صفحه نخست > دیدگاه > دولت - ملت واهی افغان

دولت - ملت واهی افغان

وحید تاجیک
يكشنبه 30 جولای 2023

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

فارغ از ملاحظات سیاسی – ایدئولوژیك. آنگاه، در پرتو تحوّلات حیرت انگیزِ در سپهر سیاسی - اجتماعی کشور، جهان، و تجربۀ خونین در این سال های اخیر، به وضوح می بینیم که ما در جهان کنونی ازآن زندگی که شأن انسان جدید است، برخوردار نیستیم. چون ما نتوانستیم هیچ « محوریتی » با اعتبار برای همبستگی فرا قومی و فرا مذهبی و فرا زبانی که نیاز دوران است ایجاد کنیم، تا این محوریت « اقتدار » ایجاد کند و ما در پناه این اقتدار ازآن زندگی که شأن انسان جدید است برخور دارشویم. مردمان پراکنده ای ساکن در کشور ما در این دوران جدید سرمایه های بزرگ مادی - معنوی و فرصت های تاریخی خود را هدر دادند و در عصر دولت - ملت « ما» ملت نشدیم و به این دلیل «دولت ملی» و زندگی در شأن انسان جدید نتوانستیم بسازیم. این یک مشکل بزرگ است و ما تا هنوز نمی‌دانیم که این مشکل - مسئله را چگونه صورت بندی کنیم. تا این مشکل مورد فهم و نقادی بنیادی قرار نگیرد، ما نخواهیم توانست راه بیرون شد از وضعیت کنونی را بعنوان یک « قوم - مردم » پراکنده ای بی نام و نشان در این مرز و بوم پیدا بکنیم.

ابتداءِ به ساکن، بگذارید که با مفهوم « دولت - ملت » مواجه پدیدارشناسانه داشته باشیم ( فقط در حدی که به بیان چرایی و چگونگی مسئله - بحث ما لازم داریم) و سعی کنیم از چند و چون مسئله سر در بیاوریم و بفهمیم که چراه این پدیه خودش را در « غرب» این گونه نشان داد که این « لا مذهب » ها در اوج رفاه مادی و معنوی قرار گرفتند، از فرصت های تاریخی خود خوب اسفاده کردند و در این دراز نای تاریخ بر ای « مُؤْمِنِینَ » تعیین « تقدیر» کردند. اما چی شد که ما مُؤْمِنِینَ جهادگر و شهید پرور به این روز سیاه افتادیم.

در غرب پس از منازعات دراز دامن طبقاتی، تحول در شیوه تولید و تغییر در قشربندی اجتماعی نظام فئودالی با آن زیرساخت های ارباب رعیت اش فرو ریخت. یک فراماسون جدیدی شکل گرفت. یک فراماسیون اجتماعی به نام نظام سرمایداری. به این شکل کشور های اروپای در یک روند تکاملی از شکل قدیم به شمایل جدید ظاهر میشوند و يک خط تفکیک کنندۀ نظام فئودالی از نظام سرمایه داری، به صورت وجه غالب، با مشخصات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به وجودمیاید. تاریخ به ما نشان میدهد، به تدریج بعد از قرن ۱۵ آرام - آرام با ظهور نظام سرمایه داری جوامع اروپایی توانستند به افزایش قدرت مادی خودشان بپردازند و همرا با افزایش قدرت مادی، به دنبالش توسعی فرهنگی و به بعد آن توسعه قدرت اجتماعی و در ادامه آن توسعه قدرت سیاسی در « غرب » اتفاق میفتد و بر اساس این توسعه ای سیاسی پدیدار « دولت - ملت » مدرن شکل میگیرد. این پدیدار « دولت - ملت » مدرن در حقیقت محصول همان فرایند افزایش تولید ثروت مادی در کشور های اروپای است.

تاریخ به ما میگوید که این افزایش قدرت مادی بود که توانست به تولید قدرت سیاسی مدرن در کشور های اروپای غربی منتهی بشود واین قدرت سیاسی مدرن را استحکام ببخشد. در ادامه همین افزایش قدرت مادی است که به قدرت های نو ظهور اروپایی بضاعت واجازه میدهد که در سراسر جهان و بیرون از مرز هایشان با اُبهت در نقش قادر مطلق - عقل کل ظاهر شوند و برای « مُؤْمِنِینَ - غیرمُؤْمِنِینَ» تعیین « تقدیر» کنند و از مُؤْمِنِینَ شهید پرور قربانی گیرند!

