Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 76038

فرهاد دريا، تجسم خود شيفته گى پايان ناپذير

4 سپتامبر 2013, 00:03, توسط ajmal sakhi

دل من به شیشه سوزد،
همه سنگ میفروشد

سلام جعفر خان، قلم به دست قلم خوار!

میگن: سیر را دیده نداریم، گرسنه را نان داده نمی توانیم! از دست ما جز سنگ پرانی، كار ديگرى ساخته نیست.

وقتی درفساد وعقب مانده گی و بدنامی، صدر نشین کشورهای جهان ميشويم، دیده نداریم که یک کسی از ميان ما ازین نکبت سرا، در نیکنامی كه آنهم حقش است، در منطقه و جهان به شهرت برسد، یا دستی دوستی و برادری برای باهمی وهمدلی بسوی هموطنش دراز کند.

آنانی که چشم بصیرت شان چون شما کور نیست، شاهد و ناظر تلاش های همین هنرمند مورد نظر (فرهاد دریا) بوده و هستند. در شرایطی که توانمندان گریز پا، گلیم شان را از آب بدر کرده و در ساحل سلامت نشسته اند، فقط همین یک هنرمند (فرهاد دریا) بود که ققنوس وار در میان آتش و دود غوطه زد تا با هنرش، دلی را شاد کند و اشکی را به لبخندی مبدل سازد.

او در نا امن ترین شهرها سفر می کند، بی هیچ چشم داشتی، پیروجوان وطنش را در ستدیوم ها ندا می دهد که:

« هموطنان بیایید، مانند همه مردمان جهان شما نیزحق شاد بودن و شاد زیستن را دارید ! »

شاد بودن هنر است، شاد کردن هنری والا تر، گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد.

در کابل ، هرات ، مزار ، هلمند و ...

مردم در کنسرت هلمند گفتند:

« امروز ما پس از سی سال موسیقی شنیدیم و یک روز را از برکت فرهاد دریا شاد بودیم » .

سخن « گاندی » به یادم آمد که باری گفت:

« نداشتم دسترخوانی به پهنای افق تا همه ای این ملتم را نان می دادم. نداشتم دست های به بلندای آسمانها، تا ملتم را درآغوش می کشیدم. »

اگر دست های «فرهاد دریا» به بلندای آسمانها نیست، لیکن با همت بلند و قدم های استوارش، شهر به شهر رفته ملتش را صدا میزند: "بياييد مردم! برای شما شادی آورده ام، شما نيز حق شاد بودن را دارید »

من از شما « آغای جافرخان رضایی » می پرسم که : هنر شما در چیست ؟؟؟ شما چه کاری بلدی؟ حتماً می گویی : گرافیک در کامپیوتر ....

آری ، درسایت شما دیدیم که « قرآن » کتاب مسلمانان را در میان شعله های آتش به تصویر کشیدی و خشم و نفرت و نفرین میلیون ها مردم مسلمان را کمایی کردی. این هم شد « هنر »؟

مگر پوشیدن دستار عیب است؟ تو به دستار یک انسان چه غرض داری؟ وقتى فرهاد دريا در آهنگ پگ بيرار كلاه هزاره گى پوشيده بود، چرا او را به دنباله روى از شهيد مزارى و ايران پرستى متهم نكردى كه با ديدن دستار بر سرش او را افغان ملتى مينامى؟
آيا گاهى متوجه شده ايد جعفر خان كه اصلا خود شما مالك يكى از متعصب ترين فكر ها و قلم هاستيد؟ مگر پدر و پدر کلان های مان بجای پیراهن تنبان و دستار، کلاه شاپو و نکتایی پوش بوده اند؟

ترا به سن و سال دیگران چه غرض، مگر شما مامور اداره احوال نفوس هستی؟

تو به قد و اندام دیگران چه غرض داری، تو مگه خیاطی؟

این که فرهاد دریا فوتویش را برای دوستدارانش در فیس بوک خودش می گذارد، به تو چه بر می خورد، مگر تو کدام « آلن دولن » هستی؟

حامد کرزی روز ده بار به هر ورزشکار وهنرمند "قول حمایت" میدهد، با آنكه فرهاد دريا هرگز از سوى دولتى كه شما فرمودى يكبار هم تقدير نشده، اما وقى همين حامد كرزى به قهرمان عزيز تكواندوى ما كه همشهري خود شما بود، مدال وزیر اکبرخان را داد، مگر آن ورزشکار باميانى ما هم افغان ملتی بود؟

جعفر خان، والله شما در اين دو روز از بركت فرهاد دريا همانقدر مشهور شدى كه در طول هشت سال گويا نوشتنت نشده بودى!

برای یک قلم به دست بسی ننگ است بنام نقد، از ديگران چون پیره زنان عیب جویی و كند. از خوانش اتهام نامه شما، عرق شرم بر جبینم افتاد. شرمت باد! از حرمت قلمى كه خداوند به آن سوگند خورده كمى حيا كن آغا!

زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمی دهی نیش مزن

جستجو در کابل پرس