Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 69841

معاشات گزاف در کميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان

11 جنوری 2013, 14:22, توسط مبارکشاه شهرام

این نامه، سوز دل یک بانوی افغانستانیِ است که در ایران زنده‌گی می‌کند.
این بانو، نازنین نام دارد. و هفده‌سال می‌شود که با فامیلش در استان زاهدان هستند.
نازنین پدر ندارد. یک مادر پیر دارد و دو برادر از خودش خوردتر
مادر نازنین، روزانه درب‌خانه‌های همسایه‌های ایرانی‌اش را تک می‌زند تا رخت‌شویی ‌کند و از این راه لقمه‌نانی پیدا می‌کند.
برادران نازنین هم شاگرد رنگمال هستند و روزانه مقدارپولی می‌گیرند؛ مگر این پول تکافوی زنده‌گیی‌شان را نمی‌کند.
خود نازنین بیکار است و در خانه...
داستان این خانواده در این‌جا ختم نمی‌شود. هردو برادر نازنین، بیمار هستند. بیماریی‌شان خیلی جدی‌ست. بیچاره‌ها مثانه‌های‌شان عفونت کرده و پیشابشان از بیضه خارج می‌شود؛ با این‌حال مجبور هستند کار کنند ورنه از گرسنه‌گی خواهند مرد.
بیمارستان‌های دولتی ایران، به مادر نازنین گفتند که فرزندانش را در صورتی عملییات (عمل) جراحی می‌کنند که بابت هرکدام پنج‌میلیون تومان هزینه بپردازند.
نازنین می‌گوید که هزینۀ بیمارستان هردو برادرم ده‌میلیون تومان می‌شود که ما از پرداخت آن عاجزیم.
حالا برادران نازنین منتظر روزهای هستند که نفس‌های‌شان گرفته شود تا دیگر هیچ دردی را احساس نکنند.
اما نازنین کیست؟
نازنین بانوی‌ست هجده‌ساله که که در سیزده‌ساله‌گی شوهر کرد.
نازنین می‌گوید: هنوز مرز سیزده‌ساله‌گی را نپی‌موده بودم که پدرم مرا زن یک افغانستانیی کرد که قرض‌دارش بود.
پس از اینکه نازنین از نامزدی‌اش با یک افغانستانی در ایران خبرشد بالای پدر اعتراض می‌کند؛ اما پدرش می‌گوید" من پیرم و ناجور از این مرد قرض‌دار هستم و بابت آن همه پول ترا به او نکاح می‌کنم"
نازنین در سیزده‌ساله‌گی نکاح می‌کند بدون این‌که بداند عروسی چیست و شوهر چیست و چه‌کار می‌کند.
نازنین به رسم اعتراض، با لباس مشکیی غیر از عروسی پای بخت رفته بود؛ این‌جاست که غیرت افغانیی؟ شوهر نازنین تور می‌خورد و لباس‌هارا در همان شب اول عروسی، در بدن نازنین نازنین پاره پاره می‌کند و او را کتک می‌زند و می‌گوید" پدر لعنت این لباس شگون بد دارد"
در این زمان پدر نازنین هم می‌میرد و در همان ایران دفن می‌شود.
نازنین از آن روز به بعد، روزانه چندین‌بار از سوی شوهرش کتک مفصل می‌خورد و بدنش سیاه و کبود می‌گردد تا این‌که دیگر برایش صبری باقی نمی‌ماند و به دولت جمهوری اسلامی؟ ایران عارض می‌شود.
مادر نازنین از پشت گوشی به من چنین گفت: " دستِ دولت ایرون درد نکنه خیلی کمک‌مون کردن و از جلد سیاه‌و کبود شدۀ دخترم کلی مردک گرفتن و امر دستگیریی دامادم را نیز دادند"
اما شوهر نازنین به محض این‌که از واقعه خبر می‌شود همان لحظه دست زنش را گرفته با خود میاردش افغانستان و ظرف دوسال، روزگارش را روزگار سگ می‌کند. هرباری که اورا جلو چشمش می‌بیند می‌زندش به لگد و بعد مثل گلیم می‌تکاندش بعد هم با کیبلی، خوب نرمش می‌کند و می‌گوید:
" پدرسگ! بالای من عریضه می‌کنی؟ حالا چه‌کسی نجاتت میده؟ "
در این دوسال نازنین با تحمل انواع ظلم، لب به سخن نمی‌گشاید و جایی هم شکایت نمی‌کند چون اگر بار دیگر اشتباهی می‌کرد از سوی شوهرش کشته می‌شد.
نازنین مجبور می‌شود تلفنی با مادرش تماس بگیرد و مادرش به صدها عذر و زاری، دامادش را متقاعد می‌سازد تا نازنین را یکی دوماه به حیث مهمان بفرستد ایران.
نازنین ایران می‌آید و می‌رود زاهدان پیش مادرش و مادرش بار دیگر به حکومت ایران عارض می‌شود.
حکومت ایران باز هم از بدن لت‌خوردۀ نازنین، مدرک می‌گیرد و موضوع را رسمی می‌سازد و بعد به مادر نازنین می‌گوید: "هروقت شوهرت بیاید ایران دستگیر می‌شود و حق شما از او گرفته خواهد شد تا آمدن او صبر کنید یا هم بروید مشکل‌تان را در افغانستان حل کنید"
نازنین خواستار طلاق می‌شود حکومت ایران رهمنمایی‌شان می‌کند که این موضوع را از طریق سفارت افغانستان در ایران می‌توانید حل کنید که مربوط دولت خودتان می‌شود.
نازنین و مادرش از زاهدان به تهران می‌آیند و روزها پشت دروازۀ سفارت افغانستان در تهران می‌ایستند و در اخیر پهره‌داران سفارت‌خانه (سربازان) برای‌شان می‌گوید " برید گُم‌شید دیگه این‌سوها پیداتون نشه که پدرتونو درمیارم کثافت‌های آشغال!"
نازنین و مادرش موفق نمی‌شوند تا به یکی از مسوولین سفارت، تماس بگیرند و با دل نا امید دوباره بر می‌گردند زاهدان
به شوهر نازنین احوال می‌دهند که بیاید ایران؛ اما او می‌گوید که دیگر ایران نمی‌آید و تا زمانی‌که موهای نازنین مثل دندان‌هایش سفید نشود طلاقش هم نمی‌دهد و خودش؛ بنا بر فرموده‌های اسلام و قرآن می‌تواند زن دومی‌ بگیرد.
شوهر نازنین بار دیگر در استان کندز افغانستان ازدواج می‌کند و او و مادرش را تهدید می‌کند که اگر پای‌تان از مرز نیم‌روز به خاک افغانستان رسید هرچهارتان کشته می‌شوید.
به گفتۀ مادر نازنین، دامادش با مخالفان مسلح دولت افغانستان نیز رابطه گرفته است.
حالا نازنین منتظر آیندۀ گنگ و مبهمی است که برای بلعیدنش دهان گشوده و نمی‌داند چه‌کار کند تا از شوهرش طلاق بگیرد؛ او آن‌قدرها هم در فکر خودش نیست بیشتر به برانش می‌اندیشد که هردو بیمار اند و معذور؛ اما باید کار کنند تا لقمه‌نانی به دست بیارند.
این همه گپ‌هارا نازنین و مادرش از پشت گوشی به من گفتند، و نیز گفتند که نه رد ایران و نه در افغانستان کسی را می‌شناسیم که کمک‌مان کنند.
نازنین گفت: اگر پای مان از مرزها آنسو بلخشد همه کشته خواهیم شد. و پول هم نداریم که بیاییم افغانستان یا هم در همین‌جا برادرانم را تداوی کنم

جستجو در کابل پرس