صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > زنان وموانع مشارکت فرهنگی

زنان وموانع مشارکت فرهنگی

تأملی بر ارتباط انجمنهای فرهنگی با زنان مقیم اروپا
لیلی آرزو
پنج شنبه 13 نوامبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

تب انجمن گرایی

در سالهای اخیر با افزایش شمار مهاجرین افغانستانی در اروپا، در هر کشوری به تناسب حضور جامعه افغا نستانی تعداد انجمن ها و کانون های فرهنگی – اجتماعی نیز، خیلی زیاد شده است. حجم وروند فعالیت ها یی که دراین انجمن ها صورت می گیرد، نیز بستگی مستقیم به عواملی از قیبیل توانایی فرهنگی ـ فکری مسئولین و اعضا، علاقه مندی آنان نسبت به موضوعات و برنامه های مختلف فرهنگی – اجتماعی و امکانات، وقت و انگیزه اجتماعی دارد. ایجاد چنین انجمنهایی برای جامعه مهاجر فواید بیشماری دارد که یکی از مهمترین آن، حفظ هویت فرهنگی ودیگری ارتباط و مراوده فعال اجتماعی در میان این مهاجرین می باشد که یک موفقیت بزرگ بشمار می رود.
اینکه این انجمنها واتحادیه ها تا کنون چه تاثیرات مهمی از نظر اجتماعی وفرهنگی در میان مهاجرین برجای گذاشته، یک بررسی جداگانه می طلبد اما آنچه که در این نوشته مورد توجه ونقد قرار می گیرد یک موضوع مهم واغلب فراموش شده است که نه تنها دراین انجمنها بلکه در درون فرهنگ افغانستان قدمت وقوام دارد وآن موضوع نقش وموقعیت زن در این نهادهای اجتماعی وفرهنگی می باشد. با یک بررسی کلی به این واقعیت پی می بریم که متاسفانه در اکثر این انجمن ها، حضور و مشارکت دختران و خانمها یا خیلی کمرنگ است ویا اصلآ هیچ گونه نقشی یا حضوری ندارند. این موضوع یک خلا ء بسیار جدی ومهم میباشد، چرا که زنان نصف جامعه را تشکیل میدهند وبدینرو،عدم حضور آنها مطمئنا به معنی فلج بودن نصف جامعه میباشد. با تاسف، این واقعیت حتا برای مهاجرین مقیم اروپا نیز تا به حال نه درک شده ونه هیچگونه سعی وتلاش جدی در جهت حل ورفع این خلا ء اساسی صورت گرفته است.

این معضل ریشه در مسایل مختلف ومتعددی دارد که دراین نوشته من کوشش نموده ام به مهمترین دلایل آن بپردازم.

در این بررسی می کوشم نخست به دو عامل اساسی که مربوط به خویشتن خویش زنان می گردد تأمل نمایم؛ ناتوانی هایی که عمدتا درشخصیت وسرنوشت فردی خود این قشر وجود دارد و سبب ساکت نگهداشتن آنان میگردد. این ناتوانی هارا می شود به دو جز بررسی کرد.

الف – موانع وناتوانی های نا خواسته:


فقدان جرأت:

یک عامل عمده ناتوانی های نا خواسته زنان در توضیح عدم مشارکت وحضور فعال آنان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی، فقدان جرئت است که در اکثر خانمهای حتی تحصیلکرده نیز دیده می شود به گونه ای که بسیاری از آنان توانایی آن را ندارند که در جمعی به راحتی صحبت کنند ویا نظرات شان را با جرئت شهامت به مخاطبین منتقل کنند و این باعث می شود که تمام حرفها، دردها، اندیشه ها و نظرات آنان ناگفته و ناشنیده بماند. این خود داری ریشه درعامل ترس، خجالت ونگرانی وعوامل روانی وفرهنگی متعددی دارد که باعث کاهش اعتماد به نفس این قشر ودرنتیجه سکوت مداوم آنان می گردد.

