Kabul Press, World Media Home, Associated with RAHA in exile

 

 

No Censorship!

Letter to Editor

RAHA PEN CLUB, Afghanistan Centre

English

Portuguese

Spanish

Pashto

E- Afghanistan/Web Hosting

پر خواننده ترين سايت اينترنتی افغانستان

کابل پرس من!

برای مطالعه ی تازه ترين اخبار جهان اينجا را کليک کنيد

خبری، تحليلی و انتقادی

کابل پرس می خواهد تحولی در عرصه ی ژورناليزم افغانستان باشد

  افغانستان، فرهنگ مداری یا سیاست مداری؟

( نقد و تحلیل بر او ضاع و احوال فرهنگ گریزی، اندیشه ستیزی و سیاست زدگی در افغانستان )

علی رضوانی

اشاره: فرهنگ نظام ثابت و ریشه دار عمل، رفتار و اندیشیدن یک یا چند قوم است. و اگر فرهنگ داشتن و بی فرهنگ بودن را به شخص نسبت می دهند مراد این است که آن شخص از قواعد و نظم و منطقی پیروی می کند؛ یا بی نظم و بی مبالات به ادب و قاعده و قانون است.(1) به تعبیر دگر فرهنگ مجموعه از اندیشه و هنر ، ارزش ها و هنجارها، رسوم و باور است، که در یک جامعه مبنای عمل و  رفتار فردی و مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. سیاست از موضوعات عینی پر جاذبه اما دشواری است که از زمان افلاطون مورد توجه فیلسوفان و بعدا مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است. در مورد تعریف سیاست توافقی وجود ندارد. اما یک توافق حد اکثری وجود دارد که سیاست امری مر بوط به قدرت است و در واقع چیزی جز قدرت نیست. دراین مقال تلاش شده است که به این پرسش خیلی جدی«افغانستان فرهنگ مداری یا سیاست مداری؟»  در حد و سع پاسخ گفته شود. در لابلای تحلیل و تبئین این مسئله تا حدودی زوایای پنهان عقب ماندگی افغانستان با توجه نخوۀ نگرش به قدرت و فرهنگ آشکار حواهد شد.

فرهنگ مداری:

جوامع مختلف بر حسب شرائط تاریخی و اجتماعی متفاوت ساخت و سامان یافته است. و لذا مبنای حرکت و تغییر در آن متفاوت است. در بعض جوامع اولویت با فرهنگ است و مبنای حرکت و فعل و انفعالات و مناسبات بر فرهنگ استوار است. به تعبیر دیگر فرهنگ زیر بنای چنین جامعه و انسان ها و نیاز های اساسی آنان را سامان می دهد. و چون فرهنگ بر اساس اندیشه، تعامل و ار تباطات انسان ها شکل می گیرد، منجر به دگر پذیری، تساهل و مهرورزی و تعادل می شود. در نتیجه خشونت، تک محوری، انحصار، ازبین میرود. به تعبیر دگر افراد در چنین جامعه ای وجود خود را در نفی دیگری تلقی نمی کند، زیرا افراد خواسته ها و نیاز های خود را بصورت منطقی و انسانی تر بر طرف می سازد. چنین جامعه ای از طریق الگو و مدل زیر رفتار و مناسبات خود را تنظیم می کند. یعنی سیر حرکت و ساخت جامعه با اولویت زیر که فرهنگ در صدر این اولویت، و اقتصاد در ذیل آن قرار دارد، تنظیم می شود. ( فرهنگ >>> ارتباطات>>> سیاست >>>   اقتصاد.)        