چنانچه گفته شد، در نتیجه این مجموع از تحولات مادی، سلسله ای از تحولات در ساحت انديشه و زندگی اجتماعی انسان اروپایی اتفاق افتاد که بصورتی زنجيروار و پيوسته از درون حادث شده و جهان را بصورتی قاطع و انقلابی تغيير شکل داد. وقتی انسان حاشيه ای، مخلوق و حقير بر دامن کبریایی خالق در اولين مرحلۀ تحول حيات مدرن خود، متوصل به خرد مداری (راسيوناليسم) شد، همی سناريوی باستانی بهم خورد. پس از اين تکانۀ بزرگ و عميق، « انسان » مرکز عالم می شود، کل هستی بر گرد او حلقه می زند و دنيا و جلوه هايش در خدمت او سامان می گيرند. از اینجا است که مرد مان کشور های اروپا غربی که وارد عصری مدرن شداند، عموم ساختارها و نهادها و مفاهيم سياسی اشان را بر بنياد تصور این مفهوم کليدی « دولت - ملت » ساخته و از آن پس جوامع انسانی و آدميان را در واحدهائی سیاسی که نامشان «دولت ـ ملت»است باز تعریف مدرن کردند. مدرنيسم، تفکيک ديروز از امروز، انتخابات، پارلمان تاریسم، جمهوریت، جامعه مدنی وسلسله از تفکيک های اساسی ديگری در واقع، پی آمد این انقلاب بزرگ است.

ما که این زیرساخت های اقتصادی،اجتماعی و سیاسی لازم را نداشتیم. یعنی زیرساخت های اجتماعی قدرت سیاسی در جامعه ما نظام عشایری - قبیله ای و ارباب رعیتی وابسته به استعمار بود. پس انتظار اینکه نهاد دولت - ملت مدرن بطور طبیعی در جامعه ما شکل می گرفت انتظار بی جا است. از طرف دیگر جامعه زیر فشار هجوم های قبایل مختلف كمتر روی ثبات و آرامش به خود دیده بود. در حالکه شما برای رفتن به طرف فرماسیون سرمایه داری به فرایند افزایش تولید ثروت مادی ناشی از توسعه اقتصادی به اضافه ثبات و آرامش نیاز دارید. چیزیکه در « غرب » در یک بستر تاریخی لا اقل هشت صد ساله اتفاق افتاد و توانست به تولید قدرت سیاسی مدرن در کشور های اروپای غربی منتهی بشود و پیامد اش « دولت - ملت » شد.

پُرسش اساسیِ این است که بدون ساختار های اجتماعی لازم و بدون قرار گرفتن در روند افزایش ثروت، چگونه میشود به مُدلِ توسعۀ جوامع اروپائی رسید و دولت - ملت مدرن ساخت؟ فقط با حمایت قدرت خارجی میشود شبیه دولت - ملت جدید ساخت، راه دیگری نیست. بلی این صرفاً یک بحث نظری نیست. واقعیت امر این است که استعمار برای ما شِبه« دولت - ملت » مدرن ساخت. استعمار این عجوزه خوش خط - خال و با تدبیر ، وقتی با آتش توپ خانه سنگین خود بسوی « آسیا - آفریقا - آمریکا » شروع به جولان کرد همه دیوار های بلند این کهن سامانی اجتماعی را در هم کوبید. عصر استعمار و رقابت های استعماری میان كشورها بزرگ آغاز شد و چهره های جدید استعماری، خیلی سریع جهان را به دلایل وجود منابع اولیه و موقعیت «راهبردی» در فرایند تقسیم جهانی بین خود تقسیم کردند. از اینجاست که بورژوازی تجربه ساخت دولت مدرن را برای ساماندهی اوضاع آشفته قبایل و اقوام مستعمر و وارسی بهتر زندگی ثابت و تکراری آنها ( جهانی) میسازد که ما هم از آن به دلالیل موقعیت «راهبردی» و بعنوان سنگر دفاع از منافع « انگلیس‌» بی نصیب نماندیم.

اما برای کنترل و جلوگیری از تحول طبیعی در شیوه تولید و تغییر در قشربندی اجتماعی، خود آگاهی و تشکیل ملت به مفهوم واقعی کلمه در این «دولت های مصنوعی» ا قوام خاص از طرف استعمار مورد حمایت قرار گرفتند که مصداق غیر قابل انکار اش «پشتون - ا فغان - انتحاری » در سرزمین ما میباشد که برای قطع نسبت ما با ریشه های تاریخی و جلوگیری از تحول طبیعی مان مورد استفاده قرار گرفته است. بدین ترتیب استعمار برای مان هم پادشاه و دولت جدید با سپاه سرکوبگر و هم براشان «نام - هویت -عمق تاریخی - آمار اکثریتی - مرزهای بین المللی » ساخت.

این که ما سامان - ثبات اقتصادی - اجتماعی - سیاسی نداریم و عموماً با « انقطاع» مواجه هستیم و بار ها-مجبور شدیم که از«صفر»آغاز كنیم، دلیل واضیح آن این برگزیدگان استعمار« پشتون - افغان - انتحاری»، با روحيه غيرانسانی قبیله ای قومی، ذهنیت بیمار، باور های غیر متحول، بی سواد و حافظ منافع قدرت های خارجی در کشور «مصنوعی افغانستان» می باشد. از بخت بد به اضافه اینکه فرهنگ این جماعت غیر اخلاقی و انديشه سوز است. فقدان نگاه اقتصادی، کم كاري و نبود توليد، صناعت وتجارت، همه و همه با عث شد تا روح كلي حيات اجتماعي – سیاسی «افغانستان مصنوعی» در یک زوال عقلگرائی و ندانم کاری چنان شكل بگیرد كه تمام اجزا و عناصر خود را در مسير وابستگي و تولید مواد مُخدر و آينده اي که آن را نمي شناسد، زمان حال خود را سپري نمايد. البته این پریشان فکری و ندانم کاری به دلیل خلط مسائل کل پیکر جامعه را فرا گرفته بود/است.

بگذارید برای روشن شدن مسئله چنین توضیح دهم.

ببینید، در حدود صد پنجاه سال قبل «سیستمِ اجنماعی» ما تَرَک برداشت و ما وارد تایخ نوینی شدیم. دورانی که میشود به آن گفت،‌ دوران ساخت دولت شِبه مدرن. زیرا قویه مقننه و قضاییه و اجراییه به شیوه و مُدلِ جوامع اروپائی توسظ استعمار ایجاد شد، اما کارکرد آن ها مثل کشور های اروپای نبود، چون این تحول حاصل عالم تاریخی خود ما نبود، ویژگی عالم تاریخی انسجام است( تحول در اروپا ) و خصوصیت شِبه مدرنیته پریشانی. به این دلیل نتوانست اول، ثروت و توسعه را ایجادکند. دوم آن را بطور عادلانه در کل کشور تقسیم و تطبیق کند. هر انچه در صد و پنجاه سال گذشته در کشور ساخته شده، در کل بر اثر پول « خیرات » کشور های خارجی بوده است. پس از رجال حکومتی شروع تا منورالفکر و روشنفکر، در ضمن اینکه هیچ گونه دخالت در این تحول نداشتند، بلکه به شدت گرفتار یک نوع پریشان فکری و عقب افتادگی تاریخ* بودند.

بطور مثال: روشنفکران ما که خواستند در آینه مدرنیته خودش شان را تفسیر بکنند و به جهان مدرن تعلق خاطر داشتند ، اما با مفهوم « دولت - ملت » و « مدرینته » مواجه پدیدارشناسانه نکردند. نفهمیدند که توسعه سیاسی - اجتماعی محصول توسعه ای اقتصادی است. این جماعت شیفته حدیث آرزومندی خود بودند تا درک واقعیت. به این دلیل بیشتر این ها چسپیدند به هویت « افغانی » و فکر کردند که اگر پارلمان - نهاد ریاست جمهری - تفکیک قواه - آزادی احزاب را ساختیم و یک پسوند « افغانی » به آن اضافه نمودیم ما میشویم « دولت - ملت » مدرن. در حالیکه این نهاد ها چندانه واژه نیستند، این نهاد ها محصول یک واقعیت اجتماعی هستند که در بستر تاریخی حداقل ۸۰۰ ساله شکل گرفته است و ما چون فاقد این تاریخ هستیم، انتظار ما یک امر بی خودی است و دیدم که نشد و ما در سطح ایدئولوژی ها باقی ماندیم و این ایدئولوژی ها کارکرد خود اش را در حوادث ثور ۱۳۵۷ - آمدن مجاهدین - طالبان - تکنوکرات های دزد و آمده از غرب و برگشت دو باره طالبان متجلی کرد.

در ادامه باید بگویم که، رهبران مسلمان یا « اخوان **» در کل و در کشور ما همچنان هیچ شناخت از « دولت - ملت » نداشتند یا نمیخواستند. اینکه قواعد و عرف یک جامعه قرون وسطایی بدوی « فقه » را که به طور کلی، فاقد یک نظام فلسفی - معرفتی مناسب برای زیستن در جهان مدرن و پسا مدرن است به نوعی فرمولبندی نموده و سوار بر ساختار های اعصار روشنگری و مدرنيته کنید که نشد دولت - ملت. دولت - ملت یعنی دولتی که از آن یک ملت است و جهانی نیست. جمعيتی ـ جغرافيائی که در داخل مرز ی، شناخته شده بوسيله ديگران، ساکن بوده و بیرون از این مرز ها قلم این دولت نمیرود و قانون اش هم در این محدوده قابل اجرا است. بدون وجود دولتی از اين دست، و بدون داشتن مرزهائی مشخص (که ما نداریم) و پذيرفته شده بوسيلهء ديگران، مردمانی که در يک منطقهء جغرافيائی زندگی می کنند ملت محسوب نمی شوند. اما « امت » اسلامی معنی اش این است که هر جای که » فقه « اسلامی عمل میشود آن دار اسلام است. ما در اسلام چیزی بنام (ملت ) نداشتیم بلکه چیزی بنام » امت « وجود داشت که قائمه این امت « فقه » یا « شرعیت » بود و است. قوانین اسلامی برای دولت – ملت نوشته نشده است ، بلکه برای کل امت اسلام نوشته شده است. حالا این کلاف سردرگم پرسش های درهم تنیده و مجمع این اضداد های مثل « افغانیت - اسلامیت » را چگونه جمع میکنند و اینکه معنی « افغانیت » غیر از انتحار - وابستگی، چه صیغه ای است تا اکنون کسی جواب نداده است.

باری، بر اساس مراتب فوق، کارکرد دولت - ملت شِبه مدرن ساخته شده توسط کشور های قدرتمند برای ما در این درازنای تاریخ، چيزی نبوده جز هموار کردن چارچوبی نظری و به ظاهر قانونی برای گشودن دست تعدی و تطاول افغان/پشتون/انتحاری بر گروه های غیر افغان/پشتون/انتحاری. تا با راحتی خيال، کار خود را انجام داده و دچار ترديد، عذاب وجدان و حتی فروافتادن از مقام آدميت و انسانيت ( که ندارند) نشوند.

اکنون مثل گذشته، ابطال بودن دولت - ملت واهی افغان بازهم با نوعی امتناع تاریخی - عقلانیت جدید رو در رو است. اول به این دلیل که این واژه ها توان همپوشانی اکثریت ساکن و گوناگون این سرزمین را ندارد و در داخل کشور از مقبولیت عام برخوردار نیست. دوم این واژه های «افغانیت - اسلامیت» یا « ملت افغان » نه تنها مفاهيمي مثل تحديد آزادی و اختيار و يك رنگ سازي گوناگونی اقوام را در شكم خود حمل مي كند و نتوانسته در صحنه عمل اجتماعی بدون حمایت قدرت های بزرگ اصالت و ماندگاری خود را حفظ کند ، بلکه در این عرض و طول تاریخ منشاء غارتگریها، بی عدالتی ها، برخوردها، خونریزی ها، و کشتارهای وسیع بوده/ است.

***تاجیک - هزاره - ازبیک و دیگران. حالا که زنگ و زنگار از آئینۀ تاریخ زُدایده شده و همه چیز واضح گشت. دوم - کشور به کمک و یاری افغان/پشتون/انتحاری در اشغال پاکستان قرارگرفته است. پس روشن است که « افغان - افغانستانی» بودن یعنی ادامه سلطه افغان/پشتون/انتحاری به اضافه پاکستان بر هست - بود تان. یعنی به تاراج بردن زن، زمین و هویت تان که ادامه دارد. آی مردم، شما در یک برزخ تاریخی سرنوشت ساز قرار گرفتید. اما، نه لزوما در برابر یک تقدیر ثابت و غیر قابل تغییر. این را با اطمینان می توان گفت، متوقف ساختن ماشین جنگی نوکران شرکت های نفتی یهود - نصارا و در هم شکستن اراده سلطه گرانه شان، دشواراست، اما ناممکن نیست. لیکن پس از شکستن این سلطه چه باید کرد؟

من چنین فکر میکنم: یگانه سلاح موثر، نیرومند و نجات بخش این است که ما در تفاهم با منطقه - فرامنطقه « هویت سیاسی » خودمان را در ادامه هویت سیاسی همتباران منطقه ای خود باز تعریف نمایم

پاورقی:.

متن که میخوانید کوششی است در شناختِ چیستیِ ما پس از سلطه افغان - پشتون - انتحاری بر ما و سرزمین ما و تأثیرات آن در کُنِش و منِش کل جامعه ازهم پاشیده و وحشت زده ما. من در حد بضاعتم تلاش نمودم تا مصیبت حادث شده بر هستی اجتماعی - تاریخی مان را به تصویر بکشم. تا اگر بتوانیم از بازتولید و تکرارِ آن جلوگیری کنیم.

** عقب افتادگی یا تاخر تاریخی: با معقولات سنتی اندیشیدن. سنتی که دیوار های بلندش چند قرن است که فرو پاشیده است و با زندگی واقعی جامعه ارتباط نمی تواند برقرار کند.

**باید روشن باشد، این اسلامی که اکنون جهان و ما با آن روبرو هستیم که میخواهد « شرعیت » مرده، منجمد و بی روح خود را سوار بر سیستم های سیال و جاری جهان مدرن کند، ديگر يک «دين معنوی»، به معنای مصطلح کلمه، که توانست هزار و پانصد سال در کنار « بودا » در بامیان در تساهل - تسامح به سر برد نیست. بلکه در سطح پایانتر از ايدئولوژی یعنی در حد یک وسیله که قدرت حرکت و برکت خود را از« دلار» آمریکایی می گیرد تنزل کرده است.

***بدون تردید، مُدلِ توسعۀ جوامع اروپائی و تطبیق آن بر تاریخ اجتماعی کشور ما در ظاهر امر مناسب بنظر نمی رسد، اما از انجایکه عقلانیت مدرن بر همه جا سیطره پیدا کرده است و ما غیر از جوامعه اروپایی جای دیگری از توسعه یافتگی سیاسی - اقتصاری و اجتماعی نداریم ناگزیر به این تطبیق هستیم.

**** اگر به نام "وحدت ملی" و "مسلمان - حنفی " بودن از رو در رو شدن با چنین حقیقتی اجتناب میکنید، به همان اندازه که خروج از وضعیت کنونی دشوار خواهد شد، به عمر بردگی شما نیز افزوده خواهد گشت. این دامن زدن به نفرت قومی و زبانی و ایجاد فضای یاس و بی اعتمادی نیست. واقعیت - حقیقتی است که عملاً در کشورجریان دارد. اگر نمیبینی یا « حواست پرت » است یا عضویت باشگاه کرزی - احمدزی را داری. غافل، بیدار شو که جنگ، جنگ قومی است.

واژه های کلیدی

ملیت ها
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پیام، نظر، تفسیر یا نقد؟

تعديل از پيش

اين سخنگاه از پيش تعديل مي‌شود: نظر شما پيش از تأييد مديران سايت ظاهر نخواهد شد.

كى هستيد؟
وصل
پيام شما

براى درست كردن پاراگراف، كافيست كه خط خالى ايجاد كنيد.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس