صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی

ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی

جعفر رضایی
شنبه 16 جولای 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد مولوی نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید.

چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتابهای "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" و "درخششهای تیره" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.

نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.

جعفررضائی

ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال‏الدین محمد بلخی

نویسنده: آرامش دوستدار

هر جامعه‏ای از لحاظ فرهنگی قهراً بر گذشته‏اش مبتنی‏ست. در عین حال اگر نخواهد ایستا بماند، باید در تعارض با گذشته‏اش بزیید. این آخری شرط ضروری و اساسی برای پویایی فرهنگی است. اگر هرکنون فرهنگی نخواهد نقش تابوت را برای گذشته‏هایش بازی کند، باید با آنها درافتد، تا هم گذشته‏ها در اعزاز و اکرام نپوسد و هم خودش را در تکاپوی مربوط زنده سازد و نگهدارد. اما تعارض فرهنگی، که "ضدیت" نیست تا از عللی پنهان چون رشک، عناد، فرومایگی و تعصب و تنگ نظری ناشی گردد، و آن را به هیچرو با اعتراض و تعرض هم نباید عوضی گرفت، فقط در صورتی لفظ بی‏‏معنی و محتوا نمی‏ماند که کنونهای فرهنگی بتوانند در برابر گذشته‏ها از هر نظر بایستند و بدینسان به جنبه های قوت و ضعف آنها و خود پی‏برند. و این طبیعتاً کار آسانی نیست در فرهنگی که تعارض برایش کاملاً ناشناخته بوده و مانده است. موضع در برابر گذشتگان جسارت به شأن و مقام آنان نیست، بلکه تنها از اینطریق می‏توان نخست شأن و ارزش فرهنگی آنان را شناخت، سنجید و شناساند. تا من ندانم مفاد، معنا و ارزش شعری مولوی چیست، چگونه است و به چه کار می‏آید، هم از او خدایی مرده ساخته‏ام و هم خودم نعش کش او شده‏ام. عکسش که در تعارض صورت می‏گیرد این است که بتوانیم بزرگانمان و از جمله او را از گورستان تکریم و تجلیل درآوریم و خودمان، به جای آنکه گوربان آنان باشیم، با آنان ذهناً درآویزیم. اما عیناً به همین سبب که فرهنگ ما در تعارض پدید نیامده، سلطۀ پایه‏گذارانش بر ما پسامدگان همچنان طبیعی‏تر گشته و عملاً طبیعت ثانوی ما شده. هراندازه سلطۀ آنان افزایش یافته و بیشتر در دید و ذهن ما ریشه دوانده، خطاپذیری آنان برای ما و خطاپذیری ما در برابر آنان برای خودمان مسلم‏تر و یقین‏تر شده است. وقتی آنان برای ما "پزشک معنوی" باشند، ما طبعاً می‏شویم "بیمار معنوی" آنان...

گول این رانباید خورد که مولوی در اشعارش عقل را نیز به عناوین مختلف می‏ستاید، مثلاً بمنزلۀ رهنمون کردار درست، یا نیروی عامل در مباشرت امور، یا ممیز آدمی از جانور، یا "عقل ایمانی"، تا برسد به "عقل کل" به معنای نیروی بیننده و داننده و دربرگیرندۀ همه چیز، عقلی که به زعم او مظهر بی‏همتایش پیغمبر اسلام است...

مولوی خود، برخلاف خیام، معجون بیمانندی‏ست از عامی و عارف، از توده و "روشنفکرش" باهم. بنگرید در داستانهای عوام پیسند و خواص شکن او، به ویژه در متلها یا در تشبیه ها و تمثیلهای جنسی او، در پورنوگرافیهای او در مثنوی "معنوی". همه برایش وسیلۀ شیرفهم کردن عوام و خواص باهم بوده است. اما انتخاب این وسایل توسط مولوی باید چنان لودهندۀ ذهن بازاری او باشد که ذهن او آیینه‏ای از مایه‏وریهای بازار فرهنگی ماست. با مهارتی که می توانست حسادت عبید زاکانی را برانگیزد، مولوی تخیل جنسی را تا مرز پورنوگرافیهای مادی و معنوی در جفت شدن مرد "شیرافگن" با زن خلیفه... پیش می‏برد، تا سپس با نتیجه گیریهای لاهوتی از کششها و کنشهای عشقی ما چشم بصیرت آدمی را بر نزهت ایمانی و روحانی‏اش بگشاید!...

درتاریخ فکری ما هیچکس خطر تشبه‏جستن را به اندازۀ مولوی ندیده و گوشزد نکرده_به دفعات و اشکال گوناگون، و هیچکس هم میان همتایانش به اندازۀ خود او قربانی آن نشده است. در ماجرای مولوی و شمس تبریزی، که "سّری از فرهنگ اسرارآمیز" ماست در حقیقت باید نماد چکیدۀ بی خویشتنی و دیگرپرستی فرهنگی مان را ببینیم. پرستیدن بمنزلۀ غایت تشبه یعنی از خود تهی واز دیگری پُرگشتن، استعدادی که همچنان در ما فوران می کند...(درخششهای تیره)

"پرسایی" عرفانی: مولوی

در واقع رهنمود گرانپایۀ الاهی با گوشزد و تهدید فلج کنندۀ آدمی هم شده، بویژه در پرسیدن، امکان هرگونه "لغزش و گمراهی" را از او می گرفته است. در نمایاندن و زدن کوس چنین رهنمود یا هنجاری مولوی برای آنکه چشمهای هراندازه کور بینا و گوشهای هراندازه کر شنوا شوند، هیچ فرصتی را از دست نداده است. سخن از وابستن پرسیدن به رهنمود یعنی هنجاری کردن آن است:

گفت موسی ای خداوند حساب/نقش کردن باز چون کردی خراب؟

نّر و ماده نقش کردی جان فزا/وانگهان ویران کنی این را چرا؟

گفت حق دانم که این پرسش ترا/نیست از انکار و غفلت وزهوا

ورنه تأدیب و عتابت کردمی/بهر این پرسش تر آزردمی

لیک می‏خواهی که در افعال ما/باجویی حکمت و سّر بقا

تا از آن واقف کنی مر عام را/پخته گردانی بدین هم خام را

قاصدا مایل شدی در کاشفی/بر عوام، ارچه که تو زان واقفی

مستفید اعجمی شد آن کلیم/تا عجمیان را کند زین سّر علیم

ما هم از وی اعجمی سازیم خویش/پاسخش آریم چون بیگانه پیش

موسی سپس به فرمان خدا می کارد و می درود، دانه را از کاه می سترد، سره را از ناسره باز می گیرد، تا چیزی را که پیشتر هم می دانسته از نو بیازماید و با این شگرد به خلایق بیاموزاند: این را که پروردن و درویدن خدا نیز از همین گونه است. آنچه بدینسان مولوی می گوید، یقیناً به عقل همپایگانش هم می رسیده، منتها می شود تصور کرد که آنان ابراز آن را حاکی از هوشی سرشار ندانسته باشند. هراندازه این "پرسایی"، نوآزمایی و دانایی مولوی عارف این بار هم ابتدایی و کودن‏پسند باشد، و نمونه های امروزی‏اش را در پدیده های جهوری اسلامی فراوان بتوان یافت، باز نوعاً با پرسایی و دانایی ابن سینای "فیلسوف" از این نظر خویشاوند می ماند که این دومی نیز، چنانکه پیش از این دیدیم، چشم و گوش به رهنمود کلام الله دارد. اینکه خدا موسی را، اگر موسی حقیقتاً می پرسید و چون چرا می کرد، گوشمالی می داد، هرگونه تردیدی را در دو مورد از میان می بَرَد. یکی آنکه خودهنجارین، یعنی بدون رهنمود او پرسیدن، در فرهنگ دینی اکیداً ممنوع است_به یاد بیاوریم که فرهنگ دینی یعنی فرهنگ ناپرسا_ودیگر آنکه شناخت در وابستگی‏اش به دانایی فراتاریخی الاهی الزماً بخش کرداری را نیز در زندگی زمینی متعین می کند. این تعین در پاسخ خدا به موسی ناظر بر ساختن و فروپاشاندن جهان به منظور بقای آن، گرچه پوشیده، اما قاطعانه بدینگونه آمده است که دو پایۀ کردار متنافی و هدفسو، یعنی ساختن و ویراندن به منظور پایدار نگهداشتن، کردارهای مشمول آنها را نیز ارزشمند و موجه می سازند...

مطالب مرتبط:

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس