Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 49115

در دفاع از حقوق انسانی دیکتاتور لیبی،خدمت کاوه عزیز!

23 اكتبر 2011, 10:19, توسط بابک روشنضمیر

کاوه عزیز سلام!من نیز از این نظر که قذافی به پای میز محاکمه کشیده شده و توسط گروهی از قاضیان بیطرف و عادل محاکمه میشد هستم.در این محکمه باید تمامی کسانی که خود را به نحوی متضرر و یا قربانی سیاست های قذافی میدانستند و یا اینکه اعضای خانواده هایشان از طرف رژیم این شخص به قتل رسیده و شکنجه شده اند حق اشتراک و حق ارائه دعوی میداشتند.اما قراریکه همه شاهد هستیم ،حوادث قسم دیگری انکشاف یافت.قذافی قربانی اعمال شوم 42 ساله خود گردید.قذافی در موقف مشابه با آن هزاران قربانی قرارگرفت که در زمان حاکمیتش با چشمان امیدوار و متضرع به جلاد خود نگریسته و امیدوار بودند که جلاد از روی ترحم بر انها آتش نکند.اکثر این قربانیان ،جوانانی بودند که در آرزوی آزادی و تحکیم عدالت و قانونیت بودند.بیشتر از آن "جرمی" نداشتند.
دوستان گرامی! وای بحال انسانی که در مرگش بجای سوگواری به رقص و پایکوبی بپردازند.آن لحظه ای که در چشمان عایشه،یگانه دختر قذافی اشک حلقه زده و از دیدن تصاویر "اعدام" و اهانت به جسد پدرش به حالت شوک است،آن لحظه که صفیه زن قذافی ،از دیدن قتل همسرش و اعدام و دستگیری فرزندان دلبندش دیوانه وار خود را به اینسو و آنسو میزند، صد ها هزارهموطنش که با او زبان مشترک و دین مشترک وکشور مشترک دارند،از شادی فریاد میزنند و به ساز و سرود وهلهله پرداخته واز خوشحالی زیاد به پوست نمیگنجند.چقدر درناک است که همدری نداشته باشی،بلی دوست عزیز ! این نتیجه اعمال یک دیکتاتور است که بیشتر از دیگران خودش وخانواده اش را قربانی ساخته است.
عایشه و صفیه ،دردی را تجربه میکنند که هزاران لیبیایی در طول 42 سال حاکمیت این فرد مریض تجربه کرده اند.این حادثه مرا به یاد حفیظ الله امین انداخت.همان شبی که روسها امین را به گلوله بستند و عبدالرحمن پسرش را به قتل رساندند،و خانم امین همه را شاهد بود،دردی را تجربه کرد که هزاران زن و مادر افغان در طول حاکمیت شوهرش، امین تجربه کرده بودند.صفیه ،همسر قذافی اینرا باید درک کند که هزاران مادر و خواهر به سوگ عزیزانی که به دستان همسر و فرزندان گرامی اش به قتل رسیده،نشسته اند.و اشک هایشان تا دم مرگ خشک نمیشود.
کاوه عزیز! آخرین صحنه های حیات قذافی مرا به یاد آن ضرب المثل فرانسوی انداخت که میگویند:" آنکس که باد کشت میکند طوفان درو میکند."و یا در زبان پشتو میگویند که "هر چیزی را که کشت کردی ، همان را درو میکنی"
قذافی نیز بعد از کشت ( کاشتن) چهل و دوساله "باد" طوفانی را درو نمود که هم خودش و هم خانواده اش را قربانی آن ساخت.
قذافی ، این مرد مریض و روانی که دچار مگالومانی شدیدی بود، با جرات ابراز میداشت که " مردمی که قذافی را دوست ندارند،حق زندگی ندارند." (بیانیه قذافی در بامی درحومه میدان خضراء)این یعنی چه؟
کسی که برای مخالفین اش حق حیات را قائیل نبود، تقاضا داشت در لحظات آخیر بر وی فیر نکنند.کسی که تنها در جریان امسال و تنها در یک روز، حدود هزار و دو صد انسان که اکثریتش جوانان بودند در ستادیومی به رگبار بست و اجساد شان را در گور دسته جمعی با بلدوزر دفن نمود، تقاضای ترحم بر خود را داشت.لحظه ای را در نظر مجسم کنید که یک دختری از سپاهیان قذافی (نصرین منصور الفرقانی) با یک اسحله در اطاقی منتظر آوردن مخالفین قذافی میباشد.بعدآ یک انسان شکنجه شده ای که توسط دو محافظ به زور داخل اطاق آورده شده و این دختر او را به رگبار میبندد.به این ترتیب یازده انسان به قتل میرسند که در آن نه دادگاهی است و نه عدالتی.صد ها انسان تنها در طول هشت ماه به قتل میرسند و یا زنده زنده سوختانده میشوند.ارتکاب این همه جنایات بدست یک انسان سالم ناممکن است.باید انسانی مریضی باشد که معتقد به هیچ اصل و ارزشی نباشد به جز حکمروانی بی حد و حصر و چپاول بیقید وشرط دارایی های عامه به هیچ چیزی نیاندیشد.قذافی یک جنایتکار حرفوی بود و صرف یک جنایتکار میتواند از اعمال او تمجید به عمل بیاورد.اعمال غیر انسانی قذافی، بهانه وشرایط مداخله و فخر فروشی کشور های غربی بر کشور لیبی و دهها کشوری دیگری با شرایط مشابه رافراهم نموده است.مداخله و یا بمباردمان ناتو بر نیرو های قذافی،نمیتواند دلیل حمایت از قذافی و رژیمش ،توسط یک عده احساساتی بیخبرگردد.مخالفت قذافی با سیاست غربی ،نباید عامل چشم پوشی ما بر جنایاتش در مقابل ملت اش گردد.
یک روشنفکر و انقلابی که معتقد به حقوق انسانی و برابری حقوقی انسانها بوده وحاکمیت بر سرنوشت یک کشور را حق تمام شهروندان آن کشور بداند و معتقد باشد که سرمایه و ثروت های یک کشور مربوط به تمام ملت است و هیچ سردمداری حق چپاول شخصی آنرا نداشته و ندارد،باشنده گان یک کشور مالک اصلی همان سرزمین اند و ملت حق دارد سرنوشت خود را به شکل مردمی در دست داشته و ملت برای ابراز نظریات و عقاید خود از آزادی کاملی برخوردار باشند.ملت حق آنرا داشته باشد تا از حاکمان خود در مورد چگونگی مصرف دارایی های عامه پرسش نمایند.این حق را نباید به خود بدهد یا بدهیم که تحت تاثیر احساسات ،از یک دیکتاتوری که قاتل ملت بوده و دارایی های نفتی و صنعتی کشور را به حسابهای خود و خانواده و همفکرانش بریزد، مخالفین سیاسی اش را به قتل برساند و یا حبس نماید ،حمایت معنوی نموده و در مقابلش سمپاتی نشان بدهیم.و علت علاقمندی ما را به گونه تشریح نمائیم که گویا قذافی در مخالفت با کشور هایی غربی قرار داشت.پس من حق دارم از سیاست هایش تمجید به عمل بیاورم!!؟
موافقت یا مخالفت یک سیاستمدار با سیاست های خارجی موضوع دیگری است و نحوه حاکمیت و دولتداری اش بر ملت اش موضوع دیگری.سیاست های غیر انسانی افرادی مثل قذافی بهانه کافی بدست دولت های غربی و مطبوعات شان میدهد تا با سیاه تر نشاندادن اعمال آنها اعمال و سیاست های نادرست خود و متحدان سیاسی خود را پرده پوشی نمایند.و در نقش نجات دهند ه گان وارد عمل گردند.
دوستان عزیز! کسی که ادعای جمهوری بودن و مردمی بودن و انتخابی بودن رژیم خود را مینماید، باید سیستم هایی را بوجود می آورد که خود مردم لیبی سرنوشت خود را تعیین میکردند و نه انکه یک شخصی مریض و مغرورکه ادعای حل تمام معضلات بشریت را دارد تا آخرین لحظه مرگ به تمام ملت تعین سرنوشت نموده و احکام مستبدانه خود ر ا" دیکته" نماید.اولین شرط یک رژیم جمهوری ،انتخابی بودنش است.ورنه باید اسم خود را سلطان و یا پادشاه میگذاشت مناسب تر بود.چونکه رژیم های جمهوری به فرزندان به ارث نمیرسند.و دارای مدت معینی میباشند.ریاست جمهوری نمیتواند مادام العمری باشد.باید مدت شروع و ختم و تعداد دوره های آن و صلاحیت و پاسخگویی آن معلوم باشد.
اما در یک رژیم دیکتاتوری،بطور اکثر دیده شده است که دیکتاتور با استفاده از قوه قهریه به قدرت میاید،با استفاده از زور حکومت میکند و توسط قوه قهریه از بین میرود.و هر قدر که فشار و زور را بیشتر استعمال نماید به همان تناسب نتیجه اخری اش دردناکتر میباشد که ما همه شاهد آن در لیبی هستیم.یک دیکتاتور مشروعیتش را از زور و شمشیر بدست میاورد و نه از ارای ملت. به نظر دیکتاتور ملت همان اقلیتی است که از او حمایت مینماید.نه بقیه.
نتیجه نامیمون روانی یک رژیم دیکتاتوری بر ملت آنست که ملت با مشاهده خشونت و بیعدالتی،به طرق مختلفی عادت میکنند.یک عده بخاطر حفظ حیات و تامین نفقه در ظاهر از دیکتاتور حمایت میکنند.یعنی یک بخش ملت عادت به دروغ و چاپلوسی و خوشخدمتی ظاهری ،برخلاف خواسته باطنی خود پیدا میکنند.که این بر خلاف طبیعت یک انسان آزاد میباشد.یک عده دیگر دست به مقاومت زده و سبب عکس العمل باز هم مستبدانه و سرکوبگرانه از جانب رژیم میگردند .این خود سبب عادت به خشونت را در بین جامعه رواج میدهد.زورگویی و قانون جنگل در یک جامعه دیکتاتوری جانشین عدالت،استدلال و منطق میگردد.گروه اولی یا گروه چاپلوس،منتظر فرصت است تا زمانی که بنیاد های رژیم به لرزه میافتد ،آنگاه به سرعت موضع بدل نموده و جانب طرف مقابل را میگیرد.از دل بخاطر از بین رفتن ظلم و استبداد خوشحال است.از اینکه دیگران آزادی را به ارمغان آورده اند خوشحالتر اند.چونکه انسان ها از استبداد بالای شان گریزان هستند.واین یک امر طبیعی میباشد.و گروه دومی با عادت به خشونت مرتکب اعمالی خشنی میتوانند گردند که در نتیجه حتی خود دیکتاتور نیز قربانی آن میگردد.
اگر یکبار به عملکرد انقلابیون ضد قذافی دقت نمائیم ،به مشاهده میرسد که در اجرای خشونت آنها نیز گاهی دست حامیان قذافی را از عقب میبندند.دلیل ان ،عادت به خشونت و عادت به انتقام و عادت به تطبیق عدالتی که خودش قاضی اش میباشد .همان طرز و شیوه یی که چهل و دو ساله خشونت از جانب قذافی به ارمغان آورده است.اینرا نه تنها در جامعه لیبی ،بلکه در هر جامعه استبداد زده مشاهده میتوان کرد.در عراق بعد از سقوط صدام،در اینده در ایران بعد از سقوط رژیم ولایت منحوس فقیه وغیره
همان اندازه که یک دیکتاتور در ظاهر خشن وظالم است،همان اندازه جبون و ترسو نیز است.شدت خشونتش نیز رابطه مستقیم با جبون بودن شان دارد.کسانی که در چند نوشته ،قذافی را "نر دیکتاتور ها" خوانده ان دچار اشتباه و احساسات شده اند.چون "نر" بودن به قول آنها و انسان بودن به قول من، در ریختاندن اشک و کشت و کشتار نه بلکه در خشکاندن اشک هاست.کشتار انسانها،شکنجه انسانها مربوط به شجاعت نه بلکه یک حماقت،مریضی،وجهالت و توحش میباشد.
در آخرین لحظه ،قذافی در حین فرار و بعد از دستگیری به تضرع میافتد و از دشمنان تا دندان مسلح اش میخواهد تا او را نکشند.از ترحم استفاده کنند.این زبونی یک قاتل حرفوی بعد از دستگیری اش است.
دوستان عزیز! در قتل قذافی در مورد عوامل دیگر غیر از عواملی که در فوق عرض کردم، نیز میتواند رول داشته باشد،و آن عبارت از : بسته کردن راه هر نوع بازگشت است به گذشته.یعنی ،قذافی ،فرزندانش و حامیانش نباید دیگر تهدیدی برای حاکمیت جدید باشند.عین اینکار را در حق صدام نمودند.به این ترتیب هر نوع امید به بازگشت قذافی را برحامیانش از بین میبرند.مفاد دیگر اینکار اینست که برای حاکمیت جدید مشکلاتی از قبیل تشکیل یک دادگاه و تعین وکیل وو...رابه شمول تسلیم دادن این فرد به دادگاه لاهه وغیره را نیز مرفوع میسازد.اما اینکار وجهه حاکمیت جدید را خدشه دار ساحته و میتواند سبب بدنامی آنها را در انظار عامه(جهان) فراهم کند.زیرا اگر ثابت گردد که قتل به دستور شورای انتقالی صورت گرفته باشد،دلیل برای عدم تامین عدالت و برپایی یک دادگاه برای محاکمه قذافی وزیر پا گذاشت حقوق انسانی فردی میگردد،ولو آنکه این فرد یک دیکتاتور بد نامی باشد.امااگر ثابت گردد که حاکمیت جدید نمیخواست که قذافی به قتل برسد،مگر افراد مسلح شان ،او را خودسرانه بقتل رسانده اند،نشان دهنده ناتوانایی شورای انتقالی در کنترول افراد مسلح شان میباشد.ممکن است در آینده شورای انتقالی برای دستگیری قاتل یا قاتلین تحت فشار قرار بگیرد.اگر این شورا قاتل را دستگیر ننماید ممکن تحت فشار های بیشتر بین المللی قرار بگیرد.اما اگر قاتل دستگیر گردد ،ممکن است بین مخالفین قذافی انشعاب و چند دسته گی بوجود بیاید.شاید ملت هم به قاتل به چشم یک قهرمان بنگرند،کسی چه میداند.
در هر حال ،مبارزه مخالفین قذافی،مقاومت و جنایاتی که قذافی برای بقای حاکمیتش نمود و منهدم شدن این فرد روانی و مغرور،درسی خوبی است برای دیکتاتور های دیگری که باید از عاقبت شومی که در مسیر راه شان کمین گرفته است مطلع گردند.رژیم دیکتاتوری یمن،رژیم دیکتاتوری آل سعود، رژیم دیکتاتوری سوریه، رژیم جنایتکار اخند های قمی نیز سرنوشت بهتر از این را نخواهند داشت.
به آرزوی مردمسالاری برای همه بشریت!
برادری،آزادی،برابری،کرامت انسانی. روشنضمیر

جستجو در کابل پرس