اجمل نقشـبندی بايد کشـته می شـد
نويسنده: فاروق فارانی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مير غلام محمد غبار روشنفکر و مبارز برجسته کشور، زماني در کتاب مشهور "افغانستان در مسير تاريخ" در برخورد با کشور هايي که سرنوشت جهان را در دو سه قرن اخير در دست داشته اند، با چند جمله کوتاه نظريه سترگ و پر محتوايي را به ميان کشيد.
او از تئوري "فاشيسم قاروي" سخن گفت و اين بحث را پايه گذاشت. اما با تاسف بعداً آن سلسله دار تفکر و دموکراسي ، وقت يا امکان نيافت که نظريه يادشده را بيشتر باز کند و بر پايه استدلال و داده هايي که بسيارند، متکي سازد.
آنچه مهم است اينست که در پرتو اين نظريه بسياري از بحران هاي سياسي جهان ميتوانند تفسير درست خود را بيابند، اما با تمام اينها پرداختن به اين نظريه بکر امريست بيرون از حوصله اين مختصر. از همين جهت ترجيح ميدهم، طرح اين بحث را به اندازه بضاعت، براي بعد بگذارم .
فاشيسم بصورت عمده بزرگترين پايگاه و سکوي پرش فکريش نژاد پرستي است. چيزي که دموکراسي، ليبراليسم، فاشيسم و سوسيال دموکراسي غرب همه به جهان بيگانه با خود شان از آن ديدگاه نگاه ميکنند و از همان موضع برخورد مينمايند.
امروز تنها به خاطر يک سرباز اسراييلي، غزه به صورت زنداني در مي آيد و کودکان، زنان و انسانهاي بسياري به خاک و خون کشيده ميشوند. به خاطر دو سرباز اسراييلي که از منطقه نظامي و توسط افراد نظامي ربوده ميشوند، سراسر لبنان، تمام بخش هاي غير نظامي بشمول انسانهاي غير نظامي بخاک و خون مي غلتند.
امريکا ناظر و پشتيبان اين کشور کشيست و پنهان هم نميکند. بريتانيا همچنين .
آلمان وقتي کشتي هاي جنگي خود را به سواحل لبنان ميفرستد با وضاحت اعلام ميدارد که براي دفاع از اسراييل به اين اقدام دست يازيده است .
فراموش نميکنم که يهودان خود قرباني فاشيسم بوده اند و علاوه بر آن دانشمندان و بزرگاني که ريشه در جامعه يهود داشته اند، از جمله سرآمدان تفکر بشري ميباشند. اما وجود اسراييل امروزه ربط چنداني به مساله يهود ندارد. اسراييل امروزه سگ نگهبان "فاشيسم قاروي" سفيد در تمام جهان است.
هر که فلم هاي دراکولا را ديده باشد، ميداند که از ويژه گي هاي اين افسانه اينست: وقتي دراکولا ي اصلي، دندان در گلوي قرباني خود فرو ميبرد، نه تنها خون او را مي آشامد بلکه قرباني خود را نيز به دراکولاي خون آشام ديگر مبدل ميکند. داستان صهيونيسم نيز چنين است.
فاشيسم سفيد هيتلري وقتي به يهودان ستم هاي بزرگي روا داشت، از ميان آنهمه قرباني صهيونيزم دراکولا شده نيز سر بلند کرد که همپاي به خاک وخون کشيدن فلسطينيان و ساير اعراب، يهودان را نيز که آنهمه مصايب بزرگي رامتحمل شده بودند ، در موقعيتي قرار داد که خواهي نخواهي مورد نفرت عمومي قرار بگيرند. امري که خوشبختانه يهوديان واقعبين و عدالتخواه زيادي بدان معترف هستند.
سخن از "فاشيسم قاروي" بود. نگرش و سياستي که دموکراسي را در نژاد سفيد اروپايي زنداني ميسازد و فاشيسم را به جهان ديگر صادر ميکند. مطابق اين ديدگاه همه ملتهاي ديگر به نسبت فرهنگ ها و درجه هاي رشد شان مستحق به دست آوردن ارزش هاي انساني اند . درجه هاي رشد ملتها هم بر اساس فرمانبرداري بدون چون و چراي نظام سرمايه داري بي لگام معين ميگردد.
حتي اگر ملتهايي بر اثر تصادف يا ناگزيري هاي اوضاع جهاني دستاورد هاي پيشرفته را در چند قرن اخير کمايي کرده باشند، بر پايه سنجش هاي نوين بايد از آن جايگاه به پائين کشيده شوند.
ژيسکار دستن رئيس جمهور سابق فرانسه، آنهم فرانسه نه تنها سيکولار بلکه لائيک، از "اروپاي مسيحي" صحبت ميکند و به همين دليل مخالف ورود ترکيه مسلمان در اتحاديه اروپا ميگردد.
در افغانستان تمام دستاورد ها و پيشرفت هاي قرن بيستم را که از راه هاي دشوار و پر از قرباني بدست آمده بودند به دست تنظيم ها و قوماندانان شان ميروبند و در ميدان شغالي شده طالبان را به جولان مي آورند. چرا؟ زيرا جنگ سرد است.
اين لشکر وحوش با عده فريفته شده ديگر در جنگ با هيولاي خبيثه ديگر که از آن طرف نژاد پرستي سفيد (شوروي سابق) پرورده شده اند، کشور را به "عصر حجر" باز ميگردانند.
امريکايي ها يکبار از زبان بوش پدر (در رابطه عراق در آستانه جنگ خليج) و بار ديگر از زبان اداره بوش پسر ( در 2001 قبل از حمله به افغانستان) با صراحت و بدون پنهان نمودن از "برگشتاندن هر دو کشور به عصر حجر" صحبت ميکنند.
در مورد عراق اين پروژه به نحوي در جنگ دوم خليج کامل گشت، اما درمورد افغانستان اين برنامه رنگ ديگر داشت. يعني هرآنچه در رابطه با زمان آينده ميگفتند، قبلاً با دست وحوش خادي و جهادي و طالبان اجرا کرده بودند.
"فاشيسم قاروي" براي کشور هاي غير از خود "باز گرداندن به عصر حجر" را در آستين دارد و ارزش انسان هاي اين مناطق را نيز به قيمت همان دوره ميسنجد.
همانگونه که در افغانستان وقتي عروسي ها و مراسم عزاداري مردم را به خاک و خون ميکشند، علاوه بر اين جنايت، قيمت افغانها (که شامل "افغانستاني" ها "افغاني" ها "خراساني" ها و . . . نيز ميشود) را هم تعيين مينمايند: 200 دالر براي کساني که کشته شده اند و 70 دالر براي آنکه تا آخر زندگي معيوب گرديده است .
در عراق هزاران انسان به خاک و خون نشانده ميشوند، اما آقاي شرودر (صدر اعظم سابق آلمان ) ظاهراً مخالف جنگ عراق، فقط کشته شدن 17 سرباز امريکايي را که بر اثر سقوط هليکوپتر صورت گرفته بود، تراژيدي سياه ميخواند .
وقتي برجهاي بازرگاني نيويارک به هر دليلي فرو ميريزند، تنها به خاطر سفيد بودن قربانيان آن در هر جاي شمع روشن ميشود که شايسته آن بودند. اما قربانيان افغان آن چه؟ هيچ.
به دست جهاديان و طالبان که لشکرهاي بوزينه هاي چماق به دست اين "فاشيسم قاروي" اند در افغانستاني که از آن گورستان بزرگ ساخته اند، هزاران انسان را بدون گور و کفن، مدفون و خاکستر ميکنند.
" فاشيسم قاروي" چهره بدل ميکند. امروز فاشيسم هيتلري ديگر کارآمد نيست، زيرا ايدئولوژي ناسيونال سوسياليسم هيتلري وفاشيسم نوع موسوليني، نژاد پرستي سفيد را چند پارچه کرد و زخمهاي دروني جهان برتر را هم سبب گرديد.
امروزه نژاد پرستي سفيد اروپايي ميخواهد يک پارچه باشد، هر چند خواست يکپارچگي اين نژاد پرستي نميتواند رقابت ها و کشمکش هاي ذاتي نظام سرمايه داري را منتفي سازد. زيرا هر خواستن توانستن نيست.
اکنون "فاشيسم قاروي" در بيرون و درون متفاوت عمل ميکند. غبار به درستي ميگويد که چهره دروني اين "فاشيسم قاروي" چيز ديگري است. امروز عاملان فاشيسم از مود افتاده و غيرکارآي قديم نوع هيتلري را از درون دموکراسي غرب ميروبند. حتا سالمندان از پاي افتاده آن را به پاي ميز محاکمه ميکشانند .
اما فاشيسم سفيد در ساير کشور ها طور ديگر بر خوردميکند. تئوري" نسبيت فرهنگي" پيشقراول فکري اين نژادپرستي تا آنجا گسترده ميگردد که مهمترين ضروريات يک جامعه انساني را در کشور هاي زير سلطه، تحت سوال ميبرد.
ميدانيم که دموکراسي بايد از عناصر ضد دموکراسي مبرا باشد. اين اولين شرط دموکراسي است. نميتوان با فاشيسم و فاشيستها دموکراسي ساخت. نميتوان با دشمنان امنيت، امنيت را برقرار کرد. نميتوان با جاسوسان و عوامل بيگانه و با دشمنان استقلال، کشوري را مستقل ساخت. محافل اداره کننده نظام "فاشيسم قاروي" و روشنفکران پيوسته به آنان مانند سولانا ، ميشل لوي ، کوهن بنديت و يوشکا فيشر و بسياري ديگر اين نکته را بهتر ميدانند .
اما در نتيجه و در عمل چه ميشود: در کنفرانس پترزبورگ (بن) بزرگترين بخش دعوت شدگان آن جانيان تيغ به دست اند.(و حالا افسوس ميخورند که چرا از طالبان دعوت نکرده بودند.) دولت کرزي و دموکراسي امريکايي افغانستان بر دوش سياف، رباني، فهيم، دوستم، خليلي و ساير جنايتکاران ساخته ميشود.
کشتي نوح "دولت تازه" مملو از حيوانات درنده يي ميگردد که از دموکراسي چه که بوي آدميت هم به مشام شان نرسيده است. تا بجايي که خانم مري رابينسون کميسار وقت سازمان ملل در رابطه با حقوق بشر وقتي به کابل ميرود، تکان ميخورد و به قول خودش، کابينه اول کرزي را پر از جنايتکاران جنگي ميبيند.
جنايتکاراني که اگر هزارم حصه کاري را که با مردم افغانستان کردند با فردي از نژاد برتر ميکردند، حالا جاي شان در گوانتانامو يا زندان هاي سيار هوايي و بحري مي بود. زندانيان طالبان و القاعده نيز به خاطر جناياتي که در کشور ما کردند، راهي آنجاها نشده اند . پاي نژاد برتر در ميان است. حتا قوماندان زرداد فريادي نيز به خاطر جناياتي که در حق مردم ما کرده بود، محاکمه نشده است. (يک تن انگليس از او درد ديده بود، از همين رو قضيه جدي گرفته شد. البته، هر چه بود جاي شکر کردن دارد .)
در تئوري "نسبيت فرهنگي" غربي براي کشور ما بايد " دموکراسي"، مالامال از جنايتکاران و به دست جنايتکاران و براي جنايتکاران باشد .
امنيت به دست دشمنان امنيت و عدالت به دست پست ترين و خونبارترين کارنامه داران جنايت سپرده شود . چرا؟ زيرا در اين صورت، سود "فاشيسم قاروي" بر آورده ميشود و پرده ساتر "نسبيت فرهنگي" نيز آنرا ميپوشاند.
مطابق اين نظر ملتها گوناگون اند و داراي فرهنگ هاي متفاوت. تا اينجا قضيه بديهيست. اما وقتي فاجعه اصلي چهره مينماياند که ازين برداشت بديهي چنين نتيجه گرفته ميشود: ملتهاي گوناگون در رابطه با ضرورت آزادي، عدالت و ساير حقوق انساني نيز در رده هاي مختلف قرار دارند و حاصل اينکه بيشتر مردمي که از حوزه فاشيسم قاروي دور اند ، شايستگي دموکراسي و آزادي را ندارند و هر آنچه را که اربابان جهان براي شان به نام دموکراسي عرضه ميکنند اگر هيچ شباهتي هم به دموکراسي (حتي به اندازه دموکراسي غربي) نداشته باشد، بايد بدون چون و چرا بپذيرند .
از همينجاست که با سياف حقوق زنان را اعاده ميکنند، با دوستم امنيت را تامين ميدارند؛ با فهيم جلو دزدي را ميگيرند، با خليلي عدالت و با رباني وطنپرستي را تضمين مينمايند. کرزي که آميزه همه اينهاست وظيفه مي يابد که نقطه وصل دوباره واشنگتن ــ لندن با اين جانوران سياسي ــ نظامي گردد و همين .(1)
آنها کساني را به رهبري مردم ميگمارند که اگر در کشور هاي خودشان باشند و از باندهاي خودشان نه، يا چوکي هاي الکتريکي مرگ در انتظار شان بوده و اگر بسيار خوشبخت باشند حبس ابد کمترين مجازات شان خواهد بود.
تروريست هاي بيشرم و قاتلان مردم، قهرمان و شهيد و مارشال و مجاهدين کبير نام ميگيرند. آنهايي که خود در کشور هاي شان براي جدايي دين از دولت شعار ميدهند در لويه جرگه اجازه نميدهند حتي اين مورد به راي گيري هم گذاشته شود.
جناح انگليسي نيروهاي متجاوز که هنوز ضربات سه جنگ بزرگ ضد استعماري را فراموش نکرده و اکنون براي انتقام تاريخي در ساختن چنين نظامي با امريکايي ها در مسابقه است، حتا براي رئيس جمهور لباسي را انتخاب ميکند که حداقل يک قرن است از سنت هاي لباس پوشي اداري خارج گرديده است. همه چيز بايد حد اقل يک قرن به عقب بر گردد .
کمتر از يک قرن پيش شاه امان الله با لباس اروپايي و با تفکر مدرن اروپايي، آوردن تمدن و اصول پيشرفت اروپايي را وظيفه خود قرار داد و با همين شيوه با شعار استقلال، برسينه استعمار اروپايي دست رد گذاشت.
اين امر براي استعمار اروپايي انگليسي قابل قبول نبود. استعمار ميخواست استعمار اروپايي را صادر کند نه تمدن و ارزش هاي بزرگ فکري اروپايي را.
شاه امان الله ازين امر سر پيچي کرده بود و جامعه افغانستان هم آنرا پذيرفته بود. ازين جهت بايد اين کشور گوشمالي ميشد و تمام دستاورد هاي که بيشتر شان ماحصل فرهنگ و پيشرفت هاي اروپايي بودند، با عاملان آنها نابود مي گرديدند.
اکنون که انگليسها دوباره بر گشته اند، در کنار کشتار مردم غير نظامي و اهانت بدون وقفه مردم بايد به صورت سمبوليک با لباس کرزي نيز از نهضت اماني انتقام کشيده شود.
اين کشور نبايد جرئت کند که به استقلال بيانديشد. نبايد قهرماناني نظير شاه امان الله، طرزي، ولي خان دروازي، عبدالرحمن لودين، مجيد کلکاني و عبدالخالق داشته باشد. اين ملت محکوم است که قهرمانانش، افراد زبون اما ويرانگر، مجريان دموکراسي و امنيت و نگهبانان استقلال و عدالتش جاسوسان و جانيان بالفطره و خونخواري باشند که يک لحظه از وطنفروشي، دزدي و خون آشامي دريغ ندارند.
در چنين اوضاع است که حادثه تبادل ژورناليست ايتاليايي و سر بريده شدن ژورناليست افغان شکل ميگيرد.
اجمل نقشبندي مثل بسياري کشته شد. ميدانيم که طالبان برجنايات خود بازهم افزودند. ولي اين تمام مطلب نيست. مرگ اجمل نقشبندي واقعيت هاي تلخ بسياري را باز هم در برابر ما قرار دادند.
آزادي خبر نگار ايتاليايي دانيل ماسترو جياکومو امر خوبي بود. در اين مورد شکي نيست.
اما طالبان مسلمان، ايتاليايي "کافر" را آزاد کردند و اجمل نقشبندي مسلمان را سر بريدند.
طالبان ناتويي و طالبان دولتي هم خبر نگار ايتاليايي را که از نژاد برتر سفيد اروپايي بود با پرداخت قيمتي که ميدانيم آزاد کردند و اجمل نقشبندي را که از آن نژاد نبود به عدالت طالبي سپردند .
آيا اين واقعه ، يک حادثه استثنايي و نتيجه يک بي برنامگي است و يا اينکه ما با واقعيت تلخ بزرگتري مواجهيم؟ واقعيت تلخ و شومي که ريشه دارد در سياست هاي مربوط مقوله "فاشيسم قاروي" و نژاد پرستي سفيدي که در نظريه "جنگ تمدن ها"ي هانتينگتون فلسفه باف پنتاگوني بازتاب ديگري داشت.
بر پايه همين اوضاع است که بايد اجمل نقشبندي کشته ميشد. بايد در کام ديناسورهاي طالبي رها ميگرديد و بايد سر بريده او را در برابر چشم ما قرار ميدادند و بايد ما همه ي اين چيز ها را ببينيم و خاموش بنشينيم!
روان اجمل نقشبندي شاد باد .
(1): آقاي بشردوست در مصاحبه خود در تلويزيون لمر به درستي ميگويد که چگونه سفير و شارژدافير سفارت امريکا در کابل در همان زمانيکه سازمان ديده بان حقوق بشر رباني، سياف، خليلي، دوستم و فهيم را به ارتکاب جنايات جنگي متهم کرد، در مجالس رباني و دوستم در مقابل کمره تلويزيون خندان و خوشحال نشسته بودند .
ملاقات هاي پيهم سفير امريکا با قانوني ، محقق و سايرين در جريان انتخابات پارلماني نشان ميداد که امريکايي ها نميخواهند بهيچوجه از پروردگان جنايتکار خود دل بکنند. قصه پولهاي سيا براي سياف و داکتر عبدالله که به جاي خود باشد.
پيامها
18 آپریل 2007, 05:58, توسط hazara
en nawishta kheli ehsasati wa ghair e mustandad wa bachagana ast. khudawand bashariat ra wa afgthanistan ra az shari adami ki in muzakhrafat ra nawishta nejat dehad. dunyaa enqadar ham seyah wa sapid nist aziz
18 آپریل 2007, 08:16, توسط حبيب
آغای فارانی !
از شما يک پرسش دوستانه دارم.
شما که ربانی - سياف - کرزی - خليلی و ديگران را ملامت ميکنيد - همين شما در صفوف انها به نام مجاهد ميجنگيديد. چگونه شد که اکنون همه آنها بد شدند ؟؟؟
شما اگر اينقدر دوستدار دمکراسی بوديد - چرا بعداز اخراج روسها مصالحه ملی را نه پذيرفتيد و با داکتر نچيب يکی نه شديد؟
باتاسف آنچه را شما به نام جهاد کشت کرده ايد - اکنون درو ميکنيد.
واسلام
حبيب
18 آپریل 2007, 08:20
آغای فارانی !
از شما يک پرسش دوستانه دارم.
شما که ربانی - سياف - کرزی - خليلی و ديگران را ملامت ميکنيد - همين شما در صفوف انها به نام مجاهد ميجنگيديد. چگونه شد که اکنون همه آنها بد شدند ؟؟؟
شما اگر اينقدر دوستدار دمکراسی بوديد - چرا بعداز اخراج روسها مصالحه ملی را نه پذيرفتيد و با داکتر نچيب يکی نه شديد؟
باتاسف آنچه را شما به نام جهاد کشت کرده ايد - اکنون درو ميکنيد.
واسلام
حبيب
18 آپریل 2007, 22:35
فارابی جان خیلی داد و فریاد نزن بتازه گی از جنایت کار بزرگ گلبدین و عمر کور هم دعوت کردند که بیاید که سلاته شان با مزه تر شود. همین امروز شاید دیده باشی که نماینده گلبدین اقای ناثابت به رسم پیشوازی بزرگترین پایگاه خبررسانی را به مسخره و توهین گرفت.
و ممه از خرم گرفته تا ناخرم برایش کف زدند.
برو راحت بخواب ، بیدار که شدی همه غمات از سرت با دیدن عمر در دست راست کرزی از دلت بیرون میشود.
20 آپریل 2007, 21:59, توسط نگهت بهار
فاورقی فارانی قهرمان سلام،
آقای فارانی خطاب قهرمان از سوی من به شما، نه فرمایش های بویناک جهادی و خادی است و نه هم طالبانی، بلکه واقعیتی است که باید به آن احترام گذاشت و باید برای قهرمانی های تان در پلچرخی شما را دوست داشت.
من هنوز شاگرد صنف های ابتداییه مکتب بودم که با شعرهای دو راه و چهاربیتی های مردمی تان آموزش آزادیخواهی می دیدم.
اینک پس از شعر غایله راز، شعری برای ملالی جویا و نوشته تان در مورد تبارگرایی با نوشته جالبی از شما که خط روشن طبقاتی و مردمی دارد، بر می خورم. این نوشته با وضاحت و صراحت دشمنان اصلی مردم ما را نشانه گرفته است و نویسنده مردمگرا و زندان دیده ما ماهیت فاشیستی امپریالیست هارا افشا کرده است. با این دیدگاه ها تنها نوکران و دلالان فرهنگی جهادی ها به غیظ می آیند و چسناله های قومی و ملیتی راه می اندازند، ولی جوانان متعهد به مبارزه در راه خوشبختی و بهروزی از شما خواستار نوشته های بیشتر در این مورد هستند.
موفق باشید
آنلاین : اجمل نقشـبندی بايد کشـته می شـد
22 آپریل 2007, 01:20, توسط zakir az australia
roohash shad wa yadash gerami bad aoo yak qahraman bood .amma chizi ke delhara bishtar jareha dar mikonad moaamilaye karzai ba taliban ast ke ba dadan 5 talib yak italiaye ra migirad wa ein yak bahanaye khob bood baraye karzai ke an pashtoon ha ra ba ein nam ke man majboor bodam aazad kard ta kase nagoyad chara .
25 آپریل 2007, 08:31, توسط ر ق
جناب فارانی
نوشتۀ جناب عالی را سراپا خواندم و از تحلیل عالمانۀ شما لذت بردم . میدانم که این تحلیل شمابرای نوکران و باداران آنها خوش آیند نخواهد بود و پیرامون نوشته شما به گفتار های نا صواب می پردازند و خواهند پرداخت اما خوب است این شعر عرفی را به خاطر داشته باشید :
عرفی تو میندیش ز غوغای رقیبان
آواز سگان کم نکند رزق گدا را