یادداشتی در پاورقیهای «کتاب فروش» گردآورد شعری نجیب منلی
یکی از درد مینالد، یکی از ذوق میسوزد، یکی از غم به ستوه آمده، یکی از شادی در خانه نمیگنجد ولی همسایه از درد همسایه نمیآید.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در این جستار جست و گریخته میخواهم از پیشخوان کتاب بگذرم و لای متن بروم، متنی که از چند پهلو برایم ارزش ادبی دارد، و شاید هم همین ارزشها به من میگویند که از کنار یک شمار از دل نوشتهها و کشفهای این گردآورد، بیدرنگ نگذرم.
در نخستین آشنایی این کتاب با پیشخوانی از نویسنده و شاعر پارسیسرا، آقای گلنور بهمن روبهرو میشویم که خواننده را در کشف کردن هرچه بهتر آفرینشگر کتاب یاری میرساند و برای تکملهی این پندار، تکهیی از صدای شاعر را از حنجره اش بر میدارد و در سرآغاز و سر انجام این پیشخوان میگذارد که «سنگ بر جای خود سنگین نیست!»
در لایههای متن و درونهی کتاب ما با آفرینشهایی دست میدهیم که یا خواننده را با خود لای متن میبرند و یا خود از زنجیرههای متن تکه تکه جدا میشوند و با خواننده میآیند مانند این تکهها:
چه سود اگر با تو در یک پیراهن خانه گزینم؟
نزدیک شدن من و تو خود از دوری ما حکایت میکند.
برگ 2 «اگر همسایه...»
پردهی اتاقم را میکشم، درب آن را میبندم
و روزنهی فکر و خیال (دو چشم خسته) را زیر لحاف پلکهایم گور میکنم.
بگذار صبح پشت در فاژه بکشد
و من لحظهیی با خود باشم.
برگ 4 «بامداد»
این بستر هموار که تو میبینی
دل من نیست.
برگ 6 «شعر برفکوچ»
ای کاش میگذاشتی که با خاشاک دیروز فردای خود را پر مفهوم تصور میکردم.
برگ 9 نوشتهی «بود نبود»
در ختی با هزاران دست بیانگشت
چشم به راه بهار است
درخت تنهای بیانگشت منم.
برگ 14 شعر «پرسش»
گرد و غبار اگر نمیبود
نام ترا
به روی شیشه
چه سان مینوشتم؟
برگ 30 «روزنه»
تکههایی از این دست را میتوان تا آخرین نفس کتاب در جا جایی شنید و دید.
در چهل و چهار برگ سطرها و واژههای کتاب خواننده با سه گونه پرداخت روبهرو میشود:
شعرواره: گونهی از شعر معاصر است که بیشتر در ادبیات امریکا و فرانسه نمونههای خوب آن دیده شده که تفاوت آن با شعر پس از شاملوی پارسی، دراز بود بندها و سادهنگاری و واقعگرایی آن است. در پیشینه ادبیات معاصر ما الگوهایی از این روش را زیر نام طرح ادبی و شعر سروده اند. وقتی میخواهیم این پرداختها را با شناسه سرایشگر این کتاب پیوند بزنیم میبینیم سرایشگر کتاب با ادبیات بیرونمرزی به ویژه ادبیات فرانسه و مکتبهای ادبی آن آشنایی کامل دارد و از بلندای که سرایشگر به این کتاب نگاه کرده است ریشه در ابیات فرانسه دارد، و سایهی از تاثیرگذاری شعر فرانسه هم روی یک شمار از مشخصههای کتاب دیده میشود.
وقتی طرحها و شعرها و کاریکاتورهای شاعرانه این کتاب را کنار هم میگذاریم به یاد کارهای شادروان «کارو دُر دُریان» شاعر ایرانی و کتابهای «شکست سکوت» و «نامههای سرگردان» میافتیم.
کاریکاتور و شعر که از جایگاه زیباییشناسی هر کدام در ذهن مخاطب جای پای خود را میگذارد.
همین که میخواهیم لای، لایهها و متن کتاب را قدم بزنیم، نخستین برخوردی که با ما دست میدهد؛ سادهگی و یک دستی زبان آفرینشهای آن است و این نشانه کتاب وارونهترین برخوردیست که دست خواننده را میگیرد و دنبال کشفها و دیگر عناصر آفرینشها میکشاند و در فرجام در ذهن ما برای آفرینشگر کتاب شناسنامهیی باز میکند که در یکی از شمارههای آن مینویسد، سرایشگر این کتاب، واژهها و ترکیبهای سُچهی فارسی کابلی را میشناسد و آنها را با گنجایش و ظرفیت خودشان به کار میبرد.
یکدستی و یکرنگی این برخورد در شمار بیشتر از آفرینشهای کتاب نگه داشته شده مگر در یک شمار کمی از آفرینشها حس میکنیم زبان روایت دوگانه میشود و شاعر در سادهنگری و سادهپنداری خود فرا رَوی میکند و این امر فخامت زبان و روند خواندن و گام برداشتن خواننده را در کنار متن ضربه میزند مانند این شعر:
های مردم
برای خدا و به روی پیامبر
از زورگوییهای مردم این خانه
به ستوه آمده ام.
برگ 10 «بیداد زبانی»
اما در بندهای آخراین شعر و پشت همین سطرهای دم دستی و ساده طنز تلخی مییابیم که تا حدی روی نارساییهای زبان آن پرده میکشد.
از پهلوی دیگرشکل هندسی بیرونی این شعر و بومیگرایی آن به ما میفهماند که شاعر در این شعر دنبال مخاطبیست که در دیگر شعرها نبوده، تنها انرژی و توانایی پهلوهای دیگر شعر مثل بومیگرایی و مستحکم بودن فُرم و کشف در آن جا افتاده اند:
مرا از شر این پسران زمان
نجات دهید
تا بتوانم
با لبان چسپناک
و عطرهای تافیهای زرورقی
«بوبویم» را مامان بگویم
و«بیبی جانم» را مادر بزرگ
آخر من هم
حق دارم
آدم باشم
میان آدمهای مدرن این زمانه.
برگ 10 شعر «بیداد زبانی»
درونمایه و چشمداشت سرایشگر از این شعر میگوید که او به زبان بومی خود خیلی دلبستهگی دارد و این امر شماری از واژهها را پس از بستن کتاب سوتیترگونه در ذهن خواننده مینقش میکنند مانند: جنگلی، دلبستهگی، همسایه، بارکش، فاژه، پاغنده، گور، نفسک، خاکی، و...
و یک شمار مَثَلهای بومی را هم وارد شعرهایش میکند که در فهمایی و درک شعرهای خواننده را کمک میکنند مانند:
یکی از درد مینالد، یکی از ذوق میسوزد، یکی از غم به ستوه آمده، یکی از شادی در خانه نمیگنجد ولی همسایه از درد همسایه نمیآید.
برگ 2 «اگر همسایه»
در جا جایی از درونمایهها و تصاویر کتاب ما با چشم سومِ آفرینشگر، یادهای کدر و خاکستری کرکترهایش را میبینم که خود را از زنجیرهی متنها کنار میکشند و پس از بستن کتاب به یاد خواننده میمانند مثل:
دو درخت بید
بر دو کنار رودخانه.
برگ 13 «پایان راه»
درخت تنهای بیانگشت منم.
برگ 14 «پرسش»
دخترک آبرسان نفسک میزد
مرد ثروتمند بر سخاوت خود میبالید.
برگ 26 «خیررسان»
سنگ را مپندار
که در جای خود سنگین است.
برگ44 «یادآوری»
در نوشتههای: اگر همسایه، بود نبود، تنهایی، جادهها، خاطره، کتابفروش، خواننده با روایاتی روبهرو میشود که خیلیها ساده و صمیمی تکههایی از زندهگی را کنار هم میگذارند و با طنز خیلیها ظریف این تکهها را باهم بخیه میزند و تحویل خواننده میدهد.
از لحظات تلخ و شیرین زندهگی چیزهایی انباشته بودم که یادگارشان مینامیدم.
گمان میکردم که این کاغذ پارچههای فلز و پلاستیک خود زندهگی من بودند.
برگ 9 «بود نبود»
تا به خود آمدم کابوسی پیش پایم روی سنگفرش یخ زده بود پیاده رو سبز کرده بود.
برگ 39 «کتابفروش»
و این مورد در کل برداشتهایی که مخاطب از لای آن بر میدارد وجود دارد؛ یعنی در این گردآورد، شاعر نخواسته با جهش فراز و فرودهای چند دست را کشف کند و اگر قرار شود ویژهگیهایی و نشانههای برتر کتاب را گزینهگزاری کنیم یکی از آن گزینهها یک دست بودن پرداخت و سیال ذهن آفرینشگر آن هست.
کاریکاتورهای هم که در این کتاب آمده اند کارهای شاعر و کاریکاتورنگار آقای «اُومان نیازی» استند که از جایگاه هنری مخاطب را با خود درگیر میسازند. و گاهی آنقدر با سرودههای کتاب گره میخورند که دنیای دورن متنها را بیرون میدهند.
یکی دیگر از نشانههایی که خواننده با آن خیلی زود رابطه برقرار میکند فرم و ساختار پرداختها استند، در ژانرهای ادبی و زیباییشناسی فرم نقش پیراهن یا لباس آفرینشهای ادبی را بازی میکند که هر اندازه این پیراهن آراسته و چشمنواز باشد به همان اندازه به دل میچسپد مگر همانگونه که قول معروفی داریم: «زیبایی در سادهگیست»، لباس این پرداختها هم با سادهگی آراسته شده اند.
نام کتاب که در نخستین و آخرین برخورد خواننده را در گیر میسازد، آنقدر شاعرانه نیست و در برخورد نخست خواننده فکر میکند کتابی را که باز میکند باید یک گردآوردی از داستان کوتاه و یا رمان نیمه بلند رو در رو هست و پس از تمام کردن کتاب هم این نام در ذهن خواننده وارونه میماند.
طرح پشتی کتاب که کار «ژکفر حسینی» میباشد با این که با نام کتاب پیوند برقرار نمیکند؛ اما به برازندهگی و ارزش کتاب افزوده است.
و آخر گپ این که من از پشت این متنها، زیباییشناسی آفرینشگر را طوری کشف کردم که او میتواند به این سادهگیها کمی رنگ و بوی امروزیتر بدهد با این که درونمایههای ساختار طرحها و کاریکاتورها امروزی استند اما شکل هندسی بیرونی پرداختها به قدر باید و شاید مدرنیزه، نشده اند و خواننده را به یاد آفرینشهای با این که این خود میتواند یکی ازشگردهای خوب کتاب به شمار برود مگر شناختی و آشنایی را که آفرینشگر با منِ خواننده برقرار کرده میگوید که درکارهای پسین خود او میتواند فرارَویهای بهتر از این را به طرفدارانش پیشکش کند.