یعنی آنچه در اولویت نخست قرار دارد فرهنگ است، و بر اساس آن سایر مناسبات سامان می یابد. در چنین جامعه تعامل و تفاهم بر قرار بوده و انسجام ارگانیکی است. مناسبات افراد و گروه ها و اقوام در چنین جامعه ای بر اساس درک و احترام متقابل استوار است. انسان در کسترۀ هستی اجتماعی، برای تداوم حیات دست به قرارداد، تعامل و تقسیم کار اجتماعی می زند. در جریان تعامل بخشی از فرهنگ نیز خلق می شود. باری جامعه ای که مبنای حرکت و مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در آن فرهنگ است، امید به اندیشه وری، مهرورزی، صلح و زندگی در آن بسی بهتر است. زیرا فرهنگ بر اساس مشترکات انسانی، ارزشها و هنجارها، زبان و ادبیات، تاریخ و سرزمین، اندیشه و باور و در نهایت فلسفه و اخلاق انسانی، شکل می گیرد. در شکل دهی و سرو سامان دادن تاریخ، فرهنگ، هویت، اندیشه و بارو یک جامعه؛ فرهنگ سازان و اندیشه وران یک سر زمین نقش اساسی و ممتاز دارد. آلمان بیش از آنکه با هیتلر در جهان شناخته شده و هویت یافته  باشد؛ با کانت، نیچه، هگل، مارکس، ماکس وبر و هزاران اندیشه ورز خلاق دیگری شناخته شده است که تاریخ، هویت، سیاست و مدنیت آلمانی را می سازد. و بیش از آنکه به سیاست شان ببالند به اندیشه و هنر و بطور کلی به فرهنگ تابناک شان می بالند. اندیشه آلمانی امروزه در هر عرصه جهانی را تغذیه فکری و فرهنگی می کند. آمیزۀ قدرت و دانش آنان موجب پیشرفت جامعۀ شان شده است(2) یا بگفته ای اقبال: قدرت افرنگ از علم و فن است / ازهمین آتش چراغش روشن است. جوامع غربی سیاست شان بر مبنای فرهنگ، دانش و اندیشه ای شان ساخته شده است. نه اینکه سیاست شان مبنای همه چیز شان باشد. لذا اعمال قدرت در آنجا کاملا ظاهر موجه و انسانی دارد. زیرا ممکن نیست که قدرت بدون دانش اعمال شود و غیر ممکن است دانش موجب پیدایش قدرت نشود(3). ازین رو چنین به نظر می رسد که فرهنگ و اندیشه مبنای قدرت و سیاست است و سیاست بدون اتکاء به فرهنگ و اندیشه، سیاست بی بنیاد و بریده از جامعه و مردم خواهد بود. زیرا مردم، در تولید فرهنگ و هویت یک جامعه نقش اساسی دارد و بنای هویت و فرهنگ بدون مردم و یا بخش از مردم امر نامیسر است، لذا اگر در ساخت سیاسی یک جامعه، مردم که در سازه های فرهنگی نقش دارد، مورد انکار یا بی مهری قرار گیرد چگونه می توان به پیشرفت و توسعه، امنیت و صلح پایدار در آن امید وار بود؟  بنا براین، به نظر می رسد همانطوریکه بنای فرهنگ بر مردم استوار است باید مبنای سیاست آن نیز چنین باشد.

سیاست مداری

 مسأله در افغانستان بصورت متفاوت مطرح است، به این معنی که فرهنگ مردم و اندیشه، در سیاست نقشی ندارد. این سیاست است که بنیادی ترین نقش و جایگاه را در تنظیم مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد. بر اساس مدل و الگوی زیر مسأله در مورد افغانستان بیشتر روشن می شود.