توضیح ساده این روند را که موجب محرومیت همیشگی این قشر در محیط خانه وجامعه گردیده است، درمنطق اجتماعی وفرهنگ تاریخی مردسالارانه می توان ارائه نمود. اینان در خانه وجامعه ای زندگی کرده اند که هیچ گاهی اجازه تصمیم گیری به آنها داده نشده وحرفهای شان ناشنیده مانده است و به همین دلیل جرآت شان را از دست داده و بیم آنرا دارند که باز هم اگر بگویند ناشنیده میماند. این روند تا آنجا عمق وتلقین یافته است که گاه، حتی حرفها و ایده های این جامعه جدا مانده، برای خودشان نیز ازهیچ اهمیتی برخوردار نیست.

هراس ازجهل وقضاوتهای اجتماعی:

دیدگاه بسته وسنتی مردم نسبت به زنان، این ترس را در وجود زن به وجود می آورد که آنها حتا خود را شایسته نمی بینند تا در جمع حاضر شوند. بیم از آن دارند که اگر در جمعی فعالیت کنند تصوربدبینانه، افکار و حرفهای شکننده مردم به حرمت وشخصیت آنان لطمه وارد خواهد کرد. مثلاً ، مردم به او برچسپ هایی از قبیل: پررو، بی حیا، اروپایی شده، اصالت از دست داده و امثال آن خواهند زد، از اینرو او ناگزیرمی شود که به خاطر حفظ آبروی خود و خانواده خود ودر امان ماندن ازین گونه نیشخندها وقضاوتهای خانمان برانداز، اجبارا خانه نشین گردد وسکوت وعزلت برگزیند.

حس تنهایی:

حضور کمرنگ ویا بیرنگ زنان در عرصه فعالیتهای اجتماعی موجب گردیده که انگشت شمار زنانی هم که جرئت وانگیزه فعالیت خارج از خانه داشته باشند، بدلیل حس تنهایی و بی پشتوانگی مجبور به خانه نشینی گردد. چون تعداد زنان فعال وموثر در انجمنها واتحادیه های مهاجرین افغانستانی در اروپا بسیار کم اند ویا هیچ نیستند، به همین دلیل نیز اگر کسی بخواهد فعالیت کند خودرا در محاصره مردان تنها وغریب می بیند. بویژه اگر مخصوصا فاصله های دور مرکز انجمنها ویا برنامها های فرهنگی وتجمعات اجتماعی این انجمنهارا از محل خانه اغلب زنان در نظر بگیریم، خود یک معضل بازدارنده بشمار می رود. همچنین اگر این عامل را هم اضافه نماییم که اغلبا فعالان، گردانندگان ومسئولین جلسات، سیمینار ها و برنامه های مختلف را مردها تشکیل میدهند، بر یاس وانزوای زنان بیشتر می افزاید. این درحالیست که بلای نا همپذیری در میان خود زنان نیز مزیدی بر علت می گردد. متاسفانه تعداد محدود زنانی هم که در این انجمنها فعالند، گویا چندان رغبتی به حمایت وحضور سایر همجنسان خود ندارند!

ممانعت از سوی بستگان:

بسیاری از والدین وخانواده ها، نمی خواهند ویا دوست ندارند که دختران وزنان عضو خانواده حتا از منزل خارج شوند، چه رسد به اینکه رو در رو ودر کنار مردهای به اصطلاح بیگانه، فعالیت وکار کنند. مسلما این ممانعت ریشه در مسایل مختلفی دارد که عمدتا بر می گردد به بینش سنتی ودانش عقب مانده اجتماعی جامعه افغانستان که این مهاجرین با خود از فرهنگ و سنتهای کشور در اروپا نیز منتقل کرده اند.

بیم از افزایش مشکلات خانوادگی:

معضل مهم دیگر بحرانی است که بصورت خفته ویا آشکار درمیان برخی از خانوده ها وجود دارد. آن گروه از زنانی که دچار مشکلات خانوادگی اند، معمولا ترجیح می دهند از چشم مردم دوربمانند وازفعالیت درانجمن ها بپرهیزند. آنان ترس دارند که مبادا مشکلات خانوادگی شان با چنین فعالیتهایی افزایش یابد ویا این فعالیت ها منجر به از هم پاشیدن خانواده ی شان گردد. بدینرو، این گروه میکوشند خانه نشینی را بر خود تحمیل کنند تا با این کار مورد ملامت وشماتت همسر وسایر اعضای خانواده خود قرار نگرفته وزمینه تشنجات واختلافات وبدگمانی های درون فامیلی را کاهش دهند ولو این کار به افزایش افسرده گی وپریشانی روحی وروانی وی نیز، منجر گردد.

ب – موانع وناتوانی های خود ساخته:

این بخش قضیه به نحوی مربوط به خود زنان است که سبب ایجاد موانع مربوط به خویشتن خویش میگردند. این بخش از زنان بدلایل مختلف خود خواسته ویا ناگزیر، نه علاقه دارند و نه فرصت و نه هم، می خواهند تمایل وتوان خودرا به فعالیتهای اجتماعی ـ فرهنگی خارج از خانه به آزمایش بگیرند.

مصروفیت های جبری:

آموختن زبان دوم و قوانین موجود در جامعه، این قشر را فرصت نمی دهد تا به فعالیتهای دیگر اهمیت واولویت قایل شوند. علاوه بر آموختن زبان، مجبور به آموختن بعضی قوانین ومقرراتی هستند که در کشور محل اقامت وجود دارد واین مصروفیتهای الزامی، فرصت های زیادی می طلبد و مهاجر را تا سالها به سختی درگیر ومقید می سازد، به گونه ای که وقت وزمان محدودی برای پرداختن به مسایل جانبی می ماند. برای زنان این مصروفیت بدلیل خانه داری ووظایف مربوط به امور منزل و، مهمانداری، بچه داری وشستشو وپخت و پز، مضاعف می گردد.
مثلا کشور سویدن را در نظر میگیریم، درینجا زنان باید نظر به داشتن فرزندان بالای یک سال، یا نیم وقت یا تمام وقت، یعنی 8 ساعت در روز مجبورآ باید به کورسهای آموزش زبان شرکت نمایند. پس از اتمام کورس، می باید تمام امور وکارهای مربوط به خانه را نیز انجام دهد. این درحالیست که درهفته به اموراداری کارهای جانبی زیادی نیز باید رسیدگی نماید از قبیل: ملاقات حضوری در دفاتر گوناگون همچون اداره کار، اداره سوسیال، اداره بهداشت، بیمارستان بخاطرکنترل وضعیت صحی فرزندان وموارد زیادی از اینگونه.

وظایف خانه داری:

انجام کارهای خانه مثل شستن ظرف، لباس، آشپزی، تمیز وتنظیم کردن خانه و وسایل خانه وکلیه امور مربوط به تربیت وتنظیم ومدیریت خانواده عمدتا بردوش زنان می باشد. با وجود تقسیم برابر کار خانه میان زن و مرد در فرهنگ اروپا، متاسفانه در اغلب خانواده های افغانستانی که حتا سالها در اروپا زندگی می کنند، سلطه مردانه در تمام شئون زندگی این خانواده ها همچنان حاکم است. مردان بصورت سنتی کار خانه را وظیفه طبیعی وخدادادی زنان میدانند وریاست وبلند نشینی را حق مردان. به همین دلیل، اینگونه مردان حاضر نیستند کوچکترین مشارکتی در کارهای خانه داشته باشند تا به "غیرت افغانی" شان برنخورد. طبیعیست که چنین روندی، به زنان فرصت فعالیت در خارج از منزل را نداد ه وزنان را همچنان در چرخه پس ماندگی و تاریک نشینی عادت خواهد داد.

سرگرمی های کاذب

علاقه مفرط بسیاری ازخانمها به تماشای فلم ها و برنامه های مختلف تلویزیون وستلایت، باعث میشود که برخی از آنان حتا به همان کارهای معمولی خود چون درس ووظایف خانه داری نیز رسیدگی نتوانند. مثلا، دیده می شود که بسیاری از خانم ها اگر در مهمانی وخارج از خانه و دور از ستلایت باشند، از دست دادن فرصت تماشای برنامه های مورد علاقه شان مانند سریال هندی " دولهن"، نوعی عصبانیت ودلهره بر آنان حاکم می گردد. تا آنجا که حتا به مجرد دسترسی به تیلفون یا ملاقات دوستان شان، بی صبرانه از ادامه ماجرای سریالها وقهرمانان داستان را جویا می شوند. دربسیاری از گفتگوها ومجالس زنانه، بحث اصلی وداغ بر محور قهرمانان فلمها وسریالهای هندی ویا ایرانی می چرخد!

متاسفانه این نوع علاقه مندی مفرط والدین و بزرگان، روی اطفال نیز اثر می گذارد وسبب افزایش علاقه مندی زیاد آنان به دیدن برنامه ها و فلمها گردیده وموجب انحراف ذهنی خردسالان از درس ومشق به سرگرمیهای کاذب می گردد.

علاقه مندی و صرف وقت زیاد به خرید لباس و وسایل آرایش و همچنین به مصرف رساندن وقت زیاد برای آرایش وپیرایش نیز، از جلوه های دیگر سرگرمیهای کاذب است که در میان گروه زیادی از خانمها می باشد که علاوه بر اسرافهای بی محابای اقتصادی، موجب خود فریبی وترویج فرهنگ مصرف ووقت گذرانی بیهوده می گردد.
براین مسایل، می توان مهمانداری درایام هفته، مخصوصا در روزهای تعطیلی را نام برد که وقت وانرژی زیادی از زنان می ستاند وموجب می گردد که از شرکت در برنامه ها ی فرهنگی ، سیمینارها وسایر فعالیتهای مفید فرهنگی ـ اجتماعی که عمدتا در روزهای تعطیلی آخر هفته از سوی انجمنها ومراکز فرهنگی برگراز می گردند، بازبمانند.

همچنین هستند خانمهایی که تنها زندگی می کنند و مجبورند برای تامین مصارف زندگی خود ویا کمک به بستگان خود در داخل افغانستان، به کارهای تمام وقت واغلب خسته کننده سیاه ویا سفید مبادرت نمایند که این امر می تواند دلیل دیگری برای بازماندگی این گروه از زنان از فعالیتهای موثر اجتماعی باشد.

وابستگی زنان از لحاظ اقتصادی و عاطفی به مردان:

بخش بزرگی از زنها همیشه از لحاظ اقتصادی و عاطفی به مردان وابسته اند و این موضع آنقدر عمیق وریشه دار است که تبدیل به عادت وبلکه فرهنگ اجتماعی گردیده است. عموما مردان بخاطر کار در بیرون ویا تصاحب اختیارات مالی ناشی از کمکهای دولتی برای مهاجرین، همواره زمام قدرت اقتصادی خانواده را در اختیار وانحصار دارند. واین ناشی ازهمان ضربالمثل قدیمی وبیان کننده رابطه درون خانوادگی است که می گوید :"زن از خانه و مرد از صحرا است"، یعنی زن جزو دارایی مرد بشمار می رود که اختیاری در زمینه تصمیم گیری اقتصادی و خانوادگی ندارد.

ضعف پشتوانه فرهنگی:

بیسوادی یا کم سواد ی و مطالعه محدود اغلب زنان، نیز سبب دوری وحتا بیگانگی آنان از فعالیتهای فرهنگی وموجب فاصله گیری انها از طبقه روشنفکر وفرهنگی ویا مشارکت در برنامه های فرهنگی میگردد.
مشکل اساسی دیگر، مربوط به آن دسته از دختران وجوانانی می گردد که با وجود برخورداری از تحصیلات عالیه، بدلیل ندانستن زبان مادری ونا آشنایی با فرهنگ و ارزشهای کشورپدری، قادر به ارتباط درست با مراکز وانجمنهای فرهنگی نمی گردند وزمینه وانگیزه ی فعالیت جدی فرهنگی به زبان مادری شان در این مراکز پیدا نمی کنند.

مسئولیت ناپذیری:

تقریبا تمام سیمینارها، شب شعرها وبرنامه های فرهنگی ای که بنام انجمنها واتحادیه ها انجام می شود، توسط مرد ها مدیریت، تصمیم گیری ، برنامه ریزی واجرا می گردد. دراین نوع فعالیتها به زنها نه فرصت داده می شود ونه اختیار و زمینه مشارکت جدی وموثر.

