمند خویشرا اداء نمایند .
    در مورد سناریوی توطئه ناکام ساختن پلان صلح ملل متحد در حمل ۱۳۷۱ (اپریل ۱۹۹۲)، تنظیم کنندگان خارجی و اجرا کنندگان داخلی آن و هم اینکه توطئه مذکور با «بغاوت شمال» آغاز و با کودتای نظامی در ۲۶ حمل (۱۶اپریل) تکمیل گردید،اسناد وشواهد کافی وجود دارد.
    در رابطه به ترور وزیر امنیت دولتی آن وخت ، کودتاچیان ((محمود بریالی، عبدالوکیل، فرید احمد مزدک، نجم الدین کاویانی، و سید اکرام پیگیر که پشتیبانی ببرک کارمل و سلطانعلی کشتمند را نیز باخود داشتند)) و قومندانان ارشد قوای مسلح (( ستر جنرال محمد نبی عظیمی، ستر جنرال محمد آصف دلاور لوی درستیز قوای مسلح ، دگر جنرال عبدالفتاح قومندان عمومی قوای هوایی و مدافعه هوایی، دگر جنرال سید اعظم سعید قومندان عمومی قوای گارد ملی، دگر جنرال محمد عظیم زرمتی قومندان عمومی قطعات اپراتیفی وزارت داخله و دگر جنرال یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی)) مسئول اند، اینها بمثابه اجراکنندگان داخلی درکودتا ۱۳۷۱ دست داشتند .
    فلیپ کاروین Philip Carwin کارمند عالی رتبه امریکایی الاصل ملل متحد که در سال ۱۹۹۲ عضو هیئت ملل متحد، تحت ریاست بنین سیوان بود.
    این هیئت ازجانب سرمنشی ملل متحد وظیفه داشت که مطابق پلان صلح ملل متحد، امور انتقال قدرت دولتی را به یک شورای بیطرف سازماندهی و تعمیل نماید. موصوف در مورد رویداد های ایام اقامت و ماموریت خویش در افغانستان، کتابی را به زبان انگلیسی نوشته که تحت عنوان «سرنشت غم انگیز در افغانستان» بوسیله محترم حکیم سروری به زبان دری ترجمه شده است.
    این نخستین اثری است که از جانب یک کارمند عالیرتبه ملل متحد و مؤظف در امر انتقال قدرت دولتی ـ مطابق به پلان صلح پنج فقره یی سرمنشی ملل متحد ـ نوشته شده است.

    فلیب کاروین میگوید :« درهمان شب ((۲۶حمل)) بلافاصله آگاه شدیم که حوادث خروج ناکام نجیب الله، دارای اهمیت بیشتر بوده و این معامله دور از سرحدات افغانستان شکل گرفته و در مجموع مربوط میشود به عملیات صلح ملل متحد».

    فلیب کاروین کارمند ملل متحد علت آن را درین میبیند که: «رهبران حزب وطن در برابرش [هدف او بنین سیوان است ] خیانت کردند و تا یک اندازه پروسه صلح را نادیده انگاشته و بی ارزش تلقی کردند. ایشان در واقع به خود خیانت کردند.» به همین علت است که او سالها بعد موقعیکه کتاب مورد بحث خویش را مینوشت، در پیشگفتار آن قید مینماید که: «گروپ ها و جوانبیکه از تعمیل قراردادهای بین المللی، سرباز زدند، غلط کردند. خود در برابر قرارداد ها و میانجی های که با آنها مذاکرات را انجام میدادند، مقصر اند. ... این کتاب حیثیت کمک برادرانه را (AmicusCuriae) در محکمه قضاوت جهانی داراست که ممکن روزی مسوولیت ها را در ویرانسازی یک دولت دارای حاکمیت ملی افغان، ارزیابی کند».

    هموطنان عزیز ! چرا مردم افغانستان بعد از سپری شدن هفتده سال هنوز هم از جزئیات این فاجعه و عاملین اصلی این جنایت، اطلاع کافی ندارند؟
    حقیقت اینست که تنظیم کنندگان خارجی کودتا ۱۳۷۱ ، به ویژه ((پاکستان و روسیه )) هنوز هم درگیر ودار این مسئله است که چطور خودرا تبرئه نمایند .
    واین هم روشن است که جناب مأمون درجهت زدودن نقش روسها، بیل میزند .

    حقایق زیادی را هم در کتابهای «مجاهدين در مسکو- مذاکرات با روسها» ،«دشنه های سرخ» و «حقایق: پندار ها و کردار ها» و سایر نوشته های درمطبوعات نشر کردند.
    با عرض حرمت
    انجینیر شیر ساپی

    • آقای ساپی سلام به شماازتحلیل های زهنیگرایانۀ تان چنین برمیاید که جناب شما یا فقیرودان هستیدویا شاه محمود حصین.کتاب های ضخیم ولی عاری ازحقایق شمارا عدۀ زیادی ازهموطنان ماسالهاقبل خوانده اندضرور نبود که صفحۀ ازآن سیاه نامه هارادرین جاتکرار مینمودید.آنچه راکه شمابغاوت شمال وخنثی ساختن گویا پلان ملل متحد خوانده اید،وعدۀ ازبهترین های ح.د.خ.ا.رادرین به قول شما«بغاوت» سهیم وحتی متهم به قتل زنده یاد یعقوبی نموده اید،نه خنثی سازی پلان ملل متحد،بلکه خنثی سازی پلان کودتای دوم نجیب بود. این کودتاکه عدۀ ازقبیله گرایان چپ وراست شامل گروه تازه تشکیل قبیله گرای نجیب،باندجنایتکارگلبدین وامین که به امر خلاف قانونی نجیب اززندان آزادشده بودند وعدۀ دیگری ازقبیله گرایان که دراخیر حکومت نجیب میخواستند به قول آقای غریب اصلی حاکمیت عبدالرحمان خانی رادوباره درکشور مسلط نمایند، باعکس العمل شدیدسراسری هموطنان مامواجه گردید.خنثی سازی این کودتای نافرجام ازراندن فرد نامطلوب وتحمیلی خلاف ارادۀ مردم بنام جمعه اسک بالای مردم ولایت باستانی بلخ آغازوباپاکسازی ویروسهای سرطانی گلبدینی وامینی ازدستگاه های دولتی به خصوص وزارتهای داخله ودفاع به انجام رسید.اما بادردودریغ هرچند توطئه خنثی گردید،امابه اثرتوطئه هاو دسایس بعدی داخلی وخارجی،ضعف مدیریت،عدم صداقت وپاک نفسی وحرص وآزرهبران به اصطلاح جهادی ،پشت پازدن به منافع ملی وسایر پدیده های منفی وضع ازبد بد ترگردید.این است گوشۀ ازحقایق تلخ آن برهۀ تاریخی،نه آن چرت وپرتی که شمانوشته وآنراپلان به اصطلاح ملل متحد خوانده اید.همین ملل متحدیکه شما از خنثی شدن پلان آن با درد واندوه نام میبرید، همین اکنون که درسراسر کشورحضورفعال دارد کدام خیروبرکت آن به مردم وکشورما رسیده است،به جزازشرکت نماینده گان آن درکارهای سیاه وننگین ضدمنافع مردم ماکه به همه معلوم است.مردم ازدیدن موترهابامارک ملل متحد درخیابان های شهرهای کشور اظهارنفرت وانزجار مینمایند.جناب شماخوب میدانید که حرف برسرخنثی سازی پلان ملل متحد نه بلکه خارج شدن موقتی انحصارقدرت ازدست کسانی است که سالها است خودراوارث بالاستحقاق آن میدانند.حالا که یک باردیگرمثل همیش باکمک خارجی هاوخیانت آنهائیکه به نمایندگی ازسایراقوام مانند(ربانی،خلیلی،برادران مسعود،قانونی،اسماعیل،مارشال کچالووغیره )به منافع مردم شان مثل همیش پشت پا زده ،مصروف زراندوزی و به دور حاکمیت قبیله گرای تیم افغان ملت ،اتن ملی راه انداخته وبه ساز آن تیم بدنام میرقصند،شماخوشی کنیدو خاموش درجای تان بنشینید،زیراهمان ملل متحد تحت قوماندۀ امریکا وانگلیس اهداف تانرا که انحصار قدرت میباشدبرآورده ساخته است. همین برای تان بس نیست که بازهم ژازخواهی نموده مثل همیش دست به جعل تاریخ میزنید.اما ناگفته نبایدگزاشت آن چیزیکه درشرایط کنونی نمیتوانید انجام بدهید عبارت از جعل تاریخ میباشد،زیرا این عصر وزمان نادرغدار،هاشم جلاد،محمد گل مهمندو داوددیوانه ودیکتاتور نیست،متاسفانه انحصارزبان وقلم مردم ازبرکت انترنت ازچنگال خونین شما خارج گردیده است،هرزمانیکه بخواهیدازدروغ چیزی را به خورمردم بدهید ، موج حقیقت آنرا مانند خانه گک ریگی لب ساحل به بسیارساده گی چنان محو مینماید که اثری ازآن باقی نمیماند.بنابرین لطفآهزیان نامه های کهنۀ تان ازقبیل « دشنه های سرخ وغیره...»راتکرارنه نمائیدزیرااهل خرد کشورماسالها قبل روی آنهاخط بطلان کشیده وبه ذباله دانی انداخته اند. به امید اینکه روزی برسد که خداوندشماراازخواب قرون وسطائی بیدارنماید تن به حقیقت داده وجهان راآنطوریکه هست ببینید نه ازعقب عینک های دودی حبیب الله رفیع.

    • جناب ش.ساپی
      واقعا که. دیده درایی هم حدی دارد شما به دزدی میمانید که بعد از بیدار شدن صاحب خانه به دزد بگیر تبدیل میشود.نگاشته های شما کاپی شده از نوشته های فقیر ودان است که به فرمایش ای اس ای پاکستان نوشته شده است.درلست خود شما نامی از سلیمان لایق نبرده اید چرا؟ مگر همین لایق نبود که بعد از فرار خاینانه نخیب در پشت تلویزیون قرار گرفته و عمل فراراورا خیانت به وطن وخیانت به همرزمانش معرفی کرد ؟ خودرا به کوچه حسن چپ زدن مشکلی را حل نمیکند برادر.اگر دیروز امسال شما شامل حزبی شدین هدف شما خدمت به وطن و مردم ستمدیده آن بود نه آنکه عاشق چشم و ابروی فلان رهبر بوده باشید . رهبران هم مانند سایر انسان ها میتوانند اشتباه و حتی خیانت کنند.و امروز از بت ساختن آنها چیزی بدست تمیاید.
      آمدیم روی مسله کرگ یعقوبی: تا جاییکه من اطلاع دارم در زمان مرگ یعقوبی یارنحمد در قرارگاه وزارت امنیت دولتی نبوده بلکه در گارنیزیون کابل واقع شش درک یکجا با نبی عظیمی بود و بعد شنیدن خبر خودکشی به وزارت امنیت رفته است. اگر در قتل یعقوبی کسی دست داشته باشد آن همان داکتر نجیب است.زیرا او محرم راز نجیب بود.

    • ش.ساپی !
      میگویند دروغگو حافظه ندارد . یارمحمد هیچوفت دگر جنرال نبود.

  • قـلـنــــدر خـان ارغـنـــديوال !
    [ ای ارغـنـــــديوال از برای خــدا ]
    [ خط نوســـی بـه ديـــگر فـرمــا ]
    [ يـا خط خوش نويــس که خوانده شـــود ]
    [ يــا خودت همـــره خــــــــط بـيــــا ! ]
    بـزرگان فرموده اند !
    گــنـــــدم نـــدهـــد بـار ، چــــو جــــو مــيــــــکاری !!
    قلندر ارغنديوال !
    چند روز نه خواســتم به ســـوال های ســــر تا پاه با اغلاط املأی و انشـــــأی تو وکيل مدافع جواب دهــم !
    و اما گويـنـــــد خاموشــــــی گناه ســــــت ، که عامی را متوجه اشـــــــتبأ نســـــازی !
    طفلان صنوف يک و دو دانند که ( کاغذ ) به ( ذ ) نوشـــــته ميگردد و اما جناب عالی به ( ز ) ( کاغز ) نوشــــــتن !
    در زبان شــــــرين دری فارسی املأ وانشـــــأ نقش بزرگ دارد که نويسنده را ميتوان درک نمود .
    ما شـــــــا ا لــلــه شـــما طــوفان نموده و "
    [ من انچه شــــرط بلاغت است با تو ميـگويــم ]
    [ تو خواه از ســـخنم پنــــد گيره خـواه ملال ]

    مشخصه « پوز » « پوزه » برای معرفی روی .بينی حيوانات استفاده ميگردد وشما انرا برای انسان بکار برديد !!
    معنی ( قبيله ی ويا قـبــيـله گرها ) فهميـــده نشد !!
    اگر هدف شما از ( خوبند ) صفت باشد در زبان دری ( خوب اند ) تحرير ميگردد ودر ادبيات شرين دری معمول نباشد انچه سخن گفت انرا نيز نوشــــت !
    هر ابجد خوان داند که ( گذشت ويا گذشته ) به ( ذ) نبشــــته ميگردد و اما شما با ســتيزه گری . جنون مليتگرای ، و دفاع بدون انگيزه انرا به ( ز ) ( گزشت ويا گزشته ) تحرير داشتيد !
    در جای تحرير نموده ايد ( خردمند مان ) و به گمان اغلب هدف جناب عالی مدافع مرحوم « رزمنــــده ؟؟؟!! » و « مســـــعود ؟؟!! » ( خرد مندان ) ميباشد . فراموش نه کنيد بدون کسب دانش . فهم .درک . پژوهش از زبانی .فرهنگ .کلتوری دفاع نه کنيد واگر خود جفا به فرهنگ است . بنده نيز منصوب به مليت « تاجک » هســــتم ولی جنايات ـ خيانت ـ جفا ـ خطا ـ لغزش ها ـ کنار امد ها با بيگانه گان وستيز با از خود تعداد انگشت شما تاجک ها ديگر مرا شرمنده سا خته مجبور عليه دزدان . وطن فروشان . جنايتکاران اين مليت به پاه برخواسته تا نام ننگين انها را از کنار مليت با فرهنگ تاجک زودوده باشم بنأ از دزدی جلال رزمنده . زمرد فروشی مسعود و وطن فروشی اتحاد شمال نام برده از همه تمنا دارم خاين .وطن فروش .دزد .قاتل .جنايتکار هرکی باشد واز هر گروه .قــبـيـــله . مليت وتبار مذهب باشد بايد مزمت گردد وافشــــأ گردد.
    بنآ اقای رزاق مامون و گرداننده اگاه سايت < کابل پرس? > قابل ارج وستايش اند که در کار نيک ملی و مردمی پيشـــگام اســــتند .
    اينک روايت قتل غلام فاروق يعقوبی وزير امنيت .ج .ا . خيانت و سوی استفاده جلال رزمنده از پول اپراتيفی . قتل همکار صادق توسط « امين الله حبيب » مدير اول مديريت اول رياست عمومی پنج فعلأ مقيم سويدن .دست داشتن دو معاون يعقوبی جنرال يار محمد و جنرال باقر فرين محسنيان وابسته استخبارات روســــيه بر ملا گرديد اميد ساير قلم به دســــتان و خبره گان چنين جنايات را موشــگافی نموده تا علت پرخاشگری . ستيزه گری . دشمنی . ميان مليتی . ميان قومی . سياسی . مذهبی روشن وشفاف گردد .
    و اينکه چندين ســـوال بدون ربط . منطق را مطرحه نموديد تنها به يک جواب بسنده ميشوم .
    ( تمام تروريســــتها را . انتحاريها را . طی ۳۵ سال به فرمايش وهدايت استخبارات منطقه و امپرياليزم شـــــرق و غرب از سازمان تروريســـتی القايده . جمعيت اسلامی .حزب اسلامی گلبدين . اتحاد اسلامی سياف وهابی . وحدت اسلامی . جنبش طالبان زايش يافته و جنرال شــهيد باقی صفت وطن پرستی . پاک نفسی . ضمير روشنش . صداقت به ارمان . شايستگی وظيفويش افتخارش شهرت او بود .
    وســــــــــــــــــلام « لـــمــــر »

    • آقای لمر سلام ! دوست عزیز قبل ازینکه بالای دیگران عجولانه حمله ورشوید واتهام بیسوادبودن و...را بالای کسی وارد کنید ، لطفآ یکبار دیگر نوشته ی اخیر خودرامرورنمائید ، متوحه خواهید شد که تقریبآ درهر سطر یک اشتباه املائی ویا انشائی را مرتک گردیده اید.حالا به اجازه ی شما چند نمونه ازاشتبا هات تانرا حساب میکنیم :1) درسطراول :(خط نوسی-درستش خط نویسی است) ؛2)درسطردوم :(سرتاپاه-درستش سرتاپااست)؛ 3)درسطر سوم:(اشتباء-درستش اشتباه است)درجای دیگر یک جمله ی که مفهوم آن فهمیده نمیشود به کاربرده اید: (واگر خود جفا به فرهنگ است)یعنی چه؟اگرخواسته باشیم درین متن کوتاه شما ده هااشتباهات املائی وانشائی دیگر نیز خواهیم یافت.دوست عزیزما همه انسانیم وازسهووخطاخالی نیستیم. آنچه مربوط میشود به تفاوت میان حروف(ز) و(ذ)حرف شما فعلآ قابل قبول است،اما این حقیقت را بپزیریدکه درفاریسی تنهاحرف (ز)وجود دارد سائر حروف مانند(ذ،ض،ظ)اززبان عربی داخل زبان فارسی شده اند. ازهمین سبب،باوجوداینکه هرسه حرف بالا رادرنوشتن رعایت مینمائیم اما درتلفظ مانند(ز) استعمال میشوند. ناگفته نماندکه دراکثر زبانهای مهم جهان صرف یک تا(ز) وجوددارد و مردم آنکشورها مشکل شانرا با همان یک(ز) حل مینمایند.مثلآ درزبا ن انگلیسی حرف ( Z )،درآلمانی حرف ( S ) ودرزبان روسی حرف( З ) . مشکل ما هم میتواند با یک(ز) حل گردد،البته تارسیدن به حل این مشکل راه درازی درپیش است!!! اما درباره اینکه کیها دزد وقاتل اند وکیها پاک، منزه وجنتی، ضرورت به تکراردرتکرار نیست ، زیرا ازیک طرف درین مورد زیاده ترازاندازه لازم بحث صورت گرفت وازجانب دیگر جناب آقای مامون خودیکی از صاحبنظران وارد وشاهد درقضایای سی سال اخیر کشورویک شخص امانت داروریالیست میباشند.مشکل خواهد بودکه ماوشما بتوانیم مطابق میل خود برداشت های مانرا برای آقای مامون منحیث مواد پژوهشی تقدیم نموده وانتظار آنرا داشته باشیم که جناب ایشان اندیشه های ناسالم مارا نیزدرپژوهش های بعدی شان درزمینه انعکاس بدهند. امید که سبب ناراحتی شما نهشده باشم .سلامت وخوش باشید هموطن عزیز.

  • عرض حـــرمت و ســــــــلام برای گــــرداننـــده وطن پــرســـــت ســــــايت خوب ، وتابنــــاک ( کـــابـــل پــــرس ) و نويســــــــــنده با درد و با درک وطـــن
    جــنــاب محــــترم رزاق مــا مــــو ن !
    طنين درد ، ناله ، رنــج اين هم وطـــن بلا کشـــــيده و داغ ديده شـــما از روی
    مصلحت ، عناد ، نبـــوده لــــطـــفــــأ به ان گوش دهيد و انــرا با قلم شـــکيبا خود
    انعکاس دهيد !
    در ســــــتون بالا در رديف تبـــصره ها هم وطــن روشــــــن ضــميـــر بنام [ لــمـــر]
    نقاب و پرده از چهره خشــــن . و پرخون قاتل برداشت که اين قاتل خون اشام و اين صفاک بدون رحم و عاطفه يک نه بلکه ( هشـــــت ) همــکــار ويا ( اگــنــت ) را که بنا بر مجــبــوريت های گوناگون با مديريت اول رياست عمومی پنج وزارت امنيت دولتی وبا شخص مدير بنام [ امــيـــن ا لــلــه حـــبـــيـــب ] همکاری داشــــــتن بعد از اجراأ عمليات ، وظــايف ، تطبيـــــق پلان های داده شـــــده . همکار در محل مخصوص توسط امين حبــيـــب دعوت و زمانی ســـــند تســــليمی مکافات که اکثرأ هنگفت واســــــعاری ميبـــود گرفته و همکار مذکور توسط گروپ به گونه مرموز به قتل رسانيده ميشد وبرای فاميل و وابســـــتگانش وانمود ميگردد که از وظـيــفــه پس نه گشــــــته !!!
    از جمله پســـــــر کاکا ی بنده که مدت زياد همکار مدير « امين الله حبيب » بود در روز ها اخير حياتش برايش وظيفه بس دشــــــوار که مورد توجه مقامات سفارت شوروی مقيم کابل ـ مشــــاورين ارشــــد روسی و رهبــــری رياست پنج قرار داشت توسط مدير امين الله حبيب به موصوف ســـــپرده که پسر کاکايم زياد مصطرب بود علت پريشـــانی او راجويا شـــدم اپتدا خوداری ولی يک بخش وظيفه را گفت و بنده از شـــنيدن وظيفه وحشت نموده وزمان رقم مکافات وپول اســــــعاری را گفت تعجب نموده موصوف را تشــويق نموده برايش پيشنهاد نمودم بعد از اجرا با اين پول در نقطه دنيا زنده گی راحت ميتوانی کرد . او وظــيفه را با نتايج انجام داد وغرض تســـليمی پول از نزد امين الله حبيب جلاد رفت که پس نه گشـــــت .و مرده و زنده او تا حال ناپديد است . اگرچه بعد از سقوط رژيم داکتر نجيبالله يک تن از همکاران امين الله حبيب بنام [ ســـمســـور ] که عوض امين الله حبيب مدير ان مديريت مقرر شده بود گفت [ پســــر کا کا شـــــما يک همکار خوب وبا امکانات بود موصوف در اخرين تــطبيق پلان امين حبيب ر از خاک بلند نمود ] جويا شـــــدم چه گونه وخو پســـر کاکايم کجاســـــت ؟ اقای ســمســور با نيش خند زهردار گفت او توسط امين خان به دنيای ديگر فرســــتاده وپول مکافات را خود جناب مدير امين الله خان حبيب گرفته ب کمک خســـر خود قاضی فتاح ســــکندری از کشور فرار نموده ولی از ادرس او اگاه نبود . اکنون اقای لــمــر ادرس و کشــور يکه در ان [ ا مــيــن ا لـــلـــه حـبــيـــب ] اقامت دارد کشور ســــويدن شهر اســــتاکهلوم است لطفأ رجأ مندم اقای مامون اين قتل های مرموز زنجيری هتلريان چون امين حبيب . را نيز دنبال کنيد ونيز با مضمون کميســون های حقوق بشر را اگاهی دهيد تا انها از مجاری قانونی به کشــــور خواســــته ومجازات شــــوند .
    امين الله حبيب ولد حبيب الله ازبک برادر اسدالله حبيب [ مير احمد شاه تيموری ]

    • آقای تیموری!شما بیهوده تلاش نکنیدباطفره رفتن ازواقعیت، ردپای دزدان و قاتلان اصلی: ویران کننده گان کشور،نابودکننده گان آثارگرانبهای تاریخی،کشت کننده گان وقاچاقچیان مواد مخدر،انتحاری هاوجباران،خاک فروشان ومزدوران خارجی درتاریخ کشورماازامیرعبدالرحمان،نادرغدار،هاشم سفاک،محمدگل مهمند، داودشیزوفرینی،تره کی -امین وباند جنایتکارشان ،نجیب گاوقصاب خاد،گلبدین وباندبدنام وتبه کارش ،سیاف ناموس فروش وهابی وبالاخره تا طالبان عصرحجر،گم نموده، مثل همیشه دروغ راجانشین حقیقت نمائید،این دیگردرعصرانترنت وپیش چشمان روشن بین مردم ماازامکانات شما خارج وتلاش شما درین زمینه مزبوحانه ،بیجا وبیموردبوده وتاثیر آن =به (0) است وتمام ...

  • حســــــينعلـــی تـــــغــــه !
    قلدر خان يا خلل دماغ داری ـ يا به مرض مهلک وکشــــنده عقلانی مبتلا هســــــتی ويا اينکه خوش داری مثل خـمينی چرند وپرند بگوی در غير انصورت [ دة در کجا درخـــتها در کــجا !! ] و يا [ درد در کجا تو باد و بخارش از کجا !! ] .
    تـــغــه جان !
    بنده را درد رســـــيده که « وای » « وای » گويم و اما تورا مويه دماغ ساخت نه کند تو هم ماننده عجوبه های اخر زمان از ملک های بيگانه دســــتور گرفته که آب گل الود است تغه حسينعلی ماهی بگير که شرايط مساعد است !!؟؟
    قلدرعلی خان !
    از جفنگ و چرند تو پيداست که از ادمک های سبک سر . عقبگرا . هســـــتی و اما انسان که هر قدر هرزه . پليد . فاسد . قلدر . باشد به ارأ . نظر . ارزومندی .علاقمندی . ذوق . خواست اکثريت ملت خود ارج ميگذارد . شــــــهيد اکــبر دوکتــور نجيب ا لـلــه فرزند صادق . پاک . خدمتگزار . مترقی . اگاه . با درک . افغانستان و رهبر ملت بود که امروز در قلب ۳۵ مليون افغان جاه دارد . و چون ربانی . سياف . خليلی .محسنی . مزاری . مسعود . محقق .کرزی . ملا عمر . داوود ديوانه . مورد نفرت و لعنت نه ميباشد .
    بلی !
    به پارلمان افغانستان . ستره محکمه . وزارت عدليه . افغانستان . کمسسسيون حقوق بشر افغانستان و به همه مسوولين گرامی سايتها و نويســـنده گان اگاه و مردم دوست
    مينويســـم و صدا ميزنم که :
    مانند غلام فاروق يعقوبی پسر کاکا يم بعد از انجام وظايف دشواروخطر ناک که حياتی برای روس ها وسفارت شوروی وقت در کابل بود بايد پول هنگفت اسعاری را از مدير مديريت اول رياست عمومی پنج بنام [ ا ميـــن ا لـــلـــه حبــيـــب ] پرادر کوچک اسد ا لله حبيب تســــليم ميگرديد !
    دو تن کارمندان و همکاران مدير اقای ســــــمســـور اقای زيــــور و اقای شاولی هم اکنون شاهد ميباشــــند که مدير امين الله حبيب زمانی تســليمی پول را از همکار خود گرفت موصوف را به طرز وحشـــناک . ومرموز به قتل رسانيده و پول را خودش گرفته بعد از مدتی به کمک وهمراهی خسر خود قاضی فتاح ســـــکندری که از امکانات بلند دولتی برخور دار بود به هندوستان فرار و بعدأ به روسيه واکنون در شهر استاکهلوم کشور ســــويدن اقامت دارد و با پولهای همکار صاحب خانه شخصی .موتر مودل روز ميباشد . هر کسی صدای بنده توجو ميکند لطفأ موصوف را از مجاری قانونی وحقوقی به کابل باز گردانند ه مطابق اسناد . شواهد . مدارک محکمه گردد .
    و نيز يکی از اقارب ستر جنرال غلام فاروق يعقوبی در لندن با ماه نامه افغانی بنام « پلوشـــه » مصاحبه نموده با ارايه اسناد . شواهد . فوتو ها و نقل قول از طرف فاميل شهيد يعقوبی اظهار داشــته ونشر گرديده که شب قبل که فردايش ترور گرديد سه جنرال هريک ستر جنرال نبی عظيمی . تورن جنرال يار مــحمد پنجشيری . بريد جنرال باقر فرين محسنيان به منزل يعقوبی امده از موصوف خواهان دوســـــــيه های اشد محرم رهبری که در گاو صندوق های اتاق يعقوبی قفل بوده شدند . ونيز اسناد محرم ديگر از جمله « پرتوکول بنام مســــتعار سالنگ » که ميان ( احمد شـاه مســعود و رهبری قوای ۴۰ شـــــوروی ) که يک کاپی نزد مرحوم يعقوبی بوده شدند . و اما يعقوبی به خواست انها تسليم نگرديده گفت فردا در قصر کميته مرکزی جلسه رهبری ميباشد انجا خواست خود را مطرحه کنيد نبی عظيمی و فرين با عصبانيت گفته « يعقوبی برايت گران تمام ميگردد » و موصوف قبل از جلسه رهبری حزب در دفترش توسط يارمحمد و باقر فرين به قتل رسيده وگاو صندوق ها نيز باز گرديده که ضمن اسناد پول هنگفت اسعاری نيز تو سط انها به ســــــرقت رفته است .
    اقای مامون ميتواند ماه نامه از لندن به دست اورند / تـــيــموری /

    • آقای تیموری سلام!شمابه جای ارائه ی کدام مطلب تازه درباره ی قتل مرحوم یعقوبی اشتباهات وخطاهای زیادزیر را مرتکب گردیده اید:1- تاکه توانسته ایدآقای حسین علی را توهین وتحقیرکرده «تغه،قلدر،خلل دماغ ،چرندوپرند گو مثل خمینی،عجوبه ی آخرزمان،سبکسر،عقبگرا،هرزه، پلید،فاسد و...»اوراخطاب نموده اید،نوشتن چنین الفاظ ازسطح یک انسان خردمند نهایت پائین است. 2-ازین هم فراتررفته یک تعداد زیاددیگر انسانهارا تو هین و تحقیرکرده اید. 3-درمتن نوشته ی تان چیز تازه به جزحرفهای تکرار درتکرار به مشاهده نمیرسدومتاسفانه هیچ یک از آنها بیانگر حقیقت نیستند.حقیقت آنست که آقای مامون درموردقتل مرحوم یقوبی نوشته وسالها قبل سارنوالی اختصاصی انقلابی نیز موضوع رابررسی ودرزمینه فیصله صادر نموده است. 4-شمازهنیگرانه دیگران را دزد وآدمکش معرفی نموده وازداکترنجیب برحسب برداشت خود قهرمان قهرمانان ساخته وخلاف واقعیت اورادر«قلب 35 ملیون افغان» جاه داده اید.اظهاراین مطلب نماینده گی ازآن میکند که واقعآ صحت شما خوب نیست،زیرا آدم نورمال چنین غلونمیکند،شمامیتوانیدثابت کنیدکه این احصائیه راازکدام منبع بدست آورده اید؟،درحالیکه جمیعت کل کشورما باآنکه احصائیه ی دقیق دردست نیست به گمان اغلب حدودآ 25ملیون نفر تخمین زده میشود.ثانیآاگرچنین میبود، درین صورت همچو رستم داستانی راکدام نییرومیتوانست سقوط بدهد،ولی به همه معلوم است که با تآسف جناب داکتر نجیب درتاریکی شب بدون وداع با«35»ملیون هواخواهانش میخواهد خاموشانه ازکشورفرارنمایدومرحوم یعقوبی با شنیدن این عمل رئیس جمهور کشورش به مثابه ی اثابت آخرین سنگ نا امیدی به سینه اش مجبوربه خودکشی میگردد.5-شمامرحوم احمدشاه مسعودرابا امضای پروتوکل آتش بس با قوای شوروی متهم به جاسوس روس بودن مینمائید ولی نصب شدن داکترنجیب راتوسط روسهابه ریاست خاد که یکی ازفیلیآلهای برون مرزی ک ج ب درخارج ازکشور شوروی بودوبعدآتحمیل اورا درپست منشی عمومی حزب وریاست دولت توسط گرباچوف برخلاف خواست اعضای حزب و برخلاف تمامی نورمهای قبول شده ملی ویبن المللی عمدآنادیده میگیرید.این رابامعزرت به جز دیده درائی چه میتوان نام گزاشت؟درطول حاکمیت پرچمی ها در افغانستان هیچ کس به اندازه ی داکتر نجیب فرمانبردارروسهانبود،این را همه میدانند، اگرچنین نمیبوداوراهرگزبه حیث رئیس فیلال شبکه جاسوسی خود یعنی خاد نمی گماشتند، اگرباورنداریدازاعضای رهبری آن حزب بپرسید،عده ی زیاد آنها هنوززنده اند. 6-درمورد دزدیدن پولهاباید گفت که بزرگترین دزد آن دوران باکوچکترین دزدان امروزی درکشور ماقابل مقایسه نیست،اما حرف بالای آن دوران است.من منحیث کسیکه شاهد یک سلسله قضایای آن دوران هستم یک راز سر به مهرر امجبورآ به خاطررد این چنین دیده درائی ها باید افشانمایم ،آن اینکه روسها درآن دوران معادل چندین صد میلیون کلدارپاکستانی راتهیه وبه خاطرخرید خانهای دوسره ی صوبه سرحد جهت سازماندهی انفجارات وسایرکارهای اجنتوری درداخل پاکستان وقتآفوقتآ دراختیار خاد قرارمیدادند،بعدازخروج روسها ونزدیک شدن سقوط حاکمیت به اثر مدیر یت نا سالم وقبیله گرای داکترنجیب،مرحوم احمدزی برادرداکتر نجیب این پول هارا درتوافق با دولت هند آهسته آهسته درداخل بکس ها جابجاکرده وبه تدریج به هند انتقال داد وبه حساب خانواده گی دربانکهای هند جابجاکرد،ازبرکت همان صدها ملیون است که خانم مرحوم داکتر نجیب محترمه فتانه جان با دخترانش دریک سطح بالاتر ازراجاها درقصر مرمرین درکشور هند زنده گی مینمایند،هرکس باور ندارد لطفآ سری به هند بزند،آدرس را پیداکند وببیند.اگرزیادتردرموردشخصیت داکترنجیب میخواهید معلومات حاصل نمائید لطفآکتاب برادرش صدیق الله را تحت عنوان «آیانجیب را میشناسید» مطالعه نمائید.جناب تیموربرای شما دوستانه گوشزد مینمایم که اگرشما،ودانها و ویرانها دهان تان رانبندید دیگران را توهین وازنجیب یک بابای دیگر بسازید ،درآن صورت ناگزیرنه تنها این کتاب بلکه دها سنددیگر دزدی ووابسته گی داکتر نجیب را که دراختیار دارم وبه دست خواهم آورد به سایتها و سایر وسایل اطلاعات جمعی به خاطر معرفت هرچه بیشتروبهترازشخصیت داکترنجیب خواهم سپرد 7- تیمورعزیز چراراست نمی گوئید که شما اصلآ هیچ قرابت وپیوند خانواده گی به مرحوم یعقوبی ندارید و اهداف غرض آلود ومرض آلود تان راباوارونه جلوه دادن حقیقت ،واردکردن اتهامات بیجاوبیمورد بالای دیگران ودوودشنام دادن دورازآداب ومعاشرت انسانی میخواهید جانشین حقیقت نمائید.ببینید هم وطن عزیز مرحوم یعقوبی ازخود فرزندانی دارد،ازخودبرادرانی داردکه با یک تن ازآنها شخصآ آشنائی دارم که محترم فقیر محمد یعقوبی میباشند،ایشانرا اززمانی میشناسم که ریاست تدریسات مسلکی وزارت معارف را به عهده داشتند، برادران، فرزندان،برادرزاده های مرحوم یعقوبی مطمئآ که ازوقعیت آگاهی کامل دارند،درحالیکه عقارب نزدیکتر مرحوم یغقوبی نسبت شماهنوز زنده اند به اصطلاح، شما پسر کاکای تقلبی چه گونه به خود حق میدهیدتا درین زمینه چنین قلمفرسائی نموده یک تعداد رابه قتل مرحومی متهم ودرعین زمان دزدمعرفی نمائید وبدین وسیله به قول آقای حسین علی ردپای مسبب واقعی قتل زنده یاد یعقوبی ودزدزدان اصلی راگم نمائید.شفای عاجل برای شما وامثال شما مریضان علاج ناپزیر خواهانیم.

    • دوستان عزیز،

      چند روزیست که با خواندن نظریات شما مشغول استم. نظریاتی که نویسنده ګان آنها همه خود را حق به جانب و برحق میدانند.
      طرح چنین مسایلی سبب میشود تا حقایق در مورد موضوع مذکور روشن و روشن تر شود. به خواننده امکان میدهد تا در مورد قضاوت کنند. کاری را که مامون انجام داده در خور ستایش است، زیرا من و مانند من هزارن خواننده ی دیګر از جریان نظریات شما مسایلی زیادی را به دست آورده ایم. آلبته جای شک نیست که هیچ نوشته ی عاری از کمبود و مشکلات نیست. ولی برخورد ما با نوشته یاد شده و مسایلی دیګری از این قبیل که مطرح میشود قابل مکث است:

      به هر حال وضعیت کنونی کشور از همه میخواهد تا بدون در نظر داشت تعلقات قبلی، سیاه را سیاه و سفید را سفید ارایه کنیم.

      اګر کسی در ګذشته پرچمی و خلقی بوده و یادیګری مجاهد و یا طالب بوده، به این معنی نیست که همه عمر از اشتباهات آنها چشم پوشی کند. یا برعکس، اګر کسی برخلاف ګروهی دیګر بوده ، کار انسان خوب نیست تا خوبی های او را نا دیده ګرفته و هرچه تهمت و عیب باشد بر او روا دارد.

      بیایید به اشتباهات خود و دیګران، جسورانه و برادرانه و
      هدفمند بپردازیم، تا نسل های بعدی از آن بیاموزند. وقتی در مورد مخالفان خود صحبت میکنیم جوانمردانه نیست تا به آنها توهین و تحقیر کنیم. ما هم انسانها هستیم و باید مثل انسانهای متمدن دیګر جوامع، باهم در صلح و صفا زنده ګی کنیم. در هر کشوری ګروه های مخالف زنده ګی میکنند ولی بهترین ها، آنهایی اند که با سینه فراخ یدیګر را میپذیرند، از اشتبهات ګذشته میاموزند و برای بهتر شدن زنده ګی از آن استفاده میکنند.

      ما هم میتوانیم و باید بتوانیم انسانها خوب روی زمین باشیم و زنده ګی خود را بهتر سازیم.

      باعرض احترام و ادب به شما از هر جای افغانستان که هستید و به هرګروه و جناهی که مربوط میشوید

  • به اضافه آنچه در بالا نوشته ام میخواهم در قدم اول حرف های آقای ساپی را کاملا ً تایید کرده و بگویم که او از جمله کسانی است که گروهی نه بلکه وطنی فکر کرده و مسببین اصلی سقوط رژیم نجیب الله و قاتل یاقاتلین اصلی شهید یعقوبی را خیلی منطقی معرفی کرده است.

    ولی مطئینا ً آنانی که بر اساس منافع گروهی، قومی و سمتی فکر میکنند چشم بینا ندارند و به عوض قاتلین یعقوبی و مسبیبین اصلی سقوط دولت مستقل افغانی تحت ریاست شهید دکتور نجیب الله را که خائین و وطنفروش کبیر کارمل در راس آنها بود برائت میدهند.

    اگر کارمل خائین بنابر عقده که از نجیب الله داشت و براساس دستور روسها در تبانی با اجنتهای روس ملا مسعود، ربانی ، فرید ایزک و برادر بیسواد و احمق او یار محمد کودتای درون حزبی و دولتی را سازمان نداده بود نه جهادی های خون آشام و نه طالبان پاکستانی میتوانستند کشور ،اردوی آن ، اقتصاد آن و مردم آنرا آماج بزرگترین توطئه ها و مصایب قرار دهند.

    از همه بیشتر لعنت و نفرین ابدی باد بر وطنفروش کبیر کارمل و باند پنجشیری های فروخته شده به سازمان نظامی روس به سر کردگی آمر جاهل ملا مسعودوف.

    • کوهستانی صاحب درد شما بسیار زور است . بعضی از هموطنان جای جای شان میسوزد ولی از تو همه جایت در سوزش است .برایت توصیه میکنم که دردت را به قراری بخور . مشکل توو همفکران ترا خوب میدانم . امروز خوشبختانه دیگر تلسم تول افغان شکسته است و دارد تول انسان حاکم میشود . اگر امروز میبینی که بدون پنجشیری و هزاره و اوزبیک و تاجیک نمیشودکاری را کرد- چاره نداری یا باید بسازی و یا هم بسوزی. از نجیب پرستی ات معلوم است که کی هستی . رسم انسانی همین است که انسان در کاسه که نان خورد در آن کاسه ..... نمیکند ولی شما کردین و اینرا برای خود افتخار هم میدانید واح واح . نامردی و قسم شکنی میراث اجدادی شماست . مگر نادر غدار نبود که بخاطر به دام انداختن روستا زاده بنام حبیب الله قرآن مذین با امضا خود را نزد او فرستاده و به دامش انداخت.
      در موردکارمل من مطمن استم که اگر داکتر نجیب الله زنده میبود مانند تو فکر نمیکرد زیرا او گفته بود " موی سفید را فلکش رایگان نداد- این رشته را به نقد جوانی خریده است" .
      جای سوال است چرا شما ها در باره قتل روان شاد داکتر نجیب الله چیزی نمیگویید ؟ اگر قاتلین او اوزبیک و یا هزاره میبودند باز هم شما همینگونه سکوت شرم بار میداشتین؟جواب معلوم است .حاکمیت فرهنگ قبیله مانع میشود و شما نیک میاندیشید که تف سر بالا بر روی خود انسان باز میگردد.

  • افــــغـــانـان ســــــــرافــراز و طـــنداران با درک ســـــلام و درود بر شـــــــما !
    هــــر کـی را درد رســـــــد نا چار وای ، وای ، وای گــــويد !
    بـــنــده با ذوق مطالب کابل پرس? بخصوص نبشــــته های نــويـــســــــنده چيره دســت جنا ب مــامــون را تعقيب و لذت ميــبرم در بخش نظريات بر تحليل اقای مامون تحت عــنــوان ( روايت قتل غلام فاروق يعقوبی ) متــوجه ناله ، فــرياد هم وطن گـــرديدم که نزد هريک از شــــما صاحـــبـــدلان گــــره درد و عالام خود را گشــــــوده و پــــرده از جنايت ، خيانت ، جـــفــا کارمند رياست عمومی پنج وزارت امنيت دولـــتی با ســـــرنوشــــت و حـــيــات پســــــر کا کا ی خود بـــر داشــــــته که چون افـــتــاب برای هر کارمـــنـــد با شــــرف رياســــت پنج و کار مــنـــدان مديريت اول ان روشــــــن وشـــــفاف اســـــــت !
    آری : بنا بر اشــــد ضـــرورت مشــــــاورين روس و ســــــــفارت شــــــوروی وقت در کـــابل به مديــر اول رياســــــت پنج که از نزديـــکان و شـــــرکای جلال رزمنده ريس پنج بنام ( امــيــــن ا لـــــلــــه حـــبــيــب ) بود دســــــتور داده تا از امــکانات هــــمـــکار < ا گـــنــــت x > در تطــبــيــق پـــلان خــــطر ناک در مقابل پول بســــيار هنگــــفــت اســــعاری اســــــــتفاده نمايد !
    امين الله حبيب که فعلأ در ســــويدن اقامت دارد پلان کاری را اماده و جلال رزمـــنـــده انرا منـــظــــوری گرفت و همکار جـــوان به وظــيـــفه غرض تـــطــبيق پلان تو ظيف گـــرديد . و همکار با روحـــيه عالی و نتايج خوب پلان را تـــطــــبـــيـــق نمود !!
    بعد از مدتی طبق پرتوکول و لاحيه وظايف همکار از کارمند مســــول بايد پول مکافات خود را تســـــليم گردد . مدير امين ا لله حبيب پول را تســــليم وبايد در جای معين انرا به همکار تســــليم ميداشت !!!
    همکار در ساعت معين حاضر و بعد از تحرير ســــــند تســـليمی پول او يعنی < اگنت > توســـط « امين الله حبيب » و افراد مطمين او به گونه وحشـــناک به قتل در ادرس مشــخص دفن وپول ميان جلال رزمنده ريس و امين الله حبيب مدير تقســــيم گرديده وبعد از مرگ رزمنده مدير امين حبيب از ظايف گوشه گرفته به کمک بردران خود اسدالله حبيب ريس پوهنتون ـ هدايت الله حبيب ريس هفت ـ و عبدالفتاح ســکندری قاضی محکمه اختصاصی خسر خود جانب هند فرار نموده !
    مطبوعات کشور . سايتها و نويســــنده گان عزيز عادت دارند که دايـــمأ دنبال قتل های رجال بزرگ رفته و مو شــــگافی و کاوش نموده هيچگاه نگاه به رده های پائين نکرده وهرگز داد خواهی قتل غريب صورت نگرفته است !
    ايکاش جناب رزاق مامون به اتش قلب شــــعلور اقای تيموری که پسر کا کايش را فرد که معلوم است به قتل رســـــانيده اب تســــليت . همدردی . همسوی ميريخت و به گونه شهادت دوکتور نجيب الله و شهيد غلام فاروق يعقوبی اين هم وطن را دلدار داده و اما دو خاديست و دو هم دست امين الله حبيب بنام های حســـــينعلی و اشـــــنا که هردو کم ســــــواد نيز ميباشـــــند برادر اقای تــيــموری را تهديد و خاموش باش گفته تا با افشــــأ قتل پسر کاکا اقای تيموری راز قتل يعقوبی و باقی نيز جســـتجو ميگردد و اين قتل های زنجيری ميباشد که در همه دست های روس و همکاران انها چون امين حبيب ـ راشد ـ رزمنده ـ يار محمد ـ باقر فرين ـ بابه جان ـ نبی عظيمی ـ فريد مزدک ـ دخيل و شــــامل ميباشد . با عزت باشيد ـــ ســـــمســــور

    • سلام به همه ! متاسفانه بعضی ها مانند سوزن گرامافون دریک نقطه بند مانده هیچ چیز دیگر برای گفتن ندارند، چند نام رامانند افسانه ی سر مگسک مکررآ تکرار مینمایند. درمورد نجیب شکنجه گرو قاتل هزاران انسان هموطن ما، دزدی های او وبرادرش خاموشی اختیار نموده ،دیگران رادزدوقاتل خطاب میکنند،کتاب برادرش صدیق الله«آیانجیب رامیشناسید» رانیز حتمآخوانده اند ولی حقایق آنرا عمدآ نادیده میگیرند .این کاملآ واضح است که تیموری وسمسور یک نفراست وبادونام مینویسد.این شخص که به گمان اغلب فقیر ودان نویسنده ی هزیان نامه ی «دشنه های سرخ ...است »،اینباربازهم اراجیف گزشته اش رایکبار دیگر تکرارنموده است.عالی جناب ! شما که کارمل راجاسوس خطاب مینمائید،چگونه میتوانید شاگرد کورنمکش،رئیس خاد ساخته شده ی روسها(نجیب) رابرائت داده وازآنهم فراتر رفته وازاین جاسوس معلوم الحال ک ج ب و پادشاۀ ساخته شده ی دست گرباچوف وشورنادزی قهرمان بسازید!!! به به این منطق شما.به همه کاملآ واضح وآشکاراست که نامردیهای مکرر نجیب وفراردزدانه وناکام این به ا صطلاح «قهرمان»درتاریکی شب ازصحنه ی سیاسی کشور،به آرزوی رسیدن به جنت ساخته شده اش توسط پولهای قبلآدزدیده شده وجابه جاکرده شده درهند،سبب خودکشی مرحوم یعقوبی گردید نه یاوه سرائی های سمسورافغان نویسنده ی«دویمه سقاوی»که گاهی خودرا پسرکاکای مرحوم یعقوبی نیز قلمدادمینماید .حقایق درزمینه آفتابی وروشن اند،مطمئن باشید که یاوه سرائی ها به جائی نخواهد رسید.

    • آقای همشهری یاوه سرای

      ما نه عاشق چشم و روی نجبیب بودیم و نه یعقوبی. ولی یک چیز را خیلی به وضاحت از نوشته های شما میتوان دریافت کرد که شما از هورا کشان وطن فروش کبیر کارملوف هستید.

      مشوره شما در زمینه رجوع به کتاب صدیق خود نشاندهنده تقلای های شخصی در حال غرق شدن است. زیرا به همگان واضح است که آن کتاب برای بدنامی دکتر نجیب بوسیله آی اس آی پاکستان تهییه شده بود که یک طفل کوچک با خواندن آن درک میکند که کلمات زشت ، میان خالی و بی اساس پهلوی هم قرار داده شده اند.

      هیچ کس نباید فراموش کند که وطنفروش کبیر کارملوف حتی سر جنایتکار ملی مسعودوف را در خیانت و زذالت خاریده بود.

      لعنت و نفرین ابدی باد بر کارمل و کودتاچیان فروخته شده بر علیه حکومت قانونی افغانستان که با عمل وحشیانه و خائینانه شان دروازه های کشور را بروی جهادی ها و متعاقبا طالبان پنجابی باز کردند.

    • آقای بینام ونشان درفشان! کارملوف بادارنجیبوف مانندترکی اف وامینف همه پیرویک ایدئولژی بودند،امانجیبوف دارای یک امتیازبالاترازدیگران بود،آن اینکه اوافتخارخدمتگزاری شعبه ی خارجی ک ج ب راسالها درافغانستان عهده دار بود، بنابرین ایشان از جمله ی منفورترین چهرهای تاریخ معاصرکشور،شکنجه گر وقاتل هزاران انسان بی گناه کشور ما ویکی ازکودتاگران نوبتی مانند،داود، تره کی وامین بود،تفاوت میان امین و نجیب درین بودکه امین با نیروهای داخلی خود(خلقیهای) طرفدارش استادش را سرنگون کرد،امانجیب ازینکه ازیکطرف ازجمله ی شخصیتهای دست اول پرچمی هانبوده وازجانب دیگرگزشته ی لومپن گری وچاقوکشی داشت،دربین پرچمی هااصلآکسی اوراتحویل نمیگرفت،بنابرین کودتای نمک ناشناسانه ی امین مانند ش را،باکمک مستقیم گرباچوف وشورنادزی بیشرمانه برعلیه بادارش به انجام رسانید.لزانفرین برآنانیکه حکومت دست نشانده ی نجیب گاورا حکومت قانونی میپندارند. نفرین برهمه کودتاگران ازاحدشاه درانی تاملا عمروملا کرزی ،نفرین بر همه قبیله گراهاوحاکمان منفورودست نشانده ی شان که کشور مارا صدهاسال ازکاروان تمدن به عقب کشانیده وامروز هم زمام امورکشور رادردست داشته وخودچاکربیگانه گان اند.نفرین برتمام عقبگراهای برخواسته ازفرهنگ غژدی وکوچیکری وووو

    • حالا معلوم شد که شما نجبیب را فقط به خاطر پشتون بودنش بد میگویید.

      این کار بچه های چیز فهم و یا فاشیستهای است که هرگز واقعیتها را نمیبینند.

      شمازمانی به درایت، وطنپرستی، سرسپردگی اشخاصی چون نجبیب و یعقوبی ( که اصلا پشتون نبود) واقف میشوید که اول ذهن خود را از مرض قوم پرستی و دل خویش را از حسادت و سادیسم پاک سازید.

    • آقای بینام حرف بالای پشتون بودن وغیر پشتون بودن نیست حرف بالای وطن فروشی ووطن پرستی است. اگربه نظر شما رئیس خاد وتحت رهبری روسها کارکردن،اوامرآنهارابدون چون وچرااجراکردن،مطابق به هدایت آنها دمارازدماغ مردم خویش کشیدن،کشتن،شکنجه دادن وهزاران جنایت دیگررا مرتکب شدن، ازدیدگاه شما وطن پرستی است!اگرتوسط گرباچوف وشورنادزی به حیث رئیس دولت دست نشانده نصب گردیدن وطن پرستی است !چنین وطن پرستی به شما مبارک باشد. انچه مربوط میشودبه حرف دیگرتان« سرسپرده گی» ، درین جای شک نیست که به اندازه ی نجیب هیچ فردی سر سپرده به روسهاومنافع آنها، دربین اعضای آن حزب نبوده است. اگرخواسته باشید بگوئید که نجیب سر سپرده به منافع کشور بود! متاسفانه ازآغاز حاکمیت قبیله درکشورتاکنون چنین حاکمی وجودنداشته است،همه یکسره مزدورخارجی بودند وهستند.اگرچنین سرسپرده هاوجود میداشتند ، کشورما به تشناب متعفن منطقه مبدل نه گردیده و جانورهای دوپای انتحاری درسرزمین ما نمیروئید.تازمانی که زهنیت کورقبیلوی ازکله های شما پاک نگردد،شما همه چیزراسرچپه میبینید ،و ازهرجاسوس ،وطنفروش و دون همت قهرمان وبابامیسازید.به امیدروزیکه یا عقل سلیم نصیب تان گرددویادست شمانماینده گان عصربربریت ازبالای کشورومردم ماکوتاه گردد،تاحداقل نام ترورریست وتریاک سالارازسرمردم مادورشود.ماازدست شماازنام گرفتن زادگاه خویش دربرابرخارجی ها خجالت میکشیم .نفرین برشما وکسانیکه همیشه درکنارشما قرارگرفته سیطره ی شماهیولاهای عصر حجررابالای مردم با فرهنگ وسرزمین تاریخی ما تحمیل مینمایند. ناگفته نبایدگزاشت که مرحوم یعقوبی ،مانند نجیب گاو شکنجه گر وقاتل نبود ،اینراهمه میدانند.

  • از قــضـــآ گــفتار صاحب دلی بـــه خـاطــرم امــد نه ميدانم بـــه کدام عجوبه اخرالزمان « ارغنديوال ــ حســــــينعلی ـــ اشـــــنا ــ هم شــــهری » بگويم و اما با بالا زدن برقـــه در يافتم همه وهمه اشـــنا قديم اســـت که تازه کورس اکابر را در مشــــهد به اتمام رســــانيده و خدمت وزارت اطلاعات جمهوری اخندی را با صداقت پذيرفته تا آب اســــياب روس ، ايران ، پاکستان را بيشتر افزون کند !
    صاحبدلی گـــفته بود [ مردان خرد چون ديگ پخته صدا ندارند ـ انچه صدا وغلغله خيزد زه ديگ خام ] و [ انکه نـــه گفت تو بدی بدان بزرگ است ــ انکه گفت من خوبم بدان او کوچک است ] ووو !!
    عجوبه هفت ســــر !
    اين سرزمين مرد خيز را طی بيش از يک هزار سال مردم بومی وا تنيکی دامنه های هندوکش . پامير . بابا . سياه کوه .ســفيد کوه از حملات چنگيز ـ هلاکو ــ تيمور لنگ ـ ساسانی ها ـ مغل ها ـ فارس ها ـ يونانی ها ــ انگليسها ـ روس ها و هم اکنون امريکای ها حفظ ونگهداری نموده اند . و هر جهش انها افتخارات بزرگ داشت و اما در کنار اين همه افتخارات < ســه > حــا دثـــه ــ مصيب ــ بدبختی ــ و نقطه نــنــگــين نيز وجود دارد ( يک ) گويند از زور کاکاست که انگور در تاک ها ست !! از زور و قدرت و هدايت انگليس دزد بچه کلکانی با عرب بچه سيد حسين چاريکاری . يک باره دست از غارت و دزدی گرفته تحت نام عيار خيال سلطنت نمود و با ايجاد وحشت و دهشت نظام مترقی وپر افتخار انگليس ســـوز شاه امان الله را سقوط جايش را بربريت . غارت . وحشت گرفت که لکه ننگ تاريخ ميباشد . ( دو ) خواجه ببرک کارغل که از شانزده سالگی اپتدا جاسوس دربار و بعدأ روس بود که قرار اظهارات خودش انسانيت .ادب . دانش . معاشرت . دوستی را از خرس های سفيد روســــی اموخته ســــوار برتانگ روسی يکجا با داماد های روسی خود داخل سرزمين افغانان گرديد چون او مرتبه های استخبارات . وو روسی را در زمان کاسگين طی نموده بود که ننگ تاريخ ميباشد .( ســه ) غلام ــ غلامان ــ بادپکه دوران ـ جاسوس نمايان ــ جيره خوار ايران .پاکستان . عربستان . روس و امريکا برهان الدين ربانی و وزير دفاع سنگ و وطن فروشش احمد شاه نامســعود اين جلاد < چاه آ هو > <اندراب > < خاواک > ديگر روی همه جنايتکاران ـ دزدان . جاسوسان ـ وطن فروشان را ســــفيد ساخته اند .
    اگر امروز کرزی ـ طالب نام افغانستان را بافروش ترياک بد ساخته . کارمل با فروش وطن ــ ربانی با فروش بيوه زنان افغان بالای شيخ های عرب . و احمد شاه با فروش زمرد پنجشـــــــــــــــير !!
    دوکـــتور نــجيـــب ا لله بشترين تلاش موصوف پاک کاری کثافات ببرک کارمل بود . اين کارمل وتيم اختاپوتی او چون وکيل درا کولا . و کاويانی . فريد بچه . کشتمند نوکر ايران . محمود وطن فروش بود که با يکه تازی و با زور سرنيزه روس ها وطن را تخته خيز ابر قدرتها تبديل و اين دوکتور نجيبا لله بود روس ها خارج و روز ملی نجات وطن اعلان نمود . تنها از وابسته گان کارمل ۵۶۰ تن در حزب .حکومت . قضا . در پوستهای کليدی گماشته بودند و نجيب الله اين قدرت انحصاری را با همه تقسيم نمود .
    نجيب الله نه در دست احمد شاه بود ونه در کنترول موصوف بلکه در محافظ افسران خاص سازمان ملل قرار داشت .
    فاميل شهيد دوکتور نجيب ا لله از روز نخست در خانه تخصيصی سازمان ملل متحد در دهلی جديد اقامت اشته هيچاه ملکيت شخصی نداشتن وهم اکنون تحت حمايت ملل متحد ميباشند .
    و اما !
    به همه هم وطنان سکنال و اگاهی ميدهم [ يک مراتبه از مسولين و شــــير خان مالک کابل بانک در کابل جويا شويد و مو شـــگافی نمايند که با او کيها از کار صرافی مسکو شروع تا اکنون که بانک ساختن کيها وکيها شريک بوده و هم اکنون کابل بانک ۱۵۶ شعبه خارجی که کار غير قانونی حواله را ميکند مفاد خارج انرا صراف های خارجی برای کی ارسال ميدارند . از قول معتمد نزديک کابل بانک در سويدن بنام رحمت الله حسن صراف استاکهلوم سرمايه کابل بانک از عبدالرشيد دوستم ــ جنرال نبی عظيمی ـ و کأوه کارمل پسر ارشد ببرک کارمل ميباشد .
    بنأ اقای هفت سر بهتر انست نخست سواد بياموز . تاريخ بخوان . از مقدسات تاريخ و وطن خود را اگاه بساز و باز به يک مليت بزرگ و بومی دشنام دهيد .شرم برتو وطن فروش / خندان /

    • آقای خندان سلام! خواهش اول بنده اینست که لظفآ اول شعری راکه مینویسید باید درست بنویسید ویا اینکه اصلآ ضرورنیست که حتمی شعر بنویسیذد. اصل آن شعرچنین است: « «زدیگ پخته گان ناید صدائی *** خروش ازمردمان خام خیزد » . دوست عزیز جداسازی کارمل ونجیب ازهم دیگر وتهمت زدن به یکی وقهرمان سازی دیگری نیز ناشی ازخامی و«خروش است».زیرا هردوپیرویک ایدئولوژی بودند،هرگاه سیستم جهانی که هردوی آنها به آن وابسته بودندسقوط نمیکرد، درحاکمیت آنهانیز تغیراتی بوجود نمی آمدوهریکی ازآنها کما فی السابق ودوستانه به وظایف شان ادامه میدادند.سرآغاز فروپاشی ناگهانی آن سیستم همه را سراسیمه ساخت وهریکی درجستجوی آن شد تا درمیان جهادیان طرفدارانی برای خوددست وپاکند.درست است که درآخراختلاف نظر هادربین آنها بروزنموه بود اما نه به اندازه ایکه شماها آنرادامن میزنید.به گونه مثال،به سخن یکی از شاهدان عینی وقتی که خبر اعدام داکتر نجیب راتوسط طالبان به کارمل رسانیدند،وی زارزارگریست وگفت که« من بابعضی ازسیاست های نجیب مخالف بودم اما هرگزآرزوی آنرانداشتم تاخاری به پایش بخلد»پس این حرفهای شما که یکی خوب است ودیگری بد متاسفانه نمایانگر اصل حقیقت نبوده وآب به آسیاب کسانی میریزد که ازاختلافات شما حظ میبرند.دیگراینکه اگرچنین قضاوت نمائیم که هرزمامدارکه مربوط قوم وقبیله ی مااست گزشته ازین که خاین است ویا صادق ، وطنفروش است ویا وطن پرست،بدون چون وچرا مورد تائید ما وهرکس که ازقوم ما نیست نه تنها اورا بدگفته بلکه اتهامات گوناگون را برعلیه اووارد نمائیم،نه تنها درد کشور مارا مداوانمینماید بلکه چنین طرز فکرواندیشه ازیک طرف نماینده گی از عقب مانده گی فکری ما نموده وازجانب دیگر به خصومت وبی اعتمادی هرچه بیشتر دربین هم وطنان ما می افزاید.نتیجه ی حاصله ازآن نابودی وحدت ملی وویرانی کشورخواهد بود.دوستان گرامی ازین حرفهای کودکانه که حبیبالله کلکانی،ببرک کارمل وبرهان الدین ربانی ویران کننده ی کشور ودیگران موسیچه های بیگناه وقهرمانا ن ا ند آیامسخره نیست؟تمام دوره ی زمام داری آنهاحدودآ کمتر ازیازده سال را دربرمیگیرد.جوابگوی عقب مانده گی (250) سال متباقی کیست؟ شما با افتخار یاد مینمائید که آها مااینکشوررا اززیر تسلط اینها وآنها آزاد کردیم.اگر مردم ازشما بپرسند که عالی جنابان آزادی یعنی چه؟ یعنی عقب مانده گی ،فقر،بیسوادی،وهزاران مصیبت دیگر، پس درین صورت نفرین به چنین آزادی، کدام آزادی؟گاه انگلیس ،گاه روس وگهی آمریکا برسر نوشت این کشور حاکم است.اگر آزادی چنین است هزاران لعنت ونفرین برچنین آزادی که شما ها باین کشور به ارمغان آورده اید.مسئول درجه یک رسیدن به این آزادیها نه کلکانی،نه کارمل ونه ربانی اند.مااگربخواهیم تاریخ (262) سال اخیر راموشگافی نمائیم این (11)سال حاکمیت ازکلکانی تا کارمل وربانی اصلآ نمیتوانند مطرح بحث باشند. اینها همه درقرن بیست ودرمقطهع های کوتاه زمانی حکومت کردند وحکومت های شان درجنگ با ارواح خبیثه ی داخلی وخارجی سپری گردید. بنابرین مسولیت حاکمان خاین ووطن فروش اخیر قرن (18)،سراسر قرن(19) ،سراسرقرن (20)وآغاز قرن (21) را کی به عهده میگیرد؟بنابرین باید به عقل سلیم بایدتن داد وواقعیت ها راآن طوری که هستند در نظر گرفت .... خدا وندمارا ازخواب قرون وسطائی بیدار نماید.

  • ژورنالســـت شـــــهير وطن جناب کامران مير هزاره و نويســنده توانا اقای مامون سلام و احترامات اين کمترين عالم را قبول فرمايند !
    زير چطر تحليل اقای مامون [ روايت قتل غلام فاروق يعقوبی ] درد ، سوز دل خود و يک خانواده را بار بار نوشــــتم تا صدا وفريادم از طريق شما به گوش صاحب دلی برســــــد
    داســـــتان تکان دهنده « قتل پســـر کاکايم به دســــت جلاد بنام امين ا لله حبيب سابق مدير مديريت اول رياست عمومی پنج وزارت امنيت دولتی »
    آری !
    ۱۸ يا ۱۹ سال قبل پسر کاکايم شوربختانه در تلک « وزارت امنيت دولتی » افتاد و روی مجبوريت همکار « ا گنت » مديريت عمومی اول رياست عمومی پنج توسط امين الله حبيب استخدام گرديد . بنا بر استقامت کاری و امکانات اپراتيفی مورد ضرورت روس ها و وزارت امنيت دولتی قرار گرفت برايش انجام وظيفه بس دشوار وخطرناک را با پرداخت هنگفت پول اســــعاری و افغانی از طرف امين حبيب . جلال رزمنده پشنهاد گرديد و همکار ناگزير با وجود خطر جانی بپذيرد و پسر کاکايم پذيرفت پلان کارش منظور و بعد از تلاش پلان صدفيصد اجرأ گرديد . روز و تاريخ برای همکار تعين تا در ادرس خاص مديريتت با ارايه و امضا ســــند تســـــليمی پول را تســـليم گردد . همکار به محل حاضر و اپتدا از موصوف ســــند را به امضا و شصت اخذ و بعدأ ۳ نفره او را به شکل نهايت وحشناک به قتل رسانيده به گونه مرموز دفن گرديده است . اين همه جريان را کارمند فعلی رياست امنيت ملی کرزی که در سابق کارمند مديريت اول رياست پنج بوده و بعد از انکه < امين ا لله حبيب > همکار را به قتل رسانيده و پول ها را خودش گرفته جانب هندوستان فرار نمود موصوف که جريان قتل را تعريف نمود مدير شعبه مقرر گرديد .
    امين الله حبيب از سال ۱۹۹۳ در کشور سويدن اقامت گرفته و اقای ســـمســور همکار قبلی امين الله حبيب فعلأ کارمند رياست امنيت ملی حاضر و اماده است که تمام جريان را رسمأ بيان کند و قبر همکار را مشخص سازد .
    لطفأ ارزومندم اين مطلب ارسالی را مرحمت نموده منحيث يک حادثه يک جنايت جداگانه نشر نمايد تا شکل رسمی گرفته از امين بازخواست گردد ـــ تيموری

    • آقای تیموری مثلیکه پول های بادآورده ی افغان ملت کارخودش را کرد. راست بگو که به خاطر شهادت دروغ چند گرفتی؟ای قلدر توگاهی به یک نام پسر کاکای مرحوم یعقوبی میشوی،گاهی هم پسرکاکای دیگرت رازیرخاک مینمائی تادیگران رابدنام ومتهم به قتل نمائی وشاهد هم داری ! آقا نوش جانت،ازهمان شارلاتان های حرفوی درجه یک هستی امااین را باید بدانی که گل خشک به دیوارنمی چسپد،دروغ راجانشین حقیقت کردن آنفدرهم آسان نخواهد بودکه توفکرکرده ای.

  • خــان اقا همان پوزيشــــن مــنـــفـــور و قـــوم گــــرأ !
    ايا شــــما مزدوران بيــگانه ، شـــما ناســــيوناليســــــتهای قوم ، تبار ، و زبان گرا با و جود پــشـــتــيبانی پولی .تخنکيکی . فزيکی انگليس . روس .پاکستان و اخوند های کثيف وترياکی ايران قادر خوهيد بود که دو مليت با هم برابر ، برادر ، وابســــته ، لازم وملزوم ، چســـپيده ، مخلوط شــــده ( تـا جـــک و پــشــتــون ) را از هم جدا سازيد ؟؟؟؟؟؟!!!
    هــــر گـــــز ، هــــر گـــــز ، ابد أ ، و خوشـــــبختانه هيــچگـــاه !
    اين دو ملت بزرگ ديگر چون سنگ خارا و عظمت هندوکش و خروش آ مو . هيرمند با هم جوش خورده . خون شريک . تن شريک . رنج ودرد شريک . دين ومذهب شريک ميبا شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند !
    نــه تو مزدبگير اندک ، نه پدرام ، نه احدی افغان ملت جاســـوس انگليس ، دريا دلی ياوه سرا ، نه مخدوم ، نه کامجو و نه خاوران ونه سرنوشت ونه هم پندار .مشعل .اصالت پيام وطن !!!!
    اين دو برادر به حکم تاريخ . زمان . شرايط . ضـــوابط . شــــرايط و خواست مشترک شان با هم يک عــــــضـــــو و يک بـدن ميباشند ـ مادر تاجک ـ پدر پشتون و يا مادر پشتون پدر تاجک ۸۸ فـــيصد مردمان اين ســـــر زمين را تشــــکيل ميدهد اينکه چند نوکر ايران ـ تاجکستان ـ روس ـ پاکستان چون [ خ ۰۰۰ ] بيرون مانده ددمنشــــی خودش .رفتارش .کردارش و ذلت او بود با نام های منفور از ســـحر تا پگاه عف عف عف ناليده ــ زوزه کشيده پاچه گير هندو ومسلمان شــــــده جلو ســــير وحرکت منظم وقبول شـــــــده کاروان انســـــــــــــا نـــيـــت را مســـــــــــدود ساخته نه ميتوانند!
    و اما !
    از روز نخست مضمون اقای مامون « روايت قتل يعقوبی » درد رســــــيده بنام « تيموری » که از رنجش بنده نيز اگاه ميباشم ناله وفرياد دارد که [ جوخدار جلال رزمنده امين الله حبيب ] که در جنايت . خيانت يکجا با رزمنده دست بلند دارند پسر کاکايش را که همکار [ امين الله حبيب ] سابق مدير اول رياست پنج فعلأ مقيم سويدن به قتل رسانيده و پول های مکافات همکار را خودش گرفته به کمک برادر وخسر خود عبدالفتاح ســـکنری از کشور فرار نموده است !
    موصوف اين صدا را بلند نموده است تا گوش شنوا بشنود او هرگز نه گفته که يعقوبی پسر کاکايش بوده اينکه نقاب پوش های بيسواد . هرزه . جاهل درک حقيقت را نداريد چرا عليه خواست انسانی او قرار گرفته نه کند از دارو دسته رزمنده يا امين حبيب باشيد واين واقعت دارد در رژيم های پوشالی صدا مظلوم شنونده ندارد و همه اوباشان برعليه حق قرار گرفته تنها وتنها « واژه فاشيزم » طوطی وار اموخته در هر گوشه چون < باد > شکم خود پورته موکنند ـــــ لــــــمـــــر ــــــ

    • خندان ،لمر ،تیموری درحقیقت(ودان) لالا! بیشکت شاعر دربارۀ مثل شما آدمک هائیکه که چهرۀ اصلی شان رامیتوانندخوب پت و پنهان کنند، چنین درفشانی میکند: ( به هر رنگیکه خواهی جامه میپوش +++ من ازطرزی خرامت میشناسم). اوبچه اگرراست میگوئی برایت درد رسیده وهرطرف دهن می اندازی ودرین حرفهای به اصطلاح فتنه انگیزت غل وغش وجودندارد،چراازآدم کشی های نجیب لالادرخاد یاد نمیکنی؟ چراراکتبارانهای گلو که کابل را به خاکدان تبدیل کرده هزاران باشندۀ آن رابه خاک وخون کشانید حرفی نمیزنی؟ چرا ازشاهکاری های یاران به جان برابرت«طالبهای کرام» دریکاولنگ وشمالی که ناشی ازمحبت بی پایان همتبارانت به قول خودت نسبت به سایر اقوام به خصوص تاجیکهااست هیچ گفتنی نداری؟ اوظالم ،چرا ازانتحاری های همتبارانت که روزانه ده ها هموطنت را به خاک وخون میکشند هم چنان دربرابرجنایات باداران حامد خان کرزی ات که همه روزه با بمباردمانهای هوائی شان ، صدها انسان بیگناه ومظلوم مارابه خاک وخون میکشند خاموش هستی ؟فقط وفقط دریک سایکل افتیدی طوطی وارچندنام را مکررآ تکرار مینمائی.آقای گل لطفآ هرچه عاجل خودرا تداوی کن درغیر از آن کارت به شفاخانه ی روانی خواهد کشید .بروشیطانان(ملا گلو ،ملا عمرو، ملا احدی ، ملا کرزی وسایر ملاهای قهرمان) یار ومددگارت ووقت مردم را با این چرند وپرند هایت ضایع نکن .

  • اصـــغــر خـان پـــرچـــم دار !
    جــناب از اينکه بر نقل قول صاحب دلی ايراد گرفتيد بجا نيســـت !! فقير توانگر و ژرفنگر بنام صوفی اشــــــــــقری ( رح ) روز با ســـبک ســــر مانند جناب عالی پرخاش نمود و فلبديه با الهام از شـــــعر حافظ بر جوانک ســــلاح بد ست طنز گهر بار بگفت و هم اکنون در کليات ايشان موجود اســــت !
    و نيز جناب چون خســـــروان عالم پناه رشــــته پند و رهنمود را گشـــوديد مرحبا برشما که ( کور خود بينا ديگران هســـــــــــــتيد ) اگر واقعأ ببرک کارمل . محمود بريالی . دوکتورس راتب زاد با شـــــــــــهيد دوکتور نجيب الله همســــو بودند هيچ قدرت و نيرو قادر به فروپاشــــــــــی حاکميت قانونی و حزب وطن نه ميبود !
    دسايس و زير پاه خالی کردن ببرک کارمل از سالها قبل توســــط تيم مفتن ، شـــياد و مداری ســــلطان علی کشتمند . نور احمد نور . عبدالوکيل . دستگير پنجشيری . صالح زيری صورت گرفته بود و شــــهيد دوکتور نه تنها مخالف انها بود گه گه برضد فرکسيونهای انها اقدامات اپراتيفی مينمود که از افشـــــــــأ سازی فرکسيون عبدالوکيل توسط گماشــــــته خاد و بعدأ سکرتر اول سفارت افغانی مقيم المان غرب فعلأ فراری کانادا اقای انجنير محمـــد انور اذيش همه اگاهی دارند که تحت رهبری خودش فرکسيون وکيل افشـــــــــــــأ گرديد .
    پلنيوم ۱۸ از طرف گروپ کشـــتمند .نور .وکيل . کاويانی . پنجشيری .زيری بخاطر کنار زدن کارمل وگروپ او سازمان داده شده بود و برای روســــــها قبولانده شده بود که : کارمل دايمالخمر است ، از صحت درست وسالم برخوردار نيست . ادم عصبانی و مانع وعامل مخالفت غرب و همسايه ها و اپوزيسيون افغانی ميباشد و قبلأ الترنتيف کارمل کشتمند . نور . تعين گرديده بود و اما روس ها مرد جوان .اگاه . با تدبير . واقف از جريانات و محبوب همه گان را تائيد نمود که نجيب ا لله بود وگويا رهبری وپلينوم ۱۸ بر نجيب ا لله تحميل گرديد .
    نجيب الله محمود بريالی که توانمندی ماموريت عادی را نداشت به صفت معاون اول صدراعظم تعين . جنرال های طرفدار کارمل در پوست های کليدی مقرر گرديد . وتعداد وابستگان کارمل با وجود عدم اگاهی مسلکی به سفارت ها ارسال شد و اما از فردا پلينوم ۱۸ گروپ مخالف پلينوم ۱۸ به رهبری محمود بريالی که روز گاری در براندازی برادر خود نقش اساسی ومرکزی را داشت سرتا پاه قرص مخالف نجيب الله قيام نمود و عملأ در داخل حزب فرکسيون ويا حزب جديد با پرداخت حق العضويت تشکيل گرديد و هر روز حس انتقام از نجيب الله بيشتر و با گرداننده و ايجاد گران پلينوم ۱۸ طرحه رفاقت همسوی و اتحاد ريخته شد وهر روز مانع پلانهای نجيب الله ميشدند . در داخل حزب .قوای مسلح غرض سرباز گيری سبوتاژ ها نموده وعليه همه پروسه ها گرديده که ببرک کارمل نظاره گر بود و روز معينرا انتظار داشت تا برسر نجيب ا لله بکوبد و با اتحاد نامقدس و طاغوتی ارتجاعی ۱۳۷۱ گروپ کارمل + شورای نظار + دوستم جاسوس ترکيه + باند وحدت !! مانع طبيق پلان تنظــيم شده ملل متحد و مشی مصالحه ملی شــــدند و تا امروز با خيانت انها افغانستان در ميان خون ـ اتش ـ چور ـ چپاول ـ بدنامی غنوده است و به ان بســـنده نگرديده حزب بزرگ وطن را طبق دستور ارتجاع و روســـــــها با چنگ و دندان اخــتا پـــو تــی خويش پارچه پارچه نموده و گروپ اعتلاف بنام منـفور « اتحاد شـــــمال » کشــــور را برای ارباب شما فروختن !!
    ديگر بخش های تبصره تو چاکر منش صلأ قابل مکث .تبصره نيست چون يک افغان سالم و يک انسان ازاده و يک فرد سالم هرگز چنين نظر وتبصره زهر الود خاينانه ددمنشانه نه ميکند يا نوکر بيگانه باشد و يا زر خريد باشد که چنين تبصره دشمنانه نمايد و يا تو پرچم يار و يا پرچم دار چون رهبر پرچمی ها يک زمانی وطن را فروخته و از دزدان خاک جبار بچه سقو حبيب الله دزد ــ ربانی جاسوس دوسره قاتل مردم کابل رهبر مسعود زمرد دزد ذفاع ميکنيد شرم برشما نهضت و وطن فروش ــ خندان ـ

    • خندان جان خوب کار نکردی اعتراف کردی که نجیب توسط روسها به ه پست منشی عمومی ووریاست دولت مانند شاه شجاع درانی وکرزئ خان بارک زائی تقررحاصل کرد، این حقیقت است امانه به نظر ما، بلکه به نظر سایرین چه ازکشور ما باشند وچه ازجای دیگر،.آنچه مربوط میشود به دشنام هاودرفشانی های تان درمورد دیگران ، خیر است که دیگران بگویندکه( باد حیوان بوی ندارد، )بگزاربه نظر دیگران دشنام دادن ،توهین کردن، تهمت زدن وسایر خصوصیات مابد باشد،اما دروجوداکثرماغژدی نشینان چنین درفشانی هابه کثرت دیده میشود این جز فرهنگ مااست،بدون دشنام دادن، تهمت زدن ،دروغ گفتن و... غرورپشتونوالی مازیر سوال میرود، ما باید دروغ بگوئیم،دشنام بدهیم،خاین راصادق وسیاه راسفید ببینیم، درغیرآن ماازاصل خود دور میشویم، اینک به خاطر اینکه ماکارنامه های جاودانی افتخارآفرین خودرا فراموش نکرده باشیم، ناگزیرم بزبان خودما شعرگونه، چندنمونه ازین کارنامه های غرورآفرین معاصر مارابه عنوان حسن اختتام بنویسم درغیرآن خدای ناخواسته تحت تاثیر پدیده هی نامطلوب معاصر مانند تمدن ،ترقی ،دموکراسی،حقوق انسان وغیره...قرار گرفته ازاصل خودبیگانه میشویم. اصلآماو شما باصوفی عشقری چه کار داریم؟درحالیکه رحمان بابای مامثل درخت خشک شده درجایش مستقیم ایستاد است، فکرتان باشدکه این شعررا با استفاده ازسبک زیبای ختک با با ،متک بابا ،رحمان بابا ،شاه شجاع درانی بابا،ملا عمربابا ،گلبدین بابا وکرزی بارکزئ بابا وغیره باباها برای تان میسرایم: (دپختانه غیرت): زه یم پختون زماغیرت په شان دجهان نشته ***** زه یوازی مسلمان یم نور په دنیا مسلمان نشته **** زه نوکر دپاکستان یم او دشمن دپارسیوان یم **** دلال د غر بی یان یم ما سره وجدان نشته ****زه آبادی ویران کرم،انتحار خپل جان کرم ****نورخلک به قربان کرم ماسره ایمان نشته ****پختانه زما غرور دئ **** سلیمان غر زما کور دئ **** یهودان زما ورور دی،نور په زره می ارمان نشته **** زه غیرتی سرئ یم چه زما غیرت هیچ چا نه لری **** چه شه وگورئ په امریکا ،په غرب او ایران نشته **** چه وگورئ په دنیا داسی غیرت به نه گورئ ****چه وگرزئ په تول کاینات مثال می انسان نشته **** په شوونزی اور اچوم دجلکیانو په مخ تیزاب ***** دادئ زما غیرت چه مثال یی په اووه آسمان نشته **** قرآن می پته خزانه،مزهب می پختون والئ دئ **** پیغمبران می حبیبی اواحدی،داسی مزهب په تول جهان نشته **** دنیا په حیرت راغلی دئ زما د داسی غیرت نه *****خدای دئ حیران، چه زما په شان بنده گان نشته*******. بخشنه غوارم چه (خ)او(ر) پندک دار) زما په کمپیوتر کی ثبت ندی شوی.باید ووایم چه دایوه دوه کوچنئ مثالونه وو کنه موژ د دیرو افتخاراتو خاوندان یو که تول یی ولیکو،سلگونو کتابونه درنه جوریگی.که خدای قوت راکره ورو ورو پرله پسی خپل تاریخ اولرغونی افتخارات به یی تول وی لیکو. په درناوئ

  • بهارک
    من نظریات همه تانرا خواندم بسیار متاسف هستم که شما بر ریش خود تان می خندید و دیگران را نیز می خندانید. افسوس به حال همه تان و به حال مامون....

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس