صفحه نخست > کارتون > طنز روز > از خرکاری تا قصرداری: تشکر دیموکراسی!

از خرکاری تا قصرداری: تشکر دیموکراسی!

اینه ببی که مردم تمام روز پشت کرزی صیب بد و رد میگه، پشت نظام بد میگه، پشت دیموکراسی بد میگه، پشت مارکیت بازار آزاد بد میگه و غیره و غیره، اي نا شکري نیس چیس؟ نمی فامم که مردم چرا اي پیشرفت و اصلاحاتی که بعد از سقوط طالبها ده وطن بوجود آمده نادیده میگیرن
دلسوز
چهار شنبه 10 جون 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مفهوم حدیث پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم است که میفرمایند: "وقتیکه حیای تو ازبین رفت هرکاری را که خواسته باشی انجام بده". هدف این حدیث مبارک اینست که درصورتکه یک انسان از خداوند و بندگانش حیا نکند هر نوع کاربدی را که نفس اش خواسته باشد به شکل سری و علنی انجام داده و به کمال افتخار در مورد آن سخن میزند. حدیث مذکور درمورد تعدادی زیادی از مسئولین و مامورین دولتی ما صدق میکند که جان و مال ملت غمدیده ما را به تاراج برده و میبرند. حکایت ذیل نمونه بسیار اندکی از یک مامور عادی دولت را بیان میکند که در مدت بسیار کم به فضل رئسا و مسئولین عالیرتبه اش و با استفاده به اصطلاح خودش از "دیموکراسی" و "مارکیت بازار آزاد" خزانه ملت را چور کرده از زندگی فلاکتبار خرکاری به مرتبه قصرداری رسیده است.

روزی از روزها در نزدیکی مسجد جامع وزیر محمد اکبرخان قدم میزدم ناگهان صدای شرین تلاوت قرآن شریف از بلندگوی مسجد بگوشم رسید. فکر کردم که وقت نماز خو نسیت لذا حتما کدام مجلس فاتحه خوانی جریان دارد. در دلم به مرحومی دعای مغفرت کره چون کار عاجلی نداشتم خواستم داخل مسجد شریف شده از شنیدن تلاوت قرآن شریف فیض برده وهمچنان در غم و درد یک فامیل هموطن و مسلمان خود چند لحظه شریک شوم. در پارکنگ مسجد و در اطراف سرک عمومی موترهای لکس، افراد مسلح و به اصطلاح کش و فش زیادی بنظرم رسید. فهمیدم که مرحومی حتما به یگان فامیل و یا گروه بانفوذی ارتباط دارد ولی باز هم ضرور دانستم به دعایش داخل مسجد شوم. در داخل مسجد دیدم که تعدادی از چهره های سیاسی و مسئولین عالیرتبۀ دولتی اکثرآ در لباس های سفید تشریف داشته موره های تسابیح سنگی وجلادار خویش را به سرعت زیاد تاوبالا میاندازند که گویا در ذکروفکر خداوند غرق و از ترس مرگ، حساب و کتاب در روز قیامت دنیا ومافیها را ترگفته باشند.

مجلس فاتحه خوانی پایان یافت دیدم که یکی از دوستان بسیار نزدیک من نیز در مجلس حضور داشت و از تقرب به شخصیتهای مهم و عالیرتبه لذت میبرد. به بسیار آهستگی نزدیک من آمده بعد از سلام و کلام در گوشم گفـت: "دوست عزیز، از دیدنت بسیار خوش شدم، ولی باید ازهمی فرصت استفاده کرده با این معززین معرفی شوی، فکر نکو مه معرفیت میکنم". فرمایش دوستم را پذیرفته شرف مانده نباشی و سلام علیک را با تعدادی از مقامات حاصل کردم. درین جریان نزیدک یک شخص قد بلند و تنه دار شدیم که آثار پولداری و ثروتمندی در رنگ و روی و لباسش تجلی میکرد. دوستم ازمن پرسید: "مدیر صاحب را نشناختید؟" گفتم: چهره محترم شان آشنا معلوم میشود ولی با عرض معذرت اسم گرامی شان بیادم نمانده. دوستم خنده کرده به شکل مسخره آمیز گفت: "بخیالم که ذهنت را غریبی بسیار ضعیف ساخته، دوستان سابقه و هم مسلک خوده هم ازیاد کشیدی! اینها جناب مدیر صاحب "پاک پهلوان" هستند، یکی از دوستان بسیار نزدیک ماوشما و یکی از موفقترین و پاکنفسترین همکاران ما در وزارت "جیب" هستند". بعد ازتعارف مختصر مدیر صاحب بسیار اصرار کرد تا چند لحظه با هم در گوشه مسجد نشته قصه کنیم. فرمایش وی را پذیرفته با هم نشستیم، پهلوان صاحب که میخواست درهمین لحظات بسیار کوتاه تمام علم و دانش و خاطرات و اندیشه های سیاسی- اجتماعی-اقتصادی خود را با من شریک سازد، ریاست مجلس را بعهده گرفته کوشش میکرد به کسی دیگری نوبت سخن گفتن را ندهد. بعد از احوال پرسی عنعنوی، مدیر صاحب بدون مقدمه چنین اعلام داشت: "مه خو نمی فامم که امی مردم افغانستان چرا ایقه نا شکر استن!". با کمال تواضع پرسیدم: "شاید همینطور باشه ولی با عرض معذرت، مدیر صاحب، هدف شما ره نفامیدم؟". پهلوان صاحب هیجانی شده جواب داد: "اینه ببی که مردم تمام روز پشت کرزی صیب بد و رد میگه، پشت نظام بد میگه، پشت دیموکراسی بد میگه، پشت مارکیت بازار آزاد بد میگه و غیره و غیره، اي نا شکري نیس چیس؟ نمی فامم که مردم چرا اي پیشرفت و اصلاحاتی که بعد از سقوط طالبها ده وطن بوجود آمده نادیده میگیرن، ای سرکها ره ببی، ای تعمیرا ره ببی، ای رشد اقتصاد مردمه ببی، مردم ده کابل غیر از دالر از دیگه چیزی گپ نمی زنه، یک دفعه روی مردم از خاک بالا شد، ولی باز هم اي مردم ناشکری میکنه، حیران ماندیم حیران"!. درحالیکه تسبیحش را بالا و پایین میانداخت، و تفهایش از دهنش باد میشد پهلوان صاحب با کمال افتخار و بی شرمی ادامه داد: "اینه اول مره ببی، یک آدم غریب کار و یک مامور عادی دولت بودم، به شما معلوم اس، ده زمان نجیب، مجاهد و طالب چه مشکلاتی نبود که سرم تیر نشد، از مردي کاری تا دهقانی و گندنه فروشی و خرکاری، تمام اي کارها ره کدم، پوستم برامد پوستم، ولی هیچ روزم پیش نمی شد، حالی ببي، خدا ره هزار وار شکر اس، بعد از سقوط طالبا از روزی که دیموکراسی آمده و مارکیت بازار آزاد رایج شده زندگی گکم جور شده جور، اولادایم ده بهترین مکتب خصوصی درس میخانه، صاحب چندین خانه و دوکان و موتر شدم، ده چند گوشه کابل و وطن زمین دارم که شکرس خیرش نه تنها به خودم بلکه به تمام دوستان و اقاربم میرسه". به اظهار بسیار تعجب پرسیدم: "مدیر صاحب محترم، چطور شد که ایتو یک دفعه ده زندگی شما تغییر...؟" بدون اینکه اجازه دهد تا سوالم را مکمل کنم گفت: " خدا رحم کد، مه خو میفامی که ده وزارت "جیب" از بسیار سابق مامور بودم، ولی خدا دوستها ره زنده داشته باشه، فامیدن که مه آدم کاریگر، زحمتکش و مسلکی استم، بریم مدیریت دادن، از روزیکه مدیر شدیم معاشکم خوب شده و یگان عاید ماید هم دارم.....ها، بسیار مردم خوده مسلکی میگه خو کاری ره که مه میکنم بسیار کم مردم ده افغانستان کده میتانه، ازی خاطر از رئیس صیب گرفته تا معیین صیب دوم وزارت همه مره دوست داره و کار مره تقدیر میکنه....". قصه های مدیر صاحب برایم بسیار جالب بود و فهمیدم که زیر کاسه حتما نیم کاسه های زیادی است، لذا به کنجکاوی و سوالهای خود ادامه دادم: "مدیر صیب، نگفتید که کدام مدیریت ره کار میگنید؟". مدیر صیب متوجه شد که دارد تمام خیانتهای خود و همکاران خویش را بشکل غیر ارادی افشا میکند، تکان خورده و گفت: "پشت زیاد گپ نگرد، ایتو نیس که مه به دولت خیانت میکنم و یا از مال دولت به خود میزنم... خدا نکنه، مه ازو حرام خورا نیستم........خلص ایکه می فامی از برکت دیموکراسی و مارکیت بازار آزاد شهر کابل از موسسات و شرکتهای خصوصی پر اس پر، مه هم همرای همی مؤسسات و مردم های مالدار و شرکتها سروکار دارم، ازیخاطر یگان بخشش مخشش بریم میرسه که یک چیزشه خودم میگیرم و یک چیزشه به دیگه دوستان و همکاران خود میتم....روزگارس تیر میشه....خدا ره هزار وار شکر اس...". درین آثنا پهلوان صاحب مجلس را بسیار به عجله خاتمه داده گفت: " بسیار میبخشین، مه دیگه باید بروم که رئیس صیب منتظرم استن، از دیدن شما خوش شدم دوست عزیز، یگان وخت به خانه غریبانه ما بیا زیاد قصه خواهد کدیم، چطور؟". از مدیر صاحب تشکری کرده ادرس خانه اش را پرسیدم. گفت: "البته بنا به معاذیر امنیتی مه ادرس خانه خوده به هرکس نمیگویم، ولی چون خودت دوست سابقه مه استی ازیخاطر بریت میگم ولی بشرطی که بیائی...". گفتم درست است مدیر صاحب کوشش میکنم...حالا ادرس خانه محترم را بگویید که بلای تان ناوخت نه شه.". مدیر صاحب گفت: "فقط امي از کابل که طرف جلال آباد میري، قریه ... میایه، امي هر کسی ره که ده قریه پرسان کنی که خانه پاک پهلوان کجاس بریت نشان میته.....فضل خداس ده بین قوم و ولس عزت و احترام دارم.......چهار تعمییر غریبانه پهلو به پهلو جور کدیم، از سرک عمومی هم معلوم میشه، همه یک رنگ اس..." از مدیر صاحب باز هم تشکری کرده خدا حافظی نمودیم ولی وعده کردم که یک روز خانه اش را میبینم.....چند روز بعد عزم دیدن خانه مدیر صاحب را کردم، به مجردی که به منطقه مذکور رسیدم تعمیرهای به اوصاف مذکور بنظرم رسید، پیش یک دوکاندار رفته پرسیدم: "کاکا جان، امی خانۀ کیست؟" کاکا که معلوم میشد بسیار کوفت در دل داشت سرش را شور داده جواب داد: " اي خانۀ یک دوز اس دوز...." پرسیدم: " چرا قهر استی کاکا؟" گفت: " قار خو پدر مه هم میباشه، ای نفر تمام عمرش ره ده اي قریه ده خرکاری و گندنه فروشی تیر کد، حال اونه ده کدام خزانه دست اش برابر شده میلونر شده میلونر....تمام زمین و خانه مردمه ده قریه خرید....چندین موتر داره....بادی گارد داره......امی چهار تعمیرشه ببی، تنها زمینشه به صد لک افغاننی خریده، مصرف تعمیرها ره خو بان....داخل هر تعمیرش مثل قصر ریاست جمهوریس.....کرزی هم میگه که مه حکومت میکنم و به مردم خدمت میکنم....اینه خدمت اینه.....". متوجه شدم که در نزدیکی خانه مدیر صاحب قرار داشتم لذا قصه را به کاکا دوکاندار مختصر ساخته تشکری و خدا حافظی کردم.........ولی با وجود اینکه قصدا نخواستم به داخل خانه مدیر صاحب پاک پهلوان بروم، از خارج تعمیرهای چهارگانه اش معلوم میشد که به مصارف گزافی تعمییر شده اند.......نهایت افسوس کرده با سوالهای زیادی در ذهنم در مورد چگونگی اصلاحات اداری، شعارهای جهاد علیه فساد اداری، خیانب و ارتشاء و غیره و غیره برگشتم....و به این نتیجه رسیدم که در یک کشوریکه از الف تا یا همه در همین تلاش باشند که چقدر زود و چقدر زیاد پولدار شوند، حال بهمین صورت باقی خواهد ماند و متآسفانه شعر ذیل در مورد صدق میکند:

گربه میر و سگ وزیرو موش دربانی کند ------------- این همه ارکان دولت خانه بیرانی کند

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس