مصالحه با طالبان تهدیدی برای فعالیت های زنان در جامعه
18 جولای 2010, 17:53, توسط ba omida khorasan zamin
جنگ، دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ساختاری تعیینکنندهای را برای هزارهها به ارمغان آورد. بسیاری از هزارهها پیوند سنتی خود را با سرآمدان قومها گسستند و کیستیِ قومی گستردهای یافتند. اما دیگر گروههای قومی نیز در این میانه بهرۀ خوبی برده بودند. آنان نیز هماینک جنگافزارمند بودند و هیچ رای آن را نداشتند که در افغانستان آینده نقش اندکی داشته باشند. در این میانه توان و سهم پشتونها در «جمعیت» اندکتر شده بود، چون بیشترِ کمی پایینتر از پنج هزارهزار پناهندۀ برونمرزی پشتون بودند. در خود افغانستان شمار تاجیکان در میانههای سالهای 80 کمابیش برابر با پشتونها شده بود.
نجیبالله در سال 1992 به دست اتحادی از تاجیکان، ازبکان و هزارهها از تخت فرو کشیده شد. اما حزبهای گوناگون شایستگی آن را نداشتند که آتش درگیریهای خود را با همدیگر فرو نشانند. کشور تکه تکه شده بود: در شمالش ازبکها چیره بودند، در شمال خاوری تاجیکان، در مرکز افغانستان هزارهها، و در جنوب پشتونها. خواستۀ گروههای قومی کوچکتر در داشتن نقشی تعیینکننده در سامان اجتماعی افغانستان آینده، تنشهای میان حزبهای رنگارنگ، و ناشایستگی دنبالهیاب در برنامههای مشترک، باز پرشتاب آتش جنگ خانگی را فروزان ساخت.
حزب وحدت هزارهها با یاری هزارههای کابل توانست باختر پایتخت را به چنگ آورد و آن را با هستیِ محاصرۀ دوگانه و پیوستۀ یکانهای سنی «اتحاد» به رهبری سیاف و سپاه تاجیکان حکومت ربانی و مسعود، سه سال در دست خود نگاه دارد.
اما دست تازندگان در فوریۀ سال 1993 چیرگی یافت. در قتل عام گذر افشار صدها هزاره کشته شدند. بسیاریشان سنگدلانه کشته یا ربوده گشتند، به زنان زورآمیزشی (تجاوز جنسی) شد و خانهها غارت گردید. مسجدهای شیعیان ویران گشت و نگارههای آیتالله خمینی از میان برده شد.
در این میانه پیوند حزب وحدت با ایران رو به بدی گذاشت. تهران بهتر میدید از فرمانروایی ربانی پشتیبانی کند تا از چیرگی پشتونهای پاکستاندوست، جلوگیری نموده باشد. این کاری بود که در گرو برآمدن برابری سیاسی هزارهها به دست قدرت پشتیبان شیعیشان بود. حزب وحدت آگاهانه زمینه را برای ملیگرایی هزارگی فراهم میکرد، این همان چیزی بود که باز هم اندیشههای اسلامی حزب را کمرنگتر میساخت. آنان هزارهجات را بیشتر با نام «هزارستان» یاد میکردند و اینچنین از کاربرد نام «افغانستان» روی میگرداندند.
5. پیگرد در زمان طالبان
الف. کشته شدن مزاری، رهبرهزارهها
شبهنظامیان طالب نخست در میانهای سال 1994 رونما گشتند. هستۀ بنیادین سربازان طالب از اردوگاه پناهندگان افغان در پاکستان سرچشمه میگرفت که زیر رخنۀ اسلام وهابی و بنیادگرا بود و به دست سازمان امنیت پاکستان آموزش داده شده بود. سربازان پاکستانی و مجاهدین پشتو از آنان پشتیبانی میکردند. یاری مالی گشادهدستانهای هم از عربستان سعودی روانه میگشت. طالبان میخواستند به رهبری ملا عمر که خود بسیار رازآلود بود، فرمانروایی اسلام را به گونهای تازه در افغانستان بر سر کار میآوردند.
در ایالات متحدۀ آمریکا نیز گروههایی دلبستگی سختی به طالبان پیدا کردند و منافع خویش را در آنان دیدند. آنان میخواستند همۀ افغانستان را زیر یوغ نیرویی یگانه دربیاورند. در سال 1994/1995 سفیر بزرگ آن زمان آمریکا در پاکستان میان کنسرسیوم یونوکال، شرکت نفت ایالات متحده و طالبان به واسطگی درآمد تا پیماننامهای میان آنان در بارۀ ساخته شدن لولۀ گاز و نفتی که از ترکمنستان به پاکستان رفته از افغانستان بگذرد، پدیدار آید. طالبان توانستند با دلارهای نفتی و درآمدهای دادوستد هروئین خود را از جنگافزارهای کارآمدی برخوردار سازند. افسران اشتراکگرای پیشین و پشتونهای ناسیونالیستهای هم به آنان پیوستند.
واکنشهای حزب وحدت در برابر طالبان در آغاز بسیار گوشهگیرانه بود، چون منابع نظامیشان در پی جنگ با سپاه و حکومت از پا درافتاده بود. مزاری رهبر حزب وحدت در پی گفتگو با طالبان بود، چون میان انبر ربانی و طالبان گیر آمده بود. وی هنگام گفتگو به گونهای رازآمیز کشته شد. ارج و آزرم مزاری که نزد هواخواهانش روزگاری دراز «بابا» خواند شده بود، پس از مرگش همچنان بیآسیب ماند. وی «شهید» خوانده شده و تودهها سوگ «پدر ملت» را گرفتند.
ب. پیکار در همبستگی با «اتحاد شمال»
پیامد کشته شدن مزاری این بود که حزب وحدت باختر کابل را رها کرد و در هزارهجات، دژ کوهیتانی خود را جست. هزارهها همزمان با آن دریافتند که نبرد با طالبان تنها نبردی مشترک تواند بود و بس. چنین بود که حزب وحدت به رهبری کریم خلیلی جانشین مزاری به «اتحاد شمال» که از یکجا شدن تاجیکان به رهبری احمدشاه مسعود و ازبکان به رهبری رشید دوستم پدید آمده بود، پیوست. البته این اتحاد از همان آغاز دشواریهایی داشت (برای نمونه چنان که در قتل عام افشار دیدیم)؛ همزبانی کمتر پیش میآمد، درگیری میان طرفها گپ روز شده بود.
در ماه مه سال 1997 هنگامی که ژنرال ملک پهلوان ازبک از رهبرش رشید دوستم برید، وی ناچار راه گریز را در پیش گرفت و درآمدن طالبان به مزار شریف برای نخستین باز شدنی گردید. این سختترین و تلخترین پایداری هزارهها بود که در سپتامبر همان سال دوباره به شهر تاختند و سپاه ملک پایداری سستی ورزیدند، رزمندگان وحدت جنگافزارهای برخی از میلیشیاهای ازبک را از آنان گرفتند و ملک را وادار به گریز نمودند و دوستم را یاری رساندند تا واپس نشیند.
در روند ستیزههای مزار شریف روش جنگ هر دو سوی، بربرانهتر گشت. سپاه ملک و حزب وحدت به رهبری محقق 2000 تن از اسیران طالب را کشتند و در گورهای دستهجمعی فرو ریختند. برخی از این گورها تازه در خزان سال 1998 یافته شدند. جای شکنجههای هراسناکی بر جان کشتهشدگان بود. البته در چهاردهم سپتامبر 1997 در روستای قزلآباد در باختر مزار شریف 70 غیرنظامی هزاره، آگاهانه و به عمد به گونهای سنگدلانه به دست میلیشیای طالبان کشته شده بودند.
شاهدان عینی گفتند که پسر هشتسالهای کشته شد و بیدرنگ سر از تنش جدا گردید. چشمهای برخی از قربانیان با سرنیزه از چشمخانه بیرون آورده شده بود. دست و بازوی دو پسر دوازدهساله از چند جای شکستانده شده و سپس بیدرنگ با تیر کشته شدهاند
جنگ، دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ساختاری تعیینکنندهای را برای هزارهها به ارمغان آورد. بسیاری از هزارهها پیوند سنتی خود را با سرآمدان قومها گسستند و کیستیِ قومی گستردهای یافتند. اما دیگر گروههای قومی نیز در این میانه بهرۀ خوبی برده بودند. آنان نیز هماینک جنگافزارمند بودند و هیچ رای آن را نداشتند که در افغانستان آینده نقش اندکی داشته باشند. در این میانه توان و سهم پشتونها در «جمعیت» اندکتر شده بود، چون بیشترِ کمی پایینتر از پنج هزارهزار پناهندۀ برونمرزی پشتون بودند. در خود افغانستان شمار تاجیکان در میانههای سالهای 80 کمابیش برابر با پشتونها شده بود.
نجیبالله در سال 1992 به دست اتحادی از تاجیکان، ازبکان و هزارهها از تخت فرو کشیده شد. اما حزبهای گوناگون شایستگی آن را نداشتند که آتش درگیریهای خود را با همدیگر فرو نشانند. کشور تکه تکه شده بود: در شمالش ازبکها چیره بودند، در شمال خاوری تاجیکان، در مرکز افغانستان هزارهها، و در جنوب پشتونها. خواستۀ گروههای قومی کوچکتر در داشتن نقشی تعیینکننده در سامان اجتماعی افغانستان آینده، تنشهای میان حزبهای رنگارنگ، و ناشایستگی دنبالهیاب در برنامههای مشترک، باز پرشتاب آتش جنگ خانگی را فروزان ساخت.
حزب وحدت هزارهها با یاری هزارههای کابل توانست باختر پایتخت را به چنگ آورد و آن را با هستیِ محاصرۀ دوگانه و پیوستۀ یکانهای سنی «اتحاد» به رهبری سیاف و سپاه تاجیکان حکومت ربانی و مسعود، سه سال در دست خود نگاه دارد.
اما دست تازندگان در فوریۀ سال 1993 چیرگی یافت. در قتل عام گذر افشار صدها هزاره کشته شدند. بسیاریشان سنگدلانه کشته یا ربوده گشتند، به زنان زورآمیزشی (تجاوز جنسی) شد و خانهها غارت گردید. مسجدهای شیعیان ویران گشت و نگارههای آیتالله خمینی از میان برده شد.
در این میانه پیوند حزب وحدت با ایران رو به بدی گذاشت. تهران بهتر میدید از فرمانروایی ربانی پشتیبانی کند تا از چیرگی پشتونهای پاکستاندوست، جلوگیری نموده باشد. این کاری بود که در گرو برآمدن برابری سیاسی هزارهها به دست قدرت پشتیبان شیعیشان بود. حزب وحدت آگاهانه زمینه را برای ملیگرایی هزارگی فراهم میکرد، این همان چیزی بود که باز هم اندیشههای اسلامی حزب را کمرنگتر میساخت. آنان هزارهجات را بیشتر با نام «هزارستان» یاد میکردند و اینچنین از کاربرد نام «افغانستان» روی میگرداندند.
5. پیگرد در زمان طالبان
الف. کشته شدن مزاری، رهبرهزارهها
شبهنظامیان طالب نخست در میانهای سال 1994 رونما گشتند. هستۀ بنیادین سربازان طالب از اردوگاه پناهندگان افغان در پاکستان سرچشمه میگرفت که زیر رخنۀ اسلام وهابی و بنیادگرا بود و به دست سازمان امنیت پاکستان آموزش داده شده بود. سربازان پاکستانی و مجاهدین پشتو از آنان پشتیبانی میکردند. یاری مالی گشادهدستانهای هم از عربستان سعودی روانه میگشت. طالبان میخواستند به رهبری ملا عمر که خود بسیار رازآلود بود، فرمانروایی اسلام را به گونهای تازه در افغانستان بر سر کار میآوردند.
در ایالات متحدۀ آمریکا نیز گروههایی دلبستگی سختی به طالبان پیدا کردند و منافع خویش را در آنان دیدند. آنان میخواستند همۀ افغانستان را زیر یوغ نیرویی یگانه دربیاورند. در سال 1994/1995 سفیر بزرگ آن زمان آمریکا در پاکستان میان کنسرسیوم یونوکال، شرکت نفت ایالات متحده و طالبان به واسطگی درآمد تا پیماننامهای میان آنان در بارۀ ساخته شدن لولۀ گاز و نفتی که از ترکمنستان به پاکستان رفته از افغانستان بگذرد، پدیدار آید. طالبان توانستند با دلارهای نفتی و درآمدهای دادوستد هروئین خود را از جنگافزارهای کارآمدی برخوردار سازند. افسران اشتراکگرای پیشین و پشتونهای ناسیونالیستهای هم به آنان پیوستند.
واکنشهای حزب وحدت در برابر طالبان در آغاز بسیار گوشهگیرانه بود، چون منابع نظامیشان در پی جنگ با سپاه و حکومت از پا درافتاده بود. مزاری رهبر حزب وحدت در پی گفتگو با طالبان بود، چون میان انبر ربانی و طالبان گیر آمده بود. وی هنگام گفتگو به گونهای رازآمیز کشته شد. ارج و آزرم مزاری که نزد هواخواهانش روزگاری دراز «بابا» خواند شده بود، پس از مرگش همچنان بیآسیب ماند. وی «شهید» خوانده شده و تودهها سوگ «پدر ملت» را گرفتند.
ب. پیکار در همبستگی با «اتحاد شمال»
پیامد کشته شدن مزاری این بود که حزب وحدت باختر کابل را رها کرد و در هزارهجات، دژ کوهیتانی خود را جست. هزارهها همزمان با آن دریافتند که نبرد با طالبان تنها نبردی مشترک تواند بود و بس. چنین بود که حزب وحدت به رهبری کریم خلیلی جانشین مزاری به «اتحاد شمال» که از یکجا شدن تاجیکان به رهبری احمدشاه مسعود و ازبکان به رهبری رشید دوستم پدید آمده بود، پیوست. البته این اتحاد از همان آغاز دشواریهایی داشت (برای نمونه چنان که در قتل عام افشار دیدیم)؛ همزبانی کمتر پیش میآمد، درگیری میان طرفها گپ روز شده بود.
در ماه مه سال 1997 هنگامی که ژنرال ملک پهلوان ازبک از رهبرش رشید دوستم برید، وی ناچار راه گریز را در پیش گرفت و درآمدن طالبان به مزار شریف برای نخستین باز شدنی گردید. این سختترین و تلخترین پایداری هزارهها بود که در سپتامبر همان سال دوباره به شهر تاختند و سپاه ملک پایداری سستی ورزیدند، رزمندگان وحدت جنگافزارهای برخی از میلیشیاهای ازبک را از آنان گرفتند و ملک را وادار به گریز نمودند و دوستم را یاری رساندند تا واپس نشیند.
در روند ستیزههای مزار شریف روش جنگ هر دو سوی، بربرانهتر گشت. سپاه ملک و حزب وحدت به رهبری محقق 2000 تن از اسیران طالب را کشتند و در گورهای دستهجمعی فرو ریختند. برخی از این گورها تازه در خزان سال 1998 یافته شدند. جای شکنجههای هراسناکی بر جان کشتهشدگان بود. البته در چهاردهم سپتامبر 1997 در روستای قزلآباد در باختر مزار شریف 70 غیرنظامی هزاره، آگاهانه و به عمد به گونهای سنگدلانه به دست میلیشیای طالبان کشته شده بودند.
شاهدان عینی گفتند که پسر هشتسالهای کشته شد و بیدرنگ سر از تنش جدا گردید. چشمهای برخی از قربانیان با سرنیزه از چشمخانه بیرون آورده شده بود. دست و بازوی دو پسر دوازدهساله از چند جای شکستانده شده و سپس بیدرنگ با تیر کشته شدهاند