|
No Censorship! |
||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
روز يکشنبه، 2006/07/16 ميلادی يا 25 سرطان سال 1385. کابل، چهار راهی ملک اصغر، ابتدا به مرکز فرهنگی فرانسه می روم و طبق قرار و مداری که با دانيل رييس اين مرکز دارم، با هم گپ می زنيم و برای برگزاری يک کنفرانس مطبوعاتی درباره مبارزه با بی سوادی در تالار اين مرکز به توافق می رسيم. بعد از پايان صحبت هايم با دانيل به وزارت معارف افغانستان می روم. وارد وزارت معارف افغانستان می شوم، وزارتخانه ای شلوغ که گويی صدها نفر در راهروهای تاريک آن در رفت و آمد می باشند. منزل اول می روم، می خواهم بدانم يونيسف و يونسکو دفترشان کجاست. از يکی از کارمندان مسوول می پرسم يونيسف کجاست. مرا به منزل چهارم راهنمايی می کند. به منزل چهارم می روم. می بينم دفتر کميسيون ملی يونسکو آنجاست و نه خود سازمان يونسکو. کميسيون ملی يونسکو اطلاعات خاصی در اختيارم قرار نمی دهد. از آن ها می پرسم يونيسف کجاست. مرا به منزل دوم راهنمايی می کنند. به منزل دوم می روم. در منزل دوم اثری از يونيسف نيست. دروازه اتاقی را می زنم و وارد می شوم. دفتر يونيسف در وزارت معارف کجاست؟ اتاق بغل. بيرون می آيم. دروازه اتاق کناری را میزنم و وارد می شوم. اينجا يونيسف است. نه اينجا يونيسف نيست. اينجا برنامه غذايی سازمان ملل است. فردی که آنجا نشسته مرا به اتاق روبروی سالن راهنمايی می کند و می گويد که از رييس اداری سوال کن. وارد اتاق رييس اداری می شوم، رييس اداری می گويد منزل چهارم، دهليز دوم، انتهای آن. باز دوباره به منزل چهارم بازمی گردم. در تاريکی و نموری راهرو ها ی وزارت معارف باز ده ها نفر در حال عبور هستند. به منزل چهارم، دهليز دوم می روم. آخر دهليز. نگاه می کنم اثری از يونيسف پيدا نمی کنم. می پرسم، يکی می گويد از اتاق کنار سوال کن. از او می پرسم، آدرس اتاق يونسکو را می دهد. می گويم برادر جان آنجا يونيسف نيست يونسکو است. حيران می ماند و می گويد که پس نمی دانم. به اتاق ديگری در همان دهليز می روم. می پرسم يونيسف دفترش در اين وزارت کجاست. می گويد آن ها خيلی وقت پيش از اينجا به سرک جلال آباد رفتند. باز می گردم چند منزل را پايين تر دوباره به همان اتاق رياست اداری می روم. می گويم آقای رييس اصلا از اداره ات خبر داری؟ چرا آدرس غلط می دهی و .......رييس اداری می گويد که آقا شما با من جنگ داريد. من چه خبر دارم آن ها سازمان خارجی هستند و به من اطلاع نمی دهند که چه می کنند. امروز هستند و صبا نيستند و........ خلاصه حالا من بيشتر مصمم می شوم تا درباره اين وزارتخانه بدانم. به رياست ان جی او ها می روم. رييس بعد از 10 دقيقه مرا می خواهد. می پرسم شما رياست ان جی او ها را بر عهده داريد. می توانيد به من بگوييد مشخصا در بخش شما چه کاری صورت گرفته است؟ پاسخ می دهد که ما بسيار کارها کرديم. ما ارتباطات برقرار کرديم. من سال هاست که در اين وزارت کار می کنم. من تحول ايجاد کردم. من کمک های بين المللی را جذب کردم و............می پرسم آقای رييس کلی بافی نکنيد لطفا. به من بگوييد مشخصا چکار کرده ايد، مثلا چقدر کمک مالی جذب کرده ايد و از کجا. پاسخ ندارد آقای رييس. به جای ديگری ناچارا ارجاع می دهد. به رياست پلان برويد. پس از بدرقه گرم به اتاق کنارش که رياست پلان است می روم. منشی وی می گويد صبر کنيد. اين صبر نزديک نيم ساعت طول کشيد و اما من کاری که می توانتستم انجام دهم اين بود که از اوضاع جديد در اين وزارت خانه آگاه شوم. سر صحبت را با کارمندان عادی هم باز می کنم. در اين وزارت کدام تغييری هم آمده است. جواب می شنوم کدام تغيير برادر. همين قدر که معاش ما را سه ماه می شود که ندادند. آقای وزير برای مشاورين و خودش مبل و فرنيچر و اير کنديشن و... خريده است و ما اينجا برق نداريم. معاون وزير مستقيما نمی تواند وزير را ببيند. گفته شده اول بايد با مشاوران(کسانی که تازه با خود به وزارت آورده) صحبت شود و اگر حل نشد بعد ما را ببيند. باديگارهای اين آقا از کارمندان اين وزارت بيشتر است. و..... رييس پلان وزارت محترم معارف ظاهرا اصلا وقت ندارند. احساس می کنم که ايستادن ديگر فايده ای ندارد. می پرسم دفتر وزير کدام منزل است. می گويند منزل دوم. به منزل دوم می روم. يکی از باديگارهای محترم وزير پيش از هر گپ و سخنی می گويد، چکار داری. ژورناليست هستم (اگر بگويی روزنامه نگار متهم به رعايت نکردن ترمينولوژی زبان می شوی . اين مطلب را هر کس آگاه و ناآگاه اين روزها زياد استفاده می کند) می خواهم با وزير صحبت کنم. می گويد به فلان اتاق برو و وقت بگير. به فلان اتاق در همان منزل می روم و از کسی که پشت ميز نشسته خواهش می کنم برايم وقت ملاقات با وزير تعيين کند. او اين کار را نمی کند و مرا به اتاق آقايی می برد که بعد می فهم ايشان (آقای ظهور افغان) نيم بند ژورناليست هم هستند. با قيافه ای جدی سوال می کند چکار داريد. می گويم می خواهم آقای وزير را ببينم. کارتم را نشانش می دهم و جمله ای می گويد که کاملا می داند دروغ می گويد. می گويد وزير در اين هفته با تلويزون طلوع، راديو کليد، کابل تايمز، بی بی سی، دولچه وله و ای پی مصاجبه داشته است. می گويم چرا من هيچکدام از اين مصاحبه ها را نشنيدم و يا نخواندم. راديو کليد همکاران من هستند و من می دانم که هيچ مصاحبه ای در اين يکماه اخير با کليد انجام نداده است. تلويزيون طلوع هم می دانم که مصاحبه نکرده. ای پی که من هر روز خبرهای ای پی را مرور می کنم. می گويد وزير وقت ندارد ايشان يک وزارتخانه را مديريت می کند. باز هم می دانم که دروغ می گويد. می گويم قانون مطبوعات را نخوانده ايد مگر. با نگاه های خشمگين حرف هايم را دنبال می کند که شما ادب نداريد. می گويم من بی ادبی نکردم ولی برای شما متاسفم که در اين پست ايفای وظيفه می کنيد. از دفتر ايشان برآمدم و مستقيم از وزارتخانه نيز خارج شدم. حال لازم می دانم چند نکته را درباره اين آقای مسوول مطبوعات وزارت معارف کشور عرض کنم که شايد کمتر کسی به آن توجه کرده باشد. اول اينکه ايشان کاملا مخالف قوانين و مقررات جاری کشور در پست مسوول نشرات ايفای وظيفه می کنند. البته ايفای وظيفه خير، تخريب چهره ی وزير می کنند. چرا؟ به اين دليل که قوانين به ايشان اجازه کار دولتی و نيز فعاليت به عنوان نشريه آزاد را نداده است. فصل هفتم قانون مطبوعات و رسانه های همگانی کشور چنين می باشد: فصل هفتم شرايط ومکلفيت های مدير مسؤول ماده بيست ونهم : مدير مسؤول واجد شرايط ذيل ميباشد : ۱- داشتن سند تابعيت کشور. 2- اکمال سن هجده سالگی . 3- داشتن سند تحصيلات مسلکی ، يا تجربه حد اقل سه سال در رشته ژورناليزم . 4- محروم نبودن ازحقوق مدنی به حکم محکمه باصلاحيت . 5- نداشتن ماموريت رسمی دولتی مگر اينکه نشريه مربوط دولت باشد. بخش پنجم اين فصل صريحا ذکر کرده است که افرادی مانند ظهور افغان نمی توانند هم مدير مسوول يک نشريه آزاد باشند و هم ماموريت دولتی داشته باشند. اين نيم ژورناليست محترم(بی ادبی فرض نشود) هم مدير مسوول روزنامه غير دولتی ترقی می باشند و هم وظيفه دولتی مانند چيزی که همين اکنون در وزارت معارف دارند را اشغال کرده اند. بايد تاسف خورد که مقامات کشور از آقای وزير معارف گرفته تا خانم شکريه بارکزی وکيل محترم مردم، وزير اطلاعات و فرهنگ و مسوولان صدور جواز نشراتی در اين تخلف بزرگ شريک می باشند. طبق قانون آقای ظهور افغان بايد از يکی از پست های خود استعفا بدهند. دوم اينکه آقای افغان گويی قانون مطبوعات و رسانه های همگانی کشور را مطالعه نکرده اند که همه ی افراد بويژه روزنامه نگاران حق دسترسی به اطلاعات را دارند. به اين ماده قانون دقت کنيد:
ماده پنجم : و در آخر اينکه ايشان با تحليل های آبکی خود تصور می کنند که از شاخ فيل افتاده اند. به جرات می توانم بگويم که ايشان توان روزنامه نگاری در حد روزنامه نگاران جوان با تجربه دو يا سه سال را ندارند. بنابراين پيشنهاد می کنم آقای وزير معارف و خانم شکريه بارکزی اولين کاری که می کنند اخراج اين ژورناليست نيم بند باشد. اين را هم علاوه می کنم (چون مطمئنم که هم ايشان و هم بسياری از مقامات و نيز ژورناليستان کشور کابل پرس را می خوانند) که کابل پرس در حد و اندازه ی خود تلاش می کند تا در تحول مطبوعات کشور سهم خود را ايفا کند. افغان می گويد شما فکر می کنيد با کابل پرس تان می توانيد همه افغانستان را متحول کنيد. من می گويم جناب! کار ما مشخص است اما اين را هم بايد گفت که فرصت های شغلی در بسياری از جاها توسط آدم های نالايقی مانند شما اشغال شده و کاش شرايطی می بود که هر کس جايی را اشغال می کرد که لياقتش را می داشت. کابل 25 سرطان 1385
|
آگهی و اعلان شما در اينجا
| ||||||||||||||||||||
Top Global Newspapers: Asia Latin America Africa Europe USA Canada Australiaفقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد Members Login As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org info at kabulpress.org reader at kabulpress.org Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006 کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد |