مرا با مُرید کاری نیست، آن چه دارم با شیخ دارم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مرا با مُرید کاری نیست، آن چه دارم با شیخ دارم
«شمس تبریزی»
جناب یار شاطر در بخشی از این مقالة خویش، تغییر نام فارس را به ایران، ناشی از دسایس نازیهای جرمنی میداند که این مساله هم میتواند جزوی از واقعیت باشد. اما به باور من، این حرکت شاید نه به دستور نازیهای جرمنی، بلکه به هوشیاری و درایت اندیشمندان فارس- برای خود بزرگ ساختن خویش- تعلق دارد. فارسیان، نه تنها نام ایران را بر خود گذاشتند، بلکه حوزۀ تمدنی سرزمین باختر و خاور را - که از مدیا تا رود سند و رود سیحون تشکیل میداد- نیز از آن خود قلمداد کردند. پس از رویدادهای تاریخی، به ویژه تجاوز اعراب مسلمان که مرزهای جغرافیایی تغییر نمود و فارس به همان محدودۀ قبلی خویش بازگشت، به نام فارس نیز یاد گردید و ایران یعنی افغانستان، به نام خراسان مسما شد. چنان که حدود خراسان را در تاریخ سیستان، از مولف نامعلوم چنین میخوانیم:
« طبسین، قهستان، طالقان، گوزگانان، خفشان، بادغیس، بوشنج، طخارستان، فاریاب، بلخ، خلم، مروالرود، چغانیان، [ و ] آشجر، ختلان، بدخشان، طالقان ]چون طالقان دو مرتبه ذکر شده و ملک الشعرا بهار، در حاشیه مینویسد که شاید یکی از آنها بامیان باشد[ ابرشهر، بخارا، سمرقند، شاش، فرغانه، سروشنه، سغد، خجند، آمویه، خوارزم، اسبیجاب، ترمذ، نسا، ابیورد، سرخس، مرو شاهجان، طوس، بلسم، احرون، نسف.»2
پارسیان که به هویت ملی و فرهنگی توجه داشتند، میدانستند که ننگ یک ملت را نام آن، در تاریخ تشکیل میدهد. در طی این مدت ناظر بر اوضاع بودند، تا بتواند از فرصتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی استفاده برند که این فرصت، برایشان در قرن نزده مساعد شده، از اینرو نام کشور خود را ایران گذاشتند.
پسانها دریافتند که با این عنوان، تنها بخشی از افتخارات اساطیری را که در جغرافیای کشور ما (باختر) واقع بود، نصیب میشوند و از افتخارات حوزة تمدنی پس از تجاوز اعراب که مشمول خراسان میشد، محروم شده اند؛ یکی از ولایات خود را نیز به نام خراسان مسما کردند. در پهلوی آن، فراموش نکردند که سیستان نیز همانند خراسان شکوه و عظمت بزرگی دارد؛ به این خاطر، یکی از شهرهای دیگر خود را نیز سیستان نام گذاشتند. در حالی که مرکز سیستان بست است و شهرهای مهم دیگرش نیز در خاک افغانستان امروزی واقع است. تاریخ سیستان پر از افتخارات است، مانند سرزمین بلخ. در تاریخ سیستان میخوانیم: « سیستان گرشاسب کرد و از پیش کردن سیستان خود بُست و رخد و زمین داور و کابل و سواد آن او را بود که جد او کرده بود و از سوی مادر و گودرز نام دارد و اکنون این شهرها به دیوان بغداد و خلفا و از جانب سیستان برآید و مال آن بر سیستان جمع است و سفزوار و بوزستان و لوالستان و غور سام نریمان کرد و کشمیر رستم دستان کرد و خزاین خویش آنجا نهاده بود و گردیز حمزه بن عبدالله الشاری کرد، و غزنین یعقوب بن اللیث ملک الدنیا کرد، این همه شهرها به روزگار جاهلیت اندر فرمان پهلوانان و مرزبانان سیستان بودند تا روزگار اسلام که ولایت دیگرگون شد.»3
از نامگذاری دیگر ایالتهای خویش، به نام شهرهای تاریخییی که در وطن ما (خراسان) و سیستان و ماوراءالنهر و سند واقع بود، نیز دریغ نکردند. به جاست که این رابطه، انتقاد دانشمندان خود آن سرزمین را باز نویسیم. شاد روان سعید نفیسی، در قسمتی از تعلیقات و توضیحاتی که در کتاب تاریخ بیهقی دارد، مینویسد:
«در زمان رضا شاه که گاهی بیهوده نامهای آبادیهای ایران را دگرگون میکردند و در این کار راهنمایی از کسانی میخواستند که اطلاع دقیق از تاریخ و جغرافیای ایران نداشتند و سطحی چیزهای شنیده و خوانده بودند، روزی هم خواستند «نصرت آباد» در سیستان را که میپنداشتند منافی با آبروی ایران است تغییر دهند و یکی از همین مردم ظاهربین سطحی که کلمة «زابل» به گوشش خورده بود و جای آن را درست نمیدانست این کلمه را به جای نصرت آباد پیشنهاد کرد و پذیرفتند و از آن زمان نام نصرت آباد در سیستان ایران زابل شده است و حال آن که از آن جا تا سرزمین زابل فرسنگها راه است.»4
حتا، نام شهرهای کوچکی را نیز با نام شهرهای تاریخییی که در افغانستان و یا تاجیکستان و ماورالنهر واقع بودند، عوض کردند. به این ترتیب، راه هرگونه ادعایی را برای کشور ما و سایر بلاد، مانند اوزبیکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، آذربایجان و… در داشتن پیشزمینههای فرهنگی و افتخارات ملی بستند. در واقع با این غارتگری نامها، ما را بینشان ساختند.
اما، در کشور ما برعکس ایرانیان، جاهلانه به جای نامهای تاریخی، نامهای جدیدِ فاقد پیشینۀ تاریخی، مندرآوردی و بر اساس گرایشهای قومی و مذهبی بر شهر و شهرکهای گذاشته شد. مثلاً، به جای «سبزوار»، «شیندند» گذاشتند و سبزوار را با همۀ تاریخ پر شکوهش به پارسیان دادند.
شاد روان عبدالحی حبیبی بزرگوارانه افسوس خورده و تاکید دارد که تغییر نام و نامها، باعث بیهویت کردن خود است. حبیبی مینویسد:
« ... ( گرتو بینی نه شناسیش) اگر چنین دیگرگونیهای عمدی و غیر عمدی را بر نامهای تاریخی بیاوریم، فردا هویت و اصالت تاریخی آن از بین میرود و وقایع و کسانیکه منسوب بدان اماکن و بلادند و جزو تاریخ و فرهنگ این سرزمین به شمار میآیند، نزد مردمان فردا و آیندگان، ناآشنا و مفقود میمانند و در نتیجه بسا از مفاخر تاریخ و فرهنگ از دست میرود مثلاً با تغییر نام اسفزار تمام آن علما و مشاهیری که باین سرزمین منسوبند و جزو مهم تاریخ ما اند پیش آیندگان ناشناخته میمانند و آنچه را تاریخ بما سپرده، عمداً از دست میدهیم.
این کار در نشر و طبع و شروع احوال مشاهیر و ترتیب انتشار متون قدیم اهمیتی بسزا دارد، و بایدآنچه در بین قدما شهرتی بنامی داشته، آن نام را همانطوریکه تاریخ و گذشتگان ضبط کرده اند حفظ کنیم... »5
ای کاش شادروان عبدالحی حبیبی، به جای شهری کشوری را نیز مثال میداد که خوشبختانه این کار را در مقال دیگری از یاد نبرده است، گرچه از روی ناگزیری به جای خراسان ( افغانستان) گفته است. حبیبی در مقالۀ «تاراج تاریخ»، در پاسخ به تبلیغات ایرانیان، مبنی بر ادعایی که گویا کشور ما جزوی از قلمرو شاهنشاهی ایشان بوده، مینویسد:
« ... ما انکار نداریم که مدتهای زیادی در تاریخ چنین آمده که این دو ملت تاریخی آسیا در تحت یک نظام سیاسی و به حیث یک مملکت زیسته اند و مشترکاتی نیز با همدیگر داشته اند، ولی این که شنهشاهی مردم ایران]کنونی[ بر کشور افغانستان ]کنونی[ یا یک حصۀ آن حکم رانده باشد، نیز چنین بوده که مرکز شهنشاهی در خاک افغانستان بود و مردم اینجا تا نهایت عراق ( ایران کنونی) درفش حکمرانی افراخته بودند.
پس اگر نویسندهگان ایران همواره بر این سرزمین ادعا داشته باشند، واقعیت تاریخ نیست و اگر مردم ایران کنونی به دلیل حکمرانی محدود هخامنشیان و ساسانیان و غیره بر خاک افغانستان، شهنشاهی 2500 سالة خود را در تاریخ ما تثبیت میکنند، ما هم خود حسابی داریم، و این که آن برادران گرامی خود را به یک محاسبۀ تاریخی میکشانیم.
در تاریخ داستانی که در کتب قدیم مردم آرین مانند ویدا و اوستا و کتب پهلوی و سیرملوک(شاهنامهها) آمده، همواره مراکز مدنیت آریاییها در خاک افغانستان بوده، مانند بلخ و زرنگ و بلد مجاری هلمند و هرات و غیره، که مردم این سرزمینها و شاهان و پهلوانان آن مانند جم، فریدون، قباد، زال و رستم و غیره، در همین سرزمینهای بلخ و سیستان و زابل و کابل مرکزیت داشته و به نشر و تلقین مدنیت باستانی و آیین مزدیسنا به ایرانیان کنونی پرداخته اند.
پس به اعتبار این دورۀ داستانی که باید قبل از تاریخ شمرده شود، اجداد همین مردم افغانستان]کنونی[ بوده که آیین پندار نیک و گفتار و کردار نیک را با اصول مدنیت و شاهی به ایرانیان کنونی آموختند، درفشهای شاهی هم از فراز برج های بلخ افراشته شد، نه تهران یا همدان یا شیراز یا اصفهان!
شما به وندیداد، کتاب اوستا و شاهنامۀ فردوسی و گرشاسبنامۀ اسدی و کتب سیر ملوک عربی رجوع کنید، در آن خواهید دید که چهگونه ریشههای مدنیت آرین در بلاد افغانستان نشو و نما میکند و این مردم در بلخ شهر نشین میشوند و از دورۀ حیات خانه به دوشی و کوچیگری به شهرنشینی میرسند و در تحت نظام شاهی میآیند، و مدنیت و شایستهگی را بهر سو میپراگنند؟
در داستانهای این دوره که محل وقوع آن بلخ و کابلستان و زابلستان و مجاری هلمند و سیستان و هرات است، نامهای این بلاد چنین مذکور می گردد:
زرنج و همه غور و زابلستان
هم از بلخ تا بوم کابلستان
«گرشاسب نامه»
اکنون ما به دورة تاریخی میرسیم، سنین و اوقات آن معین است.
دولت ماد شمال ایران]کنونی[ که پایتخت آن هگمتان (همدان) بود نفوذ ایشان در شرق افغانستان از عصر فده ورتیس (633 – 665 ق م) است و این سلط، آریایی مشترک تا سقوط دولت ماد در حدود ( 550 ق م ) دوام دارد که جمله هشتاد سال باشد، چون مرکز دولت ماد در ایران کنونی بود ، ما آن را به حساب ایشان میگیریم.
خروج کوروش (سیروس) هخامنشی و سلطة او بر افغانستان]کنونی[ تا دریای سند از حدود (550 ق م) آغاز میشود که تا عصر اخلاف او (حدود 400 ق م) به مدت 150 سال میرسد.
در پایان این دوره است که داریوش سوم، پادشاهِ آخرینِ دودمانِ هخامنشی بعد از جنگ گوگمل به دست اسکندر مقدونی شکست میخورد و بسوس حکمران باختر و برسنتس حاکم رخج ( قندهار) او را میکشند. (330 ق م) و لشکریان اسکندر بدون هیچ مانعی سرزمین ایران را در همین سال اشغال مینمایند و درخت پوسیدۀ شاهنشاهی را از بیخ میکند.
سلطة اسکندر در افغانستان ]کنونی[ با مقاومت هایی عنیف مردم این سرزمین روبه رو شد، و این جهانگیر دلاور مدت چهارسال تا ( 626 ق م ) در کوهسارها و وادیهای افغانستان ]کنونی[ به جنگ و دفاع مشغول ماند، در حالی که از سرزمین ایران کنونی به سرعت برق، در مدت چند ماه گذشته بود.
با درگذشت اسکندر در افغانستان]کنونی[ که جنرالان و بازماندهگان یونانی او در سرتاسر ممالک مفتوحۀ او اقتدار یافتند، باز مرکز قدرت و جهانداری، همین سرزمین باختر بود ، و تا حدود (100 ق م) مردم افغانستان]کنونی[ با سازمان نیمه یونانی و نیمه افغانی(؟) بهتر بود که شادروان حبیبی باختری می گفت . س. ر خود به آزادی میزیستند و حکمرانان یونانی که با عرف و عادات و کلتور باختری بار آمده بودند، مانند عناصر داخلی تربیت شدۀ این کلتور، در اینجا زندهگی کردند و همینجا در بین عناصر قوی نژاد و کلتور افغانستانی منحل گردیدند. و اجداد ایرانیان کنونی که خود هم مادونان مفتوح این سازمانها بودند، ابداً دستی در سرزمین افغانستان نداشتند.
بعد از انحلال سلطنت مستقل باختر یونانی، قبایل ساکه و پارت و پهلوا از همین سرزمینهای افغانستان]کنونی[ پرچمهای فیروزی را به طرف غرب ایران امروزه برافراشتند و ارساس( اشک) بلخی بنای شاهنشاهی نیرومند را در حدود (249 ق م) در همین سرزمین گذاشت، و سلطة مختلف این قبایل افغانستان]کنونی[ بر یک قسمت از ایران]کنونی[ ادامه داشت.
پيامها
16 آپریل 2012, 19:27, توسط حسن تيموری ( غزنوی)
اولندش جنابعالی که اعراب و اسلام را برای بشريت و در زمره آن افغانستان ، مانند زهر ، کشنده و زشت تشخيص فرموده ايد؛ اما چون هنوز مزاج تان از حد کودکی نگذشته است و به آثار و نتايج آثار ديگران ( البته ايرانيان) اتکا داريد و از سفره شجاع الدين شفا و علی دشتی و .... لقمه های آماده و تيار را نوش جان ميفرماييد، دچار يک خبط تاريخی ديگر می شويد و خيال می کنيد؛ شمس تبريزی و مولوی و شيخ و مريد عرفان، يک مبحث خارج اسلام ويا ضد اسلام است؛ نخير؛ شيخ و مريد هم همان اسلام است، منتها اسلام آميخته با رمز و راز و گنگ و پيچيده در زرورق !
شما هردو برادر چون تظاهر به بلخی بودن ميکنيد ؛ انگار مولوی را که زاده ء بلخ است ؛ از اسلام خارج کرده ايد !
تا بانک افتخارات (!) تان به زعم خود تان چاق و چله باشد!
درين آوان که کشور از سوی چهل و اند کشور اداره ميشود؛ و همين ديروز نفس هموطنان تان ۴۸ ساعت بند آمده بود ؛ خوردن نان مفت سوسيال و کنياک آلمانی ، اين خاصيت خوب را دارد که آدم ، خويشتن را مرکز کره زمين ميداند و همه چيز را بدست فراموشی می سپارد ؛ و يک مقوله انتزاعی و بيدردانه « امتياز دری بر فارسی» را در رسانه ها علم ميکند ؛ دروغ و دغل ميبافد و از بلخ و بخارا ميلافد و با سماجتی ديوانه وار ايرانيان را « پارسيان » مينامد!
يکی از معجزات خوردن نان مفت آن است که اعضای ريز و درشت « خاد» يکشبه خوابيدند و سحرگهان « نويسنده و محقق و عالم و غيب دان» از بستر برخاستند !
از آنجا که گلب الدين و برهان الدين و سياف و شرکاء را کسی محاکمه نکرد و حق ۶۵ هزار کشته ی کابل را از حلقوم شان بدر نکشيد ، طبيعی است که خاديست های محترم اينک چيزی هم از ملت « طلبکار » شده اند !
از مختصات نوشته های شبه تحقيقی يکی آن است که نويسنده حقارت مآب، دوستان خو درا القاب « فاضل و فرهيخته » ميدهد و ديگران را « بيخرد !» ميخواند؛ اين آقای شاعر فرهيخته يعنی جناب پرتو نادری ، چه خاصيتی دارد که « فرهيخته » است، مزيت ايشان اين است که بر جفنگيات رازق رويين ، مهر تاييد زده است!
اين پرتو نادری شاعر، همان است در برابر معلم عطا، والی بلخ ، دولا و دو قات شده بود ، توگويی که پدر يا پدرکلان اوست!
از جمله همين « شاعران فرهيخته!» يکی کاظم کاظمی است که بی پروا بر دستان ولی فقيه ، حاکم خونخوار رژيم ايران ، بوسه می افشاند و نوکری ولی فقيه را برايش « افتخار» ميداند و يک بيوه زن بينوا ، خانم برادر داکتر نجيب الله فقيد ، از شدت حواس پرتی، مقاله چرند اين جاسوس سرشناس را برای نشر به يکی ازسايت ها ی انترنتی ميفرستد!
آقای راوش ، بسيار ميدان را شغالی و خواننده را ساده لوح انگاشته است که ادعا ميکند، از داخل افغانستان بيش از ۸۰(؟) ايمل پشتيبانی دريافت کرده، آن هم در ايامی که کابل در دود و آتش می سوخت!
16 آپریل 2012, 20:22, توسط قرآنیار
من نیز بنوبهء خویش ازعملکرد رهبران جهادی بدلیل محاکمه نشدن ګروه های مزدور خلق وپرچم اظهار برائت میکنم. اګر این رهبران مسلمان مومن ومجاهد بودند با مزدوران کا ګی بی بدلیل اشتراکات قومی وقبیلوی ائتلافهای نامشروع را تشکیل نداده وزمینهء بدنامی مجاهدین را مساعد نمی ساختند
16 آپریل 2012, 22:58, توسط علی رستم از فرانکفورت
جناب عالی که انگشت انتقادرا بسوی نویسنده وتاریخ نویس فرهیخته کشوررا به رسم احتجاج بلند نموداید شما خود میدانید از کی واز کدام اصل دفاع مینماید،شما خود بیگانه پرورهستید وسنگ بیگانگانرا به سینه زده وافتخارات تاریخی کشور تان را به پای ان تقدیم می نماید وقتیکه شما از عرب دفاع میمناید پس خود وطن ومردم ستیز هستید هر انسان در هر دین وعقیده که است اولأ به اجداد تاریخی وهویت تاریخ خویش افتخار نموده واز ان دفاع می نماید وبعدأ به ان دین که باسایر کشور هاعقیده و پیوند داری واز لحاظ همسلک
میتوانی بمثابه دست دو به ان افتخار نماید. افتخار عرب پرستی نتیجه ان است که امروز بعداز 1400سال واندی ثمره انرا می بینید. واسلام پیروز باد خردوخردورزی
آنلاین : مرا بامرید کاری نیست،انچه دارم با شیخ دارم
17 آپریل 2012, 03:40, توسط جمیل
آقای قرآن یار که ازمحاکمه نشدن گروه های مزدور خلق وپرچم توسط رهبران مجاهدین ناراض هستی، مثل اسپ گادی صرف پیش رویت را نبین بلکه دو طرف دیگرت را نیز ببین، وقتی رهبران مجاهدینت در خانه ی خدا دست بالای قرآن خدا گذاشتن و رهبران مسلمان درجه یک جهان یعنی خادم حرمین وشریفین و صدر اعظم پاکستان به عنوان شاهد تعهد قرآنی آنهارا تائید کردند، چرا دوروز بعد تعهد خود را زیر پانهادند، چرا اینها به عنوان قرآن خوران محاکمه نشدند، یا خانه ی خدا وقرآن خدا برای شما قرآن پرستان دروغین وسیله ی ابزاری است. چطور؟
16 آپریل 2012, 22:18, توسط arjan
به بين آقا بيادر ،اين دختر هراتی، حافظ را شاعر خود نميداند، زيرا داکتر صاحب رويين و همگنان ، شاعران و مفاخر فرهنگ و زبان مارا چنين تقسيم کرده اند:
۱ ــ سعدی : ايرانی
۲ـ حافظ : ايرانی
۳ ــ انوری : ايرانی
۴ــ سنايی : افغانی
۵ــ ناصر خسرو : افغانی
۶ ـ سنايی : افغانی
نميدانم اين ها تحقيق و تيوری است يا مضحکه تاريخی!
در سايت شخصی رهين ، متوجه شدم که برادرت نيز ، آستين ها را برزده و « هل من مبارز» گويان در عقب تو روان است !
16 آپریل 2012, 22:25, توسط farsi
واقعیت این است که مرز زبان را این مرزهای سیاسی تعیین نمیکنند، بلکه بسیاری از زبانهای دنیا، فراتر از این مرزها، در کشورهای گوناگون و گاه حتی ناهمجوار رایجاند، چنان که مثلاً زبان انگلیسی از طرفی در انگلستان رواج دارد و از طرفی در هزاران کیلومتر آنسوتر، یعنی استرالیا یا کانادا. وقتی واژهای در یکی از این قلمرو وسیع کاربرد مییابد، به واقع متعلّق به همه اهالی این قلمرو است و همه گویندگان آن زبان، در کاربرد آن به طور مساوی حق دارند. یعنی من گمان نمیکنم که مثلاً وزیر اطلاعات و فرهنگ استرالیا کدام کارمند رادیو و تلویزیون سیدنی یا ملبورن را اخراج کرده باشد که از فلان کلمة رایج در کانادا استفاده کرده است.
همینگونه است زبان عربی یا ترکی یا اردو که در کشورهای گوناگون رایجاند و حتی در افغانستان نیز گویندگانی دارند.
ببینید، اگر یک هموطن هندوی ما که به اردو یا هندی سخن میگوید، از واژهای که در هندوستان برای جایگزینی با یک کلمة بیگانه ساخته و یا احیا شده است استفاده کند، جرمی انجام داده است؟
به همین گونه اگر یک هموطن پشتوزبان ما از رهیافتهای زبانی پشتوزبانان پاکستان بهره بگیرد، مجرم است و خیانتکار؟
16 آپریل 2012, 22:42, توسط shahram
فرشته جان حضرتی، کجاستی ؛ بيا به اين دو بيادرا ، کمک کن تا « قوای ثلاثه» تکميل شود و با يک يک يورش جانانه ، ايرانيان شکستی بدتر از جنگ قادسيه بخورند !
ياد سيد محمد علی جمال زاده به خير؛ او پيشاهنگ داستان نويسی جديد ايران است و داستانی کوتاه به اسم( فارسی شکر است ) دارد!
اکنون حتما اگر زنده بود از ترس دوبيادر بلخی ، با صدای بلند ميگفت : دری ، شکر است!
17 آپریل 2012, 01:54, توسط نیک اندیش
ایکاش که آقای راوش بجای دزدان هویت ، دزدان که هویت مارا فروخته اند ودربدلش نام اوغو را قرار داده اند ، مورد خطاب قرار میداد وباباهای خرد باخته ای خاندانی را که مارا بی هویت ساختند ونامهای افتخاراورمارا به اوغانی مبدل ساختند! هرکشور کوشش دارد که ارزشهای تاریخی اش را حفظ نماید وایران ویا پارس عواقب این کارها را میدانستند ونام افتخار دار پارس را که در دنیا بیشتر شناخت داشت ، به نام ایران تبدیل کرد ودولت مردان پارس میدانستند که روزی می آید که اقوام این سرزمین هویتشان را با نام پارس وپارسی زبانان شاید نا سازگار بیابند ، هوشیارانه نام ایران را که در بر گیرنده تاریخ کهن وارزش فرهنگی دارد ، بر گزیدند ودولتمردان کشور ما بدترین نام وبی هویت ترین نام را که هیچگونه ارتباط فرهنگی وتاریخی با هویت باشنده گانش ندارد ، بر گزیدند وهوشیاری بخرچ دادند که تحت این نام دیگران را بی هویت بسازند وچنین هم کردند که ما دچار بدبختی ودرماندگی هستیم! آقای راوش در این زمینه چرا سخن نمیگوید؟مقصر حکومتهای قبایلی هستند ویا ایران امروزی ؟ ما که از حریم خویش نتوانستیم دفاع نماییم ونام تاریخی خویش را حفظ کنیم ، مقصر خودما وشاهان بابا وغازیان بیسواد قبیلوی از سدوزای شروع تا محمد زایی ! هیچکس با تآسف حقایق را نمیخواهد بگوید وبا واژه ها بازی میکنند ونامش را تحقیق میگذارند !چرا امروز برای تغییر نام کشور نمیکوشید وچرا فراخوان برای این تغییر داده نمیشود؟ تا افتخارات گذشته را دوباره بدست آریم . ایا میشود با بی فرهنگی وشیوه های جهالت گرایی با فرهنگ ودانش مبارزه کرد ودست آوردی را هم انتظار داشت؟ فرهنگ را با فرهنگ میتوان بدست آورد ، نه با ملامت کردن دیگران !
17 آپریل 2012, 11:31, توسط میرزایی
استاد راوش که بسیاری مسایلش را از تحقیقات استاد حبیبی گرفته است ، لطف نموده بر این سرود جبیبی هم پاسخ بگویند :
قوم من ! ای توده ای والا نژاد
وی نیاکان غیورت مردو راد
با تو دارم گفت وگوی محرمی
تا زاسرار حیات آگاه شوی
بشنو ای پشتون باصدق وصفا
حافظ کهسارو قلب آسیا
گر بزرگی خواهی و آزادگی
یا چو اسلاف غیورت زندگی
اولن پشتو لسا نت زنده ساز
هم براین شالوده کاخت بر فراز
تا توانی تکیه بر شمشیر کن
قصر ملت را بر آن تعمیر کن
امید است که صاحب نظران پیرامون این سرود واندیشه ای حبیبی که چه میخواسته است ، نظر دهند وهمه را بیاگاهانند! سعادتمند باشید. میرزایی
17 آپریل 2012, 14:27, توسط امیر شهسوار
آقای راوش داو طلب ، زور آزمایی با شیخ ما هستند !!!! تا جای که توان حدث و گمان است آرزویشان قصد کمای افتخار مغلوب شدن را با پهلوان نثر و نظم فارسی دری دارند . عنوان نوشته اقای راوش را دیدم و تمام نوشته شان را که خواندم بیاد یک یادواره 41 سال پیش افتادم، در ناحیه ی ما روز های نو روز تا 40 روز کماکان جوانان چشن وشادی دارند ، یکی از این شادی ها رسم قوشتین گیری است . روز ی قوشتین گیری از قریه دور دست به قریه ی که من انجا شاگرد مکتب بودم آمده بود و طلب داو داشت که به داو طلبی پهلوان نامی (س) آنجا آمده است و غیر همان پهلوان (س) با کسی دیگری مسابقه نخواهد داد . از تن توشه اش معلوم می شد که چندان زور و بازو ندارد . دوستان پهلوان نامی (س) باهم تدبیری سنجیده و کسی دیگری را که هم نام پهلوان (س) بود آماده کردند که با قوشتین گیر داو طلب مسابقه بدهد . کسی پرسید اگر داوطلب به این تدبیر پی ببرد؟ یکی پاسخ جالبی داد : این آدم همان طور که زور بازویش به پهلوانی نمی رسد عقلش هم در شناخت آدم ها قد نمی دهد . خلاصه مسابقه صورت گیرفت و در همان تلاش اول پهلوان داوطلب بر زمین نقش بست مردم همه خندیدند و پهلوان داو طلب که حالا مغلوب شده بود از مردم بهتر و بیشتر می خندید . کسی پرسید تو چرا می خندی؟ پهلوان نا پهلوان با افتخار گفت : مغلوب شدم ولی جای افتخار است مغلوب پهلوان نامی (س) با این پهلوان مسابقه و مغلوبیت هم افتخار است . شاید تا آخر عمر پی نبرده باشد که این جوان غالب شده همان پهلوان نامی پهلون (س) نبوده
آقای راوش . بیا به حق همان بروت های کلانت دست از سری کل ما وردار. د ید گاه تو هم رنگ دید گاه اوغان نازی هاست و یک رنگ دید گاه آخند های حکومت ایران، او جان برادر ایرانی ها ی امروز 70 درصد فارسی زبان نیستند . شما و دوستان فارسی ستیز تان سالها است که تلاش دارید با نیرنگ و هیله افتخارات فرهنگی و هویت مان را به بهانه ی انکه ایران دیگراست و اوغان جگر تیکه تیکه و نابود کنید . برای همه ی شما زبان ستیزان اعلان میداریم که فارسی زبانهای ایران پاره جان وتن ما پارسی زبانهای افغانستان امروزی و تاجیکستان و ازبکستان و کلی فارسی زبان های جهان اند . زبان همه ما یکی است ما زبان مشترک داریم و با همین زبان ما را دنیا هم زبان میداند و ماهم خود را در تمام کره زمین هم زبان میدانیم حالا خودت با کدام نام که خوش داری یادش کن دری می خوانیش ،فارسی میدانیش و یا هم تاجیکی این زبان من است این هویت من است و این نام ونشان من است . لج نکن آقای راوش لج بازی برایت آبرو نخواهد گذاشت
با احترام امیر شهسوار
19 آپریل 2012, 09:50
درود ها نثار تان باد ،ای هموطنان گرامی إ من عمق ودرون مایه نوشته راوش را که ؛سرآغازش گنگ وسرآنجام خشک از نقطه نظر منابع تاریخی است ؛در نخست درک وتحلیل نموده وبه چیز حقیقی پی بردم که ؛آقای رواش در پرده واژه های تاریخی واسناد ضد ونقیص خواسته است که کار های نا تکمیل فاشیزم قبیلوی را همانا تحریف وواژگونی تاریخ وفرهنگ اصلی کشور مان باشد؛ تکمیل نماید.سراپا نوشته ایشان برمبنای کچ اندیشی وخالی از جوهریت مسایل مبرم وحقیقی تاریخ استوار است.حرف های آقای راوش به تکرار طوطی ها میماند وروی این منظور به حرف های دروغین حبیبی اتکا نموده وطوطی وار تکرارش میکند.بدون اینکه خوده زحمت داده وپرامون تاریخ وادبیات کشورش مطالعه وتححقات همه گیر وگسترده نماید.ازنظر ماهیت وطرز تحریف تاریخ کشور از این شخص واستادش محرحوم حبیبی ؛ماهیرانه بوده واست واما،جناب راوش گویا که در سرآغاز قرن 20 زندگی کند وفکر میکند که نسل قرن21 از جعلکاری تاریخ استقبال نمایند.درآخیر به آقای راوش توصیه میشود که به شکمپارگی نپرداخته و تاریخ وفرهنگ کشورش را طوریکه در شقیقه سفید تاریخ کشور حفط وبایگانی یافته است ؛مطالعه نماید.
داکتر حبیب قویاش.
17 آپریل 2012, 15:32
به کسانی که در پی جستجوی حقیقت اند نه جزم اندیشان بیماری همچون سلیمان راوش، در مورد تغییر نام پرشیا به ایران باید گفت:
برخلاف آن چه محققان اوغان! کرارا مدعی می شوند که تا سال 1314 هجری خورشیدی، کشور کنونی ایران به نام پرشیا ( البته بعضی از این تحریف گران، پرشیا را به فارس ترجمه کرده اند!) یاد می شده، باید بگویم که کشور ایران خیلی پیش از رضاشاه هم در زبان فارسی به نام ایران یاد می شده است. تنها کاری که رضا شاه کرده این بود که از مجامع بین الملل خواسته که ایران را به همان نامی که ایرانیان می نامیده اند بنامند و اشتباهات گذشته را تکرار نکنند. در حال حاضر هم چندین کشور جهان در داخل به نامی خوانده می شوند و در خارج به نامی دیگر. کشورهای ژاپن و آلمان و یونان و مصر و اردن را می توان از این جمله دانست. می خواهم بگویم که این چیز عجیبی نبوده و نیست. چیز عجیب، تحریف گری دیده درآیانه ناسیونالیست های افغان است. کشوری که اساس اش بر جعل و تزویر شالوده گذاری شده باید برای تراشیدن هویت دروغین برای خود دست به این گونه اقدامات شرم آور بزند.
کار این ناسیونالیست های بی هویت افغان! شبیه این است که پاکستان یا بنگلادیش بیاید و با هندوستانی ها بر سر نام کشورشان ب نزاع و جدال برخیزد.
سعید نفیسی، نویسنده و محقق ایرانی، از روشنفکران ایرانی باستانگرایی بود که به رضا شاه پیشنهاد کرد که مجامع بین الملل اخطار دهد که از این پس، ایران را به همان نامی که در زبان فارسی نامیده می شود بنامند.
بخشی از نوشته سعید نفیسی را که در روزنامه اطلاعات ایران در دیماه سال 1313 پس از رسمیت یافتن نام ایران به جای پرشیا در مجامع بین الملل نوشته است در این جا می آوریم تا نشان دهیم که برخلاف تبلیغات سنگین فاشیست ها و مزدوران شان، نام ایران پیش از سال 1313 هم ایران بوده است:"
پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمه ای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم .
حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت مار ا همچنان که ما خود همواره نامیده ایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند".
از آن گذشته، آن هایی که پای را در یک موزه می کنند و همواره بر این نکته پافشاری دارند که ایرانی ها نام ایران را از ما در سال 1313 دزیده اند به دلایلی که نشان می دهد نام ایران پیش از رضاشاه هم ایران بوده چه پاسخی ارائه می کنند؟ در مسکوکات دوران قاجار به صراحت نام ایران نوشته شده است. به این چه پاسخی دارید ای دروغ پردازان؟
همچنان، در ماشین تحریر مظفرالدین شاه که هم اکنون در کاخ گلستان در تهران موجود است به صراحت گفته شده که این ماشین، مربوط شاه ممالک ایران است!.
آنلاین : http://http://www.parsine.com/...
17 آپریل 2012, 15:48, توسط قاضی زاده
ادامه پیام قبلی..
در مورد جریان تغییر نام ایران در زبان های اروپایی بد نیست، نظر وبلاگ شهربراز را هم در این جا بیاوریم:"
جریان تغییر نام ایران در زبانهای اروپایی از Persia به Iran در زمان رضا شاه هیچ ربطی به واقعیت تاریخی نام «ایران» ندارد. اینها که زبان مادریشان هم پارسی است برای رسیدن به هدف خود این بار به نوشتههای انگلیسی استناد میکنند که تا زمان رضا شاه نام کشور ما Persia بوده است و از روی عمد یا کمسوادی خودشان در زبان انگلیسی، میگویند Persia یعنی فارس. در پاسخ به این گونه بدخوانیها و بدفهمیها میتوانم به دو مقالهی بلند دکتر جلال خالقی مطلق و دکتر جلال متینی در ایرانشناسی اشاره کنم که نام ایران را در گذشت روزگاران از زمان باستان تا امروز بررسیدهاند. هم چنین در کتابهای جغرافی دوران اسلامی نیز به خوبی موضوع ایران و ایرانشهر و مرزهای آن نشان داده شده است که چند مورد آن را در جستار پیشین معرفی کردم.
سایت «خراسانزمین»
گروهی نیز پایگاهی اینترنتی ساختهاند به نام «خراسانزمین» که در آن هر دو این استدلالها و تحریفهای مانند آن دیده میشود. اگر بیشتر این گونه نویسندگان به تحریف و بدخوانی آثار تاریخی میپردازند موردی در این سایت دیدم که ندانستم از درک و سواد انگلیسی نویسنده شگفتزده و حیران شوم یا در توانایی بدخوانی و سوءاستفادهی او!
در سال ۱۹۸۹ م./ ۱۳۶۸ خ. مقالهای به زبان انگلیسی از استاد احسان یارشاطر در شمارهی پانزدهم مجلهی «میراث ایران» (که در امریکا چاپ میشود) منتشر شد دربارهی همان تغییر نام کشور ما در زبانهای اروپایی نامهای نوشت و خواست که این تغییر نام فراموش شود و نام رسمی کشور ما در زبانهای اروپایی همان Persia باشد زیرا این نام در زبانهای اروپایی پیشینهی تاریخی خیلی بلندتری و دیرینهتری دارد. نکتهی مهم دیگر در پیام استاد یارشاطر برخورد با کاربرد واژهی غلط Farsi به جای Persian در زبان ایرانیان مهاجر به غرب بود. عنوان این پیام در زبان انگلیسی چنین بود:
Persia or Iran, Persian or Farsi?
روشن است که این عنوان در زبان انگلیسی معنا دارد و منظور خود واژههای مزبور اند و در ترجمه باید گفت Persia یا Iran و Persian یا Farsi؟ نه این که اینها را ترجمه کنیم. زیرا در آن صورت عنوان بیمعنا خواهد شد یعنی: ایران یا ایران، فارسی یا فارسی؟ اما نویسندهی تحریفگر افغانستانی در ترجمهی خود چنین نوشته است: «کشور ما را فارس بناميد نه ايران، زبان ما Persian نام دارد نه Farsi» یعنی در بخش نخست از روی غرض Persia را به «فارس» ترجمه کرده اما در بخش دوم Persian و Farsi را به همان صورت نگه داشته است. وی تمام مقالهی استاد یارشاطر را با همین نگاه کژبینانه ترجمه کرده و همه جا از روی غرض Persia را به «فارس» برگردانده است و به خیال خود نشان داده است که ایرانیان برجستهای چون استاد یارشاطر هم کشورشان را «فارس» مینامند! این مترجم مغرض به این جمله دقت نکرده است:
برعکس، نام «ایران» هیچ یک از خاطرات بالا را در ذهن جهانیان زنده نمیسازد. در زبانهای دیگر، غیر از فارسی، «ایران» یک واژهء میانتهی بوده و نشاندهندهء کشوری است بدون گذشته یا بدون کدام فرهنگ خاص. .. اگر یونان، Egypt (مصر) یا چین از دیگران مطالبه میکردند که منبعد کشورهایشان را به ترتیب به نامهای هیلاس، مصر یا ژونگو یاد کنند، این کشورها افتخارات زیادی را از دست میدادند. نام «Egypt» بلافاصله خاطره دربارهء اهرام، خط هیروگلیف، لوحهها و دیگر آثار باارزش و پردرخشش تاریخی را در اذهان زنده میسازد، در حالی که خارج از کشورهای اسلامی، نام عربی «مصر» همان ارزشها را به یاد نمیآورد.
همین جمله نشان میدهد که منظور استاد یارشاطر واژهی Iran در زبانهای بیگانه است نه این که نام کشور ما ایران نیست.
انگار یک نفر به سخنرانی رییس جمهور مصر به زبان انگلیسی استناد کند که او خود را رییس جمهور کشور Egypt خوانده است. پس کشور او «مصر» نیست و خودش هم رییس جمهور «مصر» نیست!"( پایان سخنان شهربراز).
پژوهشگران ناسیونالیست افغان که از بی هویتی رنج می برند این گونه دست به تحریف نوشته های دیگران می زنند تا بلکه اندکی از عقده حقارت شان کاسته شود، اما گمان نمی کنم درد آن ها به این آسانی درمان پذیر باشد.
جالب این که افراد بیمار و جزم اندیش و عقده ایای همچون سلیمان راوش که در سخنان بی پایه زدن شهره آفاق اند حرف های احسان یار شاطر را تحریف می کنند یا شاید سواد انگلیسی شان ضعیف است. دانشنامه آریانا هم این ترجمه تحریف شده را نشر کرده است. جالب تر این که احسان یار شاطر در سخنانی که پس از این مقاله اش زده به صراحت تاکید می کند که در زبان فارسی، ایران در گذشته ها هم ایران نامیده می شده!.
قسمتی از سخنان احسان یار شاطر را که در وبسایت تاریخ ایرانی منتشر شده در این جا می آورم:"
در مورد ایران که آیا ایران گفته شود یا پرشیا، این یک اشتباهی بود که در دوره رضاشاه پیش آمد و دولت ایران از کشورهای خارجی خواست که کشور را ایران بخوانند چون در زبان فارسی، ما کشور ایران میگوییم. این اصولا ممکن بود عیبی نداشته باشد. فقط یک عیب بزرگ دارد و آن اینست که کلمه پرس در فرانسه یا پرشیا در انگلیسی یا Persian، پرزین در آلمانی یک تداعیهای مطلوبی دارد. شما وقتی در انگلیسی میگویید پرشیا عباراتی از قبیل Persian poetry، Persian Art، Persian empire و حتی Persian cat را به ذهن میآورد که همه غیر از Persian cat حکایت از یک جنبههایی از فرهنگ و تاریخ ایران میکند و همه تداعیهای مطلوبی است. حال آنکه ایران در نظر اروپاییها بعد از ملی شدن نفت در زمان دکتر مصدق که انگلیسیها نمیپسندیدند، و بعد از انقلاب ایران که آمریکاییها و اروپایی هیچ کدام نمیپسندند، یک قدری زنندگی پیدا کرده ولی البته این هم ممکن است موقت باشد و از بین برود".
با این همه، می توان گفت که به قول ایرانیها :" روی افرادی چون سلیمان راوش، روی نیست، سنگ پای قزوین است!". این همه دروغ و دغل، تحویل مردم می دهند اما بازهم کوتاه نمی آیند و شرمنده نمی شوند.
آنلاین : http://http://shahrbaraz.blogs...
17 آپریل 2012, 15:52, توسط قاضی زاده
عکسی از ماشین تحریر/ چرخ تحریر مظفرالدین شاه قاجار که در کاخ گلستان نگهداری می شود و در آن نوشته شده :" السلطان مظفرالدین شاه، شاهنشاه کل ممالک ایران".
بازهم می توانید دروغ های خود را توجیه کنید ای جماعت محققان نامحقق!
آنلاین : http://http://www.facebook.com...
17 آپریل 2012, 18:33, توسط ثمرقندی
راویش و روبین این دو منافق به دستور باداران خود میخواهند بین فارسی زبانان تفریقه بیدازند این را بدانید که فارسوان جه در بخارا،دوشبه،تهران یا گردیز همه با هم برادرم و شما منافقین هیچ وقت بین ما درز ایجاد کرده نمی تواند::در حالیکه بیش از ۴۰% فارسی زبانان نفوس ازبکستان را تیشکل میدهید حکومت فاشست در پاسپورت میلت همه را ازوبک نویشته چرا از هم تبار خود نمی گویند؟
فارسی زبان
18 آپریل 2012, 16:38, توسط قرآنیار
نخست ازهمه از دوستان ویا دشمنانی که بنام این بندهء حقیر فقیر میخواهند خودشان ویا مخالفان شانرا دشنام بزنند عرض میکنم که قرآنیار با این ترفندهای شیطانی تان به این مفتی ایلا کردنی نیست.
نکتهء دوم اینکه خوشحالم که آقای سلیمان راوش به خباثت طینت تریاک نوشان ایرانی پی برده است.
خدا کند که همین دلایل سبب هدایت سلیمان راوش گردیده وروزی علنا رسما از دشنامنامه ها وتوهین نامه هایش به اسلام ازهمهء مسلمانان معذرت بخواهد
آنلاین : این تریاک نوشان ایرانی هر وقتی که منافع شان اقتضا کند حتی از ذات واصالت خودشان نیز منکر میشوند. بناء هموطنان افغان ما باید خزعلیات این تریاک نوشان وقعی نگذارند ومتوجه باشند هروقتی که منافع شان تامین شود اولین کسانی که قربانی این نژاد پرستی های موهوم میشود همانا فریب خورده های افغان است لطفا به این تریاک نوش گوش کنید
19 آپریل 2012, 02:37
چرا برخی پيام ها زدوده و سانسور ميشود، آقای راوش خود شان وعده کرده بودند در باره مرگ شادروان بيرنگ کوهدامنی ، حقايقی را خواهند گفت ؛ پيام چرا وجود ندارد
19 آپریل 2012, 15:47, توسط سیاه قوشو
اقای نویسنده
شما به یک تیوری تاریخی کهنه تکیه دارید که همان تیوری مهاجرت اریایی ها از شمال به جنوب است. اما دانشمندان امروز هند، این تیوری را یک تیوری باطل و استعماری می خوانند و معتقددند که دی ان ای به دست امده از قبابل و اقوام مختلف هند نشان می دهد که انها ساکنین قدیمی این سرزمین هستند که به بیش از جهل هزاره سال قبل می رسد. در حالیکه در تیوری اریایی استعماری، مهاجرت اریایی هاپنج هزار سال قبل اتفاق می افتند.
از طرف دیگر، شما طوری سخن می گویید گه غیر اریایی ها را اصلا در تاریخ مملکت شریک نمی دانید و حرفهای فردوسی را هم حقیقبت تاریخی می پندارید در حالیکه فردوسی یک افسانه سرا بود. باز هم، ان ترک تبارهایی که با رستم و دیگر قهرمانان ایرانی در سیستان و هلمند می جنگیدند در این سرزمین چه می کردند؟
حرف دیگر هم اینکه،
امروز کسی کشوری را از روی تاریخش ارزش نمی دهد. امروز کشورها، از روی دست اوردهای علمی، حقوقی، اجتماعی و رفاهی مورد قضاوت قرار می گیرند. وقتی در کشور، نه احترام وجود دارد، نه حقوق شهروندی، نه حق و احترام به رای، نه علم و نه هم صنعت و نه هم مردمش شکم خود را خود پر کرده می توانند در این صورت، تاریخ و افتخارات من در اوردی تاریخی را چه به سر خود می توان زد؟
افغانستان به صورت رسمی امروز، نصف مردمش را نان داده نمی تواند و مهاجرین اش ، دمار از روزگار جهان در اورده است.
امریکای امروز تاریخ چهار صد ساله دارد و قطر اصلا تاریخ ندارد اما امروز دارای ابرو، غزت، حرف و عقیده و وزن سیاسی هستند.
ایرانی با تمام شعار های تاریخی و خود فریبی های خود بزرگ بینی اش، در اب های استرالیا با افغانی غرق می شود. ایا کوروش به دردش می خورد؟
19 آپریل 2012, 18:07, توسط فرشید
یک پیام من که روایت جریان چشمدید من از مناقشه ی تن به تن بین داکترر رویین و داکتر زیار در یکی از سال های 60 بر سر زبان فارسی بود؛ مثلی که سانسور شد. از کابل پرس? این انتظار نمی رفت .
20 آپریل 2012, 09:41, توسط خسرو
آقای راوش شیخ در همین میان مریدان نشسته است شما چرا تاهنوز نشناختید ؟ یا زورت نمی رسد؟
20 آپریل 2012, 15:05, توسط كوردل
اقاى راوش!
اسبت را در خانه قاضى بسته ميكنيم.
22 آپریل 2012, 14:57, توسط یاری
اقای اکبر سر فراز
کمی ارامش تان را حفظ کنید. به یک قوم وطن هم توهین نکنید. این کار درست نیست.
کامران میر هزار امده است و نظر دادن را ازاد گذاشته است. اما اینکه وطنداران من و تو بیشتر دوست دارند دشنام بدهند و حرمت شکنی کنند، بر می گردد به فرهنگ و جامعه ای ما. همین خود بهترین نمونه است از اخلاق، فرهنگ و کرکتر افغانی.
لطفا به میر هزار فحش ندهید. این نشان می دهد که شما هم شخصیت درست و خانواده ای سالم ندارید.