Kabul Press, World Media Home, Associated with RAHA in exile

 

 

No Censorship!

Letter to Editor

RAHA PEN CLUB, Afghanistan Centre

English

Portuguese

Spanish

Pashto

E- Afghanistan/Web Hosting

ايران، سوريه و عراق

مسعود بهنود

دو حادثه همزمان که هفته گذشته در دو کشور خاورميانه اي مسلمان، عراق و سوريه رخ داد که مهم ترين بخش در سياست خارجي ايران را تشکيل مي دهند، ماجراهاي مهمي است که تحت تاثير شرايط تازه جهاني بعد از يازده سپتامبر حاصل شده و روزهاي آينده منطقه را تحت تاثير خود قرار خواهد داد و بر آينده ايران هم بي اثر نخواهد بود.

عراق با انتخابات پارلماني آزاد خود گام بلندي به سوي استقرار برداشت و در روزهاي آينده نخبگان سياسي آن کشور بايد نشان دهند که تا چه اندازه براي سياست ورزي و مدارا آمادگي دارند. سوريه با تکاني که بشار اسد به صحنه سياسي داخلي آن کشور داد، و اعلام فضاي باز سياسي به نوعي ديگر در معرض آزمايش قرار گرفته است.

در عالم واقع و به دور از شعارهاي رايج، ضريب دموکراسي در جامعه ايران، تاکنون از عراق و سوريه و بقيه همسايگانش [احتمالا به جز ترکيه] بالاتر بوده است. در فهرست کشورهاي منطقه، به نسبت نزديکي و دوري شان به معيارهاي دموکراسي، در ربع قرن گذشته هيچ کشوري ذر سطخ ايران و ترکيه نبود. اما اينک علاوه بر اين که ترکيه با دور شدن نظاميان از قدرت [و آرايشي که براي ورود به اتحاديه اروپا گرفته] لکه ها را از دامن پاک کرده و به معيار يک جامعه دموکراتيک نزديک شده، بلکه افغانستان و عراق هم دموکراتيک شده اند و اينک سوريه هم مي رود قدم هائي بردارد.

اعلام اصلاحات سياسي که بشار اسد مژده آن را در جمع حقوق دانان آن کشور داد، بعد از خارج شدن نيروهاي آن کشور از لبنان، نشان مي دهد که قانون ظروف مرتبطه کار خود کرد. تا همين جا بايد گفت تلاشي که تندروهاي ايراني عليه اصلاحات سياسي هشت ساله به کار گرفتند از يک ناهمزماني با تحولات منطقه برخوردارست و جمهوري اسلامي را از موقعيت برتر خود [که در تموج هاي بعد از يازده سپتامبر از بسياري خطرها مصونش مي داشت] دور کرده و رکوردش را به ديگران داده است. به همين دليل است که معتقديم گروه هاي تندرو و محافظه کار که نشان دادند قصد دارند با هر هزينه اي موقعيت کنوني و دست بالاي خود را در نظام قدرت ايران حفظ کنند، بهترين مجال ها را از کشور گرفتند و تنها مفري که برايشان باقي مانده است دل بستن به سقوط غرب و به هم ريختگي شرايط منطقه [و بلکه جهان] است. همان که نشرياتي مانند کيهان هر روز در تيترهاي اصلي خود مژده اش را مي دهند و در تحليل هاي جهت دار پيش بيني اش مي کنند. در چنين شرايطي پيش بيني آينده از يک نظر دشوار و از يک نگاه آسان است.

اگر چشم بر تحولات مثبتي که در افعانستان و عراق و سوريه و حتي کشورهاي شيخ نشين ها و سلطان نشين هاي عربي رخ داده ببنديم و تنها به انفجارها و ترورها و وحشت افکني ها دقيق شويم و به تحليل هاي مبتني بر افتادن آمريکا در باتلاق بسنده کنيم مي توان مانند تندروهاي تهران دل خوش داشت که نه تنها شتر به در خانه ما نرسيده بلکه کمي هم دور شده است. اما واقعيت ها و تغيير محسوس شرايط منطقه جز اين مي گويد. گرچه بلواي هسته اي، مدتي است که تهران را از زير فشارهاي حقوق بشري بيرون کشيده و آرامش خاطري موقتي به حاکمان داده است، اما نگفته پيداست که بحران هسته اي عمري ابدي ندارد و در اوج خود مي تواند به بحران حقوق بشر هم راه باز کند. زنده نگاه داشتن بحران هسته اي با تنفس مصنوعي در روزهاي آينده چنان هزينه ساز خواهد بود که به طور طبيعي تمايل به پايان دادن آن را در سرها خواهد انداخت.

