مصرف آب هاى ايران از سوى ميليونها پناهندگان کشورنامنهاد افغانستان
آب هاى ايران به مليارها مترمکب چه براى آشاميدن , شستشو چه استنجاح, وضو و غسل ازسوى آواره ها, فرارى ها, پناهندگان کشور قلابى و ساختگى با نام منحوس و داد و فريادى وناله وغوغايى اش مصرف شده و مى شود.
در خاک ايران سه دهه (سى سال) تمام بين سه تا چار ميليون آواره گان افغانستان زندگى مى کردند و اکنون کمابيش دو ميليون هنوز زندگى مى کنند.
فرض کنيم هرروز هر نفر چار ميليون افغاني يک ليتر آب ايران را مصرف کنند در يک روز ميشود چار ميليون ليتر آب.
دريک سال : 365 روز
در سى سال: 10950 روز
43.800.000.000 ميليارد ليتر
اکنون مغز متکفر حساب نمايد که مصرف آب يک پناهنده افغانى از آبگاه هاى ايران چند ليتراست?
* مصرف آب آشاميدنى
* مصرف آب شستشوى
* و بلاخره اين افغانى مسلمان است
*مصرف آب استنجاح
*- مصرف آب وضو - شرایط صحیح بودن وضو :
1- آب وضو پاک باشد
2- آب وضو مطلق باشد.
3- ظرف آب وضو مباح باشد (غصبی نباشد)
4- اعضای وضو موقع شستن و مسح کردن پاک باشد.
5- وقت برای وضو کافی باشد.
وضو با آب نجس و آب مضاف و سایر مایعات باطل است
6- اگر غیر از آب گل آلود مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است, باید تیمّم کند و اگر وقت دارد باید صبر کندتا آب صاف شود و وضو بگیرد
*- مصرف آب غسلهاى بزرگ و کوچک
پشتونوالى که غيرت افغانيت است. افغان خو اسلام ديندار است پس چرا از آب ايران براى آماده شدن نماز مصرف مى کنى???
پشتون اگر غريت مى داشتى .اول به ايران فرار نمى کردى دوم تیمّم مى کردى
پَشتونوالی (به پشتو: پښتونوالی و نیز: پختونوالی) نظام و سنت رفتاری قبیلهای در میان پشتونها است. پشتونها اصالتاً افغان و ساکن افغانستان و پاکستان هستند.
پشتونوالی (به معنای پشتونگری) حکم قانون اساسی پشتونتباران را دارد و موضوع آن بیشتر مربوط به پاسداری از خانواده، طایفه، ملت و آبرو است. قوانین پشتونوالی بسیار مرد انه هستند و از سنتهای کهن قبیلهایریشه میگیرند. قوانین آن بهویژه کینخواهی و خونخواهی از جمله قوانین اند که مخالف و مغاير يک قانون بشرى است.
قواعد پشتونوالی برای پشتونها حکم میکند که چه رفتاری «آبرومندانه» و «شرافتمندانه» است و چه رفتاری چنین نیست. این احکام تقریباً همهٔ زندگی پشتونها را تحت نفوذ خود دارد و پیروی از پشتونوالی به عنوان شناسهٔ قومی حتی از گویشور بودن به زبان پشتو اهمیت بیشتری دارد.
پشتونوالی قانونی بودهاست که رهبران و جامعه پشتون افغانستان از زمان تشکیل این کشور کوشش داشتهاند به آن محوریت بدهند. هر فرد که پشتونگری را زیر پا بگذارد دیگر به چشم همتباران خود به عنوان پشتون بهشمار نمیآید و از پشتیبانی و حمایت جامعه پشتون محروم میشو
افغانستان ١٧ سال مى شود که به همت آمريکا و ٤٠ کشور ناتو و يا ناتو دوست کمک مى شود. در همين هنگام دو ميليون پناهنده افغاني درايران اقامت دارند هنوز اقامت دارند و يک ميليون ديگرشان برگ شهروندى گرفتند.
دولت پوشالى افغانستان تنها به آقاى سعدى نام کردى از کرمانشاه برگ شهروندى داد! از تبليغات اش گوش ما کر شد.
اى افغانپشتون نمى شرميد که اينقدر نمک حرامى و آب ناشناسى مى کنيد.
