|
No Censorship! |
||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
1- هدف همه مذاهب ترویج و توسعه خوبی ها و تحدید ، تقلیل و در نهایت حذف همه بدی هاست. خوبی ها و بدی ها نیز در چارچوب مذاهب مختلف تعریف های متفاوت دارند. معیار این تعریف ها ، جهان بینی یک مذهب را تشکیل می دهد. اسلام ، خود را استوار به خوبی ها – تقوی – می داند و کسی را مسلمان تر – مومن تر- می داند که از دیگران خوب تر باشد. بحث بر روی چسیتی خوبی ها دراین مقال نمی گنجد اما آنچه که دراین بحث اهمیت فراوان دارد ذکر این نکته است که محور تمام اصول و فروع اسلام ترویج و توسعه خوبی هاست. تمام همت شرع ، نشان دادن آدرس خوبی هاست. " کلام " می خواهد با محوریت خدا ، خوبی ها را تحلیل فلسفی کند. " فقه" فرمول های رسیدن به خوبی ها را در زندگی روزمره بیان می کند و " اصول " ، اصول زیبایی شناسی دین است. اما برای نشان دادن آدرس خوبی – خوبی ها چیزی است که همه دوستش دارند- چه نیازی به فلسفه و اصول و نمایاندن راه و روش است؟ هر کسی به دلیل اینکه انسان است خوبی ها را دوست می دارد و به سمت آن می رود. مهم ترین نکته در پاسخ این پرسش اینست که خوبی یک امر باطنی است . باید دل را با دلایل شیرینی قانع کرد تا به خوبی ها گردن بگذارد. مرادم این نیست که دل ذاتا به بدی ها تمایل دارد. دل ، اگر در بند دلایل نباشد بی نشان می ماند. درست به همین دلیل ، ایمان – یعنی قبول قلبی دین – تنها از راه تحقیق و بررسی میسر است و ایمان بی تحقیق ، بی ارزش است. ایمان یعنی اینکه خوبی ها را قبول کنیم. بنا براین دین و تمام فراورده های آن یک امر باطنی است . این امر باطنی باید با استدلال و برهان اقامه شود. دین از یک سو خطابی است آسمانی به فرد فرد انسان ها – نه یک جمع خاص – و از سوی دیگر مرجعیت نا پذیر است. مرجعیت نا پذیری دین دقیقا به معنی خطاب انفرادی دین است. اگر قرار بود مرجعی ، دین را ابتدا تفسیر و بعد بر اجرای تفسیرشان نظارت کنند و قوه قهریه ای بر اجرای درست امورات دینی اعمال شود ، در این صورت دین از حالت خطاب فردی اش خارج شده و تبدیل به سنت وقانون می گشت. تمامی سنت های کهنسال مرده اند. قوانین عریض و طویلی ، در بین درز دیوار های باستانی از نفس کشیدن مانده اند . اما چرا ادیان ، قامتی به بلندی هزاران ساله دارند. دلیل بسیار ساده و بسیط اش اینست که خطاب ادیان ، فردی است. هم فرد گیرنده آنست و هم مفسر و هم مجری. هیچ کسی جز خود فرد در برابر آن اعمال مسئول نیست. با توجه به این مقدمات ، امر به معروف ، یعنی توجه دادن مردم به خوبی ها و نهی از منکر یعنی نشان دادن خطوط سرخ توقف. این خطوط نه خاصیت فرهنگی دارند تا تاریخی شوند و نه وجه مادی تا در بازار های بصره بتوان آنرا به قیمت قرص نانی فروخت. امر به معروف یعنی نشان دادن آدرس خوبی ها . در این نشان دهی ، نه پای وعظ به میان می آید و نه نام سرنیزه . توباید نشان بدهی که خوبی از کدام طرف است. چون تو نه صاحب دینی تا صاحب خوبی ها باشی و نه باغبان آن ، پس نمی توانی به قطع و یقین مرا به چیزی بخوانی که گمان می کنی خوبی است. تو تنها درنگی می کنی و می روی. اگر من پذیرفتم که نشانه های تو درست است ، پس می روم اگر نپذیرفتم پس یا نشانه های تو غلط بوده است یا خود تو. چون کسی که خوبی را بیابد رهایش نمی کند. البته کسی را هم نمی توان به زور سر نیزه به سمت خوبی ها کشاند. کشاندن به زور سر نیزه ، یعنی کشتن خوبی ها . مشکل جهان اسلام با اسلام در این است که خطاب خداوند را جمعی پنداشته اند. تفاوت بسیار فراوانی است بین قانون و دین. قانون یک خطاب جمعی است. هر کسی موظف است تا در چهارچوب آن حرکت کند. اما خطاب دین کاملا فردی است و نمی توان برای ان مرجع فرا فردی ساخت. جمهوری اسلامی ایران می تواند مثال بسیار خوبی برای جمعی ساختن خطاب های فردی باشد. در ابتدای انقلاب ایران ، گروه خاصی به نام کمیته های انقلاب اسلامی ، با شمشیر های عریان به دست ، تعداد موهای روی پیشانی دختران را می شمرد و به همان تعداد نیز تازیانه می زد. این کار البته که ملاک قانونی نداشت. چون در هیچ کتاب قانونی در ایران ننوشته است که اگر دختری موهای سرش پیدا بود باید مورد شکنجه و آزار قرار گیرد . این حرکت تنها یک حرکت دینی توصیف می شد. خفقان کمیته های انقلاب سر انجام باعث شد تا نیروهای بسیجی هم به یاری شان بیاید. پس از آن ، حتی بحث وزارت امر به معروف و نهی از منکر در مجلس شورای اسلامی ایران مطرح شد و کم سازمان عریض وطویلی به نام سازمان تبلیغات و نیز مرکز پر خرج و هزینه ای به نام ستاد احیای امر به معروف ونهی از منکر ایجاد شد. حاصل تمام این حرکت های عمودی و سر نیزه ای در عمومی ساختن امور فردی ، عریان تر شدن چهره شهر و سرازیر شدن فساد اخلاقی در کوچه ها و پس کوچه هاست. به راستی چرا پس از نزدیک به سی سال از انقلاب آمرون باالمعروف و ناهون عن المنکر ، نه تنها دامن منکرات کوتاه نشده است که دایره معروفات هم در گرد و خاک چماقداران منکر تبدیل به منکر شده است. چرا از خود نمی پرسیم که قامت تهران ، پایتخت مذهبی ترین حکومت جهان ، بیش از بلندی تاریخش ، در زیر بار فساد و منکر خم شده است. هم حاکمان ایران و هم دیگر حکام مدعی امر به معروف و نهی از منکر به خوبی می دانند که اگر خطاب فردی دین به حال خودش باقی بماند ، در آن صورت جایی برای پنهان ماندن رسوایی آنان باقی نمی ماند. در صدر اسلام ، ابوذر غفاری نماینده کدام خلیفه یا ولی امر مسلمین جهان بود که با استخوان شتر به معاویه ابوسفیان حمله ور می شد و می گفت : این کاخ سبز را اگر از پول بیت المال ساخته ای حرام و اگر از مال خودت به پا داشته ای اصراف است . این حرکت فردی ابوذر بود برخاسته از خطاب فردی خداوند به او.او خود را مخاطب خدا می دانست و مسئول برای تغییر جامعه اش. اگر عرب بیابان گرد یخن خلیفه پرقدرت مسلمین – حضرت عمر- را می گیرد و از او می پرسد : لباسی که تو برای اندامت دوخته ای از مقدار جیره کالایی که بیت المال می دهد زیاد است. زود بگو که از کجا آورده ای؟ اگرامروزه حاکمان کشورهای اسلامی ، مسلمانان را به امر به معروف و نهی از منکر دعوت می کنند ، چرا نه فریاد ابوذری از گلویی بر می خیزد و نه حتی به اندازه آن عرب قامت بر افراشته ، صدایی سکوت جامعه تک صدایی ما را می شکند؟ چه کسی جرائت دارد از آقای خامنه ای بپرسد که خودت و خانواده ات و عمو ها و عمو زادگان و... هیچ ، سرمایه های باد آورده نماینده ات در امور افغانستان از کجا آمده است؟ بله درست همین است که ما امربه معروف و نهی از منکر را یک پدیده حکومتی بسازیم و به این ترتیب ، ضمن اینکه مطابق با قیچی های خود مان دامن دین را هر روز کوتاه و بلند می کنیم ، آسیابی می شود که تعدادی از بندگان آقا – ببخشید بندگان خدا – را نان می دهد. ما به جای اینکه یک نهاد چماقدار و شلاق بدستی را به نام " اداره امر به معروف و نهی از منکر" بسازیم باید مردم را نسبت به مسئولیت های دینی شان آشنا کنیم. اگر چنین شود ما در افغانستان یک نهاد بیست میلیونی داریم که هم آمربه معروف اند و هم ناهی از منکر و هم خود برپای دارنده معروفات . اگر چنین شود آیا جایی برای ادامه حضور قصاب ها و کفن دزد ها در حکومت می ماند؟ 2- معروف و منکر اما در دستگاه حکومت ، یک پدیده کاملا تعریف شده ، عام و مطابق با نیازهای مادی و معنوی عصری مردم است. در اصطلاح حقوقی به این معروف و منکر ها ، قانون گفته می شود. معروف حق شهروند است و می تواند و می باید آنرا مراعات کند و منکر ناحقی است که اگر به آن مبادرت شود ، سزای مشخصی در قانون برای آن در نظر گرفته شده است. در برابر این معروف و منکر ها همه مردم یکسان پنداشته می شود و خطاب قانون عام است. همواره نیروهای قهره ای وجود دارند که بر انجام درست معروفات نظارت می کنند و از بازداشتن منکرات اطمینان حاصل می نمایند. قانون چیزی نیست جز یک توافق جمعی برای ترویج خوبی ها در سطح جامعه . این توافق جمعی ، هم در زمانی است و هم انسانی. بنا براین هم تاریخ مصرف دارد و هم خطا پذیر است . با اینهمه به دلیل توافق جمعی حاصل شده ، اجرای آن ، الزامی است و تخلف از آن ، مطابق موازین تعیین شده در خود قانون ، سزای معینی دارد. معروف و منکر حکومتی ، توسط افراد خاصی تفسیر می شود و پس از آن مطابق با آن تفسیر خاص ، به وسیله جمعی خاص به اجرا گذاشته می شود. نیروهای پولیس ، نماینده اجرای آن تفسیر خاص است از یک توافق جمعی برای توسعه خوبی ها. البته واضح است که در این سیستم ، مواردی که در قانون – توافق جمعی – پیش بینی نشده باشد ، نمی تواند و نباید تخلف از آن یا مبادرت به آن سزایی داشته باشد. مثلا در قانون جزایی افغانستان ، در مورد پوشش زنان چیزی نیامده است. حال اگر خانمی با سر برهنه در سرگ راه برود، طبق قانون پولیس نمی تواند او را متخلف از قانون جاری کشور بداند. 3- همانگونه که رفت ، فقه به دلیل خطاب کلی اش، نمی تواند قانون تلقی شود. برای تبدیل امور فقهی به قانون باید آنرا از حالت کلی نگرانه اش خارج ساخت و خطاب فردی اش را به خطاب جمعی تبدیل کرد. تا زمانی که این موارد بر روی یک امر فقهی انجام نشده باشد ، امور فقهی نمی تواند خاصیت قانون را پیدا کنند. در صورتی که ما یک امر فقهی را به قانون تبدیل کنیم باید به خاطر داشته باشیم که این امر فقهی دیگر خاصیت فرازمانی خود را از دست داده و رنگ و بوی فرهنگ ، عنعنات و میزان فهم جامعه مورد نظر را به خود خواهد گرفت. در این صورت ما یک خطاب خدایی را به یک خطاب انسانی تبدیل کرده ایم و یک امر جاودانه را به یک مسئله میرا مبدل ساخته ایم. در جوامع اسلامی ، باید به صراحت و دقت مرز بین قانون و فقه – شریعت – روشن باشد تا سوء تفاهمات دینی و سیاسی بر طرف گردند. 4- به نظر من " امر به معروف و نهی از منکر" را یا باید همچنان یک پدیده دینی تلقی کنیم و به تمامی ویژگی های دینی آن احترام بگذاریم ویا اینکه آنرا واضحا به یک امر قانونی تبدیل کنیم. مغالطه کاری در مبهم نگهداشتن این پدیده دینی نه تنها گرهی از کار بسته مسلمانان باز نخواهد کرد بلکه وسیله تزویر و سلطه گری بیشتر حاکمان جوامع اسلامی خواهد شد. امر به معروف ونهی از منکر اگر یک پدیده کاملا قانونی است ، باید جایگاه ، حدود ، و پاداش و سزای آن در قوانین کیفری کشور تعیین شود. در غیر این صورت تلاش ما برای ایجاد یک نهاد رسمی کار عبثی است. ما می خواهیم وظیفه همه مردم را به یک نهاد خاص بدهیم. معنی دیگر این کار اینست که ما این وظیفه را از دوش مردم بر داشته و به نهاد خاصی سپرده ایم. البته که این کار ، یک امر غیرشرعی است. هیچ کسی حق ندارد وظایف شرعی مردم را ببخشد یا به آن اضافه کند اما با کمال تعجب این کار در حکومت های اسلامی زمان ما در حال انجام است. 5- مردم افغانستان ، تجربه خوبی از حکومت دینی طالبان دارند. آنان دین را چونان قوانین حکومتی از بالا به پایین اجرا می کردند. اجرای سر نیزه ای دین و حضور پولیس مذهب حتی در ساحات خصوصی مردم ، مسئله ای است که به این آسانی ها از ذهن مردم پاک نخواهد شد. آیا ما باز هم تصمیم گرفته ایم ساحات خصوصی مردم را به نام دین مورد تجاوز و تفتیش قرار دهیم. برای نوشتن نظرات اينجا را کليک کنيد
نوشته شده در روز 6 اسد سال 1385 - ساعت 8 به وقت کابل |
آگهی و اعلان شما در اينجا
| ||||||||||||||||||||
Top Global Newspapers: Asia Latin America Africa Europe USA Canada Australiaفقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد Members Login As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org info at kabulpress.org reader at kabulpress.org Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006 کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد |