متشکر از علی جان با ان تحریر بی ریا اش ولی بختیاری صاحب طوری مینویسد (...آنشب آسمان کویته خون میگریست ، بوی تند خون همه جا پیچیده بود وگرد باد شیون عمومی درکوچه های خاکی آن شهر وزیدن گرفته بود، همه...) که گویا اینجا حسینیه باشد و امده ایم تا به فکر خود مان عزا داری نماییم ولی بیخبر از اینکه گذشتهگان را با ان عذاب میدهیم وبس.
متشکر از علی جان با ان تحریر بی ریا اش ولی بختیاری صاحب طوری مینویسد (...آنشب آسمان کویته خون میگریست ، بوی تند خون همه جا پیچیده بود وگرد باد شیون عمومی درکوچه های خاکی آن شهر وزیدن گرفته بود، همه...) که گویا اینجا حسینیه باشد و امده ایم تا به فکر خود مان عزا داری نماییم ولی بیخبر از اینکه گذشتهگان را با ان عذاب میدهیم وبس.