Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47385

معمای تباری افغانستان

5 سپتامبر 2011, 13:57, توسط baqi samandar

باقی سمندر
سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
سپتامبر سال۲۰۱۱ میلادی

سلام به خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به آقای ع . ع
نخست سپاسګزاری ازشما مینمایم که همچو مثاله ای را بزبان دری برګردانیده و خوانندګان را در جریان دیدګاه ها رسمی وغیر رسمی دنیا در باره افغانستان قرار داده اید .
شما بهتر میدانید که اینک دهمین سالګرد حمله ویورش بر برجهای دوګانه ګی نیویارک – مرکز تجارتی بین المللی فرا میرسد .
بهتر خواهد بود تا نویسندګان جامعه ما اګر از سالهای پیش از ميلاد را به ارزیابی ګرفته نمیتوانند کم از کم در مورد همین ده سال اخیر نظریات خود را بنویسند تا مردم افغانستان بتواند خود را برای شرایط بعد از سال ۲۰۱۴ بیشتر از حالا آماده ګرداند ـ
چسپیدن به بحث های فرسایشی دردی را دوا نمیکند . من برای معلومات شما خوانندګان ګرامی مقالهای را که اسدالله الم یکی از دوستان دیرینه ام سالها پیش از امروز نوشته ومنتشر ګردانیده بود ـ در پیش چشمان شما قرار میدهم .

اساسات فدراليزم
اسداله الم
18.07.07

يادداشت: اين مقاله تحقيقی را چند سال قبل در هنگامی که بحث بر سر فدراليزم داغ بود به رشته تحرير در آوردم و در سايت گفتمان به نشر سپردم. از آنجائيکه در آن زمان تعداد خوانندگان سايت کم بود، اين مقاله در اختياری کمی از دوستان قرار گرفت. آينک اين مطلب را بنابر سفارش بعضی از دوستان و بنابر اکتويل بودن محتوای آن يکبار ديگر به دست نشر می سپارم تا در اختيار تعداد بيشتری از علاقه مندان قرار گيرد.
ما در جهان مدلهاى زيادى از فدراليزم داريم. امروز بيش از ۲۲ كشور فدرال بر بيش از ۵۱ در صد خاك دنيا حكومت ميکنند و نماينده ۳۹ در صد از مردم جهان هستند. در قرن ۱۸ و ۱۹ مدل فدرالى به مدد جوامع اروپائى و آمريكا رسيد و آنها را در حل مسائل و معضلات دولت-ملت يارى نمود و به اين وسيله اين انديشه از يك ارزش و اعتبارى در انديشه سياسى بر خوردار شد و دانشمندانى مانند التوزيوس, پرودون، روجيمونت،كانت و روسو اين انديشه را از نظر تئورى بسط و گسترش داده و به آن اعتبار بخشد. اگر مدل فدراليزم آلمان موفق بود و باعث وحدت و اتحاد حكومتهاى محلى اين كشور شد و اين كشور را به سوى پيشرفت و تمدن سوق داد و در سويس باعث تعادل مطلوب ميان وحدت ملى و چندگانگى ساختارى شان شد و بالاخره كنفدراسيون سويس به يك فدراسيون تبديل شد، از طرف ديگر ما در جهان مدلهاى ناكام فدراليزم نيز داريم. در نيجريه اين نظام عملا" شكست خورده و در جريان ۱۰ سال يعنى بعد از استقلال اين كشور در سال ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۷۰ باعث قتل بيش از دو مليون انسان در اثر برخوردهاى قومى در اين كشور شد. هند كه يكى ديگر از كشورهاى فدرالى ميباشد هنوز بعد از ۵۰ سال برقرارى نظام فدرالى قادر به حل منازعات قومى، لسانى، مذهبى و.. نشده است وتا هنوز هر سال صدها نفر در اثر بر خوردهاى مسلحانه كه اكثرا" انگيزه مذهبى و قومى دارند جان خود را از دست ميدهند. در يوگوسلاوى سابق بعد از مرگ مارشال تيتو و فروپاشى اتحاد جماهير شوروى سابق، نظام فدرالى بعد از بيش ۲۰سال از هم پاشيد و اين كشور در اثر جنگهاى خانمانسوز مذهبى، قومى و لسانى تجزيه و ويران گرديد. در كانادا و بلژيك كه امروز در شمار كشورهاى پيشرفته دنيا به شمار مىروند مدل فدرالى شكست خورده است و اين كشورها به سوى تجزيه گام بر ميدارند. در آمريكا كه اولين كشور فدرال در تاريخ است، قدرت حكومتهاى محلى روز به روز ضعيفتر شده مىروند و اين كشور به سوى يك حكومت تمركزگرا قدم بر ميدارد.
مسئله فدراليزم امروز يكى از بحث‌هاى داغ در كشور ما نيز ميباشد. يك عده آن را به عنوان يگانه راه حل و يگانه راه بيرون رفت از منازعات قومى، زبانى و منطقوى كنونى كشور و تنها سيستم سياسى ممكن براى برقرارى و تأمين حقوق اقليت‌ها ميدانند و عده ديگر از يك دولت واحد طرفدارى نموده و نظام فدرالى را عامل مساعد شدن زمينه اى بهتر براى مداخله همسايگان مغرض، تقويت جنگ‌سالاران، هرج و مرج و انارشيزم و بالاخره تجزيه و چند پارچگى كشور ميدانند.
هدف از اين نوشته آن است تا با معرفى و تجزيه و تحليل چند تا از مدلهاى فدرالى در حهان بپردازيم و دريابيم كه علل شكست و يا پيروزى اين و يا آن مدل در اين و يا آن كشور چه بوده است. آيا فدراليزم راه حلى براى حل منازعات قومى، لسانى، منطقوى، مذهبى و ديگر منازعات در كشور ما ميباشد و اگر است كدام و چه نوع مدل آن به درد ما ميخورد و علاج مشكلات ما ميباشد؟
ما امروز در افغانستان به چند منازعه عمده رو به رو هستيم که نميتوان و نبايد هم منکر آن شد. اينکه علت و ريشه اين منازعات در کجا است موضوع سخن من نيست. موضوع سخن اين است که آيا فدراليزم علاج و يگانه راه حل اين تنشها است و يا نه و يا اينکه فدراليزم در کشوری مثل افغانستان با در نظر داشت ساختار فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی... باعث شدت و حدت اين تنشها که در رائس آن منازعه قومی و يا نژادی، مذهبی، لسانی و منطقوی قرار دارد، ميگردد.؟.
قبل از اينکه به پاسسخ اين سوالات بپردازيم بايد به سراغ ترازنامه فدراليزم در ديگر کشور های جهان رفت و ببينيم که علت موفقيت و يا شکست اين سيستم در اين و يا آن کشور چه بوده است و چه وجوهی مشترکی ميشود بين آنها و افغانستان دريابيم؟
بعد از تشريح تئورى فدراليزم و تاريخ خيلى فشرده و مختصر آن ، براى افاده بهتر مطلب چند تا از اصطلاحاتى كه در اين نوشته زياد مورد استفاده قرار ميگيرد تعريف و يا تشريح ميشود. در قسمت دوم اين نوشته چند تا از مدلهاى تيپيك فدرالى با خصوصيات ويژه ای آن تشريح و بيان ميگردد و در پايان با يك نتيجه گيرى از اين مدلها با در نظرداشت خصوصيات ويژه و مختص جامعه ما، جنبه هاى مثبت و منفى يك نظام فدرالى در كشور ما افغانستان تشريح ميگردد.
تعاريف و اصطلاحات:
فدراسيون: فدراسيون عبارت است از سازمانى مركب از گروه‌هاى سرزمينى خودمختار كه همه‌شان متفقا" و به طور منظم و مستمّر در نهاد ها و تصميمات حكومت مركزى مشاركت دارند. فدراسيونها نهادهاى هستند كه به طرز تفكرهاى مختلف فلسفه فدراليزم وابسته اند.
كنفدراسيون: تفاوت ميان فدراسيون و كنفدراسيون در وضعيت حقوقى حكومتها و دولتهاى عضو اين دو نهاد است. در كادر كنفدراسيون، دولتهاى حاكم و مستقل، از لحاظ حقوق بين‌الملل، عضويت دارند، در حالى كه در فدراسيون فقط دولت فدرال (مركزى) وضعيت و امتياز حاكميت و استقلال در سطح بين‌المللى را دارا است. در فدراسيون تنها يك دولت قدرت را در دست دارد. در كنفدراسيون يك دولت وجود ندارد، بلكه مجموعه‌اى از دولتها هستند كه هر كدام حاكميت ملى خود را حفظ ميکنند و هر يك قدرت انحصارى خود را در مورد شهروندان خود اعمال مينمايند. تصميمات نهاد اصلى و مركزى در يك كنفدراسيون بر اساس برابرى حقوقى دولتها گرفته ميشود و نه تساوى افراد. به همين دليل، هر دولت- نه هر فرد- در انتخاب اين نهاد حق يك رائی دارد.
قابل ذكر است كه بعضى از فدراسيونها، مانند كانادا و سويس خود را كنفدراسيون مينامند. در اينجا وضعيت حقوقى مورد نظر نيست، بلكه مسئله فقط استفاده از يك پيشوند قرون وسطایى است به نام Con كه بيشتر مفهوم باهم و اتحاد را ميرساند.
خودمختارى: در علوم سياسى، خودمختارى، اختيار وصلاحيت يك گروه در مورد وضع قوانين براى خود و عمل به آن است. در علم حقوق، از واژه خودمختارى هم براى مشخص كردن وضعيت خاص يك ناحيه و منطقه در داخل يك كشور استفاده ميشود و هم براى بيان وضعيت حقوقى يك كشور در داخل فدراسيون و يا كنفدراسيون. مفهوم حقوقى خود مختارى عبارت است از قدرتى غير حاكم كه طبق قوانين خاص ميتواند قواعد حقوقى ويژه‌اى را تصويب و به آن عمل كند. عدم حاكميت سبب ميشود كه دولت مركزى و يا فدرال حدود خود مختارى را تعين كند.
فدراليزم:
واژه فدراليزم ريشه در كلمه لاتين فويدوس Foedus كه معنى اتحاد، پيمان و قرارداد را ميدهد، دارد. فدراليزم در حقيقت يك نوع تشكل، اتحاديه و يا سازمان اتحاد انسانى را توصيف ميكند. در علم سياست منظور از فدراليزم يك نوع اتحاد و يگانگى دايمى و پايدار مجموعه سياسىاى ميباشد كه با وجود اتحاد و يگانگى هر عضو اين مجموعه ويژگىها و مشخصات خاص خود را حفظ ميكند. تعريف مشخص، جامع و جهانى از فدراليزم وجود ندارد. براى فهم بهتر اين موضوع اينك دو تعريف مختلف از دو دانشمند:
الف. پرودون (Prodoun) فدراليزم را به معناى وسيع عبارت از قواعد كلى اصلاح روابط اجتماعى ميداند. از نظر او نظم اجتماعى هرمى از قراردادها است و سيستم فدراليزم قراردادى سياسى است
ب. روجيمونت ((Rougemont فدراليزم را سياست اتحادهمراه با تضمين استقلال و يا سياست گروه‌هاى مستقلى كه در جستجوى تضمين استقلال خود از طريق اتحاد هستند، ميداند.
واتز رونالد (Watts Ronald) مشخصات يك نظام فدرالى را چنين خلاصه ميکند:
۱. حضور و يا موجوديت حد اقل دو واحد (دو حكومت محلى) اين نظام كه هيچ كدام آن زير اثر يكى ديگر نبوده و در عين زمان هر كدام قادر باشد تا مستقلانه قوانين و احكام دولتى را بر شهروندان جامعه‌اى كه خود با آرأ خويش موءسسات و ارگانهاى آن را به وجود آورده اند، تطبيق نمايند.
۲. تفکيک قدرت (قواى مقننه و اجرائيه) در تمام سطوح نظام بر اساس قانون اساسى و در عين زمان دادن قدرت و صلاحيت به هر بخش و يا واحد اين نظام
۳. نمايان بودن و تجلى خواستها و عقايد نمايندگان هر حكومت محلى اين نظام در بين دستگاه حكومت مركزى (اكثرا" به شكل مجلس سنا ( (zweiten Kammerدر پارلمان)
۴. موجوديت يك قانون اساسى به تائيد و امضأ هر عضو دولت فدرال و در عين حال امكان تغير اين قانون اساسى توسط هر واحد كوچك اين نظام (يعنى به پيشنهاد هر واحد و تائيد اكثريت و يا همه واجدها). در نظام هاى فدرالى برعكس نظامهاى تمركزگرا واحدهاى كوچكتر نظام (حكومتهاى محلى، ايالات، ولسوالى ها و غيره) نميتوانند مستقلانه از طرف دولت مركزى ساخته تعديل و يا از بين برده شوند
۵. حضور يك داور و يا قاضى به خاطر جلوگيرى و حل دعواها و نزاع‌هاى ممكنه در بين تمام سطوح دولتى (اكثرا" به شكل دادگاه (قوه قضائيه) و يا رفراندم‌ها)
۶. و بالاخره موجوديت يك روش و يا طريقه‌اى براى عملى كردن مسائل و كارهاى تقسيم شده و كارهاى مشترك و هم چنين مسائل و موضوعاتى كه معمولا" به دو و يا چندين واحد اين سيستم تعلق ميگيرند
سيرى كوتاه بر تاريخ فدراليزم
هر چند كه اصطلاح و نظريه فدراليزم خيلى سابقه ندارد، اما از عصر باستان تا به امروز تاريخ شاهدى مدلها، فورمها و ساختارهاى فراوان فدراليزم با تركيبات و اشكال مختلف آن بوده است. اولين تئوريسن و يا نظريه‌پرداز فدراليزم يوهنيس التوزيوس Johannes Althosius) ۱۵۵۷- ۱۶۳۸ (بود. او تحت تأثير نظريه كلوين (Calvin) و مكتب هربورنر (Herborner) در اثر مهم و مشهور اش (Politica methodice digesta atque exemplis sacris et profanis illustra) فدراليزم را به عنوان يك قاعده، اصول، شكل و ساختار سياسى توصيف ميكند. از بين رفتن جكومتهاى محلى شمال ايتاليا، هالند، سويس و آلمان و جانشينى حكومتهاى فدرالى در اين كشورها به جاى حكومتهاى آن زمان تجارب مستقيم و خوبى بودند كه در خدمت تئورى التوزيوس قرار گرفتند. او با استفاده از اين تجارب و واقعيات تاريخى، هوشيارانه به يك دسته بندى، تركيب و تقسيم واحدهاى مشترك سياسى پرداخت.كوچكترين عضو و يا هسته يك اجتماع يا مجمع سياسى از نظر او خانواده است. از نظر اوهمه چيز بر روى اين واحد كوچك استوار و بنأ شده است. بعد از خانواده به ترتيب و سلسله فاميل، اتحاديه‌هاى صنفى، ناحيه‌ها، شهرها، ايالات و حكومت مركزى مىآيد. به همين ترتيب يك واحد اجتماعى بزرگتر زندگى مجموعه‌اى از واحدهاى كوچكتر ميباشد كه هر كدام از آنها به نوبه خود هويت خويش را حفظ ميکند. قدرت و اتوريته در همچو نظامى از پائين به بالا به شكل هرم ساخته شده است و قدرت دولتى و واحد زندگى اجتماعى تحت قلمرو اين اتوريته او يك قدرت مشتق شده است. اعضاى حكومت مركزى نه افراد بلكه اعضاى يك درجه كوچكتر آن يعنى ايالات ميباشند، همان‌طور كه قدرت اول كشور نيز به همين ترتيب از اتحاد واحدهاى كوچك اجتماعى به طرف واحدهاى بزرگتر اجتماعى ساخته ميشود. يك ايالت نه از اتحاد خانواده، فاميل و يا اتحاديه‌هاى صنفى بلكه از اتحاد دهات، شهرستانها و شهرها ساخته ميشود. به اصطلاح امروز حقوق دولت او خواهان كنفدراسيون بود و نه يك فدراسيون.

ادامه دارد

بخش یک

جستجو در کابل پرس