فارسی و پشتو ستيزی، يا غفلت از مسائل اصلی و مهم؟
نويسنده: روح الله روحاني
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در روز هاي اخير شاهد بحث ها و نقد ونظر هاي زيادي در رسانه هاي صوتي تصويري و نوشتاري كشور پيرامون اقدامات وزير اطلاعات و فرهنگ( بخوانيد كلتور) در مورد يكي ازمسئولين و خبر نگار يكي از رسانه هاي محلي كشور و برخي تغييرها و تبديلات پاره ي از اصطلاحات و عناوين فارسي ( بخوانيد دري) كه مسئولين كمسيون ديني و فرهنگي كشور در مجلس شوراي ملي مطرح نموده اند بوده ايم .
مطرح شدن اين گونه مباحث در ذات خود ارزشمند است و نشان دهنده حساسيت هاي گويند گان هر دو زبان به زبان مادري شان بوده و باعث زنده شدن و پويايي بيشتر هر دو زبان است.
من به عنوان يك شهروند كشور افغانستان و گوينده ي يكي از دو زبان شيرين و ارزشمند پشتو و دري سعي خواهم كرد برداشت هاي شخصي خودم را از مباحث مطرح شده در رسانه هاي كشور بيان نموده و نتيجه گيري ها و راهكار هاي را كه به ذهنم مي رسد را در جهت برون رفت از چالش ها و مشكلات موجود كه بعضا باعث ايجاد تنش ها، تضاد ها، پاشيده شدن بذر كينه و كدورت در ميان ملت شريف و نجيب افغانستان مي شود خدمت وطنداران عزيزم بيان نمايم.
نخست اينكه از اقدامات وزير محترم اطلاعات و فرهنگ كشور برداشت هاي متفاوتي مي توان داشت يكي اينكه مي توان گفت وزير محترم در صدد حفظ زبان ، فرهنگ ، هويت فرهنگي و زباني مستقل افغاني همه اقوام و ساكنان كشور بوده و به همين دليل با ورود كلمات و اصطلاحاتي كه براي مردم كشور غريب مي نمايد در زبان و فرهنگ مردم ما مخالفت مي نمايد.و بنا براين تلاش صورت مي گيرد تا آن دسته از كلمات ، عبارات و اصطلاحاتي كه سالها است در زبان مردم ما رايج است و خواستگاه و جايگاه شكل گيري آن سرزمين و مردم ما است حفظ شده و جاي خود را به واژگاني كه در كشور رايج نبوده و براي ساكنان كشور نا آشنا است ندهد.
از اين رو كلماتي مانند محصل ، پوهنتون ، پوهنزي ، مرستون ، سره مياشت ، پرورشگاه ، ايستادگاه، ليسه ، ليليه ، مكتب ، ملي بس و ... خيلي انبوهي از اين دست كلمات كه سالهاست در كشور استفاده شده واين اصطلاحات رنگ و بوي ملي بخود گرفته و هويت زباني و فرهنگي مستقل افغانستاني ها را نشان مي دهد بايستي كاملا حفظ شده و از ورود كلماتي كه در كشور هاي فارسي يا پشتو زباني ديگر احيانا رايج هست جلوگيري به عمل آيد.
در اين صورت اقدامات وزير قابل تامل است ونبايد با حساسيت هاي بيجا وبيش از حد آب به آسياب دشمن ريخت وبر طبل نفاق و فتنه كوبيد بلكه بايد براي تقويت هر دو زبان شيرين كشور تلاش هاي همه جانبه چه از سوي مسئولين مربوطه ، روشنفكران، قلم بدستان، اهل ادب و هنر كشور صورت گيرد.
دوم اينكه اقدامات وزير را فارسي ستيزانه و خصمانه بپنداريم چنانكه عده ي زيادي بر اين باور اند و در اكثر سايت ها، مطبوعات و رسانه هاي كشور شاهد بيان نقطه نظر هاي اين دسته از وطنداران عزيز مان مي باشيم.
اين گروه از هموطنان ما استدلال هاي زيادي دارند كه لازم به تكرار آنها در اينجا نيست اما متاسفانه شخصا به استدلال ها و نقطه نظراتي كه احتمالا خود جناب وزير و هم فكران ايشان دارند دست رسي نداشته ام و بنا بر اين قضاوت قطعي و نهايي كاري است دشوار براي من . نبود شفافيت و اطلاع رساني درست در داخل كشور از سوي مقامات و مسئولين دولتي هم يكي از مشكلاتي است كه ما در كشور داريم.
اما واقعيت اين است كه اصل اختلاف در همه جا بوده و هست واين امر نه تنها بد نيست بلكه عامل تحول، دگرگوني و پيشرفت است و طرح چنين مباحث در رسانه هاي كشور را بايد به فال نيك گرفت .
بدون ترديد ناديده انگاشتن فرهنگ، زبان و رسومات يك ملت و تلاش در جهت حذف تمايزات فرهنگي آنان امري است ناممكن حال چه اين ملت پشتو زبانان و افغانهاي ساكن در كشور ، يا تاجيك ها هزاره ها واوزبيك هاي هموطن ما باشد.
حضور انواع و اقسام گوناگون زبانها ، فرهنگ ها و اقوام مختلف در سراسر جهان علي رغم فشار ها ظلم ها و ستم هاي كه در حق آنان روا داشته شده خود گواه روشن براين مدعا است.
دو زبان دري و پشتو خود مي تواند عامل رشد و پوياي همديگر در كشور باشد و به همان ميزان كه دوبيتي هاي شيرين فارسي و هزارگي و زيبا است لندي هاي پشتو هم زيبا و شنيدني است و به همان ميزان كه شاعران بزرگ فارسي سراي وطن براي ساكنان كشور عزيز و دوست داشتني اند شاعران پشتو زبان ما هم عزيز اند و هردو باعث افتحار و سربلندي مردم عزيز ما است.
نكته آخر اينكه همانگونه كه در قانون اساسي ياد آوري شده است اين دو زبان زبان هاي رسمي سرزمين ما است و همه بايد به آن احترام گذاشته و تمامي قلم بدستان و اهل فكر و انديشه در كشور بايد تلاش نمايند به تكامل و پويايي هر دو زبان كمك كنند، نه اصرار بيش از حد به فارسي گري و نه نفي و طرد زبان هاي رايج كشور درست است .همانگونه كه كلمات غير رايج پشتو در كشور نبايد وارد زبان وادبيات رسمي ما شود واژگان فارسي كه در قلمرو كشور بيگانه و غريب است نيز لزومي ندارد حتما در كشور ما هم استفاده شود بلكه زبان دري از ظرفيت و قابليت بسيار بالاي براي ساختن كلمات ، تركيب ها و اصطلاحات جديد برخوردار است چنانكه بسياري از كلمات و اصطلاحات خاص كشور تاجيكستان است كه در زبان هيچ فارسي زبان ديگر رايج نيست و همين طور مي توان كلماتي را در ميان پشتو زبانان پاكستاني يافت كه در شهر هاي افغانستان رايج نيست و بعيد مي دانم هموطن پشتو زباني باشد كه اصرار بر آوردن آن كلمات در زبان خود داشته باشد.
ربان دري يكي از غني ترين زبانهاي جهان است و بيدي نيست كه با اين باد ها بلرزد، قلم بدستان و روشنفكران متعهد كشور نبايد درگير بازي هاي زود گذر سياست مداران شده و از مسائل اصلي و مهم كشور غافل بمانند . زبان پشتوهم از زبان هاي مهم در حوزه تمدني وجغرافياي ماست با تاريخ كهن و گويندگان زيادي در دو سوي مرز جنوبي كشور، طرفداران هردو زبان همانگونه كه قرن ها در كنار هم برادرانه زيسته و مكمل هم بوده اند ازين پس نيز چنين خواهد بود و تاريخ سرزمين مان بخوبي نشان مي دهد كه هرگز سياست هاي تبعيض آميز در هيچ مقطعي از تاريخ كشورنه تنها نتيجه مورد نظر اعمال كنندگان آن سياست ها را نداده بلكه در موارد بسيار نتيجه معكوس داده است.
چندي پيش در يكي از شبكه هاي تلويزيوني جمهوري اسلامي ايران برنامه طنزي بنام چارخانه ساخته شده بود كه در آن زبان دري ونحوه گويش فارسي زبانان افغانستان چاشني طنزآن شده وتلاش صورت گرفته بود كه با آن نحوه از گويشي كه به مردم ما نسبت مي دادند مردم را بخندانند.
اين اقدام اگرچه با اعتراض رسمي سفارت كشور مان و برخي در داخل خود كشور ايران هم مواجه شد اما تا انتها اين سلسله برنامه ها از شبكه تلويزيوني مربوط پخش شد.
بنده به استقبال اين برنامه چندي پيش غزلي سروده بودم كه نوشته ام را با آن غزل به پايان مي رسانم.
چارخانه
دلقكي ساخته با گويش ات ايران كابل
به كه خنديده به خود يا كه به افغان كابل؟
غزنه خنديده به شيراز و يا طوس به بلخ
يا به اين لهجه ي آلوده ي تهران، كابل؟
گركه سعدي زغزنين به شيراز آيد
با گذرنامه اين شهر و يا آن كابل؟
يا زقونيه خداوند تو برگردد بلخ
نكند حس كند آني است كه مهمان كابل!
حافظ از لطف دري، نظم دري شاعر شد
فارس خنديده بر اين لهجه ي رندان كابل!
چه شد آن رنج عجم زنده نمودن ها مان
چه شد آن تن كه مبادش اگر ايران كابل
نه بخارا و سمر قند خجند و دهلي
گنچه، قوينه و فرغانه و يمگان كابل
هركه افتاده و با درد خودش مي سازد
يانه ! مستند زرنج و غم ياران كابل
چار خانه شدن چار برادر يك دل
اين نه طنز است نه تلخ است و نه هجران كابل
ما همه يك تن و يك پيكر و يك روح و دميم
قطره دريا نشكافد به زمستان كابل
پيامها
22 فبروری 2008, 14:00, توسط Timur
Nomunae az nushtae haie ensanai, afarine ber to wa ba nushtae to
22 فبروری 2008, 20:39, توسط KD
People needs to give up on this issue. Talk about Dostom? He should be the topic of the news today - this Hazara, Pashtun, Tajik, Turkman thing would one day be solved.
23 فبروری 2008, 16:19, توسط لغمانی
مستر (چون آقا ایرانی بوده و خلاف اسلام است) روح الله روحانی
شما یک طرفه قضاوت فرموده اید. بنابر فرموده خودتان بهتر نیست که از ورود کلماتی همچون: پلازموینه، چورلت، اوبتود،روزنه او پالنه، تریتم، سرتکوی، ولس مشر... و غیره که همه گی بنابر برداشت شما جدید بوده و برای مردم کشور نامأنوس اند، جلوگیری شود؟
اگر شود توسط کی؟ چگونه؟ و ... کی؟
برادر حرف های مفت گفتنش آسان است. اما وحدت ملی یکجانبه شده نمیتواند. زبان پشتو رشد کند اما زبان فارسی رشد نکند. کودکان پشتون به زبان پشتو بخوانند اما کودکان فارسی زبان حق نداشته باشند. کلمات وارداتی از انگلیس و پاکستان حق ورود داشته باشند اما کلمات فارسی از ایران و تاجکستان نه. این ها در کجای کتب آسمانی و زمینئ معتبر نوشته شده که ما نمیدانیم؟ ما لهجه را نمیخواهیم که از ایران وارد کنیم اما رشد زبان محدود به جغرافیای سیاسی شده نمیتواند جان برادر!
چی من و تو بخواهیم و چی نخواهیم یک طفل ایرانی و تاجیکی بهتر از رئیس جمهور من و تو صحبت میکند و مممممممممممم، آآآآآآآ را شاید یکبار از دهن یک نوجوان تاجیکی بشنوی در حالیکه وزیر کابینۀ آقای کرزی برای ادای یک جمله ده ها بار اممممممممم و آآآآ میکند. این مشکلات از کجا ناشی میشود؟ از سواد و تعلیم زیاد ما و یا آنها؟
حال اگر پشتو زبان های افغانستان حق دارند که بنابر کشفیات گوهر رحمان گوهر (انگلیس ِ پاکستانی الاصل) هلی کوپتر را چورلت بگویند پس چرا فارسی زبان های ما همین حق را نداشته باشند که هلی کوپتر را چرخ بال بگویند؟
انصاف داشته باش مستر (چون آقا ایرانی بوده و خلاف اسلام است)روحانی! همچونکه فرهنگ غیر اسلامیست و کلتور! اسلامی میباشد... ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ....
آیا این حرف ها احمقانه نیست؟ یک کمی فکر کنید لطفاً...
23 فبروری 2008, 17:52, توسط Ara
سلام روحانی عزیز!
در این غروب بلورین زمستان چقدر طنین آواز پرستووشات شنیدنی است! امید که جانت جور باشد. خیلی وقت است که چهرهی گل گلابت را ندیده ام. امید زودتر ببینمات تا با هم کمی تمشک و گلبوتههای فلسفه را از شاخسار ذهن و زبان برچینیم، قصهها و غصهها قیله کنیم و کمی هم تفتِ سلولهای خاکستری مغزمان را دود هوا کنیم تا شاید در این غربتِ شبزدهی دیرپا کمی دچار توهم گرمایشی خیال شویم و زبان را بر بنیادِ خیالِ بیکران سوار کنیم و تا افقهای دوردست بتازیم. و دیگر حال اگر شراب حرام و منطق فقاهت سخت حاکم است اما من و تو برویم شاخکهای احساس و وجدان انسانی خویش را آنچنان غرق متافیزیک نماییم که در انتهای اتصال به عقل فعال بوعلی و شناورشدن در ژرفنای ذوق اشراق و در اعماقِ امتزاجِ عرفان و برهان صدرایی رها و گم شویم و یا در پیوند شعر و تفکر هایدگری مست کنیم و ول بگردیم در خیابانهای آسفالتناشدهی ذهنمان، خوش خوش برویم ماهیهای هستیمند مولوی را از دریای عدم شکار بزنیم و "نیستیفطرتی" بیدل را از جام صحو و سکرِ شعر دری سرکشیم و بعد مستانهوار ترانهها ساز کنیم و بر وزن و همصدا با بیدل اما نه از «شکست رنگ» بلکه فریاد برآوریم: «شکست زمان»! بگذریم، من ام و «زمان»، این راز و تنها آرزوی ازلی و ابدی انسان!
اما آنچه که نوشته بودی، آن سطورِ ساطورینِ حفظ واژگان ملی: نخست اینکه برخی از فعالیتهای تخریبی وزیر را نگفتی که چگونه دلالت بر این حفظ، پالایش و آرایش زبانهای ملی میکند، مانند حذف دری از تابلوی وزارت، یا همگامی وزارت مخابرات جهت فیلترینگ سرویسدهندگان وبلاگهای فارسی همچون بلاگفا و پرشینبلاگ و..... این عملکردهای خشونتمند حسن نیت وزیر را قید میزند و این، شاهکارهای فرهنگی وی را از اساس در معرض تردید میافگند! (یاد باد تخریبچیهای جبهههای نبرد حق علیه باطل! خرم! این بزـرَگ، این تخریبچیِ دوران!)
دیگر اینکه دلیلی که بیبیسی یادآور شده بوده: "خلاف اصول فرهنگی و اسلامی"، این خیلی مهم است. اینکه مِسترکریم خرم پشتوانهی مدعایش را به کجا تکیه و چسب میزند خیلی مهم و غیرقابل چشمپوشی است. این چارچوب قضاوت و تطبیق حکم، شاکلهی ساده و موقتی و فردی نیست، این شاکلهی فاجعههای تاریخی و اجتماعی این سرزمین است. اساسا منطقِفاجعهی قتلعام 62 درصد هزارهها (بنا به گزارشهای رسمی خود دولت وقت) توسط امیرعبدالرحمان را چگونه میتوان فهمید؟ شکلبندی و صورتبندی رفتار آقای خرم بازنمایی و بازتولید یک چوکات تاریخی است، مسألهیی یک روزه، دو روزه نیست. عمل وزیر در چارچوب تاریخیـاجتماعی باید مورد تأمل قرار گیرد، آن هم با آن طرزِاستناد به اسطورهها و افسانههای مخدوشی همچون «وحدت ملی» و «زندگی برادروار» و.... [مفهومِ زندگی "برادروار" کاملا مبتنی بر مبانی و چارچوب سنتی و قبیلهیی است و در تضاد با مبانی و ساختار و سبکِ زندگی "شهروندی" قرار دارد] و یا این کلمهی مبتذل و بیمعنای «ملی»! مفهوم «ملی» (به معنای مدرنش) در سرزمین و تاریخ ما همواره از دیوار و سدِ آهنین قوم و قبیله نتوانسته بگذرد. ما افغانها همچون یأجوج و مأجوج پشت سد اسکندرِ قوم و قبیله و منطقه در بیرون و دور از تاریخ جهانی بشر ماندهایم! حکومتهای افغانستان هر چه تلاش کردهاند که از این سد عبور کنند، اما تجربهی تاریخی افغانها همگی حاکی از شکست تمامعیار در این گذار است. عملکردهای خرم نیز در استمرارِ بازتولید این شکست و زخمگاهِ مفتضحانه است. تمام ساختارهای قدرت به شمول حوزههای سیاست و حقوق و اقتصاد و فرهنگ همگی تماما در حصار چارچوب قبیلهیی درمانده است و با تمام هلهله و دهل و طبلنوازی جهانیان، افغانستان هنوز اندکگامی بیشتر نتوانسته از این حصار پولادین خارج شده و گذر موفقی داشته باشد.
اما از همه مهمتر رابطهی «زبان» و «اندیشه» است مخصوصا برای ولگردان برهوت فلسفه و ادبیات که در عصرِ توفندهگیِ کویرِانحطاط، ما تهیذهنان و بیدستانِ جهان در مرداب متافیزیک ولمعطل ماندهایم. برای فهم، درک و تحلیلِ مناسبات و وضعیتِ جهان جدید به مفاهیم نو و دقیق نیاز داریم. نتیجهی این دعواها گرچه دورشدن از بحرانها و دغدغههای اساسی و کلان اجتماعی است، مگر اما زبان یک دغدغهی بسیارمهم و فراموشناشدنی است. زبان، آشیانهی عاشقانهی شاهین فکر و عقابِ ذهن است. یا به گفتهی هایدگر: زبان سرای هستی است. یا به تعبیر ویتگنشتاین، مرز زبان، همان مرز فکر و مرز جهان انسان است. بههرحال، همبستگی و وابستگیِ تام و تمام تفکر، ذهن و زبان امروزه انکارناپذیر است بهویژه در فلسفه تحلیلی و فلسفهی ذهن که رابطهی ذهن و زبان را نیز سخت و گسترده میکاوند. اساسا «زبان» فقط دغدغهی «متفکر» است. مردم امورات خویش را با هر زبان و مفاهیمی که عشقشان کشید پی میگیرند و دیگر در این عصرِ نیهیلیستیک و مرزشکن افسونانه و مسحورانه آنچنان گوش به منبر و منبعی نخواهند سپرد که خلافش عمل نکنند، به هیچ حریم و مرزی ثابت پایبند نمیمانند. زیرا کل جهان در حال «مرزشکنی» است، مرزبندیهای فرهنگی و هویتی و ملی و زبانی و... همه در حال سستشدن، لغزش و ریزش اند. و اما کریم خرم عزیز چقدر «فکر» دارند که در برابر توفانِ ویرانگر و خانمانبرانداز و گریزناپذیرِ «توسعه» میخواهند مقاومت نمایند؟ بهتر نیست رویکرد دیگری برگزید؟
موفق باشی و نویسا دوست عزیز، به امید دیدار.