Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 84762

جنرال عبدالرزاق اچکزی؛ جنگ با نورزی ها بر سر مواد مخدر و عواید گمرک

11 آگوست 2014, 21:00, توسط پرویز "بهمن"

Watandar

یک ژورنالیست مشهور امریکایی به اسم متو ایکینز که گزارشهای تحقیقی زیادی در مورد افغانستان نوشته است، چند سال قبل می خواهد به صورت غیر قانونی از کویته وارد افغانستان شود. او با قاچاق بری به اسم اسکندر آشنا می شود که موتر و وسایل بسیار گران بها در اختیار دارد، و ادعا می کند که در هر دور انتقال مواد مخدر از اسپین بولدک به پاکستان بین 125000 تا 250000 دالر به دست می آورد. اسکندر می گوید که برای کارش، به حمایت نیاز دارد، و مهمترین حامی اش هم عبدالرازق، قوماندان پولیس سرحدی افغانستان در اسپین بولدک است. به همین دلیل او در حال پرورش و بزرگ کردن چوچه پلنگی برای هدیه به عبدالرازق است. اسکندر در نزدیکی های مرز افغانستان، برای اطمینان از امنیت متو، او را به فرد گویا کارکشته تری تحویل می دهد، که اسمش عبدالرازق است، در پولیس سرحدی افغانستان در اسپین بولدک، افسر است و از قضا بچه کاکای قوماندن پولیس سرحدی - عبدالرازق خود ما - است. مردم برای تشخیص او از قوماندان عبدالرازق، وی را رازق کوچک صدا می کنند.
عبدلرازق کوچک، در نزدیکی های مرز، موترش را استاد می کند، و یک مرد ریشدار قوی هیکل را سوار موتر می کند. بعد از مدتی، این مرد را جلوی یکی از قلعه های نظامی که قرارگاه پولیس پاکستان است پیاده می کند. بعد عبدالرازق با افتخار به متو می گوید: " من یک قاچاقبر هستم" . خبرنگار از او می پرسد که آیا او نمی ترسد و پولیس پاکستان برایش مشکلی ایجاد نمی کند. رازق کوچک با اشاره به مردی که لحظه ای قبل جلوی آن قلعه از موتر پیاده کرده بود، می گوید: " آن مردم را می بینی؟ او فرمانده ای آن قلعه است. " متو با دقت توضیح می دهد که چگونه، پولیس سرحدی تحت فرمان عبدالرازق تا گلو در فساد بی حد شبکه ای گسترده ای قاچاق مواد مخدر و غیر مخدر غرق است.
در تابستان 2006، طالبان بر نیروهای دولتی در ولسوالی پنجوایی قندهار حمله می کنند. ساکنین ولسوالی پنجوایی را نورزی ها تشکیل می دهند. ولسوال پنجوایی که خود یک اچکزی است، از عبدالرازق و ملیشه ای اچکزی تحت فرمانش، درخواست کمک می کند. نورزی های پنجوایی، با دیدن ملیشه ای قبیله ای رقیب، دست به اسلحه می برند و در اطراف بازار پنجوایی آنها را کمین می کنند. جنگ قومی سختی در می گیرد. سر انجام نورزی ها شکست می خورند، اما با بیرحمی بی حد نیروهای عبدالرازق، از جمله کشتن زنان و اطفال. طالبان با مهارتی که در استفاده از شکاف های قبیلوی دارند، فورا یک نورزی را به عنوان ولسوال شان، تعیین می کنند. بی رحمی ملیشه ای اچکزی و مهارت طالبان باعث می شود که اکثر نورزی های پنجوایی به طالبان بپیوندند. وضعیت در پنجوایی تا آن حد بد می شود که کانادایی ها مجبور می شوند تا نیروهای شان را از اسپین بولدک به پنجوایی منتقل کنند و برای یک مدت طولانی در آنجا بجنگند.
بعد از ترور خان محمد مجاهد به دست یکی از بادیگاردهایش در سال 2011، عبدالرازق قرار بود به قوماندانی امنیه شهر قندهار برسد، اما چون حاضر نبود دست از تسلط بر اسپین بولدک بر دارد، قوماندانی امنیه ای ولایت قندهار را برایش دادند.
قندهار، یکی از ولایت های افغانستان است که ضعف اقتدار نهادهای دولتی و نبود حاکمیت قانون در آن مثال زدنی است. یکی از دلایل مهم آن، وجود مافیای قدرتمندی است که خانواده ای کرزی، هسته ای آن را تشکیل می داد، اما با مرگ احمدولی و حشمت کرزی و نزدیکی پایان دوره ای حامد کرزی، گویا نقش مرکزی این خانواده در آن رو به ضعف می رود. چه کسانی جای این خانواده را پر خواهد کرد؟ برای جواب این سوال، ناچار باید منتظر پایان یافتن داستان انتخابات ماند. اما شکی نیست که عبدالرازق با ملیشه ای قدرتمند اچکزی اش، یکی از بازیگران مهم خواهد بود، و تا وقتی که او و ملیشه ای قومی اش قدرت غیر قابل کنترول داشته باشند، طالبان جای پای محکمی در میان قبایل رقیب خواهند داشت.
راندن قبایل رقیب به دامن طالبان اما تنها خطری نیست که قدرت گسترده ای قهرمانان قبیلوی مثل عبدالرازق، متوجه کشور و مخصوصا قندهار و اطراف آن می کنند.کافی است در نظر بگیرید که بخش مهمی از توانایی مالی طالبان، از شبکه ای گسترده ای قاچاق مواد مخدر به دست می آید، تا بفهمید که آدمهای مثل عبدالرازق که نقش حیاتی در حفظ و گسترش این شبکه بازی می کنند، نه برای اصول بلکه برای پول، قدرت و سلطه بر این شبکه می جنگند. همچنان، قهرمانانی که به زور مردان یک قبیله، قاچاق و چپاول به قدرت می رسند، اساسا " مردان قوی برای اجاره " هستند، و تغییر جهت برای شان نه کار مشکلی است که در خیلی موارد، اجتناب ناپذیر است. قبایل افغانستان، مخصوصا قبایل مرزی برای حفظ قدرت، اجتناب از پامال شدن به دست قبایل رقیب و حفظ سلطه شان بر در آمد مرزها، به سادگی می توانند تغییر جهت بدهند. مثالهای فراوانی از این تغییر جهت دادنهای مصلحتی وجود دارد.
یکی از این نمونه ها کسی است به اسم عبدالوحید، مشهور به ریس باغرانی از شمال هلمند. ایشان رهبری یک ملیشه ای قدرتمند متعلق به شاخه ای خلوزی علیزی های ابدالی را سالها قبل به عهده داشت. ایشان برای سالیان سال مربوط جمعیت اسلامی افغانستان بودند، و به آن وفادار بودند. یکی از چند جمعیتی قدرتمند در جنوب کشور. در سال 1995، موقعی که نیروهای جمعیت اسلامی به رهبری اسماعیل خان در 120 کیلومتری قندهار در گرشک با طالبان می جنگیدند، ناگهان عبدالوحید تغییر جهت داد، و به نیروهای تازه نفس و کار آزموده اش دستور حمله به نیروهای جمعیت اسلامی را صادر کرد. این نیروها در کنار نیروهای طالبان توانستند، ضربه ای سخت و ویرانگری بر نیروهای جمعیت اسلامی وارد کنند، و زمینه ای سقوط هرات و بخش های دیگر کشور به دست طالبان را فراهم کردند. نیروهای او بعدا در شمال افغانستان برای طالبان جنگید، و خودش به یکی از نزدیکان مورد اعتماد ملا محمد عمر تبدیل شد. همین آدم در سال 2005 به دولت پیوست و به یکی از حامیان آبادی وطن و دموکرسی تبدیل شد. آیا ضمانتی وجود دارد که با کم شدن کمک های بین المللی و محدود شدن حضور نیروهای خارجی و قدرت دولت مرکزی، ملیشه های نظیر ملیشه ای اچکزی و مردان قدرتمند قبیلوی همچون عبدالرازق به دولت وفادار بمانند، خود به بلایی تبدیل نشوند و یا مستقیما با دشمن و ای اس ای یکجا نشوند؟

جستجو در کابل پرس