صفحه نخست > دیدگاه > زندگی نامه سید جمال الدین افغانی

زندگی نامه سید جمال الدین افغانی

در باره مذهب فقهی سید جمال الدین افغانی
مهران موحد
دوشنبه 25 آپریل 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

میرزا سید حسین خان می گوید:" هر باری که کسی سید جمال را می پرسید که پیرو چه مذهبی است وی در پاسخ می گفت:« من مسلمانم»! باری چنین اتفاق افتاد که یکی از علمای اهل سنت از سید جمال که سرگرم درس دادن به شاگردان خود بود پرسید: عقیده ات چیست؟ سید پاسخ داد:«من مسلمانم». بار دیگر آن عالم اهل سنت از وی پرسید: پیرو کدام مذهب هستی؟ سید جمال پاسخ داد:« بنده در پیشوایان مذاهب هیچ کسی را نمی شناسم که از من بزرگ تر باشد تا راه و روش اش را دنبال کنم».. آن عالم باز هم سوال خود را این گونه مطرح کرد: ادعای بزرگی است آن چه تو بر زبان آوردی، پس به من بگو که به کدام یک از مذاهب چهارگانه اهل سنت عمل می کنی؟. سید در جواب گفت:« در پاره ای از موارد با برخی از آن ها ( پیشوایان چهار مذهب اهل سنت) همداستان هستم و در بسیاری از موارد با آن ها مخالفت می کنم!».( جمال الدین الأسد آبادی، ص162).

نویسنده: دکتر محمد عماره

برگردان: مهران موحد

بخش چهارم

در باره مذهب فقهی سید جمال الدین افغانی

آنان که باورمند به فارسی و ایرانی بودن سید جمال الدین هستند می گویند که وی شیعه مذهب و پیرو مذهب جعفری بود و از آن بالاتر، نسبت به مذهب شیعی تعصب و سخت سری از خود نشان می داد. نقض و ابطال این ادعا بسیار آسان تر است نسبت به ادعای پیشین در باره ایرانی بودن سید جمال چرا که ادعای شیعه مذهب بودن سید جمال پس از ادعای ایرانی بودن وی طرح شده. ادعای نخستین برپایه شواهد و دلایل نقض شد پس مردود و سست بودن این ادعا هم خود به خود ثابت می شود.

از آن گذشته، هنگامی که نوشته های کسانی را که مذهب فکری و اندیشه های کلامی و مشرب فلسفی وی را آزموده اند مورد توجه قرار دهیم درخواهیم یافت که ادعای شیعی بودن وی به کلی بی پایه و نا استوار است.

افزون بر همه این ها، نوشته های سید جمال که برای ما از خود به یادگار گذاشته نیز چنین ادعایی را بی اساس می سازد.

امام محمد عبده به روشنی و قاطعیت می گوید که مذهب کلامی سید جمال، مذهب اسلام به عنوان آیین اسلام بود و نه مذهب به معنای معمول و تنگ و محدودش. عبده می افزاید: سید جمال، پیرو و "مقلد" در نظریات خود نبود و می کوشید اندیشه و رفتارش در چارچوب فکر سنت صحیح باشد. البته گرایشی هم- در اندیشه و سلوک خود- به تصوف داشت. محمد عبده تاکید می کند بر این نکته که مذهب فقهی سید، مذهب ابوحنیفه بود آن جا که می گوید:" مذهب فقهی سید، مذهب حنفی بود. وی اگرچه در عقیده خود "مقلد" نبود ولی همواره خود را مقید به سنت صحیح می ساخت همزمان با این که تمایلی به مشرب صوفیان بزرگوار داشت"( الاعمال الکامله از امام محمد عبده، ج 2،351).

هنگامی که یکی از اعضای «جمعیت العروة الوثقى» به امام محمد عبده هنگامی که در پاریس اقامت داشت، نامه نوشت و از مذهب "رهبری جمعیت" از وی پرسید و از این که آیا رهبری جمعیت پیرو مذهب ظاهری است؛ محمد عبده در پاسخ چنین نوشت:" در خصوص آن چه که در نامه ات از "ظاهریان" نوشته ای، باید بگویم: راستش هیچ گاه دل دلم نگذشته بود که اندیشه شما به آن طرف جولان کند و در ما تشابهی با "ظاهرگرایان" بیابید... ما سنیِ اشعری یا ماتریدی هستیم. در شیوه برگزار کردن عبادت ها به یکی از چهار مذهب، خود را پایبند می شمریم. برخی از ما مالکی مذهب هستند و بعضی دیگر شافعی مذهب و عده ای دیگر خود را پیرو احمد حنبل می شمارند و شماری نیز به پیروی از امام ابوحنیفه همت می گمارند. در زمینه معاملات و کارهای روزمره خود پیرو مذهب فقهی ای هستیم که زمامدار منطقه به آن وفادار است اگر مربوط باشد به یکی از این چهار مذهب- بسته به این که در کدام منطقه زندگی می کنیم. اگر زمامدار منطقه پایبند یکی از چهار مذهب اهل سنت نبود تا حد توان خود می کوشیم که مرافعه به آن ها نبریم و از آن ها داوری نخواهیم"( همان مرجع،ج1، 614).

همین نکته را یکی از شخصیت های معاصر او که شناخت خوبی نسبت به وی داشته – میرزا سید حسین خان عدالت تبریزی- نیز مورد تاکید قرار می دهد. میرزا عدالت خان از گفتگوهایی سخن می زند که میان سید جمال الدین افغانی و برخی از کسانی که کنجکاو بوده اند در باره اندیشه های سید جمال بیشتر بدانند رخ داده. این افراد در طی این گفتگوها سید جمال را در مورد مذهبش پرسیده اند. آن چه را میرزا سید حسین خان عدالت تبریزی از جریان این گفتگوها به ثبت رسانده به روشنی نشان می دهد که سید جمال الدین به شدت پایبندی خود به یکی از مذاهب را رد می کرده (مذاهبی که موجب نزاع و درگیری میان مسلمانان شده) و هیچ گاه خود را پیرو و مقلد هیچ از یک پیشوایان یکی از این مذاهب نمی شمرده است. میرزا سید حسین خان می گوید:" هر باری که کسی سید جمال را می پرسید که پیرو چه مذهبی است وی در پاسخ می گفت:« من مسلمانم»! باری چنین اتفاق افتاد که یکی از علمای اهل سنت از سید جمال که سرگرم درس دادن به شاگردان خود بود پرسید: عقیده ات چیست؟ سید پاسخ داد:«من مسلمانم». بار دیگر آن عالم اهل سنت از وی پرسید: پیرو کدام مذهب هستی؟ سید جمال پاسخ داد:« بنده در پیشوایان مذاهب هیچ کسی را نمی شناسم که از من بزرگ تر باشد تا راه و روش اش را دنبال کنم».. آن عالم باز هم سوال خود را این گونه مطرح کرد: ادعای بزرگی است آن چه تو بر زبان آوردی، پس به من بگو که به کدام یک از مذاهب چهارگانه اهل سنت عمل می کنی؟. سید در جواب گفت:« در پاره ای از موارد با برخی از آن ها ( پیشوایان چهار مذهب اهل سنت) همداستان هستم و در بسیاری از موارد با آن ها مخالفت می کنم!».( جمال الدین الأسد آبادی، ص162).

از آن بالاتر، می توان گفت: در سخنان سید جمال الدین افغانی برخی از گزاره هایی هست که این نکته را به خوبی اثبات می کند که دیدگاه وی در مورد مذاهب و «مذهب گرایی» برخلاف دیدگاه های تنگ وتاریک حاکم در آن زمان بود که البته تا هنوز هم آن دیدگاه های دگم و بسته در حوزه های دینی حکمرفاست. در واقع، ایشان همه کسانی را که به پیامبری حضرت محمد(ص) باورمند بودند پیروان یک مذهب می شمرد، خواه آن ها مربوط به آنان که "اهل سنت" شمرده می شوند می شدند یا در عداد متکلمان بودند یا از جمله فلاسفه و حکماء تلقی می شدند. وی به شدت از کسانی که خود را اهل سنت می پنداشتند و حکماء (اهل حکمت و فلسفه) را تکفیر می کردند انتقاد می کرد و چنین می گفت:" مدعی پیروی از "سنت" هستند در حالی که یاور "بدعت" اند. آیا بدعتی از این بزرگ تر است که کسانی که پیروی از آن چه به محمد نازل شده می کنند یکدیگر را کافر بدانند بی آن که برای این کار خود مستندی از قرآن یا حدیث داشته باشند و تنها بهانه تکفیر آن ها این باشد به خاطر این که مذهب اهل حکمت و فلسفه با مذهب آن ها یکی نیست و مخالفت دارد؟ این مدعیان اهل سنت بودن با خود عهد بسته اند که در هیچ سخنی با حکماء همداستان نباشند. نمی دانم که چرا این ها پیامبری حضرت محمد (ص) را منکر نمی شوند به جهت این که حکماء به آن باور دارند؟

خیلی شگفت آور است! چه ضرری به حال ما عاید می شود چنانچه همه مردم روی زمین با سخنان ما موافقت کنند؟! این در واقع نه تنها زیانی به حال ما ندارد بلکه هدف ما را برآورده می کند. هدف و آرمان انسان خردمند خصوصا کسی که خود را از اهل سنت و مخالف بدعت می داند، باید این باشد که مردم جهان را با خود همآهنگ کند (نه این که به دنبال مخالف خوانی باشد).(التعلیقات علی شرح الدوانی للعقائد العضدیة، تعلیق شماره 71).

گمان می کنم که این عبارت هایی که در این جا آوردیم کافی است تا ثابت کند که سید جمال الدین افغانی «مذهب» را به معنای متداول و محدود آن به هیچ صورت نمی پذیرفت و مذاهب اهل سنت را نقد می کرد و با تعصب و طرفداری بی دلیل و بی رویه برخی از پیروان مذاهب فقهی اهل سنت نسبت به مذاهب شان و رد و انکار مذاهب دیگر با قاطعیت به مقابله می پرداخت و آن را برنمی تابید.

در حالی که سید جمال، تعصب مذهبی حاکم در میان اهل سنت را نقد می کرد، تشیع را هم از اساس نمی پذیرفت. نصوص فراوانی از سید جمال به یادگار مانده که به روشنی این نکته را به اثبات می رساند که تمایل فکری ایشان به مذهب شیعی به هیچ صورتی درست نیست و اندیشه های ایشان هیچ نسبتی با اندیشه های شیعی ندارد.

سید جمال ایده مرکزی و مهم در مذهب تشیع که بر پایه آن اندیشه تشیع استوار است و فی الواقع بدون باورمند بودن به آن ایده کسی نمی تواند خود را شیعی بشمارد و اصولا دلیلی برای عرض اندام کردن مذهب تشیع - چه در حال حاضر و چه در گذشته تاریخ- باقی نمی ماند را به شدت مردود می دانست. این ایده عبارت است از :« لزوم وجود امام معصوم که حجت و نشانه دین است».. آری، سید جمال این نظریه را رد می کرد و نظریه مخالفان شیعه را بازگو می کرد دائر بر این که شریعت و قرآن نشانه هستند و همین که پیامبر اسلام همه احکام دین را به مردم ابلاغ کرده ما را از پیشوای معصوم بی نیاز می سازد. در این زمینه وی چنین می گوید:«.. برای ما شریعت و ایمان به عنوان "نشانه" بسنده است و آن چه به صورت قطع از قرآن برای ما ثابت شده ما را کفایت می کند و نیازی به راهنمای دیگر نیست که همانا پیشوای معصوم باشد. ما هیچ نیازی به نائب شرع نداریم جز در مورد رساندن پیام و نصوص دینی و پس از رسیدن پیام، ما خود می توانیم در روشنی نصوص شرعی دانش بیندوزیم و احکام شرع را دریابیم و مطابق آن ها عمل کنیم..» ( همان مرجع، تعلیق شماره74).

سید جمال الدین افغانی هنگامی که از واقعیت های عینی حاکم بر جامعه اسلامی سخن می زند و چنددستگی ها و کشمکش های درونی مسلمانان و تقسیم شدن آن ها را به سنی و شیعه می بیند، ناراحت می شود و به شدت این وضعیت را محکوم می کند و تاکید می کند بر این که این کشمکش ها و چند دستگی ها هیچ دلیلی ندارد- نه دلیلی برخاسته از اندیشه اسلامی و نه دلیلی مربوط به واقعیت های عینی و نیازمندی های جامعه. وی می گوید:« در میان هواخواهان اهل بیت نبوی در دوره های گوناگون گروه ها و فرقه های گونه گونی ظهور کردند. برخی از این فرقه ها به روشنی گرفتار گمراهی شده اند همانند «مؤلهة»( کسانی که به خدایی علی بن ابی طالب معتقد اند). بعضی از این گروه ها «شیعه غالی» هستند و در محبت اهل بیت راه غلو و مبالغه را می پیمایند. هردوی این دو گروه در ضمن همان سخنی که از علی بن ابی طالب نقل شده داخل می شوند که :« در مورد ما خاندان نبوت دو گروه از مردم گرفتار هلاکت می شوند: یک گروه دوستداران غلو کننده و دیگری دشمنانِ بسیار کینه جو!».

ولی آن بخش از شیعیان را که پیرو مذهب امام جعفر صادق اند و محبت زیادی از خود نسبت به اهل بیت پیامبر نشان می دهند و امام علی بن ابی طالب را نسبت به دیگر صحابه پیغمبر برتر می شمارند، نمی توان به خاطر این کارها از شمار مسلمانان بیرون کشید.

ما این گونه اختلافات را اختلافات فرعی می شماریم که نباید به هیچ صورت موجب چنددستگی و نزاع و از آن بالاتر دشمنی وجنگِ فرقه های مسلمان با یکدیگر شود. بی گمان، این کشمکش ها و دشمنی ها و جنگ ها دو عامل دارد: یکی جهل و نادانی امت مسلمان و دیگری بی خردی و تُنُک مایگی زمامداران مسلمانی که هوس کشورگشایی و وسعت بخشیدن به قلمرو خود را داشتند و دارند.

پادشاهان سنی مذهب برضد شیعیان، تبلیغات زهرآگین به راه می انداختند/ می اندازند و چهره شیعیان را در میان مردم عوامِ سنی مذهب دل آزار جلوه می دادند/ می دهند تا بدین وسیله در دل آن ها تخم نفرت و کینه نسبت به شیعیان و دوستداران اهل بیت بکارند و ذهنیت آن ها را آماده سازند برای مقابله کردن و جنگیدن برضد شیعیان. طبعا این زمامدارن می توانستند/ می توانند با گل آلود کردن آب، ماهی مراد خود را صید کنند و به به آسانی گروه و دسته تشکیل دهند و لشکری بسیج کنند برای به جان هم انداختن مسلمانان و به نام شیعیگری و سنی گری آن ها را به کشتن یکدیگر واداشتن در حالی که همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی به قرآن باور دارند و حضرت محمد(ص) را به عنوان پیامبر خود می شناسند.

در خصوص شایسته تر شمردن امام علی به جانشینی پیامبر نسبت به دیگر یاران پیامبر و نیز در باره حق به جانب دانستن ایشان در جنگ برضد معاویه و لشکریانش باید گفت: بر فرض این که بحث و جدل و بگومگو در مورد این مسایل در آن زمان ( صدر اسلام) سودی دربرداشت یا شاید باعث احقاق حقی و از میان برداشتن باطل و ناحقی می شد، معتقدیم که در حال حاضر طرح کردن این گونه مسایل کهنه که سدها سال از آن می گذرد و سرگرم کردن مردم به بحث هایی که به گذشتگان ما مربوط می شده نه تنها هیچ سودی به حال ما ندارد بلکه باعث هرچه بیشتر خدشه دار شدن وحدت اسلامی و چنددستگی درمیان مسلمانان می شود.

در ذهن خود مجسم کنید که اگر اهل سنت بیایند و با شیعیانِ مفضله (آنان که علی بن ابی طالب را نسبت به دیگر یاران پیامبر شایسته تر به خلافت می شمارند) – خواه عرب باشند خواه عجم/ فارسی- همداستانی خود را اعلام کنند و به این باور برسند که علی بن ابی طالب شایسته تر برای جانشینی پیامبر بود و بهتر بود به جای ابی بکر به خلافت برسد آیا این کار، کمکی به ارتقای وضعیت زندگی عجم/ فارس می کند و آیا موجب می شود که مردمان عجم/ فارس از زندگی فلاکت بار خود [ زندگی در سایه استبداد و استعمار] رهایی یابند؟

از سوی دیگر، اگر پیروان مذهب شیعی با اهل سنت همباور شوند که به خلافت رسیدن ابی بکر مشروعیت داشت و وی از علی بن ابی طالب شایسته تر برای جانشینی پیامبر بود، آیا این همباوری در مورد حادثه ای که سده ها پیش رخ داده وضعیت مسلمانان سنی را متحول می کند و آن ها را به جلو می برد و از وضعیت ذلت بار و ننگین کنونی نجات می دهد و موجب می شود که جهان تسنن یکپارچگی از دست رفته خود را به دست بیاورد؟

آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان این خواب سنگین و غفلت سهمگین چندین قرنه را بشکنند و به خود آیند پیش از آن که همه فرصت ها از دست برود؟

آهای مردم! سوگند به خدای حق که امیر المومنین علی بن ابی طالب هرگز از شیعیان عجمی/ فارس – و همین طور عموم شیعیان- که وارد نبرد با اهل سنت شوند یا از آن ها خود را جدا کنند به بهانه این که سنی ها ابی بکر را به خلافت شایسته تر می شمارند خشنود نخواهد بود. چرا شیعیان به جای چسبیدن به این گونه مسایل، کاری برای بهتر شدن وضع زندگی خود نمی کنند؟ از قدیم گفته اند: الناس ابناء ما یحسنون= جوهر انسان ها در آیینه دانش و عملکردشان نمایان می شود[ نه در خیال بافی و حرافی شان]( سخنی منسوب به حضرت علی).

همین طور ابی بکر هرگز از این راضی نخواهد بود که اهل سنت برای اثبات شایسته تر بودن وی به خلافت- که موضوعی است مربوط به سده های گذشته و نسبتی با نیازهای عصر حاضر ندارد- با شیعیان وارد جنگ شوند چرا که درافتادن با شیعیان به بهانه اختلافات جزیی با روح قرآن منافات دارد که مسلمانان را دستور داده که همانند ساختمان مستحکم در کنار هم بایستند و یکدیگر را یاری رسانند.

در باب این که چه کسی شایسته جانشینی بلافصل حضرت محمد بود باید گفت: اولا این از جمله مباحثی است که قرن ها از آن گذشته و نیازی به طرح آن در زمان ما نیست. در ثانی، برای حل این اشکال می توان گفت که:" از جمله خلفای راشدین کسی که پس از پیامبر مدت کوتاهی زنده ماند (ابی بکر) پیش از کسی که سالیان درازی عمر کرد( علی بن ابی طالب) به اریکه خلافت نشست". هرگاه خلافت پس از پیامبر اسلام به علی می رسید، ابی بکر و عمر و عثمان از جهان چشم می پوشیدند بدون این که فرصت خدمت رسانی به اسلام و مسلمانان را – البته در حد توان و وسع خود- نمی یافتند ( خداوند از همه آن ها خشنود باد). در این کار هم راز و حکمتی نهفته است. البته ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست( الاعمال الکاملة، جمال الدين افغانى)، چاپ نخست، قاهره،سال 1968 میلادی، ص324-326. گفتنی است، در رساله" الرد علی الدهریین" سید جمال، "باطنیه"( دولت فاطمی شیعه مذهب) را به سختی مورد هجوم قرار می دهد. در این زمینه نگاه کنید: الاعمال الکاملة، ص 158.

این بود آن چه باید می نوشتیم در مورد مذهب فکری سید جمال الدین افغانی.

بدین گونه، مسلم شد که ادعای شیعه مذهب بودن و تعصب ورزیدن سید جمال نسبت به مذهب تشیع ادعایی است بی بنیاد. همان گونه که ادعای فارسی بودن و نسبتش از لحاظ زادگاه و پرورش به فارسیان و ایران نه افغانی ها و افغانستان کاملا نادرست و غلط است.
سید جمال الدین افغانی شخصیتی مسلمان بود که تا پایان زندگی خود برای بیدارگری مسلمانان مبارزه کرد و کوشید زندگی و نشاط را در اکناف و اطراف جهان اسلام و از آن بالاتر در همه سرزمین های خاور زمین به ارمغان بیاورد و مردمان این مناطق را نسبت به وضعیت فلاکت بارشان آگاه بسازد، صرف نظر از این که مردم آن سرزمین ها به کدام مذهب و گرایش فکری یا منطقه جغرافیایی تعلق داشتند.

( خنده آور این که برخی از محققان شیعه مذهب که سخت به شیعی بودن سید جمال باورمند هستند مدعی هستند که وی شاگرد خود محمد عبده را نیز به مذهب تشیع درآورد!( دائرة المعارف اسلامی- شیعی، جلد دوم، جزء ششم، ص 26،27).

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • مهران عزیز!

    من نوشته های شمارا میخوانم خیلی زیبا اند ولی باید بگویم سید جمال الدین آنچنان شخصیتی نیست که وقت خودرا در باره اش ضایع کنیم خصوصاً اینکه جدل بر سر مذهب وی باشد. من نمیدانم چرا باید انرژی و استعداد سرشار تانرا بخاطر این جدل ضایع سازید. در نهایت او کسی نبود که کدام ساینس دان باشد، کدام اقتصاد دان باشد، کدام سیاستمداری باشد که کاری برای مردمش کرده باشد. چند روزی سرنی مفت را دیده بود و در آن میدمید. او هیچ چیزی نبود جز یک ایدیولوژی زده.

  • در اوغان بودن پدرکلان اخوان شکی نیست.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس