صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > چهارسوی تپشِ دل

چهارسوی تپشِ دل

درحاشیه کتابِ جنایاتِ حزبی
عزیزالله ایما
چهار شنبه 17 فبروری 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اصطلاح جنایتِ حزبی در نیمه سده بیستم درغرب اوجِ معنایی خودرا می‌یابد. در شرق، در برابرِیکی از آگاه‌ترین رهبرانِ حزبی ـ مهاتما گاندی ـ صورتِ سازمان یافته انتقامی به خود می‌گیرد که با مرگِ ملیونی آدم‌های نیم قاره هند پایان نمی‌پذیرد و تا قرن بیست‌ویکم درکوه وکمر وچاه وچاله خونین‌ وچرکینِ کشمیر و دیورند هر روز آدم می‌بلعد.

جنایاتِ حزبی نامِ کتابی‌ست که زشت‌ترین نوعِ برده‌گی را به نمایش می‌گذارد، در برابر چشمانی که بارها به برده‌گان چشم‌دوخته‌اند بی آن که به برده‌گی آن‌ها اندیشیده باشند و یا به چشمان خود شک کرده باشند.

جنایات ِحزبی‌متنی‌ست پژوهشی، متنی‌ست گزارشی، متنی‌ست اسطوره‌یی، متنی‌ست فلسفی – روانی، متنی‌ست شاعرانه و داستانی.

جنایاتِ حزبی همه این‌ها است، ولی هیچ‌کدامِ این‌ها نیست. جنایاتِ حزبی گسستی‌ست به هم پیوسته. تکه‌ها و پاره‌هایی‌ست که فضای یگانه‌یی را ایجادکرده‌است. پیش‌متنی‌ست برای تولید پسامتن. غیاب مؤلف در حضور نوشتار است. برسمیت شناختن صدا ها و تفاوت هاست. فضایی که در آن شکنجه‌بر و شکنجه‌گر، مظلوم و ظالم، محکوم و حاکم بارِ دیگر و در دادگاهی دیگر و با نامی دیگر به دادخواهی فراخوانده‌می‌شوند. جنایاتِ حزبی پرسشی‌ست در تفکر و اندیشه انسانِ رهاشده از بند و دربند، روی آورده به داد ودادخواهی، درگیر با نقد و حس فراموشی.

خرامِ متنِ جنایاتِ‌حزبی درگنداب‌ها ومرداب‌های قومی ورنگی وزنگی فرونمی‌رود، از معابر وتونل‌های تاریک و نیمه تاریک وپل‌ها و راه‌های باریکِ جامعه‌یی می‌گذرد«که برای روشنفکرِ به فردیت نرسیده‌اش هنوزهم تأریخ و ضدِ تأریخ از تاجِ گندمی احمدشاه و ساطورِ امیر عبدالرحمان آغاز می‌گردد. مقوله افغانستان درمخیله‌اش فی نفسه به وسیله شور و ظرایف خراسانی مفهومزدایی می‌گردد. همان‌گونه که دغدغه خراسان در حافظه تأریخی‌اش گلوله‌باران می‌شود، هم وغمِ این گرایشِ شاعرانه و تخنیکی را پرداختن به مفاهیمی تشکیل می‌دهد که از فرطِ قطعیت و پافشاری به راستین بودنِ راهِ خویش، هیچ‌گاهی به دستگاه منعطف و کارسازِ مفهومی که بتواند ارزش‌های عقللانیت مدرن و پسامدرن را جذب کند، تبدیل نمی‌گردد.»*

جنایاتِ حزبی نمایشِ تارزن‌های سازمان یافتهِ آویخته در«بروتِ ماتریالیسمِ تأریخی‌ست»** بی‌آن‌که دست‌شان به نافِ اسپارتاکوس‌برسد،جنگل‌می‌سوزانند و آشویتس برپا می‌کنند تا برسند به دُم و دُمباله گذار و گذرِ برژنفی.

جنایاتِ حزبی صحنه‌های «دنیای شجاعِ جدید» است در خلقتی ماقبل. دستگاه‌های آدم‌نمایی که جز یک رنگ، یک شعار و یک راه چیزِ دیگری نمی‌شناسند.

آدم‌نماها

نام‌ها

و پروگرام‌‌ها.

