ترا دوست دارم چون نان و نمک!
شعری از ناظم حکمت شاعر مبارز ترک
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
برگردان از احمد پوری
تو را دوست دارم
چون نان و نمك
چون لبان گر گرفته از تب
كه نيمه شبان در التهاب قطره اي آب
بر شير آبي بچسبد.
تو را دوست دارم
چون لحظه ي شوق، شبهه ، انتظار و نگراني
در گشودن بسته ي بزرگي
كه نمي داني در آن چيست.
تو را دو ست دارم
چون سفر نخستين با هواپيما
بر فراز اقيانوس
چون غوغاي درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه ي ديداري در استانبول
تو را دوست دارم چون
گفتن
«شكر خدا زنده ام.»
پيامها
14 فبروری 2012, 09:44, توسط baqi samandar
باقی سمندر
دلو سال ۱۳۹۰ خورشیدی
فروری سال ۲۰۱۲ میلادی
بخش یکم
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
من از یک صفحه ای بنام
* کانون پژوهشگران افغانستان- این نبشته زیرین را بیاد ناظم حکمت اقتباس نمودم واینک برای خوانش باشما شریک نموده ویاد ناظم حکمت را ګرامی میدارم .( در دو بخش پیوسته منتشر میګردد )
ناظم حکمت شاعربزرگ ومبارزترکی
گزیده ها و پژوهشها (صباح)
ناظم حکمت از برجسته ترین شاعران نوپرداز و نمایشنامه نویسان آزادیخواه، ترقیخواه وانقلابی ترکیه بود. وی در شهر سالونیکا دومین شهر بزرگ یونان امروزی که در آن زمان جزو امپراتوری عثمانی بود، به دنیا آمد. او در سن یازده سالگی نخستین شعر خویش را سرود و از چهارده سالگی به نوشتن شعر پرداخت. او در سن نوزده سالگی در سفری که به اتحاد شوروی داشت از نزدیک با نسل جدید هنرمندان انقلابی آشنا شد و در شکل و محتوای شعر ترکیه تحول شگرف بوجود آورد.
ناظم حکمت از شاعرانی بود که فعالیت هنریاش را محدود نمیکرد . او با انتشار اشعار و مقالههای خود در میان جوانان محبوبیت ویژهای داشت . در سال ۱۹۲۰ مصطفی کمال پاشا قوایی را تشکیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد . همه کسانی که شور نجات وطن را در دل داشتند ، بسوی انقره رو میآوردند .
در همین سال ناظم نیز که زندگی در استانبول و در زیر چکمه اشغالگران برایش غیر قابل تحمل شده بود به آناتولی سفر کرد و در راه این سفر برای اولین بار با زندگی نکبت بار زنان و کودکان گرسنه و برهنه و بیمار وطن خود آشنا گردید و از آن پس همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت . از برجستگیهای شعر ناظم حکمت سادگی و روانی آنست که تأثیر بسیاری از مایاکوفسکی دارد .
ناظم حکمت را بارها به دلایل مختلف دستگیر کردند. او که ۲۷سال داشت در سال ۱۹۳۸ با دو حبس ۲۰ و ۱۵ ساله به ۳۵ سال زندان محکوم شد. او ماه ها را در یک سلول کوچک و ممنوعالملاقات سپری کرد. بعداً باوجود اینکه درزندان بسر میبرد در محاکمه دیگری به جرم عصیان علیه حکومت مرکزی به ۲۰ سال زندان محکوم شد و آخرین حکم محاکمه به ۲۸ سال و چند ماه رسید. از سال ۱۹۴۶ به بعد، اشعار او با وسایل مختلف از زندان خارج میشد و پس از ترجمه در مطبوعات فرانسه به چاپ میرسید. در آن زمان هیچکدام از مطبوعات ترکیه جرأت نداشتند نامی از او ببرند. اشعار وی در دنیا هیجان زیادی برانگیخت و آزادیخواهان و روشنفکران مبارز جهان به اعتراض برخاستند و در پاریس کمیته نجات ناظم حکمت تشکیل یافت.
اعتراض به محکومیت او در سطح جهانی خشم چهره های سرشناسی چون برتراند راسل، ژان پل سارتر، پابلوپیکاسو، برتولت برشت، لوئی آراگون، و پابلو نرودا را برانگیخت. آنان اعتراضات شدید خودرا به دولت ترکیه ابراز داشتند و آزادی وی را خواستار شدند. ناظم در سال ۱۹۵۰ درزندان بورسا دست به اعتصاب غذا زد. سرانجام با اتفاق هایى که در مجلس ترکیه رخ داد، لایحه اى تصویب شد که به همه زندانیان عفو عمومى اعلام گردید و ناظم حکمت هم شامل این عفو شد، با این که دشمنان برآشفته شده بودند ومشکلاتى را سرراه تصویب این لایحه ایجاد کردند. اما سرانجام، ناظم حکمت پس از ۱۳ سال همراه بابیمارى قلبى و ذات الریه اى که سال ها او را رنج مى داد از زندان آزاد شد. در این سال ها نیز ناظم حکمت شعر سرود، شعرهایى براى آزادى و انسانیت.
از آنجا که دشمنان با طرح توطئهای خواستند او را سر به نیست کنند، ناظم بار دیگر مجبور شد وطن و مردمش را که به خاطرآنان زنده بود ترک کند. او به کمک دوستانش با قایقی از دریای سیاه به بلغاريا و پس از اقامتی کوتاه در آنجا به شوروی رفت و ۱۳سال باقی مانده ازعمرخود را در غربت سپری کرد. او در شوروی با زنی بنام ورا ولادیمیرونا تولیاکوواازدواج کرد. ورا، سه هفته بعد ازمرگ ناظم -درخفا- شروع به نوشتن گفتگوهای خود باناظم کرد. بعدها همۀ نوشته هایش به یک کتاب هزارصفحه ای تبدیل شد. عزیزنسین برای عنوان کتاب «گفتگویی با ناظم پس از مرگ ناظم » را به او پیشنهاد کرد اما این کتاب بيست ودوسال اجازۀ چاپ نیافت و بین سال های نوزده شصت وسه تا نوزده هغتاد هیچ کتابی درمورد ناظم منتشر نشد.
شعري از حکمت:
انسان وطنش را میفروشد؟
آب ونانش را خوردید
آیا در این دنیا عزیزتر از وطن هست؟
آقایان چگونه به این وطن رحم نكردید؟
پاره پارهاش كردند
گیسوانش را گرفتند و كشیدند
كشان كشان بردند و تقدیم كافر كردند
آقایان، چگونه به این وطن رحم نكردید؟
دست ها و پاها بسته در زنجیر،
وطن، لخت و عور بر زمین افتاده
و نشسته بر سینهاش گروهبان تكزاسی.
آقایان چگونه به این وطن رحم نكردید؟
میرسد آن روز كه چرخ بر مدار حق بگردد
میرسد آنروز كه به حساب های شما برسند
میرسد آن روز كه از شما بپرسند:
آقایان چگونه به این وطن رحم نكردید؟
ناظم حکمت شاعر سرشناس ترکیه نخستین ضربات مهلک را بر تن درخت زمان خورده و موریانه در دل شعر عثمانی وارد آورد. بلافاصله با استقبال از نوآوری او، تازه نفسان دیگری پا به میدان گذاشتند. از میان این شاعران، سه تن سرشناس شدند: توفیق فکرت، ملیح جودت و اورهان ولی. این سه شاعر در عین گام نهادن در جادهی شعری ناظم، خود راه های جدیدی گشودند و از شعر ناظم فاصله گرفتند. در میان این سه نفر، اورهان ولی جنجالیتر و مطرح تر بود.او محبوبیت بسیاری کسب کرد و این محبوبیت هنوز در جامعهی ادبی ترکیه ادامه دارد. اورهان ولی به ملزومات شعری و حتی زبان شعری مألوف تا جایی پیش رفت که هم از سوی محافظه کاران و هم نوپردازان و هم انقلابیون زیر ضربات شدید انتقاد قرار گرفت. او در مقدمهای بر نخستین کتاب شعر خود که همراه اشعار دو دوستش ملیح جودت و اوکتای رفعت در نوزده چهارده ميلادي به چاپ رسید مینویسد:«... تئوریهای مشخص را در قالبهای شناخته شده ریختن به پیشبرد هنری منجر نمیشود. باید ساختارها را از پایه دگرگون کرد. برای رهایی از تأثیرات کبره بستهی ادبیاتی که سالهای دراز، سلیقه و ذوق ما را قالببندی کرده است، باید هر آنچه را که از این ادبیات آموختهایم به دور بریزیم.کاش میشد حتی زبان را دور ریخت تا در سرودن شعر، واژگان خود را با آن همه محدودیت بر ما تحمیل نکند...».
حکمت، با سلیقه و اندیشهای کاملا" متفاوت به میدان آمد. شعرهای او برای جامعهی ادبی محافظهکار آن زمان که آرام آرام از خواب چند صد ساله چشم میگشود، حیرت انگیز و حتی غیر قابل پذیرش بود.
با این دید انقلابی و تا حدی افراطی بود که حکمت وارد عرصهی شعر شد و جنجال آفرید. اما گذشت زمان ثابت کرد که جنجال او از نوع گرد و خاک راه انداختنهای مرسوم توسط بی مایگان نیست که فقط چند صباحی نام خود را بر سر زبانها میاندازند و بعد با سیلی زمان از صحنه خارج میشوند.
جهان رؤياهاى شاعر، جهانى است پنهان، جهانى كه نمى توان آن را به سادگى ديد، لمس كرد يا بر آن نامى گذاشت. اما نمودهاى اين «جهان» وقتى در شعر ناظم حکمت حس و ديده مى شود، ديگر دور از دسترس نيست، رؤياهاى ما. شعرحکمت دلگرمى ها و اميدهاى ما هستند و دريچه هايى كه مى توانيم با آن به اطراف بنگريم و اميدوار باشيم. اما جهان شاعر، هميشه به يك شكل پديد نمى آيد، رويدادها و حوادث، غم ها و شادى ها، بودها و نبودها، حسرت ها و... مجموعه عواملى هستند كه بخش هايى از جهان شاعر را تشكيل مى دهند. باینگونه در جهان شعر معاصر شاعرى متولد مى شود كه روزگاری زيستنش را صرف رسيدن به هدفش مى كند. او براى آزادى و استقلال سرزمينش مى نويسد.
استعمار و استبداد، سلطه فاشيزم، ديكتاتورى و فضاى خفقان كشورش را اشغال كرده اند و ناظم حكمت نمى تواند از اين پديده ها به آسانى بگذرد و آن را ناديده بگيرد. پس مى نويسد و اين نوشتن حوصله زمامداران وقت سرزمين اش را سرمى برد. از اين به بعد بارها او را به دلايل مختلف دستگير مى كنند. يكى از اين بازداشت ها متعلق به زمانى است كه پس از بیکاری ممتد، او تازه در مجله «ماه مصور» كارى پيدا كرده بود و او را به اعدام محكوم کردند. ناظم حكمت از زندان، نامه اى به خواهرش نوشت و گفت كه در ادعا نامه دادستان برايش حكم اعدام تقاضا شده اما جرم هايى كه به او نسبت داده اند به او ربطى ندارد. در واقع مسأله اصلى همان است كه روزی ناظم حكمت به مادرش نوشت: «بزرگترين مشكل اين است كه نام من "ناظم حكمت" است، اما من به اين نام افتخار مى كنم.» آرى اين گونه است كه نام ناظم حكمت ديگر آنقدر اعتبار اجتماعى دارد كه دولت كشورش نمى تواند او را ناديده بگيرد. ناظم حكمت شاعرى بود که نمیتوانست با استعمار و استبداد كنار بيايد.
ادامه دارد...
آنلاین : ترا دوست دارم چون نان و نمک!
14 فبروری 2012, 09:48, توسط baqi samandar
بخش دوم
استعمار و استبداد، سلطه فاشيزم، ديكتاتورى و فضاى خفقان كشورش را اشغال كرده اند و ناظم حكمت نمى تواند از اين پديده ها به آسانى بگذرد و آن را ناديده بگيرد. پس مى نويسد و اين نوشتن حوصله زمامداران وقت سرزمين اش را سرمى برد. از اين به بعد بارها او را به دلايل مختلف دستگير مى كنند. يكى از اين بازداشت ها متعلق به زمانى است كه پس از بیکاری ممتد، او تازه در مجله «ماه مصور» كارى پيدا كرده بود و او را به اعدام محكوم کردند. ناظم حكمت از زندان، نامه اى به خواهرش نوشت و گفت كه در ادعا نامه دادستان برايش حكم اعدام تقاضا شده اما جرم هايى كه به او نسبت داده اند به او ربطى ندارد. در واقع مسأله اصلى همان است كه روزی ناظم حكمت به مادرش نوشت: «بزرگترين مشكل اين است كه نام من "ناظم حكمت" است، اما من به اين نام افتخار مى كنم.» آرى اين گونه است كه نام ناظم حكمت ديگر آنقدر اعتبار اجتماعى دارد كه دولت كشورش نمى تواند او را ناديده بگيرد. ناظم حكمت شاعرى بود که نمیتوانست با استعمار و استبداد كنار بيايد.
روزگارى كه او در زندان بود وقتش سراسر صرف شنيدن حرف هاى انسان هايى شد كه به دلايل گوناگون در زندان به سر مى بردند، آنهايى كه حرف هاى زيادى براى گفتن داشتند و نمى دانستند چگونه بايد آن را به گوش همگان برسانند. ناظم حكمت حرف های آنان را مى شنيد و در جهان رؤياهايش آن را براى ذهن هاى آگاه ديگر مى سرود. دغدغه ضداستعمارى «حكمت» و درون مايه هاى مردمى اى كه شعر او از آنها برخوردار بود، وضعيتى براى نوشته هايش پديد مى آورد كه هم عوام را علاقه مند مى كرد و هم خواص را.
يكى از ريشه هاى مردمى شعر «حكمت» ترانه هايى بود كه «عاشيق»هاى ترك مى خواندند، اين عاشق ها كه بخشى از فرهنگ فولكلور تركيه محسوب مى شوند تأثير بسزايى در شعر «حكمت» داشتند و اين تأثير در شعر او بر مردم عوام است كه نشانه هاى خود را به منصه ظهور مى رساند. بخش ديگرى از تأثيرگذارى شعر «حكمت» بر سبك و سياق ادبى او وابسته است.
شعرى كه او مى سرايد ادامه سنت ادبى ادبيات تركيه نيست يا دست كم ادامه تام و تمام آن نيست و سنت ادبى تركيه به نوعى درگير مستقيم با ادبيات ايران و عرب بوده و وجه تمايز قابل توجهى نداشته است. اما ناظم حكمت به شعر تركيه تشخص ادبى ويژه اى مى دهد و به نوعى نگاه معاصر جهان شعر را به ادبيات شعرى تركيه تغيير مى دهد. ناظم حكمت شاعرى كه فرهنگ سرزمين اش را با نگاه دقيق و موشكافانه و درعين حال متعهد بارورتر كرد پس از آزادى از حبس دانست كه او را اين گونه آزاد نخواهند گذاشت.
پس از آزادى اش به او گفتند بايد به خدمت سربازی برود و او كه حدود پنجاه سال داشت، دانست كه اين دسيسه اى است براى از بين بردنش و چون در آن سن و سال نه توان مقابله داشت نه حوصله درگيرى، تصميم گرفت از سرزمين اش كوچ كند. دسيسه دشمنانش اين بود كه او را به خدمت سربازى در منطقه اى بد آب و هوا ببرند و در آنجا او را از بين ببرند يا شايد او خود به خود به دليل بيمارى هايش از بين برود. ناظم حكمت كه در پوليس دريايى تركيه خدمت كرده بود و ديگر خدمت سربازى براى او قانونى نبود از همسر و پسرش - محمد - خداحافظى كرد و از تركيه مهاجرت كرد. سفر او سيزده سال به طول انجاميد، سفرى كه از دريا شروع شده بود و سپس با يك كشتى رومانيايى به روسيه ختم شده بود.
ناظم حكمت در اين ۱۳ سال به كشورهاى زيادى رفت، شعر خواند و سخنرانى كرد در همين ايام بود كه در فستيوال جوانان برلين با «پابلو نرودا» شاعر بزرگ و انقلابی چلی آشنا شد، همان کسی كه پس از مرگ ناظم حكمت مرثيه اى دردناك براى او سرود. سرانجام شاعر آزادى سرزمين تركيه در جون سال ۱۹۶۳ در اثر سکته قلبی در مسکو جان باخت و در گورستان نووودویچی، گورستان مشاهیر تاریخ، به خاک سپرده شد. ولی شعرش سرود جاودانگى او را تا هميشه در جان ها خواهد دميد.
ناظم حکمت، شاعر آزاديخواه جهان سومی است که با کمک بخش فرهنگی کشورهای گروه شرق سابق، شاعری جهان وطن نام گرفت و دهها جايزه دريافت نمود و درصدها کنفرانس صلح و عدالت و آزادی خواهی شرکت نمود. وی درحاليکه در اروپا خيابانها و مکتبها به نامش گذاشته شد ، تاچند ماه قبل ازمرگ، دارای مليت خاصی نبود و مجبورشد درآخرين لحظات، برای خود و پسرخوردسالش از کشور پولند تقاضای مليت و پاسپورت نمايد. اودر مقدونيه زمان دولت عثمانی از پدری ترک و مادری با اجداد اروپايی بدنيا آمده بود. سه نسل پيشين مادری وی ريشه لهستانی، آلمانی و فرانسوی داشتند.
اودر سال ۱۹۰۲ درشهر سالونکی بدنيا آمد و در ۲ سالگی به شهر آله پو در ترکيه امروزی رفت، جايی که پدر بزرگش، محمدناظم پاشا، فرماندار ايالتی بود. پدر او ، حکمت ناظم بای يا( بيگ)، کارمند وزارت امورخارجه دولت عثمانی دراستانبول بود. نام تنها خواهر او، سميه و نام مادرش ، سليله يا جليله بود.
درسال ۱۹۰۸ جنبش “ترکهای جوان" خلاف خواسته عبدالحميد دوم،پادشاه وقت، موفق شدند که قانون مشروطه ۱۸۷۶ را دوباره عملی نمايند. بعداز سقوط عبدالحميد دوم در سال ۱۹۰۹، پدربزرگ ناظم حکمت، بازنشسته و به استانبول فرستاده شد. ترکهای جوان بعد از دوسال شکست خورده و حکومت رااز دست دادند.
ناظم حکمت اولين اشعارش را در سن ۱۱ سالگی سرود. از ديگر حوادث دوران کودکی او جنگ جهانی اول و پيروزی انقلاب اکتبر، و جدايی پدر و مادرش از همديگر بودند. اودر۱۶ سالگی وارد نيروی دريايی ترکيه شد ولی بدليل بيماری و سرکشی، دائم تحت نظر بود. اولين مجموعه شعر او"جنگل سروها" درسال ۱۹۱۸ منتشر شد. در اين سال ترکيه از طريق نيروهای خارجی تقسيم گرديد و دولت عثمانی تا سال ۱۹۱۹ قدرت خودرا از دست داد. در اين سال آنکارا به تسخير مصطفی کمال آتاتورک درآمد. در سال ۱۹۲۰ نخستين نمايشنامه اويعنی " کرسی" منتشر گرديد. در همين سال اولين گنگره حزب کمونيست ترکيه به رهبری مصطفی صوفی در باکو تشکيل شد. بعد از آشنايی ناظم حکمت با کمونيستها، او از طريق ترابوزان و باکو به مسکو رفت و در دانشگاه “ زحمتکشان خاورميانه“ به تحصيل پرداخت.
در ۲۸ جنوري همين سال، مصطفی صوفی و ۱۴ عضو حزب کمونيست ترکيه در دريای ترابوزان از طرف ماموران دولت ترکيه بقتل رسيدند. در سال ۱۹۲۲ يونان در جنگ با ترکها شکست خورد و مرزهای امروزی ترکيه تثبيت گردید و آخرين سلطان عثمانی يعنی محمد ششم، از کاربرکنارشد. حزب کمونيست ترکيه از آن تاريخ تاکنون يعنی ازسال ۱۹۲۲ ممنوع اعلام گردید.
با آنهم درآن سال ها کتاب “ترانه خورشيد نوشان" او منتشر گردید. با آغاز اصلاخات مصطفی کمال آتاتورک، نظام خليفه گری ممنوع اعلان شد. ناظم حکمت بدليل خطرهای ترور و دستگيری به شوروی فرار کرد و بعد از آشنايی با ماياکوفسکی و ديگر فوتوريستها، ۲ نمايشنامه خود يعنی : ۲۸جنوري و اهرام را منتشر نمود.
درباکو اولين مجموعه شعر ناطم حکمت منشر شد. در بين سالهای ۱۹۲۹- ۱۹۳۱ نمايشنامه “اسکلت سر“ و دو کتاب: شهر لال و ۸۳۵ جمله ،از او منتشر گردید. . در سال ۱۹۳۲ بعد از مرگ پدر، دو کتاب او“ چرا بنريه خودکشی نمود؟" و “ تلگراف شبانه" و نمايشنامه “ خانه مرده" او به زير چاپ رفت. او درسال ۱۹۳۳ مجددا دستگير وتاسال ۱۹۳۵ در زندان مشهور بورسا، به بند کشيده شد . کتاب شعر حماسی او يعنی “ شيخ بدرالدين، مبارز و عدالتخواه " منتشر گردید. درسال ۱۹۳۵ سه کتاب او نمايشنامه فراموش شده ، نامه هايی به تارانتا- بانو، و خون سکوت ميکند ، به چاپ رسید. ناظم حکمت در سال ۱۹۳۷ بدليل جنگ داخلی اسپانيا به حمايت و گردآوری کمک برای مبارزان جمهوريخواه پرداخت.
اودر شهر پراگ به دريافت جايزه صلح مفتخر گردید و در چند کنگره ادبی، فرهنگی و صلح خواهی شرکت نمود. درسال ۱۹۵۳ نمايشنامه - آدمی عجيب- او جايزه صلح لنين را از آن خود کرد.
او در سال ۱۹۵۸ به پاريس سفر کرد؛ به جايی که قبلا پاره ای از اشعارش منتشر شده و سارتر و آراگون اورا ميشناختند. قبل از فرار از ترکيه، کتابهای : حماسه جنگ آزادی بخش، کتاب ۵ جلدی چهره های انسان، نمايشنامه افسانه عشق، يوسف در مصر، و ترجمه جنگ و صلح تولستوی، از او منتشر شده بودند. ناظم حکمت در سال ۱۹۵۹ نمايشنامه شمشير دموکلس او در اين سال به زير چاپ رفت. او در سال ۱۹۶۳ رمان اتوبيوگرافيک “ آدم رمانتيک" را به پايان رساند.
آثار معروف ناظم حکمت: ابر دلباخته، برادر زندگی زیباست، خون سخن نمیگوید، شمشیر داموکلس، طغیان زنان، رمان رمانتیک ها، فریاد وطن، شهری که صدایش را از کف داده است، جمجمه، خانه آن مرحوم، خون خاموشی میگیرد، نام گم کرده، حماسه شیخ بدرالدین، چشم اندازهای انسانی کشور من، تبعید چه حرفه دشواری است، از یاد رفته، تصویرها، شیخ بدرالدین پسر قاضی، سیماونا، چشم اندازهای آدمی، شیرین و فرهاد صباحت، مهمنه بانو و آب سرچشمه کوه بیستون، یوسف و زلیخا، حیله، آیا ایوانوویچ وجود داشته است، گاو، ایستگاه، تارتوف، چرا بنرچی خودکشی کرد، چهرهها، تلگرافی که در شب رسید، نامهها به تارانتا بابو، شهر بی نام، پاریس گل من، آدم فراموش شده، فرهاد و شیرین و چند اثر دیگر.
کسی که می رود، شعری از ناظم حکمت:
روی شیشه ها
شب بود وبرف
میان تاریكی
در نهایت درخشش ریل های موازی
جدایی را به خاطر می آوری
در سومین سالو ن ایستگاه
دختری كوچك با پاهای عریان و چادری سیاه
به خوابی عمیق میرود
من قدم می زنم ...
شب وبرف روی پنجره ها بود
كه در سالون ترانه ای خواندند!
زیباترین ترانه ی برادرم كه رفت
زیباترین ترانه ...
زیبا ترین ...
زیبا ...
برادران چشم های مرانگاه نكنید
گریه از درونم می جوشد ...
میان تاریكی در نهایت ریل های موازی
جدایی را به خاطر می آوری
در سومین سالون ایستگاه
دختری كوچك
با پاهای عریان و چادری سیاه
به خوابی عمیق می رود
من پرسه می زنم
شب وبرف روی پنجره ها بود
كه در سالون ترانه ای خواندند
نمادهای فرهنگی
دریا سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازم تو خروشنده و بالنده ب�...
مرگ باغ مرگ باغ سروده یی از انجنیر حفیظ ا له حازم و وقتی باز بارا�...
*
اطلاعات
بنیادنامۀ کانون پژوهشگران افغانستان مادۀ اول شناسنامه ١) این نهاد پژوهشی، اجتماعی وفرهنگی به نام « کانون پژوهشگران افغانستان» یاد می شود. ۲) این نهاد را میتوان به شکل کوتاه آن « کانون پژوهشگران » نامید و دراین بنیاد نامه، گاهی «کانون» نامیده شده است....
افغانستان |
آنلاین : ترا دوست دارم چون نان و نمک!