صفحه نخست > دیدگاه > تاملی گذرا بر مقوله ی "وحدت ملی"

تاملی گذرا بر مقوله ی "وحدت ملی"

عباس دلجو
جمعه 4 نوامبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

"هنگامي كه قالبهاي يك فرهنگ كهن در

حال زوال باشد، مردمي كه هراسي از

تزلزل ندارند، دست به كار خلق فرهنگ

نو مي‌شوند".

« رودلف بائرو»

این قلم، بحث را با چند پرسش ساده، آغاز میکند . اما فراموش نگردد که پاسخ علمی، راهبردی و واقعگرایانه به این پرسش ها، در واقع ضامن ثبات، امنیت، توسعه پایدار، رشد گراف همبستگی و اتحاد ملی در کشور میباشد . چگونه میتوان در افغانستان پایه های وحدت ملی را تحکیم بخشید؟.

وحدت ملی، ترکیبی از دو واژه «وحدت» و «ملی» است . معناي لغوي وحدت : "يكي بودن و يگانه بودن است."1 و معناي سياسي آن : " اتحاد، توافق، هماهنگي و اتفاق مي باشد."2
«ملت» : "مجموعه افرادى كه تشكيل يك كشور دهند و به عنوان يك كليت اجتماعى مشخص، در برابر حكومت در نظر گرفته شوند ملت را تشكيل مى دهند."3

یا بنا بگفته امرسون: "ملت، جماعتي است از مردم كه حس مي كنند از دو وجه به يك ديگر تعلق دارند؛ يكي آن كه از عناصر مهم و ژرف يك ميراث مشترك سهم مي برند و ديگر اين كه سرنوشت مشتركي در آينده دارند. وي در ادامه مي افزايد: ساده ترين بياني كه از ملت مي توان كرد آن است كه آنان جماعتي از مردمند كه احساس كنند يك ملت هستند."4

از آنجائیکه اقوام عنصر اصلی و مؤلفه بنیادی وحدت ملی، در یک کشور پلی اتنیک را تشکیل میدهند، برای تثبیت و قوام وحدت ملی باید اقوام به تفاهم جمعی از طریق مشارکت آگاهانه و عادلانه آنان در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رسیده باشند . تا همه متفقا در راستای تحقق اهداف مشترک و تامین منافع جمعی در چوکات حاکمیت سیاسی واحد، تشریک مساعی بنمایند. ایجاد حس اعتماد و همبستگی ملی و تثبیت وحدت ملی در کشور ما، فقط با جمع بندی ارزشهای فرهنگی، تاریخی و اعتقادی اقوام، حول محور منافع جمعی آنهم از طریق مشارکت آحاد ملت در تعین سرنوشت سیاسی و اقتصادی شان، در چوکات حاکمیت سیاسی واحد امکان پذیر است . همبستگی و تفاهم "ارگانیکی" که بر پایه فرهنگ پلورالیستی، مشارکت سیاسی، تامین منافع عمومی، تفاهم جمعی و سیاست عدم تمرکز استوار باشد قطعا وحدت ملی را در یک کشور استحکام بخشیده و مشارکت آگاهانه و داوطلبانه مردم را در حفظ منافع ملی، در چوکات حاکمیت سیاسی که برخاسته از متن اراده جمعی است را در پی دارد .

با این برداشت از مقوله وحدت ملی، روشن میگردد که وحدت ملی غیر از همانند سازی است که در گذشته حاکمیت های استبدادی افغانستان با تفکر متحجر و متصلب قبیلوی و با زور و چماق همه را در تحت حاکمیت قوم خاص در جغرافیای سیاسی واحد گرد آورده بودند و از وحدت ملی، چماقی ساخته و منادیان و رهبران جنبشهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه را با برچسب "دشمنان وحدت ملی " تصفیه فزیکی و ترور شخصیتی کرده اند و خود بر مبنای مصالح و خواست سلطه گرایانه شان برداشتی از مقوله وحدت ملی ارائه داده اند که تضمین کننده حاکمیت انحصاری شان در تاریخ سیاه قبیله سالاری در افغانستان گردیده است. "دوره سلطنت 21 ساله امیر عبدالرحمن در تامین وحدت ملی ... دارای بسیار برجستگی است ... امیربدون تعصب قومی و مذهبی ... اقوام سرکش وماجراآفرین را ... بلا تفریق وبدون استثنا تار ومارکرد. یکی دیگر ازکارروایی های امیر ... که بسیارمفید ثابت شد تطبیق پروگرام اسکان ناقلین است، که طی آن برخی قبایل جنوب بشمال کشور کوچانیده شدند"5. که این نوع استقرار و یکسان سازی "میکانیکی" در جوامع پلی اتنیک و کثیر الاقوام افغانستان و تداوم سیاست شیونیستی و هژمونی قومی و ذهنیت طرد و نفی، نه تنها روحیه همبستگی، وحدت ملی و زیست باهمی را ایجاد نکرد که خود عامل اصلی نابودی وحدت ملی در کشور گردید.

مردم افغانستان کیها هستند؟ طبعا جواب مشخص است . افغانستانی ها، یعنی اقوامی شامل پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، ایماق، پشه ئی، نورستانی، قزلباش، عرب و ... که در افغانستان زندگی مینمایند و مولفه های ملت افغانستان، محسوب میگردند . چگونه میتوانیم ما ملت شویم؟ ما با دونوع قرائت و برداشت از مقوله ملت مواجه هستیم . اولی، قرائت سنتی حاکم بر اذهان در گذشته از ملت است که قوم حاکم با تثبیت حاکمیتش بر اقوام دیگر با زور و چماق و تکفیر و تهدید و کشتار و نسل کشی، همه را تحت سیطره خویش در آورده و به آن "ملت افغان "( پشتون) نام نهاده اند : "بنام خدای بزرگ و به خواست ملت نیک بخت و شجاع پشتون !! موج کوتاه رادیو کابل را افتتاح می کنم .عزیزان و شنوندگان پشتون !! به این محتاج نیستم که اهمیت رادیو را بیان کنم... "6

امروز نیز علیرغم آنکه در آستانه قرن بیست و یکم و در عصر انقلاب فراگیر تکنولوژی و رسانه های جمعی که دنیا را به دهکده کوچک و اخبار آنرا قابل دسترس برای همه ساخته است، قرار داریم اما با آنهم اتنوسنتریست های تمامیت خواه پشتون حتی با گرفتن مدارک تحصیلی و القا ب پروفیسور، اکادمیسین، استاد، داکتر، انجینیر و...، با برداشت سنتی از مقوله ملت، طلایه دار ذهنیت هژمونی قومی گردیده اند که به قول « پير بورديو (Pierre Bourdieu) جامعه شناس و انسان شناس فرانسوی معاصر» نوع جدیدی از نژادپرستی "هوشمندان" را به نمایش گذاشته اند . " نژاد پرستی هوشمندان نوعی نژادپرستی مخصوص طبقه مسلط است . هر نژاد پرستی نوعی از اصولگرائی است، نژاد پرستی هوشمندان، نیز نوع اجتماعی آن است که مختص طبقه حاکم میباشد طبقه ای که قدرتش در گرو اسنادی است که در دست دارد مثل مدارک تحصیلی که گواه "هوشمندی " آنها است و در عمل در بسیاری از جوامع برای به چنگ آوردن مسند های مهم اقتصادی، جای اسناد قدیمی مثل سند مالکیت و یا تیول اشرافی را گرفته است." 7 و همین "نژاد پرستان هوشمند" !! برای تثبیت هژمونی قومی، دوام حاکمیت و سلطه انحصاری و توجیه نظریات فاشیستی شان چنین در افشانی !! کرده اند : "اقلیتها باید هویت پشتونی دولت (افغانی) را بپذیرند . دولتها بوسیله ی پشتون ها تشکیل شده، افغانستان تنها دولت پشتونی در جهان است. اقلیتها باید هویت پشتونی را بپذیرند." 8

"تاريخ كشور گواه اين حقيقت است كه تاهنوز بديل رهبري پشتون ها در كشور زاده نشده است."9

"در طول تاریخ معاصر در کشور کثیر الاقوام افغانستان معادلۀ طبیعی قوای سیاسی به نفع پشتون ها که دارای نفوس اکثریت به مقایسۀ اقوام دیگر بودند، فرمولبندی شد. مزید برآن شرایط زندگی قبیلوی ( از جمله پشتونولی ) به مثابه چوکات مطمئن قدرت سیاسی در یک کشور رو به انکشاف در امر تثبیت رهبری پشتون ها موثر واقع گردید ." 10

با این نوع در افشانیها !! بود که هر نوع حرکتی مبنی بر تغیر این بینش را حمل بر یک حرکت ضد ملی نموده و با برانگیختن احساسات به ظاهر «وطن پرستانه » و در حقیقت « سلطه گرایانه ملیت حاکم» مطالبات و خواسته های مشروع و بر حق اقوام و ملیت های دیگر را در طول تاریخ دوصد و شصت ساله افغانستان، انکار نموده اند.

نگرش دومی اما، برداشت جدید مبتنی بر ارزشهای انسانی و دموکراتیک از مقوله ملت میباشد . طبعا درین نگرش جدید، ملت بر مجموعه اقوام مختلف صرف نظر از تعلقات و وابستگی های خونی، اعتقادی، سیاسی و فرهنگی شان که همه با تبادل نظر، همآهنگی و همبستگی در راستای تامین منافع جمعی در چوکات حاکمیت فراگیر سیاسی، اراده شان را متبلور ساخته اند، اطلاق میگردد . پس با این قرائت جدید از ملت، مشخص میگردد که تنها با جمع کردن اقوام در یک چارچوبه جغرافیایی واحد بدون مشارکت آنان در ساختار حاکمیت سیاسی، اصلا پروسه ملت سازی به انجام نمیرسد . چون امکان ندارد که در غیاب اراده سیاسی اقوام و با طرد و نفی بخش های عظیمی از مردم کشور از ساختار حاکمیت و به حاشیه راندن آنان، ملت ایجاد گردد . زیرا تنوع گسترده قومی، لسانی و مذهبی در کشور خود گویای این حقیقت است که پی ریزی روند ملت سازی بر محور یک قوم خاص امکان پذیر نیست . زیرا ملت یک مفهوم سیاسی است و در چوکات یک حاکمیت برخاسته از متن اراده ی همه اقوام قابل تعریف میباشد . در دنیا فقط اقوام گوناگونی که در جریان زندگی و زیست باهمی شان در چوکات جغرافیای سیاسی خاص تنها از طريق فرايند ادغام سياسي " كه طي آن فرد در فرهنگ جامعه ادغام و با نظام سياسي متبوع خود و قواعد بازي سياسي آشنا و از اين طريق به صورت يك بازيگر فعال صحنة سياست در مي‌آيد و به شهروند واقعي تبديل مي‌شود." 11 و با ایجاد یک حاکمیت مشترک سیاسی که تامین کننده منافع همه باشند پروسه دولت- ملت را تحقق بخشیده و موفق به ایجاد یک دولت ملی گردیده اند، ملت محسوب میشوند.

ایجاد پیوند ارگانیک بین دولت و مردم، فقط و فقط از طریق مشارکت عادلانه و متناسب نخبگان اقوام در ساختار حاکمیت سیاسی، میسر است و میزان مشارکت مردم، ارتباط مستقیم با مشروعیت نظام سیاسی دارد . طبعا حاکمیت سیاسی اگر مشروعیت، اقتدار و اوتوریته اش را از مردم گرفته باشد کاری نمی کند که بخش های عمده ی از مردم را با ذهنیت طرد و نفی، به حاشیه رانده، تنوع و تکثر نژادی، فرهنگی و زبانی مردمش را انکار کند . زیرا مشروعیت نظام از گسست رابطه دوجانبه دولت و مردم و از خدشه دار شدن وحدت ملی جلوگیری به عمل میاورد . پس با این حساب ترکیب متناسب اقوام در گلستان رنگارنگ کشور و تامین حقوق حقه آنان با شرکت متناسب نمایندگان شان در ساختار حاکمیت سیاسی، مقوم وحدت ملی محسوب میگردد که همه آگاهانه در راستای تحقق اهداف مشترک و تامین منافع جمعی و حفظ امنیت عمومی، در چوکات حاکمیت سیاسی واحد، تشریک مساعی مینمایند .

