|
No Censorship! |
||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
گردش روزگار، احمدظاهر را گام به گام به سوی پیری میبرد؛ اما گردش رازناک سال ها و ما ه ها ،در هر نوبت،احمدظاهر را با چهرهء تازه و سیمای تابناک تر به سوی ما برمیگرداند و درعین زمان به نسلهای پس از خودش هدیه میدهد. این رازیست که درعمق فلسفه جاویدانه هنری احمدظاهرنهفته است. من از نخستین آوان آشنایی با ترانه های احمدظاهر، تقریبا او را از پس حریر آهنگهای اندوه رنگش شناخته ام. رنگ زیبایی زدن بر پیچ و خمهای رنگارنگ اندوه ناگفته انسانی، یکی ازظرافتهای مشهود و درخور بیان احمدظاهربه شمار میرود. در آمیزی فطری احمدظاهر با فاجعه پنهان هنری، به عوامل نامشخصی در پیوند بوده است که فقط خود احمدظاهر( اگرتاکنون زنده بود) ، نقوش پیچیده آن را میتوانست درزیر وبم آهنگهای بیست وهفت سال اخیرخود درهم بیامیزد. احمد ظاهر به برکت جوهر طبیعی وسواس و بی قناعتی، در اجرای آهنگها و گزینش اشعار، از همان ابتداء راه خود را از دیگران جدا کرد. این فرآیند،هرچند در آغاز کارنامحسوس مینمود؛ در دوره های بعدی برازنده گی خود را آشکارساخت. در آفریده های احمدظاهر،قوام یک نوع اهتزاز آمیخته با غلظت ناگزیر درصدا، صدای اندوه و تاسف دربرابر هرصدای طبیعت و آوای درون انسانی ، چند آوایی عجیبی را در یک واحد صدایی آهنگها متحقق گردانیده است . مجموعه یی از دلتنگی های تفسیر ناشده، بن بست، موقعیت های انسانی هزاران رنگ ، بیچاره گی وهمچنان مناعت بی پایان برای رسیدن به رازها وارزشهایی که هیچکسی به طور کامل به آن نرسیده است، بن مایه های اصلی ترانه های احمدظاهر را درست کرده است. سوختن درکنار زیبایی وسعادت، تشنه گی درکنار رود بار وصل ورسیدن به مراد، ورق گردانی کتاب بزرگ حسرتها و نرسیدنها به دورنماهای رویایی موهبتهای زنده گی، باریک راه ها و گردنه هایی هستند که روح احمدظاهرپیوسته از آن عبور میکرد و بازهم عبور میکرد وبازهم ... برای آن که بودن و چه گونه بودن تفاسیری تازه تر بیابند و تازه گیها به فلسفهء مفاهیمی والا تربدل شوند تا بتوان زنده گی را هر لحظه به شیوه تازه تعریف کرد و آرامش ومحیط ایده آل آفرید. احمد ظاهر درچندین فصل به اجرای آهنگهای شاد و مست روی آورد اما سلسله شاد خوانی به زودی درآهنگهای بعدی، رنگ ونواختی دیگر به خود میگرفت و احمد ظاهر به گرایشها و دغدغه های انفسی خودش بازگشت میکرد. طوفان و دگرگونی: احمدظاهر درآغاز تحولات گیچ کننده سیاسی و اجتماعی، (1358) طعمه طوفان بی مروتی گشت اما در ادامه حرکت این طوفان، درمسیر ها و موقعیت های مختلف با من و شما نفس کشید و هنوز هم وفادار باقی مانده است. درسفر غمبار سرنوشت، کاروان های شکسته دلی، مرگ، یاس ، بی حرمتی ، مهاجرت و فقر، از افغانستان به سوی سرزمنین های غربت راه افتادند و احمد ظاهر درهمهء این سفر ها، حضور درونی شده خود را حفظ کرد و درفضای بیگانهء خانه های مهاجرت و خیابانهای شهرهای شلوغ ، با زبان روح و قلب ساده و مجروح ما آواز خوانده است.او گام به گام با اندوه و عشقهای مهاجر، آدمهای زخمی از بیوفایی های ناگهانی و اعتماد فروریخته دردلها و چشمها، درکنار من وشما، صحراهای خشک بی عاطفه گی ، گریه و تنهایی را درنوردید. "انقلاب" تزریقی در افغانستان برای خیزش زود هنگام گرایشها و پرخاشهای اجتماعی زمینه مساعدی فراهم آورد. وقتی فصول جدید ویرانی ودگرگونی ، سلولهای حیات اجتماعی را به انفجار کشانید، موسم پیدایی تجربه های تکان دهنده و متضاد انسانی نیز درروان هریک ازما لانه گرفت.هنر آواز خوانی که در بسترسی سال قبل ازآن به یک نوع زمزمهء آرام و اجتناب ناپذیر صبح وشام دلها مبدل شده بود؛ نیز با دلهره ، ترس و انفجارنیاز های غیر قابل تصورانسانی درهم آمیخت. احمدظاهر درنخستین حمله صاعقه آسای انقلاب همچون درختی بر زمین مرگ افتاد و فرصت نیافت که همپا با امواج تجربه های نابه سامان وگمشدهء تاریخی ارزشها رهسپار دوره پیری شود. اما او پیش ازین بلایا، آیینه های اعجاب انگیزی را برای ما به میراث گذاشته است که حجم قدرتمند تجارب عمیق وظرایف به غربت کشیده انسانی ما در سالهای گمشده گی را نمایش میدهند. روند شگوفایی احمدظاهر، گذر از باریک راه های سخت کوشی و ریاضتی بود که هیچگاه از زبان خودش در خصوص پیچ وتابهای کار و تکاپوی مستمر شباروزی سخنانی به گوش ها نرسید و منتی بر کس نگذاشت.اما نوازنده گان ویاران، از تلاش های عاشقانه و پیوسته او در عملیه تولید یک آهنگ روایت ها بر زبان دارند. گذر احمدظاهر ازمراحل "یارگیری" ،" مستی های ناپخته و آمیخته با "چنگ ونی " به سوی بیابانهای رهایی و فرار از "ناله های گره شده در دل" و تحمل اندوه بار مظاهر بیهوده گی و لغزیدن درورطهء ناامیدی هوشمندانه، شور باطنی منحصر به فردی را آشکار میکند. احمد ظاهر به زودی با حساسیت های زود رس باطنی نسبت به پدیده های خوابیده در آنسوی مظاهر زنده گی کنار آمد. حاصل این خلوت رازگونه با مفاهیم هستی وچیستی ، شماری از ناب ترین آهنگهایی است که بار فلسفه و عرفان خراسانی را بر دوش میکشند. *** اگرپیدا بود پنهان من آن پیدای پنهانم وگر دانا بود نادان من آن دانای نادانم *** نبری گمان که مفتی به خدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق درین جاست بیایید بیایید زمزمهء گمشده: احمد ظاهرپس از یک دورهء تجربه های شادی بخش محفلی، فعالیتهای هنری اندیشمندانه یی را در پیش گرفت که پس از مدتی درامواج سنگین شور زنده گی و سودای عدم فرورفت و رنگ شک و تردید و نیاز های غمناک انسانی، با ترانه هایش ممزوج گشت. این به معنای کمرنگ شدن سالهای بیخیالی بود. درین سالها، به هر میزانی که ترانه های احمدظاهر بردلها، شادی و هیجان میریخت، در لابه لای این جنگل خاموش، نسیم زمزمه های گمشده جاری بود. این نسیم گمشده، خودی ناقرار، پالایش شده و رو به کمال احمد ظاهر بود که مانند دستی از غیب، آهنگهایش را هدایت میکرد وآرایش میداد. هرچند مرگ زودرس،ظاهرا به گردش زمزمه های گمشده در تاروپود ترانه های احمدظاهر نقطه پایان گذاشت، اما احمدظاهر همچنان به عنوان مبداء زمزمه های گمشده درپس آهنگها به حیات جاویدانه گی اش ادامه میدهد. در پس هر آهنگ احمدظاهر، روح غریبه یی به دنیا نگاه میکند این روح در تب جستجوی رازهای نگفته و زیبایی های به تصور نیامده، میسوزد و حسرت میبرد. اندوه ملایم ناشی از رنگ باختن زیبایی و حضور زشتی ها و پلشتی های قدم به قدم واجتناب ناپذیز زنده گی،مفاهیمی اند که از یک قطره طوفان میافریند و سرگردانی میزاید. سیمای روح، دربستری میارمد که دیگر راهی برای رهیدن از بستها وبن بستها نیست. فقط مقام حال باقی میماند برای نشستن بربالهای وارسته گی و به سامان رسیدن. همه چیز رنگ عوض میکند و از عالم ظاهرتهی میشود. نگاه دل به زنده گی میتابد و زنده گی، فارغ از افسانه های نام وننگ ظواهر به سوی رهرو غریبه دامن میگستراند تا به موج سودا مبتلا شود، سودای دغدغه های خزیده در سینهء دشت جنون زنده گی که ایستگاه سعادت در آن نامریی است وانباشته از تردید. واز برای غم، سینه دنیا بس تنگ است و خلعت کلام بر قامت اندوه و زیبایی ناساز میافتد. فصل آشتی ناخواستهء هنر و پریشان حالی از راه میرسد و درین احوال، ذهن ناقرار، ره صد ساله پرسشهای نهفته دردل را یک لحظه میپیماید تا روزنی از حقیقت واطمینان گشوده شود که هیچگاه چنین نشده است و فتوای دل چنین است که چنان شود. درین سفر جستجو، کسی به گدایی میافتد، کسی را حال ابترنصیب میشود و کسی برمسند پادشاهی میرسد. احمدظاهر درآغاز راه، دربرابر مظاهر غول آسایی ایستاده بود که عاقبتش ناپیدا مینمود و گاه گاه سایهء نومیدی از سرش میگذشت وهمه چیز از مضمون خود تهی میگشت. حالت ناگشوده یی که هر لحظه آدمها را به ساده گی سوهان میزند تا هیچکسی صدایشان را نشنود جز با ترانه و جنون و دیوانه گی. اما دل به کار خویش است و،ثروت بی زوال حالی به حالی شدن را ازدست نمیدهد و دست از طلب برنمیدارد تاکام دل حاصل آید. عشق به میدان آمده است تا هر آنچه غیر از خود را به رنگ خود درآورد ؛ و از ره کعبه عاشقان نشانی دهد. احمدظاهر به کاروانی میپیوندد که قوم به حج رفته را به سوی بصارت دل فرامیخواند و جایگاه معشوقه را درمقام دل میاراید. این زمزمه گمشده را پایانی نیست و الحق که چنین بادا.
نوشته شده در روز بيست و دوم جوزای سال 1385 - ساعت 10:30 به وقت کابل |
آگهی و اعلان شما در اينجا
| ||||||||||||||||||||
Top Global Newspapers: Asia Latin America Africa Europe USA Canada Australiaفقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد Members Login As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org info at kabulpress.org reader at kabulpress.org Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006 کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد |