بحثی در هنر و تعهد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دوستانِ فرهیخته درود برشما!
پیش از این که به گونه ی ویژه در باره ی هنر و مقوله ی تعهد (که بحث گسترده ای است) گپ بزنم، بحثم را در سه مرحله بخشبندی ی می کنم:
الف: گپی در باره ی چیستی هنر.
ب: رابطه ی هنر با تعهد چگونه است؟
ج- نگرشی در موردِ هنرِمتعهد درافغانستان:
الف- گپ هایی در باره ی چیستیِ هنر:
بحث وپاسخ دادن به مسأله ی چسیتی هنر، کاردشواری ست که در ین مجال کوتاه، فُرصتش نیست؛ زیرا هنربه تعبیر"ارنست فیشر" رابطه ی بسیار صِرفی با منطق وعقلانیت ندارد، بلکه رابطه ی نخستش بر می گردد به عنصر زیبایی شناسی ومجموعه ی عواطف انسانی که در کلیّت نوعِ نگاه احساسی مارا برمی تابد.
باتوجه به این نگره ی"فیشر" می توان گفت هنر از باب مقوله های تجزیه نا پذیر در حوزه ی شناخت است ورابطه اش بیشتر با نفسِ زیبایی همزاد است؛ گپ زدن در باره ی زیبایی واین که زیبایی چیست وزیبایی در چیست، خود بحث گسترده ی دیگری ست که به لحاظِ فلسفی، هنوز مورد تأمل وچندی وچونیِ فراوان است.
امّا برای بازکردن سرِنخی جهتِ بحث در باره ی چیستی هنر (که هنوز مسأله ی مورد منازعه میان نسبی گرایان وحتم گرایان است) ، بهتر است به چند نگره ی تازه دراین مورد اشاره شود تا برای درک مسأله، دچارِ توهم نشویم.
نگره ی مینی مالیسم (1) یا ریزه گرایی(2)در باره ی هنر: مینی مالیست ها(ریزه گرایان) تعریفِ شان را از هنر در انتزاعیت، ساده گی وفردیت خلاصه می کنند. از دیدِ مینی مالیست ها: "هنر، پدیده ی انتزاعی است که اساس خود را برپایه ی ساده گی بیان و روش های ساده وخالی از پیچده گیِ معمولِ فلسفی ویا شبه فلسفی می گذارد وبیشتر بر بازتاب فردیت هنرمند اتکا دارد".
نگره ی مُدرنسیم در باره ی هنر: از نظر مُدرنسیت ها: "هنر، یکنواختیِ ارگانیکِ (انداموار) را در هم می شکند و کُلیّت دروغین را انکار می کند. لذت بردن از این هنر، نیازمند اندیشیدن است. هنرمُدرن اصل را بر ویرانی عادت های زیبایی شناسانه گذاشته است؛ پس هم به استقلالِ فکر نیاز دارد، وهم موجبِ آن می شود."
"آدورنو" از پایه گذارانِ مکتبِ فرانکفورت در این باره (چسیتیِ هنرِمُدرن) می گوید: "یگانه شکل هنر که نمی خواهد به نتیجه برسد؛ بلکه فقط لحظه ای می درخشد، وبعد در دود ناپدید می شود... اگر تمامی هنر جنبه ی دنیایی یافتن روشنگری باشد، آنگاه هر اثر در در دیالکتیکِ روشنگری شرکت خواهد کرد. هنر با مفهومِ ضدِ هنر دراین دیالکتیک نقش می یابد
واین بدان معناست که هنر از خود می گذرد، تا بدان وفا دار بماند." (3)
باتوجه به این که این نگره ی آدورنو، به رویکرد ها و ویژه گی های هنرِمُدرن اشاره دارد؛ اما در واقع این نوعی باز شناسی مقوله ی هنر از چشم انداز فلسفه ی مُدرن نیز است؛ زیرا از دیدگاهِ فلاسفه ی مُدرن – به ویژه فیلسوفانِ مکتبِ فرانکفورت – هنر در فرایند دیالکتیکی ، چیزی ست که پس از شکل گیری در چارچوب ویژه ی هنری، خود به عنوان ضد، خودش را نفی می کند؛یعنی مفهوم خود را خودش منتفی می سازد.
نگره ی پسامُدرنسیم در باره ی هنر: دیدگاهِ پسامُدرنسیت ها با تفاوت از دیدگاهِ مُدرنیست ها در باره ی هنر این نکته را نشان می دهد که: "هنر، در دنیای پُست مُدرن نه تعلق به چارچوبِ ارجاعی و معیار داوری خاصی دارد ونه هم به اتوپیای خاصی متعلق است".(4)
ویژه گی تفکرِ هنرِ پُست مُدرن "تأکید بر امتزاجِ رنگ ها دارد وهر گونه چارچوبِ ازپیش تعیین شده را رّد می نماید."
دو تعریفِ دیگر: در میان تعریف های بسیار - اما نسبی- که از هنر وجود دارد، در این بحث به دو تعریفِ دیگر (یکی از بندیتو کروچه ودیگری تولستوی) نیز می پردازم.
تعریفِ کروچه از هنر: "کروچه" پژوهشگر ایتالیایی که در باره ی ماهیتِ هنر بحث های گسترده ای دارد، با نوعی نگرش شهودی - وبیشتر هم اشراقی – به هنر می نگرد. او می گوید : "هنر، نوعی شهود ودر واقع، تجربه ای درونی جهتِ کشف جمال الاهی است ." (5) که بی گمان به رویکردِ معرفت شناسانه ی آمیخته به اشراقِ فلسفی بر می گردد و در واقع با نوعی نگرش سورریا لیستی همراه است.
تعریفِ تولستوی از هنر: تولستوی نویسنده ی اندیشمندِ روس، باتوجه به نوع نگرشِ خودش ، فکر می کنم نگاه کاملتری به مقوله ی چیستیِ هنر دارد. وی می نویسد: "هنر، فعالیت انسانی است که انسان آگاهانه وبه یاری علایم ظاهری، احساساتِ تجربه شده ی خود را به دیگران انتقال می دهد، به طوری که آن ها نیز آن احساسات را تجربه نمایند واز مسیر حسی وخیالی که هنر مند از آن گذشته است، بگذرند." (6)
باتوجه به نگره های متعددی که در مورد چیستیِ هنر- که در برگیرنده ی ادبیات ، نقاشی ، پیکر تراشی، رقص، موسیقی، سینما و تیاتر می شود- وجود دارد، جامع ترین توجیه (ونه تعریف؛ زیرا من با مقوله ی تعریف در هنر موافق نیستم) این است که "هنر ، مجموعه ای از تأثیرپذیری های ذهنِ هنرمند از زنده گی و اشیای متعلق به آن است که در فرایندِ ذهنی، احساس وعواطف مان را به دیگران انتقال می دهد وسبب ایجادِ زیبایی می شود."
ب- رابطه ی هنر با تعهد چگونه است:
بحث در باره ی رابطه ی هنر و تعهد، تعهدِهنری وهنرِمتعهد، مانند مفهومِ چیستی هنر با "امّا" و"اگر" های فراوانی همراه است.
در باره ی رابطه ی هنر با مقوله ی تعهد ودر کلیّت هنرِ متعهد، دستِ کم، دو گونه نظریات وجود دارد؛ دیدگاهِ نخست، مربوطِ اندیشمندانی می شود که هنر را با تعهد همراه می دانند ودر واقع به این باوراند که مقوله ی تعهد، همزادِ هنر است، و دیدگاهِ دوم بر خلافِ دیدگاهِ نخست، مربوط به نگره پردازانی است که هنر را پدیده ی مستقل ازهرقید وبستی (حتا قیدِ تعهد) می دانند.
برای روشن شدن این تفاوت، نخست چند نگره ی کوتاه از طرفدارانِ "مقوله ی هنرِمتعهد" را اینجا نقل می کنم وسپس به نقل وبررسی آرای دسته ی دوم ؛ یعنی طرفداران "بی قید وشرط هنر" می پردازم.
"شیلر" با توجه به فراخواندن جامعه به سوی رفاه وسعادت می گوید: "هنر، دعوتی ست به سوی سعادت" و "تولستوی" برخلاف نگره پردازانی که هنر را چیزی جز آفرینشِ "لذّتِ محض" نمی دانند، باور دارد که : " هنر، وسیله ی کسب لذت نیست؛ بلکه وسیله ی ارتباط با انسان ها جهتِ سعادتِ فرد وجامعه ی انسانی است".
هردو نگره (از شیلروتولستوی) بی گمان برابزاری بودنِ هنر به عنوان فرایندی که در خدمتِ سعادت فرد وجامعه ی انسانی است" تأکید دارند که بی شُبهه ، اشاره ی روشنی ست برموضوع تعهد در هنر والزامی که بحثش بر می گردد به عنصرِ تعهد یا آن چه به آن تعهدِ هنری ومتعهد بودن هنرمند گفته می شود.
طرفدارانِ دیدگاهِ دوم ، بر زیباییی محض در هنر اتکا می کنند وهر فرآورده ی هنری را چیزی جز محصولی از زیباییِ محض نمی دانند وهر گونه تعهد والتزامی را بردامنِ هنر ، مانندِ پینه ی ناجوری می انگارند.
اما پسامُدرنیست ها با تفاوتِ نگاهِ باطرفدارانِ دیدگاهِ دوم (که هنر را صرفن یک تجربه ی زیبایی شناختی در حوزه ی التذاذ فردی می دانند) برعکس به این باور اند که " در تفکر پُست مُدرن، هنر ، صرفن یک تجربه ی زیبایی شناختی نیست؛ بلکه روشِ شناختِ جهان است." (7)
بااستناد برنگره هایی که دررّد وتأیيد رابطه ی هنر با مقوله ی تعهد ارايه شد، من به این باورم که هیچ هنری (ولوهدفش ایجادِ زیبایی برای زیبایی و یا به قولِ طرفدارانِ نگره ی هنر برای هنر ، هنرِ محض هم باشد) بدون تعهد شکل گرفته نمی تواند، این اشاره ی من به این معنا است که نخست ازهمه باید توجیه مان را از مفهومِ مقوله ی تعهد، "چارچوبی" نسازیم؛ یعنی بسطش بدهیم تا تعمیم یافته ، وگستره های گسترده تری را در نوردد.
تعهد، تنها در این خلاصه نمی شود که هنرمند اثرِهنری خلق کند که صرفن متعهد باشد وبه جنبه های آفرینشِ هنری و زیبایی شناختی آن توجه نکند ویا هم تصمیم بگیرد اثری به عمد پدید آورد (ویا به تعبیر ساده تر آن را بسازد) تا با مقوله ی تعهد همراه باشد.
می خواهم توجه تان را به این نکته جلب کنم که تعهد، در آثاری که منظور شان بیانِ هنرِ محض وایجاد زیبایی محض هم باشد؛ وجود دارد؛ زیرا نفسِ ایجاد زیبایی وانگیزشِ ذهنِ مخاطب در فرایندِ ایجادِ رسانگی (ارتباط) هم نوعی تعهد به ارزش هنرِ متعهد است؛ یعنی به زبان ساده ، ایجادِ زیباییِ محض ویاهم ایجادِ هنرِمحض که هدفش چیزی جز خودش هم نباشد، خودش همزاد مقوله ی "تعهد" است؛ زیرا اگر بحثِ تعهدی در میان نباشد؛ دیگر چیزی به نام هنر وجود ندارد؛ چنانچه به باورِ من، هنر خود آفرینش است وهر آفرینشی فی نفسه با مقوله ی تعهد همراه وهمزاد است.
می خواهم درین فُرصت به گونه ی فشرده بیان کنم که اگر مقوله ی تعهد را به صورتِ تحمیلی بردامنِ هنر بخیه کنیم وتعمدن متعهد به بافت مقوله ی تعهد با هنر باشیم، این رویکردِ تعمدی به لحاظِ آسیب شناسی، جلوه های بارزِ مقوله ی آفرینش در هنر رازیر سؤال می برد و در واقع به نقل از شکلوفسکی (فرمالیست روسی) جنبه های زیبایی اثرِ هنری زیر تأثیر این گونه گرایش تعمدی گم می شوند واثرِ هنری چیزی می شود در حد آموزه های اخلاقیِ محض وبرهنه از ویژه گی های هنری.
رابطه ی تعهد با هنر و هنرِ متعهد زمانی ارزشمند است که خودِ مقوله ی تعهد در ذهنِ هنرمند "مَلَکه" شود و تعهد با رویکردِ طبیعی در ذاتِ هنر یا فرآورده ی هنری شکل گیرد.
ج- نگرشی در موردِ هنرِمتعهد درافغانستان:
بحث در باره ی هنرِمتعهد و رابطه ی هنر با مقوله ی تعهد، مانند برخی مقوله ها وپدیده های فرهنگی دیگر در افغانستان هنوز دچارِ توهم ونبود دگر دیسی است. نگرش های سنتی در موردِ هنر - به ویژه در عرصه های هنرِموسیقی، رقص، پیکرتراشی، تیاتر و...، و تعصب در برابرِ حضورِ بانوان بیشتر در حوزه های هنرِموسیقی، سینما وتیاتر از آسیب های کلان در عرصه ی رشد هنرها در کشور ما دانسته می شود.
با آن که در جامعه ی ما دلبسته گی فراوان به این هنر ها وجود دارد، هنوز هم برداشت ما از هنرِسینما، رقص وتیاتر سطحی، بومی وعقبگرا است.
هنر های نقاشی ومینیا تور باآن که در افغنستان پیشیه ی کهن دارند؛ اما به صورتِ کُل، دچارِ نوعی کلیشه زده گی اند؛ با آن که کار های ارزشمندِ برخی ازهنرمندان در این دو حوزه ی هنری (نقاشی ومینیا تور) قابل ستایش وگاهی هم شگفتی انگیز است؛ اما این ویژه گی ها بیشتر جنبه ی تلاشِ فردی دارد.
هنرِمینیا تور با توجه به آن که می تواند گستره ی بزرگ ظرفیتی را به لحاظِ موضوعی بربتابد؛ امّا هنوزهم در چارچوبِ بازتاب همان مفاهیم تغزلیِ صرف و آرایش های سنتی شکل می گیرد وکمتر به مفاهیمِ امروزی می پردازد.
در یک نگرشِ جمعی ودر تناسب با هنر های دیگر، صرفن ادبیات- و تاحدی هم شعر – را می توان پدیده ی رشد کننده انگاشت.
با توجه به آسیب هایی که به گونه ی مجموعی در عرصه ی هنر در افغانستان به آن اشاره شد، ما با دوگونه مقوله ی تعهد در هنر روبه رو بوده ایم، نخست تعهدی که بیشتر جنبه ی ایدیولوژیکِ چپی داشته، ودوم تعهدی که گرایش راستی از منظرِ سیاست های حاکم برآن تحمیل شده که در واقع می شود گفت، هر دو رویکرد (چپی وراستی) نه تنها در زمینه ی رشد هنر درافغانستان اثر گذارنبوده ؛ بل تلقی وچشمداشت است ما را از ماهیت وچیستی هنر، دچار اشکال وتوهم نیز ساخته است.
باوجودِ این که نمی توان بحثِ تعهد در فرآورده های هنری را از گذشته تا امروز در هنرِ افغانستان یکسره منتفی پنداشت؛ اما این نکته را به روشنی می توان گفت که مقوله ی تعهدِ هنری در افغانستان، بیشتر از دامنِ به اصطلاح اخلاقیاتِ مزمن، باور های کهنه و سنتی - وگاهی هم خرافی- زاده شده است که این ها در واقع، چالش های بزرگی پنداشته می شوند در برابر نهادینه شدن مسأله ی تعهد وآزادی های فردیِ هنرمند ودر کُل محصولات هنری؛ در حالی که به نقل از کانت: " هنر را باید به چیزهایی اعطا نمود که با آزادی به وجود آمده اند ." (8)
هنوز گستره ی نگاهِ هنری ما در حوزه ی آفرینش با روندِ طبیعی مسأله ی تعهد خونکرده است وهنوز هم برخی از هنر آفرینان ما درک ناشناخته ای از هنر و مقوله ی تعهد ورابطه های دوسویه میان این دو پدیده دارند.
فرجامِ سخن:
بربنیاد آنچه دراین مجالِ اندک گفته شد، نخست از همه شناخت هنر وسپس مقوله ی تعهد در افغانستان، به دگر دیسی ومتفاوت نگری گسترده نیاز دارد. این دگر گردیسی ونگاه متفاوت در حوزه ی هنر وتعهد به نقل از "هربرت رید" از فرایندِ نظری آغاز ودر عرصه ی عملی توسط هنرمند بسط می یابد " (9)
فهم نگره های جدید، کارِ مستمر برای آفرینش آثارِهنری، دگر گونه نگری در حوزه ی تولیدِ محصولات هنری، شناخت دُرست از چیستی مقوله ی تعهد ، ودرک رابطه های دو سویه ی هنر وتعهد ودر کُلیّت هنرِمتعهد از مواردی اند که کمک می کند تا نخستین گام ها را به سوی شناختِ گسترده و آفرینشِ بهتر در حوزه ی هنر و تعهد برداریم.
رویکرد ها:
• 1 – نخستین بار اصطلاحِ"مینی مالیسم"(ریزه گرایی) در سال 1929 توسط فردی به نامِ دیوید برلیوک David Gurliak در مقدمه ی کاتالوگ برای نمایشگاهِ جان گراهام " johanGraham" در نگارستانِ دونسینگ در شهرِ نیویارک به کار برده شد. برلیوک گفت: مینی مالیسیم مشتق شده از نامِ خود؛ یعنی عبارت مینی موم (حدِ اقل) است.
مینی مال اصطلاحی است برای توصیفِ نقاشی و مجسمه هایی که از نظرِ شکل ومحتوا ، عاری از تجمل هستند ودرعینِ حال رشدِ قابل توجهی نکرده اند. دراین شاخه از هنر، اساس براستفاده ی اشکالِ هندسی وحدِ اقلِ رنگ گذاشته شده است.
2-"ریزه گرایی"را در برابر اصطلاح"مینی مالیسم" نخستین بار استاد رهنورد زریاب به کار برده است.
از سوی دیگر، تا حدی می توان مینی مالیسم را " پلی برای عبور" از مُدرنسیم به پسامُدرنسیم نیز دانست.
3 – مُدرنسیم از دیدگاه آدورنو، انترنت، منتشر شده در تاریخ سه شنبه 21 دسامبر 2010.
4 – جمشید صانعی، هنرِ پسامُدرن، تهران انتشارات نقره، 1388 ، ص 123.
5- دکتر مصباح امیرخانی، نظریه تولستوی در باره ی هنر، مجله ی فلسفه وهنر، شماره ی 11، بهمن 1389، ایران، ص 31 .
6 – جمشید صانعی، هنرِ پسامُدرن، ص 124.
7- ویکتور شکلوفسکی Victor Shklovsky (1984- 2893) فرمالیستِ روسی که نخستین کتابش را در حوزه ی فرمالیسم به نامِ "رستاخیز واژه" نوشت.
8 – جورج بیرمن، هنراز دیدگاهِ کانت، ترجمه ی مریم اسفندی، انتشارات زوّار ، تهران ، 1387، ص 24.
9 – محمود خوافی، هنر وعمل، مجله ی هفت، نشرِ سبزوار، شماره ی 6، ایران 1384، ص 47.