Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 70438

حکومتی که انتحاری را پاداش می‌‌دهد و نویسنده را به زندان می‌افگند

3 فبروری 2013, 19:12, توسط پرویز "بهمن"

آقای هوشننگ!
هرچند که درین ستون باید دربارهء آقای پرتو نادری و داوود نجفی زاده بحث می شد ولی جنابعالی یا عمدا ویا غیر عمدی بحث را به جاهای دیگر می کشانید لذا من هم مجبور شده ام که به پاسخ جناب عالی بپردازم:
آقای هوشنگ!
من حالا نیز میگویم که حرف مزاری شفاف تراز آقای مسعود بود وبدین باور هستم ولی شما درنقل قول شهید مزاری امانت ژورنالیستکی را رعایت نکرده اید؛ آنچه که من ازسایت بابه مزاری خوانده ام واین مطلب را درنوارهای ویدیویی اش دیده ام آقای مزاری هرگز حرفی دربارهء حوادث سقاوی چیزی بزبان نرانده است؛ وی گفته است که " تا دیروز فکرمیکردیم که درظلم وستم های تاریخی علیه هزاره ها همهء پشتونها دخیل اند ولی حالا درک کردیم که نخیر پشتونها نیز مانند ما قربانی ظلم و وحشت هم تباران شان گردیده اند آنانی را که ما مانند خودما مظلوم می شمردیم وسالها با آنها لاف اشتراک مظلومیت را می زدیم ثابت کردند که دست انحصارگران پشتون را از پشت بستند؛ لذا حالا ما بخاطر تثبیت نمودن هویت خویش می جنگیم که : آری! ما هزاره هستیم"
شما درین جملات آقای مزاری که ازقول وقرار شهید مسعود مایوس شده بود وبدامن یک شخص زرنگ وماکیاولیستی چون گلبدین لغزیده بود چه ابهامی وغموضی می بنید؟ آیا این حرفها شفاف تر از روشنی آفتاب نیست؟
مگر ظلم وجفای تاریخی که علیه هزاره ها درتاریخ رفته است میتوانید از آن منکر شوید؟ آیا میخواهید که آنرا صرف با مجازات شمالی توسط لشکریان نادری مقایسه کنید؟ آیا پدران شما بحیث برده دربازارهای دهلی وکراچی وقندهار فروخته شده اند؟ آیا مادران ومادر کلانهای تان بحیث کنیز در بازارها فروخته شده اند؟ آیا بخش بزرگی از خویشاوندان واقارب تان بطرف کویته وبلوچستان تبعید گردیده اند؟ ومانند این صدها پرسش دیگر.......
حقیقت آن است که هزاره ها نسبت به هرملیت دیگر درین خاک؛ قربانی ظلم وستم شده اند؛ هزاره ها به قول زنده یاد (خلیل رستاقی یکی ازبنیانگذاران سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان) دو نوع ستم را تحمل کرده اند. یک ستم قومی دوم ستم مذهبی.
درحالیکه ازبیکها وتاجیکها صرف یک ستم را تجربه کرده اند یعنی ستم قومی.
بناء من حالا نیز به این نظریهء خود پا فشاری می نمایم که اطلاعات شاد روان احمدشاه مسعود ازین مسایل کاملا ابتدایی بود ومیتوان گفت حتی درحد صفر بود. به عبارت واضحتر چنین مسایلی اصلا درمخیله اش هم نگنجیده بود و إلا دچار آنگونه خبط های بزرگ سیاسی نمیشد.
حقیقت مسلم تاریخی آنست که افغانستان کنونی درمقابله با استعمار ازطریق نظامی پیروز شده ولی ازطریق سیاسی تمام باشنده گان به شمول اوغانها وغیر اوغانها شکست های متفتضحانه خورده اند. به عبارت دیگر شما اگر استعمار را از دروازه بیرون راندید ولی استعمار از راه کلکین وارد خانهء شما شده و چنان ضربات محکم به اعضای خانوادهء شما زده است که نسل اندر نسل شما نمیتواند دیگر اززخم های آن شفا یابد.
استعمار بخاطر ریشه دوانیدن درجامعهء ایلی وقبیلوی ازطریق یک قوم مشخص یعنی پشتونها به بهانهء اینکه هزاره ها بقایای چنگیز اند ودر بعد مذهبی که شیعه ها کافر اند، برای خر نگهداشتن وعقب نگاه داشتن این جامعه ضرورت به حذف فزیکی هزاره ه ها ازموطن اصلی شان داشتند.
این کاررا عبدالرحمن خان از روی استقلال مزاج ویا کدام غیرت قومی انجام نداده است ؛ این را هر مبتدی وابجد خوان رشتهء جامعه شناسی میداند که هزاره ها وپشتونها قبل ازعبدالرحمن ورسیدن پای انگلیس به منطقه دارای بهترین نیکوترین روابط انسانی ومردمی بودند که تفصیلات آن ازحوصلهء این مقال خارج است. میتوانم بگویم که ارادهء استعمار خصوصا استعمار انگلیس همین بود که به امیر عبدالرحمن بگوید : اگر میخواهی خودت و اعقابت برای همیشه درین کشور سلطه برانید باید هزاره ها را محو ونابود کنید ویا هم تبعید ویا هم به برده گی بکشانید.
ارادهء استعمار همین بود که این کشور( افغانستان کنونی) درقعر جهالت ومرداب بیسوادی غرق باشد تا هیچگاهی به پای خویش نه ایستند ؛ هرگاه به پای خویش بایستد زمینهء ظهور وخلاصی کشورهای دیگر ازچنگال استعمار مساعد میشد؛ پس بخاطریکه افغانستان به پای خویش نه ایستند باید دستنگر و گدا ومحتاج باقی بماند؛ کشورهای محتاج همیشه درمعرض استحاله درکام نهنگ استعمار بوده میتوانند واستعمار درکشورهای محتاج وگدا ازطریق اشخاص قدرت طلب و وطنفروش که بیشتر ریشه درفرهنگ ایلی وقبایلی دارند حاکمیتهای سرکوب گر وظالم را برسر اقتدار نگاه میدارد، حاکمیتهای که درمتن توده ها هیچ ریشه نداشته باشد وتوسط خود استعمار تضمین بقا داشته باشد. حال همین ظالمان وستمگران بدشمنان درجه یک وطن خویش تبدیل میشوند؛ وبه امر ومشاورهء استعمار ازبیداری ملتهای خویش درهراس می باشند. باید آنها ملت خویش را درفقر وبدبختی وجهالت نگاه دارند تازمینهء بقای خودشان درقدرت تضمین گردد. هزاره ها فطرتا مردمان سخت کوش؛ زیرک وهوشیار اند؛ همینکه شما درشهرها خصوصا در دورانی که افغانستان از امنیت وثبات نسبی برخوردار بود کمتر هزاره ای رادیده اید که دست تگدی بسوی مردم دراز کرده باشد؛ دلالت به این میکند که این مردم؛ مانند تاجیکها وپشتونها ازمفتخوری وتنبلی عار دارند؛ درحالیکه زعامت ورهبری درافغانستان اشغال شده که خود مزدور ونوکر گوش بفرمان استعمار بود باید کاری نکند که مردم به پای خویش بایستند واحساس آزادی کنند.
بناء برای ترویج فرهنگ گدایی وگدا پروری؛ درابتدای امر همان مردمی باید نابود گردند که میخواهند محتاج وگدا باقی نمانند. این تجربه را شما دراکثر کشورهای قارهء سیاه درعهد استعمار قدیم وجدید میتوانید مطالعه کنید.
بازهم بخاطر جلوگیری از اطلال کلام؛ به نظر بنده موضوع هزاره ها وستم تاریخی علیه آنها توسط حاکمان پشتون عمیق تراز جنگ اندازیها ودرز ایجاد نمودن میان مسعود ومزاری می باشد. واین را بدانید که هزاره هایکه به شهید مزاری دل بسته اند نه بخاطر این است که آنها عاشق لنگی وبوتهای پس قات وی بودند بلکه بخاطر این بود که وی حرف شفاف وروشن داشت یعنی اینکه: " هزاره بودن نباید جرم باشد نخست وزیری وریاست جمهوری و وزارت دفاع ازدیگران ؛ جوالی گری وسقاوی وحقارت ازهزاره ها درحالیکه درقرن بیست ویک ما مدعی شهروندی هستیم"
اما آقای مسعود به اندازهء دهم حصهء آقای مزاری چنین حرف شفاف نداشت؛ بلکه برعکس بر حرف های مزخرف ودروغین واستعمار پسند : چون افغان بودن؛ افغانیت وخون افغانیت وغیرت افغانی وامثال این حرفهای پوچ وبی معنای که دل انسان ازنوشتن آن بد میشود وحالت تهوع به انسان دست میدهد دل بسته بود؛ که سرانجام گذشت زمان نیز ثابت ساخت که همانهای که بیشتر درغیرت اوغانی وی احساس وی را تحریک میکردند همانها جواسیس آمریکا بودند.
یک نمونه اش را من برای تان معرفی میکنم: مسعود خلیلی پسر روان شاد استادخلیل الله خلیلی به قول آقای عتیق الله مولوی زاده درسایت پندار بیش از ده سال بخاطر جمعیت اسلامی به امریکا جاسوسی کرده است. همین جاسوس هرکارهء آن شهید بزرگوار بود وهمیشه اشعار پدرش را درگوشش زمزمه میکرد که:
لوای فتح بلند است از دو احمدشاه
جهان گشای کبیر وسپاه دار جوان

آن شهید بیسواد ما هم که سالها رنج ومرارتهای بالا شدن وپائین شدن به قله های شامخ کوه های هندوکش را درطول دوران جهاد چهارده ساله؟؟؟؟؟ بر تن نحیف خویش حمل نموده بود؛ ازفرط غرور وشادی؛ شانه هایش را بالا بالا میزد که آری! من شدم احمدشاه ابدالی دوم . ولی بخاطر تسکین خاطر دیگران یک سلسله جملات بیسوادانه واحمقانه را بزبان می راند که : مه هرگز خواهان مقایسه نمودن خودم با آن شخصیتهای بزرگوار؟؟؟؟؟؟ تاریخی ؟؟؟؟؟؟! نیستم> واقعا تاریخ ونسلهای آینده به این مزخرفات میخندند.
ولی با تمام این حرفها من چنانچه دریک بحث دیگر با آقای ستایش علی دربارهء جنبه های منفی شهید مزاری سخنان زیادی را بازگو کرده بودم این بار بخاطر گل روی شما به جنبه های منفی آن شهید بزرگوار دیگرهم پرداختم که خدا کند ازمن آزرده نشده باشید. من با تمام این نقاط مثبت ومنفی ایندو بازهم به هردوی شان احترام عمیق دارم؛ ولی میخواهم حرف همیشه گی ام را تکرار کنم که مزاری ومسعود هردو قربانی توطئه های درونی وبیرونی گردیدند. امروز ملیتهای غیر افغان بوحدت ارگانیک نیاز شدید دارند؛ امروز ما باید به مرده پرستی ها ورهبر پرستی ها وشخصیت پرستی ها وقبرپرستی ها پشت پا بزنیم، ازتجارب تلخ شخصیتهای گذشته وقهرمان خویش بیاموزیم ویک کشور جدیدی بانام وهویت جدید را درکرهء خاکی بنا نهیم؛ تاهمهء اقوام وملیتها بشمول افغانها( پشتونها) درآن حق زیستن داشته باشند.
بیا ساقی که تا گل برافشانیم ومی درساغر اندازیم
فلک را سقف بشگافیم وطرح نو دراندازیم
اگر غم لنگر اندازد که خون عاشقان ریزد
من وساقی بهم سازیم وبنیادش براندازیم.
با احترام
پرویز بهمن

جستجو در کابل پرس