Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 9865

نگاه دیگر به محرم

27 جنوری 2008, 09:39

. اینک ما چند نمونه را برای تایید عزاداری ازسایتهای دیگر که برگرفته ازمنابع اهل سنت است می آوریم تاشما بفهمید که مسلمانا ن به اتفاق عزاداری را قبول دارد .
عزداری درسیره ی پیا مبر از منابع اهل سنت :
تأیید مکرر مجالس سوگوارى توسط پیامبر (ص)
الف) ابو هریره مى‏گوید: «مات میّت فى آل رسول اللّه فاجتمع النساء یبکین علیه فقام عمر ینهاهن و یطردهن فقال رسول اللّه (ص): دعهن یا عمر فان العین دامعة و القلب مصاب و العهد جدید»؛ (26) فردى از خاندان رسول خدا (ص) از دنیا رفت، زنان مدینه اجتماع کرده و بر وى گریه مى‏کردند. عمر آنان را از گریه باز مى‏داشت و آنان را دور مى‏کرد. پیامبر (ص) فرمود: اى عمر! بگذار تا گریه کنند چشم اشک مى‏ریزد و دل مى‏سوزد - چرا که - مصیبت دیده است و این مصیبت تازه است.
ب) ابو هریره مى‏گوید: «أبصر عمر امرأة تبکى على قبر فزبرها فقال رسول اللّه (ص): دعها یا ابا حفص! فان العین باکیة و النفس و العهد حدیث»؛ (27) عمر، خانمى را در کنار قبرى مشاهده کرد که مشغول گریه است، او را به شدت از گریه کردن بازداشت و دور ساخت. پیامبر (ص) فرمودند: اى ابا حفص، او را رها کن؛ چرا که چشم مى‏گرید و مصیبت تازه است یعنى حوادث جانسوز فراموش نشده و یادش در خاطره باقى است.
ج) سلمه بن ارزق مى‏گوید: «در یکى از روزها با عبداللّه عمر در بازار نشسته بودیم ناگهان جنازه‏اى را از آنجا عبور دادند که بازماندگانش بر وى مى‏گریستند. عبداللّه آنان رابه خاطر گریه مورد نکوهش قرار داد، سلمه به عبداللّه گفت: این سخن را نگو، چرا که از ابو هریره شنیدم جنازه‏اى را از کنار پیامبر (ص) عبور دادند، من و عمر نیز همراه آن حضرت بودیم و خانمهاى زیادى بر آن جنازه گریه مى‏کردند، عمر آنان را مورد تعرض قرار داده و از گریه بازداشت. پیامبر (ص) فرمودند: آنان را رها کن؛ چرا که چشم مى‏گرید و حادثه و مصیبت تازه است. عبداللّه پرسید: آیا تو خود این حدیث را از ابو هریره شنیدى؟ گفتم: آرى شنیدم. در این هنگام عبداللّه بن عمر اظهار داشت: خدا و رسولش داناترند. (28)
د) جبیر بن عتیک مى‏گوید همراه رسول خدا (ص) به خانه‏اى وارد شدیم که یکى از آنها از دنیا رفته بود زنها گریه مى‏کردند؛ جبیر گفت: خانمها را ساکت کنید و تا هنگامى رسول خدا (ص) حضور دارند گریه نکنید. پیامبر (ص) به جبیر فرمودند: بگذار تا بگریند و آنگاه که شب فرار رسد از گریه باز ایستند؛ «فقال جبیر أسکتن مادام رسول للّه (ص) جالساً فقال النبى (ص): دعهن یبکین فاذا وجبت فلا تبکین باکیه».
ه) عایشه مى‏گوید: «هرگاه رسول خدا از سفرى باز مى‏گشت و به ذى الحلیفه - مکانى نزدیک مدینه - مى‏رسید نوجوانان انصار به استقبال ایشان مى‏شتافتند و وى را از اخبار مدینه و خانواده‏هاى آنان آگاه مى‏ساختند. در یکى از سفرها که از حج یا عمره باز مى‏گشتیم، با همان نوجوانان در آن مکان برخورد کردیم. به اسید بن خضیر که از همراهان ما بود، خبر دادند همسرت از دنیا رفته است، شروع به گریه کردن کرد. من که بین پیامبر و او بودم به او گفتم: آیا در مرگ همسرت گریه مى‏کنى در حالى که تو یار پیامبر و داراى سوابق درخشان هستى؟ در جوابم گفت: آیا شایسته نیست که بگریم در حالى که از پیامبر (ص) شنیدم که فرمودند: «ستونهاى عرش خداوند در مرگ سعد بن معاذ لرزید.»؟ (29)


پی نوشت ها:
(26) - عمدة القارى، ج 2، ص 87 و سنن نسائى، نسائى، ج‏4، ص 19، باب الرخصة فى البکاء على.‏

  • کنز العمال، متقى هندى، ج 15، ص 728، حدیث 42899 و سنن ابن ماجه، ج 1،ص. (28) - مسند، احمد، ج 2، ص 408؛ مستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 381، کتاب الجنائز و جامع الاصول‏
    (29) - همان، ص 728.ابن‏481.المیت.المشرک.حسن‏الجنائز،بالصبیان (27) ‏.

گریه پیامبر (ص) در کنار قبر مادرشان پس از گذشت چندین سال‏ :
سالهابود که پیامبر (ص)، مادرى مهربان را از دست داده بود و اینک آن حضرت به رسالت الهى برانگیخته شده و بر سراسر شبه جزیره عربستان حاکم گردیده بود. ایشان روزى به زیارت مادر رفته و در کنار قبر مادرشان آمنه چنان گریه مى‏کنند که همراهان ایشان نیز در گریه با ایشان هم صدا مى‏شوند.
ابو هریره مى‏گوید: «زار النبى قبر أمه فبکى و بکى من حوله». (25)
نووى در شرح صحیح مسلم مى‏نویسد: «رواه ابو داوود فى سننه بهذا الأسناد و رواه النسائى و ابن ماجه».


پی نوشت ها:
(25) - مسند، احمد، ج‏2، ص 441 و سنن نسائى، نسائى، کتاب الجنائز، باب زیارة قبر

عزادارى در شهادت جعفر بن ابی طالب :

همسر جعفر بن ابیطالب که از زنهاى با ایمان و فداکار صدر اسلام است مى‏گوید: روزى که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، بر رسول خدا (ص) وارد شدم، فرمود: اى اسما! فرزندان جعفر کجا هستند؟ آنگاه فرزندان او را خدمت آن حضرت آوردم. پیامبر (ص) آنها را در آغوش کشید و مورد نوازش قرار داد، سپس چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و گریه کرد. عرض کردم گویا از جعفر خبرى به شما رسیده است؟ فرمود: آرى امروز به شهادت رسید؛ «...یا أسماء أین بنو جعفر؟ فحئت بهم فضمهم و شمهم ثم ذرفت عیناه، فقلت اى رسول اللّه لعله بلغک عن جعفر شیئى؟ قال: نعم قتل الیوم». (14)
و اقدى نقل مى‏کند: پیامبر (ص) به دخترش فاطمه فرمود غذایى تهیه نموده و از خانواده جعفر سه روز پذیرایى نماید. از آن به بعد سوز و داغ شهادت جعفر و زید بن حارثه در دل پیامبر (ص) بود و هرگاه وارد خانه مى‏شد بر آنها گریه مى‏کرد. (15)
انس بن مالک مى‏گوید: «انّ النبى نعى زیداً و جعفراً و ابن رواحة للناس قبل أن یأتیهم‏ خبرهم فقال: أخذ الرایه زید فأصیب ثم أخذ جعفر فأصیب ثم أخذ ابن رواحة فأصیب. و عیناه تذرفان». (16)
پیش از آنکه خبر شهادت فرماندهان سپاه در جنگ تبوک نشر یابد پیامبر اکرم (ص) فرمود: زید، جعفر و عبداللّه رواحه شهید شده‏اند، آنگاه فرمود: فرماندهى جنگ را در آغاز زید بن حارثه بر عهده داشت، پس از شهادت ایشان، جعفر بن ابیطالب پرچم فرماندهى را برافراشت تا به شهادت رسید، آنگاه عبد اللّه امیر سپاه شد، وى نیز شهید شد. پس از آن چشمان مبارکش پراز اشک شد و گریست.


پی نوشت ها:
(14) - طبقات، ابن سعد، ج‏8،ص‏282 باب تسمیة النساء المسلمات المبایعات.
(15) - مغازى، واقدى، ج‏2، ص 766، غزوه موته و سیره، ابن هشام، ج‏4،ص‏22.
(16) - صحیح بخارى، ، ج‏4، کتاب فضائل اصحاب النبى فى غزوة تبوک و کتاب الجنائز، باب 789 و فتح‏
عزادارى در سوگ شهداى احد و حمزه سید الشهد
جنگ احد یکى از جنگهاى بسیار مهم عصر پیامبر (ص) است که پس از پیروزى اولیه در نهایت به شکست نسبى مسلمین انجامید و در آن حدود 70 کشته از سپاه اسلام بر جاى ماند و بر وجود نازنین پیامبر (ص) آسیب وارد شد. یکى از شهداى بزرگ این جنگ، حمزه عموى پیامبر (ص) سردار رشید، شجاع و جان برکف اسلام بود که پشتوانه نیرومندى براى آن حضرت به شمار مى‏رفت. آن جناب پس از شهادت، به دست هند به فجیع‏ترین وضع مثله شد. شهادت مجاهدان فداکار بویژه شهادت دردناک حضرت حمزه براى مسلمانان و پیامبر (ص) بسیار گران بود به طورى که زمانى که رسول گرامى اسلام پس از بازگشت به مدینه از کنار خانه انصار مى‏گذشتند، صداى نوحه و گریه زنان انصار را که بر شهداى خود مى‏گریستند شنیدند، چشمان مبارکشان پر از اشک شد، آنگاه فرمودند:... ولى عمویم حمزه گریه کننده ندارد؛ «فسمع بکاء النوائح على قتلاهم‏ فذرفت عینا رسول اللّه (ص) ثم قال: لکن حمزة لابواکى له» (3).
ابن مسعود مى‏گوید: «ما رأینا رسول اللّه (ص) باکیاً أشد من بکائه على حمزة وضعه فى القبلة ثم وقف على جنازته و انتحب نشق یقول: یا عم رسول اللّه! و اسداللّه! و اسد رسول اللّه! یا حمزة! یا فاعل الخیرات، یا حمزة! یا کاشف الکربات، یا ذاب، یا مانع عن وجه رسول اللّه»؛ (4) رسول خدا (ص) در شهادت حمزه به شدت گریست به گونه‏اى که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم. جنازه او را در قبله نهاد، آنگاه ایستاد و با صداى بلند گریه سر داد تا این که بیهوش شد و پس از آن مى‏فرمود: اى عموى رسول خدا! اى شیر خدا و شیر رسول خدا! اى حمزه! اى بجا آورنده کارهاى خوب! اى‏حمزه! اى برطرف کننده سختیها از پیامبر، اى کسى که دشمن را از برابر رسول خدا دور کردى و وجود او را نگهدارى نمودى.
واقدى که از تاریخ نگاران صدر اسلام است مى‏نویسد: «پس از حادثه احد، صفیه خواهر حمزة، خدمت پیامبر (ص) آمد. گروهى از انصار بین او و رسول خدا (ص) فاصله انداختند. آن حضرت فرمود، اجازه دهید بیاید. آنگاه در نزد پیامبر (ص) نشست و هرگاه گریه مى‏کرد آن حضرت نیز گریه مى‏کردند، هرگاه با صداى بلند گریه مى‏کرد آن حضرت نیز با صداى بلند مى‏گریستند و هرگاه حضرت فاطمه گریه مى‏کرد آن حضرت نیز گریه مى‏کردند». (5)
تاریخ نگار معروف محمد بن جریر طبرى از شیوخ بنى سلمه روایت مى‏کند: «انه مرّ رسول اللّه (ص) بدار من دورالانصار من بنى عبدالأشهل و بنى ظفر فسمع البکاء و النوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول اللّه (ص) فبکى ثم قال: لکن حمزة لابواکى له. فلما رجع‏ سعد بن معاذ و أسید بن خضیر الى دار بنى عبداالاشهل أمر نساء هم أن ینخر منّ ثم یذهبن فیبکین على عم رسول اللّه (ص)؛ (6) پیامبر (ص) از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مى‏کردند. چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود: حمزه گریه کننده کافى ندارد. سعد بن معاذ و اسید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانه‏اى از بنى عبدالاشهل دستور دادند زنان جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و به خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر (ص) گریه و عزادارى کنند.
ابن عبدالبر مى‏گوید: «سخن پیامبر لکن حمزه لابواکى له - به گونه‏اى تأثیر گذاشت که از آن پس هیچ خانمى بر مرده خود گریه نمى‏کرد جز آنکه در آغاز براى حمزه و آنگاه بر عزیز خود گریه مى‏کرد». (7)
ابن هشام - از سیره نویسان مشهور مى‏نویسد: «پس از حادثه احد، شعراى فراوانى براى شهیدان بویژه سالار شهیدان حمزه، مرثیه سرودند»؛
1. حسّان بن ثابت که از شعراى مشهور عصر پیامبر (ص) است، مى‏گوید:
أظلمت الأرض لفقدانه‏و اسّود نورالقمر الناصل‏صلى علیه اللّه فى جنةعالیة مکرمة الداخلکّنا نرى حمزة حرزاً لنافى کّل أمرنا بنا نازل‏(8)
از فقدان حمزه زمین تاریک شد و نور ماه در حالى که بیرون از ابر بود سیاه شد. خداوند متعال او را بهشتى عالى و بزرگ جاى داد و بر او درود فرستاد. حمزه کسى بود که در سختى و بلا پناهگاه ما بود.
2. کعب بن مالک در حالى که گریه مى‏کرد، چنین گفت:
صفیة قومى و لا تعجزىو ابکى الناس على حمزةو لا تسأمى أن تطیلى البکاءعلى أسد اللّه فى الهزّة(9)
صفیه!- خواهر حمزه به پاخیز و هرگز عاجز نشو و مردم را بر مصیبت حمزه بگریان و هرگز ملول و خسته مباش از طولانى شدن گریه بر شیر خدا.
3. عبد اللّه بن رواحه نیز در حالى که بر حمزه گریه مى‏کرد چنین سرود.
بکت عینى و حّق لها بکاءهاو ما یغنى البکاء و لا العویل‏ (10)
4. از ضرار بن خطاب نیز چنین نقل شده که مى‏گفت:
قتلى کرام بنوا النجّار و سطهمو مصعب من قنانا حوله قصدحمزة القرم مصروع تطیف بهثکلى و قد حّز منه الأنف و الکبدتبکى علیهم نساء لا بعول لهامن کل سالبة اثوابها قدد (11)
کشتگان گرامى و ارجمندى که در میان آنان بنى نجار قرار دارند و بالاتر از همه آنها جگرش را بریده‏اند و زنان عزیز از دست داده گرد پیکرش مى‏چرخند. زنان شوى مرده که لباس سیاه پوشیده و جامه‏هاى خویش را چاک داده‏اند، برکشته‏ها زارى مى‏کنند.
5. صفیه خواهر حمزه مى‏گوید:
فو اللّه لا أنساک ما هبّت الصبابکاء و حزناً محضرى و مسیرى‏على أسداللّه الذّى کان مدرهایذود عن الاسلام کل کفور(12)
سوگند به خدا تا زمانى که بادهاى شرقى بوزد تو را فراموش نخواهم کرد. در سفر و حضر بر شیر خدا که همواره شر هر کافرى را از اسلام دفع مى‏کرد، گریه خواهم کرد.
برخى دیگر از صحابه و بزرگان صدر اسلام در این زمینه اشعار فراوانى سروده‏اند. (13)
از این رخداد به خوبى مسأله عزادارى و گریه، و چگونگى آن در صدر اسلام نمایان است و نشان مى‏دهد هیچ گونه منعى در مورد آن از جانب پیامبر (ص) صورت نگرفته و بلکه آن حضرت بر گریه و عزادارى براى عمویشان حمزه تشویق مى‏نموده‏اند. آیا اگر براى اقامه عزاداریها هیچ دلیلى جز سنت و روش پیامبر (ص) و اصحاب درباره سیدنا حمزه نبود ما را کفایت نمى‏کرد؟


پی نوشت ها:
(3) - سیرة الحلبیه، حلبى،ج‏2، ص‏260 «حوادث جنگ احد، شهادت حضرت حمزه»؛ مسند، بهامشة منتخب‏
(4) - سیرة الحلبیة، حلبى، ج‏2، ص‏60 «حوادث جنگ احد».کنز
(5) - مغازى، واقدى، ج‏1، ص‏317-315؛ استیعاب، ابن البّر و اسدالغابه، ابن اثیر «شرح زندگانى حمزه».
(6) - تاریخ طبرى، طبرى، ج‏2، ص‏27، حوادث سنه سوم هجرى، غزوه احد.
(7) - الاستیعاب، عبد اللّه محمد بن عبدالبر قرطبى، ج‏1، ص‏426 و مسند، احمد، ج‏2، ص‏40 با این مضمون‏
(8) - سیرة النبویة، ابن هشام، ج‏3،ص‏159.«قال‏
(9) - همان، ص‏166.
(10) - همان، ص‏171.
(11) - همان، ص‏173.
(12) - همان، ص‏167.
. (13) - براى آگاهى بیشتر ر.ک: به سیره ابن هشام و حلبى.
برگرفته از واحد پاسخ به سوالات پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی

جستجو در کابل پرس