به لحاظ خدا آقای جاوید، غم نان و روزگار آنقدر فکر و هوش و دهن ما بخت برگشته ها را درخود پیچانده که حرفهای بلند بالا و مغلق ترا هرچه کوشش کنیم درک نمیتوانیم. به این ملک درهم برهم و خیانت و جنایت دیده کوشش که به مسایلی بپردازی که درد ما را دوا کند و یا هم آخ دل ما را بکشه، بیجا وقت خود سر تجدد و این چیزها ضایع نکو. بخیر که از چنگ اژدهای انسانما خلاص شدیم و کمی روی خوشی و صلح و خوشبختی را چشیدیم باز آنوقت بخیر تا دلت بخواهد به این مسایل میپردازیم.
به لحاظ خدا آقای جاوید، غم نان و روزگار آنقدر فکر و هوش و دهن ما بخت برگشته ها را درخود پیچانده که حرفهای بلند بالا و مغلق ترا هرچه کوشش کنیم درک نمیتوانیم. به این ملک درهم برهم و خیانت و جنایت دیده کوشش که به مسایلی بپردازی که درد ما را دوا کند و یا هم آخ دل ما را بکشه، بیجا وقت خود سر تجدد و این چیزها ضایع نکو. بخیر که از چنگ اژدهای انسانما خلاص شدیم و کمی روی خوشی و صلح و خوشبختی را چشیدیم باز آنوقت بخیر تا دلت بخواهد به این مسایل میپردازیم.
دیریست، گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست.
هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان.
هنگامه رهایی لبها و دستهاست
عصیان زندگی است.
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهی تاریک شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ و نشاط و خنده گمگشته باز یافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
من نیز بازخواهم گزدید آن زمان
سوی ترانه ها و غزلها و بوسه ها،
سوی بهار های دل انگیز گل فشان
هوشنگ ابتهاج