شعار دشمنی، دست دوستی

رد پای فرعون | رابطۀ ایران در ترور احمدشاه مسعود | بخش نوزدهم
رزاق مأمون
دوشنبه 10 جنوری 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

ایران از یک سو جنگ و دشمنی به شیوۀ "زرگری" را با طالبان شعارمی داد، از سوی دیگردر دو نوبت سعی کرد طالبان را با دادن امتیازات ترانزیتی به سوی خود متمایل کند." یک هیأت از تجار ملی تحت سرپرستی رئیس اتاق های تجارت طالبان به ایران مسافرت نمود و بعداً نیز اعلام شد که ایران راه ترانزیتی اسلام قلعه راکه ازسال 1997 ( به دنبال بسته شدن سفارت ایران درکابل به وسیلۀ طالبان) مسدود شده بود، بازگشایی می کند.
این اقدام غیرمنتظرۀ ایران درسطح بین المللی موجب بهت وحیرت شد و عده ای آن را دلیل دیگری بربی برنامگی ایران درافغانستان دانستند." وحید مژده – همان کناب ، همان صفحه همچنان درپایان کتاب حاضر اسنادی را مشاهده می کنیدکه یک هیأت رسمی طالبان به دعوت مقامات ایران روانۀ آن کشورشده اند که دربارۀ رابطۀ اقتصادی میان طالبان وایران مذاکره کنند." این سفر ها ازسوی اطلاعات مسعود کشف شده بود. بعدازسفر هیأت دوم طالبان به ایران، یک هیأت ایرانی هم تحت نام خبرنگاران به کابل سفرکردند که مأموریت جاسوسی دوسویه را شروع کردند. برخی اطلاعات ضعیف وبی اهمیت را به جنبش مقاومت هم ارسال کردند وبه این ترتیب بازهم وانمود می کردند که قاتلان دپلومات های ایرانی درمزارشریف طالبان اند! طالبان بعد ها گفتند اگر ما دپلومات های شما را کشته ایم، سند ومدرک ارائه کنید. بعد ازآن ایرانی ها درین باره خاموشی گزیدند. بعد از شهادت مسعود، شبکۀ ضد جاسوسی مقاومت دریافته بود که ایران درصدد ایجاد یک ائتلاف میان لشکربازمانده ازمسعود وطالبان بود تا علیه امریکا یک حرکت فراگیر را درخارج ازمرزهای شان سازماندهی کنند.

اما رهبری طالبان با وصف علاقۀ ایران به بهبودی رابطه با طالبان، دراوایل هیچ امتیازی به ایران قایل نبود. آقای مژده می نویسد:

" ایران ازطالبان می خواست قاتلین دپلومات های ایرانی را به پای میزمحاکمه بکشد، و حتی حاضر بود صحنه سازی طالبان درین محاکمه را بپذیرد، تا لااقل افکارعمومی درایران برای پذیرش تغییر درسیاست کشور دررابطه با طالبان آماده گردد، ولی طالبان تا آخر درین رابطه سرسختی نشان دادند."

این بخش قضیه جالب است! ایران حتی می خواست "صحنه سازی" طالبان را درین باره بپذیرد. طالبان هرگز درین باره که دپلومات های ایرانی به وسیلۀ چه کسانی کشته شده اند، به نتیجۀ ای دست نیافتند. درین صورت چه کسانی را می توانستند محاکمه کنند و خود مؤجد بحرانی بیهوده برای خود شان شوند؟ طالبان مانند روزهای اول ورود به کابل با حادثۀ قتل دکترنجیب به وسیلۀ یک دسته از"خلقی" های طرفدارشهنوازتنی که از سوی استخبارات پاکستان مأموریت یافته بودند، دریک مخمصۀ تصمیم گیری رو به رو شده بودند. این بار دوم بود که ازماجرای پیش آمده سردرنمی آوردند. ملاعبدالوکیل متوکل وزیرخارجه طالبان که خود ازماجرا بی خبر بود، درپاسخ به خواهش غلام رضا بهرامی سفیرپیشین ایران درمورد تحقیقات درمورد قاتلان دپلومات های ایرانی درکمال استیصال وبی خبری گفت:

" قتل دپلومات های ایرانی به وسیلۀ کسانی صورت گرفت که درصف ما بودند ولی ازما نبودند.!"

ایرانی ها تلاش های شان را به خاطر استفاده بیشتر تبلیغاتی دررابطه به قتل دپلومات های خویش همچنان هشیارانه ادامه می دادند تا از یک سو افکارعمومی مردم خود را آرام کنند، ازجانب دیگر، درانظارجامعۀ جهانی مشروعیت کسب کنند و درآخر، طالبان را به پذیرش بعضی خواسته های شان مجبور کنند. مقامات پاکستانی که بعداً ازاصل ماجرای عملیات کشتاردپلومات ها خبرشده بودند، هرچند خواستار نزدیکی طالبان با ایران نبودند، درظاهر امر با التماس از طالبان می خواستند تا کاری کنند که "آبروی ایران به جا شود." اما طالبان یک گام از مواضع شان عقب نرفتند.

دورۀ تبسم وخشم فرا می رسد.

بعد از اسقاط برنامه تجزیۀ افغانستان به وسیلۀ احمد شاه مسعود وملاعبدالصمد خاکسار، فضای رابطه میان ایران ومسعودبیشتر از پیش مسموم شده بود. مسعود درجنگ خاموش آن سال ها، به کسب اطلاعات شبکۀ دی ایکس درهمکاری با دکترنادرشاه احمدزی مدیرشبکۀ ضدجاسوسی "صادق هجرت" اهمیت کلیدی قایل بود. دکترنادرشاه احمدزی دستور دریافت کردکه حتی الامکان رابطۀ جنبش مقاومت با نهاد های اطلاعاتی ایران را حفظ کند. علت ادغام شبکۀ دی ایکس با شبکۀ ضد جاسوسی صادق هجرت علیه ایران آن بود که شاخۀ دی ایکس علاوه برآن که شعبۀ مرکزی آن درتهران ومشهد قرارداشت، دربخش پاکستان وکابل نیز ازلایه های روابط درونی طالبان اطلاعات وسیعی دراختیارداشت و باید مشخص می شد که ایرانی ها از کشانیدن طالبان به سوی خویش چه اهدافی را دنبال می کنند. مسعود از اقدامات بعدی ایرانی ها مشوش بود.

دکترنادرتحت نام "شرکت بازرگانی هفت ستارۀ آسیا" به عنوان "معاون مدیرعامل" درهمکاری با یک شهروند ایرانی به کار آغازکرد. دکتر نادربعد ازاشتراک درعملیات های خنثی سازی برنامه های تروریستی درجریان سرنگونی طالبان، درایران زندانی شد. وی بیش از سیزده ماه درزندان های ایران مورد شکنجه قرارگرفت تا اسراراطلاعاتی احمدشاه مسعود وسیستم فعالیت اطلاعاتی وی را افشا کند. بازجویان ولایت فقیه درین امر ناکام شدند. دکترنادربعد اززندان از سوی مراجع ارشد امنیتی مورد تجلیل قرار گرفت و نظریه های وی درجامعۀ بین المللی درامور امنیت افغانستان ومنطقه ازاهمیت برخورد داراست.. به عکس ها واسناد درآخر کتاب مراجعه کنید.
وی توضیح می گوید:

درجریان کاراطلاعاتی وتماس با نیروهای استخباراتی ایران این نکته را درک کردم که ایرانی ها قصد دارند خط لولۀ گاز ترکمنستان ازطریق افغانستان به سوی شبه قارۀ هند، هرگزعملی نشود. بدین ترتیب" حفظ موازنۀ جنگ" میان مسعود وطالبان را درسرخط استراتیزی خویش قرارداده بودند. مسعود همواره درین باره سوال می کرد که آیا ایرانی ها هنوز هم قصد دارند مانند پاکستان به جای افغان ها فکر کنند؟ من دردوران اقامت درایران، واضحاً مطلع شدم که ایرانی ها تا چه حدی از احمد شاه مسعود و سیاست های وی به خاطر حفظ افغانستان نفرت داشتند. یک روز در مهمانسرای قرارگاه انصار واقع درخیابان فلسطین، با آقای مرتضوی، حسینی، سردارموسوی (کارکنان ویژه بخش افغانستان) جلسه ای داشتیم. قرارگاه انصارمشهد مرکزآموزش تروریست های برون مرزی درایران است. درجریان صحبت، سردار موسوی رو به سوی من کرده پرسید:

این آقای شاه مسعود در سطح منطقه نه با ما کنار میاد نه با پاکستان، پس ایشون چه میخاد؟ اصلاً چه کاری از دستش ساخته است؟

من توضیح دادم که یکی ازجنبه های ویژه وبی بدیل مسعود همین است که ابتداء برای مصلحت ومنافع افغانستان فکرمی کند، سپس درخصوص معامله ورابطه با ایران و پاکستان. شما چرا ما را به حیث یک طرف اصلی ماجرا درمنطقه قبول ندارید؟

سردارموسوی گفت:

شما به ویرانه تبدیل شده اید، اهمیتی بیشتر ازین ندارید. فقط از ما تأسی کنید!

پاسخ دادم: درست می گوئید ما به ویرانه بدل شده ایم اما شما ما را به ویرانه بدل کردید!

نتیجه گرفتم که آنان ازمسعود به شدت عصبانی بودند.

سردارموسوی با ناراحتی گفت:

مسعود به این شیوه نمی تواند پیش برود. این وضع برایش خالی ازخطرنیست!

پاسخ دادم: مسعود برمعاملۀ منصفانه برپایه منافع ملی افغانستان پافشاری دارد.

موسوی صاف وپوست کنده گفت:

اطرافیانش همه درقنسولگری مشهد از دوستان ما اند. ما که می دانیم حتی آن هانیز ازین گونه بازی های بی حاصل مسعود خسته شده اند. دریک کشور ویران وبی همه چیز، رفتار مغرورانۀ مسعود چه حاصلی خواهد داشت؟
وقتی صورت جلسه را به آمرشهید گزارش دادم او گفت: فوری به پنجشیر برگرد!

مجموع تحلیل های اپراتیفی پس ازعملیات مزارشریف این نکته رانشان می دادکه ایرانی ها درتبانی با نهاد ها وکشورهای بازیگر درافغانستان سرگرم همکاری اطلاعاتی درتهیه نقشۀ مرموز دربارۀ احمدشاه مسعود بودند وهمان گونه که ازلحن وکلمات شان پیدا بود، با ناشکیبایی می خواستند قضیه را تمام کنند. بربنیاد جمع بندی اطلاعات تحلیل شده شبکۀ دی ایکس احمدشاه مسعود اهداف ایرانی ها را در مورد "حفظ موازنۀ جنگ" وادامۀ جنگ دوام دار تشریح کرده بود.

من درجلد اول کتاب"یادداشت های سیاسی" این مسأله را با استفاده ازمنابع دی ایکس اجمالاً شرح داده بودم. درین کتاب نیز حسب ضرورت فشردۀ آن جا گذاری شده است. مؤلف

دیدگاه مسعود دربارۀ حفظ جنگ از سوی ایران

گزارش ویادداشت برداری: شبکۀ دی ایکس

سال 1375 خورشیدی

"درسال هاي حكومت مجاهدين، ( 1371- 1375) سياست افغاني ايران همزمان با انهدام توان سياسي و نظامي حزب وحدت اسلامي شاخه استاد مرحوم عبدالعلي مزاري ظاهراَ با شكست هاي سختي رو به رو شد؛ ايران درآن ماجراي خونين، غير از مبالغ مالي اختصاص داده شده بر مصارف برون مرزي، چيز ديگري را از دست نداد وموفق گرديد تا حاكميت سركش نظامي به رهبري احمدشاه مسعود را از پايتخت به سوي كوه هاي هندوكش براند. سلسله بعدي حوادث، همان طوري كه پيش بيني شده بود،‌ پيچيده ترشدن اشكال جنگ درافغانستان ميان طالبان وحكومت استاد رباني بود؛ همان وضعي كه ايران در تلاش تحقق آن بود. سرمايه گزاري سياسي ايران براساس تكيه بر يك اقليت مذهبي درآن زمان،‌ براي رسيدن به اهداف بزرگ آينده توجيه شده بود. اين سرمايه گزاري بر پايه دو تاكتيك انجام مي گرفت:

يك : ايجاد ائتلاف ها

دو:‌ ادامه دادن جنگ

درآستانه سقوط حاكميت دكترنجيب الله، تلاش و تشويق ايران براي ايجاد ائتلاف اول تحت لواي اشتراكات قومي و زباني ميان طيف هاي قومي در افغانستان به طور مؤقت عملي شد كه بربنيان وحدت ملي و زيربنايي درافغانستان ضربت سختي وارد آمد. با آن هم، تاريخ مصرف اين ائتلاف درپايان سال اول حكومت پروفيسور استاد برهان الدين رباني اولين رئيس جمهور مجاهدين، همزمان با تأسيس ائتلاف نظامي و سياسي « شوراي هم آهنگي» به سرآمد. علت فروپاشي ائتلاف اول ميان هزاره ها، ازبك ها و تاجك ها، اولويت دادن به منافع كشوري ايران به خصوص تضمين اهداف اقتصادي آن كشور در منطقه بود. به اين ترتيب، حركت در مسير راهبردي اهداف دراز مدت اقتصادي الزاماَ عمر ائتلاف اول را به دستور خود ايراني ها كوتاه كرد.

( اسناد و مدارك ثقه درين رابطه در دست است)

هدف از شكستن ائتلاف اول، حفظ حالت جنگ، تشديد عصبيت گروهي وقومي، تعميق وابسته گي گروه ها به ايران، تضعيف توان سياسي و اجتماعي آنان و درمجموع تمديد جنگ و بي اعتمادي درجامعه افغانستان بود. هدف از ادامه جنگ استخوان شكن خصوصا دركابل،‌ تكميل كار اعمار خط لوله گاز از منطقه مرزي سرخس ايران به سوي مرز تركمنستان به طول 3400 كيلومتر بود. اين خط طويل كه در امتداد نواحي مرزي داخل قلمرو ايران كشيده شد،‌ تا ناحيه ايرانشهر وتفتان نواحي مرزي دربلوچستان ايران ادامه پيدا كرد. شهرك هاي مرزي ايران شهر و تفتان با بندر بزرگ كراچي پاكستان وصل است واز آن طريق، انتقال انرژي گازايران و تركمنستان به آساني به هندوستان امكان پذير مي شود. ايران با آن كه روابط گرمي با حكومت دكتاتوري نيازوف در تركمنستان نداشت، ازطريق حكومت روسيه تلاش مي كرد تا تركمنستان را وادار كند كه نفت وگاز ( انرژي) آن كشور به جاي عبور از مناطق جنوب غرب افغانستان مي تواند با استفاده از خط لوله سرخس – ايرانشهر وارد بازار شبه قاره هند شود.

هدف از اعمار اين خط لوله آن بود كه به كمپني هاي جهاني نشان دهد كه بحران وجنگ درافغانستان مانع و ناقض پروژه هاي بين المللي احداث خطوط انرژي از طريق خاك افغانستان است. چنان كه مشاهده شد، ادامۀ جنگ و خشونت درافغانستان در سال هاي هفتاد خورشيدي وحفظ تعادل جنگ دركشور به كمك ( عمدتاَ) ايران و اكمال حزب وحدت اسلامي به رهبري استاد مرحوم عبدالعلي مزاري به وسيله پاكستان ( ازطريق برخي شاخه هاي حزب اسلامي)‌ پروژه احداث پايب لاين انتقال انرژي تركمنستان به سوي افغانستان كه قرار بود به وسيله شركت امريكايي يونيكال، بريداس ( آرژانتيني) ودلتا ( عرب) اعمار شود وطول آن 1700 كيلومتر
(نزديك ترين راه به شبه قاره هند)‌ پيشي بيني شده بود،‌ سبوتاژ شد و هنوز هم با سرنوشت نا معلومي رو به رو است.

جالب اين جاست كه رضا پهلوي پسر ارشد محمد رضا پهلوي شاه فقيد ايران كه حدود پنجاه سال عمر دارد و در ايالات متحده امريكا زندگي دارد،‌ در سال 1998 ميلادي دريكي از جلسات سري به نمايندگان يونيكال و بريداس درامريكا توصيه كرده بود كه كار اعمار خط استراتيژيك انتقال انرژي سرخس- ايرانشهر ايران تكميل شده و آنان بايد براي انتقال انرژي به شبه قاره هند، از همين مسير استفاده كنند. يكي از نمايندگان به آقاي پهلوي گفته بود كه درايران، حكومت آخوند ها و مخالفان شما مسلط است و شما مخالف سوگند خوردۀ نظام آخوندي هستيد، پس چرا براي شركت هاي غربي اين گونه توصيه مي كنيد؟

ايشان گفته بود كه براي من منافع ملي ايرانيان اهميت دارد و برايم مهم نيست كه چه نظامي دركشور من حاكم است. با كمال تأسف كه رهبران افغانستان نه تكنوكرات ها، نه جهادي ها و نه طالب ها نسبت به كشور شان احساسي مانند رضا پهلوي نداشتند؛ زيرا افغانستان با بحران رهبري ملي مواجه بود.

در دوره بعدي كه طالبان روي كار آمدند،‌ ايرانيان با وصف آن كه با نقش رهبري احمدشاه مسعود درعرصه سياست افغانستان مخالف بوده و در انحلال پرو‍ژه حفظ كابل به وسيله مسعود مشاركت داشتند، به منظور حفظ توازن در جنگ و استمرار درگيري و نا امني درافغانستان به ارسال كمك هاي نظامي شان به جنبش مقاومت شروع كردند. تا آن زمان احداث خط لوله سرخس- ايرانشهر به طوركامل خاتمه يافته بود و نوبت به اجراي برنامه حياتي دوم رسيده بود.

ناحيه تاريخي سرخس ميان تركمنستان، ايران و افغانستان تقسيم شده است و در خطوط مرزي سه كشور افتاده است. حكومت ايران در توافق قبلي با حكومت تركمنستان، دو ذخيرگاه بزرگ يكي درسرخس تركمنستان ويكي هم در سرخس ايران اعمار كرد. هدف از اعمار پرهزينه ذخاير آبي درآن سوي مرز آن بود كه جريان بزرگ آب بالا مرغاب از خاك افغانستان از راه ناحيه كوچك تركمن نشين موري چاق وارد خاك تركمنستان مي شود وآن گاه به ذخيره گاه سرخس تركمنستان كه به مصرف ايران اعمار شده است، مي ريزد. وقتي ذخيره گاه آبي سرخس تركمنستان از آب دريا هاي افغانستان لبريز مي شود، جريان آب به طور طبيعي به سوي ذخيره گاه آبي سرخس ايران هدايت مي شود و ايران از آب منحرف شده خاك افغانستان، به امتياز بزرگ حياتي دست پيدا كرده است. حال مي توان فهميد كه چرا هزينه گزاف بند آب سرخس تركمنستان به وسيله ايران پرداخته شده است. زياني كه ازين رهزني آب به افغانستان مي رسد اين است كه كشور ما ازمنبع بسيار غني آب به طور طبيعي محروم مي شود وجريان آب هرگز از ذخيره گاه سرخس ايران دو باره به خاك افغانستان راه پيدا نمي كند.

درمراسم افتتاح هر دو سد آبي درسرخس تركمنستان وايران دربرج حوت يا اسفند ماه سال 1380هجري شمسي آقاي علي اكبرهاشمي رفسنجاني سياست مدار، روحاني و رئيس جمهورسابق ايران كه فعلا رياست تشخيص مصلحت نظام در جمهوري اسلامي ايران را برعهده دارد،‌ به ناحيه مرزي سرخس سفركرد. قرار بود صفرمراد نيازوف رئيس جمهور فقيد تركمنستان نيز درگردهم آيي سرخس حضور یابد. اما آقاي نيازوف به بهانه خرابي اوضاع جوي از حضور درمراسم گشايش بندهاي بزرگ ذخيره آب درسرخس احتراز كرد. عدم اشتراك آقاي نيازوف توجه وي به نگاه جديد جهان نسبت به افغانستان ومسايل مربوط به آن بود. وي به اين نكته پي برده بود كه افغانستان در محور توجه جامعه جهاني قرار گرفته و رويارويي با افغانستان و كشورهاي حامي اين كشور را به سود تركمنستان تشخيص نداده بود.

ممكن است از سوي ايراني ها پرسشي مطرح شود كه اعمار بند هاي آب درخاك تركمنستان و ايران به منافع افغانستان چه ربطي دارد؟ آن ها ممكن است استدلال كنند كه در صورت عدم اجراي پروژه هاي اعمار بند آب درآن سوي مرز افغانستان، آب افغانستان مانند قرون گذشته به سوي اين مناطق سرازير مي شدو افغان ها نيز جلو جريان آب را نمي توانستند سد كنند.

درساده ترين استدلال شايد آنان مطرح كنند كه شما افغان ها اگر توان داريد، نگذاريد مجاري مختلف آبي از كشور تان خارج شده و به قلمرو كشور هاي ديگر راه يابد.

بايد توضيح داد كه تركمنستان يك منطقه كويري است و به ويژه در مناطق مرزي با افغانستان از نعمت ذخايرآب آشاميدني و صحي محروم است. آب افغانستان از باريكۀ موري چاق و مجاري ديگر مفت و مجاني به خاك آن كشور سرازير مي شود و ايران بعد از پر شدن ذخيره گاه سرخس تركمنستان، آب افغانستان را به بند هاي آبي خويش ذخيره (بدون بازگشت به خاك افغانستان) مي كند. برپايه همين محاسبه، مصارف احداث ذخيره گاه سرخس تركمنستان از سوي ايران پرداخته شد. بدين ترتيب، تركمنستان از حساب آب رايگان افغانستان از يك سو صاحب يك ذخيره گاه بزرگ شد و از جانب ديگر، ذخيره آب درخاك آن كشور، اقتصاد تركمنستان را از چندين جهت، توسعه داده است. انگيزه اقتصادي راز حفظ توازن جنگي درافغانستان از سوي ايران، همين بود كه پروژه هاي ذخيره آبي در ناحيه سرخس ايران و تركمنستان به پايه اكمال برسد و اين پروژه ها مطابق برنامه ايران عملي شد.

بعد از پايان كار ساخت بند هاي آب درسرخس، كمك هاي ايران به جبهه مقاومت سستي گرفت و مقامات ايران به طور سري با طالبان وارد مذاكرات شده و هيأت هايي ميان دو طرف مبادله شد كه اسناد كامل آن موجود است. از مجموع اين پروژه هاي حياتي براي افغانستان نه تنها يك سر مو سودي نرسيد، بل، كشور ما دراثر ادامۀ جنگ و تشدد بيشتر از گذشته ويران تر شد و نيروي انساني جامعه افغانستان درجريان جنگ و مهاجرت و كشتار هاي دامنه دار بسيار ضعيف شده است.

اگر درافغانستان با اين گونه دست اندازي ها جنگ ادامه پيدا نمي كرد، حكومت و مردم افغانستان فرصت آن را مي يافتند تا خود مديريت استفاده بهينه از ذخاير آبي خويش را دردست گيرند و با بهره گيري از امكانات طبيعي و ملي، زيرساخت قدرتمندي را دركشور خود شان ايجاد مي كردند اما چنان كه ذكر شد، ايران درمشاركت با پاكستان، فرصت هاي يك زندگي عادي و چانس ها براي ايجاد يك ساختار رهبري سياسي درافغانستان را ربودند و زنجيره فاجعه از پس فاجعه را دراز تر كردند.

ايران درسال هاي حكومت داود خان، و ر‍ژيم هاي بعد از آن، چرا نتوانسته بود كه مشكل استراتيژيك كمبود آب در مناطق مرزي خويش را حل كند؟

ايران درآن دوران ها، توان و فرصت چنين كاري را نداشت. حكومت هاي گذشته، نظام و سياست هاي تعريف شده و مشخصي داشتند كه منافع ملي افغانستان را با تكيه بر كنوانسيون هاي بين المللي حراست مي كردند و درسازمان ملل متحد به حيث عضو فعال ازموضع معيار ها وقوانين حاكم بر معادلات جهاني سخن مي گفتند.
ایران درسال هاي پس از 1371- 1380 موفق شد تا زيرساخت هاي فني ذخيره آب افغانستان را براي خودش به پايه اكمال برساند و راه بازگشت دو باره آب به افغانستان را براي هميشه مسدود كند. ازسوي ديگر درطي سال هاي جنگ، ايران موفق شد تا شركت هاي بين المللي را از نزديك شدن به ميدان سرمايه گزاري افغانستان برحذردارد.

وقتی مسعود به شهادت رسید درزیرنویس شبکه خبر تلویزیون ایران این طور نوشته بودند:

"احمدشاه مسعود یکی ازفرماندهان مخالف طالبان کشته شد.!" رژیم "جمهوری اسلامی از وی نه به نام "مجاهد"، نه "مبارز" ونه "شهید" نام نبرد. اگریک الکلیست عرب ازهرجایی که باشد روی خیابانی گمنام به زمین بخورد، تمام رسانه های جمهوری اسلامی! فریاد می کشند وشهیدش می خوانند ویا جمعی ازفواحش وروسپی های استخدام شده را به نام خواهران به مأموریت های ضد اسلامی خصوصاً ضد افغانستان می گمارند تا جمهوری دروغین اسلامی را بیمه کنند.

بعد ازبازگشت مسعود ازسفر اروپا، ایران بیشتراز پیش ازسیاست مسعود نسبت به ایران بیمناک شده بود. ازآن زمان به بعد تماس ها میان ایران وطالبان درسطوح مختلف رسمی وسری ادامه یافت. بعد ازحادثۀ نهم ویازدهم سپتامبر ایران طالبان را به خود نزدیک کرد که درآستانۀ حمله امریکا به افغانستان جبهۀ گسترده ای را به تبانی با القاعده وطالبان برضد امریکا سازمان دهی کند. قبل ازشروع تهاجم هوایی امریکا یک گروه از ایرانیان وابسته به اطلاعات سپاه به کابل داخل شدند ودربام هوتل انترکانتی ننتال دستگاه ماهواره ای شان را نصب کرده بودند.
اسامی ایرانی های اطلاعاتی با گذرنامه های ایرانی به شرح زیر است:

1. رضا اسماعیلی ولد اکبر شماره گذرنامه (5403479)

2. مصطفی آغا محمدی ولد رضا شمارۀ گذرنامه ( 5297918)

3. محمدرضا حمیدی ولد ....... شمارۀ گذرنامه ( 3075637)

4. محمد جواد رضایی ولد محمد.... شمارۀ گذرنامه (5385446)

5. محمدباقر جعفری ولد ....... شمارۀ گذرنامه ( 3602928)

این هیأت اطلاعاتی، یک دستگاه ماهواره را دربام هوتل کانتی ننتال عیار کرده و به ایران اطلاعات جنگ را می فرستادند. شمارۀ ماهواره:

00873761289247

این پنج فرد اطلاعاتی ایران به کشورهای اندونیزیا، مالیزیا نیز درارتباط به انفجارمهیب ناحیه بالی دراندونیزیا نیز با همین گذرنامه ها سفرهایی انجام داده بودند. این افراد که تحت نام خبرنگاران به طور اضطراری وارد کابل شده بودند، بعد ازحملات امریکا وسقوط طالبان نیزمدتی درافغانستان باقی ماندند.

آقای و- ح از شبکۀ دی ایکس که بنا به دستور مسعود دریک مرحله، مأموریت مشترک برضد ایران را انجام می داد، می گوید که احمد شاه مسعود همیشه از تأسیسات مرزی ایران با افغانستان سوال می کرد ومی گفت:
آن چه به نقش ایران دربحران منطقه ای افغانستان رابطه می گیرد؛ تا زمانی که ایران تأسیسات آبی خود را اکمال نکرده وپروژۀ انتقال خطوط انرژی از ترکمنستان به سوی افغانستان وپاکستان را به سود خویش سبوتاژ نکند، جنگ درافغانستان متوقف نخواهد شد. و- ح با اشاره به پروندۀ ایران که از سوی مسعود دنبال می شد، ازبازی های دهشتناک اطلاعاتچی های ایران درافغانستان روایات مستند دارد. وی می گوید:

درسال های مقاومت، آقای حسینی معاون اطلاعات سپاه مشهد درپایگاه انصار یک روز به دیدار من آمد. آقای مرتضوی نیز با وی همراه بود. آقای مرتضوی قبلاً قنسول جمهوری اسلامی درکابل و سپس درزمان ریاست جمهوری آقای کرزی به قنسولگری هرات توظیف شد.

این آقایان به من پیشنهاد دادند که درادامۀ همکای های مشترک، مایل هستیم دربارۀ معامله برای انجام وظیفۀ خاص با شما حرف بزنیم.

آقای حسینی توضیح داد: این وظیفه دربدل پول به وسیلۀ شما انجام می شود که هم مؤید همکاری متقابل میان جنبش مقاومت است و هم به بقای ملی جمهوری اسلامی ایران فایده می رساند. انجنیرمحبت عضو شرکت سینا کمیکل کمپنی که آن هم تحت ادارۀ من بود، درجلسه حضورداشت. وی درزمان شادروان دکترنجیب الله، به عنوان معاون مدیریت پنجم ادارۀ ضد جاسوسی شماره دوم کارمی کرد و درآن وقت به اسم "امیری" مرا همرایی می کرد.

حسینی با اشاره به امیری از من سوال کرد:

ازخود است؟

گفتم: آره! مشکلی نیست!

او گفت: شما باید آقای حسین خانی قونسل ایران درهرات را بزنید! آیا امکانات دارید؟

من فوری قضیه را درک کردم اما خودم را به حاشیه زدم:

آیا طالبان درین جا قنسل دارند؟

حسینی: آقای و- ح ، ما می خواهیم شما دربدل پول، کار حسین خانی قونسل ایران درولایت هرات را تمام کنید! پرسیدم آیا امکانات دارید؟ من درآن سال ها به نام و- ح درایران فعالیت می کردم.

و-ح: آره!

متوجه شدم که انجنیرمحبت به سراسیمگی افتاد وبه حسینی گفت:

سیگار دارید؟

حسینی سیگاری برایش آتش زد. حسینی ازین نگران بود که انجنیرمحبت چرا و به چه علت، ناگاه حالتش دگرگون شد. من به حسینی اطمینان دادم که نگران نباشد!

حسینی گفت: دوصد هزار دلار کافیه؟

و-ح: این مبلغ اندک نیست؟ من خود تاجرهستم و برای اجرای این کار به دسته های مسلح پول می دهم!
حسینی: پنجاه هزاردلارپیش پرداخت می کنیم. بعد ازاجرای عمل بقیۀ پول دراختیارتان قرارمی گیرد. حالا می توانید هزینۀ سفر ازما بگیرید تا درداخل ولایت هرات، مجریان عملیات برای کشتن حسین خانی را تنظیم کنید.

آقای و- ح توضیح می دهد:

متوجه شدم که برنامۀ تخریب جامعۀ سنی وشیعه دردست اجرا است. مسعود با توجه حوزۀ مأموریت من در رابطه با ایران، قبل از توضیح هربرنامه، هشدار می داد که ایران تا زمان اکمال تأسیسات آبی درناحیه سرخس مرز با افغانستان و ترکمنستان وایران و جلوگیری از احداث لولۀ گاز ترکمنستان از طریق افغانستان به سوی شبه قارۀ هند، از سبوتاژ زندگی، آموزش، صلح، تولید و انسجام اجتماعی جامعۀ افغانستان دست بردار نخواهد شد. بعد از ملاقات با آقای حسینی ومرتضوی با سرعت از ایران خارج شدم. ازولایت هرات به وسیلۀ دستگاه ماهواره با احمدشاه مسعود درتماس شدم. ماجرا را شرح دادم. هنوز سخنانم به پایان نرسیده بودکه مسعود حرفم را گرفت:
گپ تان را گرفتم. اگرمی شنوی به زودی قضیه را ازهرطریقی که می توانی افشا کن. این ها هویت افغان ها ترور می کنند. شخصیت مردم ما را تروریست معرفی می کنند وازسوی دیگر جوی خون درهرات به راه می افتد. این طرح رهبری ایران است. یک نفر را به تلف می دهند اما کمر هراتی ها را می شکنند.

مسعود باردیگر سخنانش را خلاصه کردوگفت:

این مسأله به نظر من مقدمۀ یک پلان خونبار است. اگربحران با کشتن قنسول ایران شروع شود، جنگ ودفاع ازافغانستان مشکل می شود. ازامکانات دی ایکس عاجل کار بگیرید.

منظوراز امکانات دی ایکس، ظرفیت اطلاعاتی مسعود درمیان طالبان بود که تحت رهبری ملاخاکسار وفعالان دست دوم درامور ضد جاسوسی آبدیده شده بودند.

و- ح می افزاید:

وقت خیلی اندک بودو باید با سرعت دست به عمل می زدیم. با مولوی احسان الله سرفدا معاون اپراتیفی استخبارات طالبان که درشبکۀ دی ایکس فعال بود درتماس شدم. اواگرچه به دلیل مخالفت با پاکستان، صلاحیت کاری چندانی نداشت، موفق شد قضیه را آن طوری که مسعود مطرح کرده بود، به سمع ملاعمر رهبرطالبان برساند. ملاعمراز لحاظ ذهنی نسبت به سوء استفاده از احساسات مذهبی از سوی ایرانی ها درافغانستان شدیداً حساس بود. وی به والی طالبان درهرات دستور داد که امنیت کامل قنسولگری ایران درهرات را تأمین کرده و هرکسی را که به سوی ساختمان قنسولگری نزدیک شوند، با گلوله از پا درآورند و لاشه های شان را به دار آویزند.

بدین ترتیب، اطلاعاتی های ولایت فقیه نتیجه گرفتند که پلان به خون کشیدن هراتی های شیعه وسنی که به خاطرحفظ منافع جمهوری اسلامی طرح شده بود، افشا شده است.

آقای حسین خانی بدون شک حالا درافغانستان یا درکشورخودش به سر می برد. با مطالعۀ این کتاب می تواند نسبت به حکومت واهدافی جمهوری اسلامی ایران درمورد فرزندان ایرانی سردرگریبان ببرد و قضاوت کند. هرچند ازآن زمان بیش از ده سال سپری شده است وآقای حسین خانی خود شاهد است و تجربه اندوخته است که مردمش با چه رژیمی رو به رواند. آقای خانی خود گواه است؛ حکومتی که ناموس دختران، مادران وخواهران ملت خود را درزندان کهریزک وبازداشتگاه های دیگر مورد تجاوز قرارمی دهد، بالای افغان های بیچاره و مادران وخواهران ما افغان ها چه دغدغه ای خواهد داشت!

ایران ازسالیان درازی به این سو به منظورمقابله وسرکوب روشنفکران اصلاح طلب، دموکرات وهوادارآزادی وهمزیستی گروه های ویژۀ ای را از میان برخی از افغان های مهاجر وآنانی که سال ها پیش هویت شان از سوی استخبارات دستکاری شده و رنگ وبوی افغانی وایرانی بودن شان زایل شده است، تشکیل داده وازآنان استفاده می کند. گزارش ها می رسانند که همین گروه های ویژه بودند که عمدتاً درسرکوب وقلع وقمع دانشجویان ومنتقدان رژیم ایران در"کوی دانشگاه" سهم گرفتند و به عنوان ارتش اجیر، ازادی خواهان ایرانی را به خاک وخون کشانیدند. علت ایجاد گروه های ویژه آن است که ارتش وسپاه ایران برضد هم میهنان دانشجو وافراد عادی اسلحه به کار نمی گیرند و کمتر موردی پیش می آید که با قمه ودشنه وخنجر به سوی ناراضیان حمله ورشوند.
اما شبکۀ آقای حسینی ومرتضوی اشتباه اولی را با اشتباه دومی تکرار کردند تا طرح اولی که نتیجه نداده بود با اجرای حادثۀ خونین دومی جبران شود. این بار نوبت مولوی موسی ازرهبران سنی مذهب ایران مقیم ولایت هرات بود که باید به حیث پیشمرگ قربانی می شد تا باردیگر از راه دیگر، نوبت به کشتن حسین خانی می رسید. آنان دریک عملیات سریع مولوی موسی را به قتل رسانیدند تا خشم اهالی سنی مذهب هرات را علیه شیعیان به خصوص مرکزشناخته شده ( اداره قنسولی ایران) برانگیزند. آن ها محاسبه کرده بودندکه سنی ها به خشم می آیند ودرانتقام مولوی موسی، به قصد کشتن حسین خانی یا دیگرکارمندان ادارۀ قنسولی ایران یورش می برند. درصورت اجرای طرح، دو هدف به دست می آمد: مولوی موسی از صحنه حذف می شدو ثانیاً هرات تا مدت های طولانی درقعر بی اعتمادی وکشتار وبی نظمی غوطه ور می شد. اما چون پلان از قبل افشا شده بود، نیروهای طالبان با سرعت ازخیزش مردم به سوی شیعیان ویا مراکز ایرانی جلوگیری کردند.

کارمند اداره دی ایکس می گوید:

این دومین بار بود که ایرانی ها دست احمد شاه مسعود را دراطفای این آتش دخیل می دیدند.

شبکۀ دی ایکس بعد از شهادت احمدشاه مسعود، گزارش دیگری را درآستانۀ تهاجم ارتش امریکا برمواضع طالبان درسال 2001درج کرده است. گزارش مشعر است که آقای حسینی جاسوس ایرانی ازبرخی اعضای جنبش مقاومت می خواهد که برسرمعامله ای "سودآور" صحبت کنند. دونفرازشبکۀ دی ایکس وارد عرصه می شوند. آقای مرتضوی از( ادارۀ حفاظت سپاه) نیز درجلسه حضورمی یابد.

آقای حسینی به کارمندان مخفی دی ایکس می گوید:

اگردوست ما هستید بند کجکی ولایت هلمند را در بدل پول گزاف انفجار بدهید. اگراین کار را نکنید، درجریان حملۀ امریکایی ها به هلمند وسایرنقاط افغانستان، این نیروگاه برق خود به خود بمباران می شود. شما این کاررا عملی کنید وپول زیادی هم از ما بگیرید. ما کارزیادی از شما نمی خواهیم که رسوایی برپا کند. نیروگاه کجکی چهار توربین تولید انرژی دارد. کارشما این است که فقط بولت های اصلی را بازکنید وبه جای آن بولت هایی را که ما برای شما می دهیم، درتوربین نصب کنید وتمام!

معامله ظاهراً رو به راه می شود؛ اما این برنامه به زودی از سوی دکترمؤمن وابسته به شبکۀ ویژه ضد جاسوسی مسعود رد یابی شده و اطلاع آن به زودی دراختیار نیروهای بین المللی درخلیج قرارمی گیرد. بعد از افشای پلان تخریب نیروهای برق کجکی ممکن بود شبانگاه هواپیماهای ایرانی به این کار مبادرت ورزند تا مسئولیت حادثه به دوش نیروهای بین المللی بیافتد. نیروهای امریکایی بلافاصله اعلام کردند که فضای افغانستان کاملاً درکنترول ارتش امریکاست وهرهواپیمایی که درمنطقه درصفحۀ رادارمشاهده شود، آماج قرارخواهد گرفت.

مسعود به حلقات دی ایکس سفارش کرد که سعی کنند درفواصل کوتاه مدت موقعیت خویش را همراه با فعالان دی ایکس تغییر بدهند. این مقارن زمانی بود که احمدشاه مسعود به اروپا سفر کرد وبعد ازبازگشت به پنجشیر، تحرکات ایران به خاطر انزوای وی تشدید شده بود. دکترنادرشاه احمدزی ومسئولان شبکۀ دی ایکس درتوضیح اطلاعات تحلیل شدۀ خویش می گویند که بعد از بازگشت مسعود به افغانستان ایران احتمال موضع گیری عریان وشدیدتر احمدشاه مسعود علیه آن کشور را پیش بینی کرده بودند. شبکه های ضد جاسوسی مقاومت مطلع شده بودند که ایرانی ها نسبت به این نظریۀ مسعود که ایران تمام نیروی خود را درامر کشتن هویت افغان ها به کار می گیرد، عملیات خویش را از قبل با کشورهای دیگر پیوسته تنظیم می کردند.

احمدزی می گوید:

مسعود بعد ازسفر اروپا روزی دریک پایگاه نظامی توپچی درولایت تخار، مرد کوتاه قدی را مشاهده کرد که به افرادخودش شباهت نداشت. از اطرافیان پرسید که این شخص کیست؟

برایش گفته شد که این شخص سردارموسوی رابط ایران با جنبش مقاومت است.

مسعود: چه نوع رابط؟

و ازسردار موسوی می پرسد: شما درین جا چه می کنید؟ چه گونه درین نقاط حساس مثل خانۀ خودقدم می زنید؟ اگر بحث برسر انتقال اسلحه ایران به این جا است، این مسأله خیلی ساده است. ما پول می دهیم و شما اسلحه می دهید. این جا چه می کنید؟

احمدزی می گوید:

مسعود خیلی عصبانی بود ودرین باره فکر می کرد که ازجمع اطرافیان چه کسی این شخص را درمکان های سری راه داده است؟ مسعود بار بزرگی را بردوش می کشید.

مسعود به سردار موسوی می گوید:

مهمات واسلحۀ شما ضعیف وبی کیفیت است. پول ما را می گیرید؛ اما مرمی هایی را برای ما می دهید که میله های تانک را منفجر می کند. دربرابر هرمرمی 63 دالر ازما می گیرید مگر راکت های شما دستگاه های پرتاب را از کار می اندازد.

منابع اطلاعاتی درهمان سال ها به یاد می آورند که باری هواپیمای دکترعبدالله نمایندۀ مسعود درفرودگاه مشهد به سوخت نیاز داشت وتا زمانی که پول پرداخته نشد، ایرانی ها ازدادن سوخت جلوگیری کردند.

رد پای فرعون

نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود/ سرگفتار نویسنده

بخش اول: مهمان سرکش

بخش دوم: جلسه القاعده درقندهار

بخش سوم: به سوی هندوکش

بخش چهارم: مهمانان در کابل

بخش پنجم: نگاهی بر چلیپای شمشیر ها

بخش ششم: شناسنامه بن لادن

بخش هفتم: شتر به غمزه می افتد

بخش هشتم: گژدم عربی، سحاری امریکایی

بخش نهم: بازی موش و پشک


بخش دهم: عملیات نرم

بخش یازدهم: پیشمرگان عرب در پنجشیر- تخار

بخش دوازدهم: پردۀ اسرار

بخش سیزدهم: آخرین ملاقات

بخش چهاردهم: حالت فوق العاده

بخش پانزدهم: مرحله دوم تحقیقات

بخش شانزدهم: ایران و احمد شاه مسعود

بخش هفدهم: طرح تجزیه افغانستان از سوی ایران


بخش هجدهم: کابل؛ دیدار با ملا عبدالصمد خاکسار

بخش نوزدهم: شعار دشمنی، دست دوستی

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • نادر خان در سیاست از شیوه ای عبدالرحمان استفاده کرد. عبدالرحمان برای سرکوبی هزارستان احساسات مذهبی ملیتهای همسو را تحریک کرد و موفق شد تا هزاره ها را توسط ازبک، ترکمن، تاجیک و پشتون تارو مار کند. نادر خان با استفاده از حسن نیت هزاره ها در برابر حکومت (صرفاً بخاطر لغو قانون فروش هزاره ها از سوی امان الله خان) آنها را به جان برادران ترکستانی انداخت.... مردم تاجیک شمال همچون هزاره های مرکزی در عهد عبدالرحمان توسط قبایل جنوبی (در عهد نادر خان) سرکوب شدند و ناموس شان در اختیار افغان ها (پشتونها) قرار گرفت. (دولت آبادی، 1387)

    حکومت چون خطر را نزدیک دید، دوباره به قبایل سمت جنوبی رو آورده از ایشان برای مقابله با مردم کوهدامن کمک خواست و باز یک بار دست ایشان را در چور و چپاول آزاد گذاشت. در اثر ین اعلان عده ای زیادی از مردم آن سمت به کابل ریختند و پس از گرفتن سلاح به کوهدامن سرازیر شده به دنبال مغلوب ساختن شورشیان نه تنها مال و منال، بلکه یک تعداد از افراد خانواده هایشان را به عنوان غنیمت با خود به سمت جنوبی انتقال دادند. (فرهنگ، 1371)

    ازین رو اقدامات نادر شاه احساس کاملاً بدی را در بین هزاره ها خلق نمود و بعد از همین عملکرد بود که هزاره ها شروع به اجتناب از مقامات رسمی افغانی (پشتون) نمودند.

    در نوامبر 1933 در طی یک مراسم جشن در کاخ سلطنتی کابل که شاه نیز شرکت کرده بود، عبدالخالق دانشجوی لیسهء نجات با تفنگچه سینهء نادر شاه را نشانه گرفت و یک مرمی به سینه و دیگری را به دهان نادر شاه در میدان فوتبال فیر کرد. و نادر شاه در جا مرد.

    عبدالخالق کی بود و چه انگیزه ای وی را به قتل شاه تشویق نمود؟

    در جواب به این سوال در آن زمان ، هرگز جواب درست و قناعت بخشی به مردم و آنانی که خالق را می شناختند داده نشد.

    حکومت انگیزهء قتل نادرخان توسط عبدالخالق را ارتباط وی بایکی از زنان خانواده چرخی ذکر کرد و جریدهء اصلاح در سال 1312ش در شماره 15 قوس خود با درج این مطلب احساسات مردم را علیه هزاره ها تحریک کرد....اما اینقدر می توان گفت که غلام حیدر خان چرخی یکی از سپه سالارهای عهد عبدالرحمان بود که با همکاری عبدالقدوس خان دمار از روزگارهزاره ها درآورده بود. اما با لغو قانون فروش هزاره ها از سوی امان الله، مردم هزاره تمامی جنایات گذشته را به فراموشی سپرده در کنار افغان (پشتون) ها با تاجیک جنگیدند و بدین ترتیب غلام نبی خان چرخی (فرزند غلام حیدر خان چرخی) به خاطر حمایت از دولت امانی مورد احترام هزاره ها واقع شد. در بین هزاره های ترکستان احترام نسبت به این شخص به عنوان سفیر تا به امروز باقی است. پس در مورد ارتباط عبدالخالق با خانواده چرخی می توان گفت که براساس قانون بردگی عبدالرحمان، خانواده عبدالخالق از دهراود هزارستان به کابل آورده می شوند و با لغو این قانون در کنار خانوادهء چرخی باقی می مانند.

    همین امر باعث می شود که عبدالخالق برخلاف سایر هزاره ها که از رفتن به مکتب و کسب علم و دانش محروم اند، پا به مکتب می گذارد و با درک فجایع و ظلم حکومت در حق قوم خود و خانواده ای چرخی تصمیم بر قتل سر سلسله آنان می گیرد. (دولت آبادی، 1387)

    حقیقت امر اینست که خداداد خان پدر عبدالخالق از جمله ملازمان خانواده چرخی بود و عبدالخالق شخصاً از کودکی با جوانان آن خانواده که همسال و هم مکتب بودند، محشور بود، دوستی و رفاقت داشت. (فرهنگ، 1374)

    نباید نادیده گرفت که اضافه شدن زندان ها، و احیای اشکال شکنجه دوران عبدالرحمان خان رابرای مردم زنده می کرد و به کار برد مجدد قین و فانه غربغراب، زولانه های سنگین... اعدام های غیر مسئولانه شتابزده و بی اعتنا حد اقل به حقوق انسان ها و کرامت آنها در بارآوری شیوه های خشونت آمیز اثر می گذاشت. آن همه زندان های مقتولین سیاسی که در اجتماع زندگی نموده بودند، اجتماع را به شور نیز میآوردند. شوری که از فعل و انفعال بی دادگری بر می خواست.

    از آن اجتماع جوانی تأثیر پذیرفت به اسم عبدالخالق، تعمق به اوضاع و احوال جامعه و چارچوب روابط فامیلی که او در آن بزرگ شد، زمینه های نزدیکتر و تأثیر پذیرتر را در وجود او شکل میداد.

    او در محیطی قرار داشت که گزارشات روزمره حاکی از اعمال بی عدالتی، سنگدلی و فشار بر نزدیکانش به آنان که به دیدهء عمیقاً احترام آمیز می دید، بود. قتل غلام نبی خان چرخی و عکس العمل های که در اجتماع و محیط فامیل چرخی داشت آنچه هم که او در مکتب و محیط فامیل می شنید، همه وهمه اورا مشغول میداشت. او که با اطفال آن خانواده انس گرفته بود و تا جای مورد اطمینان بزرگان شان بود که به دنبال قتل غلام نبی خان، محرمانه چندین بکس کالا و اسباب را به جاهای مطمئن جابجا کرده بود، سرگردانی و آزار و اذیت همه را می دید و می شنید. در یکی از همان روز هاست که تفنگچه شخصی غلام نبی خان چرخی را از میان بکس که انتقال داده برمی دارد. هنگام دادن اطمینان از انتقال بکس، به یکی از اعضای آن فامیل می گوید: "همه چیز را به جایش رساندم اما تفنگچه سفیر صاحب را گرفتم که به کار می آید. (مهرین، 1378)

    محمد ظاهرشاه؛ (1973-1933مhttp://ferdausnajwa.blogfa.com...

  • ماهیئت تمدن ستیزی طالبان در انفجار مجسمه های بودای بامیان:

    از گذشته های خیلی دور به این سو برخی از جهان گشایان خارجی وارد بامیان باستان شدند که از نابودی مجسمه های بامیان یا صرف نظر کردند و یا تعداد از آنها به تخریب بودا توفیق نیافت. با گواهی تاریخ یک قسمت از بدنه مجسمه بودا به حکم خانم امیر دوست محمد خان محمد زایی صدمه دید. و بعد هم در عصر امیر عبدالرحمن خان بارکزایی نیز تلاشی در جهت معدوم کردن قطعی مجسمه های صورت گرفت که توفیق کامل حاصل نگردید. ولی با آنهم خسارات در مجسمه ها وارد گردیدند.

    طالبان قبل از همه با صفات انسداد فکری و ماهیئت تمدن ستیزی خودها و همچنان با پیروی از اسلاف خرد ستیز خویش اقدام به نابودی مجسمه های بودهای بامیان نمودند. تمدن ستیزی طالبان یک اصل دیگری از ماهئیت طالبان تاریک اندیش است که یک بخش از ویرانی مجسمه های بودای بامیان توسط طالبان، در این کتاب اینگونه انعکاس یافته است:

    « در یک واقعه تراژیک دیگر در 18 سبتمبر، طالبان توسط انفجار دینامت روی مجسمهء بودای خورد را به هوا پراندند و بر چات پیکره با راکت فیر کردند و قسمت های نازک و نقاشی نفیس آنرا تخریب نمودند.» (3)

    انفجار مجسه های بودای بامیان به ادامه سیاست ها و کنش های تمدن ستیزی، انسان ستیزی، زن ستیزی و ضد ملی از شؤنیزم و حکام مستبد قبیلوی گذشته به طالبان میراث مانده و طالبان هم با خاصیت ضد مدنی، ضد ملی و نژادپرستانه خودها به نابودی این آثار تاریخی ملکیت جهان بشریت پرداختند. با انفجار مجسمه های بودای بامیان باستان بود که این قسمت از «ثرؤت تاریخی» جهان صدمه دید و عالم بشریت و به خصوص بودیست های گیتی را به سوگ ویژه ای فرو بردند.

    انجنیر غ. سخی ارزگانی
    http://www.turkicpress.com/fa/?p=1601

    • اروزكانى غزيز بسيار دقيق فرموديد. ولى اين حيوان صفتان اجنبى بعد ازينكه مجسمه هاى قديمه را انفجار دادند بعد بارجه هاى انرا به جندين موتر لارى به با كستان بردند و از انجا به روى جهان فروخته شد.ان بارجه ها از فاجعه كه بالاى بشريت كزشت حكايت دارند.ان بارجه ها راستى مورد برستش قرار كر فتند و انا نيكه ان بارجه هارا ميبرستند و افسوز ميخورند باور كو كه به ما و كشور ما لعنت ميفرستند.بدين لحاظ زن فروش بودند و بت فروشى هم كردند.استخوان قبر ها را به موتر هاى لارى بار كردند و به باكستان بردند و فروختند. اين همه جنايات را طالبان به كومك و يا توافق عربستان سعودى و با كستان كردند انها حامى طالبان بودند و هستند.انها در جرم با طا لبان شريك اند.استخوان فروش هم شدند.زن فروش, بت فروش و استخوان فروش.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس