صفحه نخست > دیدگاه > ماجرای کشته شدن زن وفرزندان دکتورصالح محمد زیری به روایت خودش

ماجرای کشته شدن زن وفرزندان دکتورصالح محمد زیری به روایت خودش

گوربز خان "عطاخیل "
يكشنبه 2 جنوری 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

منبع: خاطرات نیم قرن

نویسند: دکتورصالح محمد زیری

ترجمه وتلخیص: گرربزخان عطاخیل

یک سال قبل دوست نهایت ارجمندی که خودش نیز روزی وروزگاری ازهم سلولها ورفقای دوران زندان داکتر صالح محمد زیری میباشد کتاب بس ارجناکی را ازآقای زیری هدیه فرمودند که بالوسیله میخواهم ازین لطف فرهنگی آندوست عزیز ابراز شکران وامتنان نمایم. البته نظر به وعدهء که به آن دوست عزیز نموده بودم که بخش های مهم وعمدهء این کتاب را ترجمه مینمایم متاسفانه براثر تراکم موضوعات دیگر این کار اندک به تأ خیر افتید وازین بابت سخت نزد آن دوست گرامی شرمنده ام اما بازهم تعهد خودرا ازطریق سایت کابل پرس? برای شان یک بار دیگر تجدید نموده واین را برایشان وعده میدهم که درآینده دربارهء این کتاب ارزشمند که دارای هشتصد وپنجاه پنج صفحه میباشد سخنان زیادی دارم.

درین مبحث کوتاه میخواهم بصورت خلاصه و گذرا فاجعهء اسفبار شهادت خانم هاجره زیری همسر شهید داکتر زیری واولادهایش درزمان حکومت مجاهدین وراکت پرانی های گلبدین خان که درمنطقهء مکروریان با سه تن از اولادهایش به فجیع ترین صورت سلاخی گردیده وجام شهادت نوشیدند تلخیص وترجمه نمایم. آنچه که داکترصالح محمد زیری درباره این حادثهء هولناک بیان داشته است چنان معلوم میشود که خود او درزمان گردن بریدن زن واولادهایش درمنطقه سوات پاکستان تشریف داشته است. این قلم چند باریکه ازنزدیک با محترم داکتر صالح محد زیری ملاقی شده ام چنان درک کردم که او خودش درین باره هیچ علاقه ندارد که صحبت کند بناء برای جانب مقابل نیز اخلاقا ایجاب نمی کند که اورا به زور وادار سازد تا دربارهء آن حادثهء دردناک لب به سخن بگشاید. اما آنچه که درین کتاب ازقلم خود آقای زیری تراوش کرده است پاسخ گوی همه سوالهاست وحاجت هیچ تحقیق وکنجکاوی اضافی را نمیکند. ازخلال این نوشته میتوان گفت که خواننده به کنه مطلب پی میبرد ومیداند که قاتل ویا قصاب بی رحم این تراژیدی کی بوده وآبشخور فکری او ازکدام سازمان آب خورده است.

خانم هاجره زیری واولادهایش نه دراثر شلیک راکت بلکه با چاقو گردن خودش واولادهایش بریده شده بود. هرچند داکتر زیری درکتاب خویش شخصا هیچ جناح مشخصی را مسؤول این فاجعه ندانسته است اما وقتی که کتاب را از اول تا آخرخواندم درک کردم که این وحشت وبربریت جز کار شبکه های آدم کشی گلبدین خان کار هیچ گروه دیگرنمی تواند باشد. زیرا داکترزیری قبل ازسفرش جانب پشاور دو بار با فرمانده مسعود ویکبار هم با برهان الدین ربانی ملاقات کرده بود. داکتر زیری درملاقات اولش با مسعود به صراحت شکایت میکند که او ازتبلیغات نشراتی دولت دربارهء خلقی ها ناخرسند است که همهء خلقی ها را متحد حزب اسلامی معرفی کرده اند. مسعود به خنده میگوید: داکتر صاحب این نشان زن های ماهر اگر خلقی ها نیستند پس چه کسانی هستند که ما شاء الله سوزن هم از دید شان خطا نمی خورد. داکتر زیری میگوید: قبول دارم اما اینکه تمام خلقی هارا شما متحد گلبدین حکمتیار دررادیو و وسایل اطلاعات جمعی معرفی میکنید منصفانه نیست و واقعیت ندارد. من خودم یکی ازرهبران جناح خلق هستم وبا تضمین گفته میتوانم که بسیاری ازکدرهای نظامی خلقی همین حالا درشهرقرار دارند ما تصمیم گرفته ایم که درکنار هیچ یک از گروه های درگیر قرار نگیریم . مسعود ازین اظهارات ابراز رضایت میکند وفیصله میشود که باید درنشرات رادیوئی وتلویزیونی ومطبوعاتی به عوض کلمهء خلقی ها (تعدادی ازخلقیها) بکارگرفته شود. درهمان جلسه تصمیم به این گرفته میشود که عبدالرشید آرین فرد ارتباطی میان مسعود وخلقی ها وظیفه بگیرد تا اگر صاحب منصبان خلقی که درصف حزب اسلامی قرار داشته باشند آنها را وادار به ترک مخاصمه نموده واز آنها بخواهد که دست ازهمکاری با حزب اسلامی بردارند. اما جنگها وائتلاف های مقطعی شدت کسب میکند. وداکترزیری تصمیم میگیرد که به پاکستان برود وآنجا بخاطر نجات خود واولاد خود درمناطق پشتونخواه کدام اپارتمان را بطورمقطعی به کرایه گرفته والی ختم جنگها در آنجا بماند. داکتر دزیری باخانمش هاجره به این توافق میکنند که اول شخص داکتر به پشاور برود وامکانات زنده گی را درآنجا مهیا کند وبعد فامیل را انتقال دهند. اما بعداز مدتی که داکتر زیری درپاکستان است پسرش همایون ازکابل نامه ای ازمادرش هاجره را با خود آورده وبه داکتر زیری میدهد. داکتر زیری ازهمایون پرسید که چرا مادرت ودیگر اعضای فامیل نیامدند همایون میگوید که تمام جوابها درین خط موجود است . زمانیکه داکتر زیری خط را بازمیکند میخواند که اخانم هاجره ازقول طفل خردسالش نوشته است که پدر! اوضاع چنان معلوم میشود که جنگ ها رو به اختتام است وآمد ورفت نماینده گان ملل متحد ومذاکرات با سران درگیر آغاز شده است خدا مهربان است که جنگ ها ختم شود مادرم میگوید که من تصمیم آمدن به پاکستان را ندارم خودت نیز هروقتی که از دیدن دوستان وآشنایان سیر شدی باید باهمایون بخیر وعافیت یکجا برگردی.

خانم هاجره درنامه اش ازقول طفل خردسال داکتر زیری بنام ارسلان می نویسد که هوا خیلی گرم است خدا داند که درپاکستان زنده گی ما درین گرمی چگونه بگذرد پس بعد ازدیدن دوستان ورفقا با همایون یکجا بخیر به کابل برگرد. اما داکتر زیری با پسرش همایون بصورت عاجل برنمی گردد. داکتر زیری تمام وقت خودرا صرف دیدار با رفقای سابق حزبش ، دیدار با رشید جلیلی وشهنواز تنی ونظرمحمد میکند تا مگر بتواند یک سازمان منظم ومستقل را بنیاد بگذارند. درین مرحله آقای زیری بحیث شخصیت سرشناش پشتونی دربین حلقات ناسیونالیست های پشتون با اجمل ختک، افراسیاب ختک ونماینده گان محمود خان اچکزی درپشاور نیز دید وبازیدهای رسمی میداشته باشد. دریکی ازملاقاتها افراسیاب ختک به داکترزیری میگوید: که قراین نشان میدهد که پاکستان قوایش را داخل افغانستان کند واین حق مسلم پاکستان است زیرا بی امنیتی وبی ثباتی درافغانستان امنیت پاکستان را نیز به مخاطره انداخه است. اینکه آیا سایر کشورهای همجوار افغانستان قوای شان را داخل خواهند کرد یانه هنوز چیزی گفته نمی توانم.

نظربه اظهارات داکتر زیری درین کتاب او بعدازسفرش به پاکستان با فیض الله کاکر نمایندهء گلبدین درپشاور رسما ملاقات میکند وازاینکه نام داکتر زیری درقطار خلقی ها وپرچمی های وابسته به دولت برهان الدین ربانی مسعود درجریدهء شهادت رفته است به اقای کاکر شکایت می برد. داکتر زیری می نویسد من به فیض الله کاکر گفتم شما مرا چرا وبکدام دلیل درجریدهء تان به اتهام همکار مسعود میکوبید درحالیکه من بخاطر کودتای شهنوازتنی که در زمان داکترنجیب الله بنام گودتان تنی حکمتیار شهرت پیدا کرد من زندانی شدم وحتی درمحکمهء ابتدائی حکم اعدام ما هم صادر شد شما مرا چرا همکار مسعود وربانی تشهیر میکنید. فیض الله کاکر به داکتر زیری میگوید که درین زمینه یک سوء تفاهم پیش آمده واو کوشش میکند که مسؤولان نشراتی حزب اسلامی را قانع سازد تا نام داکترصالح محمد زیری را ازلست افراد دیگر خارج سازند.

بعد داکتر صالح محمد زیری همان پرسشها وبحث هایرا که با فرمانده مسعود مطرح ساخته بود با فیض الله کاکر نیز مطرح میکند که چرا حزب اسلامی ازراه مذاکرات ومفاهمه مشکلات خویش را با جمعیت اسلامی حل نمیکند. فیض الله کاکر درجواب داکتر زیری میگوید که جنگ فعلی ما با دولت برهان الدین ربانی با همکاری قوای جنرال دوستم جهاد نیست بلکه مبارزه ای است برای نجات افغانستان ازخطرتجزیه. درینجا داکتر زیری نقاط ضعف مانورهای حزب اسلامی را به فیض الله خان کاکر بیان میکند ومیگوید که هرقدر این جنگ دوام پیدا میکند شهرت ومجبوبیت شما نزد مردم وشهریان کابل به زمین میخورد وهیچ نفعی برای حزب اسلامی ازین تغیرجهت ها وائتلاف های مقطعی وموقتی عاید نمیشود. فیض الله خان کاکر استدلالش این است که اگر یکبار مسعود ازکابل قوایش شکست خورد دیگر مردم پنجشیرهم به او جای نمیدهند ومسعود مجبوراست که افغانستان را ترک کند. داکتر زیری میگوید گیرم که مسعود شکست خورد آیا بعدازشکست مسعود معاملهء شما با جنرال دوستم به کجا می انجامد آیا باردیگر جنگ داخلی میان شما وقوت های جنرال دوستم در نمی گیرد. درینجا فیض الله خان کاکر بی جواب می ماند. نظربه اظهارات داکتر زیری درکتابش وی قبل ازسفرش به پاکستان دعوت گلبدین خان را مبنی بررفتن به چهارآسیاب به بهانه های مختلف رد میکند. داکتر زیری توسط اعضای سابق حزب خلق بصورت غیرمستقیم وارد تماس با گلبدین خان نیز میباشد. داکتر زیری نظربه اطلاعات این کتاب ، وی دریکی ازدوره های آتش بس نماینندهء مخفی گلبدین خان نیز به خانهء صالح محمد زیری آمده ونامهء رازمحمد پکتین را به وی می دهد تا با آرندهء خط خودرا به چهار اسیاب برساند که گلبدین خان انتظارملاقاتش را میکشد ولی داکتر زیری به فرد مذکور میگوید که محافظان دولتی تمام محل را زیر نظردارند ومن هم زیر تعقیب هستم بناء معذرت مرا به پکتین صاحب وانجییر صاحب برسانید. روز دیگر نیز یکی ازرفقا وشاگردان داکتر زیری باردیگر به خانه اش می اید وبه داکترزیری میگوید که نمایندهء باصلاحیت حکمتیار صاحب درراه است ویکساعت بعد ازرفتن او آن شخص میاید ودر را می کوبد دررا به رویش بازکن اوباخودت کارخصوصی دارد. زیری قبول میکند بعدازیکساعت یک نفر دروازه را دق الباب کرده وداکترزیری آن فرد را بخانه دعوت میکند. فرد مذکور خیلی عجله دارد تا مبادا ازطرف نیروهای امنیتی دستگیر شود او ازاقای زیری میخواهد که تصمیم خودرا زودتربگیرد. آقای زیری بار دیگر به نفرمذکور جواب منفی میدهد وآن نفر دست خالی ازخانه بیرون می شود.

اما زمانی که داکترزیری درپشاور با احزاب ملی گرای پشتون درپشاور مشغول فعالیت های سیاسی است ودرعین زمان اودرین تلاش است که اززیرباران راکتهای گلبدین خان اولادهایش را به پاکستان انتقال دهد نظر به نوشتهء کتاب چند روز قبل از وقوع حادثه افراد محافظتی داکتر عبدالحی الهی به خانهء اقای زیری می آیند اما آقای زیری درپشاور است خانم هاجره را میگویند که باید خانه را برای داکترعبدالحی الهی یکی ازمشاوران برهان الدین ربانی تخلیه کنند زیرا این خانه بعدازین متعلق به داکترعبدالحی الهی است.

ولی چند روز بعد وقتی که بادیگاردها بار دیگر میایند ودررا میکوبند هیچ کس دررا بازنمیکند یکی ازباریگاردها مجبورمیشود که دررا با زور بازکند تصادفا که دروازه بدون فشار بازمیشود یعنی اینکه قبلا قفل نبوده است بادیگاردها به درون خانه وارد میشوند اما هیچ صدائی را نمی شنوند ناگهان می بینند که اجساد مرده وسربریده های بیجان وعرق درخون درهرکنار اطاق افتیده است وسپس آنها به پولیس اطلاع میدهند که چنین حادثه ای رخ داده است.

داکتر زیری ازطریق خبرنگار بی بی سی درپشاور بنام (جان بت) که درعین حال همکار مسلکی خانم نجیبه لیمه) نظاقه پشتوی رادییو بی بی سی است به دفتر بی بی سی درپشاور فراخوانده میشود. (جان بت) خودش نمیخواهد اززبان خودش این خبر ناگواررا به داکتر زیری حکایت کند صرف ازطریق ستلایت اورا به دخترش نجیبه درلندن وصل میکند.

درین هنگام رحیم الله یوسفزی ویک عکاس پاکستانی دیگر نیزدرمحل حاضر میباشند. نجیبه لیمه بعداز یک احوال پرسی مختصر ازپدرش می پرسد که ازخانه احوال دارد یا خیر.
داکتر زیری میگوید بلی شکر خیر وخیریت است سه روز پیش محمد خان توده ای ازهاجره یک قطعه خط را آورده و خانه درامنیت کامل بسر می برد.

نجیبه میگوید :پس خبرنداری

زیری میگوید :ازچی مگر کشته شده اند؟

نجیبه جواب میدهد :بلی

زیری می پرسد :دراثر راکت؟

نجیبه میگوید :نه.

داکتر زیری می پرسد: پس به چه وسیله ای به قتل رسیده اند.

نجیبه با صدای قهرالود پدرش را عتاب کرده میگوید: مگر دیوانه شده ای پدر؟

داکتر زیری جواب میدهد که : نه دخترکم ، من دیوانه نشده ام بلکه دیوانه کسی میشود که دربرابر مقدرات الهی سرکشی نموده وبی صبری وبی قراری از خویش نشان میدهد.

نجیبه لیمه دیگر تاب نیاورده وبا گریان میگوید خدا تباه کند کسی که این بیرحمی را درحق ماکرده است وبه همین گونه لین تیلفون قطع میشود.

درینجا رحیم الله یوسفزی و(جان بت) به داکتر زیری میگویند که ما اینچنین عکس العمل عادی را دربرابر این حادثهء عم انگیر ازخودت هیچ توقع نداشتیم ما ترتیبات زیادی را گرفته بودیم که شاید تو بیهوش شوی شاید کدام حالت خطرناک دیگر بالایت بیاید اما ترا فردی یافتیم که واقعا دل کلان داری.

داکتر زیری میگوید موضوع دل کلان مطرح نیست من داکتر استم میدانم که اگر این غم را هرقدر بالای خویش سنگین بساززم سنگین تر میشود ودرعین زمان نه خانمم دوباره زنده میشود ونه هم اولادهایم پس چه فایده ازین بیقراری وسر ومو کندن .

چنانچه گفته شد داکترزیری هنوزهم هیچ جناح را رسما مسوول این فاجعه قلمداد نکرده است اما آوازه ها وبرداشت های متفاوت مردم را درکتاب خویش درج نموده است

داکتر زیری این راهم نوشته است که او هیچ علاقه ای برای شناسائی عاملان این فاجعه ندارد زیرا درراکت پرانی گلبدین ونیز قوای دولت درهردو طرف خط انسانهای زیادی به کام مرگ فرو رفتند پس اولادهای او به قول خودش ازکی بالاتر امتیاز داشت.

اما این قلم بعدازخواندن همهء کتاب به این نتیجه رسیدم که گلبدین حکمتیار ازین کاربربرانه به دوهدف خویش رسید. یکی اینکه نیروهای دولت را بریاست برهان الدین ربانی ونیزداکترعبدالحی الهی را در اذهان بدنام ساخت وازطرف دیگر عقده ء دهن کجی داکترزیری را مبنی برعدم اطاعت از امر امیرالمومنین پشتونی حل نموده و جزایش را داد وبه عقیده خودش جهاد مبارکی را انجام داد. اما بعدازنشر این کتاب به قلم داکتر صالح محمد زیری، گلبدین خان بار دیگر ناکام ماند. زیرا با تسلسل وقایع که نویسنده ازخود بیان داشته است خواننده درک میکند که کشتن اولادهای معصوم وبیگناه بشمول مادرشان به هیچ صورتی کار افراد مسعود نمی تواند باشد زیرا اگر آنها قصد کشتن زیری را میداشتند درهمان اوائل این کاررا میکردند درحالیکه مسعود به افرادی مانند داکتر زیری نظربه دلایلی که درین کتاب آمده است ضرورت داشته است تا حد اقل بتواند نیروهای نظامی خلقی متحد گلبدین را ازصف محاربه خارج سازد. ودوم اینکه نفس موجودیت یکی ازرهبران پشتون تبار خلقی در زیر سایهء حاکمیت برهان الدین ربانی ومسعود تبلیغات زهراگین تلویزیون چهارآسیاب را که گویا مسعود وربانی دشمن همهء پشتونها اند نقش براب میساخت. پس برای گلبدین حکمتیار بهترین فرصت مساعد شد تا انتقام خویش را ازین پشتون سرکش به نحوی ظالمانه ای بگیرد ودرعین حال رقبای سیاسی خویش را در اذهان پشتونها بکوبد. واما آیا هست وجدانیکه به این شعرگوش دهد وآیا هنوز آن اجرا کننده گان این دستور حیوانی زنده اند واین شعررا خواهند خواند؟ :

خون ناحق دست ازدامان قاتل برنداشت

دیده باشی لکه های دامن قصاب را

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • احترام و سلام .

    بلی این حقیقت دارد که یک تعداد خلقی ها بخاطر منافع خود و خانواده های شان و در عین حال بخاطر منافع گروه خودشان و کم وتم از ترس حاکمیت متلق حزب اسلامی با شورا نظار ارتباطات داشت از جمله رشید ارین زابلی .

    از همین رو الی ششماه حاکمیت سیاه طالبان که من در کابل بودیم ایشان نیز در کابل حضور داشتند تنها از سبب احتیاط گاهی در خیرخانه و کارته پروان گاهی در مکروریان در خانه خوداش بسر میبرد او گهگاهی مبالغی را از شورا نظار برای امرار معاش دریافت میکرد از همین رو بود که بدون درد سر تا زمان طالبان در کابل در امنیت نسبی بسر برد . چند باری در مندوی تهیه مسکن با ایشان ملاقی و جر وبحث و شکایت های بین ما رد و بدل شد .....

    اما داکتر زیری یکی از افراد مطرح خلقی ها !!! حین ناکام سازی کودتا خان تنی خان ایشان را دوستان نزدیکم (خاد) که از قبل خود , تلیفون , رفتار و کردار اش را زیر نظر داشتند حینکه کودتا در حال ناکام شدند بود اما زیری بیچاره بی خبر از همپاشی و هماهنگی و فرار رهبران نظامی کودتا دست به تلیفون برده و از داکتر نجیب خواسته بود تا هر عاجل قدرت را به حزب (خلقی های سور و زرغون) تسلیم و منتظر سر نوشت اش باشد تا کمیته انقلابی در باره اعمال ... خائینانه اش تصمیم بگیرد اینجا بود که نجیب دستور باز داشت رابه کارمندان امنیت صادر در دقایق کوتا داکتر زیری را با دستان بسته از محل که تیلفون کشیده بود و نثار کردن چند مشت و لگد به حضور داکتر پیش کردند.... داکتر کارمندان بی تجربه و جوان امنیت را سرزنش نموده که چرا با ریش سفیدی چون زیری صاحب این چنین بر خورد نادرست کرده اند ...

    اما قتل بی رحمانه زن و فرزند زیری و هر فردی از هر گروه و حزبی که باشند عمل جنایتکارانه غیر اخلاقی غیر انسانی اسلامیست و یک جنایت حساب شده و قصی القلبی وجنون طرف را نشان میدهد من شخصا با زیری و افراد و اشخاص که بمثل زیری در چنین حالت قرار گرفته اند غم شریک ام .....

    • خان عزيزاين غم همه ماست.اينقدر شداد و خونريز ...نميدانم جه نامى بالايش بكزارم , درقلم نميكنجد.سخت ترين فاجه ضد انسانى است كه من براى دشمنم روادار نيستم.با خودش اكر حسابى داشته باشد ولى اين طور سر بريدن زن و طفل ولو خودش هركاره كه باشد,قابل توجه نيست.اين عمل وحشيانه كار تربيه شده كان اى اس اى است .سر بر ها تنها همان ها هستند.اين اولين بار است كه از نوشته جناب عطاخيل ازين جنايت بزرك من واقف ميشوم. واى به اين ملت و افسوس به اين مردوم .جه كارى است كه بالاى ما نميكنند.اين همه بازى هاى اى اس اى است.افغان اين كار را كرده نميتواند.كرجه كلبدالدينى ها خيلى قتل كردند.در كردو بغلان به هزاران نفر را از موتر ها بايين ميكردند فورى ميكشتند.بشتونهاى ناقل ياد ميشدند و هزارها مثال ديكر است.

  • تجاوزی رژیم وحشی فاشیست دکتر نجیب به یک زن افغانستانی

    http://www.youtube.com/watch?v...
    جنانیت کا ر نجیب دو میلیون افغانستانی راه شهید ساختن هموطنان محترام لطفاً این فیلم نگاه کنند

    • vdo دروغ است پنجشیری ها از این چیز ها زیاد جور کردن . عسکر که بچه را قفاق میزنه همه این ها دروغ هستند . به عسکری به زور میبردند او ادم های ره که از خدمت فرار کرده ده زیر قبر عبدالرحمن خان صبح تا شام چرس میکشیدند .

  • در پاسخ نامه اى از كابل ؛ جوابنامه آقای گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان

    .....ميثاق طرحى براى مذاكره با دولت نيست، طرحى به نام ميثاق ملى براى نجات افغانستان است، براى توافق تمامى گروههاى افغانى بر حل جامع بحران ارائه شده.....
    ارسالی هواداران حزب اسلامی

    بسم الله الرحمن الرحيم

    يادداشت:يکى از کارکنان جوان و متعهد حزب اسلامى افغانستان در حوزه مرکزى کابل که همين اکنون فعالانه مصروف اداى مسئوليت هاى ايمانى اش در داخل مى باشد، سلسله سؤالاتى را خدمت محترم حکمتيار صاحب امير حزب اسلامى افغانسان تقديم نموده که برادر حکمتيار نيز مشفقانه به پاسخ ايشان پرداخته اند. اينک صفحة جوانان روزنامة شهادت متن سوالات آن برادر و جوابهاى همه جانبة امير حزب اسلامى افغانستان را خدمت خوانندگان محترم روزنامة شهادت تقديم ميدارد.
    اداره
    سوالات
    (١) شما در سياست گذارى هاى خود تنها افغانستان را در نظر گرفته ايد؟ در حاليکه ما مکلف به ساختن نظام اسلامى در جاهاى ديگر نيز هستيم.

    (٢) در صحبت ها و رسايل تان به همسايگان افغانستان وساير کشور ها اطمينان ميدهيد که اگر شما به ما کارى نداشته باشيد ما هم با شما کارى نداريم.
    (٣) در صورتيکه اتحاد با حرکت هايى که با ما هم روش هستند و در پهلوى ما در مقابل دشمنان صليبى ما مى جنگند کار مشکلى نخواهد بود، چرا اين کار تا حال صورت نگرفته است؟
    (٤) در بارۀ ماده پانزدهم ميثاق ملى نجات شما گفته بوديد که مانه نيروهاى خارجى را در افغانستان مى خواهيم و نه جنگجويان خارجى را (که اشارۀ به مجاهدين القاعده است) ملاحظۀ دارم، اميد است که درين مورد وضاحت بدهيد.
    (٥) اگر ميثاق ملى نجات تنها طرحى براى مذاکره با دولت نامنهاد باشد از رهگذر ريخت وبافت نامناسب اعتقادى، فکرى و اخلاقى تشکيلات دولتى، اين طرح مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت.
    (٦) چگونه شما به ديگران تضمين مى دهيد که اجازه نمى دهيد که افغانستان پايگاهى براى مجاهدين خارج از افغانستان تبديل گردد؟
    (٧) چطور شما پيام تان با اعضاى پارلمان فرانسه را با جمله (اعضاى محترم پارلمان فرانسه) آغاز نموده ايد؟
    (٨) آيا شما کسى را براى کار و فعاليت برعليه نظام در داخل فرستاده ايد، اگر چنين باشد راه حل شرعى آن چگونه خواهد بود؟!
    پاسخ هاى برادر حکمتيار
    برادر ارجمندى از كابل نامه مبسوطى ارسال داشته و پرسشهايى در رابطه به برخى از مواضع حزب داشت كه در جواب و پرسشهايش عرايضى به اين شرح داشتم:

    • نامه مفصل تان را دريافت كردم، براى موفقيتهاى مزيد تان دعاء مى كنم.
    • شايد مطالعه بيشتر كتب و نشرات حزب اسلامى و مرامنامه اش شما را كمك كند تا پاسخ لازم به تمامى پرسشهاى تان را بيابيد. در رابطه به پرسشهاى مندرج نامه تان با اختصار عرض مى كنم:
    • خدا گرايى با مليت گرايي منافات دارد، مسلمان نمى تواند خود را در محدوده قوم، ملت و منطقه محدود كند. پروردگارش رب العالمين است، پيامبرش رحمة للعالمين، و مأموريتش اقامه دين در تمامي دنيا و تمامى ابعاد زندگى. هيچ شكى در اين نيست كه سرحدات كنونى كشور هاى اسلامى از سوى استعمارگران مخصوصاً بريتانيا وضع شده، براى هيچ مسلمانى قابل اعتبار نخواهد بود. ولى بايد متوجه باشيم كه اسلام به مبارزه تدريجى توصيه مى كند، به تدريج بايد دائره مبارزه را فراختر ساخت و شعار ها را مطابق آن عيار كرد. پيامبر عليه السلام نخست با قريش جنگيد، بعد با بقيه قبايل عرب و سپس با روم. شعارهاى هر مرحله از ديگرى تفاوت داشت. نخست بايد مدينه (مركز) درست كرد، سپس دائره آن را فراختر و فراختر ساخت، و كار را تا درگيرى با روم و فارس رساند، كسيكه مدينه ندارد و با روم و فارس مى جنگد كارش نه با رهنمود هاى قرآن سازگار است، نه با سنت پيامبر عليه السلام و نه با عقل. برخى چنان اند كه مفاهيم و شعارها را خلط مى كنند، شعار يك مرحله را در مرحله ديگر سر مى دهند و مأموريت يك مرحله را مربوط مرحله ديگر مى گيرند و مرتكب اشتباهات جبران ناپذير مى شوند. قبل از فرارسيدن وقت مناسب جنگ بر جنگ اصرار مى ورزند، در اثناى لزوم دوام جنگ بر صلح با دشمن پافشارى مى كنند، در مرحله اى كه صلح مفيد باشد خواهان دوام جنگ مى شوند، ميان حالت جنگ، مجادلات لفظى و دعوت و مقتضيات هر يكى نمى توانند تفكيك كنند، احكام مربوط به يك حالت را بر حالت ديگرى اطلاق مى كنند.
    • اين رهنمود قرآن است كه اگر كسى با ما نجنگد با او نه جنگيم، تفصيل آنرا در تفسير آيات 90-91سوره النساء مطالعه كنيد. پيامبر عليه السلام در اثناى جنگ با قريش با خيلى از اطراف ديگر معاهدات عدم تعرض داشت. حرف كسانى را نشنويد كه خود را بيش از پيامبر عليه السلام و صحابه ﷸ انقلابى و ملتزم جلوه مى دهند. نه ما از اينها ايم و نه آنان از ما، ما مجاهديم و راه و روش ما همان است كه كتاب خدا و سنت پيامبر عليه السلام ترسيم كرده. ما هم به جنگ باور داريم، هم به صلح، هم به مفاهمه و مذاكره آبرومند با دشمن، هم به مجادله و مباحثه احسن با دشمن، هم به دعوت مردم به اسلام به شيوه نيكو، ولى هر يكى در وقت مناسب خودش و به شيوه مناسبش و با درنظرداشت برخورد طرف مقابل. كسيكه در روشش صلح است و جنگ نيست، بي راهه رفته و اسلام را نشناخته، كسيكه به جنگ باور دارد و به صلح نه، حتى با مسلمان نيز مى جنگد و حتى درمسجد نيز عمليات انتحارى انجام مى دهد، بدون شك جنگنده و انقلابى كودن است، كسيكه براى گفتن به ديگران جز جنگ پيامى ندارد، جنگجوى بى هدف و اماتور است.
    • ما به وحدت تمامى نيروهاى مؤمن در افغانستان و تمامى جهان باور داريم و نسبت به آن احساس مسئوليت مى كنيم، طرحهاى جامعى در اين رابطه ارائه نموده وتلاشهاى زيادى داشته ايم و با وجود برخوردهاى ناسالم ديگران به تلاشهاى خود ادامه خواهيم داد، ولى در نظر داشته باشيد كه موفقيت در اين راستا به موافقه طرفهاى ديگر نيز مربوط است. چه كنيم كه برخى با روسها و كمونيستها ساختند، با انگليسها ساختند، ولى با حزب اسلامى جنگيدند، ديروز جنگيدند و امروز در حالى مى جنگند كه كشور از سوى نيروهاى صليبى اشغال شده. در قضاوتها، تحليلها و ارائه نظرات بايد واقعيتها را در نظر داشته باشيم.
    • ما غرض رد تبليغات دشمن كه مى گويد با خروج قواى ناتو افغانستان به پايگاه القاعده تبديل خواهد شد گفته ايم كه نخست تعداد افراد القاعده در مجموع اين منطقه به صد نفر نمى رسد، قابل توجيه نيست كه براى كشتن و بستن صد جنگجو يكصد و پنجاه هزار سرباز تا دندان مسلح شما در افغانستان باشد. ثانياً اگر شما خارج شويد دليل حضور جنگجويان غير افغان نيز منتفى خواهد شد، ما تضمين مى كنيم كه ايشان نه در افغانستان پايگاه داشته باشند و نه جنگجو، واقعاً اين كار را مى كنيم، و آن را كاملاً مطابق رهنمودهاى قرآن و سنت پيامبر عليه السلام مى شماريم، چون معتقديم كه در آن صورت ضرورت چنين پايگاهها و جنگجوها بطور طبيعى منتفى مى گردد. اين معاهده به اين معنى هرگز نخواهد بود كه ما از اسلام و مسلمانان در سائر نقاط دنيا دفاع و حمايت نه كنيم. ما إن شاء الله مسئوليتهاى ايمانى و اسلامى خود را در برابر تمامى مسلمانان دنيا اداء خواهيم كرد، هر يكى را در وقت و محل مناسبش و با توجه به توان خود. پيامبر عليه السلام پس از امضاى معاهده حديبيه با قريش حتى كسى را به آنان سپرد كه مسلمان بود و به مسلمانان پناه آورده بود.
    • ميثاق طرحى براى مذاكره با دولت نيست، طرحى به نام ميثاق ملى براى نجات افغانستان است، براى توافق تمامى گروههاى افغانى بر حل جامع بحران ارائه شده.
    • ما از مبارزات و قربانى هاى تمامى گروههاى اسلامي در تمامى جهان حمايت مى كنيم، هر چند با روشهاى آنان موافق نباشيم، ما با اين هرگز موافق نيستيم و آن را مفيد نمى شماريم و مجوزى در قرآن و سنت براى آن نمى يابيم كه عمليات مجاهدين منتج به تلفات غير نظاميان شود، هر چند اين غير نظاميان تحت سلطه دشمن زندگى كنند، با انفجارات در مساجد، مدارس و محلات ازدحام مردم موافق نيستيم، هر چند در آن بدترين دشمنان اسلام كشته شوند. اين مطالب را هم به طالبان نوشته ايم، هم به القاعده تذكر داده ايم و هم در پيامها و مصاحبه ها به آن اشاره كرده ايم.
    • در پيامها و دعوت نامه ها نوشتن محترم به كافر هيچ مانع شرعى ندارد، كسانى كه گمان مى كنند پيامبر عليه السلام در اثناى ملاقات با غير مسلمانان هيچ تحيه اى بر زبان نمى آورد و هيچ جوابى به سلام آنان نمى گفت؛ ادعاء شان بى بنياد و نادرست است، قرآن به ما رهنمايى مى كند كه در جواب سلام آنان جواب ما بايد بهتر از آنان و يا اقلاً مثل سلام آنان باشد: وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسنَ مِنهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ حَسِيباً . النساء:86 رهنمود هاى قرآن چنان است كه در اثناى درگيرى با دشمن قاطعانه عمل كنيم و جواب ما به دشمن جدى و تند و تيز باشد، نه سنگر را ترك گوييم، نه فرار كنيم و نه تسليم شويم، بكشيم و كشته شويم، زمانى كه معاهده اى با دشمن مى بنديم بايد بر عهد و پيمان خود صادقانه بايستيم و از غدر و خيانت خوددارى كنيم، وقتى مجادله لفظى با آنان داريم با بهترين شيوه آنان استدلال كنيم، نه غضبناك باشيم، نه برخورد خشن داشته باشيم، نه الفاظ ركيك و نامناسب بكار گيريم، و زمانيكه آنان را به اسلام دعوت مى كنيم با كمال ترحم و عاطفه و چون دعوتگر دلسوز عمل كنيم، در اين مرحله تمامى كلمات خوب و زيبا را مى توانيم بكار گيريم و بايد از هر حركت و لفظى كه حساسيت مخاطب را بر مى انگيزد خوددارى كنيم، در اين مقام بكار گرفتن كلماتى چون برادر عزيزم، دو ست عزيزم، فرزند عزيزم، و سائر كلمات نه تنها مانعى ندارد بلكه با ارشادات اسلام مطابقت كامل دارد و تقاضاى حكمت همين است، قرآن مى فرمايد: ادْعُ إِلى سبِيلِ رَبِّك بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظةِ الحَْسنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ‏ النحل: 125
    وَ لا تجَدِلُوا أَهْلَ الْكتَبِ إِلا بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ ... العنكبوت: 46
    بنابر يك روايت رد كلمه سلام به كافر صحيح نيست، اگر اين روايت صحيح باشد فقط از بكار گيرى اين لفظ بايد خوددارى كرد و بجاى آن الفاظ زيبا و مناسب ديگر را بكار برد، به اين نيز متوجه باشيم كه وقتى در جواب (السلام عليكم) كسى بگوييم (و عليكم)، اين خود به معنى بكار بردن كلمه سلام است نه چيز ديگرى. اگر پيامبر عليه السلام اين جواب را به سلام يك يهودى گفته ما نيز بايد آن را بگوييم. به اين نيز متوجه باشيم كه پيامبر عليه السلام در برابر جنازه يهودى ايستاده و در جواب پرسش كسى كه اين كار برايش تعجب آور بود فرمود: انسان است.
    • اگر پيام به پارلمان فرانسه را به دقت بخوانيد پى خواهيد برد كه اين آيا اين پيام دوستى و احترام است يا پيام تند و تيز و كوبنده ولى حكيمانه به يك دشمن. شايد يكى از دلائل عمده فيصله حكومت فرانسه در رابطه به اخراج قوايش ازافغانستان همين پيام باشد. تحليل برادران مقيم فرانسه و اروپا همين است.
    • ما هيچ كسى را غرض كار در نظام كابل نفرستاده ايم، و در اصل با كار در چنين نظامى موافق نيستيم، ولى اگر كسى خود و بنابر مجبوريتهايش در نظام كار مى كند به او مى گوييم: اگر از دفتر كارت سنگر مبارزه بسازى اميد است خداوند كريم لطف كند و شما را در صف مجاهدين قبول كند.
    خداوند كريم حافظ و ناصر تان. بااحترام

    • گلبدین خان ! هیچ سخنی نمیتواند به اندازه این شعر زیبا از شبگیرعزیز پاسخ گوی میثاق نامه رسوای تو گردد !!

      بخوان و لذت ببر که مردم اوغانستان در شأن تو و در خور اوصاف تو چی جانانه شعر می سرایند و چی جانانه میخوانند .

      یکطرف دعوای کرسی ریاست میکنی ++ یکطرف آهنگ قتل عام ملت میکنی

      یکطرف آیات قرآن را تلاوت میکنی ++ یکطرف خونریزی و جنگ وخصومت میکنی

      هرچه میخواهد دلت از بهر ملت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      تیر های آتشین بالای مردم ریختی ++ بمب های بی هدف بیجا و سرگم ریختی

      خون خلق بیگنه را بی ترحم ریختی ++ زهربغض خود برون چون مارو گژدم ریختی

      سخت میرنجی اگر گویم رزالت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      سنگ وچوب و آب و خاک شهر خونین کرده ای ++ بام و در را یک قلم از خون رنگین کرده ای

      اندرین فن سبقت از یاران پیشین کرده ای ++ این عجب کاین کار ها از خاطر دین کرده ای

      قتل مردم را به عنوان عبادت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      خانه خانه شاهد آثار ویرانی توست ++ کوچه کوچه ماتم از اعمال انسانی توست

      خود پسندی جوهر احساس وجدانی توست ++ قتل وغارت نقطۀ ارج مسلمانی توست

      دایما با خون مظلومان طهارت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      پیش تو فرقی میان خون آب جوی نیست ++ قیمت آنان بچشم تو بقدر موی نیست

      گرگ هم مانند تو درنده و بد خوی نیست ++ ما دعاگوی تو هستیم هیچکس بدگوی نیست

      از خدا بیزار و با شیطان رفاقت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      ازبک و پشتون وتاجک فرقه سازی کرده یی ++ با کتاب و مکتب اسلام بازی کرده یی

      رنگ رنگ کسب وقار و سر فرازی کرده یی ++ تا مقامات ولایت پا درازی کرده یی

      میرسد روزی که دعوای نبوت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      خون آدم پیش تو آب کثیفی بیش نیست ++ در نگاهت مرد و زن مور ضعیفی بیش نیست

      وحشت و ویرانگری جرم خفیفی بیش نیست ++ بچه شیطان ترا ماده حریفی بیش نیست

      زانکه دستاویز کار خود شریعت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      دل زدستت تاکه خال و خط دنیا برده است ++ عقل وهوش وعلم وفهمت را بیک جا برده است

      دین و ایمانت نه پنداری که تنها برده است ++ آدمیت را هم از دست تو جا برده است

      بسکه در وحشی گری خویش جرأت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      برتو می زیبد اگر لاف لپ و جپ میزنی ++ هر قدر از طول و عرض خویشتن گپ میزنی

      اینکه در وقت ضرورت خویش را خپ میزنی ++ یاکه خود را از کنار راستی چپ میزنی

      نوع دیگر گویی ابراز مهارت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      در فنون کشت و خون بسیار لایق بوده یی ++ بی غم از درد سر مخلوق و خالق بوده یی

      در سر اندازی تو دارای سوابق بوده یی ++ رهنمای دزد و اوباش و منافق بوده یی

      دیگران را اندرین مورد ملامت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      یک درخت از فیر راکت های تو ایستاده نیست ++ نیست دیوارو دری کز دست توافتاده نیست

      غیر ویرانی زخیرات سرت آباده نیست ++ گرچه ویران کردن یک شهر کار ساده نیست

      تو مگر این کار را در نیم ساعت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      تا به آسانی کشی از تیغ پاره پاره را ++ طرح کردی اختلاف ازبک و هزاره را

      غسل خون دادی دگر این ملت بیچاره را ++ از وطن نومید کردی مردم آواره را

      کار های در خور تحسین ملت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      یک نفس آواز مظلومان به گوش تو نرفت ++ داستان کشتن طفلان بگوش تو نرفت

      قصه در دادن پیران بگوش تو نرفت ++ داد و فریاد مسلمانان به گوش تو نرفت

      بسکه خون خلق را پامال شهرت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      همچو کفتر در هوای خود معلق میزنی ++ دردل از خوشحالی بسیار دم پق میزنی

      خون ناحق ریختن را مهر بر حق میزنی ++ عالمانه بین یک ملت خودت شق میزنی

      ابتکار تازه یی در راه وحدت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      سختی تار بروتت در پی جبریل نیست ++ زور دست و پای تو دردست و پای فیل نیست

      در جهانسوزی خشمت جای قال و قیل نیست ++ یکسرمو از کمالات تو نا تکمیل نیست

      مو بمو قانون جنگل را رعایت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      مرد و زن را از وطن اخراج کردی خوب شد ++ خانه هارا یک به یک تاراج کردی خوب شد

      پیش تیرت هر چه را آماج کردی خوب شد ++ زود تر آهنگ تخت و تاج کردی خوب شد

      میرود فرصت اگر در کار غفلت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      بس که دیدم بار ها سوگند آسان خوردنت ++ نیست فرقی در میان نان و قرآن خوردنت

      اینچنین آسان بود خون شهیدان خوردنت ++ نیست مشکل بعد ازین مال یتیمان خوردنت

      زانکه از غارت گری احساس لذت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      کوچه کوچه لاشه انسان فراهم کرده یی ++ خانه خانه رنگ رنگ از خون آدم کرده یی

      پیکر ملت زبار کشت و خون خم کرده یی ++ کار بربادی کشور را منظم کرده یی

      میکشی و زنده میسوزی قیامت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      عاقلانه تاکه تیغ زور گویی آختی ++ بی هراس و با شهامت قتل عام انداختی

      مشفقانه بر سر مردم قیامت ساختی ++ گردن خود را به هر صورت که شد افراختی

      هر رقم خواهد دلت مشق سیاست میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      رحمت حق کرده است بر دست و پای تو نزول ++ دوستی بسیار داری با خدا و با رسول

      بندگی و نذر و قربانی و خیراتت قبول ++ یک مسلمان نیست از رفتار تو خاطر ملول

      دسته دسته خلق را راهی جنت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      راست گویم تاکه تیغ مامون کردی برون ++ داد و فریاد از نهاد مرد و زن کردی برون

      نام صلح و امنیت را از وطن کردی برون ++عاقبت مالی الضمیر خویشتن کردی برون

      که بطور مستقل شوق زعامت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      حق مردم را بنام خود مسجل کردنت ++ مرحبا آینه وجدان و صیقل کردنت

      نور ایمانت و سر تا پای بل بل کردنت ++ نیست بیجا دعوای چوکی اول کردنت

      آن تویی آخر که ترک شان و شوکت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      مهربانی های تو از حد فزون شد یا نشد ++ از درهر خانه جوی خون برون شد یا نشد

      در دماغت شورش گرم جنون شد یا نشد ++ مرد وزن قربانی توفان خون شد یا نشد

      یا که خالی بار زنبیل نزاکت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      چور و غارت را کمال کامرانی گفته یی ++ قتل و وحشت را نشان قهرمانی گفته یی

      ننگ و ذلت را نمود زندگانی گفته یی ++عقل و منطق را دلیل ناتوانی گفته یی

      وقت خود را صرف انواع نصیحت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      چیست پیشت آدمیت معنی بیگانه یی ++ با خدا میثاق بستی خرمن بیدانه یی

      عدل و تقوا از روایات کهن افسانه یی ++ بوعلی وقت باشد پیش تو دیوانه یی

      همره روح الامین گویند صحبت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      پیش تو دیوار مسجد پایه پل دشمن است ++ در نگاهت مرد و زن از جزو تا کل دشمن است

      هرکه نبود عاشق چوروچپاول دشمن است ++ خوب میدانی که خلق شهر کابل دشمن است

      زان سبب بوده که بمباران به شدت مینکی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      جان فشانی در ره اسلام کردی واه واه ++ زیر آتش کوچه را تا بام کردی واه واه

      منهدم دیوار های خام کردی واه واه ++ پخته کاره های خود اعلام کردی واه واه

      رنج ملت میکشی بسیار طاقت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت می کنی

      بام و در از دست تو زیر و زبر شد یا نشد ++ کشور ویران ما ویرانه تر شد یا نشد

      فرد فرد شهر کابل در بدر شد یا نشد ++ مکتب و بازار و مسجد زیر ور شد یا نشد

      بهر خود جمع آوری اسناد شهرت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      سینۀ انصاف را با تیر همت دوختی ++ آتش آشوب را مردانه وار افروختی

      از شفقت کودکان را زنده زنده سوختی ++ بارک الله این مساوات از کجا آموختی

      مرد و زن را عادلانه یک رقم لت میکنی

      گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

      آنچه گویند از جهنم شمه خوی تو است ++ آیت قهر خدا نقش لب و روی تو است

      خوابگاه مادر ابلیس پهلوی تو است ++ روز و شب شبگیر بیچاره دعاگوی تو است

      راست در دوزخ روی روزی که رحلت میکنی

      اینهم آدرس آهنگ "گلبدین" که گوشۀ ازین شعر زیبا را جوانان اوغانستانی کمپوز نموده و سروده اند .

      http://www.youtube.com/watch?v...

    • خدمت نویسنده گرامی که بنام "حکمتیار" پاسخ گلبدین حکمتیار را در این صفحه گذاشته اند،بعد از تقدیم سلام عرض مینمایم که بخش اصلی مورد بحث عبارت از میثاقی میباشد که گویا بنام میثاق ملی بنام نجات توسط حکمتیار طرح گردیده است.جهت درک بهتر مسئله خواهشمندم اصل متن این میثاق را نیز غرض مطالعه در دسترس ما قرار بدهید.,ورنه نوشته شما مثل آنست که یک کتابی از نصف به بعد مورد مطالعه قرار بگیرد.

    • اشغال کشور ذریعه شوروی ها تحت رهبری ببرک کارمل، نشنلیزم ستمی از حالت پوشیده به شکل عریان و بیشرمانه آن تبارز نموده و خطر فوق العاده بزرگ را به وحدت ملی و تمامیت اراضی را بمیان آورد. اما بعد از شکست ننگین اشغالگران و خروج شرمنده این سوپر پاور، دستگاه جاسوسی( ک گ ب)آن با تلاشهای همه جانبه شان توانیستند تا رهبران نشنلیزم تنگ نظر ستمی به همکاری دستگاه جاسوسی غرب از حالت نیمه فعال به حالت کاملآ متجاوز آن زیر نام دفاع از حقوق اقلیتهای تحت ستم، در شورای جهادی که بعدآ بنام ائتلاف شمال شهرت یافت، باهم متحد ساختند و این اتحاد و همبستگی را ابتدآ شورای جهادی و بعد از قرار داد ننگین جبل السراج بین پرچمیهای سیاه و مجاهدین سرخ، بنام ائتلاف شمال یاد نمود، راایجاد نموده تا جاگزین مطمئن اینده باشد.
      در نتیجه اشغال اولی و تجارت بر خون افغانها، همسایه جنوبی و دشمن سوگند خورده افغانها، پاکستان به قدرت اتومی مبدل شد، در حالیکه اشغال دومی بازهم همسایه دیگر و دشمن کلتور ما ایران اخوندی را بقدرت اتومی مبدل کرد، و پاکستان را بادار کُل اختیار سرزمینهای اشغالی ساخت و حالا کلیه سرزمین اشغالی را به گدام باروت و آتش مبدل کرده و مواد سوخت این آتش پشتونها اند و عاید بیلیونها دالر بنام مقابله با همین تروریزم که خود ایجادگر آنست در کیسه پنجاب میریزد.
      در حقیقت اشغال دومی پلان قبلآ تنظیم شده ناتو به مشوره پنجاب است زیرا پنجاب در حالیکه امروز عملآ مرکز تروریستان سراسر جهان است ولی بازهم عملیات تباه کننده در قریه جات افغانستان صورت میگیرد، نه در مراکز تجمع، تربیت و پناه گاهای تروریستان یا به عبارت دیگر پاکستان. و برعلاوه پول هنگفت سالانه بحساب پنجاب تحویل میشود که گویا علیه تروریزم در مبارزه است، اگر در مبارزه عیله تروزیم نمی بود، چقدر تلفات نصیب افغانها میشد،این همه عملیات قبلآ تنظیم شده است تا در هر دو طرف خط دیورند باید پشتونها نابود شود. در غیر آن این تروریستها اگر در پاکستان تربیه، تسلیح، پناه گاه مصئون نداشته باشند و از آنجا انتقال نشوند، نه از اسمان پاین میشود و نه هم از زمین میرویند.
      بتاریخ 15 دسامبر سفیر فعلی امریکا طی مصاحبه با خبرنگار صدای امریکا در باره امضای قرارداد انتقال نفت از ترکمنستان به پاکستان و هند به صراحت گفت که این پلان 30 سال قبل روی دست بود که حالا کار آن آغاز شد. ازاین مصاحبه معلوم میشود که اشغالگران نجاتگر اول بحران را بادستان خونین شان ایجاد مینماید و بعدآ بنام نجاتگر کشور را اشغال و یکجا با رژیم دست نشانده شان به چور و چپاول شروع میکند.
      مگر بعد از اشغال اولی دستگاه دست نشاندۀ غرض ایجاد تفرقه عملآ دست بکار شدۀ و اولین اقدام عملی شان در وقت صدور تذکره، در نوشتن ملیت که قبلآ معمول بود و بدون تبعیض به همه افراد کشور افغان نوشته میشد، به عوض نوشتن افغان ، تاجیک، پشتون، هزاره،ازبک و سایرین مروج گردید، که آغاز تفرقه و جدایی مصنوعی یک ملت واحد که تا این زمان تفرقه را نمی شناخت، ذریعه باند جنایتکار کارمل رایج گردید.
      این باند خونخوار در عمل تلاش کرد که پشتونهای انتی پشتون را با راضی نمودن در پوست دلخواه شان، علیه پشتونها استعمال نمایند تا خود پشتونها (همین پشتونهای فروخته شده) تبلیغ نمایند که پشتونها عقب مانده و بی کلتور هستند و لیاقت تقرر در پوستهای حساس را ندارند.
      مسؤولیت سازمان دهی این کار خطیر ملی بدوش محمود جان بریالی و نجم الدین کاویانی بود تا با جذب "مرتدان ملی" خصوصیات ملی کشور را بشکل مصنوعی تغییر دهد. در حالیکه رهبر دست نشانده شان غرض ماندن در پوست اولی خودرا پشتون معرفی کرده بود. اما با آنهم پشتونها را نامردانه عقب مانده و بی کلتور تبلیغ میکرد.
      اما بعد از سبکدوشی کارمل به نسبت عامل تجاوز و عاشق ادامۀ تاج و تخت و خروج قوای اشغالگر ، همه جاه طلبان عصر تحت قومانده ک گ ب و اخوند های ایرانی و کمک مستقیم ناتو تحت رهبری ستمیهای اجنبی ببرک کارمل مسعود در ائتلاف شمال متحد و غرض تجزیه مادر وطن عملآ کار وسیع را آغاز کردند که درین مورد کتب زیاد نوشته شده و ضرورت به اقتباس نمی باشد.
      اما بعد از انقلاب اسلامی و یا توطئه خونین کارمل مسعود که کشور جنگ زده را در گودال نابود کننده یک جنگ دیگر تمام عیار انداخت و هنوز راه خروج ازین فاجعه قرن قابل پیشبینی نیست. اول جنگ کوچه به کوچه چنان در گرفت که کابل زیبا را به حمام خون مبدل کرد و در عین زمان چور و چپاول به چنان شدت صورت گرفت مثلیکه کدام کشور بت پرست را اشغال کرده باشد و باید همه چیز را غنیمت گرفت.
      اما بعد از اشغال دومی ستمیهای اجنبی چنان چشم سفید شده اند که حتی مقامات عالیرتبه رژیم دست نشانده از افغان بودن شان نه تنها منکر هستند بلکه ازین نام پر افتخار و حماسه آفرین نفرت نیز دارند و خود را افغانستانی، کشف جدید ستمی های اجنبی، مینامند و کشور را از داخل با تجزیه مواجه ساخته، عملآ در تلاش هستند تا اکثریت طبعی هموطنان شانرا بشکل مصنوعی، از یکطرف با جنگ که در هر دو طرف خط دیورند ذریعه ناتو و پنجابی ها با شدت تمام در جریان است، و از طرف دیگر ذریعه انتصابات فرمایشی که جهان از آن آگاهی دارد، به اقلیت مبدل نماید تا ستمیهای اجنبی با مهر و محبت بتوانند زیر چتر خونین اشغالگران بیگانه به تاج و تخت که غصب نموده ادامه داده بتوانند

    • شبیر خان ! فقط میخواهم بپرسم که این ( اکثریت طبعی ) را از کجا کشیده اید ؟ فقط با ارایه سندی اگر دارید پاسخ بدهید و یا مثل همیشه بگریزید و پنهان شوید تا هوا و فضای دیگری ! متباقی نوشتۀ تان چرند است و جفنگ !

  • چنان معلوم میشود که درین اواخر بازار دشنام ودهین توسط عناصر نفوذی شورای نظار، بقایای ستم ملی وتجزیه طلبان علیه محترم جلال ادلدین بایانی شدت کسب کرده و آخرین مرزهای ادب واخلاق را شکستانده است ولی سایت کابل پرس? دشنامهای یک جانب را نشر میکند ودشنام طرف مقابل را که مورد تعرض واقع گردیده است سانسور وحذف میکند.
    این کار خلاف آن تعهد ژورنالیستکی است که آقای کامران میرهزار برای خواننده گان، پیامگذاران وجمیع اطیاف فکری وعده داده است. حتی پیامهایکه مردم را تهدید به کشتار جمعی با سلاح های کمیاوی وبیولوژیکی میشود نیز اجازه نشر می یابد
    ولی دربرابر خشم وغضب مشروع محتررم بایانی که عکس العمل مناسب حال تجاوزکاران است متاسفانه سانسور اعمال میشود که درین باره جناب کامران میرهزار را به رعایت بیطرفی وعدالت تشویق می نمائیم.
    با احترام
    شبیر کاکر

    • دوستان عزیز ! پالیسی ایتنالوژی پختون وپختونوالی هم بلا میکنه که مدافع چرندیات ، جفنگیات ، چند پهلو نویسی ، دشنام و دروغ نویسی ، بی عزتی ، بی آبرویی بایانی ، این موجود دیگر گریزی ، بنام کاکر شده و بطرفداری این بیمار روانی با میرهزار سر جنگه میگیره ! واقعأ که خصوصیات ایتنالوژی کرامات میکنه !!

      کاکر خان ! اگر توانایی برایت مانده باشه از آبروی رفتۀ جوی خویش دفاع کن . پشت آب جوی آبروی رفته بایانی نگرد که بیشتر ازین بیآب میشی !

    • چنین فکرمیشود که تمام دشمنان میهن به شمول تعدادی ازخلقیهای عقده مندی نظیر صالح محمد زیری که ازقبل نیز درسازش وتوطئه های پنهانی علیه امین و بعد داکتورنجیب الله قرار داشتند با تعدادی ازخودفروخته ها وعمال مسعود چون گوربز عطاخیل وکارمل پرستانی نظیر خان بقایای دوستم مانند خلیل نبیل، ویک ایرانی مجهول الهویه بنام بابک باهم ائتلاف نامقدسی را بدستور باداران ایرانی وروسی خویش تشکیل داده اند وعلیه بزرگان واهل خبره چون محترم جلال بایانی که شناخت کافی از چهره های مرموز ودو رو دارد و وبا اسناد ومدارک میخواهند این چهره ها را عریان سازد اما این عناصرسنگ اندازی کرده ویکی پی دیگری بدفاع ازشخصیت های قلابی ورهبران خود فروخته وسبوتاژکننده گان طرح ملل متحد خویش می پردازند ونمی گذارند که جناب بایانی با اسناد حرفهای خودرا تمام کند. این کار شما آقایون همان سبوتاژ سازی طرح بینین سیوان را در آخرین روزهای حاکمیت دکترنجیب الله بیاد می آورد که پرچمی با شورای نظاری وملیشه های دوستمی وجنرال مومن وحزب وحدت همه وهمه درطرح خائنانه وتجزیه طلبانه علیه پشتونها ائتلاف نامقدس را تشکیل دادید وحالا درسطح کابل پرس? نیز چنان میکنید. من نمیدانم ترس این آقایون ازچی است چرا ممانعت بعمل می آورید؟ چرا قبل ازائهء هرجواب منطقی به دشنام رو می آورید ومضمون مقالهء اورا ازمسیرش انحراف می دهیدد؟
      ولی تمام دوستان باید بدانند که صالح محمد زیری خودش هم وابسته به شورای نظار بود وهم وابسته (کاگی بی) ارتباطات او با مسعود ذریعهء دستگیر پنجشیری قایم گردیده بود. زیری درپاکستان نیز به نفع مسعود وبا پول مسعود درپی توطئه علیه حکمتیارقرار گرفته بود روی همین منظور اورا روزی عبدالرشید جلیلی درپشاور ازخانهء خود بیرون کرد.

    • به یقین که تمام دوستان اوغانوالی به شمول تعدادی از پرچمی های عقده مند نظیر داکتر نجیب ، جنرال رفیع و منوکی منگل که ازقبل درسازش وتوطئه های پنهانی با گلبدین قرار داشتند ، مسیر تحویل دهی مسالمت آمیز روند دولت پوشالی داکتر نجیب را مختل نمودند . حالا تعدادی ازخودفروخته ها وعمال گلبدین چون غمخور ، سیستانی ، بایانی بقره و طالب پرستانی نظیر شبیر کاکر باهم ائتلاف نامقدسی را بدستور باداران پاکستانی و انگریزی خویش تشکیل داده اند وعلیه بزرگان واهل خبره چون محترم بابک ، عطاخیل ، سپهر ، خان و روشن که شناخت کافی از چهره های مرموز ودو روی بایانی مشهدی سمرقندی الاصل دارند و با اسناد ومدارک میخواهند این چهرۀ زبون ، فروخته شده ، بیسواد ، مزدور و استخوان خور آخور قبیله را عریان سازند قرار گرفته اند .

      اما این عناصر چون شبیر شمله دار گریزی و بایانی بیغیرت سنگ اندازی کرده ویکی پی دیگری بدفاع ازشخصیت های قلابی ورهبران خود فروخته وسبوتاژکننده گان طرح ملل متحد خویش می پردازند ونمی گذارند که عالیجنابان عطاخیل ، خان و روشن با اسناد حرفهای خودرا تمام کنند. این کار شما آقایون همان سبوتاژ سازی طرح بینین سیوان را در آخرین روزهای حاکمیت دکترنجیب الله بیاد می آورد که خلقی ها با گلبدین وملیشه های سرحدی پاکستانی همه وهمه درطرح خائنانه و حاکمیت مطلقه پختونی علیه تمام باشنده گان این سرزمین ائتلاف نامقدسی را تشکیل دادید که منجر به شکست و روسیاهی شما و دیگر مزدوران دالر و کلدار شد . من نمیدانم ترس شما آقایون ازچی است چرا ممانعت بعمل می آورید؟ چرا قبل از ارایۀ هرجواب منطقی به دشنام رو می آورید ومضمون مقالات ایشانرا ازمسیرش انحراف می دهید؟
      ولی تمام دوستان باید بدانند که بایانی و شبیر خان هر دو وابسته به حزب اسلامی حکمتیار مفعول بوده وهم وابسته (ای اس ای) ، ارتباطات ایشان با گلبدین و پاکستانی های دالخور ذریعهء نوشته های خود بایانی در کابل پرس? افشا گردیده است . بایانی درپاکستان نیز به نفع مسعود وبا پول مسعود درپی توطئه علیه حکمتیارقرار گرفته بود ، روی همین منظور ناموس اورا روزی رئیس خاد پروان وجنرال خلیل مورد تجاوز قرار داده بودند .

    • کامران مير هزار !
      اگر جلو اين عناصر مفعول بنام خليل نبيل « مزاری » بچه بيريش عطامحمد سيه و« خانم روشن گل که تمسق خود ، خواهر و مادر خود را به عساکر امريکا فروخته نگيريد
      قبول نمايد در کشوريکه مقيم ميباشيد و بنده از آدرس شما اگاهی کامل دارم به مقامات قضای و امنيتی شکايت نموده و اين اخرين حرف بنده است .

    • ببین عزیز ناقل ماورای سرحد هند بریتانوی درعصر نادری!

      شما بار دیگر با دشنام های رکیک علیه مخالفان تان عقده های دل تان خالی کردید اما این بار حتی سخن را به مرز تهدید رسانده اید وگویا به مقامات قضائی کشورهای اروپائی علیه کابل پرس? شکایت می برید. اما من برایت چه میگویم به اصطلاح محترم داکتر زیری خوب گوش ات را بازکن وهودرا هوشیار بگیر!

      اگر واقعا شیر مادرت را مکیده باشی وپسر پدرت باشی حتما به این وعده ات باید وفا کنی. واگر نکردی آنگاه بدان که پسر پدرت نیستی . زیرا من ترا می شناسم تو ازمقامات قضائی اروپا چنان می ترسی که خر از نشتر می ترسد. چرا؟ من دلیل دارم مقامات قضائی اروپا ازطریق حسن امیری وشکیب علومی ونیز سازمان (فاوو) درهالند نام جناب عالی ( جلال بایانی) را بحیث ناقض حقوق بشر کارمند ارشد وزارت امنیت دولتی ابزار شکنجه وتعذیب مردم ملکی، به مقامات قضائی معرفی کرده اند واین را خودت میدانی بناء من میدانم که تو توانائی نزدیک شدن به مقامات قضائی را نداری همین اکنون خودت درسویدن بنام مستعار زنده گی میکنی ولی من ترا پیدا میکنم.
      خوب است که اگر این چلنج من را به حضور همهء خواننده گان عملی کنی وثابت کنی که پسر پدرت هستی
      من که خلاف این عقیده ام یعنی اینکه ازکلوخ هیچ وقت آتش نمی پرد.

    • جناب باياني صاحب محترم. ببينيد شما مرا دشنام ميدهيد ولي من سخت به شخصيت شما احترام دارم زيرا شما هستيد كه ما در اين مجردي ارام خواب ميكنيم در غيران خدا ميداند كه چه به حال ما خواهد امد. باياني عزيز ديپلومات قهرمان كشور و اي فرزند اصيل ابدالي. شما لطف كنيد واگر غيرت داريد وان شيري را كه در دروران كچكي (يعني كودكي . كلمه كچك براي چوچه سگ ها به كار ميرود) مكيده ايد شير والده تان بوده باشد نمبر تليفون ادرس دقيق وايميل ادرس تانرا براي ما بدهيد تا ما با يك عده از دوستان خدمت تان اگر نرسيديم باز ما ملامت. شما لطف كنيد وان سخنان زشت وناروا را كه مناسب حال شهناز بيگم وثريا خاتون است براي ما ننويسيد. شما ما را خانم خطاب ميكنيد ولي اگر چيزي را ما براي به اثبات رسانيدن مرد بودن خود به شما نشان بدهيم حتم دارم كه لب هاي جناب شما تب خال واز دهن مبارك شنهاز بيگم وثريا خاتون اب سر خواهد زد. ما به شخصيت شما بسيار زياد احترام داريم واحترام شما براي ما مجردين فرض است از واجب ومستحب اش بگذر

    • مزاری بچیم چند وقت پیش اگر یادت باشه وعده کردی که با ادب میباشی و من هم از چلو نوشتن پرهیز کردم. اما حالا باز میبینم که در مرداری ها دست میزنی۰

    • ولی جان ، ننوشتید که این مرداری ، کدام مرداریست که من حقیر دست زده ام ! اگر مستند تر نوشته کنید ، پیش من به وقارتان افزوده خواهد شد . کار مشکلی نیست فقط همان سطر نوشتۀ مرا کاپی نموده برخم بکشید فقط همین . همچنان شما میتوانید هر جایی که از بدون موجب از جادۀ ادب و عفت قلم خارج شدم هرگونه دشنام و توهینی که دلتان شد به شمول درامه های چلو شناسی به آدرسم بنویسید .

      راستی فراموشم نشود ،به لحاظ خدا او بایانی سمرقندی تانه کمی نصیحت کنید ! ( ده انسانیت شاش کده و زده خوده هم رسوا کده شما ره هم )

    • سلام بتمام بزرگواران عزیز و قلم بدستان محترم اقای کاکر بدفاع از بایانی (مر... گاو ریس خاد پروان ) برخواسته برایم جای تعجب هست کاکر جان چی برایت وعده کرده این بایانی مرده گاو نه چیزی در حال زنش مانده نه از دوخترش نه از عروسش بچها وقت کارشان را کرده تو بدنبال چی هستی خودش هم پیر فرسوده هست به توت نمی ارزد .
      متوجه اخطار نامه های این مرده گاو هستی که چی میگوید بایانی مرده گاو باید بدانی که من روزی درخانه ات را دقلالباب نموده روبروی تو و پهلوی دوختر جانت خواهم نشست باز به پولیس زنگ بزن به هر جای که عریضه میکنی دستت خلاص بدان که ادم نترس هستم میدانم که دوختر جانت دها شوهر نموده واولین اولادش از شیرین اغای سالنگی مرحوم هست که نامش هم حشمت جان هست . من تو مرده گاو را پیدا میکنم عنقریب سفر به سویدن دارم اگر مرد هستی ادرس و نمبر تلیفونت را بگذار .
      اینقدر اخطار دادن هایت نشانه ضعف و ثابت ساختن مرده گاو بودنت را نمی کند فکر کردی اینجا دستگاه خاد هست فکر میکنی باز شیرین اغا سالنگی رفیق زنت زنده هست فکر میکنی جنرال خلیل بدادت میرسد فکر میکنی کسی از پولیس یا دستگاه قضایی میترسد پدرلعنت مفعول .تو نمی شرمی که مثل شبیر کاکر مرده گاو درجه دوم از تو دفاع میکند .

  • بسم الله الرحمن الرحيم

    برادران عزيزم!

    شما را به برادرى و اخوت دعوت مى كنم، به عزت و سربلندى، به زندگى برادروار در خانه مشترك مان افغانستان، به صلح، عدالت و برابرى، به نجات از سلطه اجانب، به نجات از سلطه تفنگداران وابسته به بيگانه، دين فروش، وطن فروش و غلامان و مزدوران اجنبى، به قرآن كه كتاب خداى ما و رهنمود تمامى مسلمانان است، بياييد دست برادرى بهم بدهيم، جنگ ميان اقوام برادر و همكيش را براى هميش خاموش كنيم، و نيروهاى خويش را عليه دشمن بزرگ و آزادى كشور از سلطه اشغالگران صليبى سوق دهيم.
    آنانكه ديروز شعار مرگ بر شيطان بزرگ را منافقانه سر مى دادند و امروز يوغ همان شيطان بزرگ را در گردن انداخته و تحت قومنده افسران امريكايى عليه ملت خود مى جنگند نه دوست شما اند، نه همكيش و هم مذهب شما و نه وفادار به كشور و ملت خود. اينها كسانى اند كه زمانى شما را به جنگ پشتون ها سوق دادند، گاهى به جنگ تاجكها و پنجشيريها، گاهى به تسليم شدن به روسها و كمونيستها و زمانى به سازش با انگليسها و امريكايى ها. از قصرهايى مجللى كه اين خائنين به وطن و ملت در كابل، مزار، هرات، غزنى و باميان ساخته اند بايد درك كرده باشيد كه اينها نه در غم هزاره بودند و نه در فكر دفاع از مذهب، بنده هوس خود و در فكر پر كردن كيسه خود بودند، نه وفادار به قوم خود بودند و نه در غم مذهب، اينها قوم فروش و مذهب فروش اند، زمانى به نام خمس شما را غارت كرده اند و زمانى به نام جنگ براى دفاع از مذهب. خمس اينها دامى براى غارت افراد بى خبر از حقيقت دين است، خمس به فرموده قرآن از مال غنيمت اخذ مى شود كه چهار حصه آن به مجاهدين بر مى گردد و بخش پنجم آن حق خدا و پيامبرش خوانده شده كه از طريق پيامبر و امام و رهبر مسلمين به فقراء و مساكين داده مى شود، نه در قرآن طبقه اى به نام آخوند و سهمى در اموال مردم براى آنان آمده و نه در حديث، جعلكاران مذهبى نما اين را از خود جعل كرده اند.
    آنانكه بر قبور شخصيتهاى مذهبى قصر ها و گنبدهاى زركوب ساخته اند، آنهم از پول فقير و مسكين و حاجتمند ساده لوح، و به نام اين كه در آستانه اين قبور حاجت تان بر آورده مى شود و دعاهاى تان مستجاب مى گردد، دروغ مى گويند، جعلكار و فريبكار اند، حرفهاى شان صد در صد مخالف قرآن و ارشادات پيامبر عليه السلام و ائمه عالى قدر اسلام است، اين همان شركى است كه قرآن به شدت آن را رد مى كند و عامل سقوط در جهنم مى خواند، شرك تنها بت پرستى نيست، شخصيت پرستى و قبر پرستى بنياد بت پرستى است، در حقيقت بت پرستى از قبر پرستى نشأت كرده، بخش عمده قرآن به رد اين نوع شرك اختصاص يافته. پيامبر عليه السلام نه بر قير پسران خود ابراهيم و قاسم (رضى الله عنهما) گنبد ساخت و نه بر قبر دختران خود رقيه (رضى الله عنها) و ام كلثوم (رضى الله عنها)، و نه بر قبر عزيزانش چون حمزه (رضى الله عنه)، فاتح و شهيد جنگ احد، آنكه قرابتش به پيامبر عليه السلام بيش از على (رضى الله عنه) است و نقشش در دفاع از دين بيش از او، على (رضى الله عنه) هر مرقدى را كه بيش از يك وجب بلند مى يافت ويران مى كرد و هر جنده و پرچمى را كه بر قبرى افراشته مى يافت سرنگون مى كرد، اين مجاورين قبور دشمنان خدا، پيامبر و اسلام اند اما در پوشش محبت دروغين با اهل بيت، اينها فريبكارانى اند كه از جوار اين قبرها تغذيه مى شوند، عوام بى خبر از دين را مى فريبند و از شكرانه ها و نذرانه هاى آنان كيسه هاى خود را پر مى كنند. همينها بزرگترين دشمنان دين اند. مگر شما در هر ركعت نماز تان نمى گوييد: اياك نعبد و اياك نستعين؟ آيا اين تهعد معنى ديگرى جز اين دارد كه نه احدى جز خدا را مى پرستيم و نه از احدى جز خدا استعانت مى جوييم؟!! اگر معنى اش همين است پس استعانت از قبر براى چه؟ مگر نمى دانيد كه قرآن با الفاظ صريح و تأويل ناپذير مى فرمايد: انك لاتسمع الموتى: اى پيامبر! مرده ها نه تنها حرفت را نمى شوند بلكه اگر بخواهى آنان حرفت را بشنوند قادر به آن نخواهى شد!! كسانى كه به شما مى گويند: على (رضى الله عنه) و ائمه علم غيب داشتند، ادعاء شان پوچ و صد در صد مخالف قرآن است، قرآن با تأكيد و به طور مكرر و در آيات متعددش و با الفاظ صريح مى فرمايد: جز خدا هيچ كسى در زمين و آسمان از غيب اطلاعى ندارد، يعنى نه فرشته ها از غيب آگاه اند، نه پيامبران، نه صحابه، نه ائمه و نه اولياء الله، قرآن به پيامبر عليه السلام دستور مى دهد كه با الفاظ واضح به مردم اعلان كند كه: براى خود مالك هيچ سود و زيانى نيستم مگر آنچه خدا خواسته (و برايم مقدر فرموده)، و اگر از غيب آگاه بودم خير زيات حاصل مى كردم و هرگز ضررى بمن نمى رسيد، من تنها نذير و بشيرى براى مؤمنان نيستم.
    معنى اين آيه خيلى واضح و روشن است و به وضاحت تمام حكم مى كند كه عدم نيل به اهداف و مواجه شدن با ضرر و زيان نشانه عدم علم غيب هر انسان است، يعنى اگر رسول الله (صلى الله عليه وسلم) علم غيب مى داشت در جنگ احد مجروح نمى شد و هفتاد تن از يارانش به شهادت نمى رسيدند، زيرا مى دانست كه چگونه از شر دشمن در امان باشد و چگونه از پيروزى دشمن جلوگيرى كند، اگر على (رضى الله عنه) علم غيب مى داشت در مسجد مورد حمله ناگهانى قرار نمى گرفت و مجروح و شهيد نمى شد، اگر امام حسين (رضى الله عنه) علم غيب مى داشت در كربلا با هفتاد و دو تن از يارانش به شهادت نمى رسيد. اگر امام رضاء علم غيب مى داشت با پسر هارون الرشيد بيعت نمى كرد، جام زهر را نمى نوشيد، (همانگونه كه برخى از آخوندها ادعاء مى كنند).
    آخوندهاى جاهل و فريبكارى كه به شما مى گويند: سنى ها دشمن على (رضى الله عنه) و اهل بيت اند، دروغگو و خائن اند، سنى ها على و اولاد او (رضى الله عنهم) را مثل شما دوست دارند، على (رضى الله عنه) را اميرالمؤمنين مى خوانند و بغاوت عليه امارت او را محكوم مى كنند، تفاوت در اين رابطه فقط در اين است كه اهل تسنن تصميم صحابه (رضى الله عنهم را در مورد انتخاب ابوبكر، عمر، عثمان (رضى الله عنهم) همانگونه درست مى خوانند كه انتخاب على (رضى الله عنه) را توسط آنان صحيح مى شمارند، صحابه دست پرورده هاى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) اند و قرآن از آنان ستايش نموده و لقب (رضى الله عنهم) را براى آنان سفارش داده است، آنها بيش از هر كسى اسلام را شناخته اند و بيش از هر كسى در راه اسلام قربانى داده اند، دين تا ما و تا اقصاى عالم در نتيجه قربانيهاى آنان رسيد، ما و پدران و اجداد ما در ايمان خود مرهون قربانيهاى آنان هستيم، آنان بودند كه وجب وجب راه طولانى مدينه الى افغانستان به خون شان سرخ شد؛ براى آن كه قرآن و پيامش را تا ما رساندند، چگونه مى پذيريد كه آخوندهاى فريبكار، استفاده جو و دين فروش بيش از صحابه دين و حقيقت آن را مى شناسند؟ در حالى كه آنان همه چيز شانرا در راه دفاع از اسلام قربانى كردند و بيش از نود و پنج در صد صحابه در راه دفاع از اسلام در خارج از مدينه به شهادت رسيده اند و اين آخوندهاى حرامخور از نام دين و از طريق اغواى دينداران ساده لوح تغذيه مى شوند؟!! نه يك قطره عرق شان در راه دفاع از دين ريخته و نه يك قطره خون شان.
    سياستمداران مزدورى كه به شما مى گويند پشتونها دشمن هزاره اند، عامل بيچارگى و فقر هزاره ها در دو صد و پنجاه سال گذشته بوده اند و بر شما حكومت كرده اند، اينها مبلغين ذليل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بيگانگان اند، شياطين آدم نما اند، اينها شما را قربانى منافع بيگانگان كرده اند، همينها بودند كه فرزندان شما را در حالى به جبهات جنگ ايران با عراق مى فرستادند كه كشورتان توسط نيروهاى شوروى اشغال شده بود و تمامى ملت افغان در سراسر افغانستان مصروف جنگ خونين با روسها بودند!! و باز همينها بودند كه به هدايت تهران با روسها سازش كردند و مليشه هاى داكتر نجيب كمونيست شدند، راه اكمال مجاهدين را در باميان بستند، با كمونيستها و شوراى نظار جبهه مشترك عليه پشتونها ساختند، چند روز بعد با شوراى نظار وارد جنگ خونين شدند، دليلش آن بود كه شوراى نظار در برخى از موارد به رياض نزديك شد و گروههاى وابسته به سعودى را در كنار خود گرفت، و تهران اين را بغاوت از آقاى قبلى شمرد و خواهان گوشمالى اش شد. در اين جنگ خونين و طولانى خانه هاى هزاره هاى مقيم كارته سخى، دشت برچى، كوته سنگى و ... با توپها و تانكهايى شوراى نظار و مؤتلفين پرچمى شان، كه از كوه آسمايى بر سر آنان آهن و آتش مى ريختند ويران شد و هزاران زن و مرد و طفل هزاره كشته شدند، ولى چند روزى نگذشته بود كه باز به هدايت تهران با پرچمى ها و شوراى نظار كنار آمدند، خون رهبر شان مزارى بزرگ و هزاران كشته مظلوم ديگر را فراموش كردند و فروختند. كدام انسان باضمير و آگاه از تاريخ كشور ما مى تواند از اين حقيقت انكار كند كه پشتونها در حكومتهاى ظالم و مفسد گذشته و رژيمهاى شاهى دست نشانده انگليس مثل شما محروم و مظلوم بودند و در فقر و مسكنت زندگى كرده اند، مردم مظلوم پكتيا، پكتيكا، كنر، ننگرهار، لغمان، هلمند، زابل، غزنى، لوگر، وردگ ميدان و سائر مناطق پشتون نشين زندگى بدتر از اهالى مناظق هزاره نشين داشتند.
    بايد بدانيد كه ايران منافع شومش را با ادامه جنگ در افغانستان گره زده، در اثناى خروج قواى اتحاد شوروى از افغانستان با مسكو سازش كرد، نجيب را به مشهد دعوت نمود، ميان كمونيستها، شوراى نظار و گروههاى وابسته به تهران ائتلاف شمال را ساخت تا مأموريت نيمه تمام نيروهاى شوروى در رابطه به ادامه جنگ را به عهده بگيرد، اكمال مالى و نظامى اين ائتلاف از سوى مسكو و از طريق تهران صورت مى گرفت، و در اثناى هجوم نيروهاى صليبى بر افغانستان با واشنگتن سازش كرد و به گروههاى مزدورش وظيفه داد تا در كنار نيروهاى صليبى و تحت قومنده افسران امريكايى عليه برادران افغان خود بجنگند، دفاتر تمامى گروههاى مزدورش را از تهران به كابل منتقل كرد، همكارى اش با شيطان بزرگ به پيمانه اى بود كه رفسنجانى، خاتمى و ساير رهبران ايران مى گفتند: اگر همكارى و مساعدت ايران نبود امريكا نمى توانست افغانستان را به اين آسانى و زودى فتح كند!!
    برادران عزيزم!! مگر ايران در تمامى سالهاى هجرت بدترين و غير انسانى ترين برخورد را با مهاجرين و مخصوصاً با هزاره ها نداشت؟ برخورد ظالمانه و نامردانه اى كه در هيچ كشورى عليه هيچ مهاجرى اعمال نشده!! مگر زنان هزاره را بدون شوهر و فرزندان شان از خاك خود اخراج نكردند؟!! مگر شوهر را بدون خانمش و خانم را بدون شوهرش ردمرز نكردند؟! مگر در هر نوبت دستگيرى و اخراج مهاجرين افغانى اولين قربانى اين ستم وحشيانه و عمل خلاف اسلام، و مغاير مروت و ترحم انسانى هزاره هاى مظلوم نبودند؟! به دليل اينكه زود شناسايى مى شدند و به چنگال پوليس بى رحم و بسيجى وحشى و متعصب مى افتادند. آيا بى مروتى نيست كه هزاره اى برادر افغانش را دشمن خود تلقى كند و ايرانى را با تمامى اين ستمها و بى مروتيها دوست خود بشمارد؟!!
    بياييد دست برادرى بهم بدهيم، افغانستان آزاد، مستقل، سربلند و فارغ از جنگ بسازيم و فضايى در كشور ايجاد كنيم كه تمامى اقوام ملت بزرگ افغان در كنار هم برادروار زندگى كنند، از حقوق برابر و مساوى برخوردار باشند و حكومت صالح و خادم صادق ملت داشته باشيم. با تمسك صادقانه به قرآن مى توانيم به اين اهداف مقدس نايل شويم.

    سربلند باد افغانستان
    متحد باد تمامى اقوام برادر افغان
    حكمتيار

    • گلبدین خان ! اگر یکی دوسال دیگر در کوه های سلیمان بدور از چوکی و قدرت بمانی ، نه تنها که هزاره ها را برادر و یازنه میخوانی بلکه به تمامی سگ های بامیان و هزاره جات احترام میگذاری و همینکه چوکی را احراز نمودی ، مانند اسلاف قسم خورت به اورق قرآن امضأ نموده به کمک سرحدی های وزیرستانی همه را میکشی ( هزاره ها را در نخستین مرحله ) وچور و چپاول میکنی ! به واقعیت که تو چقدر بی عقلی ! فکر کردی هزاره ها باز فریب بازی موش و پشک ترا میخورند و برایت شعار خطاطی می کنند که : صلی علی محمد - گلبدین با مزاری آمد

      خــو بـــبی !!!!!!!

    • و مکروا و مکر الله والله خيرالماکرين

      کسانی که به نام دین با مکر و حیله به فریب مردم روی آورده اند، و در تضعیع حق مردم از هیچ جنایت و رذالتی فروگذاری نکرده اند، خداوند آنها را جزا داده است، و در نزد مردم روسیاه شده اند. یکی از این رو سیاهان تاریخ آقای حکمتیار است. حیله گری که خود، خویشتن را بدام می اندازد. این پیامش هم بر خلاف تمام ادعاهای مسلمانی و آیت و حدیث خواندن های دروغینش چهرهء اصلی خودش را که آدم متعصب قومی است نشان می دهد. چرا وی به جای اینکه این پیام را برای مردم پشتون بفرستد و از آنها بخواهد که از همکاری با رهبران پشتون در کابل دست بردارند برای هزاره ها فرستاده است و از آنها می خواهد که از همکاری با نیروهای بین المللی و شورای نظار دست بکشند؟ در حالیکه قدرت و مکنت در دست رهبران پشتون است، و کسانی که از حضور نیروهای خارجی ثروت اندوخته اند بیشتر از قوم پشتون هستند، اما نوک پیکان حمله به غیر پشتونها است؟
      این پیام آقای حکمتیار با این محاسبه نوشته شده است که نیروهای خارجی در حال ترک وطن هستند، و آرایش نیروهای داخلی در مرحلهء پس از خروج خارجی ها باید به شکلی چیده شود که در آن مانور برای آقای حکمتیار برای قبضه کردن قدرت فراهم باشد، و مشکلاتی که برای وی در دههء نود پیش آمد پیش نیاید!
      این آقای مکار که در پیامش از دشمنان افغانستان سخن می گوید و دیگران ره متهم به نوکری بیگانه می کند خود در هنگام جهاد به روایت تمام اسناد منتشر شده بیشتر( ممکن بیشتر از هشتاد درصد )کمک های ایالات متحده امریکا و دول غربی (همین کفار فعلی که در افغانستان حضور دارند) و کشورهای عربی را از طریق دولت پاکستان و آی اس آی دریافت می نمود، بیشترین پایگاه های تربیهء نظامی را نیز از طریق آی اس آی و زیر نظر آنها که یک دولت خارجی بود در اختیار داشت.
      در همان زمان در عین اینکه از جهاد سخن می راند، خود در پاکستان لم داده، و از آب و هوای گوارای روالپندی استشمام می نمودند، و گاهگاهی برای تبلیغات سری به جبهات داخل افغانستان می زدند و بوغ در کرنا که امیر حزب اسلامی و مجاهد نستوه چنان کردند و چنین کردند، اما واقعیت این بود که این دیدارهای تزیینی برای کسب آبرو بود، نه شرکت در جهاد.
      برای مردم در کمپ های مهاجرین که نان خوردن خود را نداشتند، از جهاد سخن می راند، و خود گوشهء عیش را رها نمی کرد. مجاهدین را از گفتگو منع می کرد، اما خود مخفیانه با عناصری در رژیم طرح کودتا می ریخت. در فردای پیروزی مجاهدین سخنش این بود که جنگ وی با ملیشه های دوستم است نه جمعیت، و به همین بهانه کابل را روزانه با هزاران راکت بمباران می کرد، و در عین حال به کمک پاکستان این شبهه را در گوش ملاهای ایران انداختند که حکومت مجاهدین با نزدیکی با سیاف در حقیقت با عربستان نزدیک شده است، و با همین ترفند، حزب وحدت را که در حال جنگ با سیاف بود، وارد منازعه با دولت نمود، و دوستم را که حکومت مجاهدین برای رفع بهانه های بنی اسراییلی وی نیروهایش را از کابل خارج می نمود بد بین نمود، و با برپایی شورای هماهنگی( ائتلاف دوستم، حزب اسلامی و حزب وحدت) گویا حلقهء جهاد و مبارزه در راه خدا برای شما تکمیل شد!

      آقای حکمتیار!

      شما شهر مظلوم کابل را در محاصرهء اقتصادی در آوردید، و روزانه و شبانه بر سر ساکنان آن بمب ریختید و مردم را به خاک و خون کشیده و شهر را به ویرانه بدل ساختید. اگر رژیم ایران آن قدر بد بود، و هزاره ها در گمراهی بودند، چرا در تبانی با پاکستان و ایران در ازبکستان در همکاری با آنها بنیاد شورای هماهنگی و کودتا بر ضد دولت مجاهدین را نهادید؟ اگر موضوع اسلام بود، حکومت مجاهدین را مسلمانان تشکیل داده بودند، و اگر قومیت بود( که از این پیام شما و با پشتون پشتون گفتن شما معلوم می شود که همین عامل بوده است) شما که دم از اسلام و مسلمانی می زنید چرا به بر هم زنی روابط قومی تا آن سرحد کوشش نمودید؟ شما در نقش منافقانهء خود همیشه صحنه گردان جریانی انحرافی و بر ضد منافع ملی کشور و به نفع منافع ملی همسایگان و پاکستان عمل نموده اید، اما هنوز با بی چشمی تمام فکر می کنید که ملت را می شود فریب دهید. پشتونها را در مشرقی تحریک کردید که حکومت 250 ساله از دستشان رفته است، آن هنگام هم شما نتوانستید مردم پشتون را فریب دهید، و آنها را در زیر بیرق خود وارد جنگ سازید، اما در بر هم زدن مناسبات قومی نقشی را که پاکستان بر عهدهء شما نهاده بود خوب بازی نمودید.

      شما هم در زیر بیرق پاکستان زندگی کردید و هم از آنها تا همین امروز جساب می برید، و هم از تمام کمک های تخرب کارانهء آنها در ضدیت با رقبای خود بهره گرفتید، و هم در ایران رفتید و به کمک دفتر پشتیبانی افغانستان وزارت امور خارجه ایران و سپاه پاسداران در منطقهء اشرافی نشین پاسداران تهران برای چند سال تا سقوط طالبان مجلل زندگی کردید، و از کمک های آنها بهره مند شدید. اما با حملهء امریکا به طالبان باز بخت را یار خود پنداشتید و جهاد بر ضد امریکا را اعلام کردید و باز به کمک ایرانی ها وارد پاکستان شدید، و به کمک آی اس آی فعلاً در پاکستان مثل امیر المومنیتان آقای ملا عمر زندگی می کنید، و آن وقت دیگران را به عامل بیگانه بودن متهم می سازید؟ مکار به کی می گویند؟ پسرت مگر با نامهء وزارت خارجهء ایران در دانشگاه آزاد اسلامی ایران در واحد تهران جنوب درس نمی خواند؟ چرا دیگر مهاجرین نمی توانستند وارد دانشگاه شوند و عدهء قلیلی هم که می شدند از طریق شرکت در کنکور بود، اما آقا زادهء شما با معرفی نامه دفتر پشتیبانی افغانستان در وزارت خارجهء ایران وارد دانشگاه شد! آن کمک ها از حکومت آخوندی و زندگی در زیر بیرق ولایت فقیه و روابط با آنها برای شما خوب بود، اما برای رقیبان شما بد است؟(گرچه رقیبان وی در ایران اطراق نکرده بودند!)

      در ضمن اگر باز هوای پیغمبر بازی در سرتان زده است، بسان آن شعر خودخواهانه تان در آخر کتاب چهره های عریان، باید خاطر نشان بسازم، شما تنها نقشی که در گذشته و فعلاً دارید، آدم کشی و تخریب و در خدمت بیگانه بودن است. لذا سخن چنین کسی برای مردمی که از شر تروریست های دست پروردهء همسایه روزگار ندارند جز مسخره نمودن خود چه ارزشی دارد؟ شما بهتر است دست از خیانت به میهن بر داشته و از تشویق به آدم کشی و شرکت در توطئهء بیگانگان بر ضد مناقع ملی کشورت خود داری نمایید و در کشوری سکنی گزیده و باقی عمر را به استغفار و توبه سپری کنید چون گناهان شما بس سنگین است.

      قابل یاد آوری است که نام کتابتان را از روی جزوهء جمعیت که در پشاوردر مورد نقش شما در ترور 37 تن از مجاهدین و قوماندانان شورای نظار با نام "مشت ها باز می شود و چهره ها عریان" گرفته اید. در خلوت عباس آباد تهران وقت خوبی برای عقده گشایی و انتشار آن کتاب سراسر دروغ بود.

      در مکار بودن و دروغگو بودن و سفاک بودن شما شک نیست، اما خداوند هم جزای مکاران را می دهد. هم شما و هم حکومت آخوندها، در نزد مردم ارزشی ندارید.

      حکومت ایدئولوژیک ایران همان را از ملت ایران سلب نموده است که با آمدن شما از ملت افغانستان سلب خواهد شد. یعنی آزادی و زیست مسلمانی. هیچ سلاحی بیشتر از حکومتی جبار که به نام دین حکم می راند، و به قول ایرانی ها دمار از روزگار مردم در می آورد، نمی تواند پدیدهء دین گریزی را در جامعهء مسلمان تشدید کند. حکومت ایران به نام دین، آزادی های مردم را سلب کرده است. اقوام و اقلیت های دینی در ایران زیر فشار شدید حکومت هستند. دولت ایران ( که مذهب رسمی اش شیعه است) فکر می کند دیگر مذاهب برای جامعهء شیعی ایران تهدید است، و آنها مردم شیعه را گمراه می سازند، لذا سخت گیری های زیادی را برای آنها، مخصوصاً اهل سنت اعمال کرده است، از پیام جناب شما چنان معلوم می شود که شما نیز عین آخوندهای ایران فکر می کنید، اما با برداشت مذهبی متفاوت. ستمگری و دیکتاتوری که در زیر سایهء ولایت فقیه دیده می شود، در ظل امارت شما هم دیدنی است، حتی بدتر از آن. آخوندهای ایران تا حالا نگفته اند مسیحی ها مثلاً زنار بر کمر ببندند، یا سنی ها فلان گونه لباس بپوشند، گرچه فشار زیادی می آروند که نوع کتابهایی را که اهل سنت باید بخوانند تعیین کنند. ما نمونهء از این اسلام قشری را در دورهء طالبان تجربه کرده ایم، که اهل هنود را امر به پوشیدن کمر بند های زرد رنک ساختند و .... لذا رأفت شما معلوم است، و فرق شما با آخوندهای ایران در ستمگری و کشتن و تضعیع حقوق مردم نیست، بلکه در نوع مذهب است، در باقی موارد با آنها همسری می کنید که شاید از آنها پیشی هم بگیرید.

    • آقای سلیمان!
      گمان نبرید که چهره های پنهان وشیطانی شما تا اابد مستور وپنهان باقی میماند. اگر واقعا به این ادعاء آت پوچ تان ویاوه سرائی های تان باور دارید چرا با هویت حقیقی خویش وارد بحث ومناظره نمی شوید. نوشتن در زیر چادری کار مسلمانهای با ایمان وباغیرت نیست. لطفا با هویت حقیقی خویش وارد بحث شوید. ما تاکنون بنام سلیمان هیچ جمعیتی خبیثی را نه در پشاور دیده ایم ونه هم در اروپا. آنچه دیده ایم وخوانده ایم نویسنده گان ذلیل ومفسد قوم گرا ومتعصبی چون اکرام اندیشمند، تارشی که ازجمعیت طرد شد وبه آغوش سیاف خودرا انداخت، عمادالدین وثیق دیوانه فاضل زن صفت ثامربی عقل وکودن صاحبی ستمی وچندتا نانخور اضافی دیگر اما بنام سلیمان اگر خوانده ایم همانا سلیمان راوش بوده است که هم آیه قرآن میخواند وهم کفر میگوید شاید شما همان سلیمان باشید.
      دیگرکسی بنام سلیمان تاهنوز درجمعیت مخنثان تولد نشده است

    • مه میگم چشمت را صدقه همراه همین جوابت برادر عزیز! جواب این ایزک ها را که به همین قسم ندهی به دیگه طریق اصلا اینها پگه نمی فهمند

    • اسلم و علیکم و بر کاته هو .
      ماشا الله و برکاته و جزاکا الله هو محی دین و ایمان مسلیمین و انبیا المرسلین . و اما بعد کسی که تمام عمر در جنگ با کفار کوشیده است و برای رفا و سعادت مردم خود شبو روز نخوابیده است جای او در بهشت خواهد بود و دشمنان و دروغگویان را به دوزخ خواهند فرستاد . شما اهل اهدیث کشور اسلامی خود را بی یار و مدد گار گذاشته رو به سوی امداد کافرون اورده اید و از جیفه دنیا میخواهید لذت ببرید . ولی شیخ السلام برای ازادی کشور عزیز ما در اندازه های دنیاوی در خارج و داخل کوشیده اند .نه مانند شما از کفار خورده و تن به اساسیش داده اند . انشا الله افغانستان از ما خواهد بود و شیخ السلام ریس امارات افغانستان خواهند شد . امین رب العالمین .

    • حکمت یار صاحب !
      یکی از رفقای من یکی از معاونین شما است و تقریباء زیاد تر از بیست و هفت سال است که او را ندیده ام . در کوچه و محله همه او را ( حکیم سیاه ) صدا میزدند . این ایمیل من است ;

      uraniuom yahoo.ca

    • آقای مهاجرزاد!

      از ادب شما معلوم می شود که "تعصب، ذلت، مفسده ، زن صفتی، بی عقلی و کودنی" در شما بیشتر است یا در آقایانی که نام آنها را آوردید. (صفات را شما بکار برده اید)

      حساب پیروان حزب اسلامی، که تعداد زیادی از آنها را مجاهدین مخلص تشکیل می داده است، با عده ای از حلقهء رهبری حزب اسلامی که در خدمت بیگانه بودند تفاوت است. مخصوصاً آنهایی که در جبهات حضور داشتند و جانشان را نثار کشور کردند و در مقاومت میهنی سهم گرفتند. بسیاری از نویسندگان حزب اسلامی هم آدمهای نیکی بودند و هستند. جدای اعتقادات و فعالیت های سیاسی آنها، حلقهء رهبری حزب اسلامی و مخصوصاً شخص "شیطان" صفت گلبدین نسبتی با جهاد و مجاهده نداشته است. کار وی و اکثر رهبران به اصطلاح چهاد در حد ایجاد یک ان جی او و غارت کمک های بین المللی به مهاجرین و مجاهدین افغانستان بود. در این بین بیشترین سهم را حزب اسلامی به واسطهء روابط نزدیک اش با دولت پاکستان و آی اس آی داشت.

      گویا خود شما هم در پشاور تشریف داشته اید، و تصدیق می فرمایید که کمپ های متعدد حزب اسلامی و دستگاه استخباراتی حزب که در زیر مجموعهء آی اس آی دست به ترور و ارعاب مخالفین می زد زبان زد همه در دیار هجرت بود. ماهیت توتالیتر و ضد انسانی حزب را حکمتیار رقم زده بود، و این نوع اداره و تندروی با دیگر برادران دینی و تاپه زدن به آنها هم به شیوهء رژیم کمونیستی و رژیم آخوندی ایران شباهت فراوان داشت و دارد. همین ادعاهایی را که شما در مورد ما مطرح می فرمایید و رهبر معظم شما، در کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران آقای خامنه و پیروان وی به فور دیده می شود. اینکه گفته می شود فرقی بین شما و آنها نیست در راه اندازی دستگاه دروغ بافی به نام دین است. در نظر آنها شخصی مثل مولوی عبدالحمید عامل عربستان سعودی و موساد و انگلیس و امریکا است! میر حسین موسوی و آقای کروبی و رفسنجانی که عمری را در پای انقلاب ایران زحمت کشیده اند فعلاً چهره های فتنه هستند و مزدور امریکا و انگلیس!

      رهبر شما با ردیف کردن احادیث نبوی و آیات قرآنی فکر می کند می تواند مردم را فریب دهد. این آقا نمی داند که آبروی وی و دین فروشی اش مدتها است که رفته است و اگر کسی از وی پیروی می کند، آدمهای سادهء هستند که به دروغ های وی هنوز باور دارند. کسی که خود در خدمت دستگاه جاسوسی کشوری بیگانه بیشتر عمر خود را سپری کرده است، و در زیر بیرق حکومتی که به وی پناه برده (در حالیکه پناه گاه های دیگری هم داشت می توانست آنجا برود) و از کمک های بی دریغ آنها استفاده کرده، و مهمتر از آن صدها میلیون دالر کمک های نقدی و تسلیحاتی دول کافر را با جبینی باز در دوران جهاد پذیرفته است، حالا آمده است به مردم می گوید بروید جهاد کنید و فلان کنید! جواب ما به این آقا همان است که در بالا آوردیم، کسی که مکر می کند، به قول عوام خدا وی را می زند. در خدا زدگی این آقا شک دارید؟ این خدا زدگی را اگر تفسیری دینی کنیم، مصداق همان آیه است که"و مکروا و مکر الله والله خيرالماکرين".

      اما می ماند چهرهء شیطانی من:

      دوست عزیز! چهرهء شیطانی من یا باید در فیزیک ظاهر من نمایان باشد یا در نوشته هایم. شما تا هنوز چهرهء مرا ندیده اید، لذا نقش بستن تصویری شیطانی در ذهن شما باید از نوشته هایم باشد.در مقام نقد به این دروغگو و تفرقه افکن من به مواردی اشاره کرده ام که شما می توانید بدون اینکه دست به قضاوت در مورد شخصیت من بزنید آن را رد کنید و بر خلاف آن استدلال نمایید.

      شما خواهان افشای نام واقعی من شده اید و با توهین کردن و بهتان به چند نویسندهء دیگر که سابقهء جمتعیتی دارند، نام سلیمان راوش را هم در میان کشیده اید. اولاً آن چند نویسنده آدمهای محترمی هستند که هیچگاه مثل رهبر مکار شما به نام قوم و افتخارات آن وارد گفتگو با مخاطبین خود نشده اند. در ثانی مثل رهبر گمراه و منافق شما هیجوقت نگفته اند که ای فلان قوم شما بیایید با ما متحد شوید و مثلاً تبیلغیات دیگران در مورد ما "تاجیکان" نادرست است. توجه کنید منافق چگونه خودش را افشا می کند و تعصب درونی خود را با تبلیغات بر علیه مخالفین خود بروز می دهد. اگر نویسندگان جمعیت که شما نام برده اید تا حالا مثل رهبر مکار شما دست به چنین تبلیغاتی زده اند یا از این نوع ادبیات استفاده اند لطفاً نمونهء از آن را بیاورید:

      " اينها كسانى اند كه زمانى شما را به جنگ پشتون ها سوق دادند، گاهى به جنگ تاجكها و پنجشيريها، گاهى به تسليم شدن به روسها و كمونيستها و زمانى به سازش با انگليسها و امريكايى ها.

      "سياستمداران مزدورى كه به شما مى گويند پشتونها دشمن هزاره اند، عامل بيچارگى و فقر هزاره ها در دو صد و پنجاه سال گذشته بوده اند و بر شما حكومت كرده اند، اينها مبلغين ذليل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بيگانگان اند، شياطين آدم نما اند، اينها شما را قربانى منافع بيگانگان كرده اند، همينها بودند كه فرزندان شما را در حالى به جبهات جنگ ايران با عراق مى فرستادند"

      "و باز همينها بودند كه به هدايت تهران با روسها سازش كردند و مليشه هاى داكتر نجيب كمونيست شدند، راه اكمال مجاهدين را در باميان بستند، با كمونيستها و شوراى نظار جبهه مشترك عليه پشتونها ساختند "

      این آقا عملاً خودش را مساوی با قوم پشتون جا زده است و از همان دید، هزاره ها را به زعم خودش به همکاری با پشتونها (یعنی خودش) دعوت می کند!

      جنگهای دهه نود را هم جنگ دیگران با پشتونها (یعنی خودش) قلمداد کرده است. جالبتر آنجا است که می گوید که "سياستمداران مزدورى كه به شما مى گويند پشتونها دشمن هزاره اند، عامل بيچارگى و فقر هزاره ها در دو صد و پنجاه سال گذشته بوده اند" معلوم نیست این سیاستمداران مزدور چه کسانی هستند! همهء سیاستمداران هزاره، تقریباً در همکاری کامل با حکومت مرکزی فعلی افغانستان قرار دارند و در این 10 سال هیچگاه تبلیغ نکرده اند که پشتون دشمن هزاره است، و پیشتر از آن هم در دههء نود در ائتلاف با آقای حکمتیار بودند، و با زوال حکمتیار و کشته شدن مرحوم مزاری برای مدت کوتاهی با طالبان ائتلاف کردند، و با سقوط کابل، و پیشروی طالبان در هزاره جات آن ائتلاف از هم پاشید و آنها به مخالفین طالبان روی آوردند. آقای دوستم هم عین شکل، در ائتلاف با آقای حکمتیار قرار داشت، و با سقوط حکمتیار در چهار آسیاب روابط نزدیکی را با طالبان بر قرار ساختند، و با سقوط حکومت ربانی در کابل، و پیشروی طالبان به سمت شمال، آنها به مسعود پیوستند و جبهه متحد را ایجاد کردند. لذا این وهم که وی خود را نمایندهء قوم پشتون قلمداد می کند باید از خلل دماغش باشد، و تحریک قومها بر ضد یکدگر و متهم کردن دیگر اقوام که بر ضد پشتونها عمل کرده اند، در نوع خود از طرف یک رهبر سیاسی امر بدیعی است و نشان از تعصب عمیق وی می دهد.

      از آدم متعصب و مریضی چون وی که خود را در پس آیه های مبارک قرآنی و احادیث نبوی پنهان کرده است چیزی غیر از این انتظار نمی رفت و نمی رود. باشد که با دمیدن در تعصب قومی ببینیم چه نصیبش می شود. بیشترین بهره را از نفاق در کشور همسایگان می برند، و آقای حکمتیار که در هر دورهء به شکل تمام عیار و تمام وقت در خدمت کذاری به همسایگان بر ضد منافع ملی کشور خود به قصد رسیدن به قدرت دریغ نکرده است، حالا هم هدف اش نه اتحاد و همبستگی اقوام که نفاق افکنی به نام پشتون و هزاره و تاجیک است، سیاستی که در دهه نود کشور را بر باد داد، و ما را در کام همسایگان و مطامع آنها فرو برد.

      در ضمن آن تهدید هایی را که متوجه نویسندگان در پاکستان می نمودید، و با دروغ پراکنی و ترور شخصیت و ایجاد فضای وحشت و ارعاب و حتی قتل صدای آنها را خفه می ساختید دوران اش گذشته است و بیشتر به رسوایی شما می انجامد. کما اینکه کشتن بسیاری از نویسندگان بخش ننگین تاریح حزب اسلامی و رهبر آن است که پیروان آن باید از آن دوری جویند. من ترسی از شما و دارد و دستهء تان ندارم. و شما خوب می دانید که رقیب افکار و آرزوهای مریض شما در کشور چه کسانی هستند، لذا اگر چیزی در بوتهء اندیشه دارید پیشکش کنید. البته من می دانم که نه خودتان و رهبرتان از آن بهرهء ندارید، شما حتی از تحلیل وضع کشور خود و منافع مردم خود عاجز هستید، و در چمبرهء قومی چنان گرفتار آمده اید که برای عز و جلال یک قوم از خدمت گذاری برای دستگاه جاسوسی خارجی و تخریب کشور خود، و مخالفت با اقوام سرزمین خود نیز دریغ نمی کنید. البته که اعمال شما نسبتی با مسلمانی و اسلام ندارد. اسلام با قومگرایی مخالف است، اما امیر حیله کر شما با این نوشته های خود چهرهء شیطانی خود را افشا می کند، و در پس نقاب دین داری نشان می دهد که چه دیوی خفته است.

    • التماس در توظيف جنرال حميد گل به رياست ارتش

      گلبدين حكمتيار در بحث مربوط به عنوان"" تأخير در سقوط فوري حكومت نجيب " از تقرر جنرال حميد گل به رياست ارتش صحبت مي كند. او ادعا ميدارد كه با وجود تذكر و پيشنهادش به غلام اسحاق خان رييس جمهور پاكستان، جنرال حميدگل در رياست ارتش توظيف نگرديد. وي در صفحهء 20 مي نويسد:

      «در روزهاي تعيين فرمانده ارتش، با غلام اسحاق خان رييس جمهور پاكستان ملاقات تفصيلي داشتم. ضمن صحبت هاي ديگر،‌ در رابطه به تعيين فرمانده جديد ارتش به ايشان گفتم: بگمان من اوضاع پاكستان و منطقه ايجاب مي كند كه جنرال حميد گل به اين پست گمارده شود ... كاش در پاكستان و افغانستان چون او تعداد زيادي افسران لايق و با احساس وجود ميداشت. وي (رييس جمهور) تبسم كرد و گفت: سخن شما به جا است. اما با اين اقدام امريكايي ها بسيار حساس ميشوند!! آنها ميگويند كه جنرال حميد گل بنيادگرا است».

      التماس در تقرر حميدگل به رياست ارتش پاكستان در بحث مربوط به توضيح عوامل داخلي و خارجي دوام حاكميت نجيب، اعتراف صريح و آشكار حكمتيار به نقش و تأثير حميدگل در جنگ او براي سقوط حاكميت مذكور است. حكمتيار با اين اعتراف نشان ميدهد كه ادعاي او در «موثريت و بزرگي تنظيمش» با رياست حميد گل در آي.اس.آي و توظيف او به فرماندهي ارتش ارتباط داشته است. بعداً كه حميدگل از رياست استخبارات ارتش پاكستان بركنار شد، موثريت و توانايي حكمتيار در پيروزي و غلبه بر حكومت نجيب از ميان رفت.
      گلبدين حكمتيار براي حميدگل و آي.اس.آي مهرهء از قبل انتخاب شده بود. حميدگل در رياست آي.اس.آي همزمان با خروج روس ها يكبار ديگر استراتيژي آي.اس.آي را در نصب حكمتيار به حاكميت كابل مشخص و تثبيت كرد. او در نامهء مشهورش به جنرال ضياءالحق در جولاي 1988 كه بعداً‌ افشاء گرديد و در مطبوعات مختلف افغانها در داخل و خارج كشور انتشار يافت نوشت:

      «محترم مدير عمومي ادارهء‌استخبارات مركزي اسلام آباد!

      به رييس جمهور ضياءالحق، موضوع تمركز در افغانستان.

      به خاطر معلومات شما كاپي تمركز در افغانستان براي ختم نيمهء دوم جون 1987 به ضميمه ارسال است. تورن جنرال حميدگل- جولاي 1988

      محترما: در عرصهء سياسي دورنماي ما در افغانستان، اتحاد شوروي بعد از امضاي موافقت نامهء ژنو مجبور است قواي رو به زوال خويش را از افغانستان بيرون بكشد. انجام پيروزمندانهء قريب الوقوع جنگ افغانستان كه پاكستان در آن نقش قاطع داشت فرصت هاي بي سابقه تاريخي را ميسر ميسازد. در منطقه خلايي به مثابهء پيامد خروج قواي شوروي از شهر كابل بوجود خواهد آمد كه ما بايد آنرا پر نمائيم. ما نبايد اين فرصت هاي تاريخي را از دست بدهيم. ما بيش از هر وقت ديگر به ابتكارات جديد جسورانه ضرورت داريم. به منظور مقابله با توسعه طلبي يك ميكانيزم نيرومند نظامي را ايجاد كرد و ضرورت است كه پاكستان يك كنفدراسيون را با افغانستان تاسيس نمايد. اين كار ممكن است زير عنوان متحد ساختن كشورهاي اسلامي به خاطر صلح و امنيت و ثبات منطقه انجام يابد تا از نفوذ كمونيستي جلوگيري بعمل آيد. تمام پيشرفت براي ادامهء اين نظريه در دست است.رهبران اتحاد احزاب هفتگانه كاملاً به ما بستگي دارند. برخي از آنها با ما كار نموده و پشتباني راسخ خود را وعده داده اند. ما بايد تا پيروزي كامل، مجاهدين را تقويه نمائيم. پاكستان بايد تمام كمك هاي ممكن نظامي و سياسي را به اتحاد احزاب هفتگانه خصوصاً گروه اساسي «حكمتيار» كه خيلي پرنفوذ، قدرتمند و مطمئن است مبذول دارد. پس از خروج قواي شوروي نيز حكومت دست نشاندهء كابل حتي براي يكماه نميتواند جان به سلامت برد. هدف عمده در حال حاضر اين است كه تنظيم هاي پايدار براي حكومت آيندهء اسلامي در يك افغانستان آزاد بوجود آيد كه طرفدار پاكستان باشد و به طور داوطلبانه به ايجاد كنفدراسيون پاكستان-افغانستان كه پاكستان در آن نقش عمده را ايفا خواهد كرد موافقه نمايد. صرف چنين اقدامي ميتواند يك توازن استراتيژيك در منطقه بوجود آورد. در چهارچوب اين كنفدراسيون سرحدات بايد از بين برود و يك ساختار مشترك اقتصادي تشكيل يابد. اين امر امكان خواهد داد كه تا به ساحات يورانيم در افغانستان دسترسي كسب نمود و برنامه هستوي خويش را عملاً از منابع خارجي مستقل نمود. پس به سبب هدف سياسي ما، ابتكار ايجاد چنين يك كنفدراسيون بايد از طرف حكومت اسلامي افغانستان (گلبدين حكمتيار) تقاضا شود.

      پاكستان كاملاً حق دارد در جهت ايجاد كنفدراسيون با افغانستان تلاش نمايد و پاكستان در طول اين سالهاي شاهد خطرات جدي بوده و به افغانستان اجازه نميدهد كه افغانستان در حالتي باقي بماند كه قبل از سال 1978 و بعد از كودتاي ماه اپريل و زمانيكه دنباله رو شوروي و هند بوده باشد».

      از همين جهت است كه حكمتيار به حضور غلام اسحاق خان جانشين جنرال ضياءالحق مقتول ميرود و به او التماس مي كند كه جنرال حميد گل را به پست فرماندهي ارتش بگمارد. همه به ياد دارند كه در روزهاي خروج قواي شوروي از افغانستان و همزمان با نامهء فوق الذكر جنرال حميدگل، گلبدين حكمتيار يگانه رهبر تنظيم هاي مجاهدين بود كه به صراحت طرح و حمايت خود را از ايجاد كنفدراسيون افغانستان-پاكستان اعلان كرد.

      هر چند انگيزهء حكمتيار در آن زمان از اعلان اين طرح كه به مخالفت گستردهء افغانها در سراسر جهان روبرو شد مبهم و ناروشن بود اما بعداً با افشاي نامهء جنرال حميدگل مشخص شد كه اين طرح را آي.اس.آي براي بلعيدن افغانستان و ايجاد صوبهء پنجم پاكستان با زبان گلبدين حكمتيار اعلان داشته است. حكمتيار براي اينكه انگيزه و نيت اصلي خود را از التماس به غلام اسحاق خان در تقرر جنرال حميدگل به رياست ارتش و ابقاي او در آي.اس.آي مخفي نگهدارد، حميدگل را يك شخصيت اسلامي و افسر با احساس و لايق معرفي ميكند.

      او در صفحه 20 مي نويسد: «پس از ترور ضياء الحق غلام اسحاق خان به حيث رييس جمهور پاكستان انتخاب شد. در زمان وي پاليسي پاكستان در رابطه با قضيهء‌ افغانستان بر روال سابق ادامه يافت،‌ به اين دليل كه جنرال اسلم بيگ به حيث لوي درستيز و جنرال حميدگل رييس استخبارات نظامي باقي ماندند و زمام امور مهم در اردو و ساير پست هاي حساس آن كشور در اختيار افرادي ماند كه از لحاظ فكري و سليقه اي به ضياءالحق نزديك بودند. امتياز بارز جنرال ضياءالحق اين بود كه در پست هاي مهم لشكري و كشوري پاكستان افسراني را تعين ميكرد كه بداشتن شخصيت اسلامي، پاك نفسي و وطندوستي شهرت داشتند».

      پافشاري و تأكيد گلبدين حكمتيار در اسلامي بودن شخصيت جنرالان حاكم پاكستاني چون ضياءالحق، اختر عبدالرحمن، حميدگل و اسلم بيگ به منظور توجيه وابستگي او به پاكستان و آي.اس.آي است. حكمتيار مي خواهد بگويد كه چون او يك شخصيت اسلامي، متعهد و بنيادگرا است از اين رو با جنرالان حاكم پاكستان كه آنها نيز مسلمانان متعهد،‌ انقلابي و بنيادگرا اند پيوند و ارتباط عميق و تنگاتنگ دارد. اما جنرالان حاكم پاكستان در دوران جهاد افغانستان از تعهد به اسلام و بنيادگرايي اسلامي جز حمايت و كمك نظامي و مالي به مجاهدين افغان به خصوص به حكمتيار و تنظيم او چيز ديگري نداشتند. حمايت و كمك هاي كه نه به خاطر اسلام، بل براي تأمين اهداف و منافع خاص خودشان و كشورشان انجام يافت. آنها را كه حكمتيار بنيادگرا، ‌متعهد و مخلص به اسلام ميخواند براي تحقق نظام و حاكميت اسلامي در كشور و وطن خود كاري انجام ندادند. باري مولوي بجلي گهر از علماي ديني پشاور در تابستان 1988 گفت: «اگر جنرال ضياء الحق اسلام را از بيرون به بندر كراچي وارد ميكرد و از آنجا تا اسلام آباد توسط مركب لنگ انتقال ميداد در اين ده سال آن اسلام و شريعت اسلامي مورد ادعاي او به منزل مي رسيد و مورد تطبيق قرار ميگرفت».

      جنرالان پاكستاني اسلام و تعهد به اسلام و حمايت از نهضت هاي اسلامي را وسيله اي براي تأمين منافع و مصالح حاكميت و كشور خود ساختند. حاكمان نظامي پاكستان در طول نيم قرن تشكيل پاكستان از اسلام و اسلام خواهي براي كسب منافع خود گسترش قدرت ارتش و استخبارات نظامي آن استفاده كردند، بدون آنكه براي انفاذ شريعت اسلامي و تحقق فرهنگ و قوانين اسلامي در پاكستان قدمي بردارند. از همين جهت است كه جنرالان پاكستاني براي افغانستان نظام و حكومت اسلامي را توسط افراد و گروه هاي مورد نظر و با شيوهء كه خود مي پسندند، ميخواهند اما براي كشور خودشان نظامي لائيك و غير ديني را.

      صبح کاذب، نوشتهء محمد اکرام اندیشمند

  • اسلالم و علیکم و رحمته الله و برکاته هو !
    جناب محترم برادر یزرگوار شیخ محمد گلبدبن حکمتیار صاحب , از خواندن پیام همدردی و معنوی شما خرسند گردیده انشا الله و تعالی نصر من الله ولفتح القریب خواهد بود و سپاه افغانستان بر دشمنان افغانستان پیروز گردیده و شما را بر مسند خلفای راشدین خواهند نشاند . از شما عدالت و صلح غفیر امیدواریم و یر همسایگانی که سالهاست بر ما مهربان بوده اند عنایات روا داشته بر مینای معیار های صلح و صفای خلفای عباسی رویه روا خواهید داشت . قلباء از برادران مسلمان پاکستانی و ایرانی و قبله گاه تمام مسلمانان دنیا السعودی العربیه شکر گذار بوده و از زحمات و رحمات شان بر مردم مسلمان افغانستان تشکار مینمایم . وعلیکم السلام و رحمته الله و برکاته هو .

    • خانم یا آقای southia ! پیش ازینکه از شرف و ایمان باختۀ مانند گلبدین ، پشتیبانی خود را اعلان مینمودید ، کمی مسلمان شده سواد نوشتن آیات قرآن وسلام را می آموختید !

      اگر خداوند از نصرت جوینده گان درگاهش بمانند گلبدین ، فتح و پیروزی قریب سازد ، چنین فتح و پیروزی ننگین و شرم آور را حتی به دشمنم هم آرزو ندارم !

      امیدوارم از پیش آب ریمگونه شفا بخش ناقۀ تازیان سوسمارخور بنوشید و با بازمانده اش غسل تمحید بجا آوردید . شکر گذار حضور حضرت قبله گاه عالمیان خادم حرمین شریفین زنباره نفت فروش و کشور ناکحین و منکوحات السعودی العربیه و دعا گوی فتح ونصرت شیخ المفعولین حضرت محمد الگلبدین الحکمتغار باشید . شما را به مکه وآیات قرآن چکار !

    • مزاری بچیم تو خو مره نصیحت میکدی که به کارملوف توهین باید نکنم. چون کار شایسته نیست و کارملوف از خود پیروان دارد و ازین قبیل حرفها..... حالا چطور که خودت همین کار را میکنی. ( ملا خودش کون میداد و دیگران را نصیحت میکرد) ای لعنت خدا بر شیطان صفتان و منافقین. تو مزاری را خو چیزی نمیگم.

    • اسلام و علیکم مزاری صاحب ای شخصی که از پیش آب ریمگونه شفا بخش ناقۀ تازیان سوسمارخور نوشیده اید . این یک نظر شخصی خود شما است که از جناب شیخ السلام محمد گلبدین حکمتیار صاحب طرفداری ننموده و از اشخاص دیگری پیروی میکنید . من با این مسله ارتباط ندارم . من شخصاء از شیخ السلام به خاطر جهادی ایشان خوش هستم و انشالله به مزار شریف خواهند امد و شما را با اجر عظیم نوازا خواهند نمود . و مطابق ایایت قران هر کسی که اول فحاشی مینماید باید سزاورا جزا باشد و اگر شما از بد گفتن باز نماندید شما را محکوم به جزا خواهم نمود . انشالله که به بحث اصلی که همان شاغلی صالح محمد زیری افراد خانواده ایشان میباشد بپردازید .

    • آقا یا خانم southia وعَلیکمُ سَلام ! رهبر حزب اسلامی شما جناب شیخ المفعولین وکبیرالمنافقین محمد الگلبدین در سالهای هفتاد یکبار به شهر مزارشریف آمده و حتمأ یادش است که در ادیتوریم تخنیکم نفت و گاز شمال با تف و تخم های کندیده مردم مزار پذیرایی شده بود ، بخاطریکه صوفی کرینکار قندوزی از آمدنش خبر نداشت . خاطر جمع هستم که وی دیگر هرگز به شهر بلخیان آزاده نخواهد آمد و اگر بیاید هم بخاطر نوازش شدن خواهد آمد نه بخاطر نوازش کردن زیرا صوفی کرینکار هنوز زنده است و حتمأ خبر خواهد شد !

  • جناب محترم شیخ السلام محمد گلبدین حکمتیار صاحب !
    با گذشت وقت مانند ببرک کارمل شما متوجه شده اند که بدون اعتماد نمودن به هموطن به هیچ کسی دیگری اعتماد نخواهد شد والی بهترین برادران مسلمان در پاکستان ( راونی شریف ) و دیگر نقاط پاکستان همسایه در به دیوار به عبادات مشغول هستند ولی وقتی پای دنیا داری به میان امد از مجاهدین شیخ السلام محمد گلبدین حکمتیار صاحب بیشتر و پیشتر به افغانستان یورش برده و دمار از زنده گانی مردم عادی بیرون اوردند که پسند هیچ افغان و مسلمان در ان روزگاران نبود . بدین وسیله بعد از تجارب بسیار و دیدن گرم و سرد سیاست و اخلاقیات بیگانگان میخواهند از کابل مدینه ساخته و بعداء همین مدینه را به کعبه تغیر دهند . ولی در قسمت کشتار خانواده صالح محد زیری یگانه شخصی که میتواند فایده ببرد ( خارجی ) باید باشد نه یکی از مجاهدین و یا طالبان و یا کومنیست های داخلی . در این امر برای غتمغتول ساختن اوضاع در منطقه کی بهتر از آِ اس آِ پیدا خواهد شد . هنوز از سواد سیاسی بی بهره هستید کوشش کنید انشاالله در پای بوسی جناب شیخ السلام پیشی خواهید یافت . واعلیکم اسلام و رحمته الله و برکاته هو .

  • گلبدین حکمتیار خداوند پاک جزایت را بدهد امیدوارم برای همیشه همینطور منفور جامعه باشی
    متولد1368

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس