|
No Censorship! |
||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
اگر تصادفا عبد رب رسول سیاف ، زلمی خلیل زاد ، انورالحق احدی و حامد کرزی باهم یک عکس یادگاری بگیرند و شما از روی تصادف به این عکس یادگاری دسته جمعی به دقت نگاه کنید ، خیال می کنید که عکس در حال پاره شدن است. در گوشه ای از عکس که تصادفا آقای سیاف ایستاده است ، نفرین و نفرت مومنانه تمام فضای عکس را پر کرده است. او به نظر می رسد در حال استغفار باشد. به نظر او عکس گرفتن با کافری چون خلیل زاد و کافرکی مانند احدی ، باعث سبکی ایمانش خواهد شد. از نظر او – و در روایتی از این عکس کذایی – کرزی چون زیاد کافر مل شده است ، مستحب موکد است که نه به او نزدیک شد و نه با او دست داد یا دست زد. ایضا تنفس بوی او مکروه است. به همین دلیل این قسمت از عکس در حال پس رفتن است. یعنی گوشه سیافی عکس در حال فرار از متن است. در قسمتی که مثلا احدی ایستاده است ، به نظر می رسد سرشار از مدارای روشنفکرانه است. احدی به نظر می رسد از اینکه با بنیاد گرا ترین چهره ممکن در افغانستان – و شاید جهان – عکس یاد گاری می گیرد حالش در حال بهم خوردن است. گمان می کنم در این عکس کذایی وی بسیار متفکر به نظر می رسد. دلیل آن روشن است چون در حال پیدا کردن دلیل موجه برای جامعه روشنفکری افغانستان است تا ثابت کند که وی به خاطر منافع سوسیال دموکراتیک مردم افغانستان چنین ذلتی را به جان خریده است. از تشریح گوشه های دیگر عکس در می گذرم. هر گوشه ای حد اقل در حال فرار از گوشه دیگر ویا در حال جنگ با گوشه دیگر است. اگر این روایت سوریالستی را باور ندارید به یکی از عکس های دستجمعی این حضرات نظری دوباره یا سه باره بیاندازید. وقتی آنان در عکس دستجمعی شان در حال فرار از هم باشند چگونه توقع دارید که خود آنان در حال جنگ و گریز نباشد. حتما انتظار ندارید که سیاف مسئول تیم تبلیغاتی کرزی در انتخابات پارلمانی شود و احدی جای نماز سیاف را در یکی از مصلی های پغمان رو به قبله بیاندازد. تا حال فکر کرده اید که خلیل زاد با کدام چسپ معجزه آسایی این چهره های ضد هم و متناقض را چنان به هم دیگر گره زده است که نه مذهب می تواند آنان از هم جدا کند و نه سکولاریسم و نه جریان روشنفکری و نه حتی منافع سوسیال دموکراتیک مردم افغانستان . به راستی چه اتفاقی افتاده است که اینک مثلا گلبدین حکمتیار جهادی با نور محمد تره کی خلقی نه تنها عکس یاد گاری می گیرد بلکه دریک صف و در رکاب هم و برای منافع مشترک مبارزه می کنند؟ چه چیزی می تواند این نیروهای متنافر را اینگونه به هم و با هم نزدیک کند؟ پاسخ روشن است. ظاهرا قرار نیست به این زودی ها جنگ وجدال قومی در افغانستان خاتمه یابد. سیاف و احدی و کرزی و خلیل زاد و ... را چیزی به نام قومیت در یک صف قرار داده است. اگر شاخ و شانه کشیدن های سیاف و ربانی را علیه هم در آخرین جلسه پارلمان دیده و یا شنیده باشید ، قطعا به این نتیجه می رسید که مذهب و دین دیگر جای چندان جدی در تعاملات سیاسی ندارد. اگر می داشت این دو یار دبستانی که اسلام گرایی را با اخوان المسلمین مصر آغاز کرده و سالها علیه کمونیست ها و طالبان شانه به شانه هم جنگیده اند و چه بارها که همدیگر را استاد خطاب کرده و از این خطاب مبارک ، غرق ثواب و شادمانی گشته اند اینک به صورت هم دیگر مشت نمی زدند. سیاف صف قدیمی اش را در جریان جهادی ها رها نمی کرد و در کنار کرزی و دارو دسته غربی اش قرار نمی گرفت. خوانندگان محترم ! اینک توجه شما را به چند تصویر کوتاه جلب می کنم: 1- لوی جرگه اضطراری : چرا این جرگه ملی به جای این که مثلا 7روزه باشد 13 روزه شد؟ جوابش را حتما می دانید چون اعضای این جرگه ملی شده به تفاهم نمی رسیدند. اما می دانید مشکل اساسی بر سر چه بود؟ من چون خوشبختانه یا بد بختانه عضو این جرگه ملی شده ، بودم ، دلیل اصلی اختلاف را با چشمان سردیدم و اینک حکایت ها خواهم کرد: دلیل اصلی اختلاف بر سر این بود که قدرت بر معیار واحد های اداری تقسیم شود یا بر مبنای نفوس. دوستان پشتونیست ما آنچنان به واحد اداری متوسل شده بودند که یک تار موی هم ازآن گذشتنی نبودند. از طرف دیگر دوستان آنتی پشتونیست ما- مرادم غیر پشتون هاست - نیز دل در گرو نفوس داده بودند. جنگ در زیر خیمه ها تا نیمه های هر شب دوام داشت و گزارش گران بی بی سی و سی ان ان را یارای نزدیک شدن به این خیمه های طوفانی نبود. چه دالر ها که در آن نیمه های شب دست به دست نگشت وچه معاملات بزرگ و کوچکی که رقم نبست. در همین جرگه تاریخی بود که ناگاه نیم جرگه فریاد زدند : مرگ بر پاکستان و نیمه باقی مانده گفتند : مرگ بر ایران. 2- لوی جرگه قانون اساسی : به راستی مشکل اصلی این جرگه دیگر چه بود؟ چندین سال از جهاد علیه هم گذشته بود و دیگر دشمنان دیروز آنچنان دوستان صمیمی شده بودند که به راحتی می توانستند هم به ظاهر شاه بگویند بابای ملت و هم به کرزی بفرمایند جلالتمآب محترم و هم به فهیم بگویند مارشال صاحب. مشکل برسر این بود که مثلا چرا سرود ملی به زبان فارسی نیست؟ چرا زبان فارسی زبان رسمی کشور است و چرا ... 3- انتخابات ریاست جمهوری : چه کسی می تواند منکر شود که انتخابات ریاست جمهوری یک بزکشی قومی نبود؟ بزکشی به خاطر بردن کابینه و قدرت. کرزی در کابینه جدیدش بعد از این که ملقب به رئیس جمهوری اسلامی افغانستان شد( بعنی بعد از اینکه در بزکشی قومی برنده شد) ، کابینه جدیدش – خر از پل گذشته اش – را با ترکیب کاملا متفاوت معرفی می کند. به راستی آن مارشال صاحب دیروز که علم دار مبارزه با ترویزم جهانی بود و وارث قهرمان ملی ، کجا رفت. گو اینکه باد شرطه آمد و تمام این واژه ها را با خود برد. مارشال در غار اصحاب نا کهف خواب ماند و قافله به راه خود ادامه داد. در این کابینه کسانی ماند که کرزی را آیینه ملت افغانستان می دیدند. از هزاره ها خلیلی دید و محقق نتوانست ببیند. از ازبک ها همه دیدند و از تاجیک ها قانونی ندید و مسعود دید و ربانی هم دید و هم ندید و مارشال که قبلا از دیدن مانده بود. 4- انتخابات پارلمانی : در انتخابات پارلمانی کسانی که نتوانسته بودند و یا نخواسته بودند کرزی را آیینه تمام نمای هویت مردم افغانستان ببینند رای فراوان آوردند. محقق ، وزیر مغزول و مغضوب کرزی ، قانونی ایضا و رئیس سابق – یا مسبوق – مخالفان دولت – که در فارسی جدیدا به آن می گویند اپوزیسیون – و بشردوست ایضا – یعنی وزیر معزول کرزی و...- و مضافا کسی که کارهای عجیب و غریب می کرد و می کند و ... این افراد رای بسیار بالایی آوردند. چرا چنین شد. مثلا چرا محقق هم از سیاف رای بیشتر آورد و هم از قانونی . مگر جمعیت هزاره ها در ولایت کابل از این دو طایفه دیگر زیاد تر است؟ زیادی و کمی جمعیت اش را الله و اعلم اما هزاره ها بسیج شده بودند که علم افتخارشان را بردوش بردارند. این علم افتخار محقق بود. آنچنان که تاجیک ها و دیگران چنین کردند. پس انتخابات پارلمانی هم یک بزکشی قومی بود. حضراتی که اینک به پشتوانه رای قومی به جرگه رفته اند ایا شایستگی این مقام را دارند. مسلما ندارند. چه فراوانند وکلای محترم و محترمه ای که سواد خواندن و نوشتن ندارند و برای گرفتن رای شان باید یا خود کرزی را بیاورند و یا عکس نا مبارکش را تا این وکیل محترم یا محترمه – چه فرقی می کند- بفهمد که منظور از این جمله ( یعنی حامد کرزی ) چیست؟ مگر در افغانستان قحط الرجال آمده است. مگر دانشگاه کابل در طول سال های عمرش کچالو تولید کرده است که اینک وکیل پارلمان نمی تواند کرزی را بخواند و باید آن را ببیند؟ آنچنان هم قحط الرجال نیامده است. حد اقل آدم های خط خوان فراوانند امامثل اینکه در بسته بندی قومی معمولا جنس های خراب بیشتر جای می گیرد. هدف کرزی در نخستین گام ، دور زدن مارشال فهیم بود. چون کرزی به معاون بی زور و بی ضرر ضرورت داشت. از طرف دیگر این معاون بی خطر باید تاجیک می بود. گشتند و گشتند و گشتند و کسی را خوب تر ( یعنی کم زور تر ، نا توان تر و نا لایق تر از احمد ضیاء مسعود) در میان تاجیکان نیافتند. او هم خوب بود و هم دو حسن داشت.( حسن و ملاحت) اولا برادر قهرمان ملی بود و ثانیا داماد ربانی و البته ثالثا خوب بود. کرزی با احمد ضیاء مسعود چنان به گردن مارشال زد که او حتی حرف زدن یادش رفت ( البته همان حرف های تفنگی که قبلا می زد و چه فراوان آنها را تکرار می کرد) او رفت و قانونی ، به قانون جاذبه قومی متوسل شد و به میدان آمد. قانونی راهم به کمک استاد ربانی چنانی با چوکی ریاست ولسی جرگه زدند که هنوز که هنوز است گنگس است. هزاره ها قبلا با دستان استاد خلیلی گل ها به گردن کرزی آویخته بودند. محقق خیال کرده بود که قانون جنگل شامل حال دیگران هم می شود. او را به کمک استاد سیاف ( دوست و هم رزم قدیمی اش !!) چنان خلع سلاح کردند که فرصت نه گفتن هم نیافت. اندکی ایمان ( دالر) و اندکی استاد سیاف را در یک پیاله ریختند وبه محقق تعارف کردند. او در یک لاجرعه نوشید و در صف محبان پیوست. اکنون که پارلمان قبلا پیش خرید شده است و شاخ های کوچک و بزرگ اقوام دیگر بریده شده است، طبیعی است که نوبت به چه می رسد. کسی باید از تیم کرزی بیاید وکمی به دو معاون زحمت کشش کمک کند. تمام کار ها را اگر به دوش احمد ضیاء مسعود و استاد کریم خلیلی بیاندازند نه خدا را خوش می آید و نه بندگان مخلصش را در حزب افغان ملت. منافع سوسیال دموکراتیک مردم افغانستان حکم می کند که کسی دیگر به این دو بزرگوار کمک کند. امین ارسلا آمد تا هم پارلمان را دور بزند و هم معاونان رئیس جمهور را هم قانون اساسی را. چرا که در منطق سوسیال دموکراتیک افغان ملت ، همه چیز باید در خدمت پشتونیزم باشد و پشتونیزم البته که باید در خدمت افغان ملت و افغان ملت در خدمت انور الحق احدی ، سیاف و کرزی. بر احدی پوشیده نیست ( حتی بر احدی ، وزیر مالیه و ...) که وزارت ارشد یا وزیر اشد ، جز با منطق افغان ملت ( منطق سوسیال دموکراتیک قومی ) با هیچ معیاری نمی تواند قابل دفاع باشد. این حرکت توهین به اراده و اعتماد مردم افغانستان است و به بازی گرفتن اصول دموکراتیک در تعاملات سیاسی . حرف آخر شاید این باشد که وزارت ارشد را وزارت ارشد ها بخوانید . وزارت برادران ارشد . البته که این برادران بزرگ ، پشتون ها نیستند. مراد پشتونیست هایی است که به منافع پشتون ها هم ذره ای دل نبسته اند.
نوشته شده در روز نهم جوزای سال 1385 - ساعت 11 به وقت کابل |
آگهی و اعلان شما در اينجا
| ||||||||||||||||||||
Top Global Newspapers: Asia Latin America Africa Europe USA Canada Australiaفقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد Members Login As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org info at kabulpress.org reader at kabulpress.org Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006 کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد |