Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79392

بررسی تولد زبان فارسی – ۲

3 جنوری 2014, 18:09, توسط كشف

بنظر من این ساختار منطقی (صرف) زبان عربی نسبت به تبیین دقیق تر منظور درجوار ضرورت حیاتی یک زبان مشترک برای تبادل افکارعلمی و فلسفی در آنعصر بود که سبب تمایل فلا سفه ایرانی به زبان عربی شده است . لذادر بازگشت به رابطه اساسی زبان و اندیشه چون نتایج فرهنگی و اجتماعی عمومیت زبان فارسی یعنی تعمیم آن بعنوان زبان عمومی سراسر ایران بد از بدتر بوده و در نهایت منجر به تعطیل عقل ، علم و فلسفه در ایران و لذا وضع اسفناک کنونی به لحاظ عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی شده است . پس این زبان بعنوان زبان عمومی نارساست و اشکالاتی دارد که جز با خصوصی کردن آن و تجویز آزادی و هم ارزی به زبانهای اقوام دیگرساکن ایران قابل حل نخواهد بود. و هر چند که پس گرفتن امتیازات زبان فارسی بعنوان زبان عمومی بر تمرکز گرایان و متعصبین گران آید ، لکن برای علاج عقب ماندگی فرهنگی و نجات جامعه ایران از وضع کنونی ضروری بنظر میرسد. کما اینکه برخلاف نظر ایرانپرستان "ملل" و اقوام مختلف ایران سهم مشترکی در ایرانی شدن ایران داشته و دارند . همچنانکه هر کدام آنها در دورانی نه چندان قدیم تر و جدید تر از دیگران بیابانگرد و کوچ گر و یا « کوه نشین » بوده و همه از درخت فرود آمده و به تخت نشسته اند . کسی که هم ارزی فرهنگی و تاریخی خلقها از ترک گرفته تا عرب و فارس را در ایران تشخیص ندهد از عقل و منطق بی بهره است . کما اینکه ایران و انسانهائی که به تصادف روزگار در محدوده نه چندان مشخص و شدیدا متغیر « ایران » از قدیم الایام تا عصر « ممالک محروسه » و دوران معاصر زیسته اند فرهنگ خودرا مدیون تبادلات فرهنگی با اقوام همسایه و همجوار سامی ، ترکی ، چینی و هندی و یونانی بوده اند . هیچ ارجحیتی را نیز در مورد فرهنگ « ایران » نسبت به فرهنگهای چینی ، هندی ، سامی ، یونانی و ترکی نمی توان تشخیص داد . چرا که هر کدام این فرهنگها مرکز ثقل و دوران « شکوفائی » متفاوتی داشته و بروال طبیعی هم نیک و هم بد آفریده اند. پس عقب ماندگی فرهنگی ایران را نه اینکه از طریق انحصار زبانی به فارسی بلکه برعکس بوسیله آزادی زبانها و فرهنگها ست که میتوان درمان کرد تا از این طریق تقید در سنت و محدودیتهای ذهنی گشاده شوند ، جریان فکر در جامعه آزاد شود و فرهنگها ی متنوع بر هم تاثیر کرده و شکوفا شوند. از جانب دیگر اگر که ارزیابی کیفی بالا از زبان فارسی بر فارس زبانان گران آید ، پس باید جوابی برای سوالات منطقی متعددی که در مورد قابلیت زبان فارسی مطرح است ، بیابند : که چگونه زبانی این زبان شعر زده فارسی است که همه آثار مهم فلسفی و علمی نوشته شده در محدوده ممالک محروسه ایران که مایه سربلندی ایران است بزبان عربی نوشته شده اند و چرا این زبان ظرفیت این مهم را نداشته است که ما تا امروز هم تاوان آنرا در نبود ترجمه « شفا » و ترجمه کامل « اسفاراربعه » باید بدهیم . سخن برسر علم و فلسفه همان ابن سینای بخارائی و محمدبن موسی خوارزمی و الحسن اهوازی ( بصری ) است که اعتباراساسی فرهنگ ایرانی ناشی از آنهاست ) ۹( ؛ در مقابل اشعار فارسی « آهوی کوهی در دشت چگونه دوذا » و « درید و برید و شکست و ببست » و شرح مطایبات و معاشقات زیر لحاف قلدر های اساطیری از نوع زال و رستم و کیکاوس . چرا که گذشته از سطحی بودنش ، شعر ایران باری بردوش تاریخ و فرهنگ ایران محسوب می شود که کمر عقل این فرهنگ را شکسته است . و چرا که درد سر فرهنگی ما از شعر زدگی فرهنگ ایران است که احساسات و سنت را جایگزین عقل و منطق کرده است : عقل و منطقی که کسانی نظیر ابن سینا و ابن هیثم ( الحسن ) در سراسر جهان علم و فلسفه رواج دادند ولی در ایران ادب زده نتوانست موفق شود . باین ترتیب مردمی که قدر ابن سینا و خوارزمی را در مقابل فردوسی و سعدی کم بدانند ، چه اسمش را ملت بگذارید و چه اقوام ، قافیه را تا ابد باخته اند : کین هنوز از حکایت سحر است . و یعنی اگر که زبان فارسی زبان شایسته ای برای یک فرهنگ اجتمائی بسامانی است پس چگونه این زبان نتوانست حامل فرهنگ و تمدنی باشد و در مقابل فرهنگهای به نظر پان ایرانیستها بدوی اقوام عرب و ترک پس نشست ؟ چرا فرهنگ ایران به چنین روزی افتاد و چرا قابلیت اجتمائی فرهنگ فارسی منحصر به نوحه و اشعار قهوه خانه ای شده است که نوحه خوانها و مرشد ها سر میدهند . که نه تنها زبان فارسی جز خیل شعر و مطایبات گلی به سر فرهنگ ایران نزده است بلکه با تشدید توهم و احساسات و سنت بجای عقل و منطق مارا به این روز انداخته که در آن تاثیر اجتمائی شعر حافظ به تفال منحصر شده است. کما اینکه باید دقت کرد که "زبان فارسی" در سیطره تحکیم استبداد مطلق و تمرکز گرائی امپراطوری ساسانی (متکی بر تئوکراسی زرتشتی) بود که به عنوان زبان ارتباط میان ملل تحت تصرفش به زبان رسمی ایران تبدیل شد. و به این ترتیب نقش انفعالی "وسیله" بودن زبان فارسی در فرهنگ ایران که بعضی ها برای توجیه "معقول" عمومیت زبان فارسی سر داده اند به نقش فعال تحکم و واسطه استمرار استبدادمرکزی که از دیر باز ساختاری دینی داشته است ، تبدیل میشود و توجیه مذکوررا زیر علامت سئوال می برد. در ارزیابی عقب ماندگی جریان عقلانی فلسفه در متن فرهنگ ایرانی در میابیم که شدت تاثیر تحجر ذاتی ذهنیت زرتشتی متاثر از فقر فرهنگ عاریتی ایرانیان (آریائی) از ورای یک هزاره بر فلاسفه ای چون شهاب الدین سهره وردی پرورده مکتب ابن سینا چنان بود که اورا به نوشتن رساله ای چون «آواز پر جبرئیل» (!) کشاند . کما اینکه اگر فلسفه ابن سینا را اوج علمی اندیشه ایرانی تلقی کنیم تفلسف زرتشتی زده سهره وردی در "فلسفه نور" را باید حضیض آن بیانگاریم . و نیک بختی ملاضدرا را باید در بریدن از تفلسف زرتشتی و پرداختن به فلسفه بعد از اسلام امثال "الکندی" دید که وسیله آن توانست عناصر منطقی ـ علمی فلسفه ابن سینا را تصحیح و تکمیل کند . لکن آلودگی فرهنگ ایران به تساهل و تسامح شعر و ادب چنان عمیق بود که عقل و فلسفه را به انحطاط کشاند و امکان تسلط عقل و منطق بر بینش ایرانی و آزادی از بند سنت را نداد تا سرانجام در سیطره تحکم تساهل مارا به گرداب سنتی معاصر در افکند . و به این ترتیب است که درمی یابیم چرا فرهنگ و مشخصا « روشنفکر » ایرانی بعنوان حامل این فرهنگ یا درگیر سنت مذهب تشیع سیاسی میماند و در بند سنت شعر و ادب زدگی و ذهنیت باستانی آریائی در فقدان منطق بتساهل می اندیشد . مگر نه اینکه فاصله ذهنی میان نوحه خوانی شبهای روضه و حماسه خوانی شبهای قهوه خانه بسیار بسیار کوتاه است . و مگر نه اینکه پرسر و صدا ترین نقدها را بردین ، متدین ترین ناقدان می نویسند و بزرگترین "مخالفان قوم گرائی" ، خود قوم گراترین آنان از آب در میایند . که در این فرهنگ آریائی سنت زده و شعر زده هنوز قدر احساسات و شعر و شاعری بر منطق و علم و فلسفه می چربد و با وجود صدها کتاب و ترجمه در شرح و بسط شعر فارسی در شرح و ترجمه آثار ابن سینا و ملاصدرا درمانده اند

جستجو در کابل پرس