تغییر در جامعه افغانی
همان هايی خواهيم بود كه در داخل ترن قرار دارند و به سمت عقبی ترن مي دوند و...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
فراموش نمي كنم در حدود چهل و پنج سال قبل روزي كه بسيار صميمانه و خودماني با يكي از دانشمندان وطن شادروان محمد اسمعيل "مبلغ" بحث داشتم.
سخن بر سر "تغيير" بود و ايشان گفتند: "من در گذشته آنقدر تعصب داشتم اگر يك افغاني در جيبم مي بود و مي خواستم آنرا در بازار به كسي خيرات بدهم، مي گشتم تا هزاره اي را بيابم و برايش آنرا صدقه دهم؛ اما امروز ديدگاهم عوض شده و مي بينم كه تنها هزاره ها در كشور من (افغانستان) مظلوم و محروم نيستند؛ بلكه پشتون ها، تاجيك ها، اكثريت مطلق از همه اقوام كشور در فقر و محروميت و استثمار بيرحمانه قرار دارند. و اضافه كردند: "در اثر صحبت هايي كه با شما در طول اين سه سال داشته ام ديگر آن شخص سه سال قبل نيستم، تغيير بزرگ در جهانبيني اجتماعي من وارد شده است."
با شنيدن اين سخنان زيباي آن شادروان به شكل مطايبه برايش گفتم: مخصوصاًً از زماني كه درين خانة قصرواره زنده گي مي كنيد. خيلي خنديديم و در جوابم گفت: "اين خانه از من نيست از پدرم است، اگرچه جوانان نام اين خانه را قصر ابجد "مبلغ" گذاشته اند." و خندة ما با هم ادامه يافت.
بحث فلسفي "تغيير" را ادامه داديم و بعد از جرو بحث هاي چند روزه به اين باور شديم كه هرگاه ما بخواهيم يا نخواهيم تغيير مي كنيم. اگر نخواهيم هم مانند همان هايي خواهيم بود كه در داخل ترن قرار دارند و به سمت عقبي ترن مي دوند و مي گويند نمي خواهيم به اين سمت پيش برويم در حاليكه ترن در چند ساعت آن ها را ده ها كيلو متر از محل قبل از داخل شدن در ترن برده است.
البته كساني هم هستند كه آگاهانه به تغيير و آنهم تغيير تكاملي معتقد مي شوند و نقش خود را به حيث يك انسان آگاه در تغيير جامعه به سوي ايجاد جامعه عادلانه و مترقي و آزاد ايفا مي كنند.
امروز بعد از پشت سر گذاشتن دوران هاي رنجبار، جامعة افغاني دارد در محراق تغيير قرار گيرد. تغيير، مولود حركت است. براي اينكه بفهميم چگونه حركت، ما را در جهت بهبود فردي و اجتماعي قرار مي دهد، اندكي روي آن صحبت مي كنيم:
حركت مظهر وجود موجود است. بدون حركت هيچ چيز را نمي توان دريافت. هر اندازه حركت هاي اشيا و پديده ها نظم بيشتر داشته باشد، قوام آن بيشتر است.
انسان در حيات فردي و اجتماعي با هم مرتبط است.
انسان در حيات فردي و اجتماعي خود از انواع حركت ميكانيكي، فزيكي، كيمياوي، بيولوژيكي، فكري و سايكولوژيكي و از همه پيچيده تر حركت اجتماعي برخوردار است.
همه آدميان تابع اين حركت ها اند.
سوال درينجا است، وقتي همة آدم ها در تمام اين ابعاد در حركت اند، چرا اين همه فرق ميان آدم ها از نظر مفيديت و مضرت اجتماعي وجود دارد؟!
يكي به سوي كمال انسانيت در حركت است و يكي به سوي حضيض حيوانيت و پايين تر از آن؟!
روح سخن همين جاست كه در حركات اكثر انسان ها نظم يكسان، متعادل و به موازات سنت طبيعت، وجود ندارد؛ بلكه غالباً آدم ها تابع حركات نامنظم و يك نواخت مي شوند. آنها در خور و خواب و خشم و شهوت و غيره كه حركات طبيعي اند، از مسير قوانين طبيعت كه خالق عالم آنرا خلق كرده، عدول مي كنند و تابع تمايلات آني و غير طبيعي خود مي شوند.
لذا اختلالات در سيستم فزيولوژيك، بيولوژيك و سايكولوژيك، به ميان مي آيد و اين حركات بي نظم، شخص را به ناآگاهي از خودش، از اصل وجودش، از استعداد و توانايي هايش، خارج و بيگانه مي سازد و اسباب ذلت و عقيماني او را فراهم ساخته، روح جوالانگر او را مي خواباند.
فقط انسان خود آگاه است كه انسان يك پارچه و منظم است و اكثراً حركات وجود او تابع نظم اگاهانة او مي باشد.
تمام پديده هاي منفي رواني، در وجود انسان ها مؤلد بي نظمي در زنده گي افراد است. اين بي نظمي ها بيش از نود فيصد به خود شخص و كمتر از ده فيصد به عوامل اجتماعي و بيرون از فرد مربوط است.
هرگاه انسان به خود آگاهي و به نظم در آوردن حركات بخش هاي گوناگون حياتي وجود خود بپردازند، در هر حالتي كه قرار داشته باشد و با هر ناملايمي كه مواجه باشد؛ حتا بر مريضي ها و ناتواني هاي جسمي و بر مشكلات اقتصادي و فشارهاي سياسي و فضاي جهل و بي خبري مسلط بر محيط و غيره، مي تواند غلبه كند.
خوداگاهان در دشواري ها، بيشتر مي توانند به خلاقيت بپردازند. هوش آنها در تشخيص حقايق و استفاده از آنها توانايي بي پايان مي يابد.
اكنون ببينيم خودآگاهي از كدام حاصل مي شود؟!
1- انسان هر آنچه را كه در حافظه اش انباشته است به يكباره گي از حافظه اش بيرون ريزد و هرآنچه از ديگران آموخته است بدون تفكيك بيرون بريزد. خودش تصميم بگيرد كه حقايق را با به كار انداختن هوش خودش دريابد و واقعيات را تحليل و تجزيه بدارد.
2- هيچگاهي خود را با ديگران مقايسه نكند؛ زيرا خودش موجود بي نظيري در جهان است. (بايد دانست كه اين اصل با خودخواهي و از خود راضي بودن كاملاً در تضاد است.)
3- هيچ عادتي را كه بيگانه است در وجود خود جا ندهد.
4- محبتش را به هر آنچه مي بيند و احساس مي كند، بذل و بخشش نمايد.
5- هيچ چيزي را براي خودش حفظ نكند. به ديگران بي ريا و بلاعوض تقديم كند.
6- هيچگونه علاقة خاص به ماديات را (از هر قماشي كه باشد) در خود باقي نگذارد.
7- به پيروزي در كارهاي روزمرة خود و در وظايفي كه خودش براي خود تعيين كرده است و يا جامعه برايش سپرده است، ايمان و عقيده محكم داشته باشد.
8- هرآنچه كه او را به قابليتش متوجه مي سازد، به آن بي اعتنا باشد، به صورت يكپارچه به كار خود عشق بورزد و وجود خود را در كارش محو نمايد. عاشق هدف هاي خود و بي توجه به قابليت هاي خود گردد.
9- هر گونه ترس و تشويش را به كلي از نهاد خود خارج ساخته و شهامت را به جاي آن جاگزين بسازد.
10- پيشرفت و اندازه گيري در پيشرفت خودش را يكسره فراموش كند. در كار و وظيفه اي كه خودش آنرا در برابر خود قرار داده آنقدر منهمك شود كه وجودش در كارش محو و در عين حال خودش و اثرش از هم تفكيك نگردد.
11- در صدد آن نباشد كه چقدر رو به كمال رفته است. كمال وي در يكپارچه گي وي است؛ يعني خودش كاملاً با هنرش (هرچه هست) يكپارچه شود. اگر هنرش معلمي است، نويسنده گي است، شعر و نقاشي و موسيقي است، كار در كار خانه و كار در مزرعه است، كار در دفتر و كار در جامعه و دنياي سياست است، هرچه هست در كارش بايد هنرمند باشد و به آن سخت دلبسته و عاشق.
اين وقت است كه انسان به خودآگاهي مي رسد و دردهاي رواني اش به او آگاهي مي دهد و در روشني آن آگاهي امراض رواني اش را خودش معالجه نموده و به معالجة امراض رواني ديگران نيز توفيق مي يابد و وظيفه مربي را در جامعه مؤفقانه انجام مي دهد.
حركت موزون و منظم، انسان را تغيير مي دهد و به خودآگاهي نايل مي سازد و خودآگاهي آدمي را به سعادت.
خودآگاهان كه از خودآگاهي فردي و خودآگاهي ملي و اجتماعي برخوردار اند راز و رمز تغيير تكاملي جامعه خودش را دقيقاً درك و ارزيابي كرده اند، مي توانند جامعه را به سمت مطلوب در راستاي تغيير عمومي جامعة بشري رهنموني كنند. همه انديشمنداني كه به صورت هدفمندانه و با اراده در تغيير تكاملي انديشه هاي شان توفيق يافته اند و از وابسته گي هاي ناخودآگاه قبيلوي قومي و سمتي و زباني و اثرات تلقينات سياسي چپي و راستي، خود را آزاد ساخته اند، بايد هرچه زودتر با هم در تفاهم آيند و انديشه هاي خود را شريك سازند و نقش خود را در تغيير جامعة افغاني ايفا نمايند.
پيامها
20 نوامبر 2008, 21:05, توسط اکبر ح ج
سلام به خوانندگان خوب سایت کابل پرس?!
سخاوت اقای مبلغ در قبال مردم هزاره قابل قدر است ولی جناب عا لی اگر در قید حیات باشند در مورد صدقه دادن به مردم هزاره اشتباه کرده اند..و توصیه من به او و همفکرانش اینست صدقه به قوم خود " پشتون" بدهد که دونیم قرن حکومت و تمام کمک های جهانی شرق و غرب را در ین مدت نوش جان کرد ولی باز دست اش از گدایی- سرقت- چور چپاول و مرگ انتحاری جمع نشد..
مردم هزاره را حق شهروندی اش را مطابق قانون اساسی اگر سیاستمدار
استید و یا مطابق دین که بان ایمان دارید بدهیدولی صدقه ندهید"به خاطریکه مکروه است" چرا که مردم هزاره اگر چه فرشته نیستند ولی با اندک امکانات نیز قادر استند تا اعضای موثر این جامعه باشند و حتی در صورت امکانات برابر با دیگران در جامعه جهانی مطرح شوند..
رسیدیم باینکه که نویسنده محترم از اگاهی و خود اگاهی حرف زده اند..که همچو چیزی برای پشتون ها هرگز میسر نیست و افغانستان اگر به گدایی رسیده از دست زمام داران پشتون و لویه جرگه و حامیانش است..موضوع که امروز وحیدا...وحید میخواهد به خورد مردم بدهد زیرا مصرف لویه جرگه کم است....1
و از طرف دیگر در لویه جرگه به پول کم میتوان به تطمیع نمایندگان پرداخت و نفر مورد نظر را به اریکه قدرت نشاند...2
برادران افغانستانی من!!!
من با هیچکسی دشمنی ندارم ولی بایست حقایق را گفت اگرچه تلخ باشد..
اب از سرچشمه گل الود شده واز زمانیکه خلیفه اول و دوم به غضب خلافت مخالف احکام پیامبر پرداختند و این کجی خشت را تا ثریا ضمانت کردند مگر اینکه انسان به حقایق بنیادی عقیدوی و اجتماعی خود پی ببرد..
حالا برداران پشتون در افغانستان مطابق سنت خلفای راشدین به غضب قدرت و امتیازات می پردازند و بعد به مردم هزاره میخواهند صدقه دهند تا زمانیکه از سنت پیامبر پیروی نشود به افغانستان ارامش و اگاهی نخواهد امد..
ایا در لویه جرگه یا انتخابات تا حال سنت رسول تطبیق شده است؟؟؟
ایا اقای ربانی یک زمانی مجلس حل و عقد خلیفه دوم را نسبت به سنت پیامبر ترجیع نداد؟؟؟
ایا اقای کرزی که فاکولته حقوق خوانده و تجربه مهاجرت و کار نیز دارا است بسیار خنده اور نیست از طالبان دعوت اشتراک در دولت را مینمایند..اشتراک طالبان معنی نفی دولت را در ذهن تداعی میکند؟؟
و اگر خواهان صلح استند چرا راه های دیگر را که مطابق سنت رسول است به پیش نمیگیرد مثلا سپردن مسیولت ها به افراد کاردان و پاک نفس و اگر در افغانستان افراد کاردان و پاک نفس نیست پس چرا لاف
بندگی و پیرو خط پیامبر را به سر و سینه میزنیم..
انحراف از خط سنت پیامبر که عامل ان خلیفه دوم بود امروز کسانیکه ازین کژی اگاهانه و نا اگاهانه پیروی میکنند افغانستان و مما لک مانند انرا سیه روز ساخته است و این تا زمانی ادامه خواهد داشت تامردم به خود امده و از سنت اصیل ناجی بشریت پیروی نمایند..
و گپ اصلی بنده این است که هرشخص عاقل بالغ و سالم اگر صدقه بخورد امت رسول نیست و چه رسد که این شخص برعلاوه قضاوت سالم ننماییدو دروغ گو باشد و خود را به حقایق اگاه نسازد و دوزخ
جایگاه اش است و دوزخ را خداوند برای پیروان ادیان دیگر نیافریده!!!!
و مهمتر اینکه صدقه شخصی که به غضب ادامه میدهد قبول نمیشود مگر انکه از راه حلال به امرار معشیت بپردازد ودر صورت داشتن قدرت مسولیت اجتماعی و سیاسی و دینی خود را بداند و رد شدن از پل صراط که تغیر پذیر است چندان کار ساده نیست ..
فکر کنم که همینقدر کافی باشد.
خداوندا مارا براه راست هدایت فرما!