به سوی هندوکش
رد پای فرعون | نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود | بخش سوم/ با آنان به سوی دفتر مولوی متوکل به راه افتادیم. درمیان اتاق، کمره را از میان یک بکس بیرون کردند و روی پایه گذاشتند. با توجه به توضیحات مسئول مکتب الاعلام، دقیقا نتیجه گرفتم که این همان کمره ای بود که درمیان یک کارتن از کویته ارسال شده و به آنان تحویل داده شده بود.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
انگیزه آفرینی القاعده بر ضد مسعود به مراحل نهایی خود نزدیک می شد. چون آغاز حرکت به یک رشته تحولات دیگر نیز وابسته بود، فضا آفرینی و تربیت افراد برای اجرای عمل انتحاری هرچند به معنای پایان پروژه حساب نمی شد؛ اما پروسه تقرب به این هدف متوقف نشده بود. دکترابوحانی مجری این پروژه اکنون به قندهار احضار شده بود.
القاعده مدت ها پیش در باره ترور احمدشاه مسعود پژوهش هایی انجام داده بود. اینک دو تن از تروریستان حرفه ای به نام های جعلی محمد کریم توزانی و محمد قاسم بقالی که ظاهراَ اهل مراکش معرفی شده اند، آماده انجام عملیات انتحاری برضد مسعود بودند. درحقیقت امر، اسم اصلی کریم توزانی، عبدالستار دهمن و نام قاسم بقالی، السویر بود. القاعده پاسپورت های بلژیکی برای آنان تهیه کرده و شناسنامه های خبرنگاری از نام سازمان « المرصدالاعلامی الاسلامی» نیز دراختیارآن ها قرار داده شده بود. خلیل الرحمن سکرتر اول سفارت پاکستان در لندن در پاسپورت های آنان، ویزای «ملتی پل» پاکستان را صادر کرده بود. هردو خبرنگار نامه ای را درجیب داشتند که از طرف «یاسرالتوفیق السدی» یاسرالتوفیق السدی یک پناهنده مصری در انگلستان است. وی درسال های دهه شصت خورشیدی بعد از ترور انورالسادات رئیس جمهور سابق مصر مظنون واقع شد و به لندن گریخت. مرکز اسلامی را که وی درلندن تأسیس کرده است، تحت پوشش سازمان استخبارات انگلیس است.مدیر مرکز اسلامی المرصد الاعلامی الاسلامی به آدرس استاد عبدالرب رسول سیاف تحریر شده بود.
این دو خبرنگار (طوری که بعداَ فاش شد) درهیچ یک ازمراکز خبری سابقه کاری نداشتند.
ترجمان افغانی الاصل القاعده شرح می دهد:
سازمان القاعده در ولایت قندهار نهاد آموزشی – تبلیغاتی "مکتب الاعلام" را تأسیس کرده بود. چاپ و نشر اوراق و جزوه های تبلیغاتی و مجله ها به زبان عربی یکی از وظایف کلیدی این مرکزبه شمار می رفت. محصولات این مرکز به تمامی شبکه های وابسته به القاعده در سراسر دنیا به طور منظم ارسال می شد. این مرکز دارای دستگاه های الکترونیک چاپ ونشر به خصوص ابزار های کمپیوتری بود. لوازم و قطعات دستگاه های کمپیوتری در آن سال ها در افغانستان بسیار محدود بود و قطعات ضروری آن با استفاده از هواپیما های کوچک سازمان ملل متحد که درهر هفته میان اسلام آباد- کابل و قندهار در رفت و آمد بودند، از بازار های پاکستان تأمین می شد. لوازم تحریر و قطعات مورد نیاز دستگاه های کمپیوتری نیز هر چهارشنبه به قندهار منتقل می گشت.
در یک چهارشنبه سال 2000 هواپیمای ملل متحد در قندهار به زمین نشست اما مأموران مکتب الاعلام از میدان هوایی دست خالی برگشتند و اطلاع دادند که محموله های مورد نیاز کمپیوتر های این مرکز از اسلام آباد ارسال نشده است. دفتر القاعده درقندهار با مرکز خویش در پاکستان تماس برقرار کرد تا علت نرسیدن ابزارهای موردنیاز را جویا شود. دفتر القاعده در پاکستان توضیح داد که وسایل مورد نیاز از طریق دفتر کویته مرکز ایالت بلوچستان از طریق زمین به قندهار ارسال خواهد شد.
یک هفته بعد، موتری از راه رسید که محموله هایی به شکل کارتن را از کویته انتقال داده بود.
ترجمان به نقل از مسئول مکتب الاعلام ادامه می دهد:
دستور دادم که کارتن ها و بسته های ارسالی را در انبار( گدام) جا به جا کنند. قرار شد روز شنبه محموله ها را باز کنند. شب در خانه ابوحفص صغیر( اهل موریتانیا) مهمان بودم. وقتی غذای شب را صرف کردیم، فرد ناشناسی که چهره اش بیشتر به افغان ها شبیه بود، وارد اتاق شد و بیخ گوش ابوحفص چیز هایی گفت. ابوحفص رو به من کرد وپرسید:
چیزی هایی از کویته برای شما رسیده است؟
جواب دادم: آری چند بسته و کارتن رسیده است.
ابوحفص به همان فرد شبیه افغان اشاره کرد:
یک کارتن مواد رسیده، مربوط این هاست!
شاید مهمانی من درخانه ابوحفص، ازقبل سازمان دهی شده بود. فردا، دونفر، یکی نسبتا چاق و دیگری ریش دار به اتفاق یک کودک، سوار بر یک موتر نوع سراچه موتر هایی است که واگن کوچکی درعقب خود دارد. در شهرکابل و دیگر شهرهای افغانستان اکثراَ ازین نوع موترها به حیث تاکسی استفاده می شود.برای گرفتن بسته خویش به انبار آمدند. وقتی وارد انبار شدیم، یکی ازآنان به یک کارتن اشاره کرد:
این بسته از ما است!
اگر چه کارتن متعلق به آن ها چندان سنگین نبود، به شکل ویژه و با دقت بسته بندی شده و بر چهار اطراف آن چسب زده شده بود. من گفتم:
باید کارتن ها را باز کنیم... زیرا احتمال دارد این کارتن مال مکتب الاعلام باشد و شما سرگردان شوید!
یکی از آنان کارتن را گشود. مشاهده کردم که یک کمره فیلم برداری مستعمل درمیان کاک های سفید رنگ با احتیاط جا به جا شده بود و چیز دیگری که توجه مرا جلب کند درکارتن وجود نداشت. تعجب کردم که این کمره کهنه چه ارزشی دارد که با چنین وسواس و دقت درین کارتن جا گرفته و به قندهار فرستاده شده است!؟
ازآنان سوال کردم:
این کمره کهنه چرا درین کارتن با احتیاط جا داده شده است؟
آن دو نفر نا خود آگاه با یکدیگر نگاه های معنا داری مبادله کردند؛ اما پرسش مرا بی جواب گذاشته و پی کار خود رفتند.
ترجمان سخنان خود را این گونه پی می گیرد:
من ازین جریان از زبان مسئول مکتب الاعلام مطلع شده بودم. چند روز بعد، همان دو مرد ناشناس که کمره را از انبار مکتب الاعلام تحویل گرفته بودند، نزد من آمدند. یکی ازآنان گفت:
می خواهیم با مولوی عبدالوکیل متوکل مصاحبه انجام دهیم؛ از شما انتظار داریم که وظیفه ترجمه سوال ها و جواب ها را برعهده بگیرید!
با آنان به سوی دفتر مولوی متوکل به راه افتادیم. درمیان اتاق، کمره را از میان یک بکس بیرون کردند و روی پایه گذاشتند. با توجه به توضیحات مسئول مکتب الاعلام، دقیقا نتیجه گرفتم که این همان کمره ای بود که درمیان یک کارتن از کویته ارسال شده و به آنان تحویل داده شده بود.
پرسش های آنان دربرابر مولوی متوکل، غیرماهرانه، بدون جاذبه، تکراری و بی اهمیت بود. خبرنگاران معروف و بی شمار، ماه ها درتماس می بودند تا فرصت مصاحبه با متوکل به آنان مساعد شود. همچنان سوال هایی که معمولا برای آقای متوکل مطرح می شد، بسیار قوی، کنجکاوانه، عمیق و با اهمیت می بود؛ اما پرسش های این دو مرد عرب، به حد کافی سطحی نگرانه، گنگ و فاقد اطلاعات لازم بود.
با خود گفتم:
چه سوال های مزخرفی!
در پایان مصاحبه مولوی متوکل از من خواهش کرد تا از خبرنگاران عرب یک نوار کاپی مصاحبه اش را بگیرم و برایش ارسال کنم. مردان عرب، با سکوت و بی اعتنایی، کاپی نوار مصاحبه متوکل را دراختیار من نگذاشتند.
چند روز بعد، مقامات طالبان به من هدایت دادند که این دو خبرنگار عرب می خواهند به کابل پرواز کنند. شما آن ها را تا میدان هوایی قندهار همرایی کنید. به مهمان خانه القاعده رفتم. چهره های ارشد القاعده مانند سیف العدل، ابوحفص کبیر، ابوحفص صغیر، سلیمان ابوغیث و دیگر مقامات بلند پایه درآن جا حضور داشتند. تعجب کردم و این سخن از ذهنم پرید:
این دو خبرنگار این قدر مهم اند که سران القاعده همه برای خداحافظی با آنان حاضر شده اند؟
هریک از سران القاعده به هنگام خداحافظی، آن دو نفر را به آغوش می کشیدند.
با دو خبرنگار به سواری موتر به سوی میدان هوایی قندهار به راه افتادیم. ابوهانی نیز در موتر حضور داشت. موتر حامل ما در چند قدمی ایستگاه بازرسی (پاتک) در داخل شهر از سوی نفرات طالبان توقف داده شد. یک طالب سرش را به کمی به پائین خم کرد و با اشاره به مهمانان عرب پرسید:
این ها چرا ریش ندارند؟
پاسخ دادم:
مهمان هستند!
طالب سوال کرد:
مهمان کی اند... از کجا آمده اند؟
گفتم:
مهمان مولوی صاحب متوکل هستند!
طالب مصرانه سوال قبلی خود را تکرار کرد:
گفتم چرا این ها ریش ندارند؟
یک لحظه تصمیم گرفتم به زبان پشتو با طالب ها حل مطلب کنم تا سخت گیری شان در برابر مهمانان کمتر شود؛ اما حس کردم که شاید این کار من برعصبانیت آنان بیافزاید. سرانجام طالب گفت:
کافرها همه رفقا و مهمانان مولوی متوکل هستند... بروید!
در ترمینال میدان هوایی که هیچ فرد بدون ریش به چشم نمی خورد، ظاهر شدن دو جوان ریش تراشیده، توجه همه را به خود جلب کرده بود. مهمانان به افراد مؤظف در میدان هوایی قندهار تحویل داده شدند.
رد پای فرعون
نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود/ سرگفتار نویسنده
بخش اول: مهمان سرکش
بخش دوم: جلسه القاعده درقندهار