با تحکیم پایه های وحدت ملی، نه تنها گراف توانمندی کشور در امر مبارزه با دخالت های پیدا و پنهان کشورهای منطقه ای و فرا منطقه ای وعوامل بومی و مزدوران داخلی آنان، بالا میرود بلکه ضریب امنیت ملی، رشد فزاینده ای پیدا کرده و همه اقوام و اقشار کشور با احساس همبستگی ملی در فرایند استقرار صلح و حفظ ارزش ها و منافع ملی، از تمام امکانات مادی و معنوی شان هزینه میسازند .

تهدید امنیت ملی در یک کشور، خود بیانگر این وضعیت است که تمام اقوام ساکن در آن کشور در معرض این تهدید قرار گرفته اند و برای رفع این خطر و تهدید نیاز به همگامی و همبستگی ملی دارند و محور این همبستگی ملی باید دولت ملی باشد و دولت ملی یعنی دولتی فراگیر با قاعده وسیع ملی که تبلور دهنده اراده و آرمان همه اقوام و اقشار بوده و در راستای تامین منافع جمعی ، گام برمیدارد . هر نظام مشروع ملی برخاسته از متن اراده تمام مردم، چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی ممثل وحدت ملی شناخته شده و ازین طریق وحدت ملی تامین میگردد و آنگاه است که این نوع "وحدت ملي نه تنها در برابر آشفتگي هاي اجتماعي كاركرد پيشگيرانه و بازدارنده دارد، بلكه در مقابله با تهديدهاي فراروي امنيت ملي نيز كارساز است؛ به طوري كه امروزه مردمي شدن فرايندهاي دفاعي يا مشاركت مؤثر مردم در حوزه‌هاي دفاعي، يكي از اجزاي قاطع راهبردهاي دفاع ملي در قرن بيست و يكم است."12

پس با این حساب، تحکیم پایه ها و مبانی وحدت ملی فقط با توسعه روابط انسانی و رشد مناسبات دموکراسی و تامین عدالت اجتماعی، میسر است . بدون تامین عدالت اجتماعی در کشور، نه هویت ملی تحقق مییابد نه مشروعیت حاکمیت تثبیت میگردد و نه وحدت ملی ایجاد میشود که نگاهی گذرا در تاریخ سیاسی گذشته افغانستان ما را براین باور میرساند که هیچگاهی درین کشور یک حکومت مشروع ملی که در پرتو حاکمیت آن، هویت ملی اتنی های مختلف، تثبیت و در نتیجه وحدت ملی تامین گردیده باشد وجود نداشته است . این مفاهیم، همیشه جزؤ رویا های تحقق نیافته و دور از دسترس بوده که مردم ما از پا نگرفتن آن، ازذهن در عینیت تاریخی کشور شان، رنج برده اند. اکنون با ذکر این مطالب آیا ما میتوانیم بگوییم که حاکمیت های گذشته در افغانستان که هیچگونه نشانه ای از مؤلفه های حاکمیت مشروع ملی در آن سراغ نداریم، مشروعیت سیاسی داشتند .؟ آیا میتوانیم ادعا کنیم که شاهان و سردمداران کشور سمبول وحدت ملی بودند.؟ آیا مردم ما از حقوق و مزایای سیاسی، اجتماعی بعنوان یک شهروند برخوردار بودند تا هویت ملی آنان محقق شده باشند.؟ سوگمندانه جواب منفی است . چون در افغانستان هیچگاه عدالت اجتماعی تامین نگردیده بود طبعا هویت ملی، مشروعیت سیاسی و وحدت ملی قربانی انحصارطلبی ها و تمامیت خواهی ها ی حکام مستبد و جاه طلب، گردیده بودند . در نتیجه، تداوم همچو حاکمیت های استبدادی و بریده از مردم منجر به طرد و نفی بخش های عظیمی از مردم کشور و تشدید خصومت ها و استخوان شکنی های ملی در تاریخ خونبار گذشته گردیده است .

پی نوشت ها :

1- (ر. ك: فرهنگ معين)

2- (ر. ك: فرهنگ اصطلاحات سياسي).

3- فرهنگ فلسفی لالاند

4- آشوري؛ داريوش، دانش نامه سياسي، ص 307 تا 308

5 -روستار تره کی – نقش اقوام درپروسه تشکل ملت درتاریخ معاصر افغانستان

6- ترجمه فارسی سخنرانی محمدنعیم خان صدراعظم ، در مراسم افتتاحیه موج کوتاه رادیو کابل.

جريده اميد، شماره 204 ، صفحه سوم، مورخه 28 ام حوت سال 1374

7-.- بر گرفته از آخرین شماره لوموند دیپلوماتیک سال 2007 نوشته Pierre BOURDIEU

8- زوال پشتونها ، نوشته :- پوهاند انوارالحق احدی

9- نوشته کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی ، مقاله افغانستان افغان و افغانستانی

10- مقالۀ «نقش اقوام در پروسه تشکیل ملت در تاریخ معاصر افغانستان»بقلم پوهنوال دکتور محمد
عثمان روستار تره کی منتشره در شماره 88-89 سیزدهم اکتبر 1999 مطابق 21 قوس 1378 نشریۀ
"افغان ملت"

11- - منبع سایت باشگاه اندیشه - نویسنده سعید یعقوبی

12-منبع : خبرگزاری فارس – نوشته : پروانه – تیلا -

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • یک دولت را زمان نژادپرست یا حتی فاشیست خطاب کرده میتوانیم، که در قانون اساسی آن مرام های فاشیستی یا نژادپرستی درج باشد. چنانچه در زمان هتلر در آلمان، موسیلنی در ایتالیه، فرانکو در هسپانیه وغیره دولت های نژادپرست چنان بود.
    در قانون اساسی افغانستان تمام اقوام از هر نگاه باهم برابر اند.

    اما اینکه دریک دولت دیموکرات عناصر نژادپرست جا میگیرند، یا اینکه افراد فاشیست با اظهار نظر های ضد انسانی شان در جامعه نمایان میشوند و بعضی اوقات تاثیرگذار هم میباشند، این خود نشانه دیموکراسی ست، که باید یک نظام دیموکرات توان تحمل انظار و عقاید مختلف شهروندان خود را دارا باشد. این اختلاف نظر در هر جامعه در گذشته وجود داشت و در آینده نیز وجود خواهد داشت. یک جامعه ای که در آن همه یکسان فکر کنند، به دیکتاتوری مبدل میشود.
    بطور مثال، در دولت های مانند آلمان، فرانسه، دنمارک، اطریش و غیره که هریک نمونه ای از دیموکراسی اند، بعضاّ اتفاق افتاده، که احزاب فاشیست در انتخابات پارلمانی حتی در دولت ها سهیم شوند. اما احزاب دیموکرات درین پارلمان ها توان مبارزه سیاسی با عقائد و خط مش فاشیستی آنها را داشته اند.
    این جریانات فکری اما زمانی خطرناک میشوند، که تمام جریانهای دیموکرات را حذف کنند و قدرت را به تنهائی تصاحب شوند. مانند حکومت های عبدالرحمن خان و طالبان، که هنوز چنین نیست. زیرا قانون اساسی افغانستان جلو این خطر را گرفته است.

    اشخاص مانند روستار تره کی یا سیستانی و غیره که از مغز های مریض شان چه ترشع میدهند، همیشه وجود خواهند داشت. اینها در قدم اول دشمن قوم خود اند، زیرا در واقعت امر، با اظهارات ضدبشری شان اقوام دیگر را علیه قوم پشتون تحریک میکنند و خصومت های قومی را دامن میزنند. اینها در حقیقت جاسوس های پاکستان اند.

    فلهذا این وظیفه انسان های دیموکرات است، که برای تطبیق قانون اساسی در عمل، مبارزه دیموکراتیک نمایند و نگذارند که عناصر نژادپرست تعین کننده باشند.

  • مقاله جالب یست، در رابطه به نتایج کنفرانس افغانستان در استامبول.
    ناکامی کنفرانس استانبول، بن دوم را به محفل عکس برداری مبدل می سازد؟

    http://www.goftaman.com/daten/...

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس