Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 10909

فاجعه افشار با گذشت ۱۵سال هنوز تازه است

10 فبروری 2008, 01:51, توسط آزادی

اگر از جنایات مزاری، شفیع دیوانه، نصیر دیوانه و دیگران نام می بردی بعد میشد گفت که تو راست میگویی!
به این اعمال مزاری نگاه کنید:
1ـ در مدت یکسال از اسیران اتحاد دو صد نفر را شفیع دیوانه روزانه یک نفر را میکشت و قصابی میکرد و گوشت آن را برای دیگر اسیران میخوراند از آنجلمه که که بیشتر از دو صد نفر بود یکتن هم باقی نماند. روزی که موضوع تبادله مطرح شد اصلا اسیران همه کشته و پخته شده بودند و از همین خاطر مزاری با نامردی جنگ دوم را آغاز کرد. ایرانی ها وقتی این موضوع را خبر شدند بواقعیت بر مزاری خورده گرفتند و گفتند این دیگر امکان ندارد. همین بود که مزاری ایرانی ها را متهم به مداخله کرد ودر جنگ دوم از پاکستانی ها کمک خواست و کمک را بدست آوررد.
2ـ بیشتر از 60 نفر را از پغمان و کمپنی در سر هایشان میخ کوبید که مردم همه را میدانند.
3ـ سینهء دهها زن را که حتی نه از پغمان از پنجشیر و بدخشان بودند در وقت جنگهایش با دولت برید و بحیث تحفه بدست راهروان در دستمال پیچیده میداد و میگفت به سنگر دولت که رسیدید بدهید. بعضی از این اشخاص وقتی این دستمال ها که سینهء بریدهء زنها را باز کردند و دیدند دیوانه شدند.
3ـ در علی آباد در ملأ عام افراد مزاری افراد را با شمشیر های تیز سر میزدند و در سر شان تابهء داغ را میگذاشتند و نام آنرا رقص مرده میگذاشتند.
4ـ وقتی ساحهء پوهنتون را دولت از وحدت گرفت، در یک زیر زمینی صدای زنهها شنیده شد و آنها فریاد کردند که کسی داخل نشود ما برهنه هستیم، خود آمر صاحب مسعود به صحنه آمد و لباس خواستند از سوراخ داخل انداختند و وقتی این زنها که تعداد شان از 30 نفر بیشتر بودند و برهنه برای ماه ها در این سنگر زیر زمینی نگاه داشته شده بودند.
در نهایت چشم دید خود من:
وقتی استاد سیاف بعد از جنگ اول برای مذاکره نزد مزاری رفت، در قلعهء حید خان پغمان این ملاقات صورت گرفت. اولین سخنان مزاری چنین آغاز شد:
مزاری: بکوش بکوش، استاد سیاف هزاره ها را بکوش! عبدالرحمن خان 60 در صد هزاره ها را کشت و توهم باقی را بکوش!!!
استاد سیاف: خوب استاد مزاری اینکه قومنده کردی هزاره ها را بکوش. نمیشود صدای جوانمرد را بزمین انداخت و تو بر من قومنده کردی که هزاره ها را بکشم، ولی برایم بگو که گناه هزاره ها چیست که من ایشان را بکوشم!
مزاری: تو نمیخواهی هزاره حق غصب شده ای هزاره ها را بر گردد، بهمین خاطر باید کشته شوند.
استاد سیاف: خنده خنده خنده! یک مشت توت و چار مغز را از جیب خود بیرون کشید و به مزاری پیش کرد و گفت: استاد مزاری اگر حق هزاره ها همین توت و چار مغز پغمان است چقدر کار داری که برایشان بفرستم، و اگر حق هزاره ها وزارت، ریاست و... است من چه کاره هستم که از من حق هزاره هارا میخواهی؟ من نه رئیس دولت، نه صدر اعظم و... نه هیچی، پس بهتر است که کمی فکر کنی و مردم بیچاره را آزاد کنی و دیگر دست به این عقده ها نزنی و عقده عبدالرحمن خان را هم از من نگیری؟
همین بود که مزاری بسیار نرم شد و خجالت کشید. در نهایت ایرانی هم بودند و از این استدلال استاد سیاف بسیار تعجب کردند و در ظرف یکساعت مسئله فیصله شد و تصمیم گرفتند که اسیران تبادله شود و مزاری از کمپنی عقب بشیند. همین بود که شفیع دیوانه اسیران را نداد و مزاری در یک مشکل گیر افتاد.
دو روز انتظار کشیدیم و مزاری عوض اینکه اسیران را تسلیم کند، حملهء دوم را به پغمان شروع کرد، آنها تا نزدیکی های آخر پغمان آمدند و بسیار بی عزتی در حق مردم کردند، زنان مورد تجاوز قرار گرفت و در سر ها میخ کوبیده شد و... جنایات که شنیدن ندارد والله اینها مشت از خروار است.
همین بود که قومندانان استاد سیاف در اثر تجاوز به ناموسشان بدون قومندهء استاد جنگ را آغاز کردند و در ظرف دو روز علوم اجتماعی، کوتهء سنگی، کمپنی و افشار را از وجود مزاری پاک کردند، حتی آنها اینقدر با ناموس بودند که زنان را که در کوتهء سنگی اسیر کرده بودند توسط دو پیکپ با عزت به جایی که خودشان میخواستند فرستادند، منتها جوانان و مردان را اسیر گرفتند.
این بود یک شمهء از آن جریانها که باید ملت بداند.
اینکه یگان کس بسیار چیغ و فریاد میکشد و ظلم ها خود را نا دیده میگیرند و همهء گناهان را بر سر دیگری می اندازند و مظلوم نمایی میکنند. نباید خوانندگان آنطور فکر کنند.
شما از همان خلاصهء جریان گفتگوی مزاری و استاد سیاف باید بدانید که منطق چه کسی بسیار به عقل نزدیک است و من خدا را شاهد میگیرم که یک حرف در آن زیاد و کم نکرده ام.
به لحاظ خدا شما در یک مرحلهء بسیار کوتاه امتحان خود را داد ه اید و نباید مظلوم نمایی کنید. اگر شما مثل خاندان محمد زایی صد سال در افغانستان حکومت میکردید بخدار مردمان و اقوام دیگر را مثل خر سوار میشدید، بس است مردم شما را شناخته اند.
همین یک اتفاق نیم بندی که میان بعضی از اشخاص با عقل تر مثل آقای اکبری، انوری و خلیلی با دیگر اقوام آمده است شما نشکنید و دو باره این ملت را به ماجرا نکشید. شما کسانی هستید که با این بی خردی تان آب به آسیاب دشمنان میریزید.

جستجو در کابل پرس