عراق

هيچ کشوري در جهان به اندازه بين النهرين با ايران همداستان و مشترک الجهت نيست، آن چه در اين سه سال اتفاق افتاد، هم فرصتي يگانه براي ايران بود و هم موقعيتي خطرناک. جمهوري اسلامي اگر به انصاف بنگريم تاکنون در بازي تحولات عراق بازنده نبوده است. اما با پايان دور اول و دوم [تغيير حکومت صدام و تاسيس حکومت تازه] آيا همچنان موقعيت ايران حفظ مي ماند. از يک راه مي توان پي به موقعيت تندروهاي تهران در اين معادلات برد. با نگاهي به روزنامه هاي سه سال گذشته آشکار مي شود که تندروهاي ايراني که امروز از وضعيت عراق ابراز شادماني و بلکه اعلام پيروزي مي کنند؛ هيچ چنين وضعيتي را براي عراق پيش بيني نمي کردند و در آرزو نداشتند. در هيچ کدام از تحليل هايشان که معمولا نه بر اساس واقعيت بلکه بر اساس خواست هاشان شکل مي گيرد، وضعيت فعلي پيش بيني نشده بود. يک نوشته از تندروهاي تهراني نيست که در آن پيش بيني شده باشد که ساقط شدن حکومت صدام و تاسيس دولت تازه تا همين جا که پيش رفته، به سامان برسد. در همه موارد عکس اين را خواستند. از همين جا مي توان دريافت که شادماني امروزي شان تبليغاتي و از سر ناچاري است.

در ترکيب تازه اي که از انتخابات [هم در افغانستان و هم در عراق] سربرآورده، يک امتياز بزرگ براي اشغالگران ثبت است. همين که آن ها کشوري را اشغال نظامي کردند و ايستادند به تماشا که مردم به چه کساني راي مي دهند [بي هيچ دخالتي در انتخابات] اشغالگران را به امتيازي رسانده و مخالفانشان را به جهت آن که جز اعمال خشونت عليه شهروندان عراقي کاري نمي کنند، با يک امتياز منفي در افکارعمومي جهاني مواجه کرده. اينک شيعيان و سنيان و کردها متوجه سرنوشتند و به درست دريافته اند که تنها با سياست ورزي و مدارا و مصالحه و سازش خواهند توانست از شرايط موجود بهره بگيرند. همان اتفاق که در افغانستان افتاد.

سوريه

بخش جنبي سياست خاورميانه اي جديد نو محافظه کاران آمريکائي [که به سرنوشت سوريه و لبنان، شيخ و سلطان نشين ها مربوط مي شود] با روش هائي ملايم تر سياسي تاکنون پيش رفته است. و تا آلان سوريه از لبنان برکنده شده و در قالب کوچک خود نيز ناگزير به اعلام اصلاحات سياسي.

آن چه اينک دلشمغولي سوريه است نه آني است که تندروهاي تهراني تصور دارند که حفظ وضعيت موجود و مهار بحراني باشد که با قتل رفيق حريري شروع شد و تا همين جا به دست شستن آن ها از طرح سوريه بزرگ و صرف نظر کردن عملي از لبنان انجاميده است... سوريه درگير ماجرائي بزرگ ترست.

حکومتي که سي سال حافظ اسد نگهبانش بود، نمونه حکومت شرقي در عصر دوقطبي بود که اسد از قضا بر اساس منافع ملي، خوب اداره اش مي کرد. وي سياست خارجي سوريه را در کشوري همسايه اسرائيل و بدون نفت چنان پيش مي برد که مانند وزارت نفت برايش درآمد ساز بود. همين که در يک زمان هانري کيسينجر و گروميکو معماران سياست خارجي دو ابرقدرت را در دمشق ديدار مي کرد. همين که در همه سال ها از شرق و غرب باج گرفت. همين که ديرتر از همه اعراب پاي ميز مذاکره بر سر سازش با اسرائيل رفت. همين که با يک شب اقامت در تهران دوران پادشاهي به اندازه اي که مي توانست از نعمت نفت مجاني و ارزان بهره مند شد. همين که در طول دهه اول انقلاب ايران و جنگ ايران و عراق نزديک ترين شريک خارجي ايران در ميان کشورهاي مسلمان بود، اما آرزوي استقبال از خود در فرودگاه مهرآباد را بر دل دوستان ايراني که بارها به ديدارش رفتند گذاشت و نيامد تا دهه دوم رو به پايان بود و باز هم شبي در قالب کنفرانس سران اسلامي آمد. اين ها همه نشانه هاي سياست خارجي روشن و حساب شده اي بود در دوراني حساس. اما در زير اين سياست خارجي موفق [که از يک جهت عکس سياست پادشاه سابق ايران بود، يعني که باج مي گرفت و نمي داد] يک نظام پوسيده و منحط و ايستا وجود داشت که انگار فرضش بر زندگي ابد مدت حافظ اسد بود.

پيش از اين که اسد بميرد، تحولات بزرگ جهاني زنگ را به صدا درآورده بود. اما حافظ اسد مانند همه ديکتاتورها دجار ناشنوائي مادرزاد بود. نظام قدرت سوريه، که با حضور فرد مقتدر و مسلطي ايستائي داشت و مي گشت، مانند همه ديکتاتوري ها پوک بود. با مرگ وي گرچه نظام اداري، فرزند وي را [بي آن که خود علاقه اي داشته باشد] به خدمت گرفت اما بزودي معلوم شد که اين کار نه از سرقدرداني از اسد بزرگ بلکه براي حفظ موقعيت خودشان بود. دستگاه هاي اداري قائم به فرد، در همه دنيا بر خلاف شعرو شعارهاي داير بر وفاداري به قدرت حاکم که بر زبان ها جاري است، بسيار قدرناشناس و منتظر فرصتند.

هم جهانيان و هم خود بشار اسد بر اين تصور بودند که با مرگ حافظ اسد تحولاتي در جهت زمان، در آن کشور رخ مي دهد. اما چيزي نگذشته آشکار شد که نظام پوسيده تاب هيچ نوگرائي ندارد و در مقابل هر تحولي از خود مقاومت نشان مي دهد. آن چه از فرداي به قدرت رسيدن بر سر بشار فرزند تحصيل کرده و معتقد به ارزش هاي مدرن بشري آمد، از بسياري جهات همانند بلائي بود که در ايران بر سر محمد خاتمي ظاهر شد، بشار هم تصور مي کرد مي تواند آرام و متين، موقعيت بهتر را به دستگاه پوسيده پدر هديه دهد و منتظر قدرداني هم باشد. به اين تصور خام همان اول کار دو تن از دست هاي اصلي پدر را کنار گذاشت چون که تصور مي کرد آنان مزاحم روند جديدند. [از جمله عبدالحليم خدام که امروز در مقابل او آرايشي تازه گرفته است که به گذشته وي نمي آيد]. ماجراي قتل رفيق حريري نيک که بنگريم همان ماجراي سعيد امامي و قتل هاي زنجيره اي پائيز 77 ايران است، مقاومت نظام کهنه و معتاد به قدرت در مقابل اصلاحاتي که ممکن است به حساب و کتاب هم بينجامد. اگر خاتمي کوشيد با قدرتي که راي مردم به او داده بود از آن خشونت بهره گيرد و غده سرطاني را با جراحي وزارت اطلاعات، بيرون آورد، بشار هم با پذيرش خروج نيروهاي نظامي سوريه از لبنان نشان داد که براي چنان جراحي آماده است. اما سيستم با ترور يک روزنامه مخالف از کيان خود دفاع کرد چنان که سيستم مشابه با ترور سعيد حجاريان.

اگر می خواهيد سايت اينترنتی مخصوص خود را داشته باشيد!

اگر بدنبال افزايش اعتبار می باشيد!

و اگر ارتباطات گسترده و ارزان می خواهيد

هم سرنوشتي

اما اينک سرنوشت بشار از سرنوشت همتاي ايراني او جدا مانده است. بشار با سخنراني دو روز پيش نشان داد که قصد دارد اصلاحاتي را که سر داشت آغاز کند، اميدوارست که دستگاه منحط پدرش اين بار زير فشارهاي جهاني ضعيف شده باشد. اما موضوع اين است که آيا تحولات آرام در حکومتي که بنيادش کج است، ميسر مي شود. يا چنان بشار را در خود فروبرده و آلوده کرده که جز با سقوط وي و تخريب همه يادگاران پدرش کاري درست نمي شود.

و چون بازگرديم به وطنمان. آن چه ايران را تاکنون از مسير تحولات بنيان کن دور نگاه داشته و به همين ميزان فشارها که اينک با آن روبروست، بسنده اش کرده اند، نه آن است که تندرو ها تصور مي کنند. اين درست است که ايران کشوري بزرگ است و در مضان حمله اي نظامي نيست. اين درست است که بر اساس اصل هزينه وفايده، فايده به هم ريختن ايران با هزينه اش نمي خواند و دنياي بازارگان حاضر به پرداخت هزينه کلان اين ماجراجوئي نيست. اما عامل اصلي مصون ماندن ايران تا امروز، همين ميزان آزادي و شرکت مردم در سرنوشت خودست که وجود دارد. با ميانگيني که تا همين سه سال پيش – گفتم که – بالاتر از همسايگانش بود. شيريني اين تمايز و تفاوت را گرچه نخبگان ايران نمي چشند و بدسليفگي ها و خشونت طلبي هاي تندروها مانع مي شود که به زبانش آرند، اما واقعيتي است که از چشم جهان پنهان نبوده است.

با تحولات اين هفته عراق و سوريه، که به دنبال تحولات افغانستان و ترکيه رخ داده است، مي توان گفت تصميم سازان جمهوري اسلامي بايد در پي چاره باشند تا از سازکارهائي که نشان از فزوني قدرت مطلقه و پايدار و بي مسووليت دارد، فاصله بگيرند و اين را نه با تبليغات – چنان که اين روزها روساي دولت و قوه قضاييه مي خواهند – بلکه در واقعيت به نمايش گذارد و اثبات کند. در عين حال گروه هاي سياسي که تجربه دولت اصلاحات را هم پشت سر دارند ناگزيرند راهي پيدا کنند که از گزند همراهان تندرو در امانشان نگاه دارد. همراهاني که تا در باز مي شود مي خواهند همه آرزوهاي خود را يکباره و بي فوت وقت به سرانجام برسانند و از راه ميان بر راهي بهشت شوند..

تعجبي ندارد اگر نخبگان سياسي سوري، همين هفته با حضور احمدي نژاد در دمشق، بي آن که درگير جزئيات شوند، حسرت همين ميزان گردش در قدرت را خورده باشند که موجب مي شود در ايران هر چند زمان يکي به ميدان آيد. همين ميزان انتخابات با نتايج پيش بيني نشده، همين که رياست جمهوري در ايران در گردش است، نشان آن تلقي مي شود که قدرت در جائي مانده [و در نتيجه گنديده] نيست. و اين يکي از ميزان هاي دموکراسي است و در منطقه اي که همين ميزان درش ناياب بوده است ديگر جزئيات انتخابات سوم تير چنان که ما مي دانيم براي نگاه خارجي چندان اهميت ندارد. و همين است از دلايل تامل جهان در برابر ايران، نه چنان که تندروها تصور مي کنند هياهوها و شعارها و قلدرنمائي هاي آنان.

باري اين همه گفتم تا يادآور شوم گرچه تندروها از پيروزي شيعيان در عراق اعلام شادماني مي کنند و گرچه از شعارهاي دلاورانه و مقاومت جويان سران حکومت دمشق حمايت مي کنند، اما چون نيک نگاه کنند در بطن رويدادهاي اين هر دو کشور چيزي مي گذرد که آهنگ مرگ تندروهائي است که از دموکراسي و انتخابات آزاد و آزادي بيان چنان مي گريزند که جن از بسم الله. اما در ايران بسيار کسانند که مي دانند و راز مرگ گل سرخ را مي فهمند.

منبع: روز

        صفحه ی نخست

آگهی و اعلان شما در اينجا

سايت داکتر رمضان بشردوست

دريافت کتاب افغانستان الکترونيکی (ميزبانی وب)

ثبت قلمرو اينترنتی

طراحی وب

ميزبانی حرفه ای وب

پنج هزار مگابايت فضا

دوهزار و پنجصد ايميل

دارای تمام امکانات امنيتی

پهنای باند صد و پنجاه گيگابايت

تماس:      0799390025

Top Global Newspapers: Asia    Latin America    Africa   Europe   USA    Canada    Australia  

فقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و  تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد                Members Login

As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions


Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org

info at kabulpress.org   reader at kabulpress.org

Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت  محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد