داکتر صاحب، يک شعر خو به معشوقه ی بيادرکت هم بگو !
شما خيلی وقت اضافی داريد که به فرمايش اين وآن غزل عاشقانه می سراييد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خواننده عزيز کابل پرس? . اخيرا يکی از قلمبدستان که لقب پر طمطراق «داکتر» را نيز يدک ميکشد ، بقول خودش ، در اثر سفارش ديگران(!) غزلی عاشقانه سروده که بادريغ، نه وزن عروضی دارد ، نه معنی و منطق متداول. اين آقا در « زمان درد ناک؟) و« گرفتاريهای اندوهگين ؟ » دست به سرايش اين غزل بيمعنی زده است وآنرا درچندين سايت انتر نتی اشاعه داده است! . از انجا که روز به روز ، شمار بيشتری از داکتر ها و انجنير ها ی ما در ديارغربت، از ديوار شعر وشاعری ، بالا ميروند ، سکوت را ازين بيش روا ندانستم . در ابتدا چند بيت نخست به اصطلاح شعر عاشقانه ايشان را همراه سرنامه عجيب شان ( که منثور است) نقل ميکنم ، تا خواننده بداند با چه کسی طرف است و ازان پس ، معروضه کوتاه خويش را که نيمه طنز ونيمه جدی است ، می آورم .
به دوست عزیزی که درین بُرهۀ ای ازمصروفیتها وزمان دردناک ِگرفتاریهای اندوهگین وطاقت فرسای سیاسی،که جووطن وخاطر هروطنخواه ازوجود ناملایمات درا ین گلستان بربادرفته وچپاول دیده ازدست دشمنان ومزدوران انباشته ومتاًثراست، تمنای شعر عاشقان ای نموده بودند که اینک تقدیم میدارم.
صبح روی
د. احد وفا معصومی
جان من صفای رویت درین خاکدان نباشد
گلی بِهِ زرنگ وبویت به باغ جنان نباشد
سرزلفِ تابدارت که صیاد عاشقانست
چو کمان ابروانت، دگر در جهان نباشد
ماه اگر کند حسادت، گویندش یقین کواکب:
که چو این زمین نشینی،درین آسمان نباشد
همه مردمان بگویند، ز حسن وصفات ومن را
به مانای صورت تو، دیگر درگمان نباشد
بسی مست ونوجوانی، خوشااینکه خود ندانی
که چو سرو ِقامت تو، به باغ جنان نباشد
بیا گاه گاهی بیرون که تا خلق ها ببینند
که همچون توماهِ زیبا، درین کهکشان نباشد
کسی در دمن ندیده چو توایستن ورمیدن
نشنیده کس به جائی، ودر آهوان نباشد
داکتر صاحب . يک شعر خو به معشوقه ای بيادرکت هم بگو!
بقلم : نثار احمد ( نثار)
داکتر صاحب احمد وفا معصومی ، شما که به فرمايش دوستان ، شعر عاشقانه ميسراييد ، لطفا به من عاجز مسکين نيز کمک کنيد ! من نيز معشوقه ای دارم ، جفا کار ، سنگين دل و دارای شکل و شمايل زيرين :
قد : سرو
ابرو : کمان رستم
مژگان : پيکانی و خونريز
لب : ياقوت
گونه : گلابی
چشم : آهوی رميده
گيسو : زنجير
مزاج معشوقه اينجانب : دمدمی و هردم خيال ، عاشق کش!
اگر ازان غزل های ناب ، يک تا ی قابل را به من ناقابل عنايت کنيد تا آخر عمر ممنون خواهم بود !
داکتر صاحب . قافله ای سرگردان از شاعران انتر نتی ! مينگرم . همه از خواندن کتاب معذور اما سرنای شاعری و شهرت طلبی شان پر زور!
داکتر صاحب . شعر سنتی گفتن ، در سابق به تمهيدات و مقدماتی نياز داشت و تلمذی تا خداوند آن از ريشخند همگنان مصوون باشد . امروزه چه شده است که همه ، شاعر شده اند و نظريه پرداز و ناقد ادبی !
داکتر صاحب گل !
در زمانه ما ،شاعری چقدر آسان شده است ، فقط يک پايه کامپيوتر ميخواهد ، يک دانه عکس جالب رنگی ميخواهد و ضايع کردن وقت به اندازه سرکشيدن يک پياله چای سرد شده! و فشار دادن دو دکمه!
فردا عکست را در سايت ها می بينی و برای معشوقه ات فخر ميفروشی ، گوشی تلفن را بر ميداری ، به اروپا و امريکا اعلام شاعری وشايد قهرمانی ميکنی!
امانظم بد و سست نيز ، بوی بدی دارد، که زود خداوندش را رسوا ميکند.
به بين داکتر صاحب . ابروی کمان و سرو قامت ، ديگر برای خواننده و شنونده امروز جالب نيست ، ابروی معشوقه امروز کجايش کمان است ، ابروان به حدی برداشته ميشود که خط نازکی از ابرو ، باقی می ماند . تازه اين تعبيرات که مال عنصری و امير معزی در ۱۰۰۰ سال پيش است ، پس ديدگاه جنابعالی کجاست؟
داکتر صاحب . شما خيلی وقت اضافی داريد ، که به فرمايش اين وآن ، غزل عاشقانه ! می سراييد! شما و يک سری ناظمان عافيت جوی ديگر که با استفاده از کمسوادی صاحبان نشريات انترنتی ، شعر زورکی برو زن ( پلو توله کی) ميگوييد و آنرا بی مانع انتشار ميدهيد، ، يک روزی حساب پس خواهی داد، اگر سر ديگ باز است ، پس حيای گربه کجاست ؟
پيامها
20 می 2008, 21:36
سلام به حضور محترم آقای نثار احمد. نشانه گرفتن تمام داکتران و انجینیران مقیم خارج کشور صرفاً به دلیل اینکه یکی بدون داشتن صلاحیت ازدیوار شاعری بالا رفته، نا ثواب و به دور از مروت. شما صرف حق دارید بگویید فلان داکتر یا فلان انجینر از دیوار شاعری بالا رفته، شما در مورد دیگران حق هیچ گونه داوری و اظهار نظر را ندارید. باید بدانید که داکتر ها و انجینیر ها در تمام دنیا از جمع با استعداد ترین و هوشمند ترین افراد میباشند.
20 می 2008, 23:36, توسط سرشار
سلام،
عجب دنیایی است! معصومی یک شعر عاشقانه گفته، آقای نثار را بدش آمده. این طبیعی است. اما یک چیز غیر طبیعی در این مسئله است: با وجودی که شعر عاشقانه گفتن معصومی، بد آقای نثار احمد نثار آمده است، اما باز هم از او می خواهد تا برای معشوقه اش شعر بسراید. حالا شما آن شعر بی مرچ و نمک آقای معصومی را با این خواهش شِنگدار آقای نثار مقایسه کنید. اول خو، خوب شد که آقای معصومی فقط شعر گفته بود نه کدام چیز دیگه، بعدش خوب شد که آقای نثار احمد نثار تقاضایش فقط به یک شعر خواستن محدود ماند.
والله آقای میر هزار عجب چیزهایی را نشر می کنی؟ اگر قرار باشد، شعر های ضعیف را به نقد بگیری ، کارت به یک سایت و دو سایت خلاص نمی شود، اما اگر قرار باشد انتقادهای انتقام گونه بعضی ها را علیه بعضی دیگر مجال نشر بدهی، باز یخنت از دست مردم خلاص نمی شود. خدا معصومی را هدایت کند که شعر نگوید، خدا نثاراحمد نثار را هدایت کند که برای معشوقه اش خود شعر بگوید، یا هر کاری دارد خود بکند، خدا برای کامران میر هزار هدایت بدهد که نقدهای سست را چاپ نکند. خدا مرا نیز هدایت کند که در هر کاری مداخله نکنم. اما چکنم طنز است دیگه...
21 می 2008, 05:06
دوست عزيز!
باری که مجاهدين سر به کف کابل را گويا فتح کردند به يک نيمچه قوماندان سر خوردم. گپهای زيادی را با هم به گفتگو نشستيم و در پايان به من گفت:
(برادر عزيز! کنون که کابل به دست ما افتيد يک تانک را در پيشروی خانه - يکی را يک طرف و ديگری به طرف ديگر ايستاد کرده ام - خو همين زنده گی است.)
در غرب هم همين زنده گی است. شعر نگويند - نوشته نه کنند - بيانيه ندهند - سياست نه کنند - پس چی بايد کرد؟
دراين ديار غربت اندوه را بايد بر طرف کردو شعر يکی از هميی وسيله هاست. در اينجا بيشتر مردم خوش دارند که به شيوه کلاسيک زندگی کنند. ممکن از همين رو داکتر صاحب به کلاسيزم رو اورده باشد.
و اما شما نثار گرامی!
من که جوان بودم باور کنييد هميشه فکر ميکردم که همين نويسنده ها - شعرا و ديگر بزرگان و اهل قلم حتما از فاکولته ادبيات فارغ شده اند. بسيار دير فهميدم که نه والله - اشتباه کرده ام اينطور نيست. و ان به خاطری که همين داکتر ها و انجنير ها همه اخبار و مجله و راديو تلويزون را انحصار کرده بود. ( استثنا وحود دارد )
حا لا هم که حساب کنيد وزنه داکتر و انجنير بيشتر از به اصطلاح اديبان است.
موفق باشيد.
کابلی والا
21 می 2008, 12:43, توسط طالب کاکو
مدت است که بنده درسایت کابل پرس? مصروف گوشمالی دادنهای شخص بنام معصومی استم نمیدانم آن معصومی همین معصومی باشد یا کسی دیگر بهرترتیب باید گفت که ابتدائی ترین قواعد نوشتاری را درزبان فارسی هردوی اینها بلد نیستند.
25 می 2008, 04:47, توسط طبیعت دوست
کاکو بچیم تو خو شب و روز شمشیر بدستت است و چهار طرف خیزک میزنی.گاهی املای مردم را اصلاح میکنی و گاهی هم انشای شان راو گاهی هم حرفهای بد و زشت از زبانت شنیده میشود.اول املای خودت را جور کن،باز به اصلاح دیگران برو.باید به جای "مدت است که بنده..." مینوشتی "مدتی است که بنده...".
خوب حالا خودت هم اعتراف میکنی که بعضآ ممکن است در جریان تحریر ،نویسنده یک حرف را یا فراموش میکند ویا با وجودیکه روی حرف مورد نظرش فشار داده ،مگر ممکن ان حرف روی صفحه نیافتاده باشد.من شخصآ خودم بعد از تحریر نوشته قبلی ام مشاهده کردم که یک حرف (ی)بدون انکه منظورم باشد در بین یک کلمه جا گرفته است.حدس میزنم چون به سرعت تحریر کردم،ممکن دستم غیر ارادی به ان تماس نموده باشد.اما در قسمت اشتباهات بزرگتر مثل (مزمن—مضمن)ویا (حوضه ___حوزه)و یا جمع را باز هم جمع کردن مثل (عملیات---عملیات ها)و یا استعمال اسم و یا صفت جمع در مقابل موصوف و یااسم فاعل مفردو یا اسم مفرد وغیره مثل ( رجل--- رجال) وغیره درست نیستند.اما باید خودت با حفظ حرمت خودت با کلام بهتر به شخصی که مرتکب ان اشتباه شده توضیح بده.نه با داکو گری و کاکو گری که تا حال انرا پیشه کرده ای.گاهی هم ممکن کسی مرتکب اشتباه مجبور گردد.مثلآ :څارنوالی را مردم از روی جبر و عدم امکانات تخنیکی که دارند، گاهی صارنوالی و گاهی سارنوالی مینویسند. اما همه هدف و علت را میدانیم.هستندکلماتی که به اشکال متفاوتی نوشته میشوند.یک تعداد انرا درست و یکتعداد انرا نادرست میدانند:مثلآ زنده گی و یا زندگی .بعضی ها این ه را زاید میدانند.در این باره میتوان مثال های متعدد نوشت،اما من به همین یک اشاره قناعت میکنم. در هر صورت کمک به نگارش بهتر کار خوبست.اما با در نظر داشت حرمت طرف مقابلت.موفق باشی
21 می 2008, 08:24, توسط kabir
داکتر صاحب برای معشوقه لطیف پدرام و به خواهش پدرام صاحب نیز شعر گفته است.و از همان شعر های که نپرس.نشانی سایت آریایی تحت عنوان فدرالیزم.ویقین دارم که در سایت خاوران و آریانا نت نیز قابل در یافت است.
21 می 2008, 12:36
mohtaram mir hazar lotfan az nashre conin matalebe be mohtawa jedan khod dari koned
22 می 2008, 01:42, توسط sheik Rahim Ghori
Mr. Massoumi is righting very very very bad "things".
But the problem is not his very bad "poems" ,but the problem the publishing of so much "schmach" in khawaran website.
Schmach means Jafang.
22 می 2008, 04:12, توسط kabir
داکتر صاحب به اسر تقاضای لطیف پدارام شعری در رابطه با فدرالیسم نیز «ساخته» است .از همان شعر های که دل هوادراران سایت خاوران را باغ باغ میسازد.این اسر ارزشمند! را در سایت آریایی میتوان دریافت و کیف کرد.
22 می 2008, 18:48
دوست فاضل جناب ميرهزار. آقای نثار دقيق و درست ميگويد.وقتی کسی الفبای شاعری را نداند ، چرا آهنگ بيقانون بخواند ؟ يک داکتر ديگر به اسم ظاهر حکمی نيز مشتی دری وری را به اسم شعر تحويل ميدهد. خانمی به اسم رحيمه توخی ، اسامی شهدای ما ئوييستی وچريک های فدايی (ايران) را بصورت عمودی انبارميکند وگويا به زعم خودش ، شعر انقلابی ميسرايد!
ازاين آقايان وخانم توخی که سن وسالی گذشته چرا خودرا مسخره ومارا اذيت ميکنند؟ با احترام . احسان فرزامپور
آنلاین : http://احسان فرزامپور
22 می 2008, 20:34
من از جان و دل نوشته جناب نثار را تاييد ميکنم. علاوه ميدارم که نه تنها برخی داکتران ( پزشکان) و انجينيران ، نظم های سخيف، بيمزه را به منصه نشر ميگذارند بلکه شعر گونه ! داکتر معصومی و ديگران ، نشان ميدهد که هنوز اينان در دوره سلطان محمود غزنه وملکشاه سلجوقی زيست ميکنند!
هنوز تير وکمان در دست دارند اما کشور شان با بمب خوشه ايی،بمباران ميشود.خود از پير طريقت صحبت ميکنند درهمانحال که پير وپيامبرشان، دالر و يورواست!يکی امروز از عرفان رازناک بيدل می لافد در حاليکه ديروز ، معرفت مورد علاقه اش ( سوسياليزم علمی) بود!خلاصه شاعران(!) ما هم بخود،دروغ ميگويند هم بهديگران!محمود مختار
آنلاین : http://mokhtar
22 می 2008, 19:13, توسط Mihan-doost
About two years I read some of the writtens of Dr.Wafa Masoomi, he is a nice person,the most of his articles are valuable, he is a good person ,but I did not read till now his poems; some time he writes a poem in site khawaran. We must not so fast pass a judgement about every body. Mr.Mir Hazar if has not any thing to print , he will print a subject to people write commentaries under it. Mr. Wafa Masoomi must not hurt if the young boys do comment about him
23 می 2008, 09:07
آقای مير هزار. فکرميکنم کسی که شعر عاشقانه به فرمايش ديگران بگويد ،به ذات وما هيت شعر ، خيانت کرده.، چه شعر راستين اگر نتيجه کشف و شهود هم نباشد نتيجه خلوت خالصانه شاعر با خويشتن خويش است ! آقای دکتر از شاعری، دکان بقالی ساخته اند . شعر به خواهش ديگران ، يعنی تفنن و مسخره گی و هزلل ! تميم ترابی
آنلاین : t
23 می 2008, 04:08
کبير جان!
من فکرکردم که شما شوجی ميکنيد ولی به راستی که داکتر صاحب به فدراليزم شعر سروده.
.
.
.
.
(وفا ) فرصت شماری کن،به راهش جان نثاری کن
تپش کن ، بیقراری کن ،ببین آرمان فدرالیزم
کشتیم از خنده
کابلی والا
24 می 2008, 00:27, توسط Farhad
هرچند شعر یک قریحه واستعداد ویژه ای است که خداوند نصیب برخیها ساخته است. شعر را نمیشود بزور بسرایی. وهم حکم برادر ما درمورد دکتران وانجنیران درست نیست که آنها نمیتوانند شاعر شوند. امروز ما شاعران گرانمایه ای دارم که یا دکترطب هستند ویا انجنیر. وبه همین شکل نویسندگان برجسته که طبیب ویا انجنیرهستند.همینگونه نویسندگی وسخنوری درذات خود نیز یک استعداد است. کسانی هستند که خوب مینویسند ولی ازنعمت گویندگی وسخنوری محروم هستند وکسان دیگری هستند که خیلی زیبا ومرتب وبا تسلسل منطقی خاصی سخن میگویند، اما ازنویشتن یک فقره هم عاجز اند وبرخی های دیگری را شاهد بودیم که هم نویسندۀ خوب بودند وهم سخنوران توانا. اینها همه درذات خود برخاسته ازیک استعداد بخصوصی هستند. البته میشود درنتیجه آموزش منظم وفراگیری دانش به هنر نویسندگی دسترسی پیدا نمایی اما شعر ازاین امر مستثنی است، فقط آموزش مرتب علم عروض وفراگیری سایرفنون شعری میتواند تاثیر خوب وبه سزایی درکیفیت شعربگذارد. اما بدون استعداد خاص شاعر شدن یک کمی دشوار است. درغیرآن مانند شعرهای دکترصاحب معصومی ازآب درمی آیند. متأ سفانه بسیاریها به این باور اند که هرکلام منظوم شاید شعر باشد. اما هرنظمی اگربرخوردار ازفنون شعری نباشد، کلام واستعارات شاعران نداشته باشد ودارای یک پیام وتخیل خاصی نباشد، نمیتوان آنرا شعر گفت. شاید یک نظم خوب باشد اما شعر نباشد. نظم گونۀ محترم داکتر صاحب معصومی شعر نیست که نیست حتی یک نظم عاری ازحقیقت شعری هم نیست. دکتر صاحب معصومی شاید یک دکتر وارد وتوانمند دررشته خود باشند. اما آنچه که بنام شعر عاشقانه وشعر فدرالیسم ازایشان خواندم، حرمت ایشان بالای چشم اما اگر حرف مرا بشنوند که به مسلک شان خیلی احترام دارم، بیشتر ازاین خودرا ... نکنند. ودرنویشته فدرالیسم شان حکم سیافی صادر نکنند که هرکه ازفدرالیسم شان حمایت نکرد روشنفکر راستین ووطن پرست نیست. آنهم دست بدست با کنگره ملی! این حکم داکترصاحب معصومی به همان حکم رفقای حزب پیش آهنگ طبقۀ کارگر دمکراتیک خلق افغانستان میماند که میگفتند: بیطرف بیشرف است. توبه العیاذ با لله!
25 می 2008, 09:27, توسط f
جناب آقای ميرهزار. البته شاعرقلابی ، دروغگو و فاقد استعداد در نشريات ما زياد ديده ميشودد البته اينان به منزلت حباب های اندکه عمری کوتاه دارند..پزشکان شاعرکه شايد کارآنان در رشته اصلی ميلنگد ،گويا به امام زاده شعر، دخيل بسته اند.به نظر من مشکل ما در همين محدوده توقف نميکند، مشکل بالاتر وضايعه بزرگتر ،پيدايش وافزايش « قلمزنان بيمار» در نشريات بويژه انترنت است . اينان در غربت غرب،انواع بيماری «ديپريشن» را تجربه ميکنند!برخی مانند مرحوم بيرنگ کوهدامنی حتا خود را حلق آويز ميکنند!نمونه برجسته ازين قلمزنان روان پريش ، آقای سليمان راوش است (ايشان برادر داکتر رازق رويين و برادر زن مرحوم بيرنگ کوهدامنی!است) آقای راوش در يک مقاله که اينک درکابل ناتها ،منعکس شده.تمامی نويسندگان هموطن خود را که ضمن معروضه ای ، از زبان ما دری شان به دفاع برخاسته اند ، « بی خرد» خوانده است ! وی اصطلاح زبان دری وفارسی راقبول ندارد وچون خودش زاده بلخ است، اصرار ميورزد که همه ايرانيان،وتاجکان از اين لحظه زبان پارسی راا،زبان بلخی بنامند!با احترام. فردوس باميانی
آنلاین : ferdows
25 می 2008, 13:35, توسط آسمانی
سبیل پهن تو ای تکه دار قال و مقال
زبان و لب شکربار تو نمی بندد
با آنکه شعر داکتر نام را نمی پسندم،اما دیکتاتوری این آقا را که همانند اخلافش پرتو نادری که خود را مالکان و تکه داران شعر افغانستان می دانند را نیز از دوستانه ها به دور می دانم.
بیا که دست محبت به روی هم بکشیم
به نوک خنجر کینه گلوی هم ندریم
و این است شعر من که در این لحظه سرودم.پس شعر چیست >؟ آری یاوه های بیش نیست که فکر آدمی را می فشارد تا وزنی بر خود بسازد.
در این عصر که همه ارزش ها رنگ باخته،به دل ها وزن نمانده، و این عروضی کی هست که ما به دنبال آن یکه هزار سال عقبگرد داشته باشیم.
من این شعر را برای خودم می نویسم:
رویم به آسمان بلند است
نعره یی به سان رعد
با یک نفس برای تو می آورم برون
هااااااااااااااییییییییییییییی
من خسته از دردم
جز انتقاد هیچ ندارید بهر من
می دانم که تو
می خندی ابروار
نه میدانم که نمیگریی
من تشنه ام برای محبت
تو گشنه یی برای دل نا توان من
سرکوب می کنی
هر جا که نعره ییست
می سوزی اش به خشم
هر جا پرنده ییست
#######
بفرما این شعر من را با هزار خنجر پاره کن.اما شعر را من یاوه سرایی تعریف می کنم.
و این است تعریف قرآنی ی من
دوستانه باشی
کابل