به همین دلیل است که اکثر خانمها درین رابطه خودرا مسئول وشریک احساس نمی کنند وطبعا بی تفاوت وبی مسئولیت می پندارند. به گونه ای که این مسئولیت ناپذیری بتدریج تبدیل به عادت شده است و تصور می کنند این نوع کارها،" کارهای مردانه است" که زنان حق و صلاحیت مداخله ومشارکت ندارند!

حضور جسمی و غیبت ذهنی:

تعداد زیادی از زنان که دربرنامه ها به عنوان بیننده و شنونده شرکت می کنند، معمولا واکثرا جسما درجلسه حاضر اند ولی روحا غایب. به نظر می رسد صحبت سخنرانان برای این دسته از خانمها اهمیت وجذابیت چندانی ندارد. از همین رو، دیده وشنیده شده که دربرخی موارد، بعضی اززنان و جوانان به دلیل بی حوصلگی و عدم درک مفهوم سخنرانی درعوض احترام و توجه بر صحبت های سخنران، نسبت به آنان بی احترامی و بی توجهی روا میدارند.

این پدیده باعث فاصله نسبتا عمیقی میان جوانان وزنان از یکسو و نیروهای فکری- فرهنگی از سوی دیگر، گردیده است. به همین دلیل، دربسیاری موارد، هنگام سخنرانی افراد، جوانان، زنان ودختران با همدیگر به قصه های خصوصی و سخن و خنده ها و شکوه ها مشغول می گردند وهم موجب بی احترامی به سخنران وهم باعث سلب تمرکز سایر حاضرین می شوند.

در ادامه این مطلب به این موضوع نیز میتوان اشاره کرد که هدف بسیاری از جوانان و زنان از شرکت به جلسات و همایش ها، بیشتر استفاده از برنامه ی موسیقی میباشد که در قسمت های پایانی اغلب این گونه همایش ها گنجانده میشود.

بحرانهای ناشی ازتفاوت های دوفرهنگی:

تعارض فرهنگی:

امکانات، رفا و آسایش، حقوق زن و کودک، حقوق شهروندی، دموکراسی وبرابری جنسیتی ای که در غرب وکشورهای اروپایی وجود دارد، خانواده های مهاجر افغانستانی را دچار نوعی سر گشتگی می سازد. مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و روانی ای که میان اغلب خانوده ها بصورت آشکار وپنهان بوجود می آید ناشی از عدم تطابق با جامعه جدید ورویارویی با فرهنگ مسلط جامعه ای است که مهاجرین در آن اقامت دارند.
چون والدین بسیار به ندرت فرهنگ اینجا را میتوانند بپذیرند، بیم از آینده ی فرزندان خود دارند که مبادا از اختیار وکنترل انان خارج شوند ویا دست از دین وآیین اجدادی خود بشویند.

معضل دیگر این است که بدلیل نفوذ ارگانهای اجتماعی ودولتی در امور تنظیم خانواده وحمایت از کودکان وزنان، مردان افغانستانی بتدریج قدرت دیکتاتوری شانرا در این کشورها از دست میدهند و این، برای آنها رنج آور وغیر قابل تحمل وپذیرش است. به همین دلیل بسیاری ازاین مردان به جای اینکه عا قلانه بیندیشند و کوشش کنند کم کم با رسم و فرهنگ و قانون اینجا آشنا شوند، اغلب برعکس خشنتر و پرخاشگرتر از گذشته عمل می کنند ومی کوشند با خشونت، نفوذ وسلطه ی خودرا برزن وفرزندان تحمیل کنند. این یک معضل جدی است که دامن بسیاری را گرفته وخواهد گرفت. این مردان می کوشند با عملکردهای مردسالارانه و دیکتاتوری شرقی، برخانواده های خود در محیط غرب فرمان برانند. نتیجه این امر به مرور زمان به شکل پریشانیهای خانوادگی فاجعه بار بروز خواهد کرد.
مطمئنا زنا ن دیگر تحمل خشونت را ندارند واز جانب دیگر، تجربه نشان داده که برخی ازخانمها درفراگیری زبان واستفاده ازامکانات تحصیلی زرنگتر از مردان است. این موضوع به انها کمک می کند که از قوانین جامعه وحقوق خود بیشترآگاهی پیدا کنند، برعکس گروهی از مردان، بویژه افراد مسن تر به گذشته بیشتر دلبسته می مانند، علاقه به یادگیری زبان نمی گیرند و در زنجیر سنتها و هنجارهای بسته گره میخورند. مجموعه این مسایل زمینه وبهانه افزایش خشونت ودر نتیجه بحران خانوادگی را فراهم می آوردد.

مردان وتمایل انحصارگری:

چنانکه گفته شد، مردها، مخصوصا سالخورده ها بیشتر به کار انجمن بازی می پردازند و در فعالیتهای این چنینی شرکت می کنند. دلیل مهم این مساله بیکاری عمومی این نسل می باشد. به همین دلیل نسل جوانی که به فعالیتهای فرهنگی – اجتماعی تمایل داشته باشند، فرصت ظهور واظهار وجود پیدا نمی کنند.

از طرف دیگر، تفاوت سنی وذهنی این دونسل، همیشه آنهارا دور ازهم ویا حتا درگیر اختلاف نظرها و یا چندگونه اندیشی می نماید. مردان بزرگسال ومسن بیشتر مقید به رسوم کهنه و بسته به قید سنت ها و مذهب اند، درحالی که جوانان بیشتر به مسایل وپرسشهای مدرن دلچسپی دارند.

از این گذشته، اکثر دختران یا خانمهای جوان و فعال درین گونه برنامه های مشترک، حرف های شان ناگفته میماند ولی بدلیل ترس وشرم ویا احترام به بزرگسالان به سکوت ودر نهایت به انزوا رو می آورند. موضوع دیگری که موجب فاصله بیشتر دختران وزنان با جامعه مردان می گردد این است که چون مردها در تصمیم گیریها حرف اول را در امور مربوط به انجمنها میزنند، زنان ودختران جوان مشتاق به شرکت درفعالیتهای اجتماعی، به خاطر ترس از پذیرفته نشدن حرفها و یا حتا بیم از به ریشخند گرفتن حرف آنها از جانب مردان، خاموشی اختیار می کنند.


مشکلات درون قشری:

گروه بسیار اندکی از زنان فعال و تحصیلکرده هستند که در برخی از امور فرهنگی، اجتماعی وسیاسی دست دارند و فعالیتهای مستقل ویا مشترک با جامعه مردان انجام می دهند، اما این گروه، با وجود قلت شان در تعداد، متاسفانه در زنجیر حسادت ها و رقابت های منفی، خودخواهی و خودنمایی و یا شهرت طلبی اسیرند و کوته اندیشانه با دخالت در مسایل شخصی و خصوصی همدیگر، فرصت وزمینه همکاریهای مشترک وموثر را از خود سلب می کنند. بدین ترتیب، هم موجب زوال ونزول شخصیت وجایگاه وموفقیت خود می گردند وهم، زولانه پیشرفت برای همجنسان خود میشوند.

اضافه براین، مسایل بسیار کوچکی مانند تفاوتهای مذهبی، نژادی وقومی ومنطقه ای آنهارا از هم دور می کند ودقیقا همان آفت درگیر در جامعه مردان را برخود هموار می سازند. همچنین هستند تعدادی که بخاطر حسادتهای شخصی، وجود وپیشرفت دیگری را تحمل نتوانسته ومستقیم ویا غیر مستقیم برای همدیگر مشکل می آفرینند. بنا براین، مجموعه این عوامل وسایر عوامل مهم دیگر سبب از هم گسیختی وچند پارچه گی ودرنهایت موجب ضعف ویأس آن دسته از زنانی را فراهم ساخته است که از توان فکری ونیروی عملی برخوردار هستند.

www.lailaarezoo.com

واژه های کلیدی

حقوق کودکان و زنان
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس