قصه گگ

برای رحیم جان پسرم/ زن گرفتم هر چند در عوالم خود گاه ایمان داشتم که غیر خود کس دیگر را واداربه این زندگی متحمق نکنم ولی بچه ساختم بچه هایم ازسوی دنیا تحقیر شدند تحمیق شدند, و در یک کلام مهاجرت را چشیدند.
podoong
چهار شنبه 6 می 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

رحیم جان مره می بخشی اگر در رفتن تو روی ترش کردم, ولی جان پدر تنها امید جاودانگی انسانی پدر ,همیشه گپهایی بوده و هست که فرزندان و پدران جز از به دوری و غربت روی گفتنشان ره ندارند. جان پدر سکوت من از دلسنگی به تو نبود. از دلگیری به تو نبود.از دلتنگی برای تو بود شب قبل ازرفتنت است آنچه توانایی و دانستگی ام در نوشتن بود برای گفتن گپهای ناگفته ام در این نوشته استفاده کردم .ناقص و ناشیانه است ,می دانم ولی قوت آن در محبتی است که در پشت تک به تک کلماتش وجود دارد . چیزی که نوشتم واقعیت دیروز وامروز و آینده ما مهاجرین است به قلم نارسا ودل پرامید . کاش اشکهایم را با رفتنت نمیریختی .

سیاهی صورت وصدای لاود اسپیکرها (بلندگو)به هم آمیخته خواندن می کردند؛ در غروب خاک آلود جاده ی غریب و پر بیر وبار برچی می رفتم ,ازسمت مخالف سرک پیاده می پیمودم, بوی نم آب جویچه های تشناب که پیش دکانها پاشانده بودند و خفقان خاکباد سرم را منگ کرده بود, کسانی که در سالهای اول کرزی به کابل رفته اند به یاد می آورند سرک دشت برچی و بیر وباری که از برگشت دوباره مهاجرین به وجود آمده بود, علاوه براین مهاجرین کسانی از اطراف و اکناف کابل و افغانستان به امید شهرنشینی روی سوی کابل نموده بودند؛ بازارها رونق داشتند,شهراز جنبیدن و جوشیدن به انفجار می رسید, بسها, مینی بسها وتکسی ها, زیر و رو پر از سرکهای خام و پخته کابل می گذشتند هر چند ساکنین این مملکت هر کدام حداقل یک چکر خارج رفته بودند اما باز هم از آمدن این قدر آدم زیاد به کابل هراسان شده بودند نه هراسان از بودنشان , بلکه گیج شده بودند از تنوع رفتار و گفتاری که در شهر خاک زده بعد از طالبان به وجود آمده بود, بسیار به ندرت پیش می آید که یک کتله عظیم قومی به یک مدتی از یک کشور خارج شوند که زیر تاثیر فرهنگ طرف مقابل قرار گرفته و دریک زمان به سرزمین مادری خویش بازگردند. حاصل این برگشت دنیایی خواهد بود که دیدن آن به شما و شاید بعداز شماها میسر نشود , هر چند در دوران مهاجرت بسیارسختیها را از دنیا کشیدم اما مسرورم که توانسته ام تعداد زیاد مرغکان را که برای اولین بار در فضای امید آزادی وطن بال می گشوده اند را ببینم . چشمانی روشن و شادی آور را می دیدم که به هزار رویا آشیانه تنگ مهاجرت را ترک کرده بال در آسمان آبی وطن کشیدند , من هم بال کشیدم و مستی که از کله ام پرید خود را به قیرزاری از جهل و نادانی و اختلاف و اختناق واز هم مهمتر گشنگی و بی امنی دیدم,خلص هر چه در جهان در زباله است در خانه من بود. ما مرغکانی که اگر یک باره پریده بودیم کدام بخت کم داشتیم وگرنه چون در این گِلزار سریدم رنگ آسایش و آزادی نمی دیدیم , همگان به همین صورت با بالهایی که سالها از گشوده شدنشان می گذشت پریدیم, بسیار چون من در این میانه باختند و اولین پرواز غیر از شادی اولش دیگربرایشان ناامید خزیدن به گوشه ناچاری را سود شد. آنهایی که توانی داشتند به لانه های ویرانشان برگشتند و خوبی کشور خوبان را به یارانش بخشیدند و عده ایی شدند همانند همان صاحبان اصلی این فضای دوستی و سعادت بشر وعده ایی به تکاپوی این نامردمی ها در را ه جان سپردند مانند جعفر و پسرش که در راه شیراز به درک شدند از چپه شدن موتری که قاچاق می کردشان . من تنها پریده بودم و خوشبختانه خانواده ام به آشیان بودند آشیانی که مردودم بود اما درآنروزها گشنگی سیری اش آرزوی من شده بود, که قیمت صحت را بیمار می خرد,خانه واده مرا نامردی نکرده و دوباره به لانه کشیدند اما من آن پرنده امیدوار نبودم که فضای لانه را به امید خامی از وطن تحمل کنم, لانه قفس می نمود ههر چند از زمین نفرین بهتر بود اما هوای آزادی کجا و میله های اسارت کجا ؛پی مرغزاری آزاد می جستم, که روحم بی سروصدا روزهایم را بگذراند چی سعادتی از این بیشتر که بخواهم و بگویم وطن آنجاست که آزاری نباشد کسی را با کسی کاری نباشد .اینبار پرواز نکردم که دانسته بودم بال به کار نمی آید , به سوی سرزمین بی آزاری خزیدم هرچه را که به یکسال کار کرده بودم قریب دوو نیم میلیون تومن شده بود در نزد رفیقم ماندم تا حواله رسیدن من به رسانند ه کند و به همراه اسلام قاچاقبر راه قاچاق استانبول در پیش گرفتم اسلام ترک بود چاق و کچل و متوسط القامه بود. به خدا قسم که نامش اسلام بود, کدام فکر بد نکنید که بخواهم خدای ناکرده کدام توهین کرده باشم؛ اگر خواسته باشید نمبرش را به شما می نویسم تا مطمئن شوید که به شعائر شما گستاخی نشده است, در ضمن این که من دوباره به لانه بازگشتم دی پورت شدم و سربازان امام زمان پشت در خانه همه ما هست تا اگر کدام ناخوش گپی از ما برآمد که دامن دین را می گرفت ناخوشمان سازند, و خدای ناکرده اگر گپ نامعقول بگویم کسی مرا نمی شناسد که اگر یگان وقت به خاطر کفر گویی ما را به سوی تناوب دار بردند, برای ما در سایت حقوق بشر کامنت و دفاعیه بگذارند, وکیل بگیرند یا کدام روز مرا گریختانده به گهواره آگاهی بشر ببرند ؛ما رو سوی اروپا کردیم

شما هم بروید. و باز آمدیم به لانه

زن گرفتم هر چند در عوالم خود گاه ایمان داشتم که غیر خود کس دیگر را واداربه این زندگی متحمق نکنم ولی بچه ساختم بچه هایم ازسوی دنیا تحقیر شدند تحمیق شدند, و در یک کلام مهاجرت را چشیدند.

بچه ام رحیم اخلاق خود مرا گرفته است یکسر به فکر زندگی است و مقایسه زندگی اش با دیگران است او تصمیم گرفته به مملکت رویایی برگردد ,تازه دوران جنگهای داخلی هژده ساله خاتمه یافته است و کنفدراسیون همکاران آسیایی شامل چین و روسیه و ژاپن کره و غیره تازی و غیر تازی ها تعهد نموده اند که آرامش را در این کشور تامین کنند در ضمن اینکه کشورهای همسایه افغانستان افتتاح دیوار سی و دومتر ارتفاع و ضخامت دویست متر را به اشتراک همدیگر اعلان نمودند , طبق توافقی که بین گروههای داخلی (شامل تمام گروهها)و دول همسایه پنچ سال قبل شد, به علت زیان و خسارتی که ممکن بود از جانب ملت افغانستان به این دول وارد شود موافقت شد که بدل دادن زمین و هزینه ساخت از طرف مردم افغانستان بصورت کالای غیر نقدی شامل حاصل معادن و کاشت مزارع , این دیوار به وسیله کشورهای همسایه ساخته شود , دیوار منافع بسیاری برای ما داشت که هر چند از گپ فاصله می گیریم اما برایتان می گویم مردم کشور ما به توسط این دیوار دانستند که می توانند چه کارهای بزرگی را به سرانجام برسانند کاری که بعد از ساختن مجسمه های بودا و خراب کردن آنها بی نظیر بود .گروههای معارض ما در یک پیمان نامه به تفاهم و وحدت کامل رسیدند و حرف به حرف آن را در حالی که با هم می جنگیدند اجرا نمودند که در تاریخ بشریت این تفاهم و دوستی بی رقیب است. مردم ما دانستند که چه منابع زیادی در این مملکت وجود دارد که هرگز خود ساکنین توانایی کشیدن و خوردن آن را نداشته اند.مهمترین منفعت دیوار ساختن این بود که گروههای داخلی توانستند روح تعاون و همکاری و رقابت سالم را در کارمفت برای بیگانه ها به مردم افغانستان پیچکاری کنند . خرید و فروش و صادرات و واردات تریاک و اسلحه ونان قانون مند و شفاف شد زیرا دو دروازه و سه آب رو در این دیوار ساخته اند که کنترل را به شیوه متمدنانه به همسایه های ما هدیه کرده است و منت ما تا ابد بر سر اینان خواهد بود .مشکلات و سوتفاهمهای مرزی به کلی حل شد.خاکباد غرب کشور به شدت کاهش یافت,در فییصد اهمیت کمتر اکثر مرز نشینان به دیوار کمتری برای ساختن خانه لزوم پیدا کرده اند , و صداها منافع فیزیکی ,کیمیاوی ودینی و مذهبی و روانی ....دیگر که از دست خسته من بر نمی آید توضیح نویسم و خود شما شاهدید. امروز رحیم پسر کلانترم پرواز می کند؛ من هیچ نگفتم, نمی خواهم که لذت تجربه امید را نداشته باشد اگرچه تراژیدی او را نخواهد گذاشت , کاری که من کردم محیا کردن ریسمان برای کشیدنش به همین قفس لانه مانند است, شاخه ایی که ما در آن لانه کرده اییم جایگاه لانه های بسیار دیگر است ,شاخه اما خشکیده است,جوان که بودم مدعی بودم, خواهان آزادی ,اندیشه, فرهنگ ,تلاش صادقانه, فداکاری, دوستی,پیشرفت , احترام و بسیار زیاد کلمات زیبای دیگر که اکنون فقط یک تلخند وکمی آب شور در گوشه چشمانم از آن مانده است؛ مردمان زیادی به بهانه های این کلمات ازدوران کابل نمدار و خاک آلود کرزی و ماقبل کرزی که من رفتم, رفتند اما انگار ما مردم به بالاتر از سادگی مان که می رویم, ارتفاع مغزهایمان را می خشکاند همه در این زمان طولانی آزمایش همین طور نمودند ؛رحیم فردا می رود تا غروب پر خاک و نمدارکابل را در کنار سرک زنجیر از تانک خورده دشت برچی پیاده روی کند , تا هیجان زندگی را در چشمان بدنهای خسته انسانهای پرامید بنگرد خدا یارت رحیم جان

پدرت


من خدا را می بخشمwww.podoong.blogfa.com

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس