صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > "هنر و قبیله" دو قطب دفع کننده یک دیگر

"هنر و قبیله" دو قطب دفع کننده یک دیگر

مصاحبه "نیکول ولینتینی" با "امین وحیدی" درمورد فیلم "درون مه"
Nicole Valentini
پنج شنبه 23 فبروری 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

"درون مه" عنوان فیلم کوتاه تازه "امین وحیدی" است که درشهرمیلان درشمال ایتالیا ساخته شده است. این فیلمساز جوان که ازچند سال بدینسو درایتالیا پناهنده است، فعالیت تک وتوکی درعرصه فیلمسازی دراین کشوردارد. نظربه فیلم قبلی وی، "گنج درویرانه است" این فیلم کوتاه پیشرفت خوبی درکارفیلمسازی وی محسوب میشود.

موضوع اصلی فیلم، پناهندگی، مهاجرت، تقابل فرهنگ ها ومشکلات درهم آمیزی میهمانان "تازه واردن پناهنده" با جامعه میزبان غربی است.

دراین کوتاه سی دقیقه ای، "امین وحیدی" زندگی پناهنده ای را به تصویر میکشد که درواقع نمادی است ازگریز و فرار و نرسیدن به انتها. شخصیت اصلی داستان که خودش را "درون مه" میابد، درمیان هستی و نیستی دست و پا میزند و دریافتن معنی زنده بودنش تقلا دارد.

فیلم با زبان خاص و سمبولیک خود، سیب سرخ را سمبول قرارداده است و این سیب سرخ است که چند شخصیت متفاوت داستان را با همدیگرپیوند میدهد و برای هریک به معنایی تبدیل میشود. شخصیت اصلی دراین فیلم، یک مهاجراست و یک پناهنده، یک فراری بی امان که بیش ازهرچیزدیگربا درون خود درگیراست و درجستجوی دلیلی برای "بودن" و"نبودنش". شخصیتی که آوارگی اش شبیه افتادن سیب سرخی ازدرخت است، بدون اینکه بداند چه سرنوشتی درپیش رو دارد، به دست باد روزگارسپرده میشود.

مرد بی نام که به "آقای ایکس" معروف است، همه او را دیوانه میپندارند، حالانکه اطرافیانش برای او دیوانگانی بیش نیستند. "آقای ایکس"، شاعر، نویسنده و نقاش اما، آواره ، بی وطن و بی خانمان به اندازه نقطه ی کوچک وبی مفهوم درکلان شهری، درانتظارمعجزه ای روزگارمیگذراند. معجزه ایکه او را ازاین تنهایی و"درگیری با خویشتن" نجات دهد و جوابی باشد برای دلیل "بودنش". این مرد تنها، درپس کوچه های کلان شهر، درجستجوی عشق میگردد، آن جوهرگمشده ی انسانیت که اگریابیدش،"ماندنش" و "بودنش" با آن مفهوم می یابد، وگرنه بین "بودن" و "نبودنش" فرقی نیست. چه خوب اگراین معنی و جوهر را ازته سبد سیب سرخ پیرزنی درپس کوچه های کلان شهردریابد.

داستان روایت غیرخطی و بریده ای دارد و با مهارت خوب تصویری برداری و نورپردازی و چیدش عالی رنگ ها، فیلمساز بیننده را با این مرد بی نام همراه میسازد و تا آخر با او نگاه میدارد. بازیگری شخصیت اصلی عالی است و بازیهای دیگران نیز تا جایی خوب اند.

فیلم ازنگاه ریتم هم خوب است. با روایت بریده بریده و درهم آمیزی خواب و بیداری، "امین وحیدی" درفیلمش مرز واقعیت و خیال را درهم میریزد و بیننده را به درون کشمکش های درونی یک پناهده تنها وبی نام که بیشتر به کف روی آب شبیه است، میکشاند. به دلیل بسیار"اکسپریمینتال" بودن وتدوین غیرخطی، تا نیمه های آن، فیلم برای بیننده عام کمی نامتعارف و گیچ کننده به نظرمیرسد، اما رفته رفته باز بیننده را به خود جلب میکند. نقطه قوت این فیلم کوتاه دراینست که با گذشت هرسکانس پیشبینی سکانس بعدی ناممکن میشود وبیننده مجبوراست فیلم را تا آخرببیند، اما کارگردان بیننده را حتی با سکانس آخرهم مات رها میکند. این فیلمنامه را میتوان شکایتنامه ای از روزگاران مهاجرت و پناهندگی کارگردان آن برشمرد.

قابل یادآوریست که این اولین تجربه "امین وحیدی" با یک تیم کاری ایتالیایی است، درحالیکه درسال جاری میلادی، این فیلمساز جوان افغانستانی یک فیلم کوتاه و یک فیلم بلند با همین تیم کاری ایتالیایی زیردست دارد.

در اینجا گفتگویی داریم با "امین وحیدی" که درزیر می آید.

نیکول ولنتینی: ایده ساخت این فیلم ازکجا آمد، آیا میتوان آنرا به نحوی یک فیلم زیستنامه ای از خود فیلمساز دانست؟

امین وحیدی: ایده ساخت این فیلم، ازتجربیات یک آدم پناهنده ومهاجربرگرفته شده است. مهاجری که به مانند تیریست رها شده از کمان دردرون تاریکی ای که نه ازانتهایش خبریست ونه ازمقصدی که به آن میرسد. این فیلم کوتاه، درمورد دوری اززادگاه و دردوراهی بودن بی انتهای انتخاب هاست. درمورد دغدغه های درونی یک انسان همیشه تنها که با وجود تنهایی اش ، با خودش و با درون خود درگیری و کشمکش های زیادی دارد. زیستنامه نیست، بهتراست آنرا تجربه نامید، تجربه خود، تجربه دیگران و نزدیکان، تجربه انسانی یک انسان.

اینکه وقتی یک انسان، پرنده وار واداربه مهاجرت میگردد وخودش را دردیارتازه ای میابد، سخت است اگرآب این دیاره تازه، به جانش ننشیند و دردآورازآن اینکه این پرنده مهاجربه سختی بتواند با محیط جدید خودش را وفق دهد وفضایی برای نفس کشیدنش یابد. سخت ترآنکه کسی نتواند او را درک کند و این انسان به اندازه ی نقطه ی کوچکی درپس کوچه های کلان شهری سرگردان یابیدن معنی و مفهوم برای زنده بودنش گردد.

نیکول ولنتینی: رابطه شخصیت اصلی فیلم را با کلان شهر چگونه شرح میدهی، درحالیکه دراین فیلم شهرمیلان، شهری معرفی شده است فرد گرا که درآن زندگی انسانها براساس فردگرایی است؟

با آنکه شهرمیلان که پایتخت اقتصادی و نمادی ازسرمایه داری ایتالیاست، به نظرمن نمادی از گمشدن انسان درهیاهوی شهری نیزاست، ولی انتقاد این فیلم کوتاه فقط ازمیلان نیست، بلکه ازتمامی شهرهای بزرگ و پرهیاهو. شهرهای کلان این خاصیت را دارند که انسان را درخود میبلعند و یک انسان هرآنچه فریاد برآورد کسی نیست که صدایش را بشنود چون صدا درسایه آسمان خراش ها به گوش کسی نمیرسد. خیلی ها به نام وهیاهوی کلانشهرها فریب میخورند و به امید اقتصاد، شهرهای بزرگ را مراکز فرصت زا تلقی میکنند، درحالیکه برای من مهاجرفیلمساز، شهرهرچه بزگتر، ماشینی تر، پرهیاهوترشد، به همان اندازه انسان، انسانیت و ارزشهای انسانی بلعیده میشود و فردگرایی درآن به حد بالایی میرسد. انسان ها به مانند روبات هایی میشوند که ازعشق و احساس درآنها خبری نیست، ساعات شان با عجله، پریشانی، افسوس، حرس و کارمیگذرد و زمانی برای "خود بودن" و به "خود بودن اندیشیدن" نیست، همین است که ارزش های انسانی همه پوچ و بی مفهوم میشوند. شخصیت اصلی فیلم هم که یک، هنرمند نقاش ونویسنده است درعین حال آدم درون گرا، به سختی میتواند با شهری که به تازگی به آن مهاجرشده است، رابطه برقرارنماید. با گذشت زمان، به "خودش"، به "وجودش" و "بودن" و "نبودنش" می اندیشد و ازپوچی چنین زندگی شهری دررنج وعذاب است، درآخرتصمیم میگیرد، کلان شهر را با همه دیوانگانش ترک کند و به جایی برود که معنی و مفهومی برای "زنده بودنش" دریابد درست مانند چهاربیتی ای ازعلامه اقبال لاهوری که میگوید؛

ساحل افتاده گفت، گرچه بسی زیستم
هیج نه معلوم شد، آه که من کیستم
موج زخود رفته ای، تند خرامید و گفت
هستم اگرمیروم، ورنروم نیستم

نیکول ولنتینی: تجربه ات را ازفلمسازی در شهری چون میلان بازگو کن، آیا درساخت فیلم دراین شهر با مشکلاتی نیز مواجه بودی یا خیر؟

امین وحیدی: فیلم ساختن کارساده ای نیست اما بدون شک دلچسپ است. اگرعشق و احساس و فداکاری ازیکسو وازسویی هم بصیرت، دانش کافی به زبان تصویری و سبک های گویش و مهارت تکنیکی دریک فیلمساز وجود داشته باشد، میتواند آثارخوبی ازخود ارائه دهد.

درقسمت فیلم سازی دریک محیط خاص، اول باید مشخصه های شهری را درنظرداشت که درآن فیلم ساخته میشود. مثلن شهرمیلان ازنگاه بزرگی خود، شهرنسبتن پرهیاهویی است. ازنگاه زیبایی های معماری هم دوگانه است، هم قسمت های مدرن، نیمه مدرن و کلاسیک دارد وهم قسمت های کهن و تاریخی. ازنگاه ترکیب دیموگرافی ساکنین آن هم دراین اواخرچهره شهرنسبتن چندین ملیتی شده است وخلاصه اینکه ازنگاه زیبایی های رنگ و ترکیب تصویروهم ازنگاه موضوع آدم دراینجا کم نمی آورد، بستگی دارد که چه فیلمساز دراین شهردرچه مورد فیلم بسازد، کافیست اخباریک روزشهررا مطالعه کند، سوژه های جالبی گیرش می آید.

ولی درمورد این کوتاه باید گفت که، فیلم با دید نسبتن انتقادی به مسئله "انتیگریشن" یا "درخودپذیری" تازه واردان به این شهر و رابطه ساکنین آن با این "تازه واردان راه گمکرده" دراین شهر، نگریسته است. درضمن مسئله "بودن و نبودن" و "مفهوم زندن بودن" نیزازدید یک هنرمند که زندگی خود را پوچ و بی مفهوم احساس میکند، نگریسته شده است.

دیگراینکه وقتی آدم دریک دیارتازه، اولین تجربه اش را انجام میدهد مشکلات دوچندان میشود، اما اگرکار با یک گروه خوب آغاز شد ورابطه خوب تخصصی و صمیمی بین گروه برقرارشد، فیلمسازاعتماد به نفسش را حفظ میکند وهمه چیز به روال عادی پیش میرود. ازچهارسال میشود که درایتالیا پناهنده ام و درپهلوی برنامه های تلویزیونی متعدد درافغانستان، فیلم کوتاه "درون مه" درکل سومین تجربه ام و درایتالیا اولین تجربه ام بود که ازآن خیلی آموخته ام. درمورد شهرمیلان، اینرا باید گفت که ازچندی بدینسو، مسئولین شهرداری کوشیده اند، مقرارتی وضع کنند که فیلمسازان با سهولت هرچه بیشتربتوانند فیلمهایشان را بسازند، خصوصن درباره هزینه لوکیشن ها، چندی میشود که ازبابت لوکیشن های خارجی درون شهری هیچگونه پولی نمیگیرند، فقط باید ازچند هفته قبل اجازه گرفته شود وبا مسئولین شهرداری هماهنگی صورت گیرد، که همین خود کمک بزرگی خصوصن به فیلمسازان جوان و مستقل است.

نیکول ولنتینی: درباره سینمای افغانستان چه نظر وچه گفتنی داری؟

امین وحیدی: سوال جالبیست، خصوصن وقتی که آدم نوع نگرش غربی ها را نسبت به هنرسینما مینگرد، ازتعجب مات میماند. مثلن دراینجا، درآکادمی سینمای میلان، یکی ازاستادن ایتالیایی ام میگوید یک کارگردان باید؛

  • تاریخ هنررا بداند،
  • درباره هنرنقاشی وعکاسی بداند.
  • زیبایی شناسی بداند
  • درباره ادبیات و تاریخ ادبیات بداند.
  • درباره تئاترباید بداند.
  • فلسفه بداند
  • درباره جامعه شناسی بداند.
  • درباره روانشناسی بداند
  • رشته فزیک را خوب باید بداند تا برانواع نورها، صوت ها وانواع لینزها مسلط باشد
  • رشته کیمیا باید بداند تا بر ترکیب و رنگ ها و مواد کیمیایی فیلمها مسلط باشد و.... انگه میتواند یک کارگردان موفق باشد!

اینست نوع نگرش یک سینماگر ایتالیایی درباره یک کارگردان موفق سینما، درحالیکه درکشورما چه برداشتی از این هنروجود دارد و چه برخوردی با آن صورت میگیرد؟

گرچند، منتقدین ورزیده ی سینما درکشورچون "استاد علی کریمی" درباره سینمای افغانستان، درنوشته های شان بیشتر، بهتر و با تفصیل پرداخته اند، اما بدلیلی که سینمای افغانستان آن چنان وسعت و تعریفی ندارد، ازینرو به خود اجازه میدهم، چند کلمه ای درباره آن به زبان بیاورم. اولن، "هنر" و "قبیله" دو قطب دفع کننده یکدیگراند؛ درجایی که "قبیله" باشد، "هنر" را جایی نیست و ازریشه میخشکد، و بدبختانه درطی دو قرن اخیردرافغانستان قدرت همواره دردست "افراد قبیله گرا" بوده است که دشمنی خاصی با "هنر" دارند، پس با این حال درجامعه ای که حاکمان آن "قبیله گرایان" اند چطور میتوان انتظارداشت که سینما که تمامی هنرها را دربرمیگیرد، بتواند جایگاهی برای خود بازکند.

از بدی روزگارسینما نیزهمانند سایرشالوده های زندگی چون سیاست، علم و هنردرافغانستان دچار"سطحی نگری" و "بی اساس بودن" و "پوشالی بودن" شده است. همین است که نه بهایی به آن داده میشود و نه هم زمینه رشد و شکوفایی آن فراهم میشود. هیچگاه درتاریخ افغانستان نبوده است که سینما به یک فرهنگ فراگیر مردمی تبدیل شود و سالن های سینما به اماکن مورد علاقه مردم عام مبدل گردد، پس چطوربتوان انتظار انس گیری مردم به این پدیده را داشت.

درکشورهایی چون فرانسه، ایتالیا، آمریکا و آلمان که سینمای شان جزئی انکارناپذیرازتاریخ سینمای جهان است و ازمحبوبیت خاصی درسطح جهان برخورداراند، و حتی درهند، سینما از قسمت عام مردم شروع شده دربین آنها راه یافته است ورفته رفته جزئی ازفرهنگ آنان شده است، اما درقضیه افغانستان کارازاساس خراب است.

تا چند سال قبل، ما درافغانستان بیشترازتعداد انگشتان دست مان فیلمساز واقعی نداشتیم که به اصول اولیه سینما آشنایی کامل داشته باشند که به استثنای تک و توک نسل جوان امروزی هنوزهم چنین است. بدی دراینجاست که هرکسی چند تا فیلم هندی دید وازیک چند مراسم عروسی فیلم گرفت چندی بعد میشود فیلمساز بدون دانستن الفبای سینما و اصول بسیاراساسی و اولیه این هنروسیع.

دلیل ضعف دراینست که سینمای افغانستان نمیتواند به این زودی ها به صنعت مبدل شود چون ازاساس وپایه زیاد روی مقوله سینما کارزیربنایی صورت نگرفته است و فرهنگ انس گیری به فیلم و سینما و پذیرش آن منحیث یک هنر ویک وسیله صنعتی-هنری درکشورترویج نشده است ونه هم برای آن کدام برنامه درازمدت درنظرگرفته شده است و روی آن نمیشود سرمایه گذاری زودرس نمود، ازینرو شاید نیاز به مدت زمان تغییریک نسل باشد تا بتوان هنرسینما را درجامعه نهادینه ساخت و جزفرهنگ مردم نمود، حالانکه درحال حاضر نیاز به کسانی است که فیلمهایی با کیفیت استانداردهای جهانی بسازند که هم ازنگاه اقتصادی و هم ازنگاه فرهنگی برای افغانستان میتواند سود آورباشد.
اگرفیلمسازان فعلی افغانستان را دسته بندی نماییم، سه چهاردسته میشوند؛ اول فوسیل های سینمای دوره کمونیست ها، که بجز از یکی دوتن سرشناس ازآن دوره، بیشترشان تاریخ مصرف شان گذشته ودیگرکاری برای سینمای نیمه جان افغانستان انجام داده نمیتوانند، دوم فیلمسازان نسبتن جوان آن زمانها که توانستند خودشان را با تحصیلات درخارج از کشوربا سینما نسبتن آشنا سازند که فعلن به سن پختگی و ثمر دهی رسیده اند ولی تعداد آنها هم معدود است، سوم آن دسته کسانیکه درسالهای دوره جنگ ها و مهاجرت ها درکشورهای همسایه توانستند هنرسینما را یا بصورت حرفه ای یا نیمه حرفه یی دنبال کنند و آثار چندی ازخود بجا بگذارند که تعداد آنها نیزچندان زیاد نیست، ولی بدی ای که این دسته از فیلمسازان دارند، بیشتردرگروتقلید ازاساتید شان اند و تا کنون نتوانسته اند راه مستقل خویش را دریابند و خودشان باشند.

گروه دیگرهم آماتورانی اند که با دیدن و تقلید ازچند فیلم بالییودی که خود تقلید ازفیلمهای هالییودی اند، فیلم های دهن پرکن و تقلیدی دسته سوم وچهارم میسازند همین ها اند که با کارنادرست شان، بیشترباعث تنفرمردم ازسینما میشوند. دراین میان اما، دوسه چیزامیدوارکننده است، یکی پیشرفت روزافزون تکنالوژی و امکانات سمعی-بصری درسطح جهان که هرچه زودترباعث فرهنگ انس گیری مردم با فرهنگ تصویری میشود و کارتصویری را به یک پدیده عام تبدیل میکند، دوم افزایش روزافزون تلویزیونها که حداقل میتوانند دردرازمدت برای "تمرین دید" و "نوع نگرش" مفید واقع شود و سوم شاید تنها امید به شکوفایی سینما، نسلی باشد که با دیدن تمامی این طیف های فیلمسازان وبا سپری نمودن دوره های کوتاه مدت و میان مدت چه درداخل و چه درخارج ازکشور، توانسته اند کارهایی نسبتن قابل قبول ازخود ارائه بدهند و همین هایند که امروز میکارند، تا فرداها ثمری برای درو کردن باشد.

با آنکه افغانستان سرزمین قصه های ناب، دست نخورده و ناگفته است، دراین ده سال گذشته، همانند بسیاری ازفرصت های طلایی ازدست رفته، درعرصه سینما نیزبسیار کم کاری شده. ازقراریکه افغانستان درمرکزتوجه جهانی قرارداشت، فیلمسازان افغانستانی میتوانستند توجه فیلمسازان جهان را به این کشور جلب کنند و تا این فیلمسازان به افغانستان سرازیرمیشدند و فیلمهایشان را میساختند که هم به اقتصاد کشورکمک مینمود وهم ازنگاه فرهنگ، میتوانست کشور ما را به جهانیان معرفی نماید، اما متاسفانه همه این فرصت های طلایی سوخته است و بجزازچند فیلم بلند سینمایی پروژه خارجی، دردوره پس از طالبان، کارزیادی صورت نگرفته که خود لطمه دیگریست برای سینمای افغانستان.

نیکول ولنتینی: پلان ها و برنامه های آینده ات چیست؟

امین وحیدی: درشرایط دشواروبحران اقتصادی کنونی، سینماگران مستقل، نمیتوانند امید زیادی به دل راه دهند، اما درصورتیکه اراده باشد راه حل هایی نیزپیش رودارند. مثلن بدون درنظرداشت اقتصاد و بحران و مشکلات و موانع، سینماگری که بخواهد مستقلن به کارش ادامه دهد درصدد راه های الترناتیف است. درست همین کاری که ما درمیلان انجام میدهیم. هرگاه سوژه ای بدردبخوری پیدا شد، دوستان سینما گرروی آن بحث نموده و فیلمنامه آن را تکمیل مینمایند و با وسایل و امکانات دردست داشته و باهزینه بسیارناچیز آنرا میسازند، درصورتیکه ازآن درآمدی حاصل شد، به صورت فیصدی بین همکاران تقسیم میشود، این یک نوع شیوه اعتراض هم علیه بحران اقتصادی است و هم علیه فیلم های غول آسای سینمای "مین ستریم" یا "جریان اصلی" است. دراین صورت امکان دارد، همین کارهای کوچک و کم هزینه ازنگاه کیفی خیلی عالی ازآب درایند، چرا که با عشق و صمیمیت و تخصص ساخته میشوند.
فعلن یک فیلم کوتاه داستانی با عنوان "آخرین امید" درباره زندگی یک قهرمان ورزشی افغانستانی که درکشورایتالیا با چالش ها و مشکلات خاص خود دست وپنجه نرم میکند را میسازم که درمرحله تدوین قراردارد. برای همین سال 2012 میلادی درحال تدارکات یک فیلم بلند داستانی هستم که ژانرکامیدی سیاه است، که اگرخواست خداوند بود، منحیث اولین کاربلندم میخواهم بسازمش. فیلمنامه اش درآخرین مراحل قراردارد و مسائل مرحله پیش تولیدش درحال آغازاست که امیدوارم بتوانم این فیلم بلند را به خوبی با همین تیم موجود ایتالیایی که فعلن دوستانم هستند بسازم.
ولی درهرحال همیشه باید به زندگی، به یک فردای روشنترازامروز و یک آینده بهترامیدواربود، زیرا فردا روز دیگریست و بزرگان قدیم گفته اند:
تا ریـــــــــشه درآب است، امــید ثمراست!

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای امین وحیدی،
    باید از دوستان امریکائی شان گِله نمایند، که به گفته خودش این " فبیله گرایان " را بالای مردم افغانستان تحمیل کردند و در مدت بیشتر از ده سال با هزینه ملیارد ها دالر این حکومت فاسد را زنده نگهمیدارند.
    به این هم اکتفأ نمیکنند، بلکه بزودی گروه متحجری دیگری را نیز بالای ما حاکم میسازند.
    اما چه کنیم، که ( مانند اکثریت در کابل پرس?) " چشم امریکائی" آقای امین وحیدی نیز کور است.

  • آقای وحیدی عزیز افتخار این مردم هستی، برایت موفقیت های بزرگ آرزو دارم .

  • هنر
    فزیک یاد بیکره
    کمیا یک بیکره
    دیگه چی بود....
    آقای و حیدی ؛ از مال بیت المال استفاده کرد و فقیر و یتیم های این گشور استفاده کرد ؛ و خودره در اروپا رسند
    ده اینجی که میگفت که جنگ است ..الی ده اونجی هم راهی خو پیدا کرده نمیتواند ...
    مبارزه در داخل است ...نه با پول مفت موئسیسه ها در خارج ...

    • من هم موفقم
      همین قبیله بهتر است از کسانیکه هم به ملت خود و هم به گشور خود خیانت می کند
      سینما افغانستان سینمای در و رنج و بعدالتی است ..
      نه فزیک و نور ؛ و رنگ ...معتادین کابل بهتر از امثل آقای وحیدی است ..

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس