Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 72774

از دین پروری تا دین فروشی

11 می 2013, 12:56, توسط مصلح پنجشيري

بنام پروردگار رسواكننده منافقان
اينجانب مصلح پنجشيري فرزندمولوي عبدالرب كه از علماي سنگردارعليه روسهابوده و در ولايت پنجشير برهمه قابل احترام است- زمانيكه چرنديات نامه به اصطلاح مولوي زاده را خواندم بشدت خنديدم و بعدمتاثر شدم زيرادر باره اين شخص از پدر موسفيدم كه حدود نودسال دارد و با پدر مرحومي اين شخص دوستي و همصحبتي ها داشته قصه هاي نادر و جالبي شنيده بودم كه سخت شنيدني اند-همچنان قبله گاه من باجناب علامه فيضاني هم در دوران مظاهره علماي پل خشتي همكاري مباشر و فعال داشته و چشمديد هاي خودرا بار بار بمن حكايت كرده است- اينك بطور نهايت خلاصه سرگذشت نوجواني مولوي زاده را كه پدرم عبرت گونه بيان كرده بود با معلوماتي كوتاهي در زمينه نقش علامه فيضاني در مظاهره علما و معرفي فرزند علامه يعني استاد مذهبي مي نگارم تا نزد خداوند به جرم ساكت عن الحق ماخوذ و مسئول نمانم- پدرم روزي حكايت كرد كه مولوي صاحب عبدالوهاب فرزندي داشت كه نامش را عبدالله گذاشته بود- زماني كه پسرش مكتب را تمام و شامل پوهنتون شد- باماويست ها و شخصي بنام سيدال سخندان دوستي پيدا كرد- كه همه روزه كتاب هاي كمونستي را برايش ميداد تااينكه او را كاملا منحرف گردانيد- وقتي كه دروطن نزد پدرآمد شب ها را باوي در بحث هاي انحرافي صبح ميكرد و مولويصاحب بيچاره هرقدر از دلايل منقول بيان ميكرد و از دلسوزي پدرانه و شرم مردم با مدارا او را نصيحت مي كرد- كارگر نمي شد تااينكه چند بار پدر من نيزبخواهش پدر وي كوششها كرده بودند تا او را قناعت دهند- اما سودي نكرده بود- بقول عارف - باسيه دل چه سود گفتن وعظ... نرود ميخ آهني در سنگ.... به هرحال اين مولوي زاده بامعلوماتي ازعلوم ديني كه از پدرش كسب كرده بود در استدلات انحرافي كمونستي ماهر ترشده و به اصطلاح خودشان شكست ناپذير شده بوده است- و بنابر خاطرات پدرم ازان گفتگوها – اين شخص منحرف نام خود را از عبدالله به عتيق الله يعني( به زعم خودش، آزاد شده از بندگي خدا) تغيير داده و گفته بود من از آن خدايي كه مرا بنده و غلامش ساخته بوديد آزادي خود را گرفتم و از معبود افيوني و نعوذبالله خيالي شما خود را نجات دادم! منبعد خودتان ميدانيد بندگي و غلامي تان- قصه كوتاه كه مولويصاحب عبدالوهاب شب هارا با گريه و زاري و استغفار و دعاي هدايت به اين فرزند ناخلف فجر مي ساخته كه ايخدا اين كنعان را چگونه بمن دادي كه جز هلاك و غرق شدن دربحر بيديني راهي را نمي پذيرد- از جمله خاطرات انحرافي اش- او به يگان اشعار عرفا به اصطلاح استناد ميجسته كه : مباش در پي آزارو هرچه خواهي كن... كه در شريعت ما غيرازين گناهي نيست--- اين شعرحضرت حافظ را تعبير كافرانه ميكرده كه گويا نزد حضرت حافظ به جز آزار رساني- باقي همه گناه ها رواست - ويا بنظر داروين نسل شادي بودن انسان را از شعر مولاناي بلخ تعبير منفي مي كرده كه :آدمي هم پيش ازين كه آدم شود بوزينه بود... و زياد بالاي اشتراكيت زن و زر و زمين تاكيد داشته تا اينكه در حضور پدرمن - مورد عاق پدرش قرار ميگيرد و از خانه براي هميشه رانده مي شود تا اينكه سرحدش به خارج ها و آستراليا ميرسد- اين بود داستان كوتاه جناب مولوي زاده و امادر مورد مظاهره علماي پلخشتي كابل؛ تمام آنچه را كه به شكل يك سناريو و چشمديد قصه كرده درحالي كه شانزده سال داشته - كاملا غلط و توطئه طراحي شده است و با آنچه از پدرم شنيده ام در منافات و مغايرت كامل قرار دارد- زيرا جناب علامه نقش بهترين رهبر مدبر و سالم و مخلص را در تظاهرات داشته است- اينجا تا جايي كه من خبر دارم در يكي از يادداشت هاي رزاق مامون، اين شخص از جواسيس ايران معرفي شده و با اجرت زياد استخدام گرديده تا هيچ افتخار و مفاخري را به كشور ما باقي نگذارند- زيرا درين روز ها استاد مذهبي فرزند ارشد علامه كه من چند بار درس هايش را از طريق تلويزيون پيام افغان شنيده ام و سخت مرا مرهون و اميدوار به آينده درخشان اين مرزوبوم ساخته- نام و شخصيت مبارزاتي پدرش را كه تا امروز توسط مداخلات بيگانه ها و ايادي شان در وطن گمنام مانده و نخواسته اند اين وطن صاحب فيلسوف و انديشمندي باشد و افكارش مردم مارا ازين سردرگمي و بحران و غلامي اغيار نجات دهد؛به جهان معرفي كرده و روز به روز دانشمندان ملي و متخصصين نامدارخارج از وطن به سطح استاد سيرت و امثالهم كه از شر اوضاع مافيايي به بيرون پناه برده اند؛ به اطراف وي بسيچ شده اند و شايد بزودي يك طرح و راه حل سالم و معقولي را براي نجات اين كشور مظلوم به ملل متحد و غيره مراجع ملي و بين المللي تقديم كنند- اينجاست كه دشمنان رفاه و ترقي و سربلندي افغانستان تلاش هاي مذبوحانه اي را مستقيم و يا غير مستقيم از طريق عمال و جواسيس فرومايه شان براه انداخته اند تا يگانه مرجعي را كه از گزند دست بردهايشان در امان مانده و كوچكتري خيانت و معامله گري در تاريخ مبارز ات شان ندارند و ميتوانند با اين پاكي كردار و سوابق سالم و بي آلايش تمامي اقشار متفرق و باهم دشمن شده اين سرزمين را آشتي داده و به محور توحيد خالص خداوندي جمع كنند - بي اعتبار سازند اما كور خوانده اند كه: چراغي را كه ايزد برفروزد... هرانكس پف كند ريشش بسوزد.. يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون.. اين آدم بايد بداند كه ديگر دير شده است كه اين دام ها كارگر افتد. مردم ما از گذشت روزگار بسا چيزها آموخته اند.. چهل و چهار سال اين آدم خاموش مانده تا سردار ولي بميرد و ظاهرشاه زيرخاك رود تا افتراهايش كارگر شود و مرده ها نتوانند از خود دفاع كنند كه اين اتهامات دروغ است و ما هرگز باعلامه دوستي نداشته ايم بلكه او را دشمن ترين شخصيت در مقابل عياشي و غفلت هاي خود يافته بوديم و هفت بار به زندان افگنديم و انواع تعذيب و شكنجه هاي افسانوي را بالاي وي را داشتيم كه شامل بيست و هفت هزار ضرب چوب و صدها شوك دنده برقي بيست و چند روز اعتصاب غذايي و غيره مي باشد و... اگر انسان اندكي هم ايمان چه وجدان داشته باشد خوب مي داند كه امروز هركس و هر گروه به تناسب وابستگي اش به بيگانگان صاحب نام ونان و جاه ونشان شده و مي شود- لطفا كسي پيدا شود ازين دست آوردهاي خوان استعمار ولو يك حبه ودينار را ثابت كند كه رهروان علامه بخصوص استاد مذهبي داشته باشد- من يقين دارم كه او حاضر است چلينج بدهد باتمام ساكنان اين زمين و سرزمين از تمام زندگي اش حسابي بدهد- كه لمحات و ايام زندگي خودرا چگونه سپري كرده است. ببينم ازين مولوي زاده آنچناني شروع تا متقي ترين فردي كه سراغ دارند آيا حاضر است آماده حسابدهي باشد- البته بحكم حديث شريف: حاسبوا انفسكم قيل ان يحاسبكم الله.. يعني باخويش محاسبه كنيد دراين دنيا پيش ازانكه خداوند درآخرت باشما حسابي كند- در اخير خداكند دفاع از حقيقت كرده توانسته باشم و امانت داري از نقل خاطرات علماي كرام را موفقانه رعايت كرده باشم- والسلام و الله بصير بماتعملون و لعنت الله علي الكاذبين. و اينك كلام خود را باشعر زيبا و بي ادب ستيز و مفعول كوب حضرت بيدل رحمت الله عليه تمام مي كنم تا گوشمالي اي باشد به نويسنده و قوادك هايش پرويزنام بهمن وغيره:
امروز ناقصان به كمال رسيده اند
كزخودسري به حرف سلف خط كشيده اند
انكار كاملان همه جا نقل مجلس است
ناكس گمان برد كه به معني رسيده اند
پاس ادب مجو ز قوادان كه يك قلم
از تحت وفوق چشم و دُبر ها دريده اند

جستجو در کابل پرس