مؤلفِ جنایاتِ حزبی «در گفتگو با اندیشه هاست و نفسِ ذهنی جنایت و فکر جنایت تا در داد و گرفت با کالبدهای بی‌جانِ جانیان.»***

چه‌قدر خالی است کتاب‌های پر از گفتگو ودیالوگِ جانیان!؟

جنایاتِ حزبی نوعی از برخورد و نوعی از ارایه شدن است ، جنایات حزبی در حقیقت شرح و بسطِ چهارآشویتس است:

آشویتسِ اول- دستگاهِ مخوفِ اگسا، ده هزار انسانِ مسما به ضدِ انقلاب را از تهکاوی‌های اداراتِ دولتی به شکنجه‌گاه‌های نوعمارت می‌برد و از آن جا دسته دسته به اعدامگاه‌ها می‌فرستد.

آشویتس دوم- اگسا به کام تکامل می‌کند و طی سه ماه جنایت و خشونتی به پهنای قرون انجام می‌دهد.

آشویتس سوم- خوفناک‌ترین دستگاهِ استخباراتی قرن بیستم شکل می‌گیرد و به جانِ مردم می‌افتد ـ خاد.

آشویتس چهارم- گسترده‌گی تشکیلاتِ دستگاهِ جنایت به وزارت می‌رسد-واد.****

در درونِ این چهارآشویتس است که رجاله‌های هدایت تقدیس می‌شوند.

کافکا در برابر لبخندِ نادرعلی پویا با نگاهی مملو از ترسِ بی‌پایان به محکومِ دیگری چشم می‌دوزد.

برشت را در تحمل ناپذیری رنج‌ها فریادی به گوش نمی‌رسد:

نیک آگاهیم که نفرت داشتن

از فرومایه‌گی حتا

رخساره ما را زشت می کند

نیک آگاهیم

که خشم گرفتن بر بیدادگری حتا

صدای ما را خشن می‌کند

اما آشویتسِ ما خاموشی‌ست. نه درمتنِ بیگانه به صدا درمی‌آید و نه در متنِ خودی. شاید هم این نخستین صدای آشویتس ما باشد که در آمیزش با متنِ زنده‌گی مؤلف به صدا درآمده‌است. متنی که از غیاب معانی و حضور فهم قصه می‌کند، متنی که در پراگنده گی خود، مؤلف را از خود حذف می‌کند و متن در خویشتن خویش شناور می‌ماند:

جنایت و خیانت را برای آن می‌کاویم و به زیرِ پرسش می‌بریم که دوباره تکرار نگردد.

جنایتِ سازمان یافته حزبی رویدادی‌ست که در افغانستان اتفاق افتیده است، اگر این چیز کشف، فاش و تأویل نگردد، بازهم اتفاق می‌افتد، چنان‌چه تاهنوز بلاوقفه اتفاق افتیده‌است، اما سؤال درین نکته پنهان است که چه چیزی ر ا چه زمانی و چه گونه کشف‌‌کرد، افشا‌نمود و بررسی‌اش را به بازخوانی و تفسیرهای تازه‌ترسپرد؟

ورودِ متنِ پیشینیان در متنِ جنایاتِ حزبی فضای خوانش را با نورِمعنای معلق به جلوه‌های رنگارنگِ معناهای گسترده می‌کشاند.

وقتی از حجم سی ساله فاصله و از روزگارِ تولیدِ متن و دریافتِ متن سخن به میان می‌آید تو گویی از حجم جنایت به یک معنا فاصله‌یی نداشته‌ایم. مثال را از جای دیگری می‌آورم که آن هم جنایت حزبی‌ست در نقشی دیگر.

ما از قتلِ سه هزار معلم وآموزگار تنها در سه ولایت ـ وردک، لوگر و پکتیاـ هم به حجمِ سی سال فاصله داریم، ولی با عامل جنایت- گلبدین حکمتیار با کارکرد شبکه‌یی آن - و حجمِ دیگری از جنایت هرگز فاصله‌یی نداریم. این را در متنِ به تعویق افتادۀ جنایاتِ حزبی نمی‌توان یافت، اما در خط‌ های سپیدِ متن، آن را به روشنی می‌توان خواند.

نامه مارکس را ـ پس از آن که پسرِ کوچکش از فقر می‌میرد، دخترش با خوردنِ همیشه‌گی نانِ خشک و کچالو مقاومتش را از دست می‌دهد و جان می‌سپارد، خودش پتلونش را با کفش‌های بچه‌هاواشیای ناچیز دیگر به بازار می‌برد و می‌فروشد. پولیس دین‌استریت لندن هنگامِ تفتیشِ خانه فقیرانه جامِ تزئینی یادگار خانواده‌گی مارکس را می‌بیند و مارکس را به اتهام دزدی دستگیر و زندانی می‌کند و تنها پسر باقیمانده‌اش هم می‌میرد. و پس از آن که همین پولیس در گزارشی می‌نویسد:

مارکس به رغمِ خوی و حشی و بیقرارش در مقامِ شوهر و پدر نجیب‌ترین و ملایم‌ترین مرد است ـ به انگلس می‌خوانیم:

«از در و دیوار بر سرم بلا باریده، اما تازه حالا معنای بدبختی را فهمیده ام.»*****

در همین حال و روزگاری که ذکر شد، سرمایه را می‌نویسد، مبارزه طبقاتی در فرانسه و هجدهم برومر را نوشته است. صدها مقاله می‌نویسد و در عین حال برای کودکانش هم قصه «مردی را که دکان جادویی داشت، اما هرگز پولِ سیاه درجیبش نبود» می‌نویسد.

شبحی در همه جای کتاب جنایاتِ حزبی به گونه‌های متفاوتی سرگردان است، آوای منقسم و متکثر:

در بزمِ عیشِ و مداحی حاکمان، درنمایشِ قرمزین آدم‌ها و مترسک‌ها و شعارهای‌ بی‌زبان، در زخمهای روح و شکنجه‌گاه‌های جانیان، در نعره‌ها و پولیگون های شهیدان، درلحظه‌های ایستاده‌گی ارادی زندانیان، درنامهِ پویا، در شعرِ سرمد و...

سخنِ آخرِ کتابِ جنایاتِ حزبی اوجِ یک داستان است:

زمین خاموش

آسمان خاموش

کنیزکی درمتن و دربرابرمردِ محکوم.

کنیزکی زیبا، ولی زشتخو و وابسته به فرمانروایان.

درآن‌سوی متن شهخانمی جوان- فرمانروای کشوری و دلبستهِ غلامی.

صدایی در پسمنظر جاری‌ست:

زمین چُپ است

آسمان چُپ است

کنیزک می‌خواند:

جستجو چیست

آرزو چیست

شهخانم هم زمزمه می‌کند.

خون از کلک‌های متن‌گزارـ انگار در همان حال می‌نویسدـ می‌چکد.

کنیزک از خاموشی بیزار است و از صدای مرد ارضا می‌شود،

با متنِ موسیقی از درونِ خودش همصدا می‌شود.

شهخانم درفورانِ احساسات و جنون

ومرد درفورانِ خون

متنِ موسیقی و صدا را باگوش‌های متفاوت می‌شنوند.

سویس - دوازده جنوری دوهزاروده

* ازکتابِ جنایاتِ حزبی نوشتهِ محمدشاه فرهود.

** همان‌جا.

***همان‌جا.

****همان‌جا.

***** از مقاله ـ دیداری از کارل مارکس ـ نوشتهِ ماریوبارگاس یوسا.

تذکر: کتابِ جنایاتِ حزبی در چاپِ بعدی در تصحیح واژه‌ها، دربرابرهای واژه‌ها برای خواننده فارسی زبان، درجابه‌جاییِ نشانه‌ها و درکل ازنظر شکل به ویرایش جدی نیازمند است.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • متاسفانه نویسنده این مطلب نتوانسته معرفی جامعی از این کتابی که از آن سخن می گوید به خواننده ارائه کند. برخی نویسندگان ما به این اندیشه اند که قلمبه سلمبه گویی هنر است و سخنان نا مفهوم زدن، فضل و کمال آدمی را نشان می دهد.

    به جای سرهم کردن سخنان شعرگونه بهتر نبود با شفافیت و روشنی چند کلمه راجع به محتویات کتاب می نوشتید؟ به نظر من شما نثر را با شعر، عوضی گرفته اید.

    اگر دفعه دیگر کتابی را معرفی کردید، بهتر است نخست در ذهن خود حرف های خود را جمع بندی کنید سپس روی کاغذ بریزید.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس