18 جولای 2010, 18:35, توسط ba omida khorasan zamin
که طالبان در پیش گرفته بودند، هشدار داد.
ت. قتل عام اوت 1998 در مزار شریف
یکی از پرارزشترین سندهای قتل عامی که به دست طالبان در اوت 1998 در مزار شریف انجام گرفت، از سازمان دیدهبان حقوق بشر (HRW) است. در آنجا آمده که طالبان نازنده کموبیش 2000 غیرنظامی را سیستماتیک و اغلب با روشهایی سنگدلانه کشتهاند (این شمار از شماری که سازمان ملل متحد به دست داده پایینتر است)، تازه آن هم به خاطر تعلقان قومی و مذهبی. بیشتر قربانیان مردان هزارهاند که شیعه بوده، پیر و جوان و کودک را در بر میگیرند. این تاختها به دستور رهبری طالبان بوده و از سوی آنان خواستاری گشته: ملا نیازی فرماندۀ دستنشاندۀ آنان هزارهها را بارها در سخنرانیهای همگانی «کافر» نامیده و کاربرد خشونت در برابر آنان را همچون کینهجویی از کشته شدن پرخاشگران طالب در سال پیش از آن مشروع خوانده است.
آن دسته از کارکنان سازمان دیدهبان حقوق بشر که خود جان درست به در بردهاند گزارش کردهاند که طالبان در برخی از گذرهای شهر، خانهها را یکی پس از دیگری در جستجوی مردان شیعۀ هزاره گشتهاند. چند تن از هزارهها که پشتو میدانستهاند و نماز را به روش سنی برای طالبان خواندهاند یا چهرههایشان چندان هزارگی نبوده، توانستهاند از چنگ طالبان بگریزند. آن دسته از غیرنظامیان که همچون هزاره بازشناخته شدهاند یا بیدرنگ کشته گشتهاند یا نخست همراه دیگران رانده و سپس با تیر کشته شدهاند. طالبان خویشاوندانی را که میخواستند مردارهای مردگان را از خیابان ببرند نیز مانع شدند: مردارها باید آن اندازه درخیابان میماندند که خوراک سگها میگشتند. چند ده هزارگی در سر خاک مزاری- رهبر حزب وحدت که به دست طالبان کشته گشت- با مراسمی ویژه کشته شدند. آرامگاه شکوهمند نیز ویران گردیده استخوانهای شهید از گور برآورده از هم پاشانده گشتهاند.
آنهایی که میخواستند از مزار شریف بگریزند، در چندین جایگاه به دست طالبان کنترل میشدند. همۀ هزارهها دستگیر شدند، مردان و پسرها از زنان و دختران جدا گشتند و زندانها یا اردوگاههای جداگانهای برده شدند. تا 120 آدم در یک خودرو باری روی هم ریخته گشتند. هزاران زندانی به اردوگاههای دستگیرشدگان مزار شریف و شبرغان برده شدند، زندانها داشتند از زندانیِ بسیار، میترکیدند. آنانی که هزاره نبودند پس از چند روز آزاد میشدند.
صدها تن از دستگیرشدگان به قندهار گریختند و بسیاری دیگرشان کشته شدند. یکی از گواهان تاجیک در اردوگاه دستگیرشدگان برای سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت که برخی از دستگیرشدگان کتک بسیاری خوردهاند و بیشترشان هزاره بودهاند. آنان را زنجیر کردهاند و سپس از چهره بر زمین نهادهاند. آنگاه طالبان آنان را با کابل زدهاند. طالبان از همه خواستهاند که جنگافزارهایشان را تحویل دهند و به آنان گزارش کنند که آنها کجا میتوانند هزارهها را بیابند. آنان گفتهاند: «اگر هزارهای را تحویل دهی ترا رها خواهیم کرد.»
گوهان گوناگونی از دزدیدن زنان جوان هزاره و زورآمیزشی به آنها گزارش دادهاند. گوهای در بارۀ سرنوشت خانوادۀ همسایهاش برای «جامعه برای قومهای در تهدید» گفته که مردان توانستهاند پیش از آن که طالبان به خانه برسند بگریزند. تنها زنان و یک کودک بازماندهاند. کودک همهاش شش-هفتماهه بوده. آن حیوانهای پرسیدهاند که کودک دختر است یا پسر. مادر به آنان اطمینان داده که او دختر است. آما آنان این را باور نکرده وی را آزمودهاند. لا حول و لا! بند دل آدم پاره میشود. یکی از آن حیوانهای سنگدل پیش آمده و پای خود را بر پای بچه گذاشته پای دیگر را بر تنۀ او و آن کودک بیگناه را دونیم کرده است.
ث. زورگیری هزارهجات در سپتامبر 1998
هرچند گرفتن هزارهجات در درازنای تاریخ افغانستان برای زورمندان کاری دشوار بوده، بیشتر بخشهای آن نیز در سپتامبر 1998 در درازنای چند روز در چنگال طالبان افتاد. سربازان فراری و کژپیمان که یک گروه از هزارههای سنی نیز در میانشان بودند، در این زورگیری سهم داشتند. دروازۀ بامیان به دست نیروی هوایی پاکستان، اندکی پیش از زورگیری شهر در سیزدهم سپتامبر بمباران شد. پایداری نظامی حزب وحدت در آنجا به گونهای شگفتانگیز اندک بود، بسیاری از باشندگان بامیان پیش از تازش طالبان گریخته بودند و خود را در غارهای کوهها پنهان ساخته بودند. در یَکَولَنگ، دومین دژ کوهستانی حزب وحدت در شمال، جنگ سختی درگرفت، اما در آنجا هم در پی دیگر ساختن جبهه از سوی یکی از فرماندهان کمر پایداری شکست.
گویا طالبان به دنبال اعتراضهای جهانی و تهدیدهای تهران بود که فاجعۀ مزار شریف را تکرار نکردند. بر پایۀ گزارشهای چونگ-هون پایک، گزارشگر ویژۀ ملل متحد با این همه در استان بامیان و در پهنههای همسایهاش کموبیش 1800 غیرنظامی هزاره کشته شدند. بر پایۀ گفتههای پناهندگان پیش روی فعالان حقوق بشر برای افغانستان، طالبان 250 مرد بیجنگافزاری را که پیشتر در شهر بامیان گرفته بودند، با تیر کشتند. این مردان و پسرها تکتک از گروه پناهجویانی که راه پاکستان را در پیش گرفته بودند، بیرون کشیده میشدند.
طالبان سازهها حزب وحدت و سازمانهای یاریرسان جهانی را ویران کردند. انبار خوراک برنامۀ تغذیۀ جهانی به تاراج رفت، یک کارمند افغانستانی انسیتوی ملل متحد کشته شد، و بر پایۀ گزارشهای تأییدنشده سه کارمند افغانستانی چلیپای سرخ نیز. از دو تندیش غولپیکر بودا که از چند هزار سال پیشاند و نماد شهر بامیان بهشمارند، تندیس خردتر با شلیکهای سپاه طالبان آسیب بسیار سنگینی دید.
ج. دورۀ چیرگی طالبان
اندکی پس از زورگیری مزار شریف، طالبان در آنجا هم دستورهای اجتماعی و نظام حقوقی بیملاحضهای خود را همانند دیگر بخشهای زیر چیرگیشان به اجرا درآوردند، کاری که سازمانهای جهانی حقوق بشر سرش توفان راه انداختند: شیعیان به زور وادار میشوند که آیینهای سنیها را به انجام رسانند، مردان نباید ریشهایشان را بزنند. زنان باید برقع بپوشند، اجازه ندارند بدون همراهیِ مردی بزرگسال در کوچه پدیدار شوند و نمیتوانند پیشهای داشته باشند. راه آموزش بر دخترها بسته است. پشتو یگانه زبان رسمی مجاز است، کتابها و دیگر نوشتههای دری همانند دیگر سندهای مادی چندفرهنگه بودن افغانستان به دست سربازان طالب بیشکیب نابود شدند.
مینماید که موقعیت در پایان سال 1998 در همسنجی با پیش اندکی آرامتر شده بوده، چون طالبان در پی سرمای سخت نمیخواستند همۀ پهنهها را به همان گونه در چنگال خود داشته باشند یا وادار به واپسنشینی شده بودند. پس از گریز رهبری حزب وحدت، چند تن از هزارهها در کارهای روزمرۀ غیرنظامی با طالبان همکاری میکردند. اما هیچ روشن نبود که بهار چه چیزی را با خود به هزارهجات خواهد آورد. اگر حزب وحدت میخواست باز شهر را بگشاید، زورگیران میخواستند با مردم غیرنظامی چه کنند؟
هزاران خانوادۀ هزاره از پاییز 1998 از مزار شریف و بخشهایی از هزارهجات گریختهاند. در میان آنان، پناهندگان فراوانی بودند که اند سال پیش با هزینۀ کلانی بازگشته بودند. آنک پس از گذشت 20 سال، بازآمده بودند. آنان میخواستند در آغاز سال آینده چراگاهها را برای جانوران خود صاحب شوند. آنان هزارهها را تهدید میکردند و داراییهایشان را میگرفتند. طالبان به هزارههای دارا میگفتند که آنان جنگافزار دارند [احتمالاً آن را در جایی پنهان کردهاند]. هزارههای متهم وادار بودند جنگافزارهای فراهم کنند تا بتوانند تحویلش دهند.
هزارهها در مرکزهای شهری زیر چیرگی طالبان هم در رنج و آزار و سختی بودند. هزارهها هنوز 40درصد مردم کابل را در بر میگرفتند. آنان همراه دیگر گروههای قومی بجز پشتونها باید زیر چیرگی مستبدانی زندگی میکردند که سازمانهای یاریرسان جهانی را با دستورهایی پوچ که در هیچ کجای اسلام معنایی ندارد و با تاختهای سنگین تا لب گور پیش میبردند. هزارهها باید برای زنان رنجور و نیازمند و کودکان خود، خوراک و یاریهای پزشکی فراهم مینمودند.
6. برآیند
این گزارش نشان داد که هزارهها گروه قومی جداگانهای را میسازند که در سدۀ واپسین تاریخ افغانستان چندین گونه در تبعیض بوده و پیگرد شدهاند، اینان مردمی هستند که در پایداری در برابر ستم و خودآگاهی و تا اندازۀ بالایی در کار خودگردانی به جایگاه نغزی دررسیدهاند. هزارهها از نگاه حقوق خلقها از حق تعیین سرنوشت برخوردارند. اما از دیگرسوی، خودگردانی گسترده و یا استقلال که اندیشهاش دستکم در افغانستان کنونی طنین میافگند، شدنی نیست. هزارهها کمتر از پشتونها و تاجیکها و ازبکها که منطقهشان میتواند به کشور همسایهای که مردمش خویشاوندشاناند بپیوندد، از فروپاشی افغانستان سود خواهند برد. دولت هزاره در کوهستانهای هزارهجات دربسته خواهد ماند، همزمان بخش بزرگی از هزارهها با دیگران خواهند زیست.
از این روی، موقعیت هزارهها در چارچوب افغانستانی با صلحی فراگیر بهبود مییابد که در آن حقوق و خواستها و منافع مشروع همۀ گروههای قومی و مذهبی پاسداری گردد.
که طالبان در پیش گرفته بودند، هشدار داد.
ت. قتل عام اوت 1998 در مزار شریف
یکی از پرارزشترین سندهای قتل عامی که به دست طالبان در اوت 1998 در مزار شریف انجام گرفت، از سازمان دیدهبان حقوق بشر (HRW) است. در آنجا آمده که طالبان نازنده کموبیش 2000 غیرنظامی را سیستماتیک و اغلب با روشهایی سنگدلانه کشتهاند (این شمار از شماری که سازمان ملل متحد به دست داده پایینتر است)، تازه آن هم به خاطر تعلقان قومی و مذهبی. بیشتر قربانیان مردان هزارهاند که شیعه بوده، پیر و جوان و کودک را در بر میگیرند. این تاختها به دستور رهبری طالبان بوده و از سوی آنان خواستاری گشته: ملا نیازی فرماندۀ دستنشاندۀ آنان هزارهها را بارها در سخنرانیهای همگانی «کافر» نامیده و کاربرد خشونت در برابر آنان را همچون کینهجویی از کشته شدن پرخاشگران طالب در سال پیش از آن مشروع خوانده است.
آن دسته از کارکنان سازمان دیدهبان حقوق بشر که خود جان درست به در بردهاند گزارش کردهاند که طالبان در برخی از گذرهای شهر، خانهها را یکی پس از دیگری در جستجوی مردان شیعۀ هزاره گشتهاند. چند تن از هزارهها که پشتو میدانستهاند و نماز را به روش سنی برای طالبان خواندهاند یا چهرههایشان چندان هزارگی نبوده، توانستهاند از چنگ طالبان بگریزند. آن دسته از غیرنظامیان که همچون هزاره بازشناخته شدهاند یا بیدرنگ کشته گشتهاند یا نخست همراه دیگران رانده و سپس با تیر کشته شدهاند. طالبان خویشاوندانی را که میخواستند مردارهای مردگان را از خیابان ببرند نیز مانع شدند: مردارها باید آن اندازه درخیابان میماندند که خوراک سگها میگشتند. چند ده هزارگی در سر خاک مزاری- رهبر حزب وحدت که به دست طالبان کشته گشت- با مراسمی ویژه کشته شدند. آرامگاه شکوهمند نیز ویران گردیده استخوانهای شهید از گور برآورده از هم پاشانده گشتهاند.
آنهایی که میخواستند از مزار شریف بگریزند، در چندین جایگاه به دست طالبان کنترل میشدند. همۀ هزارهها دستگیر شدند، مردان و پسرها از زنان و دختران جدا گشتند و زندانها یا اردوگاههای جداگانهای برده شدند. تا 120 آدم در یک خودرو باری روی هم ریخته گشتند. هزاران زندانی به اردوگاههای دستگیرشدگان مزار شریف و شبرغان برده شدند، زندانها داشتند از زندانیِ بسیار، میترکیدند. آنانی که هزاره نبودند پس از چند روز آزاد میشدند.
صدها تن از دستگیرشدگان به قندهار گریختند و بسیاری دیگرشان کشته شدند. یکی از گواهان تاجیک در اردوگاه دستگیرشدگان برای سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت که برخی از دستگیرشدگان کتک بسیاری خوردهاند و بیشترشان هزاره بودهاند. آنان را زنجیر کردهاند و سپس از چهره بر زمین نهادهاند. آنگاه طالبان آنان را با کابل زدهاند. طالبان از همه خواستهاند که جنگافزارهایشان را تحویل دهند و به آنان گزارش کنند که آنها کجا میتوانند هزارهها را بیابند. آنان گفتهاند: «اگر هزارهای را تحویل دهی ترا رها خواهیم کرد.»
گوهان گوناگونی از دزدیدن زنان جوان هزاره و زورآمیزشی به آنها گزارش دادهاند. گوهای در بارۀ سرنوشت خانوادۀ همسایهاش برای «جامعه برای قومهای در تهدید» گفته که مردان توانستهاند پیش از آن که طالبان به خانه برسند بگریزند. تنها زنان و یک کودک بازماندهاند. کودک همهاش شش-هفتماهه بوده. آن حیوانهای پرسیدهاند که کودک دختر است یا پسر. مادر به آنان اطمینان داده که او دختر است. آما آنان این را باور نکرده وی را آزمودهاند. لا حول و لا! بند دل آدم پاره میشود. یکی از آن حیوانهای سنگدل پیش آمده و پای خود را بر پای بچه گذاشته پای دیگر را بر تنۀ او و آن کودک بیگناه را دونیم کرده است.
ث. زورگیری هزارهجات در سپتامبر 1998
هرچند گرفتن هزارهجات در درازنای تاریخ افغانستان برای زورمندان کاری دشوار بوده، بیشتر بخشهای آن نیز در سپتامبر 1998 در درازنای چند روز در چنگال طالبان افتاد. سربازان فراری و کژپیمان که یک گروه از هزارههای سنی نیز در میانشان بودند، در این زورگیری سهم داشتند. دروازۀ بامیان به دست نیروی هوایی پاکستان، اندکی پیش از زورگیری شهر در سیزدهم سپتامبر بمباران شد. پایداری نظامی حزب وحدت در آنجا به گونهای شگفتانگیز اندک بود، بسیاری از باشندگان بامیان پیش از تازش طالبان گریخته بودند و خود را در غارهای کوهها پنهان ساخته بودند. در یَکَولَنگ، دومین دژ کوهستانی حزب وحدت در شمال، جنگ سختی درگرفت، اما در آنجا هم در پی دیگر ساختن جبهه از سوی یکی از فرماندهان کمر پایداری شکست.
گویا طالبان به دنبال اعتراضهای جهانی و تهدیدهای تهران بود که فاجعۀ مزار شریف را تکرار نکردند. بر پایۀ گزارشهای چونگ-هون پایک، گزارشگر ویژۀ ملل متحد با این همه در استان بامیان و در پهنههای همسایهاش کموبیش 1800 غیرنظامی هزاره کشته شدند. بر پایۀ گفتههای پناهندگان پیش روی فعالان حقوق بشر برای افغانستان، طالبان 250 مرد بیجنگافزاری را که پیشتر در شهر بامیان گرفته بودند، با تیر کشتند. این مردان و پسرها تکتک از گروه پناهجویانی که راه پاکستان را در پیش گرفته بودند، بیرون کشیده میشدند.
طالبان سازهها حزب وحدت و سازمانهای یاریرسان جهانی را ویران کردند. انبار خوراک برنامۀ تغذیۀ جهانی به تاراج رفت، یک کارمند افغانستانی انسیتوی ملل متحد کشته شد، و بر پایۀ گزارشهای تأییدنشده سه کارمند افغانستانی چلیپای سرخ نیز. از دو تندیش غولپیکر بودا که از چند هزار سال پیشاند و نماد شهر بامیان بهشمارند، تندیس خردتر با شلیکهای سپاه طالبان آسیب بسیار سنگینی دید.
ج. دورۀ چیرگی طالبان
اندکی پس از زورگیری مزار شریف، طالبان در آنجا هم دستورهای اجتماعی و نظام حقوقی بیملاحضهای خود را همانند دیگر بخشهای زیر چیرگیشان به اجرا درآوردند، کاری که سازمانهای جهانی حقوق بشر سرش توفان راه انداختند: شیعیان به زور وادار میشوند که آیینهای سنیها را به انجام رسانند، مردان نباید ریشهایشان را بزنند. زنان باید برقع بپوشند، اجازه ندارند بدون همراهیِ مردی بزرگسال در کوچه پدیدار شوند و نمیتوانند پیشهای داشته باشند. راه آموزش بر دخترها بسته است. پشتو یگانه زبان رسمی مجاز است، کتابها و دیگر نوشتههای دری همانند دیگر سندهای مادی چندفرهنگه بودن افغانستان به دست سربازان طالب بیشکیب نابود شدند.
مینماید که موقعیت در پایان سال 1998 در همسنجی با پیش اندکی آرامتر شده بوده، چون طالبان در پی سرمای سخت نمیخواستند همۀ پهنهها را به همان گونه در چنگال خود داشته باشند یا وادار به واپسنشینی شده بودند. پس از گریز رهبری حزب وحدت، چند تن از هزارهها در کارهای روزمرۀ غیرنظامی با طالبان همکاری میکردند. اما هیچ روشن نبود که بهار چه چیزی را با خود به هزارهجات خواهد آورد. اگر حزب وحدت میخواست باز شهر را بگشاید، زورگیران میخواستند با مردم غیرنظامی چه کنند؟
هزاران خانوادۀ هزاره از پاییز 1998 از مزار شریف و بخشهایی از هزارهجات گریختهاند. در میان آنان، پناهندگان فراوانی بودند که اند سال پیش با هزینۀ کلانی بازگشته بودند. آنک پس از گذشت 20 سال، بازآمده بودند. آنان میخواستند در آغاز سال آینده چراگاهها را برای جانوران خود صاحب شوند. آنان هزارهها را تهدید میکردند و داراییهایشان را میگرفتند. طالبان به هزارههای دارا میگفتند که آنان جنگافزار دارند [احتمالاً آن را در جایی پنهان کردهاند]. هزارههای متهم وادار بودند جنگافزارهای فراهم کنند تا بتوانند تحویلش دهند.
هزارهها در مرکزهای شهری زیر چیرگی طالبان هم در رنج و آزار و سختی بودند. هزارهها هنوز 40درصد مردم کابل را در بر میگرفتند. آنان همراه دیگر گروههای قومی بجز پشتونها باید زیر چیرگی مستبدانی زندگی میکردند که سازمانهای یاریرسان جهانی را با دستورهایی پوچ که در هیچ کجای اسلام معنایی ندارد و با تاختهای سنگین تا لب گور پیش میبردند. هزارهها باید برای زنان رنجور و نیازمند و کودکان خود، خوراک و یاریهای پزشکی فراهم مینمودند.
6. برآیند
این گزارش نشان داد که هزارهها گروه قومی جداگانهای را میسازند که در سدۀ واپسین تاریخ افغانستان چندین گونه در تبعیض بوده و پیگرد شدهاند، اینان مردمی هستند که در پایداری در برابر ستم و خودآگاهی و تا اندازۀ بالایی در کار خودگردانی به جایگاه نغزی دررسیدهاند. هزارهها از نگاه حقوق خلقها از حق تعیین سرنوشت برخوردارند. اما از دیگرسوی، خودگردانی گسترده و یا استقلال که اندیشهاش دستکم در افغانستان کنونی طنین میافگند، شدنی نیست. هزارهها کمتر از پشتونها و تاجیکها و ازبکها که منطقهشان میتواند به کشور همسایهای که مردمش خویشاوندشاناند بپیوندد، از فروپاشی افغانستان سود خواهند برد. دولت هزاره در کوهستانهای هزارهجات دربسته خواهد ماند، همزمان بخش بزرگی از هزارهها با دیگران خواهند زیست.
از این روی، موقعیت هزارهها در چارچوب افغانستانی با صلحی فراگیر بهبود مییابد که در آن حقوق و خواستها و منافع مشروع همۀ گروههای قومی و مذهبی پاسداری گردد.