دروغ است که پشتونوالى( پشتوندارى)غيرت و مهمان نواز و وطندارى و همسايه دارى دارند.
سر جان مَلکُم (به انگلیسی: Sir John Malcolm) (۲ مه ۱۷۶۹–۳۰ می ۱۸۳۳) افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، تاریخدان و سیاستمدار بود. او در اوایل قرن نوزدهم بارها جهت مأموریتهای سیاسی به ایران فرستاده شد. سر جان ملکم کسی است که به زبان فارسی مسلط بود و با فرهنگ و تاریخ ایران آشنایی بسیار داشت. او همچنین تألیفاتی نیز در مورد تاریخ و جغرافیای ایران بيرون آورد و سیبزمینی را به ایران درون کرد که بنام آلوى ملکم ناميده شد. او قرادادهای ایران در زمان فتحعلی شاه و محمد شاه و ناصرالدین شاه را کارگردانی کرد. او باعث جداسازی افغانستان از ایران شد. او تعدادی از جزایر جنوبی ایران را به اشغال درآورد و به پایگاه نظامی تبدیل کرد و فتحعلی شاه را در بديل گذاشت يا اشغال ايران ويا رسميت کشور "افغان لند". سر جان ملکم استاندار بمبئی پيش از مونت استوارت الفيستون بود.
افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی که نام افغانستان را نهاد مونت استوارت الفيستون فرماندار و استاندار بمبئی پيش از بود که در "کتاب سلطنت کابل" پيش زمينه جداى ستانهاى خاورى ايران زمين را کرد .
و يک نفر يهودى به نام فردریک جان گولدسيمست (Frederic John Goldsmid) , کمیسر ارشد ایالت سند, افسر ارتش و کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. قرارداد گلدسمیت قراردادی است که در دورهٔ قاجاریان منعقد شده و به موجب آن، بخش بزرگی از سيستان و بلوچستان ایران به انگلستان واگذار شده و مدتها تحتعنوان بلوچستان انگلیس شناخته میشدهاست. انگلیسیها پس از شکست ناپلئون بناپارت در مقابل روسیه که به احتمال حملهٔ فرانسه به هند پایان میداد، درصدد برآمدند تا با جداکردن بخشهایی از شرق ایران و ایجاد منطقهٔ حایل، از حملهٔ احتمالی روسیه به هند نیز در امان باشند.
انگلیس پس از جداسازی افغانستان از ایران، طبق معاهدهٔ پاریس که در سال ۱۸۵۷ به امضای طرفین رسید، فردریک جان گلدسمید را مأمور تعیین مرزهای بلوچستان کرد. گلدسمید نیز در ۱۸۷۱ مرزهای ایران و پاکستان را از خلیج گواتر تا کوهک معین کرده و برای تصویب نهایی به ناصرالدینشاه قاجار تسلیم داشت. در سال ۱۸۷۲ نیز منطقهٔ سیستان به دو قسمت اصلی و خارجی تقسیم شد. سیستان اصلی که مناطق غربی هیرمند از نیزار تا ملک سیاه کوه را شامل میشد به ایران و سیستان خارجی که مناطق شرقی هیرمند را تشکیل میداد به افغانستان واگذار شد.
از همين روز کشمکشهاى غيرضرورى بوجود آمد تحت مثال تفرقه به انداز وحکومت کن .
امريکا درسالهاى 1946- 1960 ميلادى با بزرگترين پروژه هيرمند (پشتو هلمند) و باسيتيم بيگانه آبيارى و با مخالفت مهندسان بومى وکشاورزان بومى خطر شوره زار و آمدن نمک روىکشتزارهاى رود هيرمند و دهان هرود اش آهگاهى داده بودند.
در زمان ظاهر شاه سال ۱۹۴۶ شرکت موریسون کنودسن یکی از معتبرترین شرکتهای مهندسی جهان بود. مهندسان این شرکت قادر بودند ساخت سد، در ساخت فرودگاه، جاده و پل و پروژه آبيارى و آبرسانى هلمند را گرفت.
دولت افغانستان از سال ۱۹۱۰ مشغول کار روی آبیاری جنوب (مناطق پشتون ) کشور بود. هزاران کارگر (غيرپشتون ) با بیل مشغول حفر کانالهایی طولانی بودند.
در نقشههایی که با دست کشیده شده بودند و هنوز هم در مقر شرکت موریسون کنودسن در آیداهو موجودند، طرحهایی برای ساخت سه سد بزرگ بر روی رودخانه هلمند و شعبات آن دیده میشود. رودخانه هلمند که از کوههای هندوکش سرچشمه میگیرد و به نیزارهایی در مرز ایران میریزد، با بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر طول طولانیترین رودخانه ايران زمين پيش از تجزيه بود .
سد بغرا اولین سدی بود که راه اندازی شد، اما خیلی زود زیر سایه سد بزرگتر دهلا قرار گرفت که در سال ۱۹۵۲ افتتاح شد. سد کجکی با ۹۷ متر ارتفاع تنها اندکی از سد اسوان که روی رود نیل ساخته شده، کوتاهتر است.
این سدها قرار بود گرههایی در شبکهای از پروژهها در سراسر نواحی جنوبی کشور باشند. قرار بود شبکهای متشکل از بیش از ۲۰۰ کانال در مقیاسی وسیع بیابان را به زمینهای زراعی تبدیل کند.
مهندسان آمریکایی ابتدا برای عبور دادن تجهیزاتشان راههایی ساختند. همه ماشینآلات، آهن قراضهها، سیمها و تجهیزات الکتریکی از خارج وارد میشد. بیشتر این تجهیزات با کشتی به پاکستان برده میشد، و از آنجا با قطار به شهر کویته میرسید. بقیه تجهیزات هم از طریق خلیج فارس و ایران وارد میشد. در آن زمان ایران و آمریکا با هم اختلافی نداشتند.
این جادهها قرار بود بعدا به عنوان مسیر صادرات کالا مورد استفاده قرار گیرند، و انواع میوهجات و تولیدات کارخانهها از طریق آنها به جهان عرضه شود. در طرحها و پیشبینیهای دولت افغانستان و شرکت موریسون کنودسن بهشکل حیرت انگیزی به جزئیات پرداخته شده است.
فاستر به احتمال زیاد تنها فیلمبرداری بوده که در سال ۱۹۵۲ در هنگام افتتاح سد دهلا در محل حضور داشته است. او از بالا و از زاویهای باز از جمعیت حاضر که از روستاهای اطراف برای تماشای باز شدن دریچهها آمده بودند، فیلم گرفته است.
ان آمریکایی و افغانها فکر میکردند که در حال پایهگذاری افغانستانی آباد و با ثبات هستند؛ کشوری با موقعیتی عالی برای گسترش تجارت در قلب آسیا.
اما متخصصان، دانشمندان، برنامهریزان، اقتصاد دانان و مواد لازم همگی هزینه زیادی میبردند. دستمزدها و هزینههای ترابری بسیار سنگین بودند. تا سال ۱۹۴۹، حدود ۲۰ میلیون دلار از ذخایر کشور صرف این پروژهها شده بود. کابل توانست از بانک صادرات و واردات آمریکا وامی به مبلغ ۵۵ میلیون دلار بگیرد.
امريکا براى شهروندان پول زياد مصرف مى کردند. بگونه نمونه براى آبادى يک پل اول براى شهروندان فنى و خانواده هاى خود شهرک آرايشى مى ساختند وزمانيکه از اين منطقه به منطقه ديگرمىرفتند اين ساختمانها را ويران مى کردند.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، برخی ناظران از این اظهار نگرانی میکردند که پروژه بیش از حد بزرگ و بلند پروازانه است و بنیان مالی آن ضعیف است.
فاروق اعظم، کارشناس کشاورزی متخصص منطقه هلمند، میگوید که عوامل مختلفی برای دشوارتر کردن پروژه دست بدست هم دادند:
دولت در اداره پروژههایی به این عظمت تجربهای نداشت. آمریکاییها با منطقه آشنایی نداشتند. سرمایهگذاری بر اساس بررسیهای دقیق انجام نشده بود. خاک به اندازه کافی مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته بود. از طرف دیگر، کسانی که برای زراعت در این زمینها در آنجا اسکان داده شده بودند، در کشاورزی تجربه نداشتند.
وقتی میزان محصول بجای افزایش با کاهش روبرو شد، ددغدغهها به نگرانی جدی تبدیل شد. در سال ۱۹۵۴ سطح آب آنقدر بالا آمده بود، که بخشی از زمینها کلا زیر آب رفته بود. لایهای نفوذ ناپذیر از خاک که در عمق اندکی از سطح زمین بود، تخلیه کامل آب را با مشکل مواجه میکرد و باعث بالا آمدن نمک و رسیدن آن به سطح زمین میشد. به این ترتیب سطح زمینها با لایهای از بلورهای سفید پوشانده میشد.
در ژوئیه سال ۱۹۵۸ ساویل دیویس، روزنامهنگار آمریکایی ساکن کابل که برای کریستین ساینس مانیتور کار میکرد، تخمین زد که دولت افغانستان یکسوم بودجهاش را صرف سدها میکند و برای تخلیه آبها در زمین حفرههایی حفر میکند.
نارضایتیها و ناکامی ناشی از این پروژه پیش رفت.
دولت افغانستان همراه مهندسان آمریکایی تلاش بسیاری کرد که سرخوردگیهای پرهزینه اولیه را جبران کند. علاوه بر ساخت سدهای جدید، گودالها و کانالهای زیادی حفر شد، دانشمندان بذرها و الگوهای زراعتی جدیدی تهیه کردند. کلاسهایی هم برای آموزش تکنیکهای کشاورزی نوین برگزار شد.
افغانستان حالا بهنحو فزایندهای به کمکهای مالی خارجی وابسته بود. USAID در ولایت هلمند کار را از شرکت موریسون کنودسن تحویل گرفت، و در کنار دولت افغانستان بر فاز بعدی پروژه آبیاری نظارت کرد. توسعه کشاورزی، بهخصوص کشت پنبه و غلات، ادامه یافت،. USAID دو نیروگاه ۱۶،۵ مگاواتی در کنار سد کجکی ساخت. هنوز برای ساخت یک توربین سوم هم جا بود. به کمک مجموعهای از تأسیسات کوچکتر کار انتقال برق به قندهار و لشکرگاه آغاز شد.طرح بزرگ بعدی فرودگاه بینالمللی قندهار بود. در اوایل دهه ۱۹۶۰ و با کمک مالی ۱۵ میلیون دلاری خارجی ساخته شد.
پروژه هلمند (هيرمند ) امريکا بشکست روبرو شد, زيرا هردو ژريم شاهان ايران وافغانستان توان تفکر پيگارى و پيغارى و گله مندى عليه امريکا را نداشتند. کسانى که و کشاورزان ايران زمين (اين و آن طرف مرز گلدسميت) که به اندازه کافی توانایی، دانش داشتند امکانات برای مقابله بهبودى و پيشرفت نمک زارى نداشتند. مهر "کمونيستى" و "دهقانان ضد نوآورى" برپيشانى خوردند . فناورى نوين اغراق و ديوى آميز کليه کانالهاى () سه هزار ساله کاريز و قنات شاه چاه ها ومخزنهاى آب رسانى زير زمين را تخريب و ويران کرد.
در ايران زمين در سال 1950 به تعداد تقريبا 180000 قنات و کاريز وجود داشت که 50000 آن در در جغرافيه کنونى کشور نامنهاد افغانستان بود. اکنون در ايران 70هزار و در افغانستان قنات و کاريز وجود 11 هزار کاريزهنوز وجود.
شهر وندان ايران زمين ( سرزمين اسفنديار بهمن و آذرنوش, رودابه و مهراب شاه هندوکابل, رستم و تهمينه شاه توران سمنگـان, زال و کاوه و سياوش و کياوش) بايد تفکر تولدى ديگر باشند که با تغير انديشه و کردار سرزمين خود را باز آبستان وتالآب کند.
* پاک سازى و نوسازى کاريز ها وقناتها و دوباره استفاده از آنها.
* ساختن نوين کاريز ها وقناتها , مخزنهاى زير زمينى آب
* کاريدن سبزى
* نهال شانى و حفظ جنگلات
* مدنظر گرفتن جريان آب
* ممنوع اره نمود ن درخت ها
* گسترش جنگلات
* توسعه سرسبزى در خانه و پيش خانه خود
مصرف آب هاى ايران از سوى ميليونها پناهندگان کشورنامنهاد افغانستان
آب هاى ايران به مليارها مترمکب چه براى آشاميدن , شستشو چه استنجاح, وضو و غسل ازسوى آواره ها, فرارى ها, پناهندگان کشور قلابى و ساختگى با نام منحوس و داد و فريادى وناله وغوغايى اش مصرف شده و مى شود.
در خاک ايران سه دهه (سى سال) تمام بين سه تا چار ميليون آواره گان افغانستان زندگى مى کردند و اکنون کمابيش دو ميليون هنوز زندگى مى کنند.
فرض کنيم هرروز هر نفر چار ميليون افغاني يک ليتر آب ايران را مصرف کنند در يک روز ميشود چار ميليون ليتر آب.
دريک سال : 365 روز
در سى سال: 10950 روز
43.800.000.000 ميليارد ليتر
اکنون مغز متکفر حساب نمايد که مصرف آب يک پناهنده افغانى از آبگاه هاى ايران چند ليتراست?
* مصرف آب آشاميدنى
* مصرف آب شستشوى
* و بلاخره اين افغانى مسلمان است
*مصرف آب استنجاح
*- مصرف آب وضو - شرایط صحیح بودن وضو :
1- آب وضو پاک باشد
2- آب وضو مطلق باشد.
3- ظرف آب وضو مباح باشد (غصبی نباشد)
4- اعضای وضو موقع شستن و مسح کردن پاک باشد.
5- وقت برای وضو کافی باشد.
وضو با آب نجس و آب مضاف و سایر مایعات باطل است
6- اگر غیر از آب گل آلود مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است, باید تیمّم کند و اگر وقت دارد باید صبر کندتا آب صاف شود و وضو بگیرد
*- مصرف آب غسلهاى بزرگ و کوچک
پشتونوالى که غيرت افغانيت است. افغان خو اسلام ديندار است پس چرا از آب ايران براى آماده شدن نماز مصرف مى کنى???
پشتون اگر غريت مى داشتى .اول به ايران فرار نمى کردى دوم تیمّم مى کردى
پَشتونوالی (به پشتو: پښتونوالی و نیز: پختونوالی) نظام و سنت رفتاری قبیلهای در میان پشتونها است. پشتونها اصالتاً افغان و ساکن افغانستان و پاکستان هستند.
پشتونوالی (به معنای پشتونگری) حکم قانون اساسی پشتونتباران را دارد و موضوع آن بیشتر مربوط به پاسداری از خانواده، طایفه، ملت و آبرو است. قوانین پشتونوالی بسیار مرد انه هستند و از سنتهای کهن قبیلهایریشه میگیرند. قوانین آن بهویژه کینخواهی و خونخواهی از جمله قوانین اند که مخالف و مغاير يک قانون بشرى است.
قواعد پشتونوالی برای پشتونها حکم میکند که چه رفتاری «آبرومندانه» و «شرافتمندانه» است و چه رفتاری چنین نیست. این احکام تقریباً همهٔ زندگی پشتونها را تحت نفوذ خود دارد و پیروی از پشتونوالی به عنوان شناسهٔ قومی حتی از گویشور بودن به زبان پشتو اهمیت بیشتری دارد.
پشتونوالی قانونی بودهاست که رهبران و جامعه پشتون افغانستان از زمان تشکیل این کشور کوشش داشتهاند به آن محوریت بدهند. هر فرد که پشتونگری را زیر پا بگذارد دیگر به چشم همتباران خود به عنوان پشتون بهشمار نمیآید و از پشتیبانی و حمایت جامعه پشتون محروم میشو
افغانستان ١٧ سال مى شود که به همت آمريکا و ٤٠ کشور ناتو و يا ناتو دوست کمک مى شود. در همين هنگام دو ميليون پناهنده افغاني درايران اقامت دارند هنوز اقامت دارند و يک ميليون ديگرشان برگ شهروندى گرفتند.
دولت پوشالى افغانستان تنها به آقاى سعدى نام کردى از کرمانشاه برگ شهروندى داد! از تبليغات اش گوش ما کر شد.
اى افغانپشتون نمى شرميد که اينقدر نمک حرامى و آب ناشناسى مى کنيد.
دروغ است که پشتونوالى( پشتوندارى)غيرت و مهمان نواز و وطندارى و همسايه دارى دارند.
سر جان مَلکُم (به انگلیسی: Sir John Malcolm) (۲ مه ۱۷۶۹–۳۰ می ۱۸۳۳) افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، تاریخدان و سیاستمدار بود. او در اوایل قرن نوزدهم بارها جهت مأموریتهای سیاسی به ایران فرستاده شد. سر جان ملکم کسی است که به زبان فارسی مسلط بود و با فرهنگ و تاریخ ایران آشنایی بسیار داشت. او همچنین تألیفاتی نیز در مورد تاریخ و جغرافیای ایران بيرون آورد و سیبزمینی را به ایران درون کرد که بنام آلوى ملکم ناميده شد. او قرادادهای ایران در زمان فتحعلی شاه و محمد شاه و ناصرالدین شاه را کارگردانی کرد. او باعث جداسازی افغانستان از ایران شد. او تعدادی از جزایر جنوبی ایران را به اشغال درآورد و به پایگاه نظامی تبدیل کرد و فتحعلی شاه را در بديل گذاشت يا اشغال ايران ويا رسميت کشور "افغان لند". سر جان ملکم استاندار بمبئی پيش از مونت استوارت الفيستون بود.
افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی که نام افغانستان را نهاد مونت استوارت الفيستون فرماندار و استاندار بمبئی پيش از بود که در "کتاب سلطنت کابل" پيش زمينه جداى ستانهاى خاورى ايران زمين را کرد .
و يک نفر يهودى به نام فردریک جان گولدسيمست (Frederic John Goldsmid) , کمیسر ارشد ایالت سند, افسر ارتش و کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. قرارداد گلدسمیت قراردادی است که در دورهٔ قاجاریان منعقد شده و به موجب آن، بخش بزرگی از سيستان و بلوچستان ایران به انگلستان واگذار شده و مدتها تحتعنوان بلوچستان انگلیس شناخته میشدهاست. انگلیسیها پس از شکست ناپلئون بناپارت در مقابل روسیه که به احتمال حملهٔ فرانسه به هند پایان میداد، درصدد برآمدند تا با جداکردن بخشهایی از شرق ایران و ایجاد منطقهٔ حایل، از حملهٔ احتمالی روسیه به هند نیز در امان باشند.
انگلیس پس از جداسازی افغانستان از ایران، طبق معاهدهٔ پاریس که در سال ۱۸۵۷ به امضای طرفین رسید، فردریک جان گلدسمید را مأمور تعیین مرزهای بلوچستان کرد. گلدسمید نیز در ۱۸۷۱ مرزهای ایران و پاکستان را از خلیج گواتر تا کوهک معین کرده و برای تصویب نهایی به ناصرالدینشاه قاجار تسلیم داشت. در سال ۱۸۷۲ نیز منطقهٔ سیستان به دو قسمت اصلی و خارجی تقسیم شد. سیستان اصلی که مناطق غربی هیرمند از نیزار تا ملک سیاه کوه را شامل میشد به ایران و سیستان خارجی که مناطق شرقی هیرمند را تشکیل میداد به افغانستان واگذار شد.
از همين روز کشمکشهاى غيرضرورى بوجود آمد تحت مثال تفرقه به انداز وحکومت کن .
امريکا درسالهاى 1946- 1960 ميلادى با بزرگترين پروژه هيرمند (پشتو هلمند) و باسيتيم بيگانه آبيارى و با مخالفت مهندسان بومى وکشاورزان بومى خطر شوره زار و آمدن نمک روىکشتزارهاى رود هيرمند و دهان هرود اش آهگاهى داده بودند.
در زمان ظاهر شاه سال ۱۹۴۶ شرکت موریسون کنودسن یکی از معتبرترین شرکتهای مهندسی جهان بود. مهندسان این شرکت قادر بودند ساخت سد، در ساخت فرودگاه، جاده و پل و پروژه آبيارى و آبرسانى هلمند را گرفت.
دولت افغانستان از سال ۱۹۱۰ مشغول کار روی آبیاری جنوب (مناطق پشتون ) کشور بود. هزاران کارگر (غيرپشتون ) با بیل مشغول حفر کانالهایی طولانی بودند.
در نقشههایی که با دست کشیده شده بودند و هنوز هم در مقر شرکت موریسون کنودسن در آیداهو موجودند، طرحهایی برای ساخت سه سد بزرگ بر روی رودخانه هلمند و شعبات آن دیده میشود. رودخانه هلمند که از کوههای هندوکش سرچشمه میگیرد و به نیزارهایی در مرز ایران میریزد، با بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر طول طولانیترین رودخانه ايران زمين پيش از تجزيه بود .
سد بغرا اولین سدی بود که راه اندازی شد، اما خیلی زود زیر سایه سد بزرگتر دهلا قرار گرفت که در سال ۱۹۵۲ افتتاح شد. سد کجکی با ۹۷ متر ارتفاع تنها اندکی از سد اسوان که روی رود نیل ساخته شده، کوتاهتر است.
این سدها قرار بود گرههایی در شبکهای از پروژهها در سراسر نواحی جنوبی کشور باشند. قرار بود شبکهای متشکل از بیش از ۲۰۰ کانال در مقیاسی وسیع بیابان را به زمینهای زراعی تبدیل کند.
مهندسان آمریکایی ابتدا برای عبور دادن تجهیزاتشان راههایی ساختند. همه ماشینآلات، آهن قراضهها، سیمها و تجهیزات الکتریکی از خارج وارد میشد. بیشتر این تجهیزات با کشتی به پاکستان برده میشد، و از آنجا با قطار به شهر کویته میرسید. بقیه تجهیزات هم از طریق خلیج فارس و ایران وارد میشد. در آن زمان ایران و آمریکا با هم اختلافی نداشتند.
این جادهها قرار بود بعدا به عنوان مسیر صادرات کالا مورد استفاده قرار گیرند، و انواع میوهجات و تولیدات کارخانهها از طریق آنها به جهان عرضه شود. در طرحها و پیشبینیهای دولت افغانستان و شرکت موریسون کنودسن بهشکل حیرت انگیزی به جزئیات پرداخته شده است.
فاستر به احتمال زیاد تنها فیلمبرداری بوده که در سال ۱۹۵۲ در هنگام افتتاح سد دهلا در محل حضور داشته است. او از بالا و از زاویهای باز از جمعیت حاضر که از روستاهای اطراف برای تماشای باز شدن دریچهها آمده بودند، فیلم گرفته است.
ان آمریکایی و افغانها فکر میکردند که در حال پایهگذاری افغانستانی آباد و با ثبات هستند؛ کشوری با موقعیتی عالی برای گسترش تجارت در قلب آسیا.
اما متخصصان، دانشمندان، برنامهریزان، اقتصاد دانان و مواد لازم همگی هزینه زیادی میبردند. دستمزدها و هزینههای ترابری بسیار سنگین بودند. تا سال ۱۹۴۹، حدود ۲۰ میلیون دلار از ذخایر کشور صرف این پروژهها شده بود. کابل توانست از بانک صادرات و واردات آمریکا وامی به مبلغ ۵۵ میلیون دلار بگیرد.
امريکا براى شهروندان پول زياد مصرف مى کردند. بگونه نمونه براى آبادى يک پل اول براى شهروندان فنى و خانواده هاى خود شهرک آرايشى مى ساختند وزمانيکه از اين منطقه به منطقه ديگرمىرفتند اين ساختمانها را ويران مى کردند.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، برخی ناظران از این اظهار نگرانی میکردند که پروژه بیش از حد بزرگ و بلند پروازانه است و بنیان مالی آن ضعیف است.
فاروق اعظم، کارشناس کشاورزی متخصص منطقه هلمند، میگوید که عوامل مختلفی برای دشوارتر کردن پروژه دست بدست هم دادند:
دولت در اداره پروژههایی به این عظمت تجربهای نداشت. آمریکاییها با منطقه آشنایی نداشتند. سرمایهگذاری بر اساس بررسیهای دقیق انجام نشده بود. خاک به اندازه کافی مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته بود. از طرف دیگر، کسانی که برای زراعت در این زمینها در آنجا اسکان داده شده بودند، در کشاورزی تجربه نداشتند.
وقتی میزان محصول بجای افزایش با کاهش روبرو شد، ددغدغهها به نگرانی جدی تبدیل شد. در سال ۱۹۵۴ سطح آب آنقدر بالا آمده بود، که بخشی از زمینها کلا زیر آب رفته بود. لایهای نفوذ ناپذیر از خاک که در عمق اندکی از سطح زمین بود، تخلیه کامل آب را با مشکل مواجه میکرد و باعث بالا آمدن نمک و رسیدن آن به سطح زمین میشد. به این ترتیب سطح زمینها با لایهای از بلورهای سفید پوشانده میشد.
در ژوئیه سال ۱۹۵۸ ساویل دیویس، روزنامهنگار آمریکایی ساکن کابل که برای کریستین ساینس مانیتور کار میکرد، تخمین زد که دولت افغانستان یکسوم بودجهاش را صرف سدها میکند و برای تخلیه آبها در زمین حفرههایی حفر میکند.
نارضایتیها و ناکامی ناشی از این پروژه پیش رفت.
دولت افغانستان همراه مهندسان آمریکایی تلاش بسیاری کرد که سرخوردگیهای پرهزینه اولیه را جبران کند. علاوه بر ساخت سدهای جدید، گودالها و کانالهای زیادی حفر شد، دانشمندان بذرها و الگوهای زراعتی جدیدی تهیه کردند. کلاسهایی هم برای آموزش تکنیکهای کشاورزی نوین برگزار شد.
افغانستان حالا بهنحو فزایندهای به کمکهای مالی خارجی وابسته بود. USAID در ولایت هلمند کار را از شرکت موریسون کنودسن تحویل گرفت، و در کنار دولت افغانستان بر فاز بعدی پروژه آبیاری نظارت کرد. توسعه کشاورزی، بهخصوص کشت پنبه و غلات، ادامه یافت،. USAID دو نیروگاه ۱۶،۵ مگاواتی در کنار سد کجکی ساخت. هنوز برای ساخت یک توربین سوم هم جا بود. به کمک مجموعهای از تأسیسات کوچکتر کار انتقال برق به قندهار و لشکرگاه آغاز شد.طرح بزرگ بعدی فرودگاه بینالمللی قندهار بود. در اوایل دهه ۱۹۶۰ و با کمک مالی ۱۵ میلیون دلاری خارجی ساخته شد.
پروژه هلمند (هيرمند ) امريکا بشکست روبرو شد, زيرا هردو ژريم شاهان ايران وافغانستان توان تفکر پيگارى و پيغارى و گله مندى عليه امريکا را نداشتند. کسانى که و کشاورزان ايران زمين (اين و آن طرف مرز گلدسميت) که به اندازه کافی توانایی، دانش داشتند امکانات برای مقابله بهبودى و پيشرفت نمک زارى نداشتند. مهر "کمونيستى" و "دهقانان ضد نوآورى" برپيشانى خوردند . فناورى نوين اغراق و ديوى آميز کليه کانالهاى () سه هزار ساله کاريز و قنات شاه چاه ها ومخزنهاى آب رسانى زير زمين را تخريب و ويران کرد.
در ايران زمين در سال 1950 به تعداد تقريبا 180000 قنات و کاريز وجود داشت که 50000 آن در در جغرافيه کنونى کشور نامنهاد افغانستان بود. اکنون در ايران 70هزار و در افغانستان قنات و کاريز وجود 11 هزار کاريزهنوز وجود.
شهر وندان ايران زمين ( سرزمين اسفنديار بهمن و آذرنوش, رودابه و مهراب شاه هندوکابل, رستم و تهمينه شاه توران سمنگـان, زال و کاوه و سياوش و کياوش) بايد تفکر تولدى ديگر باشند که با تغير انديشه و کردار سرزمين خود را باز آبستان وتالآب کند.
* پاک سازى و نوسازى کاريز ها وقناتها و دوباره استفاده از آنها.
* ساختن نوين کاريز ها وقناتها , مخزنهاى زير زمينى آب
* کاريدن سبزى
* نهال شانى و حفظ جنگلات
* مدنظر گرفتن جريان آب
* ممنوع اره نمود ن درخت ها
* گسترش جنگلات
* توسعه سرسبزى در خانه و پيش خانه خود
من از خود شروع مى کنم.