«سیاست>>>  اقتصاد >>>    ارتباطات >>>  فرهنگ. به گفته شریعتی زور و زر و تزویر. »

بر اساس این این الگو فرهنگ اصولا جایگاهی ندارد. قدرت و سیاست محور همه چیز است. برای هر مسأله راه حل سیاسی در نظر می گیرند. «اگر قدرت را احراز کردید می توانید مردم را در خدمت خود داشته باشید، علم را در خدمت خود در آورید، فرهنگ را میتوانید در خدمت سیاست در آورید، و اصلا می توانید فرهنگ و هنر و علم و اخلاق را تولید کنید (4)». در سیاست خواست قدرت و تلاش برای تسلط بر دیگران نهفته است و این همان نفسانیت است. اگر در جامعه مبنای همه چیز نفسانیت و سلطه باشد، سرنوشت شان به کجا خواهد کشید؟ فرهنگ و اندیشه وقتی در سیاست یک جامعه غایب شد چه سرنوشت در انتظار خواهد بود؟ سیاست زدگی در افغانستان وجه غالب نگرش و عمل را تشکیل می دهد. حتی نگاه به تاریخ افغانستان نگاه سیاسی است. اندیشه و فرهنگ و باالتبع دانشوران در این سر زمین مورد توجه نیست. آنچه به چشم مردم می آید رفتار و کردار سیاسی است. آنچه که در تاریخ افغانستان قابل توجه مورخ، فرهنگی، روشنفکر، و تمام اهل فکر در افغانستان است، سیاست و اعمال سیاسی است. فرهنگ افغانستان که ادبیات و فلسفه و عرفان و هنر بخش مهم آنست بکلی مورد غفلت واقع شده است. چه گذشتگان و چه امروزیها می خواهند که با سیاست همه چیز را درست کنند و این نه درست است و نه امکان دارد «زیرا سیاست فرع چیزهای دیگر است و این سخن که سیاست اصل است وهمه چیز باید بر اساس آن تنظیم وترتیب یابد سطحی است. اگر کسی بخواهد به صرف سیاست(اعمال قدرت) همه چیز را درست کند به هیچ وجه به مقصود نمی رسد و نقض غرض می شود. این چیزی است که می شود آن را سیاست زدگی تعبیر کرد.»(5) این در حالی است که سیاست جوامع بر اساس فلسفه و اندیشه آنان استوار است. بخش های از فرهنگ جامعه ما اگر بصورت حاد، افراطی و وارونه مورد توجه است متأثر از سیاست است. برای نمونه قومیت در افغانستان جزء مهم از فرهنگ جامعه ما را تشکیل می دهد. قومیت بجای اینکه منشأ تکامل و رقابت سالم و شناخت گردد بیشتر مایه نفاق، نفرت، خشونت، حق کشی و نسل کشی شده است. عبدالرحمن خان، امان الله خان، و شاهان، بیشتر از مولوی و ابن سینا و فارابی وحکیمان مورد توجه و اهتمام است. اگر سید جمال هم کمی بیشر در برس است و مورد توجه قرار می گیرد بخاطر این است که کارهای او، رنگ سیاسی داشته است. نظر می رسد که این همه اقبال به سیاست و سیاست زدگی در افغانستان مشکل ساز است، زیرا واقعیت این است که امروزه تجار، قومندان، پزشک، مهندس، معلم، ملا، متنفذ محلی، همه و همه حوزۀ فعالیت خود را رها کرده و به سیاست و سیاست مداری کشیده شده است. این درست است که دغده سرنوشت خوب است اما در صورتی منجر به تورم یک بخش شود و تعادل اجتماعی را بهم زند مشکلات بشتر خواهد شد.

 سیاست ،فقاهت  و عقلانیت  در افغانستان

رویکرد اساسی و تفکر غالب در افغانستان را فقه و حدیث تشکیل می دهد. این درست است که این دو تا جزء از میراث ارزشمند جامعه اسلامی و از جمله جامعه ما است. اما وقتی که این دو تهی از عنصر عقلانیت شود و توجه به آن به قیمت قربانی شدن عقلانیت انتقادی و فلسفی و کلامی شود، چگونه می توان از تحجر و دگم اندیشی فرار کرد. نگاه اشعری و ظاهر گرایانه که درآن حسن و قبح عقلی و ذاتی وجود ندارد و عدالت و فضیلت امر قراردادی و تابع قلمداد می شود چگونه می توان سخن از اندیشه و فرهنگ تعقلی زد. قرار داد اجتماعی که در غرب رایج است بسیار راه گشا است زیرا مبتنی بر عقلانیت جمعی بوده و از حقوق اساسی آنان فارغ از مذهب، قومیت، جنسیت و... دفاع می کند. قرار داد معتبر در افغانستان از نوع منحط و لجام گسیخته آن است، و بیشتر عدالت و اخلاق و فضیلت را قراردادی می داند. ازین رو است که جامعه ما به ظاهر گرایی، افراط گرایی و خشونت گرایی رو می کند. نگاه اشعری و ظاهر گرایانه که درآن حسن و قبح عقلی و ذاتی وجود ندارد و عدالت و فضیلت امر قراردادی و تابع قلمداد می شود، چگونه می توان سخن از برابری عدالت و صلح و امنیت زد. در اندیشه ظاهر گرایانه ای حاکم در افغانستان همانند سوفسطائیان یونان باستان عدالت امر موهوم تلقی شده با این تفاوت که جبر گرایی و تقدیر گرایی چاشنی این نگرش و اندیشه شده است و زمینه را برای سلطه و اجبار اجتماعی و سیاسی بیشتر فراهم کرده است. در افغانستان هیچ نوع تفکر و علمی جدای از فقه و حدیث مورد توجه و اقبال و اقع نشده است. روایت رائج دین در افغانستان بیشتر فقیهانه و مبتنی بر نگاه محدثانه بوده است. آیا این نگاه و نگرش می تواند پاسخ گوی نیازهای انسان در جهان معاصر باشد. روایت فقهی از دین و زندگی آنهم بصورت که از فقر تئوریک و روش شناختی به شدت رنج می برد و از طرف مبتنی بر نگرش و رویکرد عقلانی استوار نیست؛ همیشه در معرض تبدیل شدن به ایدئولوژی قرار دارد که میتواند توجیه گر ظلم، ستم اجتماعی، خشونت، ستیزه جویی و دشمن تراشی باشد. درک و فهم فقهی از دین در افغانستان در حاکمیت ملا عمر، ربانی و حکمتیار و سیاف نمود و عینیت یافته است. آیا درک مولوی، فارابی، ابن سینا، و سنایی نیز چنین است؟  پاسخ به چنین پرسش مهم قطعا منفی است. اما پرسش دیگر رخ می کند که چرا در افغانستان مولوی، ابن سینا، فارابی و سنایی و... مورد غفلت است و چرا دیگر از آن اندیشه های خلاق و انسان های فرهیخته خبری نیست؟ و درک و فهم آنها از دین و حیات انسان و سیاست و فرهنگ در افغانستان بکلی فراموش شده است؟ مولوی بیش از یک شاعر، که یکسری تمثیل ها پر جاذبه در شعر هایش استفاده شده است، مورد توجه و بازشناسی قرار نگرفته است. چرا یادی از فلسفه سیاسی و مدینه فاضله فارابی در میان نیست؟ چرا مطالعات  اجتماعی و دین شناختی بیرونی گونه شناسی نمی شود(6). جواب باز در همان سیاست مداری نهفته است. سیاست، بخش های از فرهنگ یک جامعه را که با او دمساز است تقویت می کند. لذا می بینیم که در افغانستان فقه و حدیث تقویت می شود و فلسفه و عرفان و کلام و علم رجال مورد بی مهری و فراموشی قرار می گیرد. وقتی که در جامعه ای الگوی معرفی شده بن لادن، ملا عمر، ربانی و سیاف باشد و عکس های بن لادن در پر مصرف ترین کالای افغانستان« لنگی» تبلیغ شود، آیا جای برای رشد و پرورش فارابی، مولوی، ابن سینا و بیرونی باقی خواهد ماند؟  تب سیاسی در افغانستان نگذاشته است که درک و رویه ای عاقلانه و عزیزانه ای آنان از دین زندگی و سیاست و فرهنگ مورد توجه و اقبال واقع شود.

عوامل محوریت یافتن سیاست در افغانستان:

ب-  سیاست و ثروت: بر اساس دیدگاه ماکس وبر قشربندی در جوامع صرفا بر اساس اقتصاد نیست بلکه عوامل دیگری در قشر بندی اجتماعی تأثیر گذار است او دو مؤلفه ای«قدرت» و « منزلت اجتماعی» را نیز بر تنها عامل که مارکس آنرا در شکل گیری طبقه ای اجتماعی مؤثر میداند می افزاید. به نظر می رسد که جوامع محتلف شرایط متفاوت را به لحاظ ساخت اجتماعی در نابرابری اجتماعی  دارا می باشد. در افغانستان سیاست محور همه چیز است، نا برابری در قدرت موجب نابرابری در سایر مناسبات اجتماعی را در پی دارد.  ازین رو است که می توان از سیاست به ثروت رسید، امروزه در افغانستان هیچ حرفه ای باندازه سیاست در آمدزا نیست. شاید مناسبات قدرت و ثروت در جوامع دیگر دوسویه باشد و بتوان از ثروت به قدرت رسید و باالعکس. اما در افغانستان، رسیدن به ثروت بدون قدرت« مستقیم یا باالواسطه» امر تقریبا غیر ممکن شده است. شواهد عینی این ادعا را تأیید می کند، کافی است یک بار به کابل رفته از صاحبان شهرک ها و خانه های اعیانی و مارکیت های که درین چند سال اخیر ساخته شده است بپرسید، آنگاه روشن خواهد شد که بیشتر شان مربوط به رهبران سیاسی، وزرا، قومندانان و یا وابستگان آنها است. وقتی در کشوری والی ها و شاروال شهر ها بدون کدام حساب رسی دست بهر کاری برای رسیدن به ثروت می زنند، تا حدی که زنجیر های بین راه را به دالر معامله می کنند، معلوم می شود که قدرت چقدر برای رسیدن به ثروت، کوتاه ترین راه و مهمترین عامل تلقی می شود. ازین رو به نظر می رسد که روی آورد و اقبال عمومی به سیاست ومحوریت یافتن آن بی وجه نیست زیرا در مدت زمانی کوتاه می تواند انسان را به ثروت های غیر قابل تصور برساند. از طرف، نبود اطمنان باقی ماندن بر مسند قدرت، آنان را وسوسه می کند که تا بر مسند قدرت قرارا دارد، باید تلاش کند از فرصت ها بهترین استفاده را برای انباشت ثروت انجام دهد.«7»

ج-  سیاست و منزلت:. کسب  منزلت اجتماعی از کانال سیاست در افغانستان ، امری نیست که بر کسی پوشیده باشد، زیرا چیزی که محور است و می توان از آن به ثروت رسید، منزلت اجتماعی هم دارد. ازین رو حتی اگر کسی خواهان ثروت نباشد و صرفا به دنبال منزلت اجتماعی باشد، می تواند آنرا از کانال سیاست بدست آورد. در افغانستان هیچ قشر و طبقه اجتماعی به اندازه یک سیاست مدار از منزلت بالا بر خوردارد نیست، و لذا امروزه در افغانستان سخت تکاپو و تلاش برای رسیدن به حرفه ای  سیاست وجود دارد. زیرا رسیدن به قدرت، رسیدن به همه خواسته های دست نیافتنی و رؤیایی است که از هیچ طریق جز سیاست میسر نیست.  

 نقطه ا ی  عزیمت

به نظر می رسد می توان نقطه ای عزیمت رهای بخش را بر رویه فکری و اندیشه تابناک اندیشه وران افغانستان گذاشت. به تعبیر دیگر نقطه ای عزیمت را باید بر فرهنگ و اندیشه ای ادبی فلسفی و عرفانی که در دوره انسداد و تصلب مورد غفلت و ا قع شده است، استوار ساخت. در هنگامه ای که از اندیشه ورزی و تفکر خبری نیست باید جای آنرا چیزی پر کند، زیرا جامعه که نمی تواند در خلاء فکری به سر برد. وقتی در جامعه ای از مولوی، فارابی، ابن سینا و سنایی خبری نیست، لابد جای آنرا ملا عمر بن لادن و سیاف و ربانی پر خواهد کرد و بدین سان، بجای حکومت عقل و اندیشه، فقه و حدیث ابزار دست قدرت مداران خواهد شد. در جامعه ای ما فرهنگ ما مولد و سیاست پرور نیست بلکه سیاست فرهنگ آفرینی می کند. تب سیاست آنقدر داغ و بالا است که مجال اندیشه و فکری باقی نگذاشته است. جامعه ای ما مصداق سخن نغز امام علی«ع» است که گفته است: عالمها ملجم و جاهلها مکرم یعنی جاهلان دارای احترام و ارزش و عالمان لجام بر دهان و ممنوع السخن. در جامعه ای که  خشونت مداران، و جنگ سالاران و سلطه ورزان حتی در دانشگاه که فرهنگی ترین جای ممکن در جامعه است با قدرت و زور رفتار می کنند و لیاقت و شایستگی افراد در آن هیچ نقشی ندارد، آیا جای برای پیشرفت و توسعه و ترقی خواهد ماند؟ به نظر می رسد که یک راه و یک نقطه عزیمت باقی می ماند و آن فرهنگ مداری و اندیشه سالاری است. جهد علمی و تلاش در اندیشه ورزی راه نیل به آرمان های دیرینه و تحقق نیافته صد سال اخیر افغانستان است. باید تلاش کرد اندیشه سالاری و فکر پروری را جایگزین جنگ سالاری و دیوانه پروری کرد.

منابع:.................................................................

1- داوری اردکانی، رضا، فرهنگ، خرد و آ زادی، نشر ساقی،1378، 245

2-  راب استونز، مهرداد میر دامادی، متفکران بزرگ جامعه شناسی، نشر مرکز  ،1383، 383

3- مادن ساراپ، محمد رضا تاجیک، پسا ساختار گرایی و پسا مدرنیسم، نشر نی، 1382، 105

4-  داوری اردکانی، رضا، فلسفه در بحران، نشر حکمت، 469

5-  همان،467

6-  تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام، گروه نویسندگان، پژوهشکده حوزه و دانشگاه «سمت» 1384 

7-  وبر، مارکس، احمد تدین، دین، قدرت، جامعه، نشر هرمس،1382،207-215

 

برای نوشتن نظرات اينجا را کليک کنيد

 

اگر می خواهيد سايت اينترنتی مخصوص خود را داشته باشيد!

اگر بدنبال افزايش اعتبار می باشيد!

و اگر ارتباطات گسترده و ارزان می خواهيد

به روز شده  در روز  4 عقرب سال  1385 - ساعت 12 به وقت کابل

آگهی و اعلان شما در اينجا

دريافت کتاب افغانستان الکترونيکی (ميزبانی وب)

ثبت قلمرو اينترنتی

طراحی وب

ميزبانی حرفه ای وب

پنج هزار مگابايت فضا

دوهزار و پنجصد ايميل

دارای تمام امکانات امنيتی

پهنای باند صد و پنجاه گيگابايت

تماس:      0799390025

 

وزير فرهنگ با انديشه ی طالبانی

من نمی خواهم زنان از من عکس و فلم بگيرند

به قلم سردبير

صفحه ی نخست

Top Global Newspapers: Asia    Latin America    Africa   Europe   USA    Canada    Australia  

فقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و  تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد                Members Login

As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions


Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org

info at kabulpress.org   reader at kabulpress.org

Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت  محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد