Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 38816

جنایات کوچی ها در کشتار و بی جای کردن مردم به روایت عکس

6 جولای 2010, 09:43, توسط khorasan

باید خاطر نشان کرد که هدفِ ما از اشارات و برشمردنِ برخی از رخدادهایِ تاریخی آن نیست که میانِ این رخدادها پیوندِ این همانی قرار سازیم، شیوة که عبدالحیِ حبیبی جاعلِ کتابِ "پته‌خزانه" نمایندة اصلی آن به شمار می‌رود. هدف نوعی "منظومه‌سازی" رخدادها به گونة است که بتوانیم منطقِ کوچی‌گری را توضیح دهیم. "منظومه‌سازی(constellation) سازی، بر آن نیست رخدادی‌را به رخدادِ دیگر پیوند زده و در نتیجه میانِ آن‌ها پیوندِ این‌همانی برقرار سازد، برعکس منظومه‌سازی "شکاف‌ها" و "خلاء‌ها" را نشان می‌دهد. درست همچون ستارگانِ آسمان که نه در پیوستگی‌ای آن‌ها بلکه، بلکه درست شکاف‌هایِ آن‌ها تاریکی‌‌ای شب نمایان است. ابدالی‌ها نه تنها هوتکی‌ها نیستند، بلکه آشکارا مخالفِ آن‌ها بودند و به دلیل مخالفتِ با آن‌ها به مقامِ "غلام‌بچه‌گی" نادرشاهِ افشار رسید، اما، بنیادِ زندگی‌ای آن‌ها همسان‌اند و به لحاظ شیوة زندگی همان‌قدر که "هوتکیان" به "غارت و تخریب" روی آوردند و دشمنانِ شان‌را به غیراخلاقی‌ترین وجه کشتند، به همان نسبت ابدالی‌ها"کوچی‌گری" را پیشة خویش قرار داردند، از راهِ‌ غارت، " تامین معیشت" می‌کردند. هدفِ احمدشاهِ ابدالی از تخریب و ویران‌سازی هند و همچنین افگندنِ‌ مخالفانش در زیر "پای فیل"، هدفِ اقتصادی بود، چنان‌که هدفِ اصلی‌ای حملة کوچی‌هابه بهسود، اقتصادی است؛ در این‌جا "بحثِ‌اقتصادسیاسی" در میان است. اقتصاد بنیاد منازعات است و تضادها را می‌توان بر مبنای تناقضات در شیوة تامین معیشت توضیح داد، اما، منظور از اقتصاد در این‌جا نه یک پدیدة ناب و عاری از ویژگی‌هایِ فرهنگی، بلکه به بیانِ‌ کارل‌مارکس، اقتصاد به مثابه‌ای نوعی "شکلِ‌اجتماعی(social formation)" منظور است و درست این اشکالِ‌ متفاوتِ اجتماعی بر بنیادِ‌ تامین معیشت متغیری است که می‌توان تناقضاتِ‌ تاریخِ سیاسی‌ای افغانستان‌را بر مبنایِ‌ آن توضیح داد. اینکه پشتون‌ها در سراسرِ تاریخ بدون همسایگی با فارسی زبانان، پشتون‌ها نتوانسته‌اند تمدنی شهری‌ای را پدید آورند و به نسبتِ‌ افزایشِ جمعیت پشتو زبان در یک شهر ضریبِ ناامنی و خطر نیز بالار می‌رود، بدان جهت است که زندگی‌کوچی‌گری بر استفادة بی‌میانجی از طبیعیت استوار است و با مدنیت که انسان ناگزیر است به "قوانینِ خرد" تن داده و ارضایِ برخی از "نیاز"هایش‌را به تاخیر اندازد، ناهمخوانی‌ِ گوهری دارد. اینکه علم‌گل نمایندة کوچی‌ها در درونِ پارلمان دستورِ جنگ صادر نموده و عربده‌کشان می‌گوید:« من با آن‌ها هم جنگ می کنم ولو با هزاران سلاح، حق خود را پس خواهم گرفت[1]»، چیزی نییست جز همان " نوستالوژیِ ‌ توحشِ عبدالرحمانی" که می‌گفت:«اگر شتران و گاوانِ‌ خود را نفرستید که علف‌های سرزمینِ‌ هزاره‌جات را بچرند، خودم "شتر" و "گاو" می‌شوم و سرزمین‌هایِ آنان را می‌چرم.[2]» این منطقِ غریزی و ماقبلِ‌ گفت‌وگو به هرزبانی که باشد یا منطقِ اخراجِ‌ "تاجیک به تاجکستان"، "ازبیک ازبکستان" است و یا منطقِ حدفِ ادغامی «هزاره به گورستان». سالِ‌ گذشته، علم‌گل، تمامی اقوامی‌ غیرپشتون‌را در جمعِ‌ مهاجران دسته‌‌بندی کرد، اما هیچ‌گاه عقل‌اش قد نداد تا به این نکته توجه نماید که هیچِ "ردـ‌نشانِ" فرهنگی و تمدنی که بر پیشنة تاریخی آن‌ها دلالت کند در دست نیست و با زبانِ‌ شفاهی‌ای پشتو که نه یک زبانِ‌ مستقل، بلکه بر عکس‌کردنِ‌ قواعد گرامریک و جابه‌جای زبان و واژگانِ‌ پارسی و تا حدودی اردو عربی است، نمی‌توان "اصالتِ تاریخی‌ـ‌این پدیدة ساختة عصرناسیونالیسم‌ـ‌ ‌را توضیح داد. باید به اسماعیلِ یون که خودش را به آب و آتش می‌زند که "آی! کوچیانِ عزیز، کابل گورستانِ‌ زبانِ پشتو" است، حق داد، زیرا زبان "پشتو" فقیر است و قابلیتِ‌ پاسخ‌گویی به نیازمندی‌هایِ ارتباطی‌ِ‌ پیچیدة شهری را، به‌ویژه اگر پایتخت باشد، ندارد. امان‌الله، "تولواکِ‌ تجددخواهی کوچی"، دستِ کم آن قدر شعور داشت که این نکته را کشف کند که زبانِ‌ پشتو توانِ توجیهِ تاریخی و برساختنِ‌ تاریخِ‌ ناسیونالیستی‌را ندارد و ظاهرشاه، آخرین پادشاهِ چوپانِ افغانستان تا دمِ‌ مرگ به زبانِ فارسی سخن گفت و هیچ‌گاه کامش را به زبانِ "کتابِ مجعولِ‌ پته‌خزانه" که نه یک زبانِ شهری، بلکه زبان «شمشیر لالا» و «سرتیرلالا» است، تلخ نکرد.

• V.

بی‌هیچ تردیدی زبان این یادداشت گنگ و مجمل است و برای کسانی که با تاریخِ‌ افغانستان و برخی از بن‌مایه‌های تئوریکِ که این بحث بر آن‌ها مبتنی است، آشنا نیستند و یا مجعولاتِ "دّ تاریخ تولنه" روایت "حقیقی" از سرگذشتِ این حوزة تمدنی تصور می‌کنند، قابل فهم نیست. توضیح و تفصیل این موضوع به فرصتی مناسب واگذار می‌گردد و البته تامل در مورد کوچی‌گری، تامل در بنیانِ تاریخِ افغانستان است و مبارزه با جعلیاتِ تاریخی‌ای که یک "جمع(تْولّنّه)" با هزینة دولت که آن هم در واقع از طریق "مالیات بر نفس"، "روغنِ کته‌پاوی"، "کارِ اجباری و بی‌مزد در کارخانه‌های کابل" و دیگر شیوه‌هایِ غیرِانسانیِ "اقتصادِغارتی" جمع‌آوری و مصرف چاپ و نشر این اکاذیب شده، از توانِ فرد بیرون است و به تلاش همگانی و جدیِ نسلِ جوان "ترک‌ـ‌‌فارس" ضرورت دارد، اما به هرحال از نظر تاریخی، پس از عهدِ تیموریان، انحطاط و زوالِ تمدنِ شهری، در حوزه تمدنیِ خراسان آغاز می‌گردد. شورشِ هوتکیان و به بیانِ کروسنسکی "واپسین انقلاب در فارس" را که در آن نخستین‌بار "بیابان‌گردانِ کوه سلیمانِ هند" در حوزة تمدنی "پارس‌ـ‌ترک" قدرتِ سیاسی‌را در اختیار می‌گیرند، می‌توان به معنای واقعی کلمه بازگشتِ این حوزة تمدنی به " دورانِ کودکی" دانست. به سخنی دیگر، از زمانِی هوتکیان تا آغاز "تجددگرایی"، دورانِ تاخت و تاز غارتِ وندال‌ها و سیاستِ سرزمین‌سوختة کوچی‌گرایانة است که نمونة معاصرِ آن‌را چندین سال است که در بهسود مشاهده می‌کنیم. آشنایی با فرهنگِ غرب و در نتیجه پی‌بردنِ ساکنانِ "خوزة تمدنیِ خراسان"، به بی‌پایه‌بودنِ "کاخِ امل سست‌بنیاد و غزلیِ شان"، موجب گردید که تلاش‌هایِی برای نوسازی و مدرنیزه‌کردن در ابعاد و اشکالِ گوناگون آغاز گردد. اما از آن‌جا که هر گونه نوسازی در هرکجای عالم، نه یک "تاملِ نابهنگام"، بلکه نوعی "باز‌ـ‌سازی" و بر پایة یادآوری و بازگفتِ امر گذشته، هرچند به صورتِ غلط و تحریف‌آمیز استوار است، تجددخواهانِ "ترک‌ـ‌فارس"، به "یوتوپیاسازی" و بازگفت تمدن چندین هزارسالة ترکی و پارسی روی آورده و تلاش کردند با استفاده از زبانِ ترکی و فارسی "ناسیونالیسمِ فارسی" و "ترکی" را که صرفا در حد یک "تخیل(imagination)" بودند، واقعیت بخشند. آتاتورک، حتی الفبایِ زبانِ ترکی از عربی به لاتین تغییر داد و شاهِ ایران نیز "سره‌سازیِ زبان فارسی" را به صورتِ جدی دنبال نموده و برای خود نسب چندین هزارساله، ساختند. تجدد خواهی افغانی، اما، از یک‌سو از متن "ویرانه‌های نسلِ کشی عبدالرحمن" برخاسته بود و از سویِ دیگر به دلیل عدمِ‌ آگاهی و دریافت‌ ساده‌لوحانة "محمود طرزی" از "سرشتِ زبان"، کوشش کرد گذشته‌را در چارچوب زبان "پشتو" فراخواند. رویکرد تجددخواهانة محمودِ طرزی بر یک "قیاسِ آشکارا غلط" استوار بود و آن اینکه هرملتی به یک "زبانِ اصیلِ ملی" نیاز دارد. از آن‌جا که "زبانِ افغان‌ها(اوغانان)" پشتو است، بنابراین زبانِ ملیِ افغانستان باید زبان پشتو باشد، غافل از آن‌که زبان"بنیاد هستی‌شناختیِ" یک جامعه است و در واقع انسان با زبان "هستی" می‌یابد. از آن‌جا که هم زبان ترکی و هم زبانِ فارسی به‌رغم کاستی‌هایِ بسیار، سابقه تاریخی و شهری داشتند، تجددخواهی ایرانی و ترکی توانستند با مراجعه به متونِ کهنِ تاریخی‌ای ترکی و فارسی، تا حدود تجددِ ایرانی و ترکی‌را توجیهِ تاریخی نمایند. در این‌جا بحث بر سر "اصالتِ زبان" نیست، زیرا هیچ زبانِ اصیل و جد از زبان‌های دیگر وجود ندارد، بحث بر سرامکاناتِ زبانی و در واقع "زیست‌ـ‌حیاتِ زبانی" است که زندگی در دنیای پیچیده و همواره در حالِ دگرگونی، رخدادپذیر می‌سازد. زبان پشتو، اما، فاقدِ پیشینة تاریخی بود و در حافظة مکتوبِ حوزة تمدنیِ خراسان از آن ردپایی دیده نشده که بیش از یک‌صدسال قدمتِ تاریخی داشته باشد. بنابراین "تجددخواهیِ افغانی" کسانی مانندِ طرزی که بر آن بودند گذشته‌را در چارچوب زبان پشتو بازسازی نمایند، آفرینش "همه‌چیز از هیچ‌چیز" بود و ناسیونالیست‌های زبانیِ پشتو دچار این پندارِ بی‌هوده بود که می‌تواننددر نقش "خارقِ من‌العدم" ظاهر شوند. اما به لحاظ تئویک، بر پای‌داشتن دولت‌ـ‌ملت، بر بنیاد زبانِ محلی، خودش خودش را نقض می‌کرد. خطای استراتژیکِ‌ محمودِ طرزی خطاهای دیگری را نیز در پی داشت و تاریخ‌نگارانی چون عبدالحی به صورتِ‌ مذبوحانه تلاش کردند که از طریقِ جعل و تحریف این شکافِ تاریخی‌را پر نموده و برایِ "زبان پشتو" تاریخ چندهزارساله. این خطا کهنه تنها خلاء سیاسی را پر نکرد، بلکه آن‌را روز‌به‌روز عمیق‌تر ساخته است، تا هنوز ادامه دارد. جعل و تحریفِ عبدالحی‌ در عرصة تاریخ‌نگاری و زبان‌شناسی، هم‌ارزِ نوستالوژیِ توحش کوچی‌گرایانة است که از طریق "غارت" و "چپاول"دارایی‌های دیگران به زندگی‌اش ادامه می‌دهد، درست همان‌گونه که یک کوچی‌ بیابان‌گرد با همکاریِ قدرتِ سیاسی به حریمِ سرزمینیِ دیگران تجاوز می‌کند، عبدالحی حبیبی بیابان‌گرد و کوچی‌ِ دنیایِ متن است و با پشتوانة قدرت‌سیاسی زبان فارسی‌را به یغما برده و برای کوچی‌ها در دنیایِ متن خانة بسازد؛ گذشتِ زمان اما نشان داد که ساختنِ همه‌چیز از هیچ‌چیز محال است و ساختنِ زبانی که با حیاتِ ذهنیِ شهری سازگار آید، به قرن‌ها و هزاره‌ها زمان نیاز دارد.

• VI.

در درست در تقاطع این آوارگی در دنیای زبان/ متن و سرزمین/ مکان است که سیمایِ دهشت‌ناک و کین‌توازنه‌ی کوچی‌گری به مکان/ کتاب و در واقع ساحتِ ناپیدا و پنهان تاریخ کوچی‌گری و کوچی‌گریِ تاریخی، نمایان می‌گردد. اگر در یک‌سو، غارتِ سرزمینی در جریان است، در دیگر سوتاراج و چپاولِ زبانی ادامه دارد. در پیوند دیالکتیکیِ "زبان" و "سرزمین"، نوستالوژیِ توحش، روشن‌تر قابلِ فهم است. در یک‌سو اقتصادِ غارتی وجود دارد، در سویِ دیگر "زبانِ غارتی". اقتصادِ غارتی به عنوان قدرتِ برسازنده، بقایِ زبانِ غارتی‌را تضمین می‌کند و زبانِ غارتی توجیه‌گرِ "اقتصاد غارتی" است. از آن‌جا زبان علتِ وجودی است و هستی‌ بالقوة آدمی‌را به هستی‌ بالفعل بدل می‌کند، در این صورت محال خواهد بود اگر در دامنِ این زبان انسانِ غارت‌گر زاده نشود. تمامی شاعرانِ پته‌خزانه، شاعر و در عینِ حال غارت‌گر و "پهلوان" هم هستند.البته هدفِ ما از طرحِ مسئله کوچی‌گری در دنیایِ‌ متن آن نیست که به تعصب‌های زبانی دامن‌زده و زبانِ فارسی‌را بر تر نشان دهیم، هدف بررسی تجربه‌هایِ تاریخی این دو زبان است. بی‌هیچ تردیدی زبانِ فارسی، این مرده‌ریگِ سنتِ غزلی زبان چندان قدرت‌مند نیست و توانِ بازگفتِ فاجعه‌هایِ انسانی‌را که در این حوزة تمدنی رخ داده‌اند، ندارد و بنابراین گناه‌کار است، زبان پشتو، اما، آن‌قدر فقیر و ابتدایی است که مقایسة آن با زبانِ فارسی، کاری که عبدالحی‌حیبی در "تحلیل کتبیة سرخ کوتل بغلان" انجام می‌دهد تا زبان پشتو را از مرداب نجات دهد،از بنیاد غلط است. به هرحال اگر کوچی‌گری‌را در تقاطع "خانة زبانی" و "خانة سرزمینی" مطرح کنیم، در این صورت، فروکاستِ آن به عده ازافراد"بیابان‌گردا"،به عنوانِ یگانه تعریفِ قابلِ قبول از کوچی‌ها در ادبیاتِ‌ کنونی، غلط خواهد بود و "بدوی‌سازیِ زبان" همان‌قدر واقعیت دارد که "بدوی‌سازیِ جامعه". آن‌ کوچی‌ای که به مثابة دراکولایِ خون‌آشام به جان و مالِ و مردم بهسود حمله می‌برد، همان قدر سرمست از " نوستالوژیِ توحش" است که "کوچی‌ای که کتاب‌را به دریا می‌اندازد" و "واژه‌ها را می‌دزد و می‌بلعد". این هردو را می‌توان وجوهِ انضمامیِ "دلتنگی بازگشت به عصرِ وحشی‌گری" دانست. تا زمانی که"نظام اقتصادغارتی" ادامه داشتهباشد و "کوچی‌ها" نتوانند در جهانِ‌ متن برای خود خانة سازند، شب‌هایِ ظلمت‌بارِ غارت و چپاول هم‌چنان ادامه خواهد داشت و نکتة پایانی اینکه یک چیز مسلم است و آن اینکه "باد تندی از سویِ بهشت وزان است" و تاریخ هرچند رو به‌سویِ گذشته دارد، این باد، اما،به حیثِ نیروی قاهر و بازگشت‌ناپذیر تاریخ‌را به سویِ آینده می‌راند. حتی اگر نوستالوژیِ توحش صدها بار وحشیانه‌‌تر ظاهر گردد، بازهم زمان بر نخواهد گشت. دورانِ مرگِ کوچی‌گری فرارسیده است؛ همه‌چیز بستگی دارد به تصمیمِ رادیکال کسانی که چه در عرصة زبان و چه از حیثِ سرزمین و یا از هردو حیث، قربانیانِ کوچی‌گری بوده‌اند

جستجو در کابل پرس