Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47389

معمای تباری افغانستان

5 سپتامبر 2011, 14:10, توسط baqi samandar

بخش چهارم
به ادامه ګذشته

.۳ در سيستمهاى فدرالى امكان سپردن ايده‌ها و نظريات به دست تجربه و آزمون با ريسك كمتر و برد زيادتر وجود دارد. به طور مثال وقتى يك ايده در يك ايالت عملى گردد، در صورتى كه اين ايده موفق از آب درآيد، ميتواند به ديگر ايالتها نيز پياده گردد و از آن همه ايالتها سود ببرند، اما در صورت عدم موفقيت خسارت آن فقط در سطح همان ايالت باقى مىماند.
.۴ نظام فدرالى مانع تمركز قدرت ميشود. تقسيم قدرت به شكل افقى (قوه مقننه، اجرائيه و قضائيه) با تقسيم قدرت به شكل عمودى (دولت مركزى، ايالتها، ناحيه‌ها) آن كامل ميگردد و به اين وسيله تمركز قدرت محدود ميگردد. دولت مركزى و دولتهاى عضو مجبور اند تا براى انجام وظايف شان باهم كار مشترك كنند، همديگر را كنترول كنند و از يكديگر بياموزند.
.۵ در نظام فدرالى احزاب مجبور به رقابت با يكديگر ميباشند. سيستم پارلمانى در سطح مركز و ايالتها احزاب را وادار ميکند تا پيوسته براى جلب آراى مردم با آنها در تماس باشند و با دلايل و استدلالهاى قوى آنها را از خود راضى نگهدارند. تشكيل دولت در سطح يك و يا چندين ايالت اين شانس را براى احزاب اپوزيسيون ممكن مىسازد تا لياقت و شايستگى خود را ثابت نمايند و از اين پيروزيها براى گرفتن قدرت دولت مركزى بهره بردارى كنند.
.۶ در نظام فدرالى نياز به رهبران سياسى مجرب و با لياقت بيشتر ميباشد تا در يك نظام تمركزگرا. ايالتها در حقيقت ذخيره‌هاى خوبى از سياستمداران با دانش، توانا و خبره براى دولت مركزى ميباشند و در جانب مقابل پارلمان دولت مركزى هميشه رهبران خوبى تقديم ايالتها كرده است. اين چرخ مدور امكان دست به دست كردن قدرت دولتى را به خوبى و بدون مشكل مهيا كرده و سياسيون مجبور ميگردند تا براى اثبات لياقت شان به وظايف خويش به شكل جدى عمل نمايند.
.۷ فدراليزم باعث تقويت دموكراسى درون حزبى نيز ميگردد. دولتمدارى در سطح ايالتها و كمونها ايجاب اتخاذ تصاميم مستقل را نموده و اين كار باعث تقويت روحيه استقلال و اعتماد به نفس افراد در احزاب ميگردد. رقابت براى انجام اجراى وظايف دولتى استعدادها و خلاقيتهاى افراد را تقويت و رشد ميدهد.
.۸ در نظم فدرالى به علت اينكه هر ايالت مشخصات بخصوص خود را حفظ كرده ميتواند، تنوع فرهنگى و اجتماعى زيادتر ميباشد تا در نظامهاى تمركزگرا: اصل تنوع در اتحاد و يكتائى.
.۹ در قسمت اقتصادى نيز سيستم فدرالى نسبت به يك سيستم تمركزگرا مثمرتر واقع ميشود. تفاوت در زمينه نيروى انسان و تفاوت در وضع جغرافيائى ايالتها ايجاب اتخاذ تصاميم مختلف اقتصادى را ميکند. در سيستم فدرالى اين امكان وجود دارد تا در هر ايالت به اساس امكانات و استعدادهاى همان ايالت برنامه‌هاى اقتصادى طرح ريزى و عملى گردند.
.۱۰ موجوديت زياد مراكز قدرت موجب تنوع در سطح مطبوعات و رسانه‌هاى خبرى شده و از اين طريق امكان معلومات و اطلاعات براى مردم زيادتر ميگردد.
فدراليزم مکسيکو
مکسيکو بزرگترين كشور امريكاى مركزى داراى ۹۶ مليون جمعيت (۶۰ درصد ميستيتسينها، ۳۰ دزصد سرخ پوست، ۹ درصد سفيد پوست و از سال ۱۹۹۷ به اين طرف ۳۴۵۶۹ نفر مهاجر) ميباشد كه ۹۶ درصد از مردم آن به زبان اسپانيائى و بقيه به ۲۵ زبان ديگر از جمله زبان مايا صحبت ميکنند. سيستم سياسى اين كشور از سال ۱۹۱۷ به اين طرف جمهورى فدرالى ميباشد كه داراى ۳۱ ايالت و دو مجلس يعنى يك پارلمان مركزى و يك مجلس سنا ميباشد. از جمله ۵۰۰ عضو پارلمان ۳۰۰ عضو آن و از جمله ۳۰۰ عضو مجلس سنا ۱۲۱ عضو آن به شكل مستقيم و بقيه از طرف احزاب برنده به شكل غير مستقيم انتخاب ميگردند.
رئيس جمهور در اين كشور از قدرت و اتوريته بىحد و مرزى برخوردار است. او در عين حال كه رئيس جمهور است، رئيس ستاد ملى نيز ميباشد و صلاحيت دارد تا رئيس حکومت و رئيس قوه قضائيه كشور را نصب و عزل كند.
بحث و گفتگو در باره فدراليزم در كشور مکسيکو با ديگر كشورهاى فدرالى مانند آلمان و يا ايتاليا فرق ميکند. در اين جا سخن به جاى كشيده است كه بقأ و موجوديت سيستم سياسىاى كه از ده‌ها سال به اين طرف در اين كشور برقرار است، زير سوال قرار گرفته است. و به قول يكى از نويسندگان اين كشور بنام ويليامر Williamr جاى شك و ترديد است كه تقويت نظام فدرالى در اين كشور ابزارى باشد براى ديموكراتيزه كردن جامعه. توجه به پياده كردن قانون اساسى سال ۱۹۱۷ با مقررات قوى فدرالى اين قانون به دست فراموشى سپرده شده است و ديگر عملا" قابل اجرأ و پياده كردن نيست و از بعضى جهات اين علاقه بدون جهت نيست. در تقريبا" همهء ايالات اين كشور نه فقط نشانه‌هاى از فساد تدريجى اقتدار بلكه نشانه‌هاى از شکست و تجزيه قدرت و اقتدار مشاهده ميشود. درحالى‌كه در مکسيکو توجه جدى به فدراليزم به عنوان يك عنصر كمك كننده براى استحكام دموكراسى ميشود، ترس از اين كه حيات دوباره فدراليزم باعث تجزيه اين كشور شود، نيز وجود دارد. طورى كه رئيس جمهور قبلى اين كشور ارنستو ذيدلو (Ernesto Zedillo) اظهار مىدارد " ما با انتقال قدرت، مسئوليت و كاردانى از مركز به ديگر سطوح دولتى به جلو مىرويم، اما ترس و نگرانى از اين وجود دارد كه فدراليزم مکسيکو با همان مشكلات و موانعى روبه‌رو شود كه ديگر كشورهاى فدرالى از قبيل كانادا، ايتاليا، يوگوسلاوى و چكوسلواكى شدند و دورنماى اين كار آن‌قدر هم غير محتمل نيست." كارلوس فوينتيس (Carlos Feuntes) كه يكى از صاحب نظران معتبر مکسيکو ميباشد، ميگويد: طرفداران امريكا در مکسيکو هنوز اين اميد شان را كه مکسيکو پنجاه و يكمين ايالت اضلاع متحده امريكا شود، را پنهان نميکنند.
براى فهم و روشن شدن بهتر معضلات و مشكلاتى كه نظام فدرالى مکسيکو بعد از ۸۵ سال تا هنوز با آن روبه‌رو است، مشكلات يكى از ايالات اين كشور به نام چيپا (Chipa) كه با آينده فدراليزم مکسيکو رابطه تنگاتنگ و نزديكى دارد، به عنوان مثال و نمونه در اين جا به بحث و گفتگو كشيده ميشود.
در اواخر سال ۱۹۹۴ در چيپا رويداد مهمى رخ داد، كه مشكلاتى كه فدراليزم مکسيکو با آن روبرو است را چند برابر ساخت. دو حزب در يك ايالت بعد از انتخابات اعلام حكومت نمودند و هر كدام وعده و اميد به اتمام سالهاى شورش كه توسط ارتش آزادى بخش ملى زاپاتيستا (EZLN =Zapatista National Liberation army ) كه در قسمت جنوب كشور رهبرى مىشد، را مىدادند. اولى حزب PRI Party of the Institutionallized) Revolution=PRI) كه به رهبرى ادواردو روبيلدو (Eduardo Robeldo)، كسى كه ظاهرا" برنده انتخابات سال ۱۹۹۴ شد، بود. روبيلدو مراسم افتتاحيه دولت خويش را در اثر بى امنيتى به سالن تئاتر شهر به جاى سالن رسمى دولتى در حضور رئيس جمهور كشور ذيدلو جشن گرفت. شخص دوم آقاى امادو اويندان (Amado Avendan) بود كه كانديداى اين پست از طرف حزب( PRD Party of the Democratic Revolution =PRD) بود كه در عدم حضور رئيس جمهور سوگند ياد كرده و مراسم پيروزى حزب را همراه با موزيك زامبا و غذا برگزار نمود.
قيام EZLN در چيپا كه با يك نبرد خونين دوازده روزه در سال ۱۹۹۴ شروع شده، توجه جهانيان را به خود جلب نمود و تأثير عميق در انتظارات و خواستهاى سياسى مکسيکو داشت. شورش چيپا باعث برانگيختن توجه و تقاضاهاى مردم بومى اين كشور شده است، تا صداى مشتركى در مسائل سياسى اين كشور داشته باشند. حركت و شورش مردم چيپا به دور شخصيت كريسماتيك رهبر اين شورش ماركوس (Marcus)، كسى كه هيچ كس مطمئن به شناخت اصلى او نميباشد، مىچرخد. به قول پروفيسور رافائيل سيباستيان (Rafael Sebastian) او يكى از ماركسيستهاى سالهاى ۱۹۶۰ ميباشد، كه نه براى دموكراسى بلكه عليه كاپيتاليزم و براى يك سيستم تك حزبى مبارزه ميکند
ادامه دارد

جستجو در کابل پرس