Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 60056

مقایسه دو شخصیت در اتحاد شمال افغانستان: سید منصور نادری و احمد شاه مسعود

25 جون 2012, 15:21

می 22:39, بوسيله‌ى may. 2012. 13
اقتباس از سایت "آژانس خبری بین المللی کوکچه"
بدون تغییر و تصحیج
نویسنده : سید پسرعلی کیانی
گزارش: ظلم وشکنجه که توسط طالبان
در شمال به ویژه دره کیان انجام گرفته است
نوشته حاضر نمونه‌ی از بی عدالتی‌های است که در دوران حاکمیت طالبان در مناطق شمال افغانستان، خصوصاً ولایت بغلان و دره کیان که مربوط اقلیت اسماعیلیان افغانستان است، انجام شده است.
گزارش:
تابستان سال 1377 بود که گروه طالبان همرا با جنگجویان پاکستانی و عرب با کمک‌ مالی دولت پاکستان و دیگر ممالک عربی ولایات شمال افغانستان را یکی پی دیگر اشغال نمودند. بعد از اشغال شهرهای مزار شریف و سمنگان درروزهای اخیر ماه اسد، شهر پلخمری نیز به دست طالبان افتاد. بعد از یک هفته پشتون‌های ولایت بغلان، کندز و بلخ یکجا با طالبان به طرف دره کیان ولسوالی دوشی پیشروی نمودند. سران دره کیان بدون کدام مقاومت جدی منطقه را ترک نمودند و به طرف مناطق کوهستانی کوه های هندوکش فرار نمودند و از آن‌جا همرای خانواده هایشان توسط هلیکوپترهای که از طرف احمد شاه مسعود ارسال شده بود، به دره پنجشیر گریختند. عساکر جنگی آنها نیز با سلاح های دست داشته شان از راه کوه‌ به دره پنجشیر فرار کردند.
به تاریخ 30/5/1377 طالبان همرا با پشتون های ولایت بغلان پیشروی خویش را در نزدیکی دره کیان که به نام شولوکتو یاد میگردد، توقف دادند. طالبان بغلانی به رهبری بشیر بغلانی، سید رحمن ، حاجی منوک و دیگران به طالبان قندهاری پیشنهاد نمودند که به منظور انتقام گیری قوماندان‌های مقتول ولایت بغلان هر یک امرغیور، قوماندان تور و حاجی نواب مدت هفت روز در دره کیان قتل عام نمایند و مال و ناموس مردمان دره کیان را به غنیمت بگیرند. ملامحمد عمر رهبر طالبان با این کار مخالفت نموده اظهار داشت که مردمان دره کیان در مقابل طالبان مقاومت ننموده اند و قانون آنها ایجاب می‌نماید تا با آنها به نرمی رفتار شود. در این وقت طالبان بغلانی به ملا عمر اخطار دادند که اگر به انتقام جویی شان اجازه داده نشود، در آن صورت به احمد شاه مسعود خواهند پیوست. بعد از چندین ارتباط مخابره‌ی به قندهار سرانجام ملا عمر اجازه داد تا مدت سه روز، تنها کسانی که در جنگ های گذشته شرکت داشته اند شناسای شده به قتل رسانیده شوند.
. پس از آنکه سید منصورنادری با تمام اعضای خانواده و افراد مسلح اش از دره کیان به پنجشیر رفتند، یکتعداد مردمان غریب کار و بی غرض از دره کیان فرار کردن را ضروری ندانسته در خانه های شان با خاطر جمع زندگی خویش را ادامه دادند. تعدادی مهاجر که در طول جنگ ها از دیگر مناطق به دره کیان آمده بودند نیز بدون کدام تشویش به خانه های شان نشستند.
به تاریخ 31/5/1377 ساعت 03.30 بعد از ظهر آخرین افراد جنگی، آخرین مرمی های شانرا فیر نموده از دره کیان بیرون رفتند و اولین موتر های دادسن طالبان وارد دره کیان گردید. تا ساعت 05.00 عصر دره کیان بدون کدام در گیری جدی به دست طالبان افتاد. اولین شب بدون کدام واقعه سپری شد. فردای آن )1/6/1377( ساعت 08.00 صبح، گروپ پنج نفری از طالبان بغلانی به منزل سید شمس الدین ولد سید اکبر شاه آمدند. این گروپ مردان فامیل را بیرون خواسته به آن‌ها گفتند. " راجع به قوانین امارات اسلامی به شما معلومات می‌دهیم و اگر کدام میل سلاح داشته باشید به ما تسلیم نمایید، زیرا بعد ازین مسئولیت امنیت شما به دوش ما است. " سید شمس الدین به عنوان بزرگ خانواده و دیگر مردان خانواده با خاطر آرام همرای این گروپ به طرف رود خانه که در پیش روی خانه شان بود و به نام جر یاد میشود، رفتند.
کسانی که با این گروپ 5 نفری به طرف جر رفته بودند عبارت اند از: سید شمس الدین ولد سید اکبر شاه با چهار پسرش هر یک سید عمران، سید عمان، سید ارسلان و سید صالح؛ دو خواهرزاده اش هر یک، سید رحمان و سید علم شاه؛ برادر خانمش سید شهنشا؛ همسایه اش سید مظفر شاه و دهقان برادر اش نیک محمد. این ده نفر همرا با این گروپ طالبان به طرف جر رفتند. پسر دومی سید سمش الدین، سید شاهپور که محصل صنف سوم فاکولته طب پوهنتون بلخ بود و قیافه‌اش با قوانین طالبان برابر نبود، در زیر زمینی خانه پنهان شده بود و پسر ششم و آخرین سید شمس الدین، سید الیاس که همرا با مادرش به دوشیدن ماده گاوها رفته بود، در میان این مردان نبودند.
پس از چند دقیقه صدای وحشت ناک فیر ماشیندار از جر بلند شد و به تعقیب آن دود و بوی باروت از جر به آسمان بلند شد. اعضای خانواده همه به حیرت افتاده بودند که چه شده، اما نمی دانستند؛ زیرا جر بسیار عمیق بود و دیده نمی شد. خانم سید شمس الدین، ماه بیگم با شیندن صدای فیر شیر دوشیده اش را به زمین انداخته به طرف جر دوید. چون به سر جر رسید تلخ ترین منظره زندگی اش را دید. ماه بیگم فریاد کشید و گفت:
" ای خانه خرابان این چه بلای بود که برسر من آوردید. خانه ام را خراب کردید. اولاد هایم چه گناه کرده بودند که این چنین بد بختی را به من روا داشتید"
در این هنگام یکی از این قاتلین به ماه بیگم دشنام داده، در حالیکه چشمانشان مانند خون سر گردیده بود گفت:
" غیور هم کسی داشت یا نداشت؟ تور هم برادر داشت یا نداشت؟ حاجی نواب هم انتقام گیر داشت یا نداشت؟"
ماه بیگم که برای اولین بار این نام هارا میشنید، فریاد کشید و گفت:
" خانه خرابان این‌ها کی هستند؟ فرزندان من که همیشه در خانه بودند، همان‌هایی که آنهارا کشته بودند، میکشتید.
یکی از آنها گفت:
"شما هزاره‌ها محکوم به مرگ هستید. شما اسماعیلیه‌ها کافرهستید. اینهای را که ما کشته ایم همه به مانند والی جعفر و سید منصور هستند."
ماه بیگم گفت :
" این فرزندان من بود . والی جعفر و سید منصور نبود."
مرد دیگری با فیر یک مرمی به طرف ماه بیگم گفت:
" آرام باش در غیر آن تمام زنان و اطفال تان را نیز خواهیم کشت و خانه تان را به آتش خواهیم کشید. "
ماه بیگم به فکر آن شد، حال که تنها شاهپور و الیاس زنده مانده است، باید آن‌ها را نگهداری کند و خاموشانه مثل اینکه هیچ چیزی نشده باشد به طرف اجساد شیرین ترین اعضای خانواده اش رفت. این گروپ قاتلین از جر به طرف سرک حرکت نمودند. یکی از آنها از موی سر خون آلود عمان گرفته به چهره اش نگاه کرد و به دیگرانش صدا زده گفت:
"این ها چهره هزاره گی ندارند. شاید بدخشی باشند. ماه خون ناحق نکرده باشیم."
دیگری فریاد زد و گفت:
"برو گم شو احمق. چی فرق میکند. کیانی باشد یا بدخشی تمام آنها میکروب هستند."
این را گفت و از جر بر آمدند.
ماه بیگم نزدیک جسد شوهرش سید شمس الدین رفت و فریاد کشید:
"ای خانه خراب تمام اولاد هارا به کشتن دادی . چرا فرار نکردید؟"
سید شمس الدین در حالیکه آخرین نفس هایش را میکشید، کوشش می نمود تا چشمانش را باز نماید اما قادر به آن نبود؛ زیرا یکی از مرمی‌ها به سرش اصابت نموده بود و مغزسرش با تسبیح اش یکجا شده بود.
آنلاين بنگريد : نتیجه جنایات سید منصور

جستجو